۱۳۸۸ اردیبهشت ۱, سه‌شنبه

مصاحبه با نوام چامسکی در باره ناتو، افغانستان و نقش اوباما در مسئله اسرائيل/فلسطين مصاحبه گر: Amy Goodman / برگردان ناهيد جعفرپور بخش يک 04.04.2009 � Democracy
مقدمه آمی گودمن: رئيس جمهور اوباما و رهبران اروپا قبل از آغاز نشست ناتو ديروز در فرانسه با هم ملاقات نمودند و امروز وی از آلمان کشور مهماندار نشست سران ناتو ديدن خواهد نمود. شهرفرانسوی ی اشتراستورگ بعد از يک روز جدال ميان تظاهرکنندگان و نيروهای پليس زير چتر امنيتی 25000 پليس مسلح قرار داده شده است. نزديک به سيصد نفر دستگير شده اند و عکاس روزنامه آلمانی بعد از اصابت گلوله نيروی پليس به شکمش می بايست به بيمارستان منتقل گردد. ده ها هزار تظاهرکننده بسوی استراسبورگ و شهرهای کيل و بادن بادن در آلمان روان شدند تا بر عليه کنفرانس سران ناتو به تظاهرات بپردازند. فرانسه به همراه آلمان بی وقفه مرزها را کنترل می نمودند تا حد ممکن ورود تظاهرکنندگان را به داخل آلمان محدود سازند. تم اصلی اين کنفرانس افغانستان خواهد بود. کشوری که در حدود 70000 سرباز که عمدتا زير فرمان ناتو قرار دارند برای جنگ به آنجا فرستاده شده اند. رئيس جمهور اوباما از اين کنفرانس استفاده خواهد نمود تا ياری سران ناتو را برای تقويت جنگ بدست آورد. اوباما همچنين 21 هزار سرباز ديگر به افعانستان فرستاده و در آينده 10000 سرباز ديگر خواهد فرستاد. در عوض شبه نظاميان طالبان در پاکستان هم آغازکنفرانس دو روزه سران ناتو را نشانه گرفته و قصد انهدام گروهی از اتومبيل های پارک شده ناتو را که در ترانزيت بسوی افغانستان بودند، نمودند. هفته گذشته رئيس جمهور اوباما از تصميم خود مبنی بر فرستادن سربازان بيشتر به افغانستان دفاع نمود. وی گفت: " اگر افغانستان مجددا به هرج و مرج کشيده شود و يا القاعده بدون کنترل همچنان به عمليات خود ادامه دهد، جهان قيمت اين خسارات را نمی تواند بپردازد. ما مسئوليتی مشترک داريم که بايد به آن عمل نمائيم. آنهم نه از اين روی که ما می خواهيم برای خواسته های خود قدرت کسب نمائيم بلکه از اين روی که صلح ما و امنيت ما به آن وابسته است و آنچيزی که اينبار در خطر است تنها امنيت خود ما نيست بلکه ايده ای پايه ای است که برای آن ملت های آزاد برای امنيت مشترکمان هم پيمان می گردند". ما در باره تم افغانستان، ناتو ، وضعيت اقتصاد آمريکائی و قدرت نظامی در جهان کنونی مهمترين و تيزهوش ترين روشنفکر زمان خود را ملافات نموديم: نوام چامسکی زبان شناس، فيلسوف و منتقد اجتماعی و سياسی. نوام چامسکی نويسنده ای بسيار پرتوان و نيرومند است و همچنين پروفسور بازنشسته دانشکده تکنولوژی ماساچوست که چند قدم با اينجا فاصله دارد می باشد. جائی که وی بيش از نيم قرن تدريس نموده است. از آثار ارشمند وی می توان از: "Rogue States: The Rule of Force in World Affairs", "The New Military Humanism: Lessons from Kosovo", "Fateful Triangle: The United States, Israel, and the Palestinians", "Manufacturing Consent", "Necessary Illusions: Thought Control in Democratic Societies"، "Failed States: The Abuse of Power and the Assault on Democracy". (1) نام برد. يک بعد گسترده از آثار چامسکی هم اکنون از سوی آنتونی آرنو با نام: "The essential Chomsky" چاپ شده است". آقای چامسکی صميمانه به شما خوش آمد می گويم.
چامسکی: خوشحالم که نزد شما هستم. آمی گودمن: من هم خوشحالم شما را در اينجا در استوديوی ماساچوست ببينم بجای اينکه از پشت تلفن خانه تان با شما مصاحبه کنم.
