۱۳۸۷ شهریور ۱۰, یکشنبه



جنایت امپریالیست فرانسه درافغانستان را محکوم میکنیم.
استفاده از سلاح شیمیائی جنایت علیه بشریت است.
..........................................................
اخبار دربارۀ اورنیوم رقیق شده: افغانستان در خطر انقراض نسل
به گزارش حمید محوی
9 شهریور 1387, بوسيله ى دیاکو


برگرفته از سایت خبری سلام دمکرات
آقای برنارد کوشنر از اورانیوم رقیق شده چه می دانید؟
پیش از این در مقاله ای تحت عنوان «هیروشیما بغداد» مطالبی را که توسط ژوئل پنوشه روزنامه نگار آزاد پیرامون موضوع استفاده از سلاحهایی با شارژ اورانیوم رقیق شده جمع آوری کرده بود، به زبان فارسی منتشر ساختیم، در اینجا به گزارش دیگری در این زمینه می پردازیم که به سال گذشته باز می گردد...
در وبلاگ روزنامۀ فرانسوی «لیبراسیون» به تاریخ 3 دسامبر 2007 مطالبی دربارۀ حضور نظامی فرانسه در بین نیروهای حاضر در صحنۀ افغانستان می خوانیم (1) :
اسرار وزارت دفاع فرانسه
«اطلاعاتی را که وزارت دفاع سعی در پنهان ساختن آن داشت، در سایت نیروی هوای ایالات متحدۀ آمریکا منتشر شده بود. بر اساس این گزارشات، هواپیماهای فرانسوی، بطور متوسط 20 بمب در ماه روی افغانستان پرتاب می کنند، یعنی در مجموع از ماه آوریل 150 بمب پرتاب کرده اند، و باز هم یعنی یک بمب در هر 36 ساعت. در مجموع تعداد هواپیماهای فرانسوی که در اتحادیۀ ناتو در این منطقه شرکت دارند، شش فروند گزارش شده است که آشیانه های آنها در پایگاه قندهار است. این هواپیماها عبارتند از از سه میراژ 2000-د از پایگاه نانسی و سه میراژ اف 1 از پایگاه رایم. هواپیماهای اف 1 قاعدتا برای مأموریت های شناسایی مورد استفاده قرار می گیرند، ولی در افغانستان در مأموریت های پشتیبانی شرکت می کنند، و حتی تیراندازی با آتش بار را نیز با بمباران ترکیب می کند. بمب ها از نوع
GBU-12
می باشند که وزن آنها 250 کیلو و از هدایت لازر بهره می برد.»
http://www.chez.com/galleriejb/GBU-12.JPG
.
.
توضیح دربارۀ بمب
GBU-12
در خلال توضیحاتی که در مجلات مختلف نظامی می توانیم مشاهده کنیم، یکی از خصوصیات این بمب علاوه بر دقت بالا در شرایط آب و هوایی مختلف، سنگر کوب بودن آن است. «سنگر کوب» در واقع اصطلاح جنتلمنانه ای ست که برای پوشاندن واقعیت چنین سلاحی بکار می برند. زیرا حداقل از سال 1991 تا کنون آمریکا و ناتو در چهار جنگ از این نوع سلاحهای به اصطلاح سنگر کوب استفاده کرده است، که در واقع شارژ آنها تماما به اورانیوم رقیق شده مسلح می باشد. و باید دانست که آمریکا و کشورهای عضو پیمان ناتو و از جمله فرانسه هنوز استفاده از چنین سلاحی را قانونی می دانند. در حالی که بر اساس گزارشات دیگری، این نوع سلاحها نسل برانداز هستند و قدرت تخریبی آنها در طول زمان انجام می گیرد ( برای اطلاعات بیشتر به مقالۀ هیروشیما بغداد مراجعه کنید).یادآوری می کنیم که عمر اورانیوم رقیق شده بیش از چهار میلیارد سال است. نتیجه این که برنارد کوشنر وزیر فعلی امور خارجۀ فرانسه، که خود او پزشک است، حتما به چنین واقعیاتی آگاهی دارد. اگر ما در محاسبات و اطلاعات دچار اشتباه شده باشیم، در این صورت می توانیم بگوییم که اخبار اشتباهی در اختیار ما گذاشته بودند. ولی اگر چنین اخباری واقعیت داشته باشد، پیمان ناتو و با آن آقای وزیر برنارد کوشنر به جنایت علیه بشریت متهم خواهند.
http://www.armees.com/local/cache-vignettes/L280xH255/uranium2-4551e.jpg

۱۳۸۷ شهریور ۶, چهارشنبه

'مرگ ده ها غیرنظامی در حمله نیروهای آمریکایی در افغانستان'
الستر لایتهدخبرنگ
ار بی بی سی در کابل

وزارت کشور افغانستان می گوید 91 غیرنظامی در حمله نیروهای آمریکایی در غرب افغانستان کشته شده اند که بیشتر آنها زنان و کودکان هستند.نیروهای ائتلافی تایید کرده اند که در ولایت هرات دست به حمله ای زده اند اما گفتند در این حمله هیچ فرد غیرنظامی کشته نشده است.وزارت کشور در بیانیه ای گفت این تلفات در ولسوالی شیندند هرات روی داده است. رئیس پلیس ولایتی پس از حمله هوایی آمریکا گفت کودکان و زنان زیادی در میان کشته ها هستند. گفته می شود ده ها خانه در این حمله ویران شده است.
...............................................................................................................................

The United Nations has announced that a minimum of 90 people were killed in Friday’s US airstrike in Herat Province. This number includes 60 children, and stands as one of the largest incidents of US-inflicted slaughter of civilians since the 2001 invasion. Is this part of ‘building democracy’ or ‘the war on drugs’. It can’t be the former since those parts of the country not under control of the Taliban are in the hands of the warlords. It can’t be the latter since 90% of the world’s trade in opium now comes from Afghanistan. So the killing will go on until such time as we remove our troops and break with the war policies of the US.
Afghanistan demands end to Nato air strikes on villagers

۱۳۸۷ شهریور ۵, سه‌شنبه

بيست و هشتم اسد را گرامی بداريم و تعهد خارائین خود رادر مسیر برپائی و پیشبرد مقاومت ملی، مردمی و انقلابی علیه اشغالگران امپریالیست و رژیم پوشالی سرتاسری سازیم
بار دیگر سالروز استرداد استقلال افغانستان از استعمار انگلیس فرا رسید.بیایید تا دست در دست هم داده یاد عزیزانی را که در راه تامین استقلال سیاسی افغانستان جانفشانی نمودند تجلیل نماییم. بیایید تا با اتحاد و همبستگی، خاطرات شجاعتها، دلیریها، ایثار و رشادتهای اجداد و نیاکان خود را که بخاطر تامین استقلال و آزادی افغانستان فداکاریها داشتند زنده نماییم و تعهد خارائین خود را برای ادامه دادن راه آنان و بخاطر نجات افغانستان از زیر سلطه امپریالیزم لجام گسیخته امریکا هرچه بیشتر و بیشتر استوار وآهنین سازیم.اگر تاریخ معاصر کشور را مورد بررسی قرار دهیم و یا در واقع سراسر تاریخ کشوری بنام افغانستان را ورق زنیم دیده میشود که تاریخ سلطه مستقیم و غیرمستقیم استعمار کهن و امپریالیزم و حاکمیت طبقات استثمارگر و وابسته به آنهاست. این تاریخ از یک جانب تاریخ مبارزات طبقاتی و ملی مردمان ما علیه طبقات حاکم و استثمارگر و اربابان استعمارگر و امپریالیست شان و از طرف دیگرتاریخ سرکوب این مبارزات توسط استثمارگران بومی و باداران خارجی استعمارگر و امپریالیست شان میباشد.هشتاد و نهمین سالروز استرداد استقلال افغانستان از استعمار انگلیس را درحالی تجلیل میکنیم که فقر و بدبختی، آوارگی، بی خانمانی، درد و رنج و مشقت هزاران انسان بیگناه این سرزمین، علی الخصوص جوانان، سیر رو به افزایش خود را سپری میکند. سالروز استرداد استقلال افغانستان از استعمار انگلیس را در حالی تجلیل مینماییم که نیروهای 37 کشور امپریالیستی و ارتجاعی خارجی بی مهابا و خود سرانه دست به هرنوع عمل جنایتکارانه ای که بخواهند میزنند. بمباران های هوائی خود سرانه نیروهای یانکی و متحدین شان درگوشه و کنار کشور، ازآنجمله هسکه مینه ننگرهار، نورستان، زیرکوه شیندند، کاپیسا و دیگر مناطق کشور نمونه های بارزی از این خود سری هاست. تجاوز به زنان ودختران، رشد روز افزون کشت و قاچاق مواد مخدر در کشور، اختطاف اطفال، ترور، اختناق، آدم ربائی، تورم اقتصادی، فساد اداری، بالا رفتن پیهم نرخ مواد ارتزاقی و بی کنترول شدن بازار اقتصادی افغانستان، بی امنیتی سرتاسری به شمول بی امنیتی در پایتخت، شهر های بزرگ و شاهراه ها، تزلزل و پاشیدگی در اردو و پولیس رژیم پوشالی، این حقیقت را دیگر کاملا و در عمل به اثبات رسانیده که حاکمیت موجود تا چه حد غرق در فساد و تا چه حد پوشالی و دستنشانده میباشد. امروزه کشتار انسانهای بیگناه، تخریب منازل ومزارع دهقانان و سیر رو به کاهش سریع و روز افزون ظرفیت اشتغال، خون میلیون ها انسان محروم و تحت ستم این سرزمین را به جوش آورده است. توده های ستمدیده و به انقیاد کشیده این سرزمین آنقدر عاصی اند که در شرایط نبود حضور فعال نیروی ملی، مردمی و انقلابی در صحنه پیکار حتی وسیعا به سوی یک نیروی ارتجاعی امتحان داده، یعنی طالبان کشانیده میشوند. یاد بود خاطرات جانباختگی های اجداد ما گویای این حقیقت است که بدون داشتن برنامه ملی، مردمی و انقلابی روشن، برپایی مقاومت سرتاسری و بسیج و سازماندهی عمومی توده های ستمدیده، در مسیر برپائی مقاومت ملی مردمی وانقلابی، نمیتوان به استقلال و آزادی حقیقی دست یافت. حصول استقلال وآزادی حقیقی، آگاهی و شعور انقلابی، بصیرت سیاسی و توده های بسیج شده و سازمانیافته می خواهد.در شرایط فعلی مبارزه برای برپائی و پیشبرد مقاومت ملی مردمی وانقلابی علیه اشغالگران امپریالیست، ضرورت مبارزاتی عمده جامعه ما محسوب میشود. به همین خاطر جنبش انقلابی جوانان افغانستان از تمامی نیروهای انقلابی آگاه میخواهد که با توجه به تعهد خارائین به منافع علیای توده ها و کشور، یکپارچه، متحد و همصدا با هم و با تمامی قوت و توان در جهت بیرون رفت از زیر سلطه اشغالگران امپریالیست و رژیم دست نشانده شان حرکت نمایند. آنچه را که باید جایگزین استعمار و سلطه شوم امپریالیزم جهانی نمود، همانا تامین استقلال سیاسی افغانستان از طریق اخراج قوای اشغالگر و سرنگونی رژیم دست نشانده در مسیر سرنگونی کل سلطه امپریالیزم بر کشور، سرنگونی حاکمیت نیمه فئودالیزم و بورژوازی کمپرادور و استقرار حاکمیت دموکراتیک توده های وسیع خلق های کشور، عمدتا دهقانان و در راس کارگران، بر پایه پیشبرد انقلاب ارضی و مصادره سرمایه دلال خواهد بود. این دوهدف بزرگ ( سرنگونی سلطه امپریالیزم و سرنگونی سلطه ارتجاع داخلی ) مضمون ضد امپریالیستی و ضد ارتجاعی انقلاب دموکراتیک نوین کشور را تشکیل میدهد. یکبار دیگر روی فراخوان های مطرح شده در پلاتفورم مبارزاتی جنبش انقلابی جوانان افغانستان تاکید می نمائیم و اعلام می کنیم که :« درشرایط امروزی نیازشدیدی برای برپائی جنبش وسیع ملی مردمی و انقلابی جوانان وجود دارد. » « جوانان یکی از بخشهای حساس جامعه ما محسوب میشوند که در مسیرتغییرات و تحولات اجتماعی به سرعت به حرکت درمی آیند. » « بسیج وسیع جوانان در مقاومت ملی مردمی وانقلابی یکی از آن وظایف تخطی ناپذیرملی مردمی و انقلابی به شمار می رود که اجرای اصولی آن، نظام مستعمراتی – نیمه فئودالی حاکم را درمعرض نابودی قرارمیدهد. »« باید تمامی جویبارهای نارضایتی و خشم جوانان به حرکت درآیند و سمت وسوی واحدی بیابند، تا قوت عظیم مبارزاتی شان در پیوند با کل مقاومت ملی، مردمی و انقلابی خلق های زحمتکش کشور و به مثابه بخشی از این سیلاب سهمگین، به حرکت در آیند و بر دژهای اشغالگران و دست نشاندگان شان یورش برد و ویران شان سازد. » جنبش انقلابی جوانان افغانستان در هشتاد و نهمین سالروز استرداد استقلال افغانستان از دست استعمار پیر انگلیس یکبار دیگر تعهد می بندد که در راه برپائی و پیشبرد مقاومت ملی، مردمی و انقلابی علیه اشغالگران امپریالیست و رژیم دست نشانده، از هیچگونه سعی و مجاهد تی فرو گذار نخواهد کرد.
به پيش در راه برپائي و پيشبرد مقاومت ملي مردمي و انقلابي عليه اشغالگران امپرياليست و خاينين ملي!
جنبش انقلابي جوانان افغانستان28 اسد 1387

۱۳۸۷ مرداد ۲۹, سه‌شنبه


از خلق دربند فلسطین درمقابل رژیم تا بدندان مسلح صهیونیست اسرائیل دفاع کنیم

در سالهای اخیر دهها هزار درخت کهنسال زیتون توسط سربازان فاشیست و مزدور اسرائیلی نابود شده است. دراینجا شاهد پیر زن فلسطینی هستید که همجون مادری داغدیده به درخت چسبیده و زاری می کند. این است دموکراسی و حقوق بشر آمریکا، اسرائیل و کشورهای اروپائی. ننگ ونفرت بر مزدوران ایرانیشان که با پرچم دروغین " خلق" ، "آزادی "، "دموکراسی"،"فدرالیسم " به وقیحانه ترین شکلی زمینه فاجعه عظیمی برای ملت ایران را تدارک می بینند.
خلق دربند فلسطین حق دارد با هر وسیله ای ازسرزمین و موجودیت خویش دفاع کند و مزدوران اشغالگر و جنایتکار صهیونیست را به دیار عدم بفرستد. تا پیروزی نهائی بر متجاوزین اشغالگر نبرد خلق فلسطین ادامه خواهد داشت و کسانیکه از این نبرد رهائبخش حمایت نکنند نوکران و جیره خواران صهیونیسم وامپریالست اند.

