۱۳۹۰ آذر ۹, چهارشنبه

ستون پنجمِ پسامدرن


ستون پنجمِ پسامدرن
حمید دباشی

ایرانيانی که از حمله‌ی نظامی عليه کشور خودشان حمايت می‌کنند، بی‌شرم و رياکارند
نيويورک – گويا اصطلاح «ستون پنجم» در سال ۱۹۳۶ توسط اميلیو مولا ای ويدال (۱۸۸۷-۱۹۳۷)، که ژنرالی ملی‌گرا در جنگ‌های داخلی اسپانيا (۱۹۳۶-۱۹۳۹) بود،‌ وضع شده است. هنگامی که چهار ستون از لشکريان او به مادريد نزدیک می‌شدند، او گفت که يک «ستون پنجم» در داخل شهر به آن‌ها خواهد پيوست. کتاب «ستون پنجم و چهل و نه داستان اول»(۱۹۳۸) ارنست همينگوی ادای دینی است به ابداع اين اصطلاح.
اين اصطلاح از آن زمان تطور پیدا کرده است و معنای‌ حاميان ستیزه‌جوی دشمنی را یافته است که در حال نزدیک شدن است و آن‌ها، هنگام وارد شدن به مقصدِ هدف، به یاری و همدستی به او می‌پردازند – یا چنان‌که ماده‌ی سوم بخش سه قانون اساسی آمریکا در تعریف «خيانت» آورده است، به آن‌ها «ياری و‌ آسايش» می‌رسانند.
در عصر امپرياليسم جهانی‌شده و اختراع هو‌س‌ناکانه‌ای به نام «مداخله‌ی بشردوستانه»، گويا به مفهوم و معنای تازه‌ای از «ستون پنجم»‌رسيده‌ايم که می‌توان آن را «پسامدرن» ناميد. مسأله‌ای که اين اصطلاح ايجاد می‌کند اين است که مخالفت شرافت‌مندانه با یک رژيم مستبد و ستمگر دقيقاً کجا متوقف می‌شود و همکاری خائنانه با جنگ‌طلبان مهاجم عليه ملتِ خودِ آدمی کجا آغاز می‌شود.
سه حادثه‌ی متوالی و پرغوغا – يعنی حمله‌ی نظامی ناتو به ليبی که منجر به سقوط قذافی شد، جنگ‌طلبی و ستيزه‌جويی تازه‌ی اسراييل در برابر جمهوری اسلامی ایران، و چرخشی که آمريکا و اسراييل به گزارش آژانس بين‌المللی انرژی اتمی درباره‌ی برنامه‌ی هسته‌ای ايران دادند – کنار هم واقع شده‌اند تا اسباب برآمدن اين وضعيت تازه‌ی «ستون پنجم پسامدرن» شوند که اکنون مدام چشمک می‌زند و دلبری می‌کند تا آمريکا و اسراييل را تحريک و تشویق به حمله به ايران کند.
اين طايفه‌ی نوپديد از ستون پنجمی‌های ايرانی خام‌ترين اشارات‌شان را از دو مصاحبه‌ی پی در پی وزیر خارجه‌ی آمريکا، هيلاری کلينتون، با صدای آمريکا و بی‌بی‌سی فارسی در اکتبر ۲۰۱۱ گرفتند که در آن او گفته بود که آمريکا در صورت درخواست جنبش سبز به ياری آن‌ها می‌شتافت. اين ستون پنجمی‌ها که از مداخله‌ی نظامی ناتو در ليبی دهان‌شان آب افتاده بود، از اين ايده به گرمی استقبال کردند و زود دست به کار پروژه‌ی خود شدند.
بعضی از بی‌شرم‌ترين و رياکارترين افراد اين گروه آشکار از آمريکا خواستند که به ايران حمله شود (يکی از آن‌ها ادعا کرده بود که ترافيک ساليانه و حتی آمار سرطان در ایران از قربانيان جنگی بالقوه کمتر خواهد بود و ديگری از حسابداری خلاقانه در شمارش تعداد اندک قربانيان غیرنظامی در ليبی سخن می‌گويد)، و عده‌ای دیگر هم از زبان اختراعی نيواسپيک اُروِلی آن هم از خام‌دستانه‌ترين نوع‌اش استفاده می‌کنند به این اميد که خيانت‌شان را پنهان کنند. برای آن‌ها که آشکارا مانند وضعيت ليبی عليه سرزمين خودشان خواستار حمله‌ی نظامی شده‌اند (بخوانيد «مداخله‌ی بشردوستانه»)، اميدی نيست. درباره‌ی آن‌ها حرفی برای گفتن ندارم چون تاريخ، خودْ داوری خشن و بی‌رحم است. این گروه دوم – يعنی متکلمان به زبان نيواسپیک ارولی – است که، وقتی از «ستون پنجمی‌های پسامدرن» سخن می‌گويم، مد نظر من هستند.
خلط مفاهيم
اين ستون پنجمی‌های پسامدرن برای اين‌که مأموریت‌شان را به انجام برسانند کاری که انجام می‌داده‌اند، شُل کردن پيچ‌های استوار و محکم بعضی از مفاهيم کليدی بوده است و از اعتبار انداختن و غيرقابل اتکاتر کردن آن‌ها. آن‌ها در ذهن مردمی که هدف‌شان قرار می‌گیرند، از طريق هموار کردن راه برای حمله‌ی نظامی عليه ايران، ايجاد سرآسيمگی و آشفتگی می‌کنند و آن را به مثابه‌ی چيزی خوب و رهايی‌بخش معرفی می‌کنند: نه حمله‌ی نظامی، بلکه «مداخله‌ی بشردوستانه». آن‌ها می‌‌گويند که نخست در ليبی و سپس در سوريه و بعد («شايد، نه من دقیقاً اين را نگفتم و اگر گفتم و شرايط‌اش ايجاب کرد، خوب بله، چرا که نه») ايران. شيوه‌ی بيان‌شان البته پيشا-ارولی است و کاملاً از جنس سخنانی است که لرد پولونيوس خطاب به رينالدو می‌گويد و او را راهنمایی می‌کند که چگونه جاسوسی فرزندن خودش لِرتس را بکند بدون اين‌که کارش جاسوسی به نظر برسد: «اکنون بنگر / طعمه‌ی نادرستی تو این ماهی درستی را می‌گيرد: / و ما هم با حکمت و دست‌اندازی چنین می‌کنیم / با چرخ‌های چاه و عيارهای تعصب و جانب‌داری / از طريق نشانی‌های غلطی که نشانی‌ها را پيدا می‌کنند...»
اگر خامی عبارات‌شان را بر آن‌ها ببخشاييد و سياست و نثر مبتذل‌شان را تحمل کنيد، آن‌چه که می‌گويند و می‌کنند تکرار کابوس ارولی است از سرِ نو: آن‌ها بیانيه‌ای صادر می‌کنند و نام‌اش را «ضد جنگ» می‌نهند، اما در واقع همان بيانيه راه را برای جنگ هموار می‌کند. چنان‌که ارول می‌گوید: «جنگ صلح است، آزادی بردگی، جهالت قدرت» - و مو به مو عين بينش و بصیرت است با روح پيشگويی ارول!
زبان نيواسپیک ارولی چرخش تازه‌ای به واقعيت در نثر و سياست‌شان می‌دهد. در بيانيه‌ای که علیه جنگ صادر کرده‌اند، در واقع دارند می‌گويند که تهدید جنگ جدی نيست و هر گونه هشداری علیه جنگ خيانت نسبت به اصل آزادی‌خواهی در ایران است. و اين کار را با حق به جانبی انجام می‌دهند. چنان که سايم می‌گويد: «اين ويرانی کلمات، چيز زيبايی است».
لفاظی و سخن‌پردازی آن‌ها، گفتار دوگانه‌شان، و معیارهای دوگانه داشتن‌شان، البته از نگاه خوانندگان دقیق و حساسی که مو به مو مواضع‌شان را می‌شکافند و ریاکاری‌شان را افشا می‌کنند، دور نمی‌ماند. آن‌ها همان ورد را تکرار می‌کنند که ايران تهديدی علیه صلح جهانی به شمار می‌آيد، که تنها خط دستگاه تبليغاتی اسراييل است، انگار اسراييل خودش تنها سرچشمه‌ی صلح و آرامش اين جهان است. در عين‌حال، بر طبل جنگ عليه ايران می‌کوبند و باز هم بيانيه‌شان را «ضد جنگ» می‌خوانند. زبان نيواسپکي ارولی ديگر این‌جا صرفاً مستهجن نيست، بلکه پريشان‌دماغی است.
يک مثال کلیدی ماجرا اين است که این ستون‌پنجمی‌های پسامدرن با ايده‌ی امپرياليسم به لاس زدن برخاسته‌اند: اصرار آن‌ها اين است که دیگر هيچ امپرياليسمی وجود ندارد. این «گفتمانی کهنه» است (آن‌ها عاشق کاربرد این اصطلاح «گفتمان» شده‌اند چندان‌که از فرط به کار بردن‌اش، ديگر از آن سوء استفاده می‌کنند و آن را نابه‌جا هم به کار می‌برند). امپرياليسم امری بود متعلق به گذشته و تنها چپ‌گرايان عقب‌مانده هم‌چنان بی‌هيچ فايده و خاصیتی به بازتوليد آن می‌پردازند. در همان حال، بعضی از این ستون‌‌پنجمی‌ها خودشان در روزگار جوانی استالينیست‌هايی ستيزه‌جو بودند.