نوام چامسکی: بله همينطوره 60 سال ناتو آمی گودمن: اجازه بدهيد با مسائلی که در 60 مين سالگرد کنفرانس سران ناتو می گذرد آغاز سخن کنيم. فرانسه بعد از 40 سال مجددا می خواهد سالگرد ناتو را جشن بگيرد. تحليل شما چيست؟ چامسکی: حالا پرسش اساسی اين است که چرا اصولا می خواهند ناتو را جشن بگيرند؟ روشن تر بگويم چرا اين مسئله وجود دارد؟ دقيقا 20 سال از مورد ديوار برلين گذشته است. دليل ايجاد ناتو اين بود که ـ حال کسی قبول می کند يا نه ـ از اروپای غربی در مقابل حمله روسها دفاع نمود. زمانی که ديوار فرو ريخت و شوروی آغاز به فروپاشيدن نمود، ديگر چنين دليلی وجود نداشت. از اين روی اولين پرسش اين است که پس چرا اصولا ناتو وجود دارد؟ قطعا پاسخ ها جالبند. ميشائيل گورباچوف اين را تائيد نمود. او در آن زمان تائيديه ای استثنائی به آمريکا داد. ناتو کلا از سوی ايالات متحده رهبری می شود. او ناتو را تائيد نمود و خواست که ناتو يک آلمان متحد را بپذيرد. آمی گودمن: می توانيد از آنجا که ميکروفون خراب بود مجددا خلاصه ای از آنچه گفتيد تکرار نمائيد؟ چامسکی: حتما. من فکر می کنم اولين پرسش در باره ناتو اين است که چرا اصولا ناتو وجود دارد؟ ما بزودی 20 مين سال فرو ريختن ديوار برلين و اتحاد دو آلمان را شاهد خواهيم بود و اين اولين قدمها برای فروپاشی شوروی بود. دليل ايجاد ناتو اين بود که ـ حال کسی می خواهد قبول کند يا نکند ـ از اروپای غربی در مقابل حمله روسها دفاع نمايند. زمانی که ديوار فرو ريخت و شوروی آغاز به فروپاشيدن نمود، ديگر چنين دليلی وجود نداشت. از اين روی اولين پرسش اين است که پس چرا اصولا ناتو باز هم وجود دارد؟ من گفتم که ميشائيل گورباچوف در اين زمان از آمريکا که ناتو را رهبری می کرد خواست که آلمان متحد شده را در ناتو بپذيرد. در واقع اتحاد نظامی دشمنانه ای که بر عليه شوروی حرکت می کرد. اين خود عجيب ترين تائيديه بود. اگر به گذشته نگاه کنيد يعنی به تاريخ قرن بيستم همين آلمان بارها روسيه را عملا منهدم نمود و حالا گورباچوف از آلمان متحد شده نظامی می خواهد که وارد يک اتحاد نظامی دشمنانه وارد شود که از سوی بزرگترين قدرت نظامی سرنگون شده بود. مطمئنا اين تائيديه گورباچوف به مفهوم اجرا کردن خواست او بود. در آن زمان بوش پدر رئيس جمهور بود و جيمز بکر وزير امور خارجه آمريکا. آنها قرار گذاشتند ـ با اين سخنان ـ که ناتو يک اينچ بسوی شرق گسترش داده نشود. برای اينکه به روسيه حداقل فضائی برای نفس کشيدن داده شود. افزون بر اين گورباچوف پيشنهاد يک محدوده آزاد از تسليحات اتمی تا دريای ميانه را داد که البته رد شد. من فکر می کنم که اصولا پاسخی به اين خواست داده نشد. مسائل در سال های 1989/1990 اين چنين بود. سپس بيل کلينگتون انتخاب شد و يکی از اولين کارهايش اين بود که اين وعده را بشکند و ناتو را بسوی شرق گسترش دهد. چيزی که برای امنيت روسيه تهديدی بود. خوب، توجيح هم اين بود که برای مثال ضروری است که دولت های اسبق زاتليتی ( روسيه) به اتحاديه اروپا وصل گردند. اما اينجوری نبود. دولت هائی در ميان اتحاديه اروپا وجود دارند که بخشی از ناتو نيستند: اطريش، همانطور که می دانيد و يا فنلاند و سوئد. بله اين توجيح غير عقلانی و گمراه کننده بود. در هر حال گسترش ناتو برای روسيه تهديدی بود و روسيه طبيعتا در مقابل اين تهديد دشمنانه، عکس العمل نشان داد و اين خود تشنج را بيشتر نمود. اين مسئله تا به امروز هم ادامه داشته است. جيمز جونزمشاور امنيتی پريزيدنت اوباما نماينده شديد اين نظريه است که ناتو بسوی شرق و جنوب گسترش يابد و عملا ... بسوی شرق و جنوب اين مفهوم را می دهد که مناطق توليد انرژی را کنترل نمايند. رئيس ناتو يعنی هوپ شفردبير اعظم هلندی ناتو پيشنهاد نمود که ناتو بايد امنيت ورود انرژی به غرب ـ لوله های نفت و گاز ـ راه های آب و غيره را فراهم سازد. حال در باره افغانستان صحبت می کنيم. کشوری که به خاطر موقعيتش دقيقا مفهوم استراتژی ی جغرافيائی ای مهمی داشته و امروز بيشتر از هميشه اين مفهوم را دارد. بخاطر موقعيتش با توجه به مناطق توليد کننده انرژی در منطقه خليج و آسيای مرکزي، افغانستان مفهومش امروز بيشتر از هر زمان ديگر است. بله اين همان چيزی است که ما هم اکنون شاهدش هستيم. در واقع هم گفتنی در باره ناتو و چرا موجوديت دارد بسيار زياد است. ما می توانستيم بگوئيم که بايد به ده سال عقب تر نگاه کنيم يعنی 50 سالگی تولد ناتو. بله 50 سالگی ناتو موضوعی تلخ بود. در اين زمان ناتو صربستان را بمباران نمود ـ بطورغير قانونی مثل تمامی ديگر عمليات پاکسازی اش. در آن زمان ادعا شد که اين بمباران ها ضروريتی بشردوستانه بود. ده سال