۱۳۸۷ مرداد ۲۸, دوشنبه


يك روزنامه آمريكايي در گزارشي با اشاره به تنش ميان آمريكا و روسيه به دليل ناآرامي‌ها در منطقه قفقاز و تاثير آن بر تحريم‌هاي جديد عليه ايران نوشت: به دليل اين اختلافات واشنگتن اميدي به حمايت‌هاي مسكو در تحريم‌هاي جديد عليه ايران ندارد.
به گزارش فارس، كريستين‌ساينس‌مونيتور در شماره امروز خود نوشت: روسيه كه سازنده راكتور برق اتمي 800 ميليون دلاري ايران است از دير باز در برابر اعمال تحريم‌ها عليه ايران براي توقف برنامه هسته‌اي اين كشور مقاومت كرده است و تلاش‌هاي آمريكا براي دور چهارم تحريم‌ها كه از هفته گذشته آغاز شده است ممكن است به دليل اختلاف آمريكا-روسيه درباره مسئله قفقاز ناكام بماند. اين نشريه آمريكايي در ادامه به نقل از "مايكل مك فول" كارشناس روسيه و ايران در "موسسه هوور دانشگاه استانفورد" نوشت: اختلاف آمريكا و روسيه هرگونه اميد براي همكاري عليه ايران را بيش از پيش دشوار كرد. مك فول همچنين تاكيد كرد: جلب حمايت عليه ايران، "بدون شك" بزرگترين قرباني راهبردي تنش جديد آمريكا-روسيه است. اين كارشناس مسايل روسيه و ايران همچنين افزود: ايران آخرين موضوع جدي است كه دولت "جرج بوش" رئيس‌جمهوري آمريكا برحسب تغيير سياست خود تصميماتي براي آن دارد.ايران همچنين يكي از جايگاه‌هاي بالاي منفعتي امنيت ملي براي آمريكا است و اين در حالي است كه روسيه نقشي مستقيم در آنچه واشنگتن قصد دارد انجام دهد، دارد. كريستين‌ساينس‌مونيتور نوشت: مقامات آمريكا و اروپايي در تلاش براي مجازات روسيه براي اقدام نظامي در گرجستان بودند اما پس از پنج روز درگيري كه به حقارت گرجستان يا همان نيروهاي تحت مشاوره آمريكا، منجر شد، "ديميتري ميدويديف" رئيس‌جمهوري روسيه اعلام كرد "متجاوزان" "مجازات" شده و دستور پايان عمليات نيروهاي مسكو در گرجستان را صادر كرد. روسيه همچنين "ميخائيل ساآكاشويلي" رئيس جمهور فارغ‌التحصيل آمريكاي گرجستان را به شدت مورد انتقاد قرار داده و وي را "تروريست" و "ديوانه‌اي" خواند كه مي‌بايست ( به دستور آمری÷ا ) دست به "نسل‌كشي" بزند. اين نشريه آمريكايي در ادامه به نقل از يك تحليلگر سياسي داخل ايران كه نخواست نامش فاش شود نوشت: اين اختلاف ميان آمريكا و روسيه، فرصت بسيار مناسبي براي ايران است.هر گونه اختلاف ميان آمريكا و روسيه مورد استقبال ايران قرار خواهد گرفت.
گزارش و آمارهای واقعی از شکست اسرائیل در برابر حزب الله لبنان
سایت البدیل عراق Albadeeliraq.comبرگردان احمد مزارعی
گزارش و آمارهای واقعی از شکست اسرائیل در برابر حزب الله لبنان
منابع اطلاعاتی فرانسه اخباری بسیار مهم و دردناک درباره جنگ اسرائیل در لبنان در خلال جنگ جون 2006 منتشر کرده است.
مرکز Access of logic در ماساچوست آمریکا، گزارشی از جنگ تابستان 2006 اسرائیل و لبنان و عوامل مستقیم و غیرمستقیم آنرا منتشر کرده است. مرکز مذکور موضوع را از گزارش 30 صفحه ای که شامل نقشه ها و برنامه های عکس و نقشه و توضیحات است، از قول محقق و روزنامه نگار آمریکایی، برایان هارینگ ، که متخصص امور امنیتی است، نقل می کند. گزارش هارینگ با استفاده از گزارش منابع رسمی دولتی فرانسه نگاشته شده است.
هارینگ در خلال مسافرتی که از مسکو به پاریس داشته است، این اسناد را بدست آورده است. بر اساس خلاصه ای که آقای هارینگ از اسناد گزارش 300 صفحه ای فرانسویان ترجمه کرده است، موساد ، سازمان اطلاعاتی اسرائیل رفیق حریری نخست وزیر سابق لبنان را ترور کرده است. (1)
بر اساس توضیحاتی که در این گزارش آمده و همچنان که در گزارشات آقای سیمون هرش در مطبوعات نیز انتشار یافت، جنگ اخیر اسرائیل با لبنان، نه بر اساس اقدام حزب الله مبتنی بر اسارت گرفتن دو سرباز اسرائیلی در 12 جون گذشته صورت گرفت، بلکه در نتیجه برنامه از قبل تنظیم شده ای که آمریکا و اسرائیل بر آن توافق کرده بودند، این حمله صورت پذیرفت.
در این گزارش آورده می شود که دولت آمریکا به اسرائیل اطلاع می دهد که:" ما در حال حاضر بدلیل گرفتاری هایی که در عراق داریم نمی توانیم برای شما سرباز ارسال کنیم. اما برای ضربه ای کمرشکن به حزب الله شما را با انواع اسلحه ها و ذخائر جنگی، از قبیل بمب های معمولی و خوشه ای و سایر ذخیره های مورد نیاز شما اقدام خواهیم کرد.
و اما در مورد وقایع عملی جنگ ، مترجم گزارش مختصری را بصورت وقایع یومیه ارائه می دهد. در این گزارش بین حقیقت آنچه که در جنگ اتفاق اقتاده تا گزارشی که اسرائیلی ها منتشر کرده اند، دریایی ژرف وجود دارد.
در گزارش مذکور، بر اساس منابع رسمی دولت اسرائیل تاکید شده که کشته های آنان 2300 نفر و نه آنطوری که در مطبوعات اعلام کرده اند، 119 نفر بوده اند. از این 2300 نفر ، 600 نفر از آنها در بیمارستانها در اثر جراحات عمیق جان خود را از دست دادند. اما زخمی هایی که بطور عمیق آسیب دیده اند و تا کنون زنده مانده اند 700 نفر می باشند.در گزارش آمده است که 65 سرباز اسرائیلی در حالیکه در چند خانه لبنانی ها مخفی شده بودند یکجا بوسیله چند موشک ضد تانک کشته شدند. از طرف دیگر حزب الله با هدف قرار دادن بیمارستانی در شهر " صفد" (در اسرائیل) تعداد زیادی از سربازان اسرائیلی را به قتل رسانیدند. این بیمارستان نظامیان مجروح اسرائیلی را درمان می کرده است.
اما در مورد خسارت و تعدادکشته های حزب الله، بر اساس گزارش سازمان ملل 50 نفر و بر اساس گزارش دولت لبنان که مخالف حزب الله بود، 49 نفر بوده است. در گزارش آمده است که مجموعه تانکها و نفربرهای زرهی ارتش اسرائیل، 65 عدد تانک و نفربر بطور کامل نابود که از میان آنها 38 تانک میر کافا mir kafa که بوسیله موشکهای ضد تانک متلاشی شدند، و 15 عدد دیگر آنها بوسیله مین های ضد تانک نابود شدند.
تعداد تانکها و نفربرها که آسیب های جدی دیدند 93 عدد بوده اند. در گزارش تفصیلی که به جزیئات جنگ پرداخته شده است، اشاره می شود که حزب الله 18 سرباز اسرائیلی را در روز 27 جون یکجا بقتل رساند و این در نتیجه کمینی که در راه آنها نصب کرده بودند، بوده است. همچنین در هجوم دیگری در روستای بنت الجبیل، 41 سرباز باضافه 12 نفر دیگر ، بهمراه 8 ماشین زرهی آنان در همین تاریخ منهدم شد.
در روز نهم آگوست جنگجویان حزب الله به چند منزل که سربازان اسرائیلی در آنجا ها مخفی شده بودند و با خراب کردن آن منازل توانستند 23 نفر از آنان را بقتل برسانند. در ادامه در گزارش آمده است که در روز 12 آگوست نیروهای حزب الله توانستند در جنگی روی در رو 24 سرباز دیگر اسرائیلی را بقتل رسانیده و با سرنگون کردن یک هلیکوپتر اسرائیلی دیگر موجب قتل 5 نفر از سرنشینان آن گردیدند.
در مورد انهدام ناو جنگی "ساعر"، که نیروهای حزب الله آنرا در تاریخ 14 جولای منهدم کردند در گزارش برایان هارینگ آمده که تعداد افسران و سربازان کشته شده 24 نفر بوده ولی اسرائیلی های تنها 4 نفر ذکر کرده اند.
در گزارش آمده است که نیروی هوایی اسرائیل 12000 نوبت به حمله هوایی علیه شهرهای لبنان دست زده است. همچنین نیروی دریایی اسرائیل 2500 لوله توپ و موشک و نیروی زمینی اسرائیل 100000 گلوله توپ به شهرهای مرزی لبنان شلیک کرده است. در گزارش آمده که زیانهایی که از این جنگ بر لبنان وارد شده است غالبا به ساختمانها ، بیمارستان ها، مدارس و پلها وارد آمده است.
از طرفی 30 درصد کشته شدگان این جنگ کودکان زیر 14 سال بوده اند. همچنمین اسرائیل در این جنگ به تخریب 600 کیلومتر جاده های کشور لبنان ، 73 پل ، 31 مرکز گمرک، واحدهای تصفیه آب و فرودگاه و 25 مرکز توزیع بنزین ، 900 مرکز بازرگانی ، 350 مدرسه، دو بیمارستان و 15000 منزل مسکونی ، و در مجموعه 13000 منزل به اشکال مختلف تخریب شده اند.
در گزارش رسمی دولت فرانسه که بطور خلاصه ترجمه شده است گفته می شود که اسرائیلی ها گزارشات نادرستی را از طریق حزب الله و روسیه دریافت داشته بودند.
توضیح:1- دکتر الیاس عاقله محقق و تاریخ نگار لبنانی ساکن آمریکا یک هفته بعد از قتل حریری مقاله ای در مجله حقایق چاپ انگلیس انتشار داد مبنی بر اینکه ماشین آقای حریری بتوسط یک شرکت آمریکایی و سوئیدی به مبلغ 600 هزار دلار در سال بیمه شده بوده که این ماشین بطور دائم با ماهواره کنترل و دیده بانی می شده است . از طرفی این ماشین بوسیله با پوسته ای از اورانیوم تقلیض شده حفاظت می شده است و در خاورمیانه بجز آمریکا و اسرائیل کسی دیگری امکان منفجر کردن این ماشین را نداشته است.

۱۳۸۷ مرداد ۲۶, شنبه

بیانیه اپوزیسیون بین المللی یهود علیه حمله به ایران




نقل از سایت خبری اخبار روز
شنبه ۲۶ مرداد ۱٣٨۷ - ۱۶ اوت ۲۰۰٨
بیانیه اپوزیسیون بین المللی یهود علیه حمله به ایران
بیانیه‌ی زیر پاسخی است به مقاله‌ی بِنی موریس در باره‌ی حمله به ایران که در نشریه‌ی نیویورک تایمز در تاریخ 18ژوئیه به چاپ رسیده است. اپوزیسیون بین‌المللی یهود این بیانیه را را به عنوان اعتراض به منطق، تحلیل و هدف این مقاله امضا کرده است. به طوری که از متن زیر دریافت خواهید کرد، 113 امضاکننده از 14 کشور، از جمله، پروفسور نوام چامسکی این بیانیه را امضا کرده‌اند. این بیانیه به زبان‌های عربی، آلمانی، انگلیسی و فرانسوی منتشر شده است.
..............................................................................................................

اطلاعیه‌ی مطبوعاتی مونت رآل، 11 اوت 2008 برای انتشار فوری بین‌المللی

تلاش‌هایی که برای به صدا درآوردن طبل جنگ به منظور بمباران تأسیسات اتمی ایران می شود، در حال حاضر مضمون رویدادهای سیاسی در ایالات متحد آمریکا و اسرائیل را تشکیل می‌دهند. نظریه‌ی ابرازشده در مقاله‌ی تاریخدان اسرائیلی، بِنی موریس نیز در جهت پشتیبانی از همین نیروهای سیاسی است. اپوزیسیون بین‌المللی یهود با انتشار این بیانیه خشم خود را از پیشنهادات عنوان‌شده در مقاله‌ی یادشده ابراز می‌دارد و مخالفت خود را با آن اعلام می‌کند. تبلیغ حمله به ایران نه تنها در تضاد با خواست جبهه‌ی گسترده‌ای از اپوزیسیون اجتماعی-سیاسی قرار دارد، بلکه در خلاف جهت سیاست آرامی است که ایران از طریق روابط متقابل دائمی در قبال آژانس بین‌المللی انرژی اتمی سازمان ملل و نیز در گفتگوهای مربوط به روابط اقتصادی و تجاری با ایالات متحد آمریکا در پیش گرفته. اسرائیل خود را متعهد به آتش‌بسی کرده که از یک ماه پیش تاکنون دوام آورده و خدمت بزرگی به آرامش مردم در اسرائیل و نوار غزه کرده است. طرفداران دیدگاه‌های میلیتاریستی با توجه به شکل‌گیری این سیاستِ عقلانیت و مذاکره، تلاش می‌کنند استدلال‌هایی را به نفع جنگ عنوان کنند تا پیش‌شرط‌های جنگ دیگری فراهم شود. موریس کوشش می کند چنین پیش‌شرط‌هایی را تولید کند و چنین استدلال می‌کند: «ایرانیان -خواه به دلیل ترس از حمله‌ی اتمی پیشگیرانه‌ی اسرائیل، خواه به دلایل دیگر- هر بمبی را که بسازند به کار خواهند برد. به همین دلیل، احتمال حمله‌ی اتمی اسرائیل به منظور جلوگیری از برداشتن آخرین گام‌های ایرانی‌ها برای دستیابی به بمب اتمی وجود دارد. تنها جایگزین این حمله این است که بگذارند ایران به بمب اتمی دست یابد. در هر یک از این دو حالت یک هولوکاوستِ اتمی در خاورمیانه از پیش تدارک شده است.» http://nytimes.com/2008/07/18/opinion/18morris.html تبلیغ اجتناب‌ناپذیری کشتار جمعی، خاطره‌ی هولوکاوست نازی‌ها را برای یهودیان و اسرائیلی‌ها تازه می‌کند‌. هدف این استدلال عبارت از بسیج هر گونه پشتیبانی برای حمله‌ی نظامی علیه ایران و راه انداختن یک جنگ دیگر از طریق کشیدن پای ایالات متحد به این درگیری است. پوچی این استدلال با یادآوری این نکته به خوبی آشکار می‌شود که 16 سازمان امنیتی ایالات متحد به این نتیجه رسیدند که ایران برنامه‌ای برای ساخت جنگ‌افزار اتمی ندارد و در پنج سال گذشته نیز نداشته است. ما با برداشتن ندای پشتیبانی از محکومیت سلاح‌های غیرقانونی اسرائیل و فراخوان تبدیل خاور میانه به منطقه عاری از سلاحای اتمی، شهامت قهرمانانه‌ی مردخای وانونو، افشاگر برنامه‌ی جنگ‌افزارهای اتمی اسرائیل را می‌ستاییم. دیدگاهی که پایه‌ی آن بر جنگ نابودکننده‌ی متقابل به عنوان راه حل مسایل امنیتی قرار دارد، به طرز حیرت‌آوری تضادآمیز است. فقط اختراع نازی‌گونه‌ی تهدیدی برای موجودیت اسرائیل می‌تواند توجیه‌گر چنین فراخوانی به جنگ باشد، و این شبیه به استدلالی است که برای اشغال سرزمین‌های عربی عنوان می‌شود ، مبنی بر اینکه فلسطینی‌ها برای ریختن اسرائیلی‌ها به دریا توطئه کرده‌اند. به همین ترتیب، عنوان کردن ایدئولوژی ایرانی (اسلام) به عنوان علت درگیری نیز با هیچ منطقی سازگار نیست. حتا اعلام نبرد سیاسی با اسرائیل از سوی محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور ایران نیز با وجود همه‌ی اشتباهات در ترجمه سخنانش، فراخوان نابودی اسرائیل نیست. ما خواهان امنیت برای همه‌ی طرف‌های درگیر هستیم، به این ترتیب که حق همه را برای امنیت به رسمیت می شناسیم. گرچه به هیچ‌وجه به چشم‌انداز اجتناب‌ناپذیر بودن درگیری اعتقادی نداریم، علیه هیستری طرفداران ضربه زدن به ایران که اکنون به دلیل شکست‌های متعدد پیشین‌شان، می‌خواهند جنگ غیرضروری دیگری را به راه اندازند، اعتراض می‌کنیم. تا زمانی که ایالات متحد و اسرائیل همه‌ی تلاش‌های دیپلماتیک سازمان ملل و کلیه‌ی مصوبات دادگاه بین‌المللی در باره‌ی فلسطین را نادیده می‌گیرند، تلاش برای وادار کردن ایران به پذیرش قطعنامه‌ی شورای امنیت سازمان ملل از نظر حقوقی و سیاسی بی‌اعتبار است. ما همه‌ی کسانی را که مخالف ضربه‌ی نظامی به ایران هستند فرامی‌خوانیم تا به نمایندگان دولت‌های خود بنویسند و از آن‌ها دعوت کنند که دولت‌های آن‌ها از اسرائیل بخواهند، به جای تهدید به جنگ، به همان ترتیبی که ایران پیش از این عمل کرده است درهای تأسیسات اتمی خود را به روی بازرسان بین‌المللی باز کند و قرارداد منع گسترش سلاح‌های اتمی را امضا کند. ترجمه به فارسی از متن آلمانی: لطفعلی سمینو