اما حالا که از تهران به تهرانجلس مهاجرت کرده‌اند، امپرياليسم به چشم‌شان قدیمی می‌آيد و از مد افتاده: ارتش آمريکا در افغانستان، عراق، پاکستان، يمن، ليبی، سومالی و سراسر جهان فقط مشغول گذراندن دوره‌ی مرخصی است. آمريکا حدود ۷۰۰ پايگاه نظامی در سراسر جهان دارد، چنان‌که زنده‌ياد چالمرز جانسون با دقت آن را مستند کرده بود، از جمله ۲۳۴ ميدان گلف دارد که در سراسر جهان پخش است و فقط برای اهداف تفریحی از آن‌ها استفاده می‌شود. خيلی ساده، خروار خروار کتاب و مقاله‌ای که جزييات مشخص خطوط امپرياليسم آمريکا را – اخيراً در سه جلدی «Blowback Trilogy» چالمرز جانسون – ناديده می‌گیرند چون «جهالت قدرت است».
از آن سو نکته‌ی ديگری که پيوندی تنگاتنگ با اين نفی و طرد شتاب‌ناکانه‌ی امپرياليسم به مثابه‌ی يک پديده‌ی جهانی دارد، اين است که اين ستون پنجمی‌های پسامدرن اين را نیز می‌گويند که «حاکميت ملی» و «استقلال» ديگر هيچ معنايی ندارند. آن‌ها می‌گويند بيدار شويد و اين گُل‌های پسامدرنِ جهانی‌شده را ببوييد. کشورهايی مثل ایران (يا عراق، افغانستان، ليبی) ديگر ادعايی بر تماميت ارضی خودشان به مثابه‌ی مکانی برای مقاومت بالقوه در برابر سرمايه‌داری شکارگر ندارند. آن‌ها اصرار دارند که ملی‌گرايی قبيله‌گرايی است و اين قبيله‌گرايی از «غرب» هيولايی ساخته است.
ساکنان مفلوک این کشورها با شورش در برابر مستبدان خانگی (بدون اين‌که خودشان بدانند و فقط با کشف اين پسامدرن‌های تهرانجلسی) هر گونه ادعايی را نسبت به حاکميت بر سرزمين خودشان را هم از دست داده‌اند. آن‌ها در کنار بورگوندی در برابر اين کوردليای‌های ملت‌های بيچاره می‌گويند که «پس ببخشید، شما پدرتان را از دست داده‌ايد و حالا بايد شوهرتان را هم از دست بدهيد». اگر دموکراسی را به آن شکلی که موقوفه‌ی ملی دموکراسی آمريکا (NED) تصويب کرده‌اند، نداشته باشند، هيچ ادعايی نسبت به حاکميت ملی هم نخواهند داشت.
بعضی از «استعمارگری» لولوخورخوره‌ای می‌سازند و اين کلمه‌ای است که اين استادان دانشگاهی ايرانی خارج‌نشين که در خودروهای اس‌-یو-وی‌شان از يک کالج دانشگاه در کاليفرنيا به کالجی دیگر می‌روند، هميشه دوست دارند داخل گیومه به کارش ببرند. پس نه، استعمارگری هم دیگر وجود ندارد. فلسطینی‌ها با مداخله‌ی بشردوستانه‌ی صهيونيست‌ها در اتاق خواب‌شان ذوق می‌کنند. نه آقا، از فانون تا سعيد و اسپيواک، از خوزه مارتی تا و. اي. ب. دوبوآ تا مالکوم اکس، از مهاتما گاندی تا اِمه سزر و لئوپولد سدار سنگور: همه‌ی اين‌ها لولوخورخوره‌هایی بودند که تو دل مردم را خالی می‌کردند. «جهالت قدرت است»؟ نه آقا، جهالت نعمت است.
هيچ استعمار و امپريالیسمی و هيچ حاکميت ملی‌ای وجود ندارد – اين‌ها همه تخيل‌هايی است که «چپی‌های قديمی» جعل کرده‌اند.
هورا برای مداخله‌ی بشردوستانه
اين ستون پنجمی‌های پسامدرن برای این‌که تاجی از اين جواهرات کمیاب بسازند، ايده‌ی «مداخله‌ی بشردوستانه» را ارج می‌نهند. نه، آن‌ها اصرار دارند که اين حمله‌ی نظامی نيست و امپرياليسم هم نيست. اين «مداخله‌ی بشردوستانه» است – همان‌طور که آمریکا و ناتو می‌گويند، که این آدم‌های خوب خط مشی‌شان را از آن می‌گيرند. ارتباط ميان دانش و قدرت هیچ وقت اين‌قدر به ضرب اسلحه نبوده است.
نه این‌که اين جماعت اصلاً اهميت بدهند به اين‌ که جز بيانيه‌های خودشان هم چيز دیگری بخوانند – اما در عین حال: در کتاب «خواندن مداخله‌ی بشردوستانه: حقوق بشر و استفاده از زور در قانون بین‌المللی» (۲۰۰۷)، اَن اُرفورد به دهه‌ی ۱۹۹۰ باز می‌گردد که تقریباً دو دهه قبل از خیزش‌های ليبی است و «مداخله‌ی بشردوستانه» برای اولین بار به مثابه‌ی حرکتی ورای امپرياليسم و حاکميت ملی مطرح شد. اَن اُرفورد با تفصیلی شيوا نشان می‌دهد که اين «مداخله‌ی بشردوستانه» در واقع چگونه خدعه‌ای و پوششی برای يک طرح امپرياليستی بسيار کهنه در کسوتی تازه بود. اُرفورد با به کار بستن نظريه‌های فمينيستی، پسااستعماری، حقوقی و تحليل روانی، تصور کاذب «مداخله‌ی بشردوستانه» را بر مبنای حقوقی و سياسی زیر سؤال برد.
محمود ممدانی هم در «منجيان و بازماندگان: دارفور، سياست و جنگ علیه ترور» (۲۰۰۹) بحران دارفور را به بستر تاريخ سودان بازگردانيد که تنش و درگيری در واقع به صورت جنگی داخلی (۱۹۸۷-۱۹۸۹) ميان قبایل صحرانشين و روستايي آغاز شد و جرقه‌اش را خشکسالی شديدی زد که به گسترش صحرای خشک منطقه انجاميد. ممدانی این درگیری را به جايی بر می‌گرداند که مقامات استعماری بريتانيایی دارفور را به طور مصنوعی قبيله‌ای کردند و جمعيت‌اش را به قبايل «بومی» و «مهاجر» تقسيم کردند – که بسيار شبيه الگويی است که نیکولاس دِرْکْسْ در «کاست‌های ذهنی»‌اش نشان می‌دهد که بريتانيايی‌ها نظام کاستی را در راستای منافع استعماری خودشان از نو آفريدند.
مداخله‌ی احزاب مخالف سودانی سلسله‌جنبان دو جنبش شورشی شد که منجر به قيام و ضد-قيامی بی‌رحمانه شد. جنگ سرد باعث وخيم‌تر شدن جنگ داخلی در کشور همسايه‌شان، چاد، شد و باعث رويارويی ميان قذافی و اتحاد شوروری از يک سو و دولت ريگان در کنار فرانسه و اسراييل از سوی ديگر شد که وارد دارفور شدند و با خشونت بسيار باعث وخيم‌تر شدن درگیری شدند.
ممدانی نشان می‌دهد که تا سال ۲۰۰۳، نيروهای ملی، منطقه‌ای و جهانی در اين جنگ درگیر بودند از جمله آمريکا و اروپا که اکنون درگيری را به عنوان بخشی از «جنگ عليه ترور»‌می‌دید و خواستار حمله‌ی نظامی در پوشش «مداخله‌ی بشردوستانه» بود. همه‌ی اين واقعيت‌های تاریخی داخل ميدان جنگ يکسره تحت عنوان فوريت پرهياهوی «مداخله‌ی بشردوستانه» تطهير شدند. فيلم «سگ را تکان بده» (Wag the dog) استنلی ماتسس/داستين هافمن (۱۹۹۷) اين سناريو را بهتر از اين نمی‌توانست با اين همه ولخرجی توليد کند.
حتی اوباما وقتی که به دفاع از حمله‌ی نظامی عليه ليبی بر می‌خاست، وقتی که بحرين و يمن (به عنوان نمونه‌هايی درخشان) با صدای بلند خواستار مقايسه می‌شدند، متوجه رياکاری مندرج در قلب اين عمليات بود. آقای اوباما می‌خواست اين گيلاس چيدن را بر حسب تلاقی «ارزش‌ها»ی آمريکايی با «منافع» آمريکايی توضيح دهد. اما اين «مداخله‌جویانی بشردوستانه»‌ی ايرانی از رييس جمهور آمریکا هم کُندذهن‌ترند که هيچ تعارض و تناقض درونی در رياکاری‌شان نمی‌بينند.
اگر اين روزها سوار اتوبوس‌های نیويورک شويد، شايد از پنجره‌ی اتوبوس‌تان متوجه شويد که اخيراً روی تاکسی‌های نیويورک تبليغ‌هايی ديده می‌شود که می‌گويد «عروسک‌های نيويورکی» در «کلوب‌های مردان» موجودند. چیزی در فضا می‌چرخد: چرا وقتی می‌شود فاحشه‌خانه‌ها را «کلوب مردان» بنامند، آن‌ها را روسپی‌خانه صدا بزنند؟ روسپی‌خانه و امپرياليسم در واقع «گفتمان‌ها»یی بسیار قديمی و مبتذل هستند - «کلوب مردان» و «مداخله‌ی بشردوستانه» بسيار ملايم‌تر و مهربانانه‌تر از نيواسپيک‌ها هستند.
از ايران تا جمهوری اسلامی
يکی ديگر از ترفندهای ستون پنجمی‌ها اين است که مخالفان‌شان را با زدن انگ عامل جمهوری اسلامی بودن به آن‌ها خاموش کنند – که شايد فکر کنيد ترفند چندان خلاقانه‌ای نيست، اما با اين وجود گويا در حلقه‌ی پر ازدحام جامعه‌های تبعيدی سخت مؤثر می‌افتد. اگر جسارت کنيد و لب تر کرده و چيزی عليه بيهودگی‌ها و ترهاتی که می‌بافند بگوييد، ناگزير بايد عامل جمهوری اسلامی باشيد.