پيش به هنگام کنفرانس ناتو در اين باره سخنوری ها شد که ما اين جنگ های مسلحانه را اينچنين نزديک به اروپا نمی توانيم تحمل نمائيم.... گفته می شود که ناتو در همان زمان جنگ های مسلحانه شديد را مستقيما در ميان کشورهای ناتو پشتيبانی می نمود. برای مثال ترکيه با پشتيبانی شديد آمريکا در بعد وسيعی جنگ های مسلحانه بر عليه مردم کردش انجام می داد و يا بدتر از همه گزارش هائی در باره کوسوو بود و دقيقا در همين زمان در تيمورشرقی ( کشوری در جنوب شرقی آسيا) کشتار دی لی ادامه داشت. خود شما آقای آمی گودمن و آلان نارين اين کشتار را قهرمانانه افشا نموديد. در اوائل 1999 اين کشتار در تيمور شرقی با پشتيبانی شديد آمريکا گسترش يافت. همچنين اينبار اوضاع خيلی بدتر از آنچه بود که در کوسوو گذشت. برای اين مسئله هم آمريکا و بريتانيا مسئول بودند. دوکشوری که هسته اصلی ناتو هستند. براستی هم دقيقا در همان زمان دنيس بلير که امروز به تيم داخلی شورای امنيت ملی رئيس جمهور اوباما تعلق دارد به اندونزی فرستاده شد ـ در ظاهر وی قرار بود در آنجا تلاش کند ارتش اندونزی را به جائی بکشد که به عمليات مسلحانه شان خاتمه دهند. اما وی از آنها پشتيبانی نمود. او با مهمترين ژنرال های ارتش اندونزی چون ژنرال ويرانتو ملاقات نمود و به آنها گفت که " همچنان ادامه بدهيد" و آنها هم دقيقا همان کار را کردند. در واقعيت هم می شد که به اين جنگ ها هر زمان پايانی داد. شاهد اين مسئله سپتامبر سال 1999 است يعنی زمانی که بيل کلينگتون تحت فشار های شديد سياسی داخلی و خارجی بالاخره تصميم گرفت که به اين اوضاع پايانی دهد. وی برای اين مسئله نيازی نداشت که جاکارتا را بمباران کند و يا حتی تحريمی را مقرر سازد. او خيلی ساده به ژنرال های اندونزی گفت که بازی ديگر تمام است و آنها هم فورا عقب نشينی نمودند. اين تلاش کلينگتون به عنوان عملکردی بشردوستانه بزرگ وارد تاريخ شد. البته اين داستان اصلی نبود. تا اين زمان ( تا آخر) امريکا از جنگ های مسلحانه اندونزی پشتيبانی نمود. بريتانيای کبير تحت نفوذ " سياست خارجی اخلاقی جديدش " حتی بعد از اينکه نيروهای صلح سازمان ملل به رهبری استراليا در اندونزی وارد شدند هم از اندونزی پشتيبانی نمود. بله اين ماجرای ناتو در ده سال پيش بود. البته ما در باره صربستان چيزی نگفتيم و من فکر می کنم که در اين باره هم می بايست چند کلمه ای گفته شود. ما می دانيم که در آنجا چه اتفاقی افتاد. در اين باره مدارک بسيار زيادی وحود دارد چه در مدارک وزارت خارجه آمريکا و چه در مدارک ناتو و هم چنين از سوی ناظرين اتحاديه اروپا که در محل حاضر بودند. در واقع بعد مشخصی از جنگ های شبه نظامی در صربستان صورت می پذيرفت. در هر حال از اين حرکت می شد که بمباران های ناتو به بالا رفتن راديکال جنگ های شبه نظامی خواهد انجاميد و دقيقا هم همينطور شد. اگر آدم اتهاماتی را که به ميلی سويچ در زمان بمباران ها زده می شد بياد بياورد، خواهد ديد که تمامی جنگ های شبه نظامی با يک استثنا بعد از بمباران های ناتو آغاز شدند. آنها انتظار اين مسئله را داشتند. کلارک ژنرال آمريکائی که ژنرال فرمانده بود هفته ها قبل از اين ماجرا واشنگتن را مطلع نموده بود و گفته بود که چه اتفاقی خواهد افتاد. وی همچنين زمانی که بمباران ها آغاز گشت رسانه ها را هم مطلع نموده بود. اين عمليات بشردوستانه چهره اش اين چنين بود. هم زمان ناتو جنگ شبه نظامی ی بدتری را پشتيبانی می کرد و آنهم مستقيما در ميان کشور های ناتو در تيمور شرقی و مورد های ديگر. بله اين ناتو در ده سال قبل بود. در هرحال با اين بررسی ها به نتيجه می رسيم که چرا ناتو وجود دارد. آيا موجوديت دارد تا اروپا را در مقابل حملات پشتيبانی و دفاع کند؟ در واقعيت امروز از اين توجيح برای موجوديت ناتو استفاده می شود. برای مثال زمانی که پريزيدنت بوش سيستم دفاعی در مقابل حملات موشکی را در اروپای شرقی جای داد و يا ـ شروع نمود به جايگذاری ـ چنين ادعا شد که: اين کار بخاطر اين است که امنيت اروپا را در مقابل موشک های ايرانی مسلح به کلاهک های اتمی بر قرار سازند. اين واقعيت که ايرانی ها اصلا يک چنين موشک هائی را ندارند برای آنها بی تفاوت است. و باز هم اين واقعيت که اگر ايرانی ها يک چنين موشک هائی هم داشتند، می بايست ديوانه باشند که حتی از يکی از آن موشک ها استفاده کنند چون به محض اينکه اين کار را می کردند و يا کنند آن کشور در فاصله 30 ثانيه زيرو رو می شد، اين مسئله هم برای آنها بی تفاوت است. در واقع جايگذاری اين سيستم دفاعی موشکی در اروپای شرقی تهديدی ديگر بر عليه روسيه است. دقيقا مثل همان گسترش ناتو در زمان کلينگتون. ادامه دارد.........