۱۳۸۷ مرداد ۲۵, جمعه


42 گرينويچ - جمعه 15 اوت 2008 - 25 مرداد 1387 BBC
آی ام اف: تحریمها به اقتصاد ایران صدمه زده است
صندوق بین المللی پول (آی ام اف) در گزارشی گفته است که افزایش فشارهای بین المللی و تحریم ها علیه ایران به اقتصاد این کشور صدمه زده است.
این گزارش که روز پنجشنبه منتشر شد می گوید که تحریم های بین المللی تامین مالی مبادلات تجاری و پرداخت های خارجی را مشکل کرده و باعث انصراف شرکت ها از سرمایه گذاری در ایران شده است.
صندوق بین المللی پول گفته است که بانک های دولتی ایران در اثر تحریم های اقتصادی آمریکا و سازمان ملل به شدت ضربه خورده اند به نحوی که دولت مجبور به تجدید ساختار مالی آنها شده است.
در گزارش صندوق بین المللی پول آمده است که تزریق سرمایه به این بانک ها اقدامی صحیح بوده است اما برخی بانک ها تا پایان ماه مارس (پایان سال مالی گذشته در ایران) هنوز از کمبود شدید نقدینگی - که به انجام وظایف عادی بانکی لطمه می زند - رنج می برده اند.
در این گزارش آمده است: "تشدید فشارهای بین المللی بر ایران، تاثیر نامطلوبی بر فعالیت اقتصادی این کشور گذاشته است."
سازمان ملل متحد تاکنون سه رشته تحریم ها را به خاطر خودداری ایران از تعلیق بخش های حساس چرخه تولید سوخت هسته ای - که غرب می گوید پوششی برای تولید سلاح اتمی است - علیه آن کشور وضع کرده است. ایران اتهام تسلیحاتی بودن برنامه اتمی اش را رد می کند.
اتحادیه اروپا اخیرا پس از آنکه نتیجه گرفت ایران تمایلی به پذیرش بسته "مشوق های" اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل و آلمان برای تعلیق غنی سازی اورانیوم ندارد، تصمیم گرفت دارایی های بانک ملی ایران را مسدود کند.
آمریکا نیز معامله با چندین بانک ایرانی، از جمله بانک ملی را که بزرگترین بانک این کشور است، ممنوع کرده است. گفته می شود این تصمیم ها باعث انصراف بسیاری از شرکت های خارجی از تجارت با ایران شده است.
انبساط و تورم
صندوق بین المللی پول در گزارش خود گفت که مقام های ایرانی در دیدار با مقام های این سازمان نسبت به افزایش تورم ابراز نگرانی کرده و رشد سریع داخلی را عامل صعود قیمت ها دانسته اند.
"گزارش کارکنان صندوق بین المللی پول" در باره ایران حاکیست که افزایش تورم در ماه های اخیر نشانه آن است که سطح فعالیت های اقتصادی از لحاظ پولی بیش از حد افزایش یافته که دلیل آن ترقی سریع قیمت نفت بوده است.
افزایش درآمدهای نفتی و تزریق آن در اقتصاد داخلی باعث رشد سریع نقدینگی و در نتیجه، بروز تورم شده است.
به گفته صندوق بین المللی پول یکی از راه های مقابله با این وضع انضباط در سیاست پولی است اما دامنه اختیارات بانک مرکزی در تعیین سیاست پولی به دلیل تغییرات سال گذشته بسیار محدود شده است.
این گزارش توصیه می کند که "برای پایین آوردن تورم ضرورت دارد که رشد تقاضای داخلی کند شود و همزمان اصلاحاتی ساختاری برای افزایش ظرفیت و ایجاد اشتغال صورت گیرد."
براساس این گزارش مقام های ایرانی گفته اند سعی می کنند با کاستن از هزینه های دولتی و جلوگیری از رشد نقدینگی، نرخ تورم را که هم اکنون حدود 26 درصد است مهار کنند.
هرچند طهماسب مظاهری رئیس بانک مرکزی ایران برای بالا بردن نرخ سود سپرده بانکی تلاش کرده است اما محمود احمدی نژاد رئیس جمهور در جهت کاهش شدید نرخ سود گام برداشته است.
گزارش آی ام اف حاکیست: "هیچ نوع اشتراک نظر سیاسی برای اجرای سایر توصیه ها [اشاره به پیشنهادهای آی ام اف] مانند انضباط در سیاست پولی و کاهش دخالت دولت در تخصیص منابع مالی وجود نداشته است."
چشم انداز آینده
داوری صندوق بین المللی پول با توجه به بالا بودن درآمد نفتی ایران این است که چشم انداز کوتاه مدت اقتصادی این کشور "خوب" است.
بنابه این گزارش ذخیره ارزی ایران در پایان سال گذشته شمسی 82 میلیارد دلار بوده است درحالی که این رقم در سال قبل از آن 61 میلیارد دلار بود.
آی ام اف گفت که چشم انداز میان مدت اقتصاد ایران شدیدا به درآمد نفت بستگی دارد.
براساس الگوی شبیه سازی صندوق بین المللی پول، اگر سیاست های اقتصادی ایران تغییری نکند و بهای نفت خام به 85 تا 90 دلار در بشکه افت کند، رشد بالقوه اقتصاد ایران کاهش می یابد و آسیب پذیری اقتصادی بیشتر خواهد شد.
از سوی دیگر، بنابه این گزارش اگر بهای نفت خام ایران بالای 110 دلار در بشکه باقی بماند، تراز پرداخت های خارجی مازاد قابل توجهی خواهد داشت و میزان ذخایر ارزی تا پایان سال 1391شمسی به 190 میلیارد دلار خواهد رسید.
آی ام اف افزود اگر بهای نفت خام ایران به کمتر از 75 دلار در بشکه افت کند، این کشور در میان مدت با کسری موازنه ارزی مواجه خواهد شد که به دلیل دسترسی محدود ایران به بازارهای مالی بین المللی، وضعیتی غیرقابل دوام خواهد بود.

۱۳۸۷ مرداد ۲۲, سه‌شنبه



جنایتی که هرگز فراموش نخواهد شد


اين مقاله بر روي سايت دوستان لوموند ديپلماتيک منتشر شده است
روزي که جهان ديگرگون شد
هيروشيما، ۶ اوت ١٩٤۵ : نویسنده John HERSEY برگردان: منوچهر مرزبانیان
[تاريخ انتشار : ) ] چهار شنبه 6 اوت 2008، نوشته

در ساعت ٨ و١۵ دقيقه بامداد روز ۶ اوت ١٩٤۵ بمب افکن امريکائي ب- ٢٩ موسوم به «انولا- گي» که خلباني آنرا فرمانده پل تي بتز بر عهده داشت، نخستين بمب هسته اي تاريخ را بر شهر هيروشيماي ژاپن فرو ريخت. پايان جنگ جهانگير دوم و آغاز عصر هسته اي چنين بود. اين بمب به آني ١٠٠ هزار تن را کشت و گونه ها ئي از رنج بشري را که تا آن زمان ناشناخته بود به بار آورد. جان هرسي روزنامه نگار امريکائي در ميان اولين روزنامه نگاران بيگانه اي بود که به محل بمباران شتافت. شهادت او را که نخست در نشريه «نيويورکر» به چاپ رسيد چون نمونه برجسته گزارش جنگ به شمار آوره اند.
بامداد آن روز، هنوز به ساعت ۶ مانده هوا چنان روشن و دم کرده بود که از گرماي توان فرساي روزي خبر مي داد که بالا مي آمد. چند لحظه بعد آژير خطر طنين انداخت. زنگ آن که تنها دقيقه اي به درازا انجاميد هرچند نشانه حضور هواپيماهاي دشمن بود اما به واسطه کوتاهي آن تنها هشدار احتمال خطري ضعيف براي اهالي هيروشيما بود. زيرا هر روز در همان ساعت هنگامي که هواپيماي هواشناسي امريکا به شهر نزديک مي شد درست همان سوت خطر به صدا در مي آمد.
هيروشيما شکل يک پنکه را داشت. شهر بر روي شش جزيره بنا شده که هفت رودخانه آنها را از يکديگر جدا کرده بودند. اين رودها از مصب رود اوتا سرچشمه گرفته و به سوي بيرون جزيره ها شاخه مي گشودند. برزن هاي مسکوني و بازرگاني آن بر بيش از شش کيلومتر مربع در مرکز محدوده شهري گسترده بود. سه چهارم ساکنان در اين گستره مي زيستند. طرح هاي گوناگون تخليه، جمعيت شهر را بسيار کاسته بود. ناچار از ٣٨٠ هزار تن پيش از جنگ، ٢٤۵ هزار تن هنوز در آن جا به سر مي بردند. کارخانه ها و محله هاي مسکوني همانند حومه هاي عامه نشين در فراسوي محدوده شهري جاي گرفته بودند. فرودگاه و بار انداز و بندرگاه به سمت جنوب و مشرف به درياي دروني قرار داشتند که جزاير متعددي از اين جا و آنجايش سر برکشيده بود (١). پرده اي از کوهساران افق را در سه کناره ديگر دلتاي رود مي پوشاند.
صبح بار ديگر حالت آسوده و آرامي بخود گرفت. صداي هيچ طياره اي به گوش نمي رسيد. آنگاه ناگهان آسمان با جهش برق پيکاني درخشان، زردفام و چون صد هزارخورشيد تابان از هم دريد (به ضميمه نگاه کنيد). کسي به ياد ندارد که که هنگام ترکيدن بمب کوچکترين صدائي در هيروشيما شنيده باشد. اما ماهيگيري که در درياي دروني نزديک تسوزو بر زورق خود نشسته بود آذرخش را ديده و صداي انفجاري دهشت انگيز را شنيده بود. به نظر وي که در سي و دو کيلومتري هيروشيما بود، صداي انفجار، سخت گوش خراش تر از هنگامي بود که بمب افکن هاي ب- ٢٩ شهر ايواکوني را که فقط هشت کيلومتر دورتر از آن محل قرار داشت بمباران کرده بودند.
ابري از گرد و غبار شروع به بلند شدن بر فراز شهر کرد و آسمان را همچون شامگاه گونه اي تير و تار ساخت. سربازاني از يک سنگر بيرون آمدند که از سر و سينه و پشتشان خون روان بود. خاموش و گيج بودند. منظري از کابوس را مي ماند. چهرهايشان به کلي سوخته بود، کاسه چشم ها خالي بود و مايع چشمان ذوب شده بر گونه هايشان مي ريخت. بي ترديد در لحظه انفجار بايد به سوي آسمان نگريسته باشند. دهان آن ها جز زخم چيزي نبود، باد کرده و پوشيده از چرک ...
خانه ها در شراره هاي آتش مي سوخت. قطره هاي آب به بزرگي تيله اي شروع به باريدن گرفت. اين ها قطره هاي تشکيل شده از رطوبت درهم فشرده اي بود که از کلاهک غول آساي دود و گرد و خاک و پاره هاي بيرون جسته از شکافت هسته اي، که به همان زودي چندين و چند کيلومتر بر فراز هيروشيما برافراخته بود، فرو مي ريخت. قطره ها بسيار بزرگتر از آن بود که بتوان آنها را عادي پنداشت. کسي بناي فرياد کشيدن گذاشت، «امريکائي ها بر سر ما بنزين مي ريزند. مي خواهند ما را بسوزانند!» اما اين ها به يقين قطره هاي آب بود و هنگام فروافتادن آن ها، شايد به سبب مکندگي هوائي که شهر طعمه آتش مي طلبيد، بادي هر لحظه توفنده تر وزيدن گرفت. درختان درشت پيکر شکست و ديگراني که نازکتر بودند از ريشه کنده و به هوا پرتاب شدند، که هرچه از شهر بازمانده بود در گونه اي تندباد قيف وار جنون انگيز در آن در هم مي پيچيد: سفال بام و در و پنجره و لباس و فرش ...
از ٢٤۵ هزار ساکنان شهر، نزديک به ١٠٠ هزار تن يا در جا مرده يا در لحظه انفجار جراحت هاي مرگباري بر داشته بودند و صد هزار تن ديگرنيز زخمي شده بودند. دست کم ١٠ هزار تن از اين زخمي ها که هنوز مي توانستند گام بر دارند به سوي بيمارستان اصلي شهر به راه افتادند. اما اين بيمارستان در وضعيتي نبود که چنين هجومي را پذيرا باشد. از ١۵٠ پزشک هيروشيما ۶۵ تن در جا مرده و ديگران زخمي بودند. و ١۶۵٤ تن از ١٧٨٠ پرستار شهر يا مرده و يا چنان زخم برداشته بودند که ديگر کاري از آنها بر نمي آمد. بيماران افتان و خيزان از راه مي رسيدند و اين جا و آن جا هرجا که بود جاي مي گرفتند. بر کف تالار انتظار، دالان ها، آزمايشگاه ها، اتاق ها، پلکان، هشتي ورودي، زير درگاه درشکه رو و در بيرون، در خيابان هاي ويران شده تا آنجا که چشم کار مي کرد زخمي ها چندک زده يا دراز کشيده بودند... آنها که کمتر آسيب ديده بودند به ياري لت و پار شده ها مي شتافتند.
همه اعضاي خانواده ها با چهره هاي از ترکيب افتاده به يکديگر ياري مي رساندند. چند زخمي مي گريستند. بيشتر آنها استفراغ مي کردند. ابرو هاي برخي سوخته بود و از چهره و دست هاشان پوست آويزان بود. ديگران دست هايشان را از سوزش دردي که مي کشيدند به بالا دراز کرده بودند، انگار باري را بر کف دست هايشان رو به آسمان نگه مي داشتند. اگر دست يک زخمي را به دست مي گرفتي، پوست وي به قطعات بزرگ مانند دستکش از تن کنده مي شد...
بسياري يا عريان بودند يا پاره رختي بر تن هاشان مانده بود. سوختگي ها که نخست زرد رنگ مي نمود آنگاه سرخ مي شدند و ورم مي کردند و پوست از گوشت تن جدا مي شد. سپس به چرک مي نشست و بوي تهوع آوري از آنها بر مي خاست. بر روي برخي اندام هاي عريان جاي سوختگي، نقش لباس هاي ناپديد شده را کشيده بود. از آنجا که سفيدي، گرماي بمب را باز تافته و سياهي، آنرا به خود گرفته بود گل هاي کيمونو بر روي پوست برخي زنان نقش بسته بود. تقريبا همه زخمي ها مانند خوابگردها پيش مي آمدند، خاموش با سري برافراشته و نگاهي خالي.
نقش خطوط اندام انساني بر ديوارها
همه قربانياني که زخم سوختگي بر تن داشتند و از آثار ناشي از برخورد موج انفجار رنج مي بردند تابش هاي مرگبار را جذب کرده بودند. پرتوهاي راديواکتيو ياخته ها را ويران و هسته ها يشان را تباه کرده و غشاء آن ها را دريده بود. کساني که در جا نمرده و حتي زخمي برنداشته بودند خيلي زود به بستر بيماري افتادند. دچار تهوع و سردرد هاي شديد و اسهال شدند. تبدار بودند. نشانه هاي بيماري چندين روز به درازا مي کشيد. آنگاه در وهله دوم که ده تا پانزده روز پس از انفجار بمب آغاز شد موها شروع به ريزش کرد. سپس اسهال و تبي عارض شد که گاه تا ٤١ درجه هم مي رسيد.
بيست و پنج تا سي روز پس از انفجار نخستين اختلال ها در خون پديدار شد، لثه ها به خون ريزي افتادند، شمار گويچه هاي سفيد بطور انبوهي کاهش يافت و در همان حال مويرگ هاي پوست و مخاط ها پاره مي شد. کمبود گويچه هاي سفيد مقاومت بدن را در برابر هر گونه عفونتي کاسته بود؛ کوچکترين زخمي ماه ها به درازا مي کشيد تا بهبودي يابد؛ بيماران به عفونت هاي ماندگار گلو و دهان دچار شدند. در پايان وهله دوم اگر بيمار جاني سالم بدر برده بود، کم خوني ناشي از کاهش گويچه هاي سرخ آشکار مي شد. بسياري از بيماران در اين مرحله از عفونت حفره هاي ريوي جان باختند.
همه کساني که پس از انفجار به گونه اي از تحرک خود کاسته بودند کمتر دستخوش خطر ابتلا به بيماري بودند تا آنها که به جنب و جوش بسيار دست زده بودند. موهاي سفيد به ندرت ريختند. اما بر دستگاه توليد مثل اثري پايدار بر جا ماند. مردان عقيم شدند و زنان آبستن سقط جنين مي کردند و تمام زناني که در سنين بارداري بودند دريافتند که دوره قاعدگي ماهانه آنها متوقف شده است ...
نخستين دانشمندان ژاپني که چند هفته پس از انفجار سر رسيدند متوجه شدند که جهيدن درخشش بمب رنگ بتون را برده است. در برخي گوشه ها، علائمي بر جاي گذاشته بود که در واقع نقش سايه هاي اشيائي بود که برق انفجار بر آنها تابيده بود. براي نمونه کارشناسان سايه ثابت برج ساختمان اتاق بازرگاني که بر بام همان بنا نقش بسته بود را پيدا کردند. همچنين به خطوط اندام نقش شده انسان ها بر روي ديوار دست يافته بودند که به نگاتيو عکس ها ميمانست. در کانون انفجار، بر روي پلي که نزديک موزه علوم قراردارد، تصوير مردي با گاري اش بشکل سايه اي دقيق نقش انداخته بود که او را درست در لحظه اي نشان مي داد که پيش از انکه انفجار او و مرکبش را از هم فروپاشد تسمه را براي زدن اسبش بلند کرده بود ...
۱- يادداشت مترجم فرانسه متن. شهرهيروشيما در جنوب باختري هون شو بزرگترين جزيره مجمع الاجزاير ژاپن بر کناره درياي دروني که به اين جزيره و جزاير شيکوکوو و کيو شو محصور است واقع شده.
http://ir.mondediplo.com/article702.html



