۱۳۸۷ مهر ۲, سه‌شنبه


تظاهرات در سراسر آلمان علیه اشغال افعانستان و
تمدید حضورنیروهای نظامی المان در افغانستان
درتظاهراتها اصلی ترین شعار تظاهرکنندگان " خروج فوری وبی قید شرط آلمان از افغانستان بود. جنبش ضد جنگ درادامه کارزار خود علیه تجاوز نظامی قوی تر از گذشته به میدان آمد و با بسیج توده ای به افشای جنگ افروزان امپریالیست پرداخت.
ما ایرانیان متشکل در جبهه ضد تجاوز و ضد تحریم اقتصادی علیه ایران درمونیخ با شعارها و موازین جنبش ضد جنگ کاملا موافقیم وخودرا عضوی ازاین جنبش میداینم و درحد توان و امکانات خود به تقویت این جبهه می پردازیم. باشد تا با پیوستن همه ایرانیان آزاده و صلحدوست و مخالف تجاوز نظامی و تحریم اقتصادی علیه ایران به این جبهه به پیوندند و در تقویت آن از هیچ کوششی دریغ نورزند.
نه به تجاوز نظامی علیه ایران! نه به تحریم اقتصادی علیه ایران!
خروج بی قید وشرط نیروهای متجاوز از عراق و افغانستان!
جبهه ضد تجاوزنظامی و ضد تحریم اقتصادی علیه ایران- مونیخ

۱۳۸۷ شهریور ۲۹, جمعه



شهر کلن علیه نئوفاشیستها و نژاد پرستان ضد اسلامی

نیروهای مترقی و چپ در سراسر آلمان «پروکلن» را متوقف کردند!


رادیو فردا: در پی درگیری طرفداران و مخالفان برگزاری یک کنفرانس «ضد اسلامی» در کلن، پلیس آلمان از برپایی این کنفرانس جلوگیری کرد.پلیس دلیل این اقدام را جلوگیری از بروز خونریزی در کلن و زیان دیدن مردم این شهر اعلام کرد.چند گروه دست راستی آلمانی و اروپایی قرار بود روز ۱۹ و ۲۰ سپتامبر، در کلن کنفرانس «مخالفت با اسلامی شدن جامعه» را برگزار کند.اعضای یک گروه دست راستی به نام «پرو کلن» (برای کلن) که سازمان دهنده این کنفرانس بود، روز شنبه در این شهر، هدف بارانی از سنگ و بسته های رنگ از سوی گروه های چپگرا قرار گرفت.گروه «پرو کلن» علت اعتراض خود را ساخت یک مسجد در کلن و آنچه که «اسلامی کردن و نه وجود اسلام در اروپا» می خواند، اعلام کرده بود.اعضای گروه دست راستی پرو کلن حدود ۴۰۰ نفر هستند.مخالفان برگزاری این گردهمایی همچنین با در دست داشتن پلاکاردهایی از قبیل «کنگره نازی را متوقف کنید» و «پرو کلن را متوقف کنید»، اعتراض خود را به برگزاری این نشست نشان دادند.چپ گرایانی که در اعتراض به برگزاری کنفرانس دست به تظاهرات زده بودند، به نشانه همبستگی با اقلیت مسلمان شهر کلن به دور مسجد نیمه تمام این شهر زنجیر انسانی درست کردند..بر پایه گزارش های منتشر شده، پلیس آلمان شش چپگرا، و یک فعال دست راستی را در این زد و خوردها دستگیر کرده است. یک پلیس نیز زخمی شد.فریتز شراما، شهردار کلن، پیش از این از مردم کلن خواسته بود که به گروه «پرو کلن» بی تفاوتی نشان دهند.شورای شهر کلن که زیر نظر شهردار است، به تازگی مجوز ساخت یکی از بزرگترین مساجد اروپا را در این شهر صادر کرده است.قرار بود در این کنفرانس، رهبران گروه های راست افراطی از بلژیک، اتریش، و ایتالیا نیز حضور داشته باشند.در همین حال، یک سخنگوی وزارت امور خارجه آلمان با انتقاد از حوادث روز شنبه، «پرو کلن» را گروهی «افراطی» خواند که به گفته وی، هدفش تضعیف روابط خوب مسلمانان با غیر مسلمانان است.پلیس پیش از این برای جلوگیری از زدو خوردهای احتمالی ۳۰۰۰ نفر از نیروهای خود را در محل برگزاری همایش مستقر کرده بود.در آلمان بیش از سه میلیون مسلمان زندگی می کنند که چهار درصد جمعیت این کشور را تشکیل می دهد.

شهر کلن، یک‌پارچه علیه دست‌راستی‌ها
دویچه وله آلمان :

پلیس آلمان، در روز دوم "کنگره‌ی سه‌روزه‌ی ضد اسلامی‌کردن" تشکل دست‌راستی‌ها (۲۰ سپتامبر)، تجمع طرفداران این تشکل را ممنوع اعلام نمود. صاحب هتل محل اقامت میهمانان این تشکل، دیشب آن‌ها را از هتل خود بیرون کرد.مرکز شهر کلن، مثل قلعه‌ای در محاصره‌ی پلیس است. در تمام کوچه‌ها و خیابان‌های فرعی و اصلی مرکز شهر‌ این واحدهای سبز پوش، در حال آماده باش دیده می‌شوند. این واحدها، نه تنها رفت و آمد قطارها و مسافران را در ایستگاه‌ اصلی راه‌آهن شهر زیر نظر دارند، بلکه با گشت‌های هوایی، حرکات گروهی تظاهرکنندگان را در محله‌های مرکزی نیز نظاره می‌کنند.ساعت ۱۰ و نیم صبح روز شنبه، روز تعطیل است وهزاران نفر، جلوی در جنبی کلیسای بزرگ "دم" در انتظارند که سرانجام "قطار تظاهرکنندگان" علیه "کنگره‌ی ضد اسلامی‌کردن" انجمن دست راستی "برای کلن" به راه بیفتد. پرچم‌های رنگارنگ گروه‌های مخالف، در هوا تاب می‌خورند و شعارهای تند ضد راسیستی و ضد فاشیستی، در دست بزرگ و کوچک،‌ زیر آفتاب درخشان این روز پر هیاهو برق می‌زنند. گروه‌های آشنا، وقتی به هم برمی‌خورند، بعد از حال و احوال‌پرسی معمولی از هم می‌‌پرسند: «از دست‌راستی‌ها چه‌خبر‌؟ کی پیدایشان می‌شود؟»اعتراض با ساز و آواز و رقصاز دست راستی‌ها، ولی، هیچ خبری نیست. صدها نفر که لباس‌های پرزرق وبرق شرقی‌ها را به تن دارند، روی سن مشغول رقصیدنند. آن‌ها با اجرای این رقص‌های شرقی می‌خواهند، همبستگی خود با دیگر فرهنگ‌‌ها نشان دهند. جمیعت با شور و هلهله و هورا، رقصندگان را همراهی می‌کند. چنان شلوغ است که جای سوزن‌انداختن نیست.تظاهرکنندگان، پس از پایان این رقص باشکوه، با نواختن طبل و دایره و ترومپت به راه می‌افتند. جا به جا، در فاصله‌ی بین کلیسای "دم" و ایستگاه "هوی‌مارکت" که قرار است شهردار شهر کلن در آن سخنرانی کند، گرو‌ه‌های حرفه‌ای آواز و کر ایستاده‌اند و با خواندن آهنگ‌های شاد و بین‌المللی از جمعیت تظاهرکننده استقبال می‌کنند. این "خوانندگان"، عضو انجمن‌ها و سازمان‌هایی هستند که به ابتکار و در حد امکان خود، برای نشان‌دادن اعتراض و جلوگیری از برپایی کنفرانس‌ دست‌راستی‌ها، به اجرای چنین برنامه‌هایی دست‌زده‌اند. این حرکت خود‌جوش، به سایر حوزه‌ها هم سرایت کرده است. مثلاً تمام آبجوفروشی‌های شهر اعلام کرده‌اند، که به هیچ دست‌راستی‌ای آبجو نمی‌فروشند. یا صاحبان سالن‌های عمومی، از در اختیار گذاشتن امکانات خود برای برپایی "کنفرانس بین‌المللی مطبوعاتی" تشکل "برای کلن" خودداری کرده‌اند. در واقع کلنی‌ها با اقداماتی از این دست، عذر مهمانان ناخوانده‌ی خود را خواسته‌اند.سرگردان بر روی رود راینبه همین‌خاطر تشکل "برای کلن" مجبور شد، روز جمعه، (۱۹ سپتامبر)، به‌جای برگزاری کنفرانس بین‌المللی که از قبل اعلام شده‌بود، "کشتی‌ای" اجاره کند، روی رود راین به گشت و بحث در باره‌ی اقدامات بعدی خود بپردازد و احتمالاً کنفرانس را در کشتی که "موبی دیک" نام دارد، در مرز بین شهر کلن و محله‌ی رودن‌کیرشن برپا کند. ظاهراً مسولان این انجمن، هنگام کرایه‌ی کشتی، اطلاعات غلطی درباره‌ی مهمانان خود در اختیار کاپیتان آن گذاشته اند. او هنگامی متوجه‌ی هویت سرنشینان خود می‌شود، که دیگردیر شده است: مخالفان برپایی این کنفرانس، با پرتاب‌کردن سنگ و شکستن شیشه‌های کشتی، مانع سوار شدن روزنامه‌نگاران و شرکت‌کنندگان کنفرانس به کشتی می‌شوند. "موبی دیک" تا شب روی رود راین سرگردان می‌ماند و سرانجام پاسی از شب گذشته با حمایت پلیس، لنگر می‌اندازد.سفر اودیسه‌وارماجرای سفر اودیسه‌مانند دست‌راستی‌ها در این روز، به همین جا پایان نمی‌گیرد: وقتی آن‌ها به هتل خود، "هالیدی‌این" که نزدیک فرودگاه کلن‌ـ بن است، می‌رسند، صاحب هتل از دادن کلید ۳۰ اتاقی که انجمن "برای کلن" برای مهمانان بین‌المللی‌اش، رزرو کرده، خودداری می‌کند و به‌جای کلید، چمدان‌هایشان را به‌دستشان می‌دهد. در حال حاضر کسی از محل اقامت دست‌راستی‌ها خبری ندارد؛ البته غیر از واحدهای پلیس که موظفند جان آنان را حفظ کنند.اخراج کارناوالیدر حال حاضر بیش از ۴۰ هزار تظاهرکننده‌ی مخالف در مرکز شهر در انتظار آنند که «دست‌راستی‌ها بالاخره پیدایشان بشود.» تشکل "برای کلن" شمار شرکت‌کنندگان هم‌مسلکش را که قرار است از سراسر اروپا در کلن گردهم آیند، تا هزار تن تخمین زده است. به گواهی سخن‌گوی پلیس، «تنها چند تن از آنان در ایستگاه هوی‌مارکت دیده شده‌اند که دست‌چپی‌های افراطی سر به دنبالشان گذاشته بودند.» از این‌رو پلیس با آب‌پاش‌های قوی به مقابله با آنان پرداخته است. برای جلوگیری از درگیری بین دست‌راستی‌ها و دست‌چپی‌های افراطی، بیش از سه هزار مامور پلیس در حال آماده باشند.این‌طور که به‌‌نظر می‌رسد، مردم شهر کلن، توانایی آن‌ را دارند که به شیوه‌ی خاص کارناوالی و راین‌لندی خود، با موزیک و شادی و در صلح و صفا، دست‌راستی‌ها را از شهرشان بیرون بیندازند.
پایان بی نتیجه مذاکرات ۵+۱
نشست نمایندگان پنج عضو دائم شورای امنیت و آلمان برای اعمال تحریم های بیشتر علیه ایران بدون دستیابی به توافق به پایان رسید و آنها تنها از طریق بیانیه منتشر شده از سوی وزارت خارجه آمریکا بر مواضع پیشین خود تاکید کردند.
نمایندگان کشورهای آمریکا، بریتانیا، فرانسه چین، روسیه و آلمان که در شهر واشنگتن با یکدیگر دیدار کردند، نتوانستند به توافقی برای صدور چهارمین قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد دست یابند و بار دیگر "قاطعانه" خواستار همکاری کامل ایران با تحقیقات آژانس بین المللی انرژی اتمی شدند.
این شش کشور اعلام کردند که "بررسی تحریمهای احتمالی بیشتر" جهت متوقف ساختن برنامه هسته ای ایران را ادامه خواهند داد و بر تعهد جمعی خود نسبت به سیاست موسوم به "چماق و هویج" تاکید کردند، اما بر اساس گزارش ها مخالفت چین و روسیه مانع توافق بر سر تهدیدی جدی علیه ایران شد.
بی بی سی
.................................................................................................
فشار آمریکا برای تحریمهای بیشترعلیه ایران با شکست مواجه شد
مذاکرات در نیویورک ادامه خواهد یافت

نخستین دور گفت‌وگوهای نمایندگان کشورهای شش‌گانه برای تدارک قطعنامه‌ تازه‌ای در شورای امنیت علیه ایران بدون نتیجه پایان یافت. تنش موجود میان غرب و روسیه در پی بحران قفقاز، توافق بر روی قطعنامه‌‌ تازه‌ای را دشوار کرده است.
در نشست روز جمعه در واشنگتن، مدیران سیاسی وزارتخانه‌های خارجی پنج عضو دائم شورای و آلمان (گروه ۱+۵) شرکت داشتند. این مذاکرات نتیجه مشخصی بدنبال نداشت.
رادیو دویچه وله آلمان