این‌ که کسانی که به ترهات آن‌ها اعتراض می‌کنند به دفعات در زندان و سياهچال‌های جمهوری اسلامی افتاده‌اند، و تا آستانه‌ی مرگ رفته‌اند و از دل اعتصاب غذای‌شان به زندگی برگشته‌اند، عليه خامنه‌ای و جمهوری اسلامی در زندان اوین مطلب نوشته‌اند و اين‌ که مردمانی در ميان مخالفان این جنگ‌طلبی‌ها هستند که به دشواری از جوخه‌های اعدام جمهوری اسلامی جان به در برده‌اند و کسانی که والدين‌شان به دست عاملان جمهوری اسلامی قصابی شده‌اند با آن‌ها مخالف‌اند، هيچ تفاوتی در وضع اين راکبانِ جسوری که در ميدان دوپونت و بزرگراه‌های لس آنجلس می‌تازند، ايجاد نمی‌کند.
اکبر گنجی اخيراً در مصاحبه‌ای گفته است: «بعضی از اين افراد حتی در عمرشان يک سيلی هم نخورده‌اند». اکبر گنجی شايد برجسته‌ترين فعلل خقوق بشری باشد که مخالف جنگ عليه ایران است. هم‌او می‌گويد که: «و درست همين آدم‌ها به کسی مثل من می‌گويند عامل جمهوری اسلامی».
اکبر گنجی بعد از شيفتگی دوران جوانی‌اش به انقلابيون مسلمان در اواخر دهه‌ی ۷۰ میلادی، تبديل به روزنامه‌نگاری شجاع و محقق و فعالی حقوق بشری در ميان نسل خود شد که فجايع جنايت‌آميز جمهوری اسلامی را افشا کرد و به خاطر آن دو بار به مدت شش سال به محبس حکومت دينی افتاد و بعد از اعتصاب غذايی طولانی تا آستانه‌ی مرگ رفت که خودش و خانواده‌اش هنوز هزينه‌ی گزاف آن را دارند می‌پردازند.
هر آن‌چه که اين مدافعان جنگ (ببخشيد – مدافعان «مداخله‌ی بشردوستانه») در مشروعیت نمادين‌شان کم داشتند، وال استريت ژورنال با خرسندی برای‌شان به سرعت توليد کرد و صداهای مخالف در داخل ايران را با انگشت نشان‌شان داد – و این ترفند چندان هم مؤثر واقع نشد چون اکبر گنجی سطر به سطر مواضع خاص صداهای مخالف داخل ايران (که بعضی‌شان هم‌اکنون محبوس زندان بدنام اوین‌اند) برای‌شان گوشزد کرد که مخالف مداخله‌ی نظامی‌اند. حتی قبل از اکبر گنجی، رييس جمهور سابق ايران، محمد خاتمی هم به طور مشخص گفته بود که اگر حمله‌ای نظامی رخ بدهد، اصلاح‌طلبان و غير اصلاح‌طلبان در برابر هر صدمه‌ای که به ایران بخورد متحد خواهند شد – و اين نکته‌ای است که حتی هاآرتص پيش روی خوانندگان اسرايیلی‌اش نهاده بود ولی همين نکته از چشم جنگ‌طلبان دور مانده بود.
تفاوتی شگرف و انکارناپذیر ميان مخالف بودن با فجايع جنايت‌آمیز جمهوری اسلامی و ستون پنجم توطئه‌ی آمريکا/اسرايیل علیه ایران شدن وجود دارد. ستون پنجمی‌های پسامدرن اين دو را با هم خلط کرده‌اند و از منزلت و شرافت يکی به خیانت‌ ديگری فرو غلتيده‌اند.
سرکوب‌های گسترده‌ی مخالفان، سلطانيسمی تهاجمی و بسياری دلايل ديگر نشان می‌دهند که این رژيم کريه به سوی زباله‌دان تاريخ می‌رود. و در عین حال، با نخستين بمبی که در ايران فرود بيايد، تمام این ملت زير آن بمب‌ها متحد خواهند شد، دقیقاً در همان اوقاتی که اين ستون پنجمی‌های پسامدرن واشنگتنی و لس آنجلسی سوار اس‌-یو‌-وی‌های‌شان می‌شوند و به نزدیک‌ترين بزرگراه‌ها در جست‌وجوی پناهگاهی می‌گریزند. چه کسی الآن کنعان مکیه، احمد چلبی و فؤاد عجمی را به خاطر دارد؟ نام‌های نانجیبِ آن‌ها که تحریک‌ گر خشونت علیه عراق بود، اکنون پيداست و به حق روشن است که چرا از ياد رفته‌اند.
شايد پرتوان‌ترین پاسخ به این «مداخله‌‌جويان بشردوستانه» از یکی از چهره‌های شجاع مخالف به نام عابد توانچه صادر شده است که ديری نشده است که از زندان‌های جمهوری اسلامی بیرون آمده است. او در مصاحبه‌ای در شهر اراک ايران، بعد از اين‌ که خوانده بود که جنگ‌طلبان ايرانی مستقر در واشينگتن از حوادث ليبی به ذوق آمده‌اند، نوشت که:
من می خواهم زندگی کنم و اگر هم قرار باشد برای چیزی بمیرم، هوشمندانه و از روی اراده ی مختار برای آرمانهایم بمیرم و تاکید می کنم که فقط برای جان خودم تعیین تکلیف می کنم نه برای مرگ ۲۵ نفر به ازای هر ۱۰۰۰ نفر ایرانی [تخمينی از اين‌که در صورت وقوع حمله‌ی نظامی چند نفر کشته خواهند شد]. من می خواهم بدانم برای چه و برای که می میرم. نه آمریکا، نه ناتو، نه هر ائتلافی دیگری با هر تعداد پرچم و با مجوز هیچ نهادی، حق اعمال زورکی «دخالت بشر دوستانه» به من به عنوان یک ایرانی ساکن ایران را ندارد. بمب ها را می خواهد لیزر هدایت کند می خواهد خود خدا هدایت کند، من ریسک ۲۵ در هزار را برای مردن قبول نمی کنم و شماهم [خطاب به مداخله‌جويانی ستيزه‌جوی نظامی که از موقوفه‌ی ملی دموکراسی سخن می‌گويند] شما هم لطفا تا وقتی که ریسک مردنتان در حمله ی نظامی آمریکا به ایران _ به دلیل اینکه در واشنگتن هستید و از هر طرف با ایران یک اقیانوس و یکی دو تا قاره فاصله دارید _ دقیقا برابر صفر است راجع به مرگ بنده و امثال بنده که ساکن ایران هستیم اظهار نظر نفرمائید و هیزم زیر آتش «حمله ی خارجی» نریزید.
پوست انداختن
سر برآوردن ستون پنجمی‌های پسامدرن در واقع تحول مثبتی برای آينده‌ی دموکراسی در ايران است – چون در واقع همه‌ی توهمات يکپارچگی دروغين ميان معترضان در داخل و خارج ایران رنگ می‌بازد و شکاف‌های روشن‌تری پديدار می‌شوند. چهره‌های برجسته‌ای که نام‌شان با مؤسسه‌ی واشنگتن برای سياست خاور دور، مؤسسه‌ی بوش، و موقوفه‌ی ملی دموکراسی، گره خورده است اکنون پرچم‌داران ائتلافی استوار با نيروهای صهيونيست-نئوکان داخل ايالات متحده هستند حتی تا مرز تحریک آن‌ها به حمله به ايران می‌روند تا ايران را برای‌شان آزاد کنند.
ما بنيادی مستحکم داریم (جسارت اين رؤيا را دارم) برای پديد آمدن يک چپ جديد از خاکسترهای جنبش اصلاحی دهه‌ی ۱۹۹۰، که بعضی نيروهای پيشرو از دل آن رسته‌اند. بقیه‌ی آن‌ها یا به عرفان‌شان برگشته‌اند يا به ستون پنجمی‌ها پيوسته‌اند يا همه‌ی اعتراض‌های‌شان را وانهاده‌اند و به صف چپِ نوپديد پيوسته‌اند. این شکاف‌ها صداهای معترض را ضعیف نخواهد کرد. اين رخداد در واقع باعث تقويت آينده‌ی دموکراتيک جمهوری‌ای خواهد شد که خواهی-نخواهی جانشين اين حاکميت دينی متجاوز خواهد شد.
فرهنگ سياسی ايران در حال پوست انداختن است.تنها توصيه‌ی من به اعضای فعال بريگاد ستون پنجم اين است که نگاهی به سرنوشت کنعان مکیه (مشهور به سمیر الخليل) بيندازند که به همان اندازه، اگر نگويیم بيشتر، اصرار به تشویق آمریکا به حمله به عراق برای آزادسازی آن کشور داشت. پنج سال بعد، در سال ۲۰۰۷، وطن او ویرانه بود و صدها هزار نفر از هم‌وطنان عراقی‌اش نابود شده بودند، کنعان مکیه در رنج و تعب بود و هنگامی که نيویورک تايمز از او خواست درباره‌ی نقش‌اش در حمله‌ی به عراق به رهبری آمريکا سخن بگويد، از اشتباهات هولناک خود سخن گفت: تايمز گزارش می‌کند که: «مکیه، در روزهای پيش از جنگ عراق، بيش از هر چهره‌ی ديگری از حمله دفاع کرد چون این کارِ درستی بود – که رژيمی اهريمنی را نابود کنند و ملتی را از کابوس وحشت و رنج برهانند.»