مقاومت در برابر اشغال در عراق و فلسطین

تراب حق شناس
در عراق طی ماه های گذشته مقاومت عادلانه و مشروع در برابر اشغال استعماری این کشور در اشکال مختلف ادامه یافت. سرمقاله های نیویورک تایمز به روشنی از گیر کردن آمریکا در تونل عراق خبر می دهند.
امپریالیست های جنگ طلب که فریادهای متنوع توده های سراسر جهان علیه جنگ را ناشنیده گرفتند امروز به لطف مقاومت سرسختانه و گسترش یابنده ی مردم عراق خوابشان آشفته شده و فهمیده اند که رؤیای غارت بی دردسر عراق و کل منطقه آنقدرها هم ساده نیست. من نمی دانم و کمتر کسی می داند که گروه های مقاومت که علیه آمریکا و همپیمانان خارجی و داخلی شان می جنگند به درستی کیستند. تردید و شک در رابطه با برخی عملیات هم کاملا درست و نگران کننده است. برخی اقدامات مانند گروکان گیری و قتل های بی دلیل و وحشیانه و تفرقه افکنی های قومی و مذهبی جنایتکارانه است و شاید سر نخ بعضی از آنها در دست خود اشغالگران و همدستان متنوع آنان باشد، ولی مقاومت در برابر اشغال و ضربه زدن به اشغالگر و همپالگی های او قانونی و درست است و نمی توان کسی را به هیچ بهانه ای از حق دفاع از سرزمین و حیثیت ملی و انسانی اش محروم کرد. آمریکا هرروز بیش از پیش در باتلاق فرو می رود، شبیه تجربه ی ویتنام، و روزی که زخمی و شکست خورده از آن خارج شود همه ی ملت های منطقه مدیون فداکاری های مردم عراق و سپاسگزار آنان خواهند بود. به هیچ بهانه ای نباید از حمایت از مقاومت مردم عراق شانه خالی کرد و نباید تحت تأثیر رسانه های «بی خبری و دروغ پردازی» قرار گرفت. از موضع چپ و دموکراتیک، می توان و باید با اصولگرایان مذهبی مخالف بود ولی نمی توان با اصل مقاومت مخالفت کرد. هرکس و هر جریانی که نمی خواهد آینده ی عراق به دست اصولگرایان بیفتد تا مبادا جهنم جدیدی مثل جمهوری اسلامی در آنجا برپا شود، این گوی و این میدان! در این نبرد عادلانه و بحق وارد عمل شود و در مقاومت علیه اشغال بر آنان سبقت گیرد.باید اشغالگر را از اقدام به جنایاتش پشیمان کرد. اینکه امروز بوش از برآوردهای نادرست هنگام شروع جنگ صحبت می کند از برکت مقاومت است. هیچ نوع همکاری (کولابوراسیون) با رژیم برخاسته از اشغال و همدستی با دشمن مقبول نیست. هیچ نوع توجیه کاری قابل بخشش نیست. اگر چپ و دموکراتی وجود دارد در چنین جایی باید آزمایش پس بدهد. پس از تجربهء عراق، دارودستهء کاخ سفید باید برای اشغال یک کشور دیگر بارها استخاره کنند. از برکت مقاومت مردم عراق دست برخی فرصت طلبان که از بوش برای حمله به ایران دعوت کرده یا آن را آرزو دارند رو شده و آنان رسوا گردیده اند. جمهوری اسلامی سرمایه را باید مبارزهء اکثریت مردم ایران که زحمتکشان اند به خاک افکند نه امثال بوش و گدایانش.

در فلسطین
در چند ماهه‌ی اخیر دو حادثه‌ی مهم رخ داد:
نخست اینکه یاسر عرفات رهبر جنبش و رئیس منتخب مردم فلسطین در 75 سالکی درگذشت. او از یک سو فرزند وضعیت خاص تاریخی و اجتماعی فلسطین و از سوی دیگر پدر جنبش ملی این خلق برای احراز هویت ملی، رفع اشغال و کسب استقلال بود. پنجاه سال مبارزه‌ای دشوار که او در رأس آن قرار داشت این دستاورد را برای قریب 9 میلیون فلسطینی (که امروز در داخل اسرائیل، در سرزمین های اشغالی پس از جنگ 1967، در کشورهای همجوار فلسطین به عنوان پناهنده و نیز در کشورهای مختلف دنیا پراکنده اند)، به بار آورد: هویت آنان و حقوقشان در فلسطین که نه تنها از سوی اسرائیل، بلکه از سوی جامعه‌ي بین المللی نیز مورد انکار قرار داشت امروز برای اکثریت کشورهای جهان چنین نیست. عرفات سه سال آخر عمر را در نوعی زندان که همان مقر فرماندهی بمباران شده اش بود اسیر بود، با انواع فشارها و تحقیرهای آمریکا و همدستانش مواجه گشت و استوار ماند و سرانجام، به احتمال قریب به یقین، در نتیجه سمی که دست دشمن به جسم او وارد کرد، در یک بیمارستان نظامی در پاریس درگذشت. باری، صلاحیت های شگفت انگیز و قدرت فوق العادهء او برای مقابله با شرایط سخت و پیچیده‌ي سیاسی و ایستادگی دربرابر ناملایمات و برون رفت از آنها موضوع تحقیقاتی جالبی در تاریخ معاصر است.رسانه های «بی خبری و دروغ پردازی» که بنا به مصالح اسرائیل از او غول بی شاخ و دمی ساخته بودند نتوانستند احساسات صادقانه‌ي میلیون‌ها نفر از فلسطینی‌ها و اعراب و ملت های تحت ستم و عناصر آگاه جهان را سانسور کنند و نزدیک دو هفته وضعیت سلامت او و آرمان فلسطین خبر اول رسانه‌های جهانی بود و حتا انتخاب بوش را تحت الشعاع قرار داد. مرگش نیز باعث آگاهی جهانیان به ستمدیدگی ملتش و عادلانه بودن آرمان فلسطین و حقوق ملی و انسانی مردم آن گردید. قضیه‌ي فلسطین که به گفته‌ي یکی از رهبران آن، فاروق قدومی، به موجود افسانه ای هفت سر می ماند که هرکدام را بکوبند از جای دیگری سر بر می آورد، از روی تخت احتضار عرفات به اندازه‌ي چند سال که صدایش را خفه کرده بودند، مطرح شد و فلسطین را بر سر زبان‌ها انداخت و دشمن غاصبش را ولو موقتاً به سکوت واداشت. وجدان بشریت را برای همیشه نمی‌توان به بند کشید. ادامه‌ي مقاومت هم اکنون بسیاری از وجدان‌ها را در اسرائیل و جهان بیدار کرده است.

حادثه‌ي دوم انتخابات در فلسطین و تعیین جانشین عرفات

آمریکا و اسرائیل می گفتند عرفات را به رسمیت نمی شناسیم. مقاومت او را تروریسم می نامیدند و تروریسم دولتی اسرائیل و اشغال را که بالاترین تروریسم است نادیده می گرفتند و می گیرند. «رسانه های بی‌خبری و دروغپردازی» می‌گفتند با مرگ او آشوب و جنگ داخلی در پیش است. می گفتند اسلام‌گرایان چنین و چنان خواهند کرد و از اسرائیلی ها نظرخواهی می کردند. این تیرها همه به سنگ خورد. نهادهای قانونگذاری فلسطینی به ویژه سازمان آزادیبخش فلسطین که دستاورد مهم سالها مبارزه‌ي همه جانبه‌ي این ملت است کار خود را در شرایط اشغال و چک پوینت ها و صدها ممنوعیت دیگر انجام دادند و هیچ بهانه ای برای طفره رفتن از به رسمیت شناختن حقوق این ملت باقی نمانده است.امروز که انتخابات انجام شده و محمود عباس (ابومازن) کاندیدای رسمی الفتح که ستون فقرات جنبش ملی و لائیک فلسطین را تشکیل می دهد به ریاست انتخاب شده اسرائیل و آمریکا انتظار دارند که فلسطین تسلیم بی قید و شرط آنان شود و این را فلسطینی ها به هیچ کس اجازه نمی دهند. آنها آنقدر رشد و بلوغ دارند که حتی انتخابات زیر اشغال را به نحوی که جهان را به حیرت واداشت برگزار کردند بدین امید که دشمن نیرومندی مانند اسرائیل را به عقب نشینی از اراضی اشغالی پس از سال 1967 وادارند. انتخابات در چنین شرایطی به این می ماند که زندانیان نماینده ای را انتخاب کنند تا با زندانبان صحبت کند. اسرائیل معاف از هر کیفری قریب چهارصد قطعنامه ملل متحد را درباره‌ي فلسطین به دیوار کوبیده است. قطعنامه های ملل متحد درباره‌ي هر کشوری لازم الاجرا ست اما حتا قطعنامه های شورای امنیت دربارهء اسرائیل الزامی نیست! این فرزند لوس و جانی امپریالیسم حتا بر خود امپریالیسم جهانی فرمان می راند و خواست‌هایش را به گردن آنها می گذارد. هنوز وعده های دو کاندیدای انتخابات آمریکا را به یاد داریم که بر یکدیگر سبقت می‌گرفتند تا دل اسرائیل را بهتر از دیگری به دست آورند.حقوق فلسطینی‌ها از جانب کشورهای عرب هم که دربرابر اربابان آمریکایی‌شان نمی‌توانند جیک بزنند همواره زیرپا گذارده شده. هیچ رهبر عربی جرأت نکرد طی سه سال زندانی بودن عرفات در مخروبه‌ي ریاست فلسطین در رام الله با او حتی تلفنی صحبت کند. تنها برخی از دول اروپایی و در رأس آنان فرانسه بود که به دلیل تضاد منافع باقی مانده شان در منطقه گاه پا را از دایرهء ممنوعیت تماس با عرفات بیرون گذاشتند.باری، مردم فلسطین در دفاع از استقلال خویش حتی به تنهایی به مبارزه ادامه داده و می دهند. آینده بستگی به این دارد که اسرائیل چه کند. تنها زور است که می تواند آن را به عقب نشینی وادارد. اگر مقاومت درعراق و فلسطین این درس را به آمریکا بدهد که خاور میانه آنقدرها هم برای چنین گشت و گذاری مناسب نیست و آن را گورستان نمی توان پنداشت، شاید آمریکا بر اسرائیل فشار آورد و تکه هایی از حقوق بلعیده شده‌ي این مردم را از گلوی حریص اسرائیل و سرمایه داران حمایت‌گر آن بیرون بکشد.فلسطینی‌ها صدها شیوه‌ي عمل آزموده اند: مبارزه‌ي مسلحانه، سیاسی، دیپلماتیک، اجتماعی، ادبی، هنری... انتخابات هم یکی دیگر است. مسلح شدن به پشتوانهء افکار عمومی جهانی هم یکی دیگر است. اگر در بر همان پاشنه‌ي قدیم بچرخد و اسرائیل باز راه صلح طلبی فلسطینی ها را ببندد، چنانکه بارها چنین کرده است راهی جز ادامه‌ي انتفاضه نمی ماند. کسانی که تحت تأثیر«رسانه های بی خبری و دروغ پردازی» گمان می کنند فلسطینی ها یا به اصطلاح «تندروها» خواستار صلح نیستند اشتباه می کنند. فقط اشاره می کنیم که شیخ یاسین، رهبر معنوی حماس، یک هفته پیش از کشته شدن آمادگی سازمان خود را برای پذیرفتن راهی که عرفات پیشه کرده بود به اطلاع ساف رسانیده بود ولی برای آنکه دور باطل حمله و ضد حمله ادامه یابد اسرائیل او را با هلی کوپتر هدف قرار داد و کشت. اسرائیل در برابر صلح به اصل شناسایی متقابل و پس دادن سرزمین های اشغال شده‌ي سال 67 و دیگر حقوق از دست رفته‌ي فلسطینی ها معتقد نیست. شارون می گوید جنگ 1948 پایان نیافته و کولون‌ها و طرفداران اسرائیل بزرگ همه شاگردان و دست پرورده های اویند. اسرائیل خود هر روز به کشتار فلسطینی ها ادامه می دهد. اعمال خشونت دولتها علیه زحمتکشان و حق طلبان خشونت نیست، اما سنگپرانی و تیرکمان داشتن و انتفاضه (قیام توده ای) خشونت است! بیش از 11 هزار نفر از فلسطینی‌ها در زندان بسر می برند و بسیاری از آنان قرار بوده 10 سال پیش آزاد شوند که نشده اند. ساف از سال 1988 که دولت فلسطین در تبعید را اعلام کرد قبول داشته که تنها بر 22 درصد از کل فلسطین تاریخی دولت مستقل خود را بنا کند و از 78 درصد صرف نظر نماید. چه کسی بهای صلح را تا این حد گران پرداخته است؟ اکنون دو گزارش زیر را می آوریم و از برخی مبارزان که وقتی صحبت از حمایت بی قید و شرط از مبارزه‌ي مردم فلسطین پیش می آید به یاد این می افتند که اگر جنبش مردم در آنجا «پرولتری» باشد می توانند حمایت کنند وگرنه به فکر فرو می روند و دست نگه می دارند انتظار داریم که به این شرایط مشخص برخورد مشخص کنند و انتظاراتی را که پرولتاریای پیشرفته‌ي کشورهای صنعتی از انجامش بازمانده از یک مبارزه‌ي ملی برای پس گرفتن سرزمینی غصب شده و اشغالی و بازگشت آوارگان، مطالبه ننمایند. مبادا حال شیخی را پیدا کنند که فقیری از او نان خواست ولی شیخ آنقدر مسأله از او پرسید و گفت «که گر جواب نگفتی نخواهمت نان داد» تا آنکه بالاخره« نانش نداد تا جان داد.»خوشبختانه مبارزه‌ي جاری توده های زحمتکش که اکثریت قاطع جامعه های فلسطین، عراق، ایران و‌... را تشکیل می دهند معطل حمایت برخی از «مبارزان سخاوتمند چپ، دموکرات، لائیک و ضدانتگریسم» نیست! عجیب است: مبارزه‌ي ایرلندی‌ها مورد حمایت مارکس و خانواده‌اش بود ولی نمی‌تواند مورد حمایت «رادیکا‌ل‌های ما» قرار گیرد! مارکس آبراهام لینکلن را به خاطر مبارزه با تبعیض نژادی فرزند طبقه‌ي کارگر می نامید ولی برخی در حمایت از ماندلا تردید می کنند! برای نویسنده‌ي این سطور حمایت بی قید و شرط از حق تعیین سرنوشت خلق فلسطین و مبارزه‌ي آن ها با اشغال و در راه استقرار جامعه‌ای عادی که در آن مبارزه‌ي طبقاتی بتواند جریان یابد یک وظیفه‌ي کمونیستی، دموکراتیک و انسانی‌ست. این را سال‌هاست معیار صداقت و جدیت مبارزاتی تلقی می‌کنم و بارها آزموده‌ام. به گمان من برای حمایت از ستمدیدگان، هرجا که باشند، نیاز به اجازه‌ي هیچ‌کس نیست. آن بینشی که مانع همبستگی با ستمدیدگان جهان شود یک پایش می‌لنگد.در سال 1975 وقتی در بغداد بودم از سفیر ویت کنگ (نماینده‌ي جبهه‌ي آزادی بخش جنوب ویتنام) شنیدم که می‌گفت: «این روزها به شدت نگران جان زتدانیان سیاسی‌مان هستیم و می‌ترسیم که حکومت دست نشانده‌ي سایگون و آمریکایی‌ها [که روزهای آخرشان را در ویتنام می‌گذراندند قبل از تسلیم شدن]، زندانیان ما را قتل عام کنند. ما به بسیج افکار بین‌المللی برای جلوگیری از این فاجعه مشغولیم. ما خود را چون غریقی می‌دانیم که هرکس دست ما را بگیرد نه تنها رد نمی‌کنیم بلکه سپاس‌گزارش نیز هستیم.» توده های ستمدیده حکم همان غریق را دارند... اگر کسی خوش ندارد که عراق، فلسطین، ایران یا هرجای دیگر به دست نیروهای ارتجاعی بیفتد یا باقی بماند چاره‌ای جز جنبیدن پیش رو ندارد. دنیا منتظر رؤیاهای ما نمی‌ماند.
در سایه‌ی دیوار جداسازی غارت زمین‌ها و ساختن کولونی‌ها انجمن اسرائیلی «گوش شالوم» 28 دسامبر 2004