نگاهی به تغییرات تازه در رابطه ایران و آمریکا

احمد مزارعی
سه شنبه, 26 شهریور 1387
ـ 18 سپتامبر 2008


در چند سال گذشته تهدیدات جنگی میان ایران و آمریکا در اوج خود بود و روزانه اظهارات جنگ طلبانه آمریکا و اسرائیل و پاسخ ایران "زینت بخش" رسانه های جمعی جهان می شد، اما واقعیات آنچه در خاورمیانه و در میان نیروهای موجود می گذشت شروع عملی جنگ را ناممکن می ساخت و همگان شاهد بودیم که در اوج تبلیغات و تهدیدهای جنگی به یک باره شخص سوم دیپلماسی آمریکا ویلیام برنز در مذاکرات هسته ای ایران در ژنو شرکت کرده و رودررو با نماینده ایران به مذاکره پرداخت و کاندولیزا رایس وزیر خارجه آمریکا از تاسیس دفتر منافع آمریکا در تهران سخن گفت.
شکست آمریکا در عراق، پیروزی مقاومت مردم در لبنان و فلسطین، گسترش مقاومت در افغانستان، ضعف و بی اعتبار شدن کشورهای به اصطلاح معتدل عرب، در مجموع برنامه ی "خاورمیانه بزرگ" آمریکا را در هم ریخت و موجب شد تا آمریکا در برنامه های خود تجدید نظر کند. نمی توان به طور قطع گزینه جنگ را پایان یافته تلقی کرد، اما آشکار است که این احتمال بسیار بسیار کاهش یافته است.
با این وضع نگاهی می اندازیم به مجموعه عواملی که شرایط تازه را به وجود آورد.
نخست ببینیم صاحب نظران و کارشناسان آمریکایی در مورد ایران چگونه می اندیشند و رهنمودشان چیست؟
در اوایل ماه جون سال 2008 "کمیته فرعی خاورمیانه و جنوب آسیا" وابسته به کنگره آمریکا برنامه ای را ترتیب داد تا چند صاحب نظر و کارشناس امور خاورمیانه در آن حضور یافته و نظرات خود را در حضور سناتورها مطرح و آنان را نسبت به کشورهای منطقه و فعل و انفعالات آنجا بیشتر آگاه سازند.
سه نفر برای شرکت در این برنامه در نظر گرفته شد که به ترتیب عبارت بودند از : "گری ایکرمان" رئیس کمیته فرعی خاورمیانه و غرب آسیا، "جان آلترمان" مدیر برنامه خاورمیانه در "انستیتوی مطالعات استراتژیک و بین المللی" و خانم "جودیت یاف" تحلیلگر باتجربه از طرف "انستیتوی مطالعات امنیت ملی" در سطور پایین به خلاصه ای از نظرات این سه صاحب نظر می پردازیم:
گری ایکرمان اینگونه سخنان خود را آغاز کرد که آقای رئیس جمهور علیرغم اینکه به خطرات برنامه اتمی شدن ایران واقف بود ولی تصمیم جدی برای توقف آن نگرفت و به این دلیل ما امروز با این خطر مواجهیم که ممکن است ایران تا یکی دو سال دیگر تبدیل به قدرتی اتمی شود . . . حتی اگر مسئله اتمی شدن ایران را هم ندیده بگیریم به لحاظ استراتژیکی ایران نفوذ خود را در خاورمیانه هر روز گسترده می کند. ایران در لبنان و فلسطین با کمک به جریانات مسلح اضطراب می آفریند و این در حالیست که این کشور برای این گسترش نفود بهایی پرداخت نکرده و با مشکل روبرو نشده است. . .
ما باید پاسخی به این سئوالات داشته باشیم: ایرانیها به خود و به موقعیت منطقه ای خود چگونه فکر می کنند؟ تکفرات ایرانیها برای ما و تصمیم گیریهای ما تا چه اندازه موثر است؟ هدف ایرانیها از انکار هولوکاست و حمله به اسرائیل چیست؟ و در پایان اینکه تصمیم گیرندگان سیاسی و امنیتی در ایران چه کسانی هستند و چه کسی به طور مشخص تصمیم اصلی را می گیرد؟
وی در پایان اضافه می کند که خطر ایران برای ما جدی است، اما من باور دارم با نیروی عظیمی که ایالات متحده آمریکا در منطقه دارد، بویژه هم پیمانان ما در منطقه، در توانایی ما است که با ایران مقابله کنیم. ایران در مقابل آمریکا همچون "حشره ای کوچک است." (1)

اهداف ایران از انکار هولوکاست و حمله به اسرائیل
در این بخش "جان آلترمان" مدیر برنامه خاورمیانه در "انستیتوی مطالعات ـ استراتژیک و بین المللی" چنین ادامه می دهد: استراتژی ایران برای کل خاورمیانه و بویژه در مورد عراق، سوریه، لبنان و فلسطین تنظیم شده است. هم پیمانان ایران در منطقه نه دولتها، بلکه سازمانهای سیاسی و مسلح هستند، البته در خاورمیانه کنترل کشورها با دولتها است و چنین به نظر می رسد که برنامه ایران شکست خورده و با موفقیت روبرو نیست، اما باید گفت که اینگونه نیست. با وجود همه اینها ایران برنامه های خود را در این کشور به پیش می برد. ایران به سازمانهای سیاسی وابسته به خود به طرق مختلفی کمک می رساند و آنان می توانند به راحتی در برابر تبلیغات سیاسی آمریکا مقاومت کنند.
آلترمان در مورد سیاست ایران در قبال اسرائیل اظهار می دارد، این کشور با اسرائیل مشکل بزرگی ندارد. ایران دولتی فارس و شیعه است و مسئله قدس و فلسطین بیشتر متعلق به سنیان است. قبل از انقلاب ایران مسئله اسرائیل و قدس در ایران مطرح نبود. ایران از موضوع قدس و فلسطین برای نفوذ بیشتر در میان کشورهای عربی استفاده می کند. (2) هدف ایران از تبلیغات علیه اسرائیل، جذب دوستان بیشتری در میان کشورهای عربی است.
به نظر آلترمان سیاست ایران در خاورمیانه مبنی بر اعتراض و تهدید است. در خاورمیانه در یک طرف اسرائیل و در طرف دیگر کشورهای ضعیف عرب قرار دارند و این فرصت بسیار خوبی برای نفوذ ایران است. ایران به خوبی توانسته از خشم و غضب اعراب علیه آمریکا به نفع خود بهره برداری کند.

رابطه ایران با سوریه
آلترمان در مورد رابطه ایران و سوریه باور دارد که این رابطه طبیعی نیست. ایران دارای نظامی مذهبی ست در صورتی که سوریه کشوری سکولار است. هر دو کشور دو نظام ایدئولوژیک متضاد با یکدیگر دارند. آنچه که این دو کشور را به هم نزدیک کرده ضدیت با آمریکا است. هدف ایران از ارتباط با سوریه نفوذ در کل خاورمیانه و کشورهای عربی و هدف سوریه بازگشت به لبنان و پایان دادن به انزوای بین المللی خود است. آلترمان در پایان اضافه می کند که: "آمریکا جاده را برای نفوذ همه جانبه ایران در کل خاورمیانه هموار نمود."

ایران به دنبال چه نوع سلطه ای در منطقه است؟
خانم "جودیت یاف" به این سئوال پاسخ می دهد. وی تحلیل گر "انستیتوی مطالعات امنیت ملی" و متخصص امور خاورمیانه است.
خانم جودیت یاف به سه مفهوم اساسی سیاست ایران می پردازد و آنان را به این شکل ردیف می کند: 1ـ ایران جامعه ایست با قدرت و هویت واحد 2ـ اسلام شیعی 3ـ ناسیونالیسم ایرانی مصدر افتخار تاریخی و هویت ملی.
از نظر این تحلیل گر ملت ایران و رهبرانشان از هر گروه و دسته ملی، مذهبی، محافظه کار، فارس و غیرفارس در برابر هر تهدیدی علیه ایران مقاومت خواهند کرد. وی عناصر نظامی و استراتژیکی که این تفکر ایستادگی را در اینان مستحکم می کند چنین برمی شمارد:
اولا: ایرانیان باور دارند که آنان باید بر خلیج فارس و اطراف آن تسلط داشته و رهبری جهان اسلام در دست آنان باشد، از طرفی باور دارند که باید در همه مسائل منطقه دخالت داشته باشند.
دوم: آماده بودن در برابر هر گونه تجاوز خارجی نسبت به کشورشان. ایرانیان می کوشند از نظر تاکتیکی و استراتژیکی دارای استقلال و اعتماد به نفس باشند. آنان از نظر نظامی می کوشند به انرژی هسته ای دست یافته و حتی به اسلحه اتمی مجهز شوند. . . این سیاست ایرانیان تازگی ندارد، در زمان شاه نیز آنان چنین بودند. ایرانیها تسلط بر منطقه خلیج فارس و منطقه را حق تاریخی خود می دانند. آنان از نظر جمعیت بزرگترین کشورند، از نظر تاریخی دارای تمدنی کهنسال و از قدیمی ترین تمدنهای منطقه به حساب می آیند و هم به این اعتبار که از نظر صنعت و تکنولوژی نیز از دیگران جلوترند. ایرانیان باور دارند که در امور خاورمیانه باید با آنان مشورت شود و اینکه راه نجات و خروج آمریکا و همچنین حل مشکل اعراب و اسرائیل از تهران می گذرد.
خانم جودیت اضافه می کند: البته ایران مایل نیست این سیاستهای خود را از طریق اشغال سرزمینهای دیگران به پیش ببرد، بلکه از طریق بستن پیمانهای چند جانبه با همسایگان، ایجاد شبکه های تبلیغاتی و عام المنفعه، تحکیم روابط بازرگانی و اقتصادی و کوشش در جهت امضای پیمانهای دفاعی و امنیتی با همسایگان به انجام می رساند.


پایان خلاصه نظرات
در اینکه جمهوری اسلامی در میان جنبشهای اسلامی منطقه نفوذ فراوان دارد جای بحثی نیست و البته این را نباید به حساب این گذاشت که جمهوری اسلامی اهداف نجاتبخش و انساندوستانه ای برای دیگران دارد، به هیچ وجه چنین نیست. جمهوری اسلامی خواستار آن است تا همان برنامه های ارتجاعی، ضد انسانی و خفقان و سرکوب را که در ایران دارد برای دیگران نیز به ارمغان ببرد، نمونه آن در عراق است که هر آنجا و در هر شهری آنان زمینه مناسب یافته اند فورا به جداسازی میان زنان و مردان، برقراری خفقان و دستگیری و زندان و قتل و شکنجه مخالفان پرداخته اند، اما با وجود این چرا اینان موفق به جلب بسیاری سازمانهای اسلامی از شیعه و سنی و بسیاری از روشنفکران عرب به طرف خود شده اند. در درجه اول باید گفت که به علت وجود خفقان و استبداد شدیدی است که در این کشورها حکمفرما است. برای نمونه حدودا سه سال پیش یکی از نویسندگان معروف مصری به نام سید رفعت مقاله ای در انتقاد از سیاستهای اسرائیل و آمریکا به چاپ رسانید، این مقاله مورد اعتراض سفیر آمریکا در قاهره قرار گرفت و موجب زندانی شدن نویسنده شد. زندانی شدن این نویسنده ماهها به طول انجامید و پس از مبارزات و اعتراضات فراوان روشنفکران مصری، سرانجام وی از زندان آزاد شد. حال این وضعیت در کشور مصر است. مسئله دیگر اینکه در ایران انقلاب عظیمی انجام گرفته و علیرغم برآمد یک حکومت ارتجاعی، انقلاب ایران دست آوردهای زیادی داشته که البته ریشه در تاریخ یکصد ساله مبارزات مردم ایران داشته است، اما رژیم ارتجاعی حاکم همه این دستاوردها را به حساب خود مصادره و برای خود در میان دیگران اعتبار می آفریند. مسئله دیگر اینکه در سالهای اخیر و بویژه پس از اشغال عراق و فجایعی که در این کشور اتفاق افتاد موجب اعتبار یابی جریانات اسلامی در کشورهای منطقه گردید. هم اکنون در اردن، مصر، لبنان، کویت و بسیاری کشورهای عربی جریانات اسلامی به آلترناتیو نیرومندی در برابر دولتهای وابسته به آمریکا تبدیل شده اند. جمهوری اسلامی با ارتباط با این احزاب آنان را در خدمت سیاستهای منطقه ای خود می گیرد. برای مثال در عربستان نزدیک به یک میلیون و نیم شیعه در شرق عربستان و درست در منطقه نفتی زندگی می کنند، غالب اینان کارمندان، کارگران و مهندسان شرکت نفت عربستان هستند. در میان شیعیان عربستان جریانی به نام "انصار الامام" وجود دارد که بسیار گسترده است و از طرفداران جمهوری اسلامی هستند. در شهر نجد عربستان تعداد کثیری "اسماعیلی" وجود دارند که بسیاری از دانشجویانشان به ایران، عراق، و لبنان رفته و در دانشگاههای این کشورها و موسسات مذهبی به آموزش مشغولند، در یمن نیز چنین جریاناتی وجود دارند.
خفقان و استبداد در کشورهای عربی موجب می شود که اینان در جمهوری اسلامی و در شخص احمدی نژاد برای خود "منجی" بیابند. این واقعیت تلخ وجود دارد و همین اوضاع باعث شده که آمریکا در سیاستهای جنگ طلبانه خود تجدیدنظر کند. البته عوامل بین المللی دیگری نیز همچون قدرت گیری روسیه، چین و "حمایت" آنان از ایران در سازمان ملل، عدم همکاری کامل اروپا با آمریکا و مماشات آنان با ایران نیز در تصمیم گیریهای آمریکایی ها تاثیر گذارند.
برعکس دوران جنگ سرد که عرصه ی شطرنج سیاست جهانی تنها دو بازیکن داشت و بقیه نظاره گر بودند، امروز چنین نیست. امروز در عرصه شطرنج جهانی بازیکنان متعددی با مهارتهای عالی حضور دارند و آمریکا به عنوان یکی از اینان باید کاملا مواظب حرکتهای خود در این عرصه باشد. آمریکا یک بار حرکتی عجولانه و حساب نشده در عراق انجام داد و نتایج فاجعه بار آن برای خود و جهانیان بسیار آموزنده است. به نظر نمی رسد آمریکا یک بار دیگر به ریسکی دست بزند که میدان بازی آن بسیار گسترده تر از عراق است.
اما آنچه که در تصمیم گیریهای آمریکا امروز موثر است وجود بسیاری سیاستمداران واقع بین است که از جنگ عراق درس گرفته اند. اینان باور دارند که از طریق مسالمت آمیز و دیپلماسی می توانند به بسیاری امتیازات دست یابند که با جنگ و تخریب حاصل نمی شود. بسیاری از اینان باور دارند که رابطه ی دیپلماتیک با ایران می تواند بازار نفت و گاز ایران را بر روی آمریکا بگشاید و طرفین از این راه منفعت ببرند. چندی پیش "کنت پولاک" مدیر انستیتوی سابان وابسته به بروکینگز، در تحلیل از اوضاع ایران در مقاله ای چنین نوشت: "بازسازی صنایع نفت ایران به 85 میلیون دلار سرمایه گذاری نیاز دارد. رهبران ایران خود می دانند که بجز شرکتهای بزرگ نفتی آمریکا کسان دیگری قادر نیستند این پروژه را به پایان برند. از این جهت دولتمردان آمریکایی باید با در پیش گرفتن سیاستهایی باب مذاکره را با ایران بگشایند و با ایران وارد معامله شوند."
اکنون آمریکا به سیاست فشارهای اقتصادی، سیاسی روی آورده و می کوشد از این طریق ایران را به انزوا بکشاند. طرح مسئله جزایر سه گانه توسط امارات، کنفرانس کشورهای سوریه، قطر، ترکیه و فرانسه و قراردادهای استراتژیک بازرگانی میان امارات و ترکیه و یونان را باید در روزهای اخیر از این منظر ارزیابی کرد، اما به نظر نمی رسد این سیاست برای درازمدت کارساز باشد. جمهوری اسلامی در عراق لبنان، فلسطین و سایر کشورهای عربی نفوذ موثر دارد، بویژه در عراق که باید گفت پاشنه آشیل آمریکا است.
همه رهبران جمهوری اسلامی آشکارا از مردم عراق می خواهند که قرارداد امنیتی و نفتی را امضا نکنند، بویژه رهبران مذهبی عراق از سنی و شیعه و مسیحی شدیدا مخالف امضای هر قراردادی هستند که به حاکمیت ملی عراق خدشه وارد سازد. بقاء آمریکا در عراق بدون امضای چنین قراردادی با مشکل بسیاری چه از نظر داخلی عراق و چه از نظر روابط بین المللی و حتی داخل آمریکا، روبرو خواهد بود. هم اکنون در عراق موج گسترده مخالفت با امضای قرارداد استعماری مزبور ادامه دارد.
آمریکا نمی تواند زمان زیادی به شیوه سرکوب و زندان و تجاوز به مردم عراق در این کشور دوام بیاورد. نه اوضاع داخلی عراق و نه بین المللی و نه منطقه ای به این وضعیت رضایت نمی دهد. همانطور که حتی چند سیاستمدار امریکایی به رهبری برژنسکی و بیکر چندی پیش اعلام کردند دولت آمریکا باید با ایران و سوریه برای حل مسئله عراق وارد مذاکره شود، برای آمریکا انتخاب راههای دیگری بسیار مشکل است.