حتی در همان سال ۲۰۰۷، وقتی که مقياس عظيم کشتار و خون‌ریزی‌های عراق هنوز آشکار نشده بود، نيويورک تايمز نتيجه گرفته بود که: «البته، حالا اين رؤیاها به باد رفته‌اند، و بر روی موجی از خون نابود شده‌اند. مصيبت عراق تصور تغيیری دموکراتيک در خاورميانه را از بنياد تضعیف کرده است. اين ماجرا، اين تصور را که قدرت نظامی آمريکا می‌تواند به اهداف و مقاصدی بشردوستانه برسد، به کلی مخدوش کرده است. و باعث شده است که مکيه و کسان ديگری چون او که توجيه‌گر حمله بودند خيره‌سر و ساده‌لوح به نظر برسند.» البته عده‌ای ديگر ممکن است اوصافی دقيق‌تر از «خیره‌سر و ساده‌لوح» را به کار ببرند. برای نسخه‌ی ايرانی کنعان مکيه، من سخاوت‌مندانه، در حال حاضر، عنوان «ستون پنجمی‌های پسامدرن» را به کار برده‌ام.
بدرود
با تمام اين اوصاف، منصفانه و دقیق نيست که همه‌ی کسانی را که پای «مداخله‌ی بشردوستانه»‌ را امضاء می‌کنند، جنگ‌طلبانی سنگ‌دل بناميم که هيچ دل‌شان برای وطن‌شان نمی‌تپد. بيش از سه دهه ارعاب و حکومت دينی جنايت‌آميز بدون کمترين شرافت انسانی باعث شده است که بسياری از ايرانی‌ها به راه‌هايی از سر استيصال بيندیشند. هزاران ايرانی سنگ‌دلانه در سياه‌چال‌های جمهوری اسلامی به قتل رسيده‌اند، صدها هزار نفر در جنگی طولانی و بی‌ثمر از ميان رفته‌اند، ميلیون‌ها نفر ناگزير به ترک وطن‌شان و به جان خریدن ذلت تبعيد شده‌اند و کل يک ملت به استخفاف تسليم در برابر استبدادی خبیث، پوسيده و فروتر از شأن انسانی کشانده شده است.
دو سال پيش،‌ توده‌های عظيمی از ايرانيان به خيابان‌ها ريختند تا آزادی‌های مدنی‌شان را مطالبه کنند – و با روگردانی خبيثانه و وقيحانه‌ای از شرافت انسانی مواجه شدند. ميليون‌ها ایرانی در سراسر جهان، که به هويت خويش مفتخر هستند، می‌خواهند به وطن‌شان برگردند و در کنار خانواده‌های‌شان در ایران باشند و آينده‌ای بهتر را برای فرزندان‌شان بسازند – ولی طاعونی به نام «جمهوری اسلامی» مثل بختکی بر سر اين ملت سايه انداخته است.
اما دقیقاً به همین دليل است که شتابيدن به سوی گزينه‌ای نظامی – تحت عنوان «مداخله‌ی بشردوستانه»، که ایرانيان در تبعيد مطلقاً‌ هيچ کنترلی روی آن ندارند، پاسخ مسأله نيست چون، از هر جهتی که تصور کنيد، پيامدهايی مصيبت‌بار دارد. ليبی ليبی است و ايران، ایران – اين دو کشور تا امروز برای آزادی‌شان کوشش کرده‌اند و خواهند کرد آن هم بر مبناهایی که هم میان هر دو مشترک است و هم برآمده از تاريخ‌های متفاوت خودشان است. هیچ کشوری الگويی برای کشوری ديگر نيست.
اما اگر جنگ پاسخ اين مسأله نيست، پس چه راهی باید جست؟
پاسخ در جعبه‌ی چوبین عطاری نیست. پاسخ در روحیه‌ی نوپديد آزادی‌خواهی نهفته است که اکنون از يک کرانه‌ی جهان به کرانه‌ی ديگر رسیده است و دیر يا زود باز هم به ایران باز خواهد گشت.
در قيام‌های اجتماعی و انقلابی، کنش‌گران تجمل و تنعم انتخاب الگو را ندارند تا مثلاً الگوی لیبی را در برابر الگوی تونس اختيار کنند. منطق جنبش‌های اجتماعی در متن ريشه‌های تاريخی آن‌ها تنيده شده است. یک نفر کارمند موقوفه‌ی ملی دموکراسی يا مؤسسه‌ی واشنگتن یا موسسه‌ی بوش يا استادی گمنام در کالجی در کاليفرنيا در مقام و موقعیتی نیست که آن الگوی خيزش دموکراتيک را از آن سوی کره‌ی زمین برای آن‌ها انتخاب و اختیار کند. حتی افرادی که بيشترین قرابت را با خیزش‌های اجتماعی دارند و رنج زندان‌های جمهوری اسلامی را کشيده‌اند – و حتی کروبی و موسوی که رأی میليون‌ها ايرانی به نام‌شان ثبت شده است – نمی‌توانند تصمیم بگيرند و تعيين کنند که خيزش دموکراتيک ایران به چه جهتی بايد برود.
آن خيزش دموکراتیک – آن خيزش ریشه‌دار، واقعی، پايدار و مصمم به پیروزی – راه خودش را خواهد يافت. وظيفه‌ی ما تحمیل روش به آن نيست، بلکه کشف و برانگيختن منطق درونی آن است. شرمندگی (و در واقع شرمساری) هميشگی با کسانی خواهد ماند که به این منطق گوش نمی‌دهند و آن را نمی‌آموزند و می‌خواهند تمايلات و مطلوبات خودشان را، هر اندازه که شريف يا خيانت‌آمیز باشند، به آن‌ها تحمیل کنند.
نه جمهوری اسلامی و نه هيچ دولت استبدادی – يا حتی دموکراتيک – ديگری حق توليد سلاح‌های کشتار جمعی را ندارد که به خاطرشان دنیای شکننده‌ی ما در ترس و لرز به سر می‌برد. اما ترکيب و صحنه‌آرايی فعلی قدرت منطقه‌ای و جهانی از هيچ اتوریته‌ی اخلاقی‌ای برخوردار نيست که به جمهوری اسلامی بگوید سلاح هسته‌ای نسازد. جمهوری اسلامی نهايتاً به نحوی به توانايی هسته‌ای تسلیحاتی خواهد رسيد – و دولت پادگانی و آپارتاید اسرايیلی که خودش روی صدها بمب هسته‌ای نشسته و حتی از امضای معاهده‌ی عدم تکثير سلاح‌های هسته‌ای هم امتناع می‌کند، هيچ کاری برای جلوگيری از آن نمی‌تواند بکند. هر کاری که اسرايیل و متحدان آمريکايی و اروپایی‌اش بکنند، در واقع باعث سرعت بخشيدن به اين امر محتوم خواهد شد. اگر جمهوری اسلامی را به حال خود رها کنند، به این توانايی نزديک‌تر خواهد شد. اگر به آن حمله کنند – و نشانه‌هایی هست که در نبرد فيزيکی و سايبری این اتفاق هم ‌اکنون آغاز شده است – ايران اين پروژه را بيشتر پيش خواهد برد.
اين پارادوکس تنها زمانی حل خواهد شد که رياکاری عظیم اسراييل و آمريکا که انگشت اتهام را به سوی جمهوری اسلامی به خاطر برنامه‌ی هسته‌ای‌اش می‌گيرند، حل شود. جمهوری اسلامی و دولت يهودی اکنون درست مانند دو گاوچران اوباش به هم زُل زده‌اند – و سرنوشت يکی بسته به سرنوشت ديگری است. وزير دفاع اسراييل، ايهود باراک، اسراييلی را تصور می‌کند که «ويلایی در جنگل» باشد (مضامين نژادپرستانه‌ی تشبیه محبوب او ديوانه‌ کننده است). اما از منظر بوميانِ آن «جنگل»، هم دولت يهودی و هم جمهوری اسلامی دو پادگانی به نظر می‌رسند که محکوم به منحل و مضمحل کردن يکديگرند – برای هميشه و به سود ايرانی‌ها و اسراييلی‌ها، فلسطينی‌ها و عرب‌ها، مسلمان‌ها و کل بشريت.
چه اين پارادکس حل شود و چه نشود، نه دولت یهودی، نه جمهوری اسلامی و نه در واقع امپراتوری مسيحی‌ای که بر هر دوی آن‌ها نظارت دارد، نخواهد توانست از نيروی تاريخ که در راه آن‌هاست جان به در ببرد. ممکن است اسم اين را انتفاضه در فلسطين بگذاريم، انقلاب خیمه‌ای در اسراييل، جنبش سبز در ايران، بهار عرب در جهان عرب، اينديگنادوها در اروپا، يا اشغال وال استريت در آمريکا و سراسر جهان، اما همه‌ی پارادکس‌ها و رياکاری‌ها دير يا زود در برابر اين نيرو فرو خواهند پاشيد.
زيست‌ بوم طبیعی مردم عادی که در برابر همه‌ی انواع بی‌عدالتی و استبداد قيام می‌کنند، موضعی اخلاقی است نه نظامی. کسانی که جنگ را با ارایه‌ی توجيه سياسی برای آن تشویق می‌کنند، این موضع اخلاقی را از بن ترک گفته‌اند. آن‌ها به ياری و کمک اعمال خشونت‌آميز رفته‌اند که آماج اين اعمال زندگی توده‌های ميلیونی بی‌گناهان و انسان‌های بی‌دفاعی است که آن‌ها خود هيچ کنترلی بر آن ندارند و در برابرش هيچ حفاظی ندارند – و در عین حال، همین افراد بايد ورای اين اعمال، جهانی بهتر و عادلانه‌تر را تصور کرده و به آن برسند.
توضیح : اصل این مقاله به زبان انگلیسی در تاریخ ۲۱ نوامبر ۲۰۱۱ در الجزیرهمنتشر شده است و برگردان آن به فارسی توسط جناب داریوش محمد پور انجام شده است.