روبروی روستای فلسطینی جیوس که بخاطر کشیدن دیوار بخش اعظم زمین های خود را از دست داده است مستعمرات و مجتمع های مهاجرنشین های یهودی هردم افزایش می یابد.روز 31 دسامبر در پشتیبانی از مقاومت مدنی اهالی سرزمین های اشغالی فلسطین و به ابتکار کمیتهء فلسطینی ـ اسرائیلی حمایت از جیوس، انجمن های «گوش شالوم»، «تعایش» (همزیستی)، انجمن بازسازی خانه های ویران شده و جمعی از مبارزان انترناسیونالیست با تجمع اعتراضی خود علیه دیوار و کلنی های آن اقدام به کاشتن زیتون در جیوس کردند که در نتیجهء کشیدن دیوار به خفگی دچار شده است.در برابر جیوس که قسمت اعظم زمین های خود را در نتیجه‌ي کشیدن دیوار از دست داده است کولونی‌ها هردم افزایش می یابد با این توجیه که کولونی‌های جدید چیزی جز گسترش کولونی زوفان نیست. این ساختمان سازی ها که جزئی از کولونی‌های جدید دیوار است مرحله‌ي نهائی کشیدن دیوار است. روز 10 دسامبر 300 درخت زیتون ریشه کن شد... بدین ترتیب وقتی ساختمان ها به پایان رسد اهالی جیوس بقیه‌ي زمین هاشان را که در آن سوی دیوار قرار دارد برای همیشه از دست خواهند داد.در سایه‌ي طرح شارون دایر بر خروج یکجانبه از غزه موج جدیدی از کولونی سازی در ساحل غربی رود اردن آغاز شده است که می توان آن را در طول خط سبز (خط آتش بس جنگ 1967) مشاهده نمود از القانا و اورانیت در نزدیکی روستای کفرقاسم و زوفین گرفته تا ریحان در شمال.شرکت‌های خصوصی متعلق به کولون‌ها و شرکتهای دولتی اسرائیلی ساختن کولون‌ها را از سر گرفته‌اند و هزاران خانه می سازند بدین منظور که خط سبز را از بین ببرند و زمین های متعلق به فلسطینی‌ها را به کلی غیرقابل دسترسی سازند. این اقدامات جزئی‌ست از استراتژی الحاق و غارت سرزمین ها به اسرائیل که با کشیدن دیوار قرار است عملی گردد.مبارزه‌ي سالهای اخیر موفقیت هایی، هرچند جزئی، در بر داشته است: چندین مرکز مقاومت توده ای علیه اشغال به وجود آمده که مانع پیشرفت دیوار در برخی موارد شده اما نتوانسته است در شهر قدس و تپه های الخلیل کاری از پیش ببرد. باید اشاره کرد که در وضعیت سیاسی کنونی که ساختن دیوار با آن مواجه است دولت شارون از این موقعیت استفاده کرده تا برنامه های زیربنائی را به پیش برد و وقتی باد موافق وزید ساختن دیوار با سرعت هرچه تمام تر انجام شود.درحالی که ساختن خود دیوار کمی کند شده، کار ساختن کولونی‌ها با رونق و سرعت تمام ادامه دارد که رسماً آن را گسترش کولونی‌های پیشین توجیه می کنند تا مانور خود را از دیده ها پنهان دارند. حقیقت این است که ما با پروژه‌ي وسیعی از مستعمره کردن و الحاق اراضی فلسطینی روبروییم بدین منظور که فلسطینی ها بکلی از سرزمین شان سلب مالکیت شوند.در حالی که در اسرائیل بحث بر سر تهدید کولون‌هاست که حاضر نیستند کولونی‌های خود را در غزه تخلیه کنند مستعمره کردن ساحل غربی زیر پوشش دیوار و حمایت مقامات اسرائیلی از آن ادامه دارد.تشکیل دولت ائتلافی لیکود ـ حزب کار چارچوب سیاسی لازم برای الحاق این مناطق را که در هرحال جزئی از طرح شارون ـ باراک است فراهم می سازد. طی ماه های گذشته مقامات اشغالگر در سرزمین های اشغالی وانمود می کنند که فلسطینی ها خود را با وجود دیوار تطبیق داده اند!دیوار برای سرمایه گذارانی که کولونی ها را می سازند پوشش لازم را برای حفظ منافع شان فراهم می کند. برای کسانی که می خواهند در امنیت کامل به مستعمره سازی بپردازند، دیوار باعث می شود که آنان از اهالی فلسطینی که زمین هاشان مصادره شده جدا باشند و کولونی سازی و الحاق سریعأ صورت گیرد.اینجا ست که وظیفه‌ي ما ایجاب می کند برای متوقف کردن این فرآیند وارد عمل شویم و توجه همگان را به خطیر بودن این طرح سیاسی جلب کنیم. تنها در همین روستای جیوس غیر از 5 هکتار که زیر دیوار رفته 72 درصد از زمین های جیوس یعنی 86 هکتار مصادره شده و کشاورزان فلسطینی برای آنکه به سرٍٍ زمین‌های خود بروند باید اجازه‌ي مخصوص بگیرند که به کمتر کسی داده شده. محصولات کشاورزی روستا نابود شده، 6 چاه به کلی غیرقابل دسترسی ست و 15000 درخت لیمو از بی آبی خشک شده است. همین که زمین کشت نشود قانون اجازه می دهد که آن را مصادره کنند و این مقدمه‌ي مستعمره سازی آنهاست.گاه با اعلام این که اینجا منطقه‌ي خطر است، گاه به بهانه‌ي ضرورتهای امنیتی و گاه نیز با خرید زمین از طریق سمسارهایی که با دشمن همکاری دارند به مصادره‌ي زمینها می پردازند. زمین فلسطینی را «ملک دولت» اعلام می کنند و با این کار «تداوم قلمرو ارضی» را از بین می برند.اهالی جیوس در مبارزه‌ي خود با کشیدن « دیوار جداسازی» پایداری می کنند. ما باید در این مبارزه در کنار آنان باشیم. زمان آن فرارسیده که علیه برپایی کولونی های دیوار به پا خیزیم.

تونل کور: گوشه ای از وضعیت کارگران فلسطینی در غزه لیبراسیون 6 ژانویه 2005
در آغاز سالهای 1990 شمار کارگرانی که هرروز برای کار به اسرائیل می‌رفتند به حدود 100 هزار نفر می رسید و امروز 7 هزار است. از گذرگاه ارتز (Eretz) که تنها راه خروج غزه به اسرائیل است فلسطینی‌ها به ندرت می‌توانند عبور کنند. بسته شدن این راه، سرزمینی را که به شدت دچار بیکاری (حدود 60 درصد) است، دارد خفه می‌کند.کارگران فلسطینی که برای رفتن به سر کار خود در اسرائیل، از این گذرگاه عبور می‌کنند آن را بین خودشان اسطبل می‌نامند. در واقع هم این بیشتر شبیه نرده‌هایی‌ست که گاوبازان درست می‌کنند تا شور و حرارت گاو را کانالیزه کرده آن را به میدان گاوبازی بفرستند. این دالان حدود 400 متر درازا و 8 متر یهنا دارد. بر فراز دیوارهای بلند تورهای فلزی کارگذاشته اند تا اندکی هوا زیر سقف شیروانی موجدار جریان یابد. در فاصله های منظم چراغ های پرنور و پنکه های قوی تعبیه شده است. در ته دالان کارگران به قفسه ای فلزی برخورد می کنند. یکی یکی وارد آن می شوند و از نردهء گردان سنگینی رد می شوند. سپس باید مسیر مارپیچ کوتاهی را زیر چشم دوربین های متعدد طی کنند. صدایی خشن از بلندگو به آنان دستور می دهد توقف کنند، به عقب بچرخند، دست‌ها را بالا ببرند و باز کنند، شکم‌شان را لخت نشان دهند، شلوارهاشان را تا ران بالا بزنند. آنها هرگز سربازانی را که در برج های مراقبت بتونی پناه گرفته اند و به آنان گاه به عبری و گاه به عربی مختصر دستور می دهند نمی بینند.وقتی یک گروه تقریبأ ده نفره از این گذر رد شدند نرده ای اتوماتیک باز می شود و آنها را وارد مرحله‌ي بعدی می کند: گاه سگ های تعلیم دیده برای کشف مواد انفجاری بین آنها می چرخند و گاه سربازان با دستکش های کشف مواد انفجاری کلیه‌ي وسایل آنان را می کاوند، وسایلی که از دستگاه اسکنر نیز می گذرد. سرانجام باید کارت اجازه‌ي عبور درست و معتبر در دست داشت یعنی کارتی الکترونیکی پر از اطلاعات مشخص با عکس و اثر انگشت.
«‌پیچ و خمی از بتون و سیم خاردار‌»