سیاست کنونی آمریکا در خاورمیانه بویژه در مورد ایران، عراق، با پیچیدگی بسیاری روبروست و می توان گفت به نوعی در بن بست قرار دارد. دولتمداران و سیاستمداران منطقه چشم به راه انتخابات تازه آمریکا هستند. بدون شک دمکراتها اگر به قدرت برسند راه بسیار شاقی در پیش دارند تا بتوانند دوباره جاده را برای سیاستی متعادل هموار کنند. سیاست آمریکا به سختی آسیب دیده است. مناسب ترین راه برای کمک به حل مشکلات موجود عقب نشینی آمریکا از سیاستهای گذشته خویش است و فشارهای بیشتر هم بر ایران کارساز نیست. سوریه هم تا حد زیادی توانسته خود را از انزوا به در آورد و این دو کشور می توانند نقش مهمی در برقراری صلح در منطقه ایفا کنند. دو نیروی عمده در عراق شیعه ها وابسته به ایران و بخش بزرگی از بعثی ها وابسته به سوریه هستند و سوریه تاکنون انکار نکرده که به آنان کمک می کند. بدون به رسمیت شناختن حقوق حقه مردم عراق و دست کشیدن از سیاست تجاوزکارانه، آمریکا به طور قطع نخواهد توانست در پیشبرد سیاستهای خود در منطقه موفق شود. کشورهای معتدل عرب نیز از اعتباری برخوردار نیستند. آینده نه چندان دور نشان خواهد داد که رهبران تازه آمریکا تا چه حد به واقع بینی روی آورده اند.

پانویس ها:
1ـ چندی پیش ژنرال فالون فرمانده نیروهای آمریکا در خاورمیانه (مستعفی) در مصاحبه ای در مورد خاورمیانه و جنگ با ایران در پایان گفت: "ایران برای ما همچون مورچه است که می توانیم آن را "له" کنیم و این دیگری ایران را تشبیه به حشره می کند، البته با همین تفکرات مالیخولیایی است که تاکنون در باتلاق عراق گیر کرده اند.
2ـ در سال 2002 میان ایران و آمریکا مذاکراتی محرمانه در سوئد انجام می گیرد که شرکت کنندگان در آن سفیر ایران در فرانسه و کروکر سفیر آمریکا در سوئد بوده اند.
نماینده ایران با ارائه نامه ای به خط خامنه ای شرایط ایران را به بحث می گذارد. ایران قبول می کند که در برابر به رسمیت شناختن حق ایران در خلیج فارس و کنار گذاشته شدن مسئله سرنگونی جمهوری اسلامی، حمایت خود را از حماس پس بگیرد، حزب الله را تبدیل به حزبی سیاسی کند و با برنامه کشورهای عربی مبنی بر خروج اسرائیل از سرزمین های اشغالی در سال 67، و به رسمیت شناختن اسرائیل همکاری کند. این مذاکرات همزمان با دور دوم انتخاب بوش به ریاست جمهوری آمریکا بود. آمریکا شرایط را نمی پذیرد به این دلیل که ایران کشور مهمی نیست که بتوان با آنان مذاکره کرد و در ادامه سیاست سرنگون کردن رژیم جمهوری اسلامی را در پیش می گیرند که اکنون شاهد ادامه آن هستیم.

اسناد از کتاب ترتیا پارسی و سایت اینترنتی alasr.ws

۱۳۸۷ شهریور ۲۵, دوشنبه


اهداف استراتژيکی آمريکا از جنگ در عراق


ضرورت تسلط آمريکا بر سياست و اقتصاد جهانی بمنظور فتح بازارها و شرکتهای موجود، تا موسسات توليدی آمريکايی بتوانند با بدست آوردن حداکثر سود، کالاهای خود را در اين مناطق بفروش برسانند......

• ضرورت بکارگيری و استفاده حداکثر از موسسات مالی بين المللی همچون بانک جهانی، صندوق بين المللی پول (اين دو موسسه مالی جهانی موظف شدند تا برنامه های "اصلاح" اقتصادی و جهانی تنظيم کنند و سازمان تجارت جهانی که بعدها در سال ١٩٩٥ آنرا تاسيس نمودند مجری آن باشد.....
نوشته : دکتر عبدالله سعد محقق دانشگاه تور در فرانسه از سايت منظره عمومی جنگ, برگردان : احمد مزارعی


اهداف استراتژيکی آمريکا از جنگ در عراق
نخست بايد روی اين موضع تاًکيد نمود که جنگی که آمريکا در عراق به پيش ميبرد برای آنست تا "نظم نوين جهانی" را تثبيت نمايد و اين خود نتيجه جنگ سردی بود که بمدت ٤٢ سال ( ١٩٤٧-١٩٨٩ ) ادامه داشت. ماهيت اين نظم نوين که بنام گلوباليزاسيون معروف شده است بر چند چيز استوار است: تفکر ليبرالی اقتصاد، فرهنگ واحد اقتصاد بازار و فرهنگ مصرف. اگر کمی به عقب باز گرديم متوجه ميگرديم که استراتژيستهای آمريکايی در سال ١٩٤٧ اين برنامه را برای پيشبرد مبارزات ضد کمونيستی خود تنظيم نمودند که مکارتيسيم از مظاهر آن بود و سالها ادامه داشت. پس از شکست انقلاب سوسياليستی در روسيه و در ادامه فروپاشی اين کشور، بيل کلينتون يکی از مستشاران بر جسته خود را بنام "آنتونی لايک"، مامور نمود تا شرايط تازه بعد از فروپاشی شوروی را بررسی نموده و برنامه و سياست تازه ای را در قبال آن تنظيم نمايد. آنتونی لايک با بکارگيری همه امکانات و استعدادهای خود برنامه ای تحت نام "سياست توسعه و نفوذ اقتصادی و بازار" را تنظيم نمود.
پايه های اصلی برنامه و سياست فوق از اينقرار بودند:

• ضرورت تسلط آمريکا بر سياست و اقتصاد جهانی بمنظور فتح بازارها و شرکتهای موجود، تا موسسات توليدی آمريکايی بتوانند با بدست آوردن حداکثر سود، کالاهای خود را در اين مناطق بفروش برسانند.• ضرورت بکارگيری و استفاده حداکثر از موسسات مالی بين المللی همچون بانک جهانی، صندوق بين المللی پول (اين دو موسسه مالی جهانی موظف شدند تا برنامه های "اصلاح" اقتصادی و جهانی تنظيم کنند و سازمان تجارت جهانی که بعدها در سال ١٩٩٥ آنرا تاسيس نمودند مجری آن باشد.• استفاده آمريکا از نيروهای نظامی در صورت ضرورت بدون موافقت سازمان ملل.• مقابله و سرکوب کشورهايی که نخواهند سياست "نظم نوين جهانی" را بپذيرند.(دول محورشر) همچنانکه بخوبی امروز مشاهده ميکيند آنچه را که امروز جورج بوش باجرا . در می آورد چيزی نيست بجز سياست و برنامه تنظيمی "آنتونی لايک" در سال ١٩٨٩ بدرستی ميتوان متوجه شد که آنچه که آنروز انجام ميگيرد منشاً استراتژيک آن از سال ١٩٨٩ بهنگام فروپاشی شوروی سابق و ساير کشورهای اروپای شرقی سر چشمه ميگيرد. از اين زمان است که تهاجم افسار گسيخته نظام سرمايه داری جهانی برای غارت و بزير سلطه کشيدن کشورهاو ملل جهان آغاز گرديد.
"فرانسيس فوکوياما" در کتاب معروف خود "پايان تاريخ" پيروزی نهايی نظام ليبراليسم اقتصادی را در جهان نويد ميدهد و بر صحت و درستی آن تاکيد ميگذارد ، کيسينجر يکی ديگر از شخصيت های سياسی آمريکا در کتابی بنام "سياست خارجی آمريکا" بر تفوق علمی، تکنولوژيکی، سياسی و اقتصادی آمريکا بر جهانيان در ابتدای قرن تازه، تاًکيد کرده و اينکه اينچنين موفقيتی تا کنون در جهان بی سابقه بوده است.اين است آن منظره و دايره جنگی که در حال حاضر آمريکا با کمک اسرائيل در عراق به پيش ميبرد.
هدفهای استراتژيک
اهداف امپرياليستی آمريکا را در سه مورد مورد بررسی ميکنيم:هدف اقتصادی: چنگ اندازی بر منابع نفتهدف سياسی: تسلط بر جهان و اعمال برنامه امپرياليستی- صهيونيستی در منطقه خاورميانه "خاور ميانه بزرگ"هدف علمی- فرهنگی: ترور عقل و انديشه در جوامع اسلامی و جايگزينی آن با فرهنگ شکست، جُبن و اختناق.
هدف اقتصادی: چنگ اندازی بر منابع نفت
اعمال اين سياست و اقناع کشورهايی که نفت توليد ميکنند و يا لوله های نفت از درون خاک آنان ميگذرد، به اينکه آنان بايد گوش بفرمان کشورها و شرکتهای بزرگ نفتی بي نالمللی ودر راًس آنان آمريکا باشند. و درغير اين صورت، خود را در معرض جنگ و کشتار و تخريب قرار خواهند داد. قابل ذکر است که شرکتهای توليد کننده نفت در آمريکا هميشه از موقعيت مهمی برخوردار بوده و رهبران سياسی و ورزا هميشه وابسته باين شرکتها بوده اند. برای مثال: جان فاستردالس ٧٩ ، سايروس وانس - ٦٩ هنری کيسينجر ٧٣ - ٦١ ، دين راسک ٦١ - ٥٩ ، کريسيان هارتر ٥٩ -٥٣ ٩٤ . اينها همه - ٨٩ ، وجميس بيکر ٨٩ - ٨٢ ، جورج شولتز ٨٢ - ٨٠ ، الکساندر هيگ ٨١ -٧٧ وزارای خارجه بودند. ديک چينی معاون رئيس جمهور آمريکا نيز خود صاحب شرکت هاليبرتون است که در بيش از يکصد کشور جهان شعبه داشته و نزديک به يکصد هزار نفر در اين شرکت بکار مشغولند. کونداليزا رايس نيز قبل از تصدی پست جديد، عضو مجلس اداری شرکت بزرگ و مهم نفتی "شورون" بوده است. آمريکا پس از جنگ جهانی اول طی قراردادی با دولت عربستان بر نفت اين کشور و ساير کشورهای حوزه خليج چنگ انداخت. در مراحل بعدی اين کشور موفق به ايجاد چند پايگاه نظامی در عربستان ، بحرين وعمان گرديد و طبيعی بود که شرکتهای نفتی اين کشور متوجه منابع نفتی کشور عراق شوند. زيرا عراق از حيث منابع نفتی زير زمينی، دومين کشور ومنطقه بعد از عربستان بشمار ميرود. مخارج توليد نفت در عراق بسيار اندک است. در حاليکه در عربستان درمقابل حفر هر شش حلقه فقط يکی از آن به بهره برداری ميرسد. اين رقم در عراق چهار برابراست، يعنی چهار حلقه حفر شده از پنج چاه به بهره برداری ميرسد. اين وضعيت در عراق مخارج يک بشکه نفت خام را به ٢ دلار در مقابل ٦ دلار در عربستان قرار داده است. از همه مهمتر اينکه در ٩٠ % از سرزمين کشور عراق کشفييات و استخراج نفت در آن انجام نگرفته و نتايج حاصله نفتی کنونی محصول کشفيات ١٠ % از سرزمين کشور عراق ميباشد. تو خود حديث مفصل بخوان از اين ثروت بيکران.
حقاق بالا کافی بود تا امپرياليسم غارتگر آمريکا به هر بهانه ای متوسل شود تا تهاجم را بر عليه کشور ، ملت و استقلال عراق آغاز نمايد. يکی از متخصيصان امور نفتی آمريکا بنام "مايکل تلينگ" اين آزمندی دولت آمريکا را اينگونه توجيه مينمايد: "عاقلانه نيست که ما اموال و اوقات خود را در اينجا و آنجا هدر دهيم در صوريتکه ميدانيم يک منبع عظيم چهل ميليارد بشکه ای نفت و در عمق اندک در عراق نهفته است. سئوالی که در اينجا در برابر ما قرار ميگيرد اينستکه آيا آمريکا به اينهمه نفت و گاز برای صنايع خود نياز دارد؟. پاسخ مسلماً آری خواهد بود. زيراآمريکا نفت و گاز را بمثامه اسلحه نيرومندی مينگرد که ميتواند آن را عليه رقبای جهانی خودبکار گيرد تا بتواند بر جهان و بر منابع نفت و گاز در هر کجا باشند تسلط پيدا کند. در مورداروپا بايد گفت که نفت خاورميانه مهمترين بخش نيازمنديهای آنان را بر طرف مينمايد. واردات٧٨ % نفت و ٦٦ % گاز از منطقه خليج خواهد بود. در دوران محاصره ، اروپا تا سال ٢٠١٠اقتصادی عراق شرکت فرانسوی توتال و چند شرکت کوچک ديگر موفق به بستن چند قرار دادنفتی با عراق گرديدند. همچنين روسيه نيز طی قرار دادی بمبلغ ١٢ ميليارد دلار موفق شد منطقه ای را در جنوب عراق که انتظار ميرفت تا ٩ ميليارد بشکه نفت توليد کند در اختيار گيرد. در حقيقت روسيه با اين قرارداد ميخواست بخشی از طلبکاريهای خود را از عراق باز پس ستاند.
در مورد چين مطالعات و تحقيقات استراتژيک نشان ميدهد که اين کشور تا سال ٢٠١٥ يکی از بزرگترين مصرف کنندگان نفت و گاز در جهان خواهد بود و نياز دارد تا سه چهارم از نفت و گاز کشورهای عربی را خريداری نمايد. در حال حاضر کشور چين بيشترين نرخ رشد اقتصادی را در جهان دارا است. در سال ٢٠٠٣ ، اين کشور ١٠ % رشد اقتصادی داشته در صورتيکه کشور آلمان که در ميان ساير کشورهای صنعتی پيشرفته تر از همه بوده تنها ١.٥ % رشد داشته است. از اينجا بايد پی برد که چرا کشورهای اروپايی و چين در سازمان ملل به شدت بمخالفت با جنگ بر عليه عراق برخاستند. آمريکا با بهانه قرار دادن مبارزه با تروريسم و در حقيقت برای تسلط بر منابع نفت و گاز جهانی به افغانستان حمله برد و هدف اصلی حمله به افغانستان هر چه نزديک شدن بيشتر به کشورهای قزاقستان، ترکمنستان، تاجکستان و آذربايجان بود تا به ٢٨ ميليارد بشکه نفت و ٧٠٠٠ ميلياردمتر مکعب گاز برسد. اگر به نقشه اين مناطق نگاه کنيد متوجه خواهيد شد که همه کشورهای ذکر شده در شمال افغانستان واقع شده اند ، مشکلی که اکنون آمريکا با آن روبروست اينستکه چگونه نفت و گاز اين مناطق را به سمت غرب انتقال دهد. باستثنای ايران و روسيه کشورهای فوق هيچکدام راهی به دريا ندارند. تنها راه مقرون بصرفه عبور لوله های نفت ، گاز از طريق آذربايجان و گرجستان بسوی بندر جيهان در ترکيه است. هم اکنون مبارزه حادی ميان طرفداران آمريکا و روسيه در گرجستان در جريان است که موفقيت نسبی نصيب آمريکا گرديده است.
هدف سياسی تسلط بر جها ن و مقدمتاً اعمال برنامه امپرياليست – صهيونيستی برمنطقه خاورميانه( خاورميانه بزرگ).به لحاظ شيوه پيشبرد کار ميتوان هدف فوق را به دو جزو تقسيم نمود: 1- تسلط بر جهان، 2 اعمال برنامه تسط بر خاورميانه با کمک اسرائيل.