آتش‌بیاران جنگ


منوچهر صالحی
آتش‌بیاران جنگ
روان‌شاد دکتر محمد مصدق در برخی از نطق‌های تاریخی خود مردان سیاسی ایران دوران خود را به دو گروه تقسیم کرد؛ گروهی که منافع ملی مردم ایران را فراسوی منافع شخصی خود قرار می‌دادند که به باور او چنین کسان مردان سیاسی میهن‌پرست بودند. در عوض مردان سیاسی متعلق به گروه دیگر منافع شخصی خود را برتر از منافع ملی می‌پنداشتند و برای تحقق آن حاضر بودند با دشمنان ایران بسازند تا دولت‌های امپریالیستی بتوانند منافع منطقه‌ای خود را در میهن ما متحقق سازند. مصدق این گروه از مردان سیاسی ایران را نوکران بیگانه و خائن به منافع مردم نامید.
با آن که از مرگ روان‌شاد دکتر مصدق بیش از 45 سال می‌گذرد و رژیم پادشاهی پهلوی در نتیجه انقلابی شکوه‌مند نابود شد، این تشخیص و ارزیابی او هم‌چنان از اعتبار برخوردار است. امروز نیز با همان معیار می‌توان اپوزیسیون رژیم جمهوری اسلامی را به دو گروه تقسیم کرد، اپوزیسیونی که با توجه به منافع ملی مردم ایران با این رژیم دینی و ضد دمکراتیک و سیاست هسته‌ای غیرعقلائی آن مبارزه می‌کند و اپوزیسیونی که در مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی منافع فردی و گروهی خود را فراسوی منافع ملی قرار می‌دهد و برای دست‌یابی به قدرت سیاسی فردی و گروهی خود حاضر است با دشمنان ملت ایران هم‌گام شود.
در عین حال آن‌چه این دو بخش از اپوزیسیون را از هم جدا می‌سازد، پای‌بندی گروه نخست به دمکراسی است، زیرا با تکیه به خواست و توانائی مردم می‌توان وضعیت کنونی ایران را به‌طور مثبت دگرگون ساخت و حال آن که گروه دوم برای دمکراسی و اراده مردم ارزشی قائل نیست و حاضر است با تکیه به توان نظامی دشمنان ایران میهن خود را ویران کند تا بتواند در ایرانی ویران شده به قدرت سیاسی چنگ اندازد. بررسی مواضع «نخبگان روشن‌اندیش» ایرانی در رابطه با جنجال حمله نظامی اسرائیل به نهادهای هسته‌ای ایران و دور تازه تحریم‌های یک‌جانبه از سوی ایالات متحده آمریکا، کانادا و انگلیس و احتمالأ چند کشور دیگر عضو اتحادیه اروپا مبنی بر تحریم تمامی بانک‌ها و صنایع پتروشیمی ایران می‌تواند در این زمینه آموزنده باشد.
غرب با توجه به دستاوردهای جنبش «بهار عربی» در پی پیاده‌سازی سیاست نوئی در خاورمیانه است که محور اصلی آن نه فقط تعطیل صنایع غنی‌سازی اورانیوم، بلکه تسلیم و یا تغییر رژیم ایران است، یعنی همان بلائی را که بر سر حکومت لیبی آوردند، اینک دارند در سوریه پیاده می‌نمایند و در پی تدارک آن در ایرانند، زیرا رژیم جمهوری اسلامی مهم‌ترین رژیمی در خاورمیانه است که هنوز در برابر سیاست غرب به‌رهبری ایالات متحده آمریکا ایستاده است و حاضر به‌ پذیرش «واقعییاتی» نیست که غرب در رابطه با منافع خود در این منطقه به‌وجود آورده است. یکی از این «واقعییات» ساخته و پرداخته‌ی غرب وجود دولت اسرائیل در منطقه است. برخلاف دولت‌های عربی که حاضرند در ازأ بازگشت اسرائیل به مرزهای 1967 «واقعیت» موجودیت این دولت را بپذیرند، رژیم جمهوری اسلامی به‌مثابه کاسه داغ‌تر از آش دولت اسرائیل را پدیده‌ای «مصنوعی» و «جعلی» می‌داند و مشروعیتی برای موجودیت آن در سرزمین‌های «اسلامی اشغال‌شده» قائل نیست. «واقعیت» دیگر آن است که ایالات متحده آمریکا منابع نفت خاورمیانه را بخشی از «منافع ملی» خویش نامیده است، زیرا هر نیروئی که این منابع را در کنترل خود داشته باشد، می‌تواند کشورهای دیگری را که نیازمند انرژی فسیلی هستند، وابسته به‌ منافع جهانی خود سازد.
البته رژیم جمهوری اسلامی از همان آغاز پیدایش خویش دارای مواضع ضد آمریکائی و ضد اسرائیلی بود و پس از تعطیل سفارت اسرائیل در تهران، شعار «آزادی قدس»، یعنی آزادی تمامی سرزمین فلسطین را به یکی از شعارهای محوری مشروعیت خویش بدل ساخت. در دوران جنگ نیز چنین ادعا شد که برای «آزادی قدس» باید از عراق عبور کرد. با این حال طرح این شعار در آن زمان سبب دشمنی دولت اسرائیل با جمهوری اسلامی نشد و بنا بر اسنادی که اینک در «ویکیلیکس» وجود دارند، در مواردی ایران با سلاح‌هائی که از اسرائیل خریداری کرد، توانست در برابر تک‌های ارتش عراق مقاومت کند. در آن دوران اسرائیل هر دو دولت عراق و ایران را دشمن خود می‌دانست و راضی به پیروزی یکی بر دیگری نبود و ادامه جنگ را به سود خود می‌دانست، زیرا این جنگ سبب فرسایش و ناتوانی هر دو دولت می‌گشت و آن‌ها نمی‌توانستند امکانات خود را علیه منافع اسرائیل در منطقه بسیج کنند.
اما اینک اوضاع دگرگون شده‌ است. از یک‌سو صدام حسین از بین رفته و شیعیان عراق به نیروی سیاسی تعیین‌کننده این کشور بدل شده‌اند و برای حفظ موقعیت خود به پشتیبانی سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی نیازمندند. از سوی دیگر جمهوری اسلامی بنا بر تجربه جنگ هشت ساله دریافت که باید صنایع دفاعی خود را تقویت کند، یعنی برای دفاع از خود نباید به سلاح‌های ساخت بیگانه وابسته باشد و در نتیجه توانست طی 20 سال گذشته در زمینه صنایع موشکی از پیش‌رفتی خیره‌کننده برخوردار گردد. هم‌چنین سلاح‌های ساخت جمهوری اسلامی در جنگ لبنان توان رزمی خود را در انهدام تانک‌ها و شهرهای اسرائیلی به ثبوت رساندند و از آن دوران به بعد اسرائیل و متحدینش دریافتند که در نتیجه نفوذ سیاسی ایران در سوریه، لبنان و غزه تقریبأ تمامی سرزمین اسرائیل و از آن جمله صنایع هسته‌ای این کشور در تیررس موشک‌های ساخت ایران قرار دارند.
دیگر آن که رشد جنبش‌های مردمی در کشورهای عربی و سرنگونی دیکتاتورهائی چون بن علی و حسنی مبارک در تونس و مصر و در آینده‌ای نه چندان دور علی عبدالله صالح در یمن توازن قدرت در منطقه را بیش‌تر از گذشته به زیان اسرائیل و غرب دگرگون خواهد ساخت، زیرا دولت‌هائی که از پشتیبانی مردمی برخوردار باشند، در وهله نخست از منافع ملی خود حراست خواهند نمود و هم‌چون دیکتاتورهای وابسته به غرب در برابر سیاست استعماری و تجاوزگرایانه اسرائیل سکوت نخواهند کرد، به‌ویژه آن که نیروهای اسلامی در انتخابات تونس و مراکش به بزرگ‌ترین نیروی سیاسی بدل شده‌اند و بنا بر نظرسنجی‌ها اخوان المسلمین در انتخابات مصر بیش از 50 درصد آرأ را کسب خواهد کرد.
بنابراین کوشش غرب به‌رهبری آمریکا مهار ایران است تا بتواند از تغییر توازن قدرت به‌زیان خود در خاورمیانه جلوگیری کند، زیرا ایرانی مسلح به سلاح اتمی به برتری نظامی اسرائیل برای همیشه پایان خواهد داد. در این رابطه غرب به ‌رهبری آمریکا برای تحقق خواست خود می‌کوشد از چهار اهرم فشار علیه جمهوری اسلامی بهره ‌گیرد.
نخستین و مهم‌ترین اهرم تهدید به حمله نظامی به صنایع هسته‌ای ایران توسط ارتش اسرائیل و یا حتی اشغال ایران توسط ناتو است. روشن است که چنین تهدیدی مغایر با حقوق بین‌الملل است، زیرا هیچ قانون بین‌الملل به کشورهائی که خود دارای صنایع هسته‌ای و بمب اتمی هستند، اجازه نمی‌دهد کشور دیگری را بمباران و یا اشغال کنند، آن‌هم با ادعای «دفاع از امنیت» خود. تجاوز ایالات متحده آمریکا، انگلیس و چند کشور دیگر به عراق نیز تجاوزی غیرقانونی بود.
اهرم دوم فشار بر ایران برای پذیرش و اجرای مصوبات شورای امنیت به مثابه گردن نهادن به «خواست جهانی» است. همه می‌دانیم که اسرائیل از زمان پیدایش خویش تا به اکنون بسیاری از مصوبات شورای امنیت را نادیده گرفته است و تا به‌امروز هیچ یک از کشورهای دارای حق وتو علیه اسرائیل تحریم‌ها و یا جرائمی را تصویب و اجرأ نکرده‌اند. بنابراین مصوبات شورای امنیت فاقد وجاهت قانونی است، زیرا این شورا نمی‌تواند حقی را از ایران مبنی بر غنی‌سازی اورانیوم سلب کند که بنا بر اساسنامه آژانس اتمی همه کشورهای عضو از آن برخوردارند. در حقیقت مصوبات شورای امنیت در رابطه با صنایع اتمی ایران مصوباتی استعماریند، یعنی ابرقدرت‌ها این نهاد را به ابزار سیاست‌گذاری‌های خود بدل ساخته‌اند و آن‌جا که نتوانند خواست خود را در این شورا به‌کرسی بنشانند، - هم‌چون حمله و اشغال عراق- برخلاف حقوق بین‌الملل عمل می‌کنند.
اهرم سوم خرابکاری در صنایع هسته‌ای و نظامی ایران است که در این زمینه موفقیت‌هائی نیز داشته‌اند. ارسال ویروس‌های چون استاکس‌نت که موجب تعطیل چند ماهه نیروگاه بوشهر و خرابی یک رده از سانتریفوژهای مستقر در نطنز شد، و هم‌چنین ترور چند فیزیک‌دان ایرانی در تهران توسط عاملین موساد و سیا هر چند می‌تواند موجب کندی پیش‌رفت صنایع اتمی ایران گردد، اما نمی‌تواند این روند را متوقف سازد.