کارگران فلسطینی برای آنکه بتوانند اول وقت حاضر باشند تا کار پیدا کنند، شب را در آلونکی نزدیک مدخل تونل و حتی در داخل تونل روی یک تکه مقوا می خوابند. یک نمازخانه‌ي کوچک هم هست. آب در توالت هایی که راهش بسته شده زمین را فراگرفته است. روی یک تابلو نوشته است «النظافه من الایمان» و روی تابلوی دیگری به طنز نوشته است: «وطن جمیل لشعب عظیم» (وطنی زیبا برای ملتی بزرگ). گذرگاه ارتز در دورترین نقطه‌ي شمالی نوار غزه کاملأ یک پست مرزی ست فقط یکی از دو کشور طرفین مرز را کم دارد که فلسطین باشد. در برابر حدود صد سرباز تا دندان مسلح حدود 20 پلیس مرزی فلسطینی بدون سلاح در اتاقک‌هایی که در زمستان یخ می زند و در تابستان به عنوان یک دفتر از آن استفاده می شود نشسته اند.هر ماه که می گذرد ارتش اسرائیل این پست مرزی را تقویت می کند. اینجا که 15 سال پیش فقط مانع ساده‌ای وجود داشت حالا مجتمع ساختمانی عظیمی برپاست از بتون و سیم های خاردار. هر روزنه ای دقیقأ بسته شده تا نوار غزه کاملأ عایق گردد. هرچه اسرائیلی ها تجهیزات خود را تقویت کنند فعالان فلسطینی که آمادهء منفجر کردن خویش اند برای کشف ابتکارات تازه ای جهت عبور، بر یکدیگر سبقت می گیرند. کمتر از یک سال پیش، زن جوانی وابسته به جنبش اسلامی حماس در همین گذرگاه با بمبی که به پاهایش بسته بود خود را منفجر کرد و چهار سرباز اسرائیلی را کشت. چند ماه بعد مردی که بمبی در شورت خود پنهان کرده بود دستگیر شد. غالبأ مقامات اسرائیلی از اینکه در چند سال اخیر هیچ کوماندوی انتحاری از اینجا نتوانسته عبور کند به خود می بالند. محاصره‌ي این نوار از سرزمین های فلسطینی با شبکه‌ي درهم پیچیده از سیم های خاردار به مدلی برای دیگر «موانع امنیتی» که در ساحل غربی در دست اجرا ست تبدیل شده و بر سر آن بحث های موافق و مخالف درگرفته است.گذرگاه ارتز تنها از ساعت 2 تا 7 صبح به روی کارگران فلسطینی باز است. اینجا ست که ازدحام جمعیت آغاز می شود: از 14 هزار کارگر که اجازه‌ي عبور در دست دارند در بهترین حالت 6 تا 7 هزار نفر می توانند عبور کنند و بقیه ناگزیرند به خانه هاشان برگردند. طی دو سال گذشته چهار بار پیش آمده است که کارگرانی از ازدحام خفه شده اند یا زیر دست و پا مرده اند. ابووافی که خود به چشم دیده که چگونه کارگری مرده است می گوبد: «تابستان بود. گرما کشنده بود. من نتوانستم رد شوم». این مرد خوش برخورد 55 ساله که متخصص نصب یخچال های بزرگ صنعتی ست 20 سال در شهر اشدود (اسرائیل) کار کرده است واز ماه مارس گذشته دیگر نتوانسته سر کار برود. «در هرحال، صاحبکار من دیگر نتوانست روی من حساب کند و کارگران رومانی به جای من استخدام کرد.» از آن به بعد، او در اردوگاه پناهندگان شاطی که خودش با زن و 10 فرزندش زندگی می کنند ساندویچ فلافل می‌فروشد.
«تنبیه دستجمعی ناعادلانه»
از 10 سال پیش شمار کارگران غزه ای که برای کار به اسرائیل می‌رفتند کاهش یافته است. از 80 تا 100 هزار در آغاز سال های 1990، در جریان اجرای قراردادهای اسلو به 60 هزار کاهش یافت و با آغاز انتفاضه‌ي دوم است که بستن راه به صورت یک سلاح سیستماتیک درآمد. از آغاز شورش در سپتامبر 2000 اسرائیل راه‌های دیگر خروجی غزه را بسته است و تمام کارگران را حتی آنان که در جنوب نوار یعنی در چهل کیلومتری این گذرگاه زندگی می کنند مجبور کرده است که از ارتز عبور کنند. شمار کارتهای اجازه‌ي کار به 14 هزار کاهش یافته و تنها مردان میانسال عیالمند که هیچ فرد رزمنده ای در خانواده شان یافت نشود از مزیت مهم داشتن اجازه‌ي کار برخوردارند و این البته تضمینی برای داشتن کار نیست: بسته شدن گذرگاه هرچه مکررتر و هرچه درازمدت تر شده است.از زمان مرگ شیخ احمد یاسین بنیانگذار حماس در مارس 2004 تا کنون، هیچ کارگر اهل غزه حق عبور ندارد. حتی منطقه‌ي صنعتی که در نزدیکی گذرگاه ارتز واقع شده به دنبال عملیاتی که فلسطینی ها کردند بسته شده است. آنها برای آنکه در این منطقهء کاملأ محافظت شده با بتون و برج مراقبت بتوانند عملیات کنند تونلی کنده بودند. در آن عملیات یک سرباز اسرائیلی کشته شد. قبل از انتفاضه 4500 کارگر در این منطقه‌ي صنعتی کار می کردند و قبل از این عملیات 700 نفر. حدود صد کیوسک که برای فروش آشامیدنی های گازدار و سیگار وجود داشت با بولدوزر با خاک یکسان شده که یکی از آنها درست جلوی تونل بود. تانکها به شعاع 5 کیلومتر باغ ها و همهء خانه ها را با خاک یکسان کرده اند.یک کارمند عالیرتبهء ملل متحد می گوید: «هر سوء قصد یا پرتاب خمپارهء دست ساز از طرف فعالین، تاوانش را قبل از هرکس دیگر، کارگران می پردازند. بستن راه یک تنبیه دستجمعی غیرعادلانه و غیر قابل قبول است. این کار فقط محرومیت و فلاکت و در نتیجه تروریسم را تقویت می کند» پس از درگذشت یاسر عرفات در 11 نوامبر 300 کارگر کشاورزی مجددأ اجازه یافتند که از گذرگاه ارتز عبور کنند. 12 دسامبر چریک ها پست مرزی اسرائیلی شهر رفح واقع در منتها الیه جنوب نوار غزه را منفجر کردند و 5 سرباز اسرائیلی را کشته و 11 نفر رامجروح کردند. از آن به بعد این راه را هم بسته اند.در مرز مصر بیش از 5 هزار فلسطینی که در حال بازگشت به غزه بوده اند معطل اند و 150 نفرشان در منطقه‌ي بی طرف گیر کرده اند [همین خبر را لوموند 15 ژانویه نیز آورده است]. از گذرگاه ارتز تنها برخی مسؤولین سیاسی دستچین شده، بیمارانی که ناگزیر به بیمارستان های اسرائیلی می روند و حدود 30 بازرگان که با کله گنده های تشکیلات خودمختار مربوط اند می توانند عبور کنند. ابووافی ناسزا گویان می گوید: «سودجویان صادرات و وارداتی، مثل این وزیرها که با مرسدس شان بی آنکه به ما نگاه کنند از پست‌های مراقبت و موانع راحت رد می‌شوند. چهار سال انتفاضه. دیگر توانش را نداریم».سرشب، ابووافی به سراغ کارگران دیگر بیکار شده می رود. ابوالعبد کارگر برق به شوخی می گوید: «ما مثل میمون های پیری هستیم که سر یکدیگر را می جورند». آنها که سال‌ها مجبور به کار در خارج از غزه بوده‌اند حتا برای بچه هاشان غریبه اند. ساعت‌ها دور لیوان های چای گپ می زنند. ابووافی نتوانسته به این شب های دراز بطالت زیر یک لامپ کم نور عادت کند. «وقتی کار می کردم ساعت 5 بعد از ظهر بر می گشتم. غذائی می خوردم. کمی می خوابیدم و ساعت 10 شب به ارتز بر میگشتم. و در صف می ایستادم و شب را در دالان می‌گذراندم.» با یادآوردن سال‌هایی که به کار سخت در اسرائیل مشغول بوده هم «روزهای خوش گذشته» و هم تحقیرها را به یاد می آورد: «حق نداشتیم با خود تلفن ببریم نه حتا یک غذای مختصر و نه یک پاکت سیگار. هیچ چیز. حتا اجازه‌ي ورودمان به اسرائیل به دلایل امنیتی در تایلون شفاف باید می‌بود. باید لباسی به تن داشتیم بدون زیپ و کفش هم کف نازک. گاه از گذرگاه رد می شدیم ولی اتوبوس رفته بود.ابوالعبد به خاطر می آورد که ماهانه 2 هزار شیکل [واحد پول اسرائیل] دریافت می کرده و ابووافی دو برابر او. امروز آنها اگر 700 شیکل (120 یورو) برای خود دست و پا کنند ماه خوبی‌ست. با کارهای کوچک و موقتی روزگار می‌گذرانند. محله‌ي آنها به مرحله‌ي قبل از رواج پول برگشته است. «همه چیز را نسیه می گیریم حتا سیگار» همه بدهکارند و هیچ کس از آنها طلبکاری نمی کند. «چه فایده دارد؟ همه همدیگر را می شناسند. اگر شانس این را داشته باشم که دو روز کار کنم فورأ بدهی خودم را به بقال سر گذر می پردازم». در غزه بیکاری به 40 تا 60 درصد می رسد. اما اینگونه آمار دیگر معنای چندانی ندارد. بیش از دو سوم مردم زیر خط فقر به سر می برند یعنی 2 دلار در روز. «ما شانس داریم. پسر عمویی داریم که کارمند است و به ما کمک می کند. اما خانواده‌هایی هستند که صرفأ با کمک های بشردوستانه زندگی می کنند». ابوالعبد 10 هزار شیکل (1700 یورو) بابت قبض آب و برق به شهرداری بدهکار است «باز هم خوشحالیم که جرأت نمی کنند قطع کنند».تصور وضعیتی بدتر از این سخت است. اما این دو نفر چندان خوش بین هم نیستند. ابووافی می گوید: «پولی که جامعه‌ي بین المللی قول داده به جیب تشکیلات خودمختار می رود. بین ما و اسرائیلی ها اعتماد مفقود است. و دوستش دست بالا را می‌گیرد. هیچ یک از دو طرف به دیگری اعتماد ندارد. با وجود این باید با هم زندگی کنیم. کی کویت را ساخته؟ کی اسرائیل را ساخته؟ فلسطینی ها! کاش می گذاشتند کار کنیم! این یک آرزوی صادقانه است اما طرح شارون دائر بر خروج یکجانبه از غزه که قرار است امسال عملی شود به جدایی قطعی و همیشگی بین دو طرف شبیه است.از همین نوار باریک غزه که کلا 365 کیلومتر مربع است و یک میلیون و 300 هزار فلسطینی در آن زندگی می کنند، 40 درصدش در اشغال 7500 کولون (مهاجر یهودی) است که نصف آب این منطقه را به خود اختصاص داده اند. اما نخست وزیر اسرائیل مصمم است کنترل مرزهای زمینی، دریایی و هوایی را در دست خود حفظ کند و اینکه اگر عملیاتی رخ داد ارتش اسرائیل بتواند عاملان را مورد پیگرد قرار دهد. راجی صورانی مدیر مرکز فلسطینی حقوق بشر می گوید: «غزه به زندانی بزرگ تبدیل خواهد شد. از حالا تا 2008 هیچ کارگر فلسطینی از اینجا نخواهد توانست در اسرائیل کار کند. باید برای رفتن به قاهره با هواپیما برویم چون کالاهای ما از بندر پورت سعید وارد می شود. اما شارون این طرح را فداکاری جا می زند.»بدون دسترسی به اسرائیل غزه علت وجودی ندارد. وقتی خردسال‌ترین بچه های ابووافی فهمیدند که او عبری هم بلد است چشم‌شان از حیرت گرد شد. او برای ما توضیح می داد که بچه ها حق دارند. در نظر آنها اسرائیلی ها وجود ندارند. چون آنها را ندیده‌اند. آنچه دیده‌اند هواپیماست، تانک است و هلی‌کوپتر. این روزهای اخیر، ارتش دالان عظیمی از بتون با 8 متر ارتفاع و همین اندازه پهنا برپا کرده و قرار است جای دالان قدیمی را بگیرد که خیلی قدیمی بود و نه چندان «مطمئن».
*****
باید اشغالگر را از اقدام به جنایاتش پشیمان کرد. این که امروز بوش از برآوردهای نادرست هنگام شروع جنگ صحبت می‌کند از برکت مقاومت است. هیچ نوع همکاری (کولابوراسیون) با رژیم برخاسته از اشغال و همدستی با دشمن مقبول نیست. هیچ نوع توجیه کاری قابل بخشش نیست. اگر چپ و دموکراتی وجود دارد در چنین جایی باید آزمایش پس بدهد. پس از تجربه‌ي عراق، دارودسته‌ي کاخ سفید باید برای اشغال یک کشور دیگر بارها استخاره کنند. از برکت مقاومت مردم عراق دست برخی فرصت طلبان که از بوش برای حمله به ایران دعوت کرده یا آن را آرزو دارند رو شده و آنان رسوا گردیده‌اند. جمهوری اسلامی سرمایه را باید مبارزه‌ي اکثریت مردم ایران که زحمتکشان‌اند به خاک افکند نه امثال بوش و گدایانش.

۱۳۸۷ مرداد ۲۱, دوشنبه


نه در رثا، که با ياد محمود درويش
محمد علی اصفهانی
۲۰ مرداد ۱۳۸۷۱۰ اوت ۲۰۰۸


به سوی تو می آيم.نه مثل کبوتری که به لانه اش.مثل آدمی که به خانه اش.به سوی تو می آيم.
نه مثل هيچ کس ديگر.مثل خودم.همين.به سوی تو می آيم
ای مادر!ای زمين!