تسلط برجهان وتثبيت "نظم نوين جهانی"
در سال ١٩٩٥ گروهی در آمريکا برای تثبيت نظم نوين جهانی پروژه " قرن جديد آمريکايی" را تنظيم نمودند. اين گروه متشکل از افراد مسيحی بنياد گرا و متمايل به صهيونيسم بودند و اسامی آنان از اين قرار بود: ديک چينی ، لويس ليببی مشاور ويژه معاون رئيس جمهور، رامسفلد وزير دفاع، پال ولفو ويتز معاون وزير که اکنون مقام رياست بانک جهانی را به عهده گرفته است، پيتر رودمان سکرتر سياست خارجی، فرانسس فوکوياما، جف بوش برادر رئيس جمهور وفرماندار ايالت فلوريدا، دان کايل نايب جورج بوش پدر، فرد ايکلی نايب وزير دفاع در زمان جورج بوش پدر، فرانک کافنی افسر پنتاگون که به داشتن دشمنی با کمونيست و اعراب معروف است.
کونداليزا رايس وزير خارجه کشور که در يکی از نوشته های خود اظهار داشت " پدر بزرگ من مرا با کينه نسبت به کمونيست و اعراب پرورش داده است". قابل ذکر است که از نظر بنيادگراهای مسيحی در آمريکا، اعراب بمعنی همه کشورهای اسلامی منطقه خاورميانه ميباشد. افراد مذکور امروز از گردانندگان اصلی سياست دولت آمريکا ميباشند و به گروه عقابها معروفند.در بخشی از برنامه مکتوب اين گروه چنين آمده است: " کشورهای که ميتوانند از نظر ژئواستراتژيک مصدر خطری برای پيشبرد امر "نظم نوين جهانی" باشند ، خطرناکند و بايد کنترل و سرکوب گردند". برزژينسکی در کتاب"صفحه شطرنج"، کشورهايی که برای "نظم نوين جهانی" خطرناک محسوب ميشوند بدين شکل مشخص نموده است: اتحاديه اروپا ، ژاپن ، چين و روسيه. در زير وضعيت يک يک اين کشورها و اهميت و موقعيت استراتژيکی اينان رادر درون "نظم نوين جهانی" بررسی مينمايم.
اروپا
کشورهای اروپايی در صورتيکه متحد شوند، ميتوانند تبديل به نيروی اقتصادی ، سياسی، نظامی و تکنولوژيکی عظيمی گردند و اين موجب خواهد شد که بر قدرت فائقه آمريکا سايه بيفکنند.مثال: توليدات ناخالص ١٥ کشور اروپائی در سال ٢٠٠٠ ، هفت هزار ميليارد دلار بود هاست،همين رقم در مورد آمريکا و در همين سال فقط پنجهزارميليارد دلار است. کشورهای اروپايی روابط خود را با مستعمرات سابق خود حفظ نموده و اين کشورها برای اروپا پر اهميت ميباشند، فرانسه ، بلژيک ، پرتغال و اسپانيا در صف مقدم اين رابطه قرار دارند. اما بايد گفت که اگر چه کشورهای اروپايی از نظر اقتصادی وحدت دارند ولی در زمينه سياسی دچار پراکندگی ميباشند و بيک زبان صحبت نميکنند. در جريان شروع جنگ عراق بسياری از کشورهای اروپايی همچون انگليس ، ايتاليا ، اسپانيا، دانمارک ،هلند و يويان در صف آمريکا قرار گرفتند. فرانسه ، آلمان و بلژيک جبهه مخالف جنگ را رهبری ميکردند. بنظر ميرسد امکان اتحاد مليتهای مختلفی تحت يک برنامه اقتصادی ليبرال ناممکن است. تنها تجربه ملتهای مختلف که برای دورانی با موفقيت عمل نمود ، تجربه شوروی با اقتصاد سوسياليستی بود. دولت آمريکا دائماً ميکوشد صفوف اروپائيان را به انشقاق بکشاند. زيرا اين انشقاق ميتواند در خدمت استراتژی وی قرار گيرد. همچنين آمريکا با داشتن پايگاههای نظامی متعدد در کشورهای اروپايی همچون ايتاليا ، اسپانيا ، پرتقال، يونان ، انگلستان و آلمان، ميکوشد بر سياست اين کشورها بنفع خود تاًثير گذارد. رابطه ويژه تاريخی که ميان آمريکا و انگلستان وجود دارد، هميشه موجب مانع تراشی بر سر راه وحدت اروپاييان بوده است. انگلستان در اروپا ...تا کنون از پذيرش "يورو" برای ارز متداول در کشور خود ابا ورزيده است.
ژاپن
سياستگزاران آمريکايی باور دارند که ژاپن دومين کشور است که بايد با آن مقابله شود. از نظر اقتصادی اين کشور بعد از جنگ دوم جهانی به پيشرفتهای عظيمی دست يافته و بر بخشهای مهمی از صنعت اتومبيل ، الکترونيک و صنايع " روبات" دسترسی پيدا کرده است. اما ژاپن از نظر سياسی همچنان آسيب پذير است و در حوزه ايالات متحده آمريکا ميچرخد. پيشرفتهای ژاپن که همچون کابوس آمريکا را نگران نموده، اينست که اگر ملت و دولت ژاپن خواستار بر چيده شدن پايگاههای نظامی آمريکا و خروج ٤٣٠٠٠ سرباز اين کشور گردند چه بايد کنند. بويژه اينکه اين سربازان بقايای دوران جنگ دوم جهانی اند واکنون به بقای آنان در ژاپن نيازی نيست.
روسيه
سومين رقيب احتمالی برای آمريکا روسيه ميباشد. پس از فروپاشی نظام سوسياليستی که نقش بزرگی در پيشرفت عمومی اين کشور داشت، روسيه دچار بحرانهای بزرگ اقتصادی گرديد. اين کشور که در دورانی ٥٠ ساله عامل توازن جهانی بحساب می آيد، اکنون دوباره ميکوشد موقعیت منطقه ای و بين المللی خود را باز يابد، روسيه گاهی بخاطر بدست آوردن وام باکشورهای غرب همراهی ميکند و گاهی نيز برای فشار بر آمريکا با کشورهای با صطلاح "محور شر" رابطه حسنه برقرار مينمايد.آمريکا ميکوشد با کمک به جدايی طلبان چچن و دخالت در گرجستان بر عليه منافع منطقه ای روسيه وارد عمل شود، اما تنها چيزی که موجب نگرانی آمريکا است، احتمال بقدرت رسيدن حزب کمونيست در روسيه است. حزب کمونيست روسيه تنها حزبی است که از يک سازماندهی و تشکيلات معتبر بر خوردار است. برزژينسکی برای رهايی از خطر رقابت احتمالی روسيه چنين پيشنهاد ميکند که اين کشور به سه بخش تجزيه نمايند: بخش اروپايی ،بخش سيبريه و بخش خاور دور.
چين
همه استراتژيستهای آمريکايی در اين زمينه وحدت نظر دارند که چين تنها و بزرگترين خطری است که آينده آمريکا را تهديد ميکند.چين پر جمعيت ترين کشور جهان وبيشترين رشد اقتصادی را در ميان کشورهای پيشرفته جهان دارا است. از ابتدای سالهای ٩٠ قرن گذشته تا کنون ميزان رشد اقتصادی آمريکا در حد متوسط ٣% بوده است. اما چين در همين دوره ١٠ % رشد اقتصادی داشته است در عين حاليکه حزب کمونيست نيز در قدرت است و سرسختانه از امنيت ملی و پيشرفت روز افزون کشور حمايت ميکند.کانداليزا رايس در مورد چين اينگونه به اظهار نظر ميپردازد: "در قاره آسيا چين تنها تهديد کننده منافع آمريکا ميباشد. اگر چه امروز چين از نظر نظامی توانائی مقابله با آمريکا را ندارد ، اما اين وضع ادامه نخواهد يافت و چين اين وضعيت را بسود خود بر هم خواهد زد. بر اين اساس ما بايد چين را دشمن شماره يک استراتژيک خود بدانيم." وی سپس چنين ادامه ميدهد: " ما بايد بکوشيم چين را از نظام سوسياليستی بسوی اقتصاد ليبرالی سوق دهيم، از طرفی بکوشيم اين کشور را از پيشبرد برنامه های نظامی و فضايی باز داريم. در صورت عدم موفقيت بايد با چين مقابله کنيم .
شايد ما بر دروازه های جنگ سرد سوم ميان آمريکا و چين قرار داريم. در اينجا به بخش دوم از هدف سياسی در پيش ذکر شده که همانا تحمل برنامه امپرياليسم – صهيونيستی بر ملت های خاورميانه تحت عنوان "خاورميانه بزرگ" ميباشد، ميپردازيم.
چگونگی تحميل "خاورميانه بزرگ"
برای صاحبنظران روشن است که يکی از اهداف آمريکا به عراق همانا حمايت از دولت صهيونيستی اسرائيل بود که بمثابه نوک پيکان زهرآگين آمريکا در منطقه عمل ميکند. عملکرد دولت اسرائيل نمونه بارزی از گلوباليزاسيون است که امپراليسم آمريکا ميکوشد آنرا در منطقه تحميل نمايد. تجاوز روزانه ارتش اشغالگر اسرائيل به مردم فلسطين و قتل و کشتار آنان ، تخريب خانه های مردم منطقه بر سرشان ، سرقت آبهای آنان وتخريب باغها و زمينهای زراعتی ، نسل کشی از مردم فلسطين بدون اينکه مانعی جلوی اسرائيل را بگيرد و آمريکا همچنان سر سختانه از اسرائيل حمايت ميکند و چندی پيش بوش شارون را آشکارا مرد صلح ناميد. جامعه بين المللی و سازمان ملل هم عليرغم صحبت از حقوق بشر و ميثاقهای بين المللی اما هيچگونه تصميم جدی بر عليه اسرائيل نمی گيرد. سال گذشته که ارتش اسرائيل به کشتار گسترده مردم فلسطين در اردوگاه جنين دست زد و عليرغم علنی بودن آن جنايت بزرگ و تخريب صدها خانه بر سر ساکنان آن باوجود فيلمهای تلويزيونی از وقوع جنايت باز هم جامعه بين المللی و آمريکا در اين مورد سکوت کردند. و اينها همه از نتايج سحراست. هم اکنون بيشتر از هر زمانی شرايط اعمال برنامه "خاورميانه بزرگ" فراهم آمده است. کشورهای منطقه ابتدا بايد دولت اسرائيل را برسميت شناخته و با قراری روابط ديپلماتيک و عادی سازی تجارت و بازرگانی و توريسم با اين کشور، زمينه فرهنگ وسياست را در منطقه آنطور که بتواند در هماهنگی با سياستهای عمومی امپرياليست آمريکا قرار گيرد به پيش ببرند. پس از قراداد صلح ميان مصر و اسرائيل ، سپس اردون و اسرائيل ، آنگاه نابودی کشور و دولت در عراق، هم اکنون زمان آن فرا رسيده است تا مقامت مردم فلسطين را نيز به نابودی بکشانند. در اين مرحله قرار است همه سازمانهای سياسی فلسطينی تصفيه گردند. هم اکنون يکی از رهبران جبهه خلق برای آزادی فلسطين بنام احمد سعدات در زندانی که بنام "گوانتامو" فلسطين ناميده ميشود زندانی است و عليرغم اينکه مجلس ملی فلسطين و ديوان عالی راًی بر آزادی ايشان داده اند همچنان در زندان بسر ميبرد. اما دولت آمريکا ميداند که پيشبرد برنامه های فوق در گروی نابودی کامل مقاومت در عراق است. دولت آمريکا هم اکنون نيروی عظيمی را برای سرکوب مقاومت و از ميدان بدر کردن آن در عراق بکار ميبرد و در مرحله بعدی تصميم دارد که کشور عراق را به سه بخش تجزيه نمايد دولتی کردی در شمال ، دولتی شيعی در جنوب و دولتی سنی در مرکز عراق. دولت آمريکا همچنين در نظر دارد برای پايان دادن به مشکل آوارگان فلسطینی آنان را از اسرائيل ، اردن ولبنان به منطقه مرکزی عراق نقل مکان دهد.
اهداف علمی و فرهنگی:
تاييد و اعمال عقب ماندگی از راه ترور دانشمندان عراقی و تحکيم فرهنگ شکست، جبن و اختناق.بنظر ميرسد که آمريکا نمی خواهد آنچه را که در ژاپن و آلمان بعد از جنگ دوم جهانی پيش آمد در عراق بوقوع بپيوندد. آمريکا در اين دو کشور کوشيد با ساختن پايگاه متعدد نظامی موقعيت سياسی خود را مستحکم نمايد. اما ملتهای اين دو کشور توانستند با استفاده و حمايت از دانشمندان خود به گسترش علم و دانش و تکنولوژی در کشور کمک کنند و همانطور که همگان شاهد بودند اين دو کشور توانستند در مدت کوتاهی در زمينه رشد و صنايع و علوم به پيشرفتهای مهمی دست يافته و موقعيت های خود را در جهان مستحکم نمايند. دولت آمريکا قبل از شروع جنگ و در مرحله که گروههای تجسسی برای يافتن اسلحه کشتار دسته جمعی به عراق ميفرستاد، بطرق خاص با دانشمندان عراقی به مصاحبه می پرداخت و در مورد جزييات زندگی آنان پرونده سازی مينمود و در مواردی بآنان وعده و عيدهای فراوان ميداد و همگان بياد دارند که در مرحله ای دولت آمريکا خواستار آن شد که اين دانشمندان برای انجام عمل تحقيقات به خارج عراق مسافرت کنند ،بهانه دولت آمريکا اين بود که اينان در عراق از ترس صدام حقيقت را نخواهند گفت. هم اکنون دولت آمريکا با داشتن مشخصات کامل آنان و اينکه کشور در اشغال آنان است براحتی ميتواند آنانرا زير فشار قرار داده و يا براحتی آنانرا ترور نمايد. بنا بنوشته مطبوعات عراقی و هئيت علمی دانشگاه بغداد، تا کنون چند صد نفر از اين دانشمندان بطريق مرموزی بقتل رسيده اند.اين شيوه قتل دانشمندان و تهديد آنان در آلمان و ژاپن اتفاق نيفتاده، دليل ديگر عمدی بودن ترور دانشمندان در عراق اين است که در اين کشور، تنها دانشمندان علوم فيزيک و صنايع اسلحه، کشته نميشوند بلکه اين کشتار شامل تعداد زيادی دانشمند رشته های علوم ديگر همچون، کشاورزی، برق، داروسازی،معماری و غيره ميباشد که نشان دهنده آنست که منظور اشغالگران آمريکايی تهی نمودن جامعه عراق از هر گونه تخصص ميباشد.
هم اکنون يک هزار و چهارصد دانشمند در زندانهای عراق بسر ميبرند که انواع فشار و شکنجه در مورد آنان بکار ميرود. بنا به گفته دکتر فايق امين مدير بخش تشريحات بيمارستان بغداد، علت قتل دکتر " محمد ازميرلی" دانشمند شيمی عراقی وارد شدن ضربه دسته هفت تير بر مخچه (قسمت گودی گردن در پشت سر) وی بوده است. اين حادثه در آخر ماه می سال ٢٠٠٤ انجام گرفت.عمل تعقيب و ترور دانشمندان عراقی بوسليه "موساد" سازمان جاسوسی اسرائيل در عراق انجام ميگيرد، و باز بنا بگفته هدی نغيمی رئيس بخش تحقيقات دانشگاه بغداد، تا کنون ١٥٠ دانشمند عراقی که نام و مشخصات آنان رسماً منتشر شده، بتوسط موساد بقتل رسيده اند. ميتوان از برجسته ترين اينان بنامهای دکتر عبداللطيف مياّح رئيس بخش مطالعات دانشگاه بغداد، دکتر محمد راوی رئيس دانشگاه بغداد، دکتر فلاح دليمی معاون دانشکده علوم، دکتر صبری بياتی استاد جغرافيای دانشگاه بغداد، عماد سرسم، که شخصيتی علمی و بسيار بر جسته و مورد احترام همگان بوده است، نام برد که همگی يا در منزل خود و يا در دانشگاه بقتل رسيده اند.
با شهرت يافتن فشار بر زندگی اين دانشمندان تاکنون بيش از دوهزار از اينان مجبور به ترک کشور گرديده که بدون شک زيان بزرگی برای بنيه علمی کشور است. در تاريخ ١١ ماه آوريل ٢٠٠٣ تعدادی از اين دانشمندان با ارسال پيامی بوسيله پست الکترونيکی به دوستان خارج از کشور خود در مورد وضيعيت غم انگيز خود توضيح داده و اينکه آنان دائماً بوسيله نيروهای اشغالگر تهديد ميشوند، منازل آنان گاه و بيگاه مورد تفتيش قرار ميگيرد. مراکز عملی و کتابخانه ها بوسيله افراد تحريک شده مورد هجوم قرار گرفته و بتاراج برده ميشوند و در نهايت چنين متذکر شده اند که دانشگاه موصل که يکی از مراکز مهم علمی عراق بوده تبديل به ويرانه شده است.
توضيحات بالا شرح عجولانه ای از استراتژی آمريکا در منطقه بود ، اما در اين مسير اهدافی تاکتيکی نيز وجود دارد که به نمونه آنان اشاره ميشود: نخست ميليتاريزه کردن اقتصاد بمنظور غلبه بر بحران اقتصادی و دوم سرکوب مقاومت کارگران و يا کشورهايی که بنحوی از انحا مخالف پيشبرد گلوباليزاسيون باشند.
نظامی کردن اقتصاد برای حل بحران امپرياليستی
١٩٩٨ موج گسترده ای از ترور و اختناق را بر عليه - دولت آمريکا در سالها جنگ سرد ١٩٤٨ بسياری کشورها و شخصيت ها ی سياسی براه انداخت واينهمه تحت عنوان مبارزه با کمونيسم به پيش برده ميشد. قتل پاتريس لومومبا ، چه گوارا ،سامارا ماشل ، آلنده و توماس ساکارا ،از اين نوع اند. در اندونزی اين جنگ ضد کمونيستی موج کشتار بيش از نيم ميليون نفر از شخصيتهای علمی کادرهای کارگری و اتحادي های و غيره گرديد و اين در کنار جنگهای گسترده تری بود که در ويتنام ، لائوس ، کوبا ، کره و عراق براه انداخته شد. اين موج مبارزه ضد کمونيستی در خود آمريکا تحت نام "مک کارتيسم" نيز دامن شخصيتهای بسياری از جمله هنرمندان ، و رهبران کارگری را نيز گرفت. با شروع قرن ٢١ ، سرمايه داری امپرياليستی با بحران عميقی روبروست.
اکنون ديگر با برنامه های کوتاه مدت که حالت مسکن را داشته باشد، نمی توان بر مشکلات فائق آمد. ديگر نمی توان با پرداخت وام بيشتر به کشورهای جهان سوم آنان را مورد بهره برداری قرارداد. هم اکنون شدت فقر و محروميت دربسياری از اين کشورها در حدی است که آنان قادر به پرداخت بدهيهای سابق خود نيز نيستند. قابل توجه اينکه آمريکا خود نيز يکی از بدهکارترين دولتهای دنيا است ، مجموع بدهکاری دولت آمريکا ١٨٤ % کل توليد ناخاص ملی است. يعنی اين دولت خود ١٨٠٠٠ ميليارد دلار مقروض است، اما مشکل اصلی دولت آمريکا اضافه توليد در دو بخش اصلی اقتصاد اين کشور يعنی ماشين سازی و صنايع پولاد است. توليد اتومبيل در آمريکا سالانه ٧٥ ميليون و مقدار فروش در بازار تنها ٥٠ ميليون است و ٢٥ ميليون اتومبيل اضافه توليد ١٩٩٩ بترتيب ٣٤٠ و ١٥٠ - در بازار آمريکا است. در مورد صنايع پولاد در سالهای ١٩٩٨ ميليون تن پولاد اضافه در بازار توليد شده است. در سال ٢٠٠١ ، يک مليون و دويست هزار نفر در آمريکا کار خود را از دست داداند. دولت آمريکا به ضرورت جنگ تازه ای نياز داشت تا بتواند بر بحران عميق درونی غلبه کند.
همه دلايل نشان ميدهد که بحران نظام سرمايه داری جهانی همه ساله شدت يافته است. در سال ١٩٩٧ همگان شاهد در هم ريختگی اقتصاد کشورهای با صطلاح "پلنگان آسيا" بوديم. سنگاپور، تايوان و کره در آستانه ورشکستگی قرار گرفتند. در ماه آوريل ٢٠٠٠ بازار بورس در "وال استريت" در هم ريخت و سپس نوبت به يکی از دانش آموزان دست آموخته بانک جهانی يعنی آرژاتين رسيد و همگان شاهد ورشکستگی کامل اين بودند. تحليلگران اقتصادی حدس ميزدند که ممکن با بحرانی از نوع سال ١٩٢٩ روبرو گردند و تا کنون هم سايه اين بحران در گشت و گذار است.
تمرکز انحصارات
کل اقتصاد جهان هم اکنون در دست تعداد معدودی از شرکتهای چند مليتی متمرکز شده است. گسترش فقر بيش از يک ميليارد و پانصد ميليون نفر از جمعيت کره زمين روزانه با مبلغی در حد يک دلار زندگی ميکنند. قدرت خريد کارگران يکصد کشور جهان رو به سقوط نهاده ونسبت به ١٥ سال پيش بشدت سقوط کرده است. بعلت سوء تغذيه هر سه ثانيه يک کودک زير پنج سال جان خود را از دست می دهد. رشد معاملات بورس در بازار جهانی: مبلغ يک ميليارد ويکصد ميليون دلار روزانه در اين بازار مبادله ميگردد. اين مبادله موجب آن ميشود که در هر ٣ ثانيه سود عظيمی را نصيب سه نفر نمايد که برابر است با در آمد ٤٨ کشور فقير در سال. گسترش بدهکاری کشورهای فقير از سال ١٩٧٠ تا کنون به ٢٥٠٠ ميليارد رسيده است. در همين دوره اين کشورها مبلغ ٤٠٠٠ ميليارد دلار بابت بهره و خدمات پرداخت کرده اند. در حقيقت می توان گفت که کشورهای فقير به کشورهای ثروتمند کمک نموده و در مقاله ای من توضيح داده ام که چگونه فقر در هر دقيقه ٢٥٠ هزار دلار به کشورهای ثروتمند می پردازند. هر چقدر نظام سرمايه داری بکوشد با تحميل جنگ و بردگی بر توده های ميليونی در سراسر جهان از شدت و حدت اوضاع موجود بکاهد، نخواهد توانست از سرنوشت محتوم خود که همانا نابودی اين سيستم ضد انسانی است فرار کند. بشريت تا کنون هيچ نظامی را اينگونه ظالمانه بخود نديده است. نظام سرمايه داری از چهار چوب نظريه پردازان اوليه خود همچون آدام اسميت و ديويد ريکاردو بدر آمده و از تئوريهای کينزی نيز گذشته است. امروز ضوابط دولتها توسط تعدادی از شرکتهای چند مليتی که مقر ثابتی نداشته و در گوشه و کنار جهان پراکنده اند در هم شکسته شده است. اينان خارج از حيطه دولتها، قوانين و ضوابط مورد نظرخود را دارند. شعار اصلی اين شرکتها جهانی "عبور بسوی بازار" است و يا فتح هر بيشتر بازارهای کشورهای فقير. هم اکنون شش سال از تاسيس سازمان تجارت جهانی ميگذرد و کشورهای بسياری بزير سلطه و قوانين اين سازمان در آمده اند، در آمد ١٥ شرکت جهانی مساوی است با کل در آمد ١٥ کشور در جهان. برنامه ريزيهای اقتصادی اين سازمان موجب فقر و مسکنت هر چه بيشتری از ملتها گرديده و قدرت خريد کارگران را پايين آورده است، حتی کشورهای صنعتی و از جمله آمريکا نيز از اين تهاجم بی بهره نبوده اند، از اينجاست که امپرياليسم آمريکا ميکوشد با راه اندازی جنگ خون تازهای در رگهای اقتصاد راکد شده بجريان اندازد.
. برای مثال دولت کويت اخيراً قرار دادی را با آمريکا بمبلغ ٩٠ ميليارد دلار برای خريد تجهيزات جنگی به امضا رسانيده که شامل توپ و تانک و بسياری افزارهای مخابراتی است که می تواند محرک تازه ای برای کارخانه های اسلحه سازی آمريکا باشد. بعضی نظريه پردازان نظامی- اقتصادی آمريکايی در مورد سالهای جنگ ويتنام تحقيقاتی نموده و نتيجه گيری خود را اينگونه ارائه می دهند: "برای رونق اقتصاد هيچ چيزی جايگزين جنگ نمی شود، به هيچ چيز ديگری نمی توان انديشيد، اقتصاد جنگی کار را برای کارخانه دار و کارگر فراهم ميکند، جنگ در گذشته و حال عنصر اصلی رونق بازار محسوب ميگردد، جنگ ، جنگ به تنهايی قادر است تا مشکل اضافه توليد را حل نمايد". آيا می توان کلماتی واضح تر از اين يافت که آمريکا بحران خود را با آن حل کند ، از اينجا ميتوان پی برد که چرا دولت آمريا روزانه يک ميليارد دلار بودجه برای ارتش اختصاص ميدهد.
درهم شکستن مقاومت کارگران و دولتهايی که مخالف گلوباليزاسيون هستند شدت يافتن تضادها موجب رشد مبارزات مردم ميگردد، اين مبارزات در درجه اول از درون خود کشورهای امپرياليستی آغاز گرديده است. تظاهرات عظيمی که در شهر "سياتل" آغاز گرديد و به شهر "جنوا" در ايتاليا رسيد ،موج تازه ای از مبارزات نسل نوين کارگران وساير بخشهای اجتماعی بود که برای زندگی بهتر بر عليه شرکتهای بزرگ چند مليتی انجام گرفت. آنان بر عليه فقر و جهل و غارت بپاخاستند و شعارهای تازه ای در جهان سر دادند که "جهان ديگری ممکن است" برای اولين بار پس از فروپاشی شوروی و درست بر عکس آنانيکه فکر ميکردند سوسياليسم مرده است دوباره هم پرچم سرخ، عکس رهبران سوسياليسم همچون کارل مارکس و انگلس، برافراشته شد. مرحله نوين مبارزه موجب گرفتاری فراوانی برای گردانندگان گلوباليزاسيون شده و هم اکنون مدتی است که سران شرکتهای چند ميليتی ديگر براحتی نمی توانند کنفرانسهای خود را برگزار کنند. برگزاری جلسات آنان موجب اعتراضات و تظاهرات عظيم مليونها نفرو در گيريهای خسته کننده با پليسهای سرکوبگر ميگردد. در اسپانيا پانصدهزار نفر بر عليه نخست وزير جنگ طلب اين کشور دست به تظاهرات زدند. دولت برای پيشگيری از حوادث غير مترقبه دست به بسيج ارتش، هواپيما وتوپ و تانک زد . در اسپانيا حالت جنگی برقرار شده بود. در ساير کشورها همچون برزيل، هلند، مونتريال کانادا ، ميليونها نفر بر عليه اين شرکتها بپا خاستند. هم اکنون سازمانها،احزاب و موسسات کوچک و بزرگ زيادی در همه ی کشورها ی جهان خود را هر روز بيش از پيش سازماندهی ميکنند تا مبارزات خود را بر عليه شرکتهای بزرگ چند مليتی و گلوباليزاسيون به پيش ببرند.
دولت آمريکا جنگ تجاوزکارانه ای را بر عليه دولت مستقل عراق و مردم اين کشور براه انداخت و هم اکنون نيز بر همگان آشکار گرديد که اسلحه کشتار جمعی و القاعده، دروغهای بزرگی بيش نبودند. کشور عراق بعلت اين جنگ تبديل به خرابه ای شده و ميليونها نفر از مردم اين کشور در فقر و بيچارگی و سر در گمی بسر ميبرند. اما پيام دولت آمريکا از شروع اين جنگ تجاوز کارانه اين است که اگر هر کشوری بخواهد از خواسته های وی تخطی کند، سرنوشتی مانند عراق خواهد داشت. دولت آمريکا از قبل اينگونه کشورها را به سه بخش تقسيم نموده است. کشورهای اسلامی شامل ايران ، سوريه ، ليبی و سودان، کشورهايی که شبه سوسياليستی اند همچون چين ، کره ، کوبا ، برمه و لائوس و کشورهايی که سمت گيری ناسيوناليستی و استقلال طلبانه دارند همانند برزيل و ونزوئلا. در برزيل برای اولين بار يک شخصيت چپ گرا در راس دولت قرار گرفته و در ونزوئلا هوگو چاوز که حاضر نيست دستورات ديکته شده توسط دولت آمريکا را بپذيرد و بهمين جهت تا کنون چند توطئه توسط آمريکا در اين کشور انجام گرفته که اگر حمايت عمومی ملت ونزوئلا نبود، سرنوشت اين کشور نامعلوم بود.
حجم عظيم دستگاه ميليتاريستی امپرپاليستی که در اختيار آمريکاست و ابزارهای مالی و اداری ديگر ملی و يا گلوباليزاسيون ، پايان اين تونل ظلمانی و حاکميت بربر منشانه است. سوالی که در اينجا مطرح ميشود اينستکه آيا امکان وجود شمعهايی روشن در درازای راه اين تونل ظلمانی وجود دارد يا نه؟ بنظر من آری ، چنين شمعهايی نور دهنده ای وجود دارند. جنبش جهانی ضد گلوباليزاسيون يکی از اين شمعهای نورانی واميد بسوی آينده است. ديگری مقاومت قهرمانانه ملت عراق است بر عليه يکی از بزرگترين دستگاه ماشين جنگی که تا کنون بشريت بخود ديده و تا کنون نيز ضربات سختی بر آن وارد کرده است. عليرغم خيانت های عظيمی که بر عليه ملت عراق بوقوع پيوست، اين جنبش براه خود ادامه ميدهد، همانند مقاومت ملت کوبا که عليرغم چهل سال تحريم اقتصادی همچنان استوار بر جای مانده است. مبارزه با شکوه مردم فلسطين نيز يکی از اين شمعهای نورانی است. عليرغم همه امکانات مالی و تکنولوژيکی که آمريکا در اختيار اسرائيل قرارداده، مقاومت در فلسطين همچنان ادامه دارد و همچنان که قدرت دولت نژادپرست آفريقای جنوبی در نهايت در هم شکسته شده اسرائيل نيز در نهايت سرنوشت بهتری نخواهد داشت. قراردادهای اسارت بار نخواهند توانست بردگی را به مردم فلسطين تحميل کنند، اين قرار دادها ، تا آنجا اعتبار دارند که به منافع مردم خدمت کنند و گرنه مشروعيت ندارند و دير يا زود توسط توده های محروم در هم نوديده خواهند شد. انسان بسوی ايجاد تمدنی پيش ميرود که در آن ظلم و ستم و احجاف وجود نداشته باشد.اهداف و برنامه های آنان در برابر ماست و ايستادگی و مقاومت ما در برابر آنان سوسياليسم و يا بربريت.