و سرانجام چهارمین و آخرین اهرمی که غرب می‌خواهد از آن بهره گیرد، پروژه تغییر رژیم به هر بهائی است، یعنی برای دستیابی به این هدف نه فقط می‌خواهد به تمامیت ارضی ایران تجاوز کند، بلکه بنا بر خواب‌هائی که دولت اسرائیل برای ایران دیده است، در پی تجزیه ایران به چند کشور کوچک نیز است.
البته ایرانیان میهن‌پرست و آزادی‌خواه دشمن رژیم جمهوری اسلامی‌اند که رژیمی استبدادی، پس‌گرا و ارتجاعی ‌است، زیرا در درون آزادی‌های مدنی را از مردم گرفته و در انیران با در پیش گرفتن سیاست خارجی انزواگرایانه منافع ملی ایران را به خطر انداخته است. با این حال ایرانیان میهن‌پرست در مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی با اسرائیل و آمریکا در یک جبهه قرار ندارند، زیرا همه‌ی بدبختی کنونی ما فرآورده سیاست‌های ارتجاعی و ضد ایرانی ایالات متحده و اسرائیل است. این ایالات متحده آمریکا بود که در ایران کودتای 28 مرداد را علیه حکومت ملی دکتر مصدق برنامه‌ریزی و 25 سال از دیکتاتوری شاه همه‌جانبه پشتیبانی کرد. ساواک نیز به مثابه سازمان سرکوب جنبش‌های آزادی‌خواهانه مردم و استمرار دیکتاتوری پهلوی در ایران توسط «سیا» و «موساد» سازمان‌دهی و برنامه‌ریزی شد.
با این حال مصوبات اخیر شورای امنیت و تحریم‌های خودسرانه ایالات متحده آمریکا، کانادا و انگلیس سبب شده است تا باز برخی از ایرانیان به توجیه حمله احتمالی آمریکا و اسرائیل بپردازند. البته مریکبرخی از آن‌ها هرگز به این پرسش ساده پاسخ نداده‌اند که چه نهادی و کدام قانون بین‌الملل به اسرائیل و آمریکا و اتحادیه اروپا حق حمله نظامی و بمباران صنایع اتمی ایران را داده است؟ روشن است که این دولت‌ها بنا بر منافع ملی خویش و برخلاف قوانین بین‌الملل می‌خواهند صنایع اتمی ایران را نابود کنند تا بتوانند با حفظ برتری نظامی خود در خاورمیانه منافع نامشروع خود را تأمین کنند. بنابراین، هنگامی که رسانه‌های این کشورها بر طبل جنگ می‌کوبند، هر ایرانی میهن‌پرست باید در کنار مبارزه با رژیم فاسد و استبدادی جمهوری اسلامی، با سیاست جنگ‌طلبانه اسرائیل و آمریکا مبارزه کند، زیرا با هیچ منطقی نمی‌توان پذیرفت هند و پاکستان و اسرائیل که عضو آژانس اتمی سازمان ملل نیز نیستند، می‌توانند دارای صنایع هسته‌ای و بمب اتمی باشند، اما ملت ایران را باید از چنین حقی محروم ساخت. اپوزیسیون میهن‌پرست ایران باید از یک‌سو برای افکار عمومی جهان روشن سازد تا زمانی که کشورهای همسایه ایران به سلاح‌های اتمی مجهزند، نمی‌توان از ملت ایران خواست از داشتن صنایع هسته‌ای و حتی دستیابی به تکنولوژی تولید بمب اتم چشم‌پوشی کند. از سوی دیگر، اپوزیسیونی که منافع آنی و کوتاه‌مدت خود را فراسوی منافع ملی قرار نمی‌دهد، باید از پروژه خلع سلاح هسته‌ی منطقه خاورمیانه پشتیبانی کند تا بتوان بر شالوده‌ای منطقی برای دولت‌مردان کنونی ایران روشن ساخت ادامه راهی را که در پیش گرفته‌اند، نافی منافع ملی و درازمدت ملت ایران است، زیرا خاورمیانه‌ای تهی از سلاح‌های هسته‌ای نه فقط از مسابقه تسلیحاتی دولت‌های منطقه جلوگیری خواهد کرد، بلکه سرمایه‌ای که تا کنون در این بخش هدر رفته است را می‌توان در حوزه‌های اجتماعی و اقتصادی ضروری‌تر هزینه کرد.
دیگر آن که گیریم جمهوری اسلامی در نتیجه بمباران و یا اشغال ایران توسط دولت‌های امپریالیستی نابود گشت و کسان و گروه‌هائی که خود را به‌غرب فروخته‌اند، بتوانند به قدرت سیاسی دست یابند. اما آیا این نیروها پس از خروج اشغالگران می‌توانند به سلطه خود ادامه دهند و دمکراسی را در ایران متحقق سازند؟ نمونه‌های عراق و لیبی چنین امکانی را نفی می‌کنند. در عراق چلبی‌ها در نخستین انتخابات آزاد از عرصه سیاست کنار نهاده شدند و در لیبی نیروهائی که دارای گرایش‌های دینی افراطی‌اند، توانسته‌اند رهبری حکومت موقت را از آن خود سازند. نمونه‌های مراکش، تونس، مصر و یمن نیز آشکار می‌سازند که همه‌جا نیروهای اسلامی و ضد سکولار و در نتیجه ضد دمکرات به قدرت سیاسی چنگ خواهند انداخت. آیا ایران در این میان تافته جدا بافته است؟ «جنبش سبز» نشان داد که جامعه ایران هنوز جامعه‌ای دین‌زده، یعنی محافظه‌کار است و قشر میانه ایران خواهان پیوند دمکراسی و دین به‌هم است که نمونه «خوب» آن در ترکیه تحقق یافته و از دوام برخوردار گشته است. بنابراین برای نیروهائی که پرچم آزادی‌خواهی و دمکراسی را برافراشته‌اند تا به توجیه حمله نظامی بیگانگان به ایران تحت عنوان «حمله پیش‌گیرانه» و «حفاظت از حقوق شهروندی» بپردازند، در میدان سیاست ایران فضائی برای زیست باقی نمی‌ماند. شوربختانه رفتار و کردار این گروه از چلبی‌های ایران سبب شده است تا دمکراسی در ایران بی‌اعتبار گردد، زیرا «دمکرات»‌هائی از این دست در ذهن ساده‌پندار مردم به «عوامل بیگانگان» بدل گشته‌اند.
برخی از این «نخبگان روشن‌اندیش» بدون هر گونه استدلال و منطقی مدعی‌اند که داشتن سلاح اتمی «مخالف منافع ملی»i ایران است. برخی نیز به این نتیجه رسیده‌اند که دستیابی رژیم اسلامی به سلاح اتمی «تیغ دادن بر کف زنگی مست» است و آن‌ها به‌مثابه «شهروند جهانی» چون خواهان «صلح» در جهان و منطقه‌اند،ii پس حاضرند در برابر زیاده‌خواهی‌های اسرائیل و آمریکا کوتاه بیایند. اما همین «نخبگان» انیران نشین به این پرسش ساده پاسخ نمی‌دهند که آیا سلاح‌های اتمی اسرائیل، پاکستان و هند در خدمت «منافع ملی» این دولت‌ها و «صلح جهانی» قرار دارند و یا تهدیدی دائمی برای همسایگان آن‌هایند؟ برخی دیگر از همین «نخبگان» با حساب ساده‌ سرانگشتی به این نتیجه رسیده‌اند که چون سالانه در ایران در نتیجه سوانح رانندگی نزدیک به چندین ده هزار تن کشته می‌شوند، بنابراین اگر همین تعداد در نتیجه بمباران و اشغال ایران توسط ارتش‌های بیگانه کشته شوند، زیاد مهم نیست، زیرا مرگ آن‌ها سبب رهائی 75 میلیون ایرانی از نکبت رژیم ولایت فقیه خواهد گشت.iii همین موضع‌گیری آشکار می‌سازد که این افراد که خود را «روشن‌اندیش» و «تاریخ‌پژوه» نیز می‌نامند، ساده‌ترین دستاوردهای جنبش روشنگری اروپا مبنی بر حقوق فردی را نفهمیده‌اند، زیرا اساس و شالوده دمکراسی فردیت است، یعنی هر کسی باید بتواند در مورد سرنوشت خویش تصمیم بگیرد تا گرفتار آقابالاسرهائی از این رده کوتوله‌های «روشن‌اندیش» نگردد که به‌خود حق می‌دهند بدون برخورداری از مشروعیت دمکراتیک درباره مرگ و زندگی دیگران تصمیم بگیرند.
پس از 11 سپتامبر 2001 که هیستری ضد تروریسم اسلامی همه‌جا را فراگرفته بود، دولت ائتلافی سوسیال دمکرات‌ها و سبزهای آلمان که از مشروعیت دمکراتیک و اکثریت پارلمانی نیز برخوردار بود، قانونی را تصویب کرد که بر اساس آن هرگاه یک گروه تروریستی با گروگان‌گیری یک هواپیمای شخصی خواست از آن به‌عنوان سلاح به شهرهای پر جمعیت آلمان حمله کند، ارتش آلمان حق خواهد داشت آن هواپیما را سرنگون سازد، یعنی با از بین بردن تروریست‌ها و مسافرینی که به‌طور تصادفی در آن هواپیما نشسته بودند، جان عده دیگری از مردم آلمان را نجات دهد. دادگاه عالی آلمان این قانون را مخالف اصول قانون اساسی آن کشور دانست، زیرا حکومت آلمان بنا بر نص قانون اساسی موظف است از جان و شرافت و حیثیت تک تک مردم آلمان پشتیبانی کند و از حق نجات عده‌ای به قیمت مرگ عده دیگری برخوردار نیست. اما اینک این کوتوله‌های «روشن‌اندیش» از بیگانگان می‌خواهند با نابود ساختن زیرساخت‌های یک ملت و کشتن حداقل 50 هزار ایرانی و مجروح و معلول ساختن نیم میلیون تن دیگر با سرنگون ساختن رژیم ولایت فقیه مابقی مردم ایران را «خوش‌بخت» سازند. بنا بر گزارش‌ کارشناسان بی‌طرف در نتیجه بمباران‌های ناتو زیرساخت‌های لیبی بیش از 300 میلیارد دلار صدمه دیده‌اند، یعنی لیبی باید در 10 سال آینده تمامی درآمد سالانه نفت خود را صرف بازسازی زیرساخت‌های ویران شده کند تا بتواند از استاندارد پیش از حمله ناتو به این کشور برخوردار شود. روشن است که در ایران ابعاد این ویرانگری بسیار بیش‌تر خواهد بود.
فراتر از آن، آیا در کشورهائی که در آن‌ها هنوز پیش‌شرط‌های تحقق دمکراسی هموار نگشته است، می‌توان دمکراسی، یعنی تحقق حکومت مردم بر مردم را بنا بر اراده مشتی «نخبگان دور اندیش» متحقق ساخت؟ آیا تجربه ایران، یعنی سرنگونی رژیم دیکتاتوری دودمان پهلوی در نتیجه انقلابی شکوه‌مند و استقرار حکومت استبدادی دینی نباید برای ما آشکار ساخته باشد که بر سر راه تحقق دمکراسی در ایران موانعی وجود دارند که تا کنون نتوانسته‌ایم به وجودشان پی بریم؟ و سرانجام آیا تضمیمی وجود دارد که این‌بار، یعنی پس از سرنگونی رژیم اسلامی توسط ارتش‌های بیگانه بتوان دولتی دمکراتیک را در ایران به‌وجود آورد؟iv