از مرثيه نويسی در پی مرگ اين و آن خوشم نمی آيد. ولی چند بار تا به حال اين کار را کرده ام. خوب يا بد.فکر نمی کردم که اين چند خط شعری را که در مرداد بيست و سه سال پيش نوشته بودم، بايد در مردادی ديگر دوباره بنويسم. برای شاعری که گفته بود:تو را شکست خواهم داد ای مرگ!و راست گفته بود محمود درويش. نه اين که فکرکنی که اين، مرگ بود که او را شکست داد. نه! مرگ، تنها کسانی را شکست می دهد که با ذات حيات يکی نشده باشند...لاشخور ها پيدايشان شده است باز. اين بار بالای سر محمود درويش.و حتّی ابومازن قلّابی و محمود عباس واقعی، سه روز هم اعلام عزای عمومی کرده است.همان که محمود درويش، نه در اعتراض به ماچ و بوسه های او با منفورترين رهبر اسراييل به نزد خود اسرائيليان تا به امروز، و يا در اعتراض به تقاضای او از اسراييل در هرچه بيشتر يک ميليون و نيم نفر از هم ميهنانش را در غزه در محاصره ی کامل دارويی و غذايی، به تدريج و در ميان سکوت وقيح «جامعه ی جهانی» قتل عام کردن، بلکه برای خيلی کم تر از اين ها، برای اعتراض به قرارداد صلح اسلو، از هيأت اجرايی سازمان آزادی فلسطين استعفا داد، و حتی تا مدّتی حاضر نشد که به سرزمينی باز گردد که تمام زندگيش در عشق به آن خلاصه می شد.يار ديرين و تا آخرين دم فادار او عبدالباری عطوان، سردبير هفته نامه ی «القدس العربی» نوشته است که در پی اعتراض محمود درويش به قرارداد اسلو و استعفايش از سازمان آزادی فلسطين، او را به ناجوانمردانه ترين شکلی تحت فشار های مالی قرار دادند، و همه ی امکاناتش را محدود کردند. تا جايی که خودش در آن هنگام که هنوز ناچار نشده بود از تبعيد فرانسه به تبعيد فلسطين برود به عطوان گفته بود که کم تر از خانه خارج می شود، چون پول پرداخت يک فنجان قهوه را هم برای نشستن در يک کافه ندارد.فقری که سرانجام، ناچارش کرد که به فلسطينی برگردد که آن را ديگرگونه می خواست. نه اين گونه که بود. يعنی که هست...تا حالا شايد دولت آقای جرج دبليو بوش هم «اين ضايعه» را تسليت گفته باشد. همان دولتی که در اين واپسين ماه های حيات محمود درويش، تا مدت ها از دادن ويزای آمريکا به او برای معالجه ی بيماری سختش خودداری می کرد و او را با آن نياز فوری يی که به درمان داشت، و با آن حال بيماری، هر روز و هر هفته در پی کسب اجازه ی ورود به آمريکا به اين طرف و آن طرف می دوانيد.آخر محمود درويش يک «تروريست» بود. تروريستی که با شعر هايش، با قلمش، و با نفس کشيدنش، ايجاد وحشت می کرد. و بذر مقاومت بر خاک فلسطين می افشانيد.مگر نه اين که مقاومت، و ايجاد وحشت، دو کار اصلی تروريست هاست؟ يا ـ چه می دانم؟ ـ کار اصلی تروريست ها مقامت است و ايجاد وحشت؟در دل چه کسانی امّا؟خيلی سال پيش، شايد کم و بيش سی سال پيش، وقتی که در شورای تحريری يک مرکز انتشار کتاب در تهران کار می کردم، بانويی، دستنويسی برای انتشار به نزد ما آورد. با نثری روان، آراسته و پيراسته و دلنشين. ترجمه ی «يوميّات الحزن العادی» محمود درويش بود. روزانه های عادی حزن.نمی دانم سرنوشت انتشار آن کتاب که همه ی ما به اتفاق بر انتشارش تأکيد می کرديم به کجا کشيد.توفانی آمد و همه چيز را در هم فرو ريخت...امّا اين نام «روزانه های عادی حزن»، از آن روز به بعد، ديگر رهايم نکرده است. و مخصوصاً امشب گريبانم را گرفته است و می گويد بنويس. ای اسير هميشه ی روزانه های عادی حزن! بنويس برای آن کس که از نخستين سال های جوانيت، با کلامش، عشق به فلسطين را در سويدای دل تو پايدارتر کرد.برای آن که به جرم «نه» گفتن به وقفه در مقاومت، در واپسين ايام اقامتش در پاريس، حتی نمی توانست به کافه يی برود و قهوه يی سفارش دهد که پول پرداختش را نداشت...«بنويس!» به من می گويد اين را «روزانه های عادی حزن». در باره ی کسی که سروده بود «بنويس»:بنويسمن عربمو شماره ی شناسنامه ام ۵۰۰۰۰ است...من عربم.يک نام بدون لقبدر سرزمينی که در آن هرچه هستانفجار خشم است...ريشه هايمبه قبل از ميلاد زمان باز می گرددو به قبل از آن که اعصار، پديد آيندو به قبل از سرو و زيتونو به قبل از رويش علفزاران...تاکستان های پدرانم رااز من دزديدیو زمينی را که در آن کشت و کار می کرديممن و تمام فرزندانم.و برای من و نوادگانمچيزی باقی نگذاشتیبه جز صخره ها.آيا حکومت شمااين ها را هم از ما خواهد گرفت؟امّا آدم هميشه نمی تواند بنويسد. يعنی آدم هميشه نمی تواند آن طور که دوست دارد، بنويسد. يعنی آدم هميشه نمی تواند آن طور بنويسد که دوست دارد.و اين، خوب است و بد است. بد است، چرا که وقتی پيش می آيد که نوشتن، ضرورتی است که آدم حق گريختن از آن را ندارد.و خوب است، برای آن که اگر هميشه می شد نوشت، نوشتن، برای آدم يک عادت می شد. و اگر نوشتن، برای آدم يک عادت می شد، عادی می شد نوشتن. مثل روزانه های عادی حزن...در اين چند سال، دو مصاحبه از محمود درويش را ترجمه کرده بودم. يکی گفتگويش با لوموند فرانسه، و ديگری گفتگويش با ايل مانيفستوی ايتاليا.دلم می خواست اين هردو مصاحبه را به تمام و کمال در اينجا بياورم. اما ديدم هم مطلب به درازا خواهد کشيد، هم احياناً خواننده خسته خواهد شد، و هم ضرورت چندانی به چنان کاری نيست. چون اين هردو، همچنان در سايت ققنوس و دو سه سايت ديگر قابل دسترسی هستند.گفتم پس، پاره هايی کوتاه از اين دو مصاحبه را، بی ترتيب و با ترتيب، بی ربط و باربط، بالا شده و پايين شده، و پايين شده و بالا شده در اين جا بياورم.بياورم و بگذرم.و آرام کنم آن کس را که به من می گويد «بنويس»؛ و هيچ فکر نمی کند که آدم هميشه نمی تواند بنويسد. و که اين، هم خوب است و هم بد...
٭ ٭ ٭
ما ـ فلسطينی ها ـ وارد يک مرحله ی پوچی شده ايم: پوچی سربازانی که در ميدان جنگ های داخلی، يکديگر را می کشند. پوچی يی منتهی شونده به پوسيدگی و مرگ. مفاهيم و معانی و ارزش ها، از ما می گريزند. و تصويرمان هم حتّی. حتّی تصويرمان هم از ما می گريزد...بعد از عبور از يک مرحله ی گذار، معلّق مانده در مبارزه ی آزاديبخش و وعده ی برقراری يک دولت مستقل، تقريباً می شود چنين گفت که: مشغوليم؛ امّا...هيچ نداريم...يک ملّت، در تماميّت خود، در زندان به سر می بَرَد. و دوستاقبانان اين زندان، وقتی که تنش بزرگی پيش می آيد، به تماشای زندانيان، سرگرم می شوند. زندانيانی که خود، با خود می جنگند.و بعد، آن ها ـ دوستاقبانان ـ با اختلاف های اين ها ـ زندانيان ـ و با حدّ و توان تعامل و تحمّل و مرزبندی های اين ها، به بازی می پردازند.در غزّه، ما گرسنه ايم. و انسان گرسنه يی که مسلّح باشد، می تواند به يک مزدور بدل شود، و مشکلات خودش را بر سر مردم خودش فرو بريزد. [در آن هنگام، هنوز فلسطين دو تکّه نشده بود، و آنچه ميشل وارشاوسکی، نويسنده و متفکّر برجسته ی اسراييلی آن را «کودتای کورتاژ شده ی بخشی از افراد سازمان آزادی فلسطين، به وسيله ی محمد دحلان و اوباش او» می نامد اتفاق نيافتاده بود. کودتايی که باز به گفته ی وارشاوسکی، ساز های آن در واشنگتن و تل آويو کوک شده بود. ٭]. امّا همچنين، بعضی چيز های بنيادی يی که به سر و سامان نرسيده اند هم وجود دارند که فراتر از اختلافات داخلی و خطّ و خطوط سياسی هستند، و برادر را به جای جنگ با دشمن، به سوی جنگ با برادر می رانند.قرارداد «اسلو» چاه ويلی را حفر کرد که ما اينک در آن فرو افتاده ايم. ما هنوز نتوانسته ايم اين را بفهميم که موقعيّت کنونی ما چيست، و اسراييل چگونه برايمان چنان فضايی ساخته است که حتّی توانايی های بالقوّه ی ما هم درآن از ميان برود. اسراييل. اسراييلی که ناشنواست. که کر است. که گوش بر هر سخن درستی فرو بسته است.اسراييل، پای فرارداد، امضا می گذارد؛ ولی به آن عمل نمی کند. اسراييل، اراده می کند که آن ديوار معروف جداسازی را برپا کند؛ و بر اراده ی خود، جامه ی عمل می پوشاند. و «صلح»، همچنان، چون کلمه يی مرده، به زندگی خود ادامه می دهد. حتّی وقتی که تمام کشور های عربی برای عادی سازی روابط خود با اسراييل اعلام آمادگی می کنند و در اين زمينه، فعّال می شوند.
٭ ٭ ٭
جهان عربی ـ اسلامی، عميقاً احساس بی عدالتی می کند؛ و غرب را مسئول اين بی عدالتی می داند. «غرب» ی که با يک نوع « انتگريسم» امپرياليستی، به اين احساس جهان عربی ـ اسلامی پاسخ می دهد؛ و اين احساس را قوی تر می سازد.در چنين فضايی، ما با يک هويّت زخمخورده، سر و کار داريم....اعراب و مسلمانان، با يک «استبداد مطلق و فراگير» آمريکايی، و با استبداد های منطقه يی، رو در رو هستند؛ و نمی دانند که بالاخره در کجا جا دارند.علاوه بر اين: آن ها ثروت [غرب] را بر روی تمامی اکران ها می بينند و آن را با زندگی فلاکتبار خودشان مقايسه می کنند.آن ها احساس می کنند که به بيرون تاريخ، پرتاب شده اند. و در نتيجه، به پناه تاريخ ساکن خود می خزند. رفتاری که بنا به تعريف، گذشته گرايی است.اين زخمخوردگی، به قانقاريا تبديل می شود؛ در حالی که رهيابی ها و تلاش ها به هدر می روند و نشانه های راه، گم می شوند.ناسيونالپيسم، سوسياليسم، و کمونيسم، در اين زمينه، شکست خورده اند. حتّی از مفهوم اصالت حقوق انسان هم چيزی برای اعراب و مسلمانان، باقی نمانده است. چرا که در مورد آن ها، حتّی قواعد بين الملی هم رعايت نمی شود. بی آنکه هيچ اتّفاقی بيافتد!
٭ ٭ ٭
من از نا آگاهی عمومی غرب بر مقوله ی اسلاميسم، هراسانم. انواع مختلف اسلاميسم وجود دارد.اگر بخواهيم يک مثال برنيم، سَلَفی ها و حماس، بسيار با هم تفاوت دارند.حماس، در درجه ی اوّل، حرکتی ناسيوناليستی است. حرکتی ناسيوناليستی با يک نگاه مذهبی.امّا غرب هم، به اسلاميسم، به عنوان يک مجموعه ی همگون، به عنوان يک «بلوک»، نگاه می کند...مشکل اساسی تاريخ صهيونيزم اين است که تلاش کرده است تا واقعيّت صحنه را ناديده بگيرد.از همان آغاز، او می دانست که شعارش نادرست است:
«يک سرزمين ِ بدون مردمان، برای مردمان ِ بدون سرزمين»!در اين سرزمين، مردمانی وجود داشتند. در حالی که صهيونيزم به طوری رفتار کرد که انگار اصلاً اين مردمان، وجود نداشتند، يا داخل آدم به حساب نمی آمدند.و اين ماجرا، ادامه دارد...اسراييل، از دهه ها پيش، وجود يک حرکت ملّی فلسطينی را انکار کرده است. آن ها می گفتند کهOLP هيچ نيست مگر يک «سازمان تروريست».امّا، يک روز، ناچار شدند که اين سازمان را به رسميّت بشناسند.امروز، آن ها می گويند که:ـ حرف گفتگو با حماس را هم نزنيد.امّا، سرانجام، به گفتگو با حماس خواهند رسيد. همانطور که در مورد OLP چنين پيش آمد.
٭ ٭ ٭شعر واقعی، يک معجون شيميايی بسيار استثنايی و مخصوص است که کار تبديل تجربه ی دسته جمعی به تجربه ی درونی و شخصی را انجام می دهد.شعر، واقعيّت را دريافت می کند؛ و برای اين که قابل تحمّلش کند، به مجاز و استعاره، بدل می سازدش.وقتی که من در زندان بودم، از نظرگاه يک شاعر، زندانبان خودم را يک زندانی می ديدم؛ و خودم را آزاد تر از او حس می کردم. برای آن که من فقط از آزادی محروم شده بودم؛ امّا نه همچون او از قدرت شناختن ديگری در اندرون خودم.من عقيده ام را عوض نکرده ام. ما خطوط چهره ی مشترکی داريم. و در شرايطی از اين دست که به پيچيدگی طبيعت انسان بر می گردد، ممکن است اينطور پيش بيايد که نقش ها جای خود را به يکديگر بدهند. امّا من نمی خواهم خود را در تصويری که دشمن برای من انتخاب کرده است ببينم.من اردوگاه بازندگان را انتخاب کرده ام. من خودم را مثل يک شاعر شهر «تروا» حس می کنم. يکی از آن هايی که ازهمه چيز محرومش کرده اند. حتّی از حقّ بيان ناتوانی های خودش...از ميان فلسطينيان ـ که در شرايط دشواری زندگی می کنند ـ بعضی ها از شاعر می خواهند که گاهشمار نويس ماجرا های تراژيکی باشد که هر روز بر فلسطين می گذرد. امّا زبان شعر و شاعری نمی تواند همان زبان روزنامه و راديو تلويزيون باشد. حتّی لازم است که زبان شعر و شاعری، برای نگاه کردن به جهان، و انتقال آنچه در اين نگاه به جهان می بيند به ديگران، کمی خود را در حاشيه قرار دهد.شعر و شاعری بايد غافلگير کند. بايد باعث تعجّب و تحيّر شود.شعر و شاعری بايد سخن گفتن از يک گربه يا يک بيابان، از نظرگاه کودکی باشد که برای نخستين بار، اين ها را کشف کرده است...من از اشغالگری، نفرت دارم. امّا نمی خواهم که هر روز، اين را به قالب شعر در آورم. شعر های بی شمار، رسمی و خشک، و يا سراسر اشتياق و شور، هيچ خدمتی به فلسطينی نمی کنند. برای اين که اين نوع شعر ها، انسان فلسطينی را در يک شعار، خلاصه می کنند. برای اين که اين نوع شعر ها، انسان فلسطينی را در تصويری که دشمن می خواهد از او ترسيم کند منجمد می کنند. برای اين که اين نوع شعر ها، اصيل ترين و ذاتی ترين و اندرونی ترين هويّت انسان فلسطينی را، از ديدگان، پنهان می کنند...هيچ فلسطينی يی نمی تواند بگويد که واقعاً سياست را کنار گذاشته است. امّا من خودم مدّت زيادی است که ديگر، نقشی رسمی در ساخت و بافت زندگی سياسی فلسطين ندارم. نقش رسمی، برای من، حالت باری بر دوش و زخمی دردناک داشت...شعر و شاعری بايد راه خود را، در بيرون از طرح ها و انگاره ها و کليشه ها ادامه دهد...اين روز ها چشم انداز و نمای سياسی جهان عرب، تغيير کرده است و فقير شده است.ديگر، مرجع ها و الگو های بزرگ وجود ندارند. و ديگر، يک ديالکتيک سياسی واقعی در کار نيست: حرمتگزاری به عقايد يکديگر؛ و گوشسپاری معصومانه به ديگری.ما را انعطاف ناپذيری و صلبيّت، له کرده است:ـ آن کس که سخن از تفاوت های سياسی می گويد، ممکن است که خائن نام بگيرد.ـ آن کس که با متعصّبين، موافق نباشد، ممکن است که کافر شمرده شود.ـ آن کس که با بعضی از روشنفکران همفکر نباشد، ممکن است که بيهوده گو به حساب بيايد.و اينچنين است که من از بحث های بی سود و ثمر، اجتناب می کنم. خودم را من، به همين راضی کرده ام که از روح مردم خود، حرف بزنم. از پيوندهاشان. از انديشه و خرد و منطقشان. و از توانايی هاشان.من می کوشم تا برای خودم اميد بيافرينم!
٭ ٭ ٭
تصوير انسان فلسطينی، در جهان، تغيير يافته است:

پيشتر ها، اين تصوير، تصوير يک پارتيزان آزادی بود. ولی امروز، رسانه های جمعی آمريکايی و اسراييلی، بر انسان فلسطينی در اين تصوير، لباس يک تروريست پوشانيده اند؛ و صورتکی هم بر او نهاده اند. و انسان فلسطينی بايد در چنين صورتکی و در چنين لباسی، خود را باز بيابد و باز بشناسد...مشکل اصلی را جهان از ياد برده است:يک ملّت، چهل سال است [از زمان اشغال بخش های جديدتری از فلسطين به وسيله ی اسراييل در سال ۱۹۶۷ تا زمان اين مصاحبه] که تحت اشغال، زندگی می کند.يک ملّت، چهل سال است که هيچ چيز غير عادّی و نامعقولی را نمی خواهد به جز فقط ۲۲ درصد از سرزمين تاريخی خودش را.تمام دنيا امّا، از اين حرف ها حوصله اش سر می رود، و اصلاً وقت خودش را به اين هدر نمی کند که ببيند ما، انسان های محاصره شده و محبوس شده در خاک خود، جانمان تا چه اندازه به لب رسيده است، و تا چه اندازه، اين نيرويی که می تواند متمرکز شود، امکان منفجر شدن دارد.چهان، [نسبت به فلسطينيان] کينه و نفرت توليد می کند. امّا، اسراييل را به هيچ چيز بدی متّهم نمی سازد. چرا که از مارک «ضدّ يهودی بودن» می ترسد.اسراييل، به جای آن که آنچنان که هست، يک دولت سرکوبگر، معرّفی شود، به يک ارزش قومی و نژادی بدل شده است: پديده يی ـ نه ديگر ـ تاريخی. بلکه پديده يی ماوراء طبيعی. و شيمون پرز که خودش را به عنوان مرد صلح جا می زند، به خويش اجازه می دهد که بی دغدغه و در نهايت آرامش بگويد که کولونی ها چيزی نيستند مگر بلوک های مسکونی اسراييل.زبان سياست، مطابق اراده ی اسراييل، و در اطاعت از آن، به کلّی تغيير کرده است:از اين پس، ديگر کلمه ی «اشغالگری»، يک کلمه ی غير قابل تلفّظ است؛ يک کلمه ی غير قابل تحمّل است؛ و يک کلمه ی غير قابل درک است...در دفترچه ی خاطرات اسراييل، ديگر، حق بازگشت فلسطينی بيرون رانده شده از سرزمين خود، کلامی ممنوعه است.نه تنها در دفترچه ی خاطرات اسراييل. بلکه حتّی به نزد رژيم های حاکم بر بعضی از کشور های عربی نيز.و همچنين: به نزد جامعه ی جهانی.چرا؟ برای اين که ـ اينطور استدلال می کنند اين ها ـ بازگشت فلسطينی بيرون رانده شده از سرزمين خود، خطری است برای اسراييل.و در اين ميان، هم تعداد در به دران فلسطينی افزون تر از پيش می شود؛ و هم شرايط، دشوار تر می شوند.به نظر می رسد که «حق برگشت»، ديگر از اين پس، از آنِ قوم يهود است که دوهزار سال قبل از او سلب شده بود؛ ولی از آنِ آن هايی نيست که بيشتر از پنجاه شست سال نمی شود که از سرزمين خود به بيرون انداخته شده اند. برای آن ها فقط يک حق، باقی مانده است: حقّ ترک هميشگی وطن و در جايی ديگر سکونت گزيدن.هر وقت که من به خيمه گاه های پناهندگان فلسطينی بروم، و يا تلويزيون را روشن کنم، فقط يک تصوير می بينم. هميشه. هميشه فقط همين يک تصوير را:يک زن، که بچه اش را و اثاثيه اش را با خودش حمل می کند تا به خيمه گاهی در رَفَح، در غزّه، يا در لبنان، فرار کند.اين زن، قبل تر ها، مادر من بود؛ بعد، خواهر من بود؛ و شايد حالا، دختر من است...
-----------------------------------------------------------
برای خواندن متن کامل اين دو ترجمه، همراه با مقدّمه ها و توضيحات می توانيد به دو لينک زير در سايت ققنوس مراجعه کنيد:
ماجرای کاريکاتور ها، و انتخابات فلسطين ـ گفتگوی لوموند با محمود درويش:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar15/darwishlemonde.html
گفتگو ی ايل مانيفستو با محمود درويش، در باب سياست، و در باب شعر:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar03/darwish-manifesto.html
٭ مسأله ی غزّه، اصلاً مسأله ی جنگ داخلی نيست. مسأله، مسأله ی يک توطئه ی کورتاژ شده ی کودتاست. کودتايی که ساز های ارکستر آن در واشنگتن و تل آويو، کوک شده بود...اين همدستی و همکاری محمود عبّاس با آمريکا و اسراييل، در به گروگان گرفتن نزديک به يک و نيم ميليون نفر از هموطنان خود، احتمالاً برای او خيلی گران تمام خواهد شد.ميشل وارشاوسکی ـ «در فلسطين، چه کسی عليه چه کسی کوتا کرد؟» بازتکثير از ليگ کمونيست انقلابی فرانسه:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar03/warschawski-l.html

کنترل شریان نفت علت اصلی علاقه مندی آمریکا و اروپا به گرجستان

جمهوری گرجستان تولید کننده نفت نیست ولی یک مسیر مهم برای ترانزیت نفت خام و گاز صادراتی است.خط لوله نفتی باکو-تفلیس-جیحان، نفت استخراج شده جمهوری آذربایجان را از طریق جنوب گرجستان به بندر جیحان واقع در ساحل دریای مدیترانه در ترکیه منتقل می کند.هدف از انتقال نفت و گاز از این مسیر، وابستگی کمتر غرب به نفت روسیه بوده است.دو سال قبل هنگامی که روسیه به دلیل مناقشه با اوکراین شیرهای خط لوله انتقال نفت روسیه به غرب را بست، این مسئله مشکلات زیادی برای کشورهای غربی ایجاد کرد.خط لوله ای که از گرجستان عبور می کند، دومین خط لوله نفتی بزرگ جهان است و می تواند روزانه تا یک میلیون و دویست بشکه نفت خام را منتقل کند.سی درصد سهام کنسرسیومی که مالک این خط لوله است به شرکت بریتیش پترولیوم BP تعلق دارد.

۱۳۸۷ مرداد ۲۰, یکشنبه

جروزالم‌پست: دانشگاهيان اسرائيل مخالف حمله به ايران هستند
فارس: يك روزنامه اسرائيلی در گزارشي با اشاره به لفاظي‌ها و تهديدهاي اخير مقامات اسرائيلي مبني بر حمله نظامي به تاسيسات هسته‌اي جمهوري اسلامي از مخالفت دانشگاهيان اسرائيلي با حمله به ايران خبر داد.
به گزارش فارس، روزنامه "جروزالم پست" در شماره امروز خود نوشت: بيش از 100 نفر از اساتيد دانشگاه و فعالان صلح اسرائيل ديروز با ارائه درخواستي به دولت اسرائيل مخالفت خود با حمله نظامي به ايران را اعلام كرده و تصريح كردند كه تل‌آويو بايد باور بيشتري به تلاش‌هاي ديپلماتيك حاضر داشته باشد. دانشگاهيان در اين در خواست اعلام كرده‌اند كه آنها بر اين باورند تمام بحث‌ها درباره حمله به ايران بدون هيچگونه توجيه امنيتي، سياسي يا اخلاقي است. در اين درخواست از دولت اسرائيل خواسته شده است شكيبايي بيشتري در مذاكراتي كه كشورهاي غربي مانند آمريكا و اتحاديه اروپايي با ايران دارند، نشان دهد. اين گروه از دانشگاهيان اسرائيلي ادامه دادند: حمله نظامي باعث ماجراجويي خواهد شد كه ‌مي‌تواند موجوديت ما را به خطر اندازد. اين درخواست تاكيد مي‌كند كه دانشگاهيان به جاي حمله خواستار اين هستند كه اسرائيل به گفتگوهاي چند جانبه با ايران توجه كند و تاكيد مي‌كند كه آنها تصور نمي‌كنند حمله به ايران اجتناب ناپذير باشد.



تظاهراتهای با شکوه علیه تجاوز احتمالی به ایران


روز شنبه دوم آگوست، از طرف اتحاد " مقابله با جنگ علیه ایران" تظاهرات سراسری در شهرهای آمریکا و کانادا (تورنتو، ونکور، کالگری و سیدنی)برگزار شد. شعار محوری این تظاهراتها : نه به جنگ علیه ایران! از جنگ احتمالی علیه ایران جلوگیری کنید! و نه به تحریم اقتصادی علیه ایران بود که از طریق باندرول و پلاکاردهای رنگارنگ حمل میشد.... در این کارزار ضد جنگ جمعیت بزرگی از صلحدوستان ایرانی و غیر ایرانی و شخصیتهای معروف و شناخته شده آمریکائی و کانادائی شرکت داشتند و مخالفت خود را علیه تجاوز احتمالی به ایران و همینطور تحریمهای اقتصادی علیه ایران ابراز داشتند.

۱۳۸۷ مرداد ۱۷, پنجشنبه

"پنتاگون بدنبال روشی برای تحریک ایران به جنگ است"
خبرگزاری «ریا نووستی» : چندی پیش مسئولین بلندپایه دفتر ریاست جمهوری آمریکا در رزیدنس "دیک چینی" معاون رئیس جمهور آمریکا بمنظور بررسی احتمال مناقشه نظامی با ایران دیدار کردند.روزنامه روسی "ایزوستیا" به نقل از "سیمور هرش" ژورنالیست The New Yorker که منابعی در کاخ سفید دارد، اطلاع داد که موضوع صحبت ایجاد بهانه ای برای جنگ بین جمهوری اسلامی ایران و آمریکا بود. هرش معتقد است که پس از رویداد اخیر در تنگه هرمز که کشتی ایرانی کم مانده بود به کشتی های نیروی دریایی ایالات متحده آتش را باز کند، در کاخ سفید متوجه شدند که مردم آمریکا از اقدامات نظامی علیه ایران تنها در صورتی حمایت می کنند که برای این توجیهی وجود داشته باشد. طبق اطلاعات هرش، ده ها ایده مختلف بررسی شدند، اما یکی از آنها که بیش از سایرین درباره آن بحث شد، چنین بود: بر تن گروهی ویژه از تفنگداران نیروی دریایی آمریکایی لباس نظامی ایرانی پوشانده و آنها را در 4-5 قایق سریع السیر نشاند که آنها دسیسه ای علیه ناوگان آمریکا در خلیج فارس انجام دهند. اما این ایده رد شد، چرا که در صورت اجرای چنین سناریویی ممکن است آمریکایی ها کشته شوند. در عین حال خبرنگاران یادآور می کنند که آمریکا پیش از حمله به عراق نیز فعالانه چنین دسیسه هایی را بررسی می کرد که در آنها می بایست هواپیماهای نیروی هوایی آمریکا را به رنگ هواپیماهای سازمان ملل متحد رنگ می کردند. در آن زمان نیز از چنین ایده ای به دلیلی مشابه امتناع کردند. پس از آن آمریکایی ها تصمیم گرفتند فکر خود را زیاد مشغول نکرده و بدون بهانه جنگ را شروع کنند.

۱۳۸۷ مرداد ۱۶, چهارشنبه


يک دوجين طرح برای ساختن بهانه حمله به ايران، در دفتر ديک چينی

نگاهی به تازه ترين کنفرانس سيمور هرش

محمد علی اصفهانی۱۶ مرداد ۱۳۸۷۶ اوت ۲۰۰۸

سايت معتبر گلوبال ريسرچ که به وسيله ی پروفسور ميشل شاسوداوسکی و همکارانش اداره می شود، در دوّم اوت، قسمت هايی از آنچه را سيمور هرش نتوانسته است در تازه ترين مقاله ی خود در باره ی تلاش آمريکا برای حمله به ايران با عنوان «آماده سازی ميدان جنگ» بياورد منتشر کرده است.طبق اطلاعات سيمور هرش، اخيراً در يک گردهم آيی نمايندگان عاليرتبه ی دم و دستگاه بوش، در دفتر کار ديک چينی، طرح های مختلفی برای تحريک کردن تصنعی جنگ عليه ايران مورد بررسی قرار گرفته است. از جمله اين طرح که يک کماندو متشکل از افراد ويژه و برگزيده ی نيروی دريايی آمريکا خودشان را به صورت افراد نيروی زمينی ايران در آورند و سوار بر چند قايق شبيه سازی شده به قايق های ايرانی، به کشتی های امريکايی شليک کنند و از اين طريق، به حمله ی آمريکا به ايران ضرورت و مشروعيت دهند.
در اوايل ژانويه ی امسال که از يک «درگيری ميان قايق های ايرانی با کشتی های آمريکايی در تنگه ی هرمز» سخن به ميان آمد، چند مقاله در زمينه ی راست و دروغ اين «درگيری» و مقايسه ی آن با آنچه به «درگيری های خليج تانکن» معروف است ترجمه و همراه با تفصيلات لازم منتشر کرده بودم. با این توضيح که:«درک واقعيت ماجرای «حادثه» ی مرموزو پر از تناقض گويی های هر دو طرف قضيه، که درست در آستانه ی سفر بوش به خاورميانه، در تنگه ی هرمز اتفاق افتاد نياز به زمان دارد.
چند تن از تحليلگران سياسی معروف جهان، از جمله Stephen Lendman در شيکاگو، که از همکاران و همراهان پروفسور ميشل شاسوداوسکی مدير مرکز معرف Global Research است، و Alain Dreneau روزنامه نگار فرانسوی، شباهت های خطرناکی را ميان اين حادثه و آنچه به عنوان «حوادث خليج تانکِن» معروف شده است و در سال ۱۹۶۴ عامل تصعيد کيفی جنگ آمريکا در ويتنام شد می بييند و نسبت به آن هشدار می دهند.». (۱)فيليپ جيرالدی، از مقامات عالی رتبه ی سابق سی آی ای که ديگر در حال حاضر با محافل ضد جنگ همکاری می کند با اشاره به همين موضوع نوشته بود که:« اطلاعات و افشاگری های متعدد در باره ی «حادثه ی تنگه ی هرمز»، در ششم ژانويه ی امسال، نشان داد که ماجرا ـ به آن صورتی که بيان شده است ـ قصه يی است ساخته و پرداخته ی پنتاگون.
«اما اين امر، مانع از سخنان خشم آلود دستگاه بوش، و نيز کانديدا های جمهوريخواه انتخابات پيش روی رياست جمهوری آمريکا، نسبت به ايران، در اين مورد نشد. حتی يکی از اين کانديدا ها اظهار داشت که اگر نيرو های ايرانی، کمی بيشتر به ناو های آمريکايی نزديک شده بودند، مستقيماً به بهشت فرستاده می شدند.». (۲)
خود سيمور هرش هم طبق همين مقاله ی گلوبال ريسرچ ـ به صورتی به اندازه ی کافی گويا ـ در زمينه ی آن «درگيری» مشکوک چنين اظهار نظر می کند که بوش در آن ايام می بايست به خاورميانه سفر کند، و به ترفندی نياز بود...به نوشته ی گلوبال ريسرچ، سيمور هرش، در کنفرانسی که در چندر روز پيش، در Campus Progress journalism آمريکا تشکيل شده بود، اظهار داشت که ازجمله پی آمد های آن واقعه، يکی هم گردهم آيی اخير در دفتر ديک چينی است که مطابق منابع اطلاعاتی سيمور هرش، طی آن يک دوجين پيشنهاد و طرح در باره ی چگونگی تحريک کردن آمريکا به حمله به ايران مورد بررسی قرار گرفت. موضوع همه ی اين طرح ها اين بود که چگونه می توان کاری کرد که آتش جنگ در بگيرد.در اين کنفرانس از هرش خواسته شد که در باره ی اين امر، به صورتی مشروح تر حرف بزند. هرش توضيح داد که در ميان اين يک دوجين پيشنهاد و طرح، آنچه بيش تر از بقيه توجه مرا به خود جلب کرد اين پيشنهاد بود:ما، در کارخانه ی کشتی سازی خودمان چهار يا پنج کشتی شبيه به کشتی های کوچک گشتی ايران بسازيم. و بعد، تعدادی از افراد ويژه ی نيروی دريايی خودمان را به شکل و شمايل ايرانی ها درآوريم و همراه با مقدار زيادی سلاح، سوار اين کشتی ها کنيم و در منطقه به ره بياندازيم.آن وقت، يکی از کشتی های واقعی خودمان را به تنگه ی هرمز بفرستيم و تيراندازی شروع شود.اين طرح، گرچه می توانست کارساز باشد، نوعی آتش گشودن بر خود می بود و منجر به تعدادی تلفات جانی می شد. و از اين رو مورد موافقت قرار نگرفت. به خصوص که يکی از درس هايی که دستگاه بوش در واقعه ی ژانويه ی امسال تنگه ی هرمز آموخت اين بود که مردم آمريکا وقتی از بلند شدن تق و توق سلاح ها حمايت می کنند که حادثه يی واقعی رخ داده باشد.هرش رو به جمعيت کرد و گفت:نگاه کنيد! آيا اينجا يک مدرسه ی بزرگ نيست؟ البته که هست! با پنج هزار کلاهک اتمی! آيا ما، در اينجا بازی نمی کنيم؟ البته که می کنيم! بله، ما داريم بازی می کنيم. حالا به من بگوييد اولين بچه ی زرنگی که می تواند با ما از اينجا به سمت ايران، گريز و ميانبر بزند کيست؟هرش حذف کردن مطالبی که در اين کنفرانس گفت را از مقاله اش در نيورکر توسط سردبير (با اين بهانه که به هرحال اين طرح، کنار گذاشته شده است) قابل درک دانست؛ اما در همان حال گفت:«من هميشه اين طور فکر می کنم که يک اديتور مثل يک موش خانگی می ماند که تمرين موش صحرايی شدن می کند.» و البته، از آنجايی که گاهی اصطلاح «موش صحرايی» را برای رفيق نيمه راه به کار می برند، معنای کنايه ی شيطنت آميز سيمور هرش را بهتر می توان فهميد!
-------------------------------------------------------------------------------۱ ـ از خليج تانکِن در ۱۹۶۴ تا خليج فارس در ۲۰۰۸ نوشته ی آلن درنو:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar06/iran-tonkin.html
۲ ـ ديک چينی دوباره برای حمله به ايران، خيز برداشته است! ـ نگاهی به مقاله ی فيليپ جيرالدی:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar06/cheney-iran210108.html
پاره يی از مفسّران، آنچه سيمور هرش در اين کنفرانس، پرده از آن برداشت را با ماجرايی ديگر مقايسه می کنند: ماجرای ۳۱ اوت ۱۹۳۹ در آلمان.به اختصار، ماجرا چنين بود که دستگاه هيتلر، چند سرباز آلمانی را با لباس سربازان لهستانی به يک مرکز فرستنده ی راديويی آلمان در مرز لهستان فرستاد تا از پشت راديو، مردم لهستان را به مسلح شدن به منظور سرنگون کردن هيتلر فرا خوانند. و چند روز بعد از آن، با تبليغ بر روی همين موضوع ساخته و پرداخته ی خودش، به لهستان حمله کرد و بر آتش جنگ جهانی دوّم دميد.