سخنگوي آژانس بين‌المللي انرژي اتمي اعلام كرد: تمامي مواد هسته‌يي موجود در تاسيسات فرآوري اورانيوم اصفهان تحت كنترل و نظارت آژانس قرار داد. به گزارش گروه دريافت خبر خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، مليسا فلمينگ، سخنگوي رسمي آژانس بين‌المللي انرژي اتمي، روز گذشته با انتشار بيانيه‌اي اعلام كرد: تاسيسات سوخت نطنز كه فعاليت غني‌سازي مواد در آن انجام مي‌شود مشمول بازرسي آژانس بين‌المللي انرژي اتمي است و بازرسان تاييد كرده‌اند كه هيچ مواد هسته‌اي در آنجا منحرف نشده است. فلمينگ كه به مطلب نشريه‌ي انگليسي ديلي‌تلگراف واكنش نشان مي‌داد، اعلام كرد: مقاله‌اي كه با عنوان "ايران توسعه‌ي سلاح‌هاي هسته‌اي را از سر مي‌گيرد" توسط "كان كافلين و تيم بوچر" در نشريه‌ي ديلي‌تلگراف منتشر شده ساختگي است و صحت ندارد. سخنگوي آژانس بين‌المللي انرژي اتمي در بيانيه‌ي خود آورده است: گزارش آتي مدير كل آژانس بين‌المللي انرژي اتمي در خصوص ايران نشان خواهد داد كه تمامي مواد هسته‌اي در تاسيسات فرآوري اورانيوم در اصفهان (اورانيوم به شكل UF6 كه به عنوان مواد خام براي غني‌سازي توليد شده است) تحت كنترل و نظارت آژانس قرار دارد و بازرسان آژانس بين‌المللي انرژي اتمي نشانه‌اي مبني بر فقدان هيچ‌گونه مواد هسته‌اي از آن تاسيسات ندارند. فلمينگ اعلام كرد: اورانيم آن‌چنان كه در ديلي‌تلگراف بيان شده در اصفهان غني‌سازي نمي‌شود، بلكه در تاسيسات غني‌سازي سوخت نطنز انجام مي‌پذيرد. اين تاسيسات مشمول بازرسي آژانس بين‌المللي انرژي اتمي است و بازرسان تاييد كرده‌اند كه هيچ مواد هسته‌يي در آنجا منحرف نشده است.