26 نوامبر 2011

پانوشت‌ها:

بنگرید به نوشته بهروز بیات با عنوان «باز هم درباره دخالت جهانی در لیبی»
http://news.gooya.com/politics/archives/2011/11/131709.php
بنگرید به مصاحبه خانم شهره عاصمی با آقای مهندس حسن شریعتمداری در تلویزیون «ایران ما»

بنگرید به نوشته علی میرفطروس با عنhttp://player.vimeo.com/video/32647060?autoplay=1وان « چرا حملهء نظامی به رژیم ایران؟»
http://mirfetros.com/fa/?p=2322

بنگرید به کتاب «ایران و دمکراسی» نوشته منوچهر صالحی

۱۳۹۰ آذر ۶, یکشنبه


سخنرانی جالبی از جانب آقای مرتضی محیط در مورد ماهیت امپریالیسم و خودفروختگان ایرانی. توجه به آن را ما به همه توصیه می کنیم.


۱۳۹۰ آذر ۵, شنبه

بیانیه جنبش آذربایجان پیرامون احتمال حمله نظامی به کشور و ملت ایران


بیانیه جنبش آذربایجان پیرامون احتمال حمله نظامی به کشور و ملت ایران
http://www.iranazar.net/index.php/2009-05-18-01-32-17/12275-2011-11-25-00-05-34


ملت آزاده ایران، دبیر کل محترم سازمان ملل متحد و سران محترم کشورها
جنبش آذربایجان در مقابل هرگونه حمله نظامی توسط هر حکومت خارجی ، در کنار دیگر هم میهنان خود ،بهمراه نیروهای مسلح کشور وحتی در صورت اجبار، زیر پرچم جمهوری اسلامی از کشور تاریخی خود ایران دفاع خواهد کرد.
براثر رهبری بی تدبیرانه آیت الله ها و سپاه پاسداران بر کشور و ملت ایران و نگاه ابزاری آنها به مردم و منافع ملی ، کار به جایی رسیده است که داعیه داران حکومت و نظم جهانی در صدد هستند تا با حمله نظامی به کشور ایران ،جلوی برنامه های اتمی جمهوری اسلامی را بگیرند. رژیم جمهوری اسلامی از ابتدای روی کار آمدن خود به کشور و ملت ایران بصورت ابزاری برای رسیدن به قدرت و ثروت نگاه کرده است و این رویکرد همواره نتایج شومی را در 33 سال گذشته برای مردم ایران به ارمغان آورده است.
نگاه آیت الله های حکومتی به جنگ و بکار گیری کودکان و نوجوانان درجبهه ؛ راهبرد دیپلماسی خارجی غلط وضعف دستگاه دیپلماسی ؛ عدم شناخت از منافع ملی و تاراج ثروت و تقسیم آن در بین خودی ها , واگذاری پروژه های نفت و گاز به شرکت های کار آموز و غیر متخصص در کنترل سپاه ؛ ساختن سدهای غیر کارشناسی بر روی رودخانه ها بدلیل داشتن سود بالا در خاک برداری و سد سازی توسط شرکت های شبه حکومتی ؛ تجارت مواد مخدر و توزیع آن در کشور جهت زمین گیر کردن جوانان و کاستن از اعتراض ها ؛ گسترش فقر و فحشا و از بین بردن بهداشت روانی جامعه و گسست تحکیم خانواده و جامعه و ده ها مورد دیگر که همگی در جهت این سیاست فریبکارانه و نابخردانه بوده است.

با گذشت بیش از سه دهه از بکار گیری این سیاست و با نگرش و دید ارباب رعیتی و ولایی امتی به ملت ایران و با سوزاندن فرصت های تاریخی و غیرقابل جبران این مردم، در پیشرفت موازی در کنار دیگرکشورهای جهان ،در امر رفاه،اقتصاد، علوم و.....و وارد کردن زیانی با حجم بیش از سه تریلیون دلار بر کشور؛ اینک کار را بجایی رسانده اند که دنیا بر علیه آنان بپا خواسته و بدون در نظر گرفتن آسیبهای احتمالی جانی و مالی به مردم ایران و همینطور نابودی سرمایه های ملی کشور، خواهان حمله نظامی جهت از بین بردن حکومت قرون وسطایی جمهوری اسلامی می باشد.

شایسته است ، قبل از محکوم نمودن هرگونه اقدامی از سوی کشوری یا کشورهایی ، از جمهوری اسلامی بخواهیم دست از برنامه ها و سیاست های باطل و شیطنت آمیز خود بردارد و در مرحله اول به خواسته های بحق مردم ایران گوش فرا داده و از رای آنها پیروی کند و در مرحله بعد به قوانین بین المللی احترام بگذارد.

پرسش مردم آزادیخواه ایران از دول غربی این است که چرا صدای ما را در خیابان های پر از خون در بعد از انتخابات نشنیدید؟ چرا در قبال نقض گسترده حقوق بشر در ایران سکوت کردید؟ چرااز جنبش سبز جوانان خواهان تغییر در ایران حمایت نکردید؟ اگر واقعا قصد شما از تهاجم نظامی به ایران حمایت از مردم ستم کشیده و در بند ایران است ، بدانید که مردم ما در آن مقطع زمانی نیاز به حمایت داشتند، که دریغ کردید و سکوت را ترجیح دادید.

جنبش آذربایجان برای دمکراسی و یکپارچگی ایران نسبت به احتمال حمله نظامی خارجی به ایران هشدار می دهد و از جامعه بین الملل می خواهد جلوی تصمیمات اینچنینی که ناقض حقوق مردم ستمدیده ایران از جور حاکمان جمهوری اسلامی است ، را بگیرند و کشور و ملت هزاران ساله ایران را با کشورهای با قدمت چند ده ساله و یا چند صد ساله همسان تلقی نکنند و چنانچه مرتکب این بازی خطرناک شوند ؛ بدانند که ملت ایران از تصمیم آنان استقبال نخواهند کرد و به آنها خوش آمد نخواهند گفت و این دشمنی و تجاوز به میهن را برای صدها سال در سینه وطن دوست خود نگهداشته ومطمئنا در روابط و دیدگاه آنان در تعامل با کشورهای متجاوز در آینده ای نه چندان دور تاثیر خواهد گذاشت.

ما اعلام می کنیم ، جامعه بین الملل در هر شرایطی باید تابع نظر و خواسته ملت ایران در مورد سرنوشت خود باشد و در صورت ادعا مبنی بر کمک به رهایی مردم ایران و جامعه بین الملل از چنگال حکومت بحران ساز جمهوری اسلامی ، به خواسته ها و منافع انان توجه نموده و در این راستا با نمایندگان واقعی مردم در گروه های مخالف رژیم، در تعامل کامل و مشورت باشد.

جنبش آذربایجان در کنار دیگر میهن دوستان هر گونه حمله نظامی به هر مقصودی را نخواهد پذیرفت و آن را به معنی اعلام جنگ با همه آزادی خواهان می داند و همراه آنان در برابر متجاوزین خواهد ایستاد و از کشور خود و نیاکان فرمندش دفاع خواهد کرد و یقیین دارد که در سرنوشت ملت ها هیچ نیروی به اندازه خود ملت ها تعیین کننده نمی باشد.