27 فروردین 1388 10:15

۱۳۸۸ فروردین ۲۳, یکشنبه


مصاحبه ای با يکی از مسئولين «سازمان ملی دموکراتيک آوارگان افغانی» پيرامون اوضاع جاری کشور ومنطقه ن “رزم»
س:
در هفته های اخير خصوصاً با رويکار آمدن اوباما رئيس جمهور جديد امريکا در استراتيژی جديد امريکا در افغانستان زياد تر بحث می شود، درين باره نظر خود را ابراز داريد؟
ج:
اشغال افغانستان و بر انداختن رژيم طالب ها در سال 2001 و آوردن رژيم کرزی مشکلاتی را در برابر قوای اشغالگر برهبری امريکا بوجود آورد. اين همه بدبختی ها ومصيبت های که مردم افغانستان با آن دست بگريبان اند ريشه در اشغال دارد. قوای متجاوز برهبری امريکا، روی پلان و خط مشی از قبل طرح شده به افغانستان هجوم آوردند و همهء فعاليت ها در ساحات سياسی، نظامی، اجتماعی، فرهنگی وغيره در خدمت منافع امپرياليستی شان دور ميزند. از آنجائيکه امپرياليزم يک سيستم جهانی تبهکار، جانی و ضد بشر است، سياست ها وکارکرد های آن در افغانستان در خدمت اين سيستم و جهت گيری شان درين راستا، بنياد يافته است.مشاهده می کنيد که افغانستان از سی سال به اينطرف روی آرامش، صلح، ثبات و امنيت را نديده است و بيش از 95% مردم با فقر و انواع نابرابری ها و ستم های چند لايه ای روبرو اند و از محروميت به سوی نابودی کشانده می شوند که می توان دليلش را صرف در وجود اشغالگران برهبری امريکا، سراغ کرد زيرا اين امريکا است که دولت کرزی را که نمايندهء چند فيصد از طبقات ستمگر با مؤلفه ی جنايتکارانهء گردانندگان و حاميان اين دولت است را بوجود آورده و از آن حمايت می کند.آنها از هفت سال به اينطرف با شعار های زيبا و عامه پسند نتوانسته اند ثبات سياسی را بوجود آورند. قوای اشغالگر از ابتدای اشغال خواستند در ساحهء نظامی خود شان همه کاره باشند و به اين خيال باطل بودند که مردم افغانستان آنها را پذيرفته اند و دست به مقاومت ومبارزه نخواهند زد و مدام اعلام می نمودند که افغانستان برای قوای نظامی هفتاد هزار نفره ی افغانی ضرورت دارد که آنهم به آهستگی و با آهنگ خيلی کند در مدت ده سال به تربيهء آن بپردازند. امريکا با استفاده از فقر و تنگدستی افغانها می خواهد آنها را به خدمت گرفته و تربيهء نظامی نمايد و در عمليات های نظامی، افغان را بوسيلهء افغان ها، سرکوب و نابود نمايد.مردم افغانستان هيچ گاهی نيرو های بيگانه را که هوس فرمانروائی را در سر دارند و خواسته اند استقلال و حاکميت ملی شان را پايمال کنند، قبول نکرده و به شدت در برابر آن ايستادگی نموده اند. موجوديت قوای اشغالگر برهبری امريکا، حاکميت دولت مزدور و سياست های ضد مردمی و خلاف منافع اکثريت جامعه، خود سری ها وبمبارانهای دهات و کشتزار های مردم و نتايج زيانبار آن جمعاً دست بدست هم داده و سبب شده تا اشغالگران به شدت مجازات شوند. مجازاتها از يکطرف تلفات نيروی انسانی اشغالگران را در قبال خود دارد و هم ورشکستگی اقتصاد و هم باعث رشد مبارزه ومقاومت مردم کشور های امپرياليستی که مخالف تجاوز و اشغال می باشند، می گردد.تبليغات امپرياليستی مبنی بر جنگ ضد تروريزم، دفاع از آزادی، دموکراسی و حقوق پايمال شدهء زنان و بشر ديگر رنگ خود را نزد مردم جهان باخته و جهانيان در طول هفت سال فعاليت های جنايتکارانه ای اشغالگران فهميده اند که اصل مسئله در کجا نهفته است و چطور اشغالگران برهبری امريکا تحت نام اين شعار ها می خواهند در افغانستان جايگزين شوند وبه اهداف امپرياليستی خود برسند.سياستمداران جديد امريکا برهبری اوباما برای فريب اذهان عامه چه در امريکا، افغانستان و يا در سطح جهان در پهلوی عمليات تبهکارانهء نظامی جنگ جديد تبليغاتی را آغاز نموده و نامش را استراتيژی جديد امريکا گذاشته اند.درين جا بايد ياد آور شد که اصلاً مسئله بر سر استراتيژی نيست. استراتيژی امريکا در افغانستان در همان روز های اول اشغال اعلان گرديد، يعنی ماندن قوای اشغالگر در افغانستان برای پنجاه تا شصت سال آينده که در پيمان همکاری استراتيژيک امريکا- افغانستان صراحت دارد. برای جا انداختن اين استراتيژی می خواهند تاکتيک های جديد را بکار اندازند تا از شکست حتمی خود در افغانستان، نجات يابند.پ
س:
سال های سال کرزی برای طالب ها وحزب اسلامی حکمتيار، پيشنهاد مذاکره و قطع جنگ را داده است و اوباما هم درين اواخر، مذاکره با طالبان را پذيرفته است، تا چه حد اين امکان و جود دارد که اشغالگران برهبری امريکا با اين نيرو های جنگی به توافق برسند و چه نتايجی بر آن استوار خواهد بود و انگيزهء اين کار چه بوده می تواند؟
ج:
اگر منظور تان نتايج حاصله به نفع مردم باشد بايد اين نيرو های جنگی را شناخته و رابطهء شان را با مردم کشور درک کنيم. اگر مواضع حزب اسلامی حکمتيار وطالبان را ازيکطرف که شرط مذاکره را بيرون رفتن قوای اشغالگر می دانند وطرف اشغالگران را که پذيرفتن قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان و به زمين گذاشتن اسلحه مخالفان می باشد، در نظر بگيريم بايد حکم کنيم که هر دو جانب، شرط طرف مقابل را نمی پذيرند و مذاکره برای صلح و قطع جنگ ممکن نيست. اگر طالب ها وحزب اسلامی حکمتيار شرط اشغالگران را قبول کنند و در پروسهء صلح داخل مذاکره شوند به اين معنی است که موجوديت اشغال و قوای بيگانه را می پذيرند. حزب اسلامی حکمتيار قبلاً هم اعلان نموده بود که اگر امريکا برای بيرون رفتن قوای خود تاريخ معين و تقسيم اوقات تعيين کند، حاضر به مذاکره است.از آنجائي که طالب ها و حزب اسلامی حکمتياربه دفاع از منافع و خواسته های روا وبر حق اکثريت مردم افغانستان مبنی بر دولت غير دينی، برسميت شناختن حقوق زنان، بر آورده ساختن خواست های جدی دهقانان، کارگران و بقيه اقشار زير فشارکه به اثر سياست اقتصادی کمپرادوری وابسته به امپرياليزم و اشغالگران، تحت ستم و استثمار شديد قرار دارند، نمی پردازند و هميشه و بطور دوامدار بر جنگ بدون برنامه و جدا از سازندگی به نفع مردم تکيه نموده اند، در همان جهتی روان اند که اشغالگران و دولت مزدور کرزی قدم گذاشته اند و همين وجه مشترک ضد مردمی بودن شان اگر امروز بصورت غير مرئی وغير ملموس، ظاهراً مخالف يکديگر اند مگر فردا بصورت آشکار زير چتر حمايت اشغالگران با پذيرفتن اين شرط وآن شرط آنهم بر ضد منافع مردم، قرار می گيرند. طالب ها وحزب اسلامی حکمتيار دست پخت و دستمايهء امپرياليستها، کشور های منطقه واستخبارات شان بوده و می باشند و در بازيهای سياسی برد و باخت منافع کشور های رقيب در منطقه بکار گرفته می شوند. اگر دليلی برای انگيزهء اين کار را می خواهيد بفهميد بايد در قدم اول به وابستگی شان به قدرتهای منطقه و جهان توجه نمود. از اينجاست که گفته می توانيم که صلح، امنيت و ثبات در گرو مذاکرات اشغالگران با نيرو های جنگی متذکره نمی تواند باشد. امريکا از يکطرف می خواهد وانمود کند که جنگ نمی تواند مسئلهء افغانستان را حل کند، ولی در عين حال ابتداء فرستادن 17 هزار نيروی تازه نفس را ومتعاقب آن فرستادن 15 هزار نفر ديگر را وعده نموده که اين خود پيش از پيش بر مسئوليت نيرو های جنگی براشغالگران می افزايد و خود را در موقعيت ضعيف احساس می نمايند. بطور خلص گفته می توانيم که طالب ها و حزب اسلامی از طرف پاکستان، عربستان سعودی وايران در برابر فشار هائي که از طرف امريکا وارد میشود و کمک هائي که توسط امريکا به آنها داده می شود، به طرف ميز مذاکره کشانده می شوند، ولی هر دو طرف تضمين صلح، امنيت، ثبات و ايجاد شرايطی که مردم افغانستان خود را آزاد و خوشبخت احساس کنند را کرده نمی توانند، زيرا اينکار را نه اشغالگران و نه نيرو های جنگی به مقتضای ماهيت ضد بشری و ضد انسانی که دارند، انجام داده نمی توانند.
س:
قوای اشغالگر برهبری امريکا طی عمليات های جنگی چرا مردم بيگناه و غير نظامی را در حاليکه به شدت در مقابل آن حساسيت نشان می دهند، بقتل می رسانند؟
ج:
اين بمبارد ها و قتل عام ها از ابتدای اشغال افغانستان ادامه دارد. محافل عروسی، سوگواری، گردهم آئی های عادی مردم خصوصاً در وقت تابستان و درهوای آزاد، بار ها به طور وحشتناک و فاجعه باری بمباران شده، تلاشی خانه ها، بی حرمتی به افراد خانواده ها وزندانی ساختن افراد بشمول زنان، کار هميشکی نيرو های اشغالگر است. برای اين جنايات بهانه های گوناگون ارائه می گردد. مثلاً می گويند که برای ما راپور نادرست داده شده يا می گويند نيرو ها و افراد جنگی مردم عادی و خانه های شان را به حيث سپربکار می گيرند و بالاخره هر دو پا را در يک موزه کرده با بی حيائی تمام منکر می شوند که کشتار را براه نينداخته ايم و وقتی مردم عادی را گروه گروه، بقتل می رسانند می گويند طالب و قوای مخالف بودند و بعداً که رسوا وافشاء گردد که مردم عادی بودند، با ابراز تأسف و دادن دو هزار دالر برای هر کشته، بالای اين جنايت ضد بشری و جنگی خاک می اندازند.کرزی مزدور هم برای آرام کردن و فرو نشاندن شدت قهر وعصيان مردم در حاليکه هيچ صلاحيت و اختيار ندارد به طرف قوای نظامی دهن کجی نموده و می گويد که بايد آنها عمليات نظامی خود را با نيرو های افغانی هماهنگ نمايند. که اينها همه گپ های بی ارزش و مفت است و بادار هيچ وقت به آن ارزش نمی دهد با آنکه آنها بار ها به اين خواست مردم و کرزی سر شورداده اند ولی در عمل به اين کار تن نمی دهند. دليلش خيلی ساده است. يک ضرب المثل است که می گويد:« به مرگ بگير که به تب راضی شود». اشغالگران مردم افغانستان را به گروگان گرفته اند و می خواهند زرادخانهء مدرن و قوای نظامی بيش از60 هزار نفرهء خود را که به زودی آن را به 90 هزار نفر می رسانند در افغانستان بطور دائم ماندگار سازند و از مردم افغانستان می خواهند که اگر دست به مقاومت و مبارزه بزنيد سرنوشت تان بدتر از اين می شود و بايد موجوديت ما را که تب دائمی است بپذيريد. بايد پذيرفته شود که قوای مهاجم کشتار مردم بيگناه را به اساس انتقام گيری، انجام می دهند.
س:
مضحکهء انتخابات برای رياست جمهوری به کدام طرف روان است؟
ج:
هر مرتبه ای که انتخابات براه انداخته شد، صد ها مليون دالرخرچ و مصرف کرده اند. اين دفعه برای انتخابات رياست جمهوری و شورا های ولايات مبلغ215 مليون دالرمصرف را بکار دارند. کشوری که تحت اشغال است و يک دولت مزدور و بی اختيار در آن حکومت به نام دارد و امر و نهی را امريکا جاری می سازد، انتخابات يک عمليهء نمايشی و اضافی است و امکان ندارد کسی انتخاب شود که خواست و ارادهء امريکا در آن دخيل نباشد. دموکراسی برای دولت و طبقات ستمگر و جنايتکاران طرفدار اشغال آنقدر وسعت يافته که بد نام ترين جنايت کاران و قاتلين مردم هم موقع يافته که خود را به حيث نامزد، معرفی نمايند. اين انتخابات باز هم بيشتر ماهيت ضد مردمی وضد بشری دولت و حاميان امپرياليست اشغالگر برهبری امريکا را به نمايش می گذارد . جنايتکاران خلقی، پرچمی و جهادی در عوض به محاکمه کشيدن، به حمايت اشغالگران وارد رقابت های انتخاباتی می شوند و با اطمينان خاطر وآسودگی در کابل بسر می برند. اينست نمونهء دموکراسی امريکائی وجريان انتخابات زير چتر حمايت اشغالگران . اين انتخابات که از اساس و ريشه با خواست ها و منافع مردم همخوانی ندارد و برای مردم زحمتکش که قربانی جفا و وحشت جنايتکاران در سه دههء اخير اند، ذرهء ارزش ندارد و برای شان بيگانه است.مردم افغانستان وقتی از انتخابات آزاد و دمکراسی واقعی بهره خواهند برد و مستفيد خواهند شد که عوض رفتن به پای صندوق های رأی، به مقاومت و مبارزه بر ضد اشغالگران و دولت مزدور دست بزنند و فضای مناسب انتخاب نمودن بدون موجوديت اشغالگران را فراهم نمايند و دولت ورئيس جمهور خود را به اساس تمثيل اراده و خواست خود بر گزينند.س: درين اواخر زلمی خليل زاد سابق سفير امريکا در ملل متحد، به افغانستان سفر نموده و به گفته ی خود اش که افغانستان در مرحلهء حساسی قرار دارد و بايد برای آوردن صلح و آبادانی کشور با کشور های مختلف ديد و بازديد صورت گيرد و متعاقباً در دوبی بتاريخ 24 – 25 مارچ کنفرانسی را زير عنوان « تضمين مؤفقيت» داير نمود، چه گفته می توانيد؟ج: کنفرانسی که به رياست شخصی مثل خليل زاد، که از چهرهء او جنايت می بارد و يکی از پاليسی سازان دوران رياست جمهوری بوش و يکی از طراحات حمله بالای عراق و افغانستان است، داير گردد، ماهيت و محتوی آن هرچه بوده می تواند به غير از صلح و آبادانی افغانستان.درين کنفرانس که قابل سئوال است که چرا در دوبی داير گرديده و نه در کابل، به شمول وزير خارجه سپنتا، جلالی و اشرف غنی احمدزی و آقای بيات، اشخاص و افراد ديگر وابسته به خط اشغال و اسارت افغانستان نيز، شرکت کرده بودند که همان موضوعات هميشگی مثل صلح، ترقی، مبارزه با مواد مخدر، اعمار و آبادانی افغانستان را، تکرار نمودند. ممکنست کنفرانس شان در بارهء کانديد شدن شخص خليل زاد و يا افراد سر سپرده تر به امريکا مثل جلالی يا اشرف غنی احمدزی بوده باشد، ولی به نظر امريکا ممکن است غير از کرزی کانديدای ديگری را وارد ميدان نکرده و به اين قناعت ورزد که کرزی اين شخص آزموده و امتحان داده را ، باز هم رئيس جمهور سازد.س: بتاريخ31 مارچ در هالند کنفرانس بين المللی برای افغانستان، روی دست است. اين کنفرانس روی چه موضوعاتی بحث خواهد کرد و چه دست آوردی خواهد داشت؟ج: اين کنفرانس باز هم روی باصطلاح استراتيژی جديد که بر مبنای طرح اين استراتيژی جديد، سهم کشور های ذيدخل در افغانستان سر از نو تعيين می شود و هم کشور های همسايه و منطقه خصوصاً ايران را می خواهند تطميع، راضی و خوش سازند و در ضمن می کوشند تا برای بدست آوردن ضمانت های از جمهوری اسلامی ايران در قسمت همکاری برای ثبات در افغانستان، مؤفق شوند. هر چند که ايران برای اشغال افغانستان و سرکوب مردم آن از روز اول کمک های دلشاد کننده به امريکا نموده و در جنايت جنگ و کشتار امريکا در افغانستان، شريک جرم قافله می باشد. باز هم امر ونهی دولت جديد اوباما در کنفرانس هالند، چربش خواهد داشت و ساير کشور ها را راضی خواهد کرد تا سهم بيشتری در ادای جنايت به خلق و کشور افغانستان را بعهده بگيرند و نيروی نظامی بيشتر را وعده دهند تا بتوانند به عمليات جنگی پردامنه در افغانستان و پاکستان پرداخته و جنگ را شدت بخشند. اين همه قرار ومدار ها زير نام صلح برای افغانستان انجام می پذيرد و کوشش می کنند برای اغفال ذهنيت عامه در جهان و سطح اروپا به جلب کمک های اقتصادی بيشتر، توجه کنند.تا حدی که فهميده شد، استراتيژی امريکا در افغانستان تغييری نکرده و همان پيمان امضاء شده بين کرزی مزدور و مقامات امريکائی که در اوائل اشغال افغانستان زير عنوان «پيمان استراتيژيک» که برای 50 – 60 سال قابل اعتبار است و از نظر مردم افغانستان پوشيده نگهداشته شده و حتی پارلمان افغانستان که معاش خور و دست نشاندهء امپرياليست ها می باشد، از محتويات آن بی خبر است. نيرو های اشغالگر تاکتيک های خود را هر روز، عوض می کنند و می خواهند تلفات خود را به حد اقل برسانند و افغانها رابيشتر از پيش ، بسوی جنگ بکشانند و موازی با آن به فرستادن بيشتر قوای نظامی، تکيه کنند.انتخابات رياست جمهوری و شورا های ولايتی هم يک بازی فرمايشی و فريبنده است که ماهيت آن شناخته شده است و دست اندازی امريکا را در بازی ها بيشتر با آمدن خليل زاد اين مهرهء کثيف اشغالگران، می توان اندازه کرد.بمبارانها و قتل عام مردم بشدت ادامه دارد و راجع به مذاکره با طالبان و آوردن صلح وثبات يک مانور سياسی است که امکان دارد چند بعد داشته باشد. ليکن جهت عمده همانا تکيه بر تشديد جنگ، حضور بيشتر قوای اشغالگر، وسعت جنگ بطرف پاکستان و تهديد و زير نظر داشتن ايران که اين همه در خدمت استراتيژی امريکا در افغانستان دور می زند تا بتوانند پلانهای امتداد پايپ لين ها را عملی سازند.
س:
از خلال صحبت های شما اينطور برداشت می شود که انتخابات، مذاکرات برای صلح و آرامش و پيشبرد جنگ، اين همه سر رشته داران خود را دارند، يعنی اشغالگران برهبری امريکا اند که در افغانستان و منطقه نه برای صلح و آرامش آمده اند، نه برای دموکراسی و خوشبختی مردم رسالتی دارند. در يک کلام از جبههء ضد مردم می آيند و با نيروهايی داخل مذاکره و معامله می شوند که با آنها وجوه مشترک دارند و منافع ملی مردم افغانستان را با اين حرکات، فعاليت ها و نمايشات سياسی، ببازی می گيرند و مردم را فريب می دهند. سئوال مهم و اساسی ای که مطرح می شود اينست که مردم زحمتکشان افغانستان چه بايد بکنند و در شرايط موجود چه رسالت دارند؟
ج:
بايد به جواب تبصره وسئوالی که نموده ايد اضافه کنم که اکثريت مردم افغانستان از موجوديت قوای اشغالگر، رنج می برند. البته رنج و مصيبی که متوجه مردم افغانستان می باشد به همه بدرجهء يکسان تحميل نمی گردد.اشغالگران برهبری امريکا در اوائل آوردن صلح و ثبات، قطع خانه جنگی ها و ايجاد کار و رونق زندگی عادی، اميدواری هايی را به مردم داده و خوشبينی هايی را دامن زده بودند، ليکن اتحاد با نيرو های ستمگر و حمايت از آنها و ايجاد دولت به نفع شان و تحميل فضای به شدت خفقان آور و سرکوب مردم خصوصاً در اطراف و مناطق دور از شهر ها و به درد مردم نرسيدن و بی توجهی بحال شان، اميد های واهی را بی نتيجه ساخت. اکنون اکثريت مردم افغانستان از موجوديت قوای بيگانه ناراض اند و قشر معينی از تعليم يافتگان و روشنفکران وابسته به امپرياليست ها و دولت مزدور که در سازمانها و احزاب جمع شده اند با تبليغات گمراه کننده، تودهء وسيع مردم را بدام انداخته و ازين اوضاع به نفع خود استفاده می کنند و راضی وشادمان اند.يک پوتانسيل خيلی قوی مخالفت برضد اشغالگران در بين اکثريت اهالی جامعه، در جوش وغليان است.نبود يا کمبود عنصر آگاه کار مبارزه و مقاومت آگاهانهء مردم را بی نتيجه می گذارد. بار ها و هر روزه مردم در مقابل بمبارانهای وحشيانه و قتل عام های قوای اشغالگر، دست به اعتراش می زنند ولی شعارهائی را که می دهند پاسخگوی خواست واقعی توده های معترض نيست ودر آخر هر مظاهره و اعتراض، والی منطقه يا اولسوالی به طرفداری مردم ظاهر می شود و از راه التماس، عجز و زاری و دادن وعده های سرخرمن آنها را به سکوت وا می دارد و فردا باز هم قتل عام ها تکرار گرديده و ادامه می يابد.نيرو های سياسی آگاه، انقلابی ومترقی وظيفه دارند که در پيشاپيش اين حرکت ها قرار گيرند، در سازماندهی و آوردن شعار های مطابق اوضاع روز بکوشند و بيشتر به روشنگری بپردازند و آگاهی سياسی را به مردم انتقال دهند، يعنی با انتقال يک سياست انقلابی که کار آمد باشد مردم را از بيراهه برحذر دارند تا بيشتر بالای اشغالگران، متحدان شان و دولت مزدور، اعتماد نکنند . اگر اين نارضايتی ها، اعتراضات و حرکات که دامنهء آن روز بروز بيشتر و وسيعتر می گردد در يک مجرای انقلابی که ماهيت آن آشتی ناپذيری با اشغالگران و دولت مزدور را افاده می کند، سير نمايد زمينه ساز و پيام آور ايجاد يک جبههء مبارزاتی وسيع و آغازگر يک حرکت مسلحانهء توده ای که اين مجرا ها همه با هم و در يک مسير سالم، بحرکت افتد، خواهد گرديد. جنگ انقلابی، جنگ خلق با برنامه است که در کنار جنگ برای سازندگی هم کار صورت می گيرد هستهء قدرت سياسی مردم را ايجاد و در ساحات اقتصادی، اجتماعی و توليدی برنامه هائي را پياده می کند که منافع مردم را در نظر گرفته و توده های وسيع خلق از آن بهره مند می شوند. اين جنگ با جنگ ارتجاعی بی هدف وبی برنامهء سران احزاب اسلامی وطالبان، از زمين تا آسمان متفاؤت است چه آنها همسو وهمجهت با خواست امپرياليست ها وطبقات ستمگر، به جنگ می پردازند، از نيروی مردم زحمتکش برای اين جنگ مايه گذاشته وخيانت به آرمان وخواستهای توده های محروم و ستمکش پيشهء شان بوده و است. از همين بابت است که سران احزاب اسلامی از برکت نيروی توده های زحمتکش، به قدرت رسيدند و دولت های ضد مردمی را برای آسايش و رفاه خود بوجود آوردند. اين وضعيت بايد تغيير يابد و رهبر و همه کارهء اين مقاومت و جنگ بايد حزبی باشد که تئوری انقلابی آنرا رهبری نمايد. اين کاری است دشوار ولی ممکن و يگانه راه و چاره ای که می توان بر اشغالگران فايق و کامياب شد و مردم صاحب اقتدار و صاحب کشور خود شوند، همين است.

۱۳۸۸ فروردین ۱۵, شنبه

احتمال موافقت آمریکا با غنی سازی ایران
Saturday، April 4، 2009
روزنامه فایننشال تایمز از احتمال موافقت آمریکا با فرآیند غنی سازی ایران به عنوان بخشی از تغییر سیاست وعده داده شده توسط باراک اوباما خبر داد.
به گزارش عصر ایران این روزنامه انگلیسی نوشت: "مقامات آمریکایی در حال بررسی پذیرفتن فرآیند غنی سازی اورانیوم ایران هستند، فرآیندی که پیگیری آن توسط ایران از سوی شورای امنیت ممنوع اعلام شده و همچنان مایه نگرانی اصلی غربی هاست."براساس این گزارش، دیپلمات های آمریکایی در راستای بخشی از بازنگری سیاست دولت اوباما در قبال ایران مشغول مذاکره درباره این موضوع هستند که واشنگتن سرانجام با فرآیند غنی سازی اورانیوم در داخل ایران موافقت کند یا خیر.
«مارک فیتزپارت ریک» یک کارشناس سابق وزارت خارجه آمریکا و عضو کنونی موسسه بین الملل مطالعات استراتژیک اظهار داشت: "در حال حاضر یک بن بستن اساسی بین تقاضای غرب برای توقف غنی سازی و پافشاری ایران بر ادامه این فرآیند ایجاد شده و هیچ سازش آشکاری نیز بین مواضع دو طرف دیده نمی شود."با این حال به گفته این کارشناس آمریکایی، پیشنهادات بین المللی که در دوره دوم ریاست جمهوری بوش به تهران داده شد عملاً درها را برای ازسرگیری غنی سازی توسط ایران باز کرد.تریتا پارسی رئیس شورای ملی ایران و آمریکا نیز معتقد است: "هرچند راه حل صفر (توقف غنی سازی) همچنان طرفدار دارد اما آمریکایی ها کم کم به این نتیجه می رسند که این راه شدنی نیست."فایننشال تایمز در تفسیر سخنان روز گذشته اوباما که در پیامی، «ایران را از ساخت سلاح هسته ای منع کرد» نوشت: "این نوع سخنان احتمال رسیدن به یک توافق برسر پذیرش غنی سازی ایران را منتفی نمی داند.
در حالی که اوباما، ایران را از ساخت سلاح بازمی دارد جرج بوش توجه بیشتری به توقف غنی سازی داشت و طی درخواست های خود از ایران بیشتر روی این موضوع تاکید می کرد."در چند قطعنامه شورای امنیت که از سال 2006 تاکنون علیه ایران به تصویب رسیده این کشور از فرآیند غنی سازی اورانیوم منع شده است. با این حال ایران فرآیند غنی سازی اورانیوم را در این مدت تسریع بخشیده و بیش از 5 هزار و 500 دستگاه سانتریفیوژ به این منظور نصب کرده است.تریتا پارسی می گوید: "در میان همه طیف های سیاسی ایران، غنی سازی به عنوان حقی شناخته می شود که به یک موضع غیرقابل مذاکره تبدیل شده است."رابرت وود جانشین سخنگوی وزارت خارجه آمریکا ماه گذشته در پاسخ به این سئوال که آیا دولت آمریکا اجازه می دهد ایران به غنی سازی محدود ادامه دهد، گفته بود: "من نمی دانم... اجازه بدهید بررسی های ما به پایان برسد و آن وقت می توانیم سیاست هایمان را تشریح کنیم."براساس این گزارش خط مشی دولت جدید آمریکا مغایر با بوش است.
دولت آمریکا اکنون می گوید ایران به دنبال دستیابی به «توان و ظرفیت» ساخت سلاح هسته ای است و نه لزوما خود سلاح. در حالی که بوش در دوره خود صرفاً می گفت ایران به دنبال سلاح اتمی است.به نوشته فایننشال تایمز ناظران حکومت ایران انتظار دارند که با آمریکا برسر غنی سازی اورانیوم به سازش برسند.
عصر ایران
حمله هوایی به پاکستان ۱۳ کشته داد
Saturday، April 4، 2009
حمله هوایی به وزیرستان شمالی در پاکستان موجب کشته شدن ۱٣ نفر از جمله چند زن و کودک شده است. مقامات محلی می گویند در میان کشته شدگان چند پیکارجو که برخی از آنان خارجی اند نیز دیده می شوند. ولی سخنگوی طالبان گفته است که تمام کشته شدگان غیرنظامی هستند.
در این حمله یک خانه که در دهکده ای در نزدیکی شهر میرانشاه قرار داشت و متعلق به یک آموزگار بود، کاملا ویران شد. یک فرمانده محلی طالبان گفت او پاکستان را مسئول این حمله می داند و باید پاکستان خود را برای حمله تلافی جویانه آماده کند. تصور می رود حمله توسط یک هواپیمای بدون سرنشین آمریکایی صورت گرفته باشد. این دومین حمله هواپیماهای بدون سرنشین به منطقه است. حمله مشابهی در سه روز قبل به منطقه موجب کشته شدن ۱۴ نفر شد.
ارتش آمریکا معمولا مسئولیت یک چنین حملاتی را به عهده نمی گیرد ولی تصور می رود نیروهای آمریکایی در افغانستان تنها نیرویی در منطقه باشند که توانایی این گونه حملات را دارند. شعیب حسین، خبرنگار بی بی سی در اسلام آباد می گوید تصور می رود این حملات بخشی از استراتژی جدید آمریکا برای سرکوب کردن رهبران القاعده و طالبان که در منطقه فعالیت می کنند، باشد. باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا جنگ علیه طالبان و القاعده در پاکستان و افغانستان را یکی از اولویت های سیاست خارجی آمریکا معرفی کرده است.
بی بی سی