۱۳۸۷ شهریور ۲۲, جمعه


dostan.mondediplo.com
اين مقاله بر روي سايت دوستان لوموند ديپلماتيک منتشر شده است
حتي تصور پيروزي در افغانستان نيز تمسخر انگيز است
[تاريخ انتشار : ) ] چهار شنبه 27 اوت 2008، نوشته
کساني که هنوز بر اين باور هستند که تهاجم به افغانستان از اهداف انساندوستانه پيروي کرده و هنوز در آن امکان پيروزي وجود دارد، هفته ي بدي پشت سر گذاشتند.
نوشته: ماتيو کار Matthew Carr
برگردان: لقمان تدين نژاد
کساني که هنوز بر اين باور هستند که تهاجم به افغانستان از اهداف انساندوستانه پيروي کرده و هنوز در آن امکان پيروزي وجود دارد، هفته ي بدي پشت سر گذاشتند.
روز جمعه ي گذشته درست پس از شبيخوني که از سربازان فرانسوي ١٠ کشته گرفت، بمباران هاي نيروهاي آمريکايي در اطراف هرات به قتل ٩٠ افغاني که ٦٠ نفر آنها را کودکان تشکيل مي دادند انجاميد. همين يک ماه پيش بود که بار ديگر نيروهاي آمريکايي در حمله ي هوايي خود به يک مراسم عروسي، ٤٧ نفر از مدعوين و خود عروس را به قتل رساندند.
حميد کارزاي رئيس جمهور افغانستان در صدد است در آيين نامه ي عمليات نظامي آمريکا و نيروهاي ناتو در افغانستان تجديد نظر کند زيرا که اين بمباران ها خصلت ها و علايم نگراني بر انگيزي نشان مي دهند. در طول ١٢ ماه گذشته و به موازات قدرت گرفتن دوباره ي طالبان، بمباران هاي نيرو هاي آمريکايي و ناتو به بيش از دو برابر گذشته افزايش يافته است. هرچند که در اين مدت طالبان نيز قرباني هاي فراواني از مردم غير نظامي گرفته اند اما افزايش تصاعدي قربانيان غير نظامي، و آنچه که بر آن لفظ مکارانه ي آسيب هاي جنبي (collateral damage)اتلاق مي شود حاصل اتکاي نيرو هاي اروپايي بر سلاح ها و تاکتيک هاي فوق مدرن در سرکوب طالبان است. نتيجه ي چنين عملکردي خرابي غير قابل ترميم چهره ي همان نيرو هايي است که تلاش مي کنند خود را منجي مردم افغانستان تصوير کنند.
البته تناقض ميان شعار و عمل غرب موضوع تازه يي نيست. مداخلات امپرياليستي، حداقل از زمان حمله ي ناپلئون به مصر تا تهاجم موسوم به «عمليات رهاسازي عراق»، زير پوشش آزاد سازي ملت ها، و عملي فداکارانه و بزرگوارانه و به دور از منافع شخصي تبليغ شده است. هرجا که ارتش هاي خارجي از نيرو و اختيار و تسلط همه جانبه و بيحساب بر مردم يک سرزمين برخوردار هستند، و که نژاد و دين و مليت هاي آنان را عقب مانده و حقير تلقي مي کنند، وحشيگري هايشان به زودي بارز مي شود. اين وحشيگري خصوصاً در جاهايي بيشتر آشکار شده است که ملت مورد تهاجم حاضر به تمکين نشده و آزادي اعطايي اين نيرو ها را رد کرده است.
در جنگ هاي ضد چريکي، عموماً شووينسم و حس خود برتر بيني نيرو هاي مهاجم، با نافهمي و تمايز قايل ناشدن آنان ميان مبارزين فعال و سمپاتيزان هاي واقعي و يا خيالي همراه بوده است.
خصوصاً در جنگ هاي هوايي و بمباران هاست که خط کشي ميان مبارزين و مردم عادي بيش از پيش مخدوش مي گردد. سربازان فرانسوي هر روزه روستاهاي الجزايري يي را که مشکوک به همکاري با مبارزين بودند به بمب هاي ناپالم مي بستند و دولت آنها همزمان تبليغ مي کرد که در گير جنگ عليه کمونيسم بين الملل و «امپراطوري اسلام» است. به همين صورت بمباران هاي آمريکا در ويتنام ده ها هزار نفر از مردم آن کشور قرباني گرفت. دولت بريتانيا در سرکوبي مقاومت مردم عراق در سالهاي پس از جنگ جهاني اول، به بمباران هاي شديد نيروي هوايي سلطنتي اتکا مي کرد.
آرتور هاريس (Arthur Harris) معروف به بمب انداز يکي از خلبانان شرکت کننده در حملات هوايي به عراقي ها بود. اين شخص هماني است که در آينده بمباران استراتژيکي آلمان در جنگ دوم جهاني را طراحي مي کرد. او در سال ١٩٢٤ تاثيرات رواني ويرانگر يکي از حملات نيروي هوايي سلطنتي به دهات کُرد نشين و عرب نشين عراق را با حرارتي اين چنيني توصيف مي کند: « حالا مي فهمند که فقط در عرض ٤٥ دقيقه يک روستاي کامل آنها عملاً از صحنه ي روزگار حذف مي شود و يک سوم جمعيت آن کشته و زحمي مي شوند. تمام اينها فقط با چهار يا پنج هواپيما صورت مي گيرد که حتي قابل هدفگيري هم نيستند.»
از قضاي روزگار اين خلبان در جبهه ي جنگ بريتانيا در افغانستان به مهارتي که او اين چنين به آن مي بالد رسيده بود. همان بمباران ها عامل پيروزي بريتانيا در جنگ سوم افغانستان در سال ١٩١٩ شده بود.
امروزه در عصر «جراحي هوايي» و «تکنولوژي بمباران هاي دقيق» و «روش هاي قانوني بمباران هدف»، بار ديگر همان پروسه ي غم انگيز به جريان افتاده است. هرچند که بمباران بي امان افغانستان يکبار منجر به سرنگوني طالبان شده است اما بعيد مي نمايد که همان روش بار ديگر در يک جنگ نامتعارف و همان چيزي که افغانها زبردستي خود را در آن به اثبات رسانده اند کار ساز بوده و به ضد خود تبديل نشود. گوردون براون در ديدار هفته ي گذشته ي خود از افغانستان ادعا کرد که سربازان بريتانيايي در واقع دارند جلوي حمله ي تروريست ها به خاک انگلستان را مي گيرند. چنين بيهوده گوييهايي قادر به مخفي ساختن چيز هايي نيست که جورج اورول آنرا «حقايق ناجور» مي خواند.
نيروهاي ناتو و آمريکايي نه تنها قادر به جلب علاقه و دوستي مردم افغانستان نبوده اند بلکه از يک دولت فاسد و بي آينده نيز پشتيباني مي کنند. اين کشور ها در خاکي خود را گرفتار جنگ ساخته اند که روي زمين آن رسيدن به پيروزي ممکن نيست چه رسد در ٢٠٠٠٠ پايي آسمان آن.
بار ديگر «اسباب زحمت نژاد سفيد» (رجوع کنيد به شعر نژاد پرستانه ي روديارد کيپلينگ نويسنده ي معروف انگليسي و خالق رمان کيم، مترجم> با شعار «تشکيل ملت» و «اخلاقيات» و «به ارمغان بردن تمدن» آغاز مي شود و به ريختن باران بمب بر سر مراسم شادي و عروسي پايان مي يابد. هرچه بيشتر بمب بر سر مردم ريخته شود به تعداد کشتگان بيشتر افزوده خواهد شد و صرفنظر از اينکه تا چه حد اين کشتار ها تکذيب شوند و يا با عبارات مکارانه يي مانند «متاسفيم» توجيه شوند، شعار پر طمطراق «عمليات تمدن سازي» اعتبار خود را در نظر مردم افغانستان و چه بسا غرب از دست خواهد داد.
ماه گذشته مارک لي تي(Mark Laity ) عروسک خيمه شب بازي ناتو اعلام کرد که، «اگر بمب نريزيم طالبان برنده مي شود.» تاريخ جنگ هاي چريکي از سوي ديگر بخوبي نشان داده است که ارتشي که اينگونه مي انديشد مدت هاست جنگ را در عمل باخته است.


دیدگاه سارا پی لین در سیاست خارجی و امنیتی

نامزد حزب جمهوریخواه آمریکا برای معاونت ریاست جمهوری در مصاحبه ای درباره مسایل امنیت داخلی و سیاست خارجی از جمله در مورد ایران سخن گفته است.
سارا پی لین، فرماندار ایالت آلاسکا، در نخستین مصاحبه تلویزیونی خود از زمان گزینش به عنوان نامزد حزب جمهوریخواه برای معاونت ریاست جمهوری در انتخابات ماه نوامبر، دیدگاه های خود از جمله در زمینه روابط خارجی ایالات متحده را بیان داشته است.
خانم پی لین در پاسخ به سئوالی درباره سیاست مورد نظر خود نسبت به برنامه هسته ای ایران، اظهار داشت که "تسلیحات اتمی در دست ایران خطرناک است" و افزود که باید فشار بیشتری بر این کشور وارد شود.
در این مصاحبه، سه بار از سارا پی لین سئوال شد در صورتیکه اسرائیل به دلیل احساس خطر از جانب برنامه اتمی ایران، به این کشور حمله کند، واکنش ایالات متحده چه باید باشد؟
خانم پی لین هربار تنها به ابراز این نظر اکتفا کرد که ایالات متحده نباید درباره اقدامات اسرائیل برای حفاظت از خود به "گمانه زنی پیش از وقت" روی آورد.
در بخش دیگری از این مصاحبه، از نامزد حزب جمهوریخواه در مورد سیاست مناسب نسبت به بحران گرجستان سئوال شد.
سارا پی لین حمله ماه گذشته روسیه به گرجستان را اقدامی غیرموجه توصیف کرد و گفت که از پیوستن گرجستان و اوکراین به سازمان پیمان اتلانتیک شمالی - ناتو - حمایت می کند.
خانم پی لین تایید کرد که اعضای ناتو به دفاع مشترک از یکدیگر در برابر تهاجم خارجی متعهد هستند، و افزود که در صورتی که گرجستان، به عنوان عضو ناتو، بار دیگر مورد تهاجم نظامی قرار گیرد "شاید" آمریکا ناچار به کمک به این کشور شود.
دکترین بوش
از نامزد معاونت ریاست جمهوری از حزب جمهوریخواه در مورد "دکترین بوش" در زمینه دفاع از منافع خارجی و حفظ امنیت داخلی آمریکا نیز سئوال شد.
براساس این دکترین، آمریکا به منظور مقابله با تروریسم، باید در زمینه گسترش دموکراسی در جهان تلاش کند و مجاز است به اقدام پیشگیرانه نظامی برای جلوگیری از حمله دشمنان بالقوه دست بزند.
خانم پی لین از ابراز حمایت کامل از این دکترین خودداری ورزید اما گفت که "پرزیدنت بوش کوشیده است از جهان در برابر اسلامگرایی افراطی، تروریست ها و کسانی که ملت ما را تهدید می کنند حفاظت به عمل آورد."
در مورد عملیات نظامی ایالات متحده علیه مواضع گروه های مسلح تندرو در پاکستان بدون دریافت اجازه این کشور نیز خانم پی لین گفت که اگر اطلاعات موثق در این مورد وجود داشته باشد که این افراد در صدد حمله به مردم آمریکا هستند، نه تنها ایالات متحده حق دفاع از خود را دارد، بلکه رئیس جمهور موظف است به چنین اقدامی مبادرت ورزد.
هفته گذشته جان مک کین، نامزد ریاست جمهوری از حزب جمهوریخواه، در اقدامی غیرمنتظره سارا پی لین، فرماندار 44 ساله ایالت آلاسکا را به عنوان معاون خود برگزید.
انتخاب خانم پی لین، که کمتر از دو سال پیش به فرمانداری آلاسکا انتخاب شد و پیش از آن نیز تنها در سمت شهردار انتخابی یک شهر کوچک خدمت کرده بود، باعث سئوالاتی درباره صلاحیت او برای تصدی یک مقام ارشد در دولت فدرال شد.
در عین حال، سخنرانی او در همایش حزب جمهوریخواه با استقبال گسترده اعضای حزب مواجه شد و رسانه های همگانی آمریکا هم حضور خانم پی لی در مبارزات انتخاباتی را باعث رونق بخشیدن به این مبارزات توصیف کردند.

صلاحیت تصدی معاونت ریاست جمهوری
خانم پی لین در نخستین مصاحبه تلویزیونی خود از زمان اعلام نامزدی از سوی حزب جمهوریخواه، از تصمیم جان مک کین و صلاحیت خود برای تصدی معاونت ریاست جمهوری آمریکا دفاع کرد.
وی گفت که برای پرداختن به موضوع اصلی در انتخابات سال جاری، یعنی اصلاحات در دولت فدرال و قرار دادن دولت در کنار مردم، صلاحیت لازم را دارد و افزود که تحقق این هدف ها با سیاست خارجی و امنیت ملی آمریکا ارتباط نزدیک دارد.
فرماندار آلاسکا با تاکید بر اینکه تلاش برای خودکفایی آمریکا در زمینه تامین انرژی از جمله سیاست های اصلی مورد نظر اوست، گفت که چنین اقدامی به منزله گامی مهم در تقویت امنیت ملی این کشور محسوب می شود.
سارا پی لین تایید کرد که جز سفرهای سال گذشته به کویت و آلمان و دیدار با سربازان آمریکایی مستقر در این کشورها دارای تجربه نظامی و دیپلماتیک مهمی نیست و تا کنون با رهبر هیچ کشوری نیز ملاقات نکرده است.
خانم پی لین افزود که اگر به تاریخ ایالات متحده مراجعه شود، بسیاری از معاونان رئیس جمهور هم تجربه ای بیش از این نداشته اند.
فرماندار آلاسکا در عین حال گفت که مجاورت این ایالت با روسیه امکان آن را به او داده است تا از نزدیک اوضاع آن کشور را زیر نظر بگیرد و بتواند نظرات مقامات روسیه را بهتر درک کند و افزود که لازم است ایالات متحده از بازگشت به شرایط جنگ سرد جلوگیری کند.
مصاحبه تلویزیونی با سارا پی لین در شهرک فیربنکس در ایالات آلاسکا ضبط شد.
خانم پی لین برای شرکت در مراسم اعزام گروهی از نظامیان آمریکایی، از جمله پسر نوزده ساله خود برای شرکت در جنگ عراق به این شهر سفر کرده بود.

BBC

چاوز سفیر آمریکا را از ونزوئلا اخراج کرد

هوگو چاوز، رييس جمهوری ونزوئلا، با متهم کردن سفیر ایالات متحده آمریکا به توطئه و دسیسه چینی از وی خواست ظرف ۷۲ ساعت خاک اين کشور را ترک کند.
آقای چاوز این اقدام خود را همچنین اعلام همبستگی با دولت بوليوی دانست.
پيش از اين نیز و در پی ناآرامی های اخير بوليوی، دولت ایو مورالس، سفير ايالات متحده آمریکا را از خاک خود اخراج کرد و واشینگتن نيز روز پنجشنبه از سفير بوليوی خواست که اين کشور را ترک کند.
دولت بولیوی، آمریکا را به همدستی با مخالفان ایو مورالس، رييس جمهوری اين کشور متهم کرده است.
آقای مورالس، که نخستين رهبر بومی بوليوی است در این باره گفت: «بدون ترس از امپراطوری، من اعلام می کنم آقای گلدبرک، سفير ايالات متحده آمریکا، عنصری نامطلوب است.»
رييس جمهوری ونزوئلا و متحد مورالس نیز پنجشنبه شب اعلام کرد «تا زمانی که دولتی در ايالات متحده نباشد که به مردم آمريکای لاتين احترام بگذارد»، کاراکاس پذيرای سفير تازه اين کشور نخواهد بود و تا زمانی که جورج بوش، از کاخ سفيد برود سطح مناسبات دو کشور کاهش خواهد يافت.
هوگو چاوز گفت: «آنها تلاش دارند همان کاری را که در بوليوی انجام دادند اينجا هم انجام دهند. يانکی ها بس است!»
رييس جمهوری چپگرای ونزوئلا افزود: «من مسئوليت همه اين دسيسه چينی ها عليه ملت هايمان را به عهده ايالات متحده آمریکا می دانم.»
هوگو چاوز هنگام سخنرانی به ساعت خود نگاه کرد و گفت: «از اين لحظه، اين سفير يانکی در کاراکاس، ۷۲ ساعت وقت دارد که ونزوئلا را ترک کند.»
رييس جمهوری ونزوئلا پنجشنبه شب اعلام کرد «تا زمانی که دولتی در ايالات متحده نباشد که به مردم آمريکای لاتين احترام بگذارد»، کاراکاس پذيرای سفير تازه اين کشور نخواهد بود و تا زمانی که جورج بوش، از کاخ سفيد برود سطح مناسبات دو کشور کاهش خواهد يافت.
رييس جمهوری ونزوئلا از وزير امور خارجه اش هم خواست که برناردو آلوارز، سفير اين کشور را «پيش از آن که بيرونش بيندازند» از واشینگتن فرا بخواند.
در همين حال سفارت آمریکا در کاراکاس اعلام کرد از سخنرانی هوگو چاوز اطلاع دارد اما هنوز يادداشت رسمی در اين باره دريافت نکرده است. ادواردو هولزائور، سخنگوی سفارت آمریکا، گفته است که پاتريک دودی، سفير واشینگتن در ونزوئلا اين هفته به آمريکا باز می گردد.
مناسبات کاراکاس- واشنگتن در روزهای اخير دچار تنش بیشتری شده است. هوگو چاوز که کشورش چهارمين صادرکننده نفت به ايالات متحده است تهديد کرده است که «اگر هر گونه تعرضی عليه ونزوئلا صورت گيرد» جريان نفت به آمريکا را قطع می کند.
هوگو چاوز تا کنون چندین بار تهديد کرده است که صدور نفت به آمریکا را متوقف می کند اما در حالی که آمريکا در صدر وارد کنندگان نفت از اين کشور است، اين اقدام زيان مالی هنگفتی به کاراکاس وارد خواهد کرد.
پاتريک دودی که تنها يک سال پيش به اين مقام منصوب شد، ماه گذشته با ابراز تاسف از اين که ابتکار عمل در دست قاچاقچيان مواد مخدر است و مقام های ايالات متحده و ونزوئلا درباره مبارزه با قاچاق مواد مخدر با يکديگر همکاری نداشته اند، باعث ناخشنودی چاوز شد.
چاوز پس از اين اظهارات گفته بود که احتمالا سفير آمريکا بايد «به زودی چمدان هايش را ببندد.»
کاراکاس در هفته گذشته نیز با فرود دو فروند بمب افکن استراتژيک روسيه در ونزوئلا موافقت کرد که نگرانی آمریکا را برانگیخته است. فرود اين دو فروند بمب افکن در خاک ونزوئلا با تنش مسکو- واشينگتن بر سر گرجستان و مناقشه درباره سپر پاد موشک آمريکا همزمان شده است.
هوگو چاوز روز پنجشنبه گفت: «حضور هواپيماهای روسی در ونزوئلا يک هشدار است.»
چند ساعت پيش از دستور چاوز برای اخراج سفير آمريکا، رييس جمهوری ونزوئلا گفته بود که گروهی به اتهام توطئه چينی برای سرنگونی وی دستگير شده اند.
وی افزود: در اين گروه، شماری از افسران کنونی و پيشين ارتش هستند که با پشتيبانی آمریکا قصد ترور وی را داشته اند.
رییس جمهوری ونزوئلا بارها آمریکا را متهم به براندازی يا ترور خود کرده است که این ادعاها از سوی واشینگتن رد شده است

۱۳۸۷ شهریور ۱۷, یکشنبه

دکترناصر زرافشان: ریشه ها، علل و هدف های جنگ در خاورمیانه
14 / 6 / 1387
این روزها وقتی در ایران از جنگ گفتگو میشود، بر حسب مورد، دو چشم انداز متفاوت را در نظر دارند: گروهی بطور مشخص از جنگ آن تهدیدی مورد نظرشان است که برخی روزنامه نگاران و تحلیل گران سیاسی از قبیل سیمور هرش، در ادامهُ تحریم ها و زمینه سازی های دوسه سال اخیر امریکا، و به بهانهُ جلوگیری از دسترسی ایران به سلاحهای هسته ای، متوجه ایران میدانند و زمان احتمالی آنرا هم در ماههای آخر دورهُ ریاست جمهوری بوش بر آورد کرده اند. آمٌا گروهی دیگر، احتمال کلٌی جنگ و تجاوز نظامی را با توجه به شرایط بحرانی مسلط بر جهان و تشدید روحیهُ تهاجمی و تجاوزگرانه آن طی دو دههُ اخیر، و نیز با توجه به مجموع شرایط و اوضاع و احوال جاری خاورمیانه و ایران در نظر دارند که لزوما" محدود به زمان یاد شده نیست و زمینهُ توجیهی آن هم ممکن است محدود به بحث هائی نباشد که در حال حاضر در پروندهُ هسته ای مطرح است.ما تهدید مشخصی را که هرش و دیگران در ارتباط با پروندهُ هسته ای و در ماههای آخر ریاست جمهوری بوش از آن گفتگو میکنند، چندان جدی نمی بینیم، امٌا امکان بالقوهُ جنگ را بطور کلٌی، امری جدی و قابل تاُمل میدانیم و وقتی هم از خطر جنگ و لزوم آگاهی مردم از شرایط خطرناک فعلی، و آماده کردن و سازماندهی آنها برای مقابله با این خطر گفتگو میکنیم، از چنین دیدگاهی است. بدیهی است هر جنبش ضد جنگ، مواضع و روشهای خود را بر اساس تحلیلی که از ماهیت و علل جنگ و نیروها و منافع پنهان در پس آن جنگ و اهداف آن جنگ دارد، تدوین میکند.پیش از مطرح شدن پروندهُ هسته ای، پروندهُ حقوق بشر در ایران وسیلهُ ایراد فشار و مداخله بود، امٌا بتدریج آن بحث کم رنگ تر شد و پروندهُ هسته ای جای آن را گرفت. ما معتقدیم دفاع از دمکراسی و حقوق بشر، یا پروندهُ هسته ای، پوشش هائی است که امریکا و هم پیمانان آن برای مشروعیت بخشیدن به اقدامات تجاوزکارانهُ خود و فریب عوام، از آنها استفاده میکنند. ماهیٌت و علل واقعی مداخلات نظامی امریکا در خاورمیانه و احتمالا" ایران، چیزی غیر از اینها است. امریکا در برابر دهشتناک ترین قتل عام سیاسی در ایران در سال 67 (قتل عام زندانیان سیاسی) در ظاهر سکوت و بی اعتنائی کرد و در باطن شاید از این کشتار هولناک خشتود هم بود، زیرا این کشتار هم از جنس همان کشتار ها و شبیه همان قتل عام هائی بود که امریکائی ها خود و رژیم های دست نشاندهُ محلی آنها در مناطق مختلف جهان در نیمهُ دوم قرن بیستم بارها از نیروهای دمکراتیک و مردمی بعمل آورده بودند. چگونه امروز کسی باور میکند که مداخلهُ امریکا در امور سایر کشورها برای دفاع از دمکراسی و حقوق بشر در سراسر جهان است؟گمان میکنم روشن شدن این موضوع نیاز به توضیح بیشتری دارد:توماس فریدمن، که یک ستون نویس دست راستی در روزنامهُ نیویورک تایمز و از هواداران جهانی سازی است، زمانی نوشت:« دست نامرئی بازار، هرگز بدون یک مشت نامرئی، قادر به عمل کردن نیست. بازارها فقطزمانی عمل میکنند و به رونق و شکوفائی میرسند که حقوق مالکیت تضمین شده باشد و بتوان آنرا تقویت و تحکیم کرد و این امر هم به نوبهُ خود نیازمند یک چهارچوب سیاسی است که با قدرت نظامی پشتیبانی شود و به آن تکیه داشته باشد. به راستی شبکهُ مکُ دونالد نمی توانست بدون مک دانل داگلاس – که طرٌاح اف 15 های نیروی هوائی امریکا بود – شکوفا شود؛ و آن مشت نامرئی که دنیا را برای تکنولوژی های درٌه سیلیکون امن و امان نگاه میدارد تا آنها به رونق و شکوفائی برسند، نامش ارتش امریکا، نیروی هوائی، نیروی دریائی و تفنگداران دریائی امریکا است.»واقعیت این است که سرمایه های بزرگ، از دیر زمانی پیش از این، نا گزیر بوده اند در ادامهُ انباشت رقابتی و در تعقیب سودهای هنگفت حویش، به فراتر از مرزهای ملٌی اولیهُ خود دست اندازی کنند؛ و در این دست اندازی همواره حمایت سیاسی دولت های خود، فعالیت های جنایتکارانه و پنهان سرویس های امنیتی و جاسوسان خود، و هر گاه لازم شده است نیروهای نظامی ارتش هایشان را هم پشت سر خود داشته اند. و اکنون که این سرمایه ها جهانی شده اند، آن ساختار سیاسی و نیروی نظامی که در دست اندازیهای آنها به نقاط مختلف جهان پشت سر آنها قرار دارد نیز ساختاری فراملی و جهانی شده، یعنی «جی 8» و نهادهای اقتصادی و سیاسی بین المللی تحت کنترل آن است. از اینرو انگیزه ها و دلائل مورد بحث در حال حاضر تشدید هم شده و امروز اساسی ترین علٌت جنگهای جاری در جهان را تشکیل میدهد. امٌا همین واقعیت آشکار جهان کنونی را که یک روزنامه نگار دست راستی عامی امٌا واقع بین به این روشنی می بیند و توصیف میکند، برخی از هموطنان « چپ» خواب زده و توهم آلودهُ ما نمی بینند و درکُ نمی کنند و در موضع گیری های خود، زیر تاُثیر شعارهای نولیبرالی هستند که امپریالیسم برای توجیه جنگ افروزی های خود و سرپوش گذاردن بر انگیزه های واقعی جنگُ، آنها را تبلیغ میکند.در همین زمینه مایلم بعنوان نمونه ای دیگر اظهارات «ریچاردهاس» عضو شورای امنیت ملٌی و دستیار ویژهُ رئیس جمهور امریکا در دورهُ بوش پدر و مدیر برنامه ریزی سیاست های وزارت خارجهُ بوش پسر را، به نقل از «جان بلامی فوستر»، نقل کنم. او در مقاله ای که در تاریخ 11 نوامبر 2002 در آتلانتا تحت عنوان « امریکای امپراتوریائی» منتشر کرد، میگوید: « برای این که ایالات متحده به هدف خود در زمینهُ کسب برتری جهانی برسد، برای امریکائی ها این امر ضروری است که تغییر نقش خود را از کشور سنتی به یک قدرت امپراتوریائی، از نو تجسٌم و درک کنند.» او می نویسد:« جانبداری از یک سیاست خارجی امپراتوریائی مستلزم این است که خواهان یک سیاستخارجی باشیم که بکوشد جهان را بر طبق برخی اصول معینی سازماندهی کند که بر روابط بین کشورها و بر شرایط درونی آن کشورها اثر گذارد. نقش ایالات متحده باید شبیه نقش بریتانیای کبیر قرن نوزدهم باشد ............ اجبار و استفاده از زور باید معمولا" آخرین راه چاره باشد. آنچه جان گالاگر و رونالد رابینسون یکُ قرن و نیم پیش در باره بریتانیا نوشته اند که « سیاست بریتانیا از اصل گسترش کنترل و نفوذ خود – اگر امکان داشت بطور غیر رسمی و اگر هم لازم شد بطور رسمی – پیروی میکند» را میتوان در مورد نقشه امریکا در آغاز قرن جدید هم بکار برد.»با توجه به آنچه گفته شد، ریشه ها، علل و هدف های بیشتر جنگ هائی که اکنون در مناطق حساس جهان و بویژه در خاورمیانه جریان دارد، بسی عمیق تر از بهانه ها و توجیه های مقطعی است و امریکا و متحدان آن از رفتار رژیم های خودکامه و مرتجع حاکم در کشورهای این منطقه، غالبا" بعنوان بهانه ای برای سرپوش گذاردن بر اهداف و نیٌت های خود، و مشروعیت بخشیدن به سیاست تجاوزگرانه خویش، استفاده میکنند. رژیم های سیاسی حاکم در این منطقه، عموما" ضد دمکراتیک و سرکوبگر، ارتجاعی و دچار فساد مالی عمیق هستند: امٌا نه امروز امپریالیسم برای مبارزه با این پدیده ها به منطقه آمده و نه در هیچ دوره ای از تاریخ بشر سابقه دارد که ملتٌی برای احقاق حقوق لگد مال شدهُ ملت دیگری به سرزمین آن هجوم برده و از جان مردم خود و منافع مالی خود، در راه این هدف هزینه کرده باشد. از اینرو، مبارزه مردم ما در راه صلح و جلوگیری از خطر جنگُ، مبارزه ای مستقل از سیاست های جمهوری اسلامی و امپریالیسم است که ذاتا" و بطور طبیعی از مبارزهُ عمومی آنان در راه استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی جدائی پذیر نیست.
به نقل از نشریه انگلیسی زبان «ایران امروز» (Iran Today)، بولتن «کمیته دفاع از حقوق مردم ایران» (CODIR )

۱۳۸۷ شهریور ۱۵, جمعه


فرانسه به دخالت در نسل کشی رواندا متهم شد
در نسل کشی رواندا طی تنها 100 روز حدود 800 هزار نفر کشته شدند
رواندا دولت فرانسه را به ایفای نقشی فعال در نسل کشی سال 1994 که طی آن حدود 800 هزار نفر به قتل رسیدند متهم کرده است.وزارت دادگستری رواندا در گزارشی نوشت که فرانسه از مقدمه چینی برای نسل کشی آگاه بود و به آموزش دادن شبه نظامیان قوم هوتو که عامل قتل عام بودند کمک کرد. این گزارش همچنین نیروهای فرانسوی را متهم به دخالت مستقیم در کشتارها می کند.این گزارش از 33 مقام نظامی و چهر سیاسی ارشد فرانسه نام می برد و خواستار محاکمه آنها می شود. فرانسه قبلا هرگونه اتهامی در این زمینه را رد کرده است. فرانسوا میتران رئیس جمهور فقید فرانسه و دومنینک دو ویلپن و ادوارد بالادور دو نخست وزیر سابق از جمله افرادی هستند که این گزارش از آنها نام برده است. الن ژوپه وزیر خارجه سابق فرانسه نیز در میان این افراد است.وزارت خارجه فرانسه به بی بی سی گفت که پس از خواندن این گزارش تنها به ادعاهای تازه در آن پاسخ خواهد داد.برنار کوشنر وزیر خارجه فرانسه پیشتر در سال جاری نقش فرانسه در ارتباط با آن نسل کشی را رد کرد اما گفت در آن زمان خطاهای سیاسی از فرانسه سر زده است. در سال 1994 ظرف تنها 100 روز حدود 800 هزار نفر از اهالی اقلیت قومی توتسی و میانه روهای هوتو به دست شبه نظامیان هوتو به قتل رسیدند. این گزارش می گوید که فرانسه در آن زمان با دادن کمک سیاسی، نظامی، دیپلماتیک و لژستیکی از دولت هوتو حمایت می کرد.شهادتجفری موتاگوما خبرنگار بی بی سی در کیگالی، پایتخت رواندا، می گوید که این کمیسیون تقریبا دو سال را صرف تحقیق درباره آنچه ادعا می شود نقش فرانسه در نسل کشی است کرد. این کمیسیون در این مدت شهادت بازماندگان نسل کشی، محققان، نویسندگان و گزارشگران را شنید.این سند 500 صفحه ای نوامبر گذشته تسلیم دولت رواندا شد اما تا امروز علنی نشده بود.رواندا مکررا فرانسه را به تسلیح و آموزش دادن شبه نظامیان هوتو در آن نسل کشی و همچنین به تعلل در همکاری با تحقیقات متعاقب آن متهم کرده است. فرانسه نیز همواره گفته است که نیروهای آن در آن زمان به عنوان بخشی از یک ماموریت سازمان ملل به حفاظت از غیرنظامیان کمک کردند.روابط دو کشور از سال 2006 زمانی که یک قاضی فرانسوی، پائول کاگامی رئیس جمهور رواندا را در سقوط هواپیمای جوونال هابیاریمانا رئیس جمهور وقت رواندا در سال 1994 مقصر شناخت سرد بوده است. حادثه سقوط هواپیمای رئیس جمهور رواندا در آن سال عموما به عنوان جرقه ای که به کشتارها دامن زد شناخته می شود.رئیس جمهور کاگامی همواره آن اتهام را رد کرده است.او می گوید آقای هابیاریمانا، که هوتو بود، به دست افراط گرایان هوتو کشته شد که سپس قتل او را به گردن شورشیان توتسی انداختند تا بهانه ای برای نسل کشی داشته باشند. بر گرفته از بی بی سی