زنده باد آزادی و دمکراسی
پاینده ایران و ملت ایران
دفتر سیاسی جنبش آذربایجان
25 نوامبر 20011

۱۳۹۰ آذر ۴, جمعه

از ميرفطروس بعلت حمايت از حمله به ايران سلب دکترای افتخاری شد

از ميرفطروس بعلت حمايت از حمله به ايران سلب دکترای افتخاری شد
دکتر صمدانی ، رئيس دانشگاه آمريکايی گلوبال در نامه ای از آقای ميرفطروس خواست که دکترای افتخاری را که دانشگاه به ايشان اعطا کرده بود، پس بفرستد. ترجمه و متن صلی:
آقای ميرفطروس
فهم اين نکته ضروريست که ، اعطای مدرک افتخاری بر پايه شرف و لياقت کسی که مدرک را ميگيرد ، بنا شده است. يکی از اينها ( آن گونه که در بند يک آيين نامهء مربوط به اعطای مدرک دکترای دانشگاه آمريکايی گلوبال قيد شده است ) آنست که گيرندهء دکترای افتخاری ، خود را وقف کوششهای انسانی ، برای استقرار صلح در سراسر جهان کند؛ در حاليکه شما ، در نامهء حيرت آور تان ، به سناتور ليندزی گراهام (بگونه ای شرم آور و نااميد کننده ) موافقت خود را با حمله نظامی قدرتهای جهانی ( از جمله آمريکا) به سرزمين پدری خود اعلام کرده ايد.
شما ، در نامه تان، بجای اينکه از سناتور گراهام بخواهيد که ايرانيان را ، در قيام عليه رژيم تشويق کند ( بی هيچ توجيهی ) خواسته ايد که رژيم ملاها ، ازطريق نيروهای نظامی به زير کشيده شود. شما ، با اين کارتان ( بالقوه ) هيولايی را ( در هيئت هرج و مرج اقتصادی ـ سياسی در گسترهء جهان ) از بند رها ساختيد ؛ و البته ، لازم به گفتن نيست که ( از اين رهگذر ) بسياری از ايرانيان و آمريکائيان جانشان را از دست خواهند داد. گرچه ، مطمئن هستم که ( متاسفانه) فروشندگان اسلحه ( در هر دو طرف ) از اين جنگ سود خواهند برد.
آقای مير فطروس، نويسنده خوبی بودن[بتنهايی] از شما انسان خوبی نميسازد. آدولف هيتلر هم هنرمند خوبی بود ولی ، تنها از رهگذر جنايتهای فجيعش ( عليه بشريت ) در خاطره ها مانده است.
آقای مير فطروس، شما و عزيزانتان ، در زير چتر امنيتی کشور قدرتمند و متمدن فرانسه زندگی ميکنيد. از اين رو ، شما و خانوداده تان از نعمت امنيت بر خورداريد.
با اين وجود ( عطف به نامهء شما ) اينگونه بنظر ميرسد که، برای شما ميليونها نفر زن و مرد و کودک بيگناه و بيدفاع ايرانی ( که در نتيجه چنيين حملهء خانمانسوزی ، وحشتهای غير قابل توصيف جنگی را تجربه خواهند کرد) مهم نيستتند . جنگی که قدرتهای جهانی شروع خواهند کرد و توان نظامی خود را در از بين بردن بسياری از مردم ايران ( همراه با ملزومات و امکانات کمی که اين مردم، برای راحتی خود گرد آورده اند) بکار خواهند گرفت.
سرانجام ، تشويق شما برای حمله نظامی [ به ايران ] آنقدر مسخره و غيرمنطقی است که لياقت
داشتن دکترای افتخاری را که (ای-جی- يو به شما اعطا کرده بود ) از شما سلب ميکند . بنابراين دکترای افتخاری شما ( از تاريخ ارسال ای ـ ميل ، در جهت ابطال آن ) لغو خواهد شد.
پيشاپيش به شما اخطار ميشود که از اين تاريخ ببعد ، افزودن عنوان دکتر به دنبال نامتان ، يا امضا کردن و چاپ نام خود با عنوان دکتر و يا معرفی خود به هر شکلی که نشان از اين داشته باشد که از «ای جی يو » دکترا داريد، از منظر قانونی و اخلاقي، نقض حقوق دانشگاه تلقی خواهد شد.
شما موظف هستيد ، دکترای افتخاری خود را ( حداکثر ) تا ۱۵تاريخ دسامبر ۲۰۱۱ ، به AGU عودت دهيد . در غير اينصورت، خبر ابطال دکترای افتخاری شما ، دريکی از نشريات آموزشی شهرتان، همينطور سامانه اينترنتی AGU درج خواهد شد.
دکتر صمدانی ، رئيس دانشگاه آمريکايی گلوبال

نقش جدید ناتو


نقش جدید ناتو
دیمیتری سدوف
http://www.fondsk.ru/news/2011/11/17/novaja-rol-nato.html
ترجمه: ا. م. شیری
www. eb1384.wordpress.com/2011/11/24/
۳ آذر ۱۳۹۰
در گزارشهای آژانسهای خبری غرب در باره سوریه بیشتر اوقات اخبار دیگری غیر از «سربازان فراری» ارتش سوریه بچشم نمی خورد. اینطور، ۱۶ نوامبر، این «فراریان» به دفتر اطلاعات نیروی هوایی سوریه در اطراف دمشق حمله کردند. همزمان با آن، آنها در اردوگاه نظامی درعا کشتارگاه براه انداخته، چندین ده نظامی را به قتل رساندند. بگزارش آژانسهای خبری، در جریان ناآرامی های ۱۴ نوامبر نیز ۷۱ نفر، از جمله ۳۴ نفر از سربازان ارتش، باز هم بدست همین «فراریان از ارتش» کشته شدند.

رسانه های خبری خارجی در تلاش برای توضیح پیدایش توده «فراریان»، آنها را بنام «ارتش آزاد سوریه» مستقر در ترکیه (*) معرفی می کنند. اما، در اینجا یک چنین سؤالی پیش می آید: در حالیکه «ارتش آزاد سوریه» چندی پیش پا به عرصه وجود گذاشت و، همانطور که در خبرها گفته می شود، متشکل از ۱۰۰ نفر می باشد، پس چه کسانی از بهار گذشته تا کنون بیش از هزار سرباز ارتش دولتی را کشته اند؟

این فراریان از کجا مهمات، تجهیزات جنگی، اطلاعات و دیگر نیازمندیهای خود را تأمین کرده و مهمتر از همه آنها، عملیات خود را در مقیاس کشوری همآهنگ می کنند؟ آنها چند نفر باید باشند که بتوانند همه روزه با ارتش منظم دولتی بجنگند؟
کاملا واضح و روشن است که نام بی مسمای «ارتش آزاد سوریه» فقط یک «پوشش» برای شمار زیادی تروریست می باشد که تحت فرماندهی آژانسهای جاسوسی غرب فعالیت می کنند. دولت سوریه تعداد تروریستهای متشکل در گروههای ضربت را که به نیروهای دولتی حمله می کنند، ۲ هزار نفر، اعلام می کند. شمار کسانی که از گوشه های خلوت هدف گلوله تیراندازان قرار می گیرند، زیاد است. تعداد کشته ها در سوریه مرتب افزایش می یابد، و اکثریت قربانیان، هم نظامی و هم شهروندان عادی، بدست همین گروهها کشته می شوند. البته هدف جنگجویان فقط کشتار ساده سربازان نیست. مثلا، بگزارش آسوشیتدپرس، ۱۶ نوامبر در نتیجه حمله به پادگان نظامی در منطقه درعا، علاوه بر سربازان نیروهای دولتی، «۲۳ نفر از ساکنان روستای واقع در نزدیکی پادگان نیروهای دولتی، قربانی خشم جنگجویان شدند». در تفسیر آژانس آسوشیتدپرس با استناد به «گروههای حقوق بشری»، گفته می شود که سربازان مستقر در پادگان که پیش از آن رفتار مسالمت آمیز داشتند، در جریان درگیری ناگهان عصبانی شده، ساکنان روستای نزدیک را کشتند. اول و آخر این تفسیر بهیچوجه با هم نمی خواند و هر کارشناس بیغرضی می داند که این کار، کار کیست. جنگجویان سوریه درست مثل ترویستهای لیبی عمل می کنند. آنها بمنظور گسترش ترس و هرج و مرج، طرفداران رژیم را به رگبار گلوله می بندند.
ناتو برغم سازماندهی و تسلیح تروریستهای سوریه، هنوز هم نمی تواند به هدف اصلی خود دست یابد. رژیم بشار اسد بخود اطمینان دارد و قصد تسلیم شدن در مقابل دیکته خارج را ندارد. تصمیم اتحادیه عرب مبنی بر تعلیق عضویت سوریه در آن تشکیلات، مشکل بتواند این کشور را به تسلیم وادار سازد. چرا که اولا- این تصمیم کشنده نیست و ثانیا- جهان عرب شاهد آن است که اتحادیه عرب زیر سلطه گروه کشورهای عربی طرفدار آمریکا برهبری عربستان سعودی قرار دارد. این واقعیت، تصمیمات هر چند هشدار دهنده اتحادیه عرب را بی اعتبار می سازد. عضویت لیبی در اتحادیه عرب هم درست یک ماه قبل از آغاز بمبارانهای ناتو متوقف شد. بدین ترتیب، اتحادیه عرب وظیفه خود را نجام داد.
خواست پادشاه اردن، عبدالله دوم از بشار اسد برای کناره گیری از قدرت نیز نمی تواند کسی را به تأمل وادار نکند. بسیار روشن است که اردن در ازای حفظ امنیت مرزهای شرقی اسرائیل کمکهای قابل ملاحظه ای بطور آشکار و پنهان از آمریکا دریافت می کند. بدون این کمکها، اقتصاد این کشور می تواند به زیر علامت سؤال برود. به همین سبب، بر ناظران آگاه پوشیده نیست که ملک عبدالله هم مثل ریاض از واشینگتن دستور می گیرد.
با این وجود، همه اینها با تهدید ترکیه برای قطع صدور برق به سوریه قابل مقایسه نیست. همه شواهد نشاندهنده آن است که رجب طیب اردوغان این تصمیم را با توافق همکاران ناتویی خود گرفته است. اکنون فقط رقص مجازی با آهنگ «حقوق بشر» اجرا می شود. اما فردا کلید برق خاموش خواهد شد، و در آستانه فرارسیدن دوره سرما، بخش بزرگی از سوریه از انرژی برق محروم خواهد گردید.
این اقدام، باعث تغییر کیفی اوضاع و فلج شدن اقتصاد سوریه خواهد گردید. دولت بشار اسد در وضعیت بسیار بدی قرار خواهد گرفت و در چنین شرایطی، موج اعتراضات توده ای تقویت خواهد شد و احتمالا به مرحله وخیمی هم برسد. در چنین صورتی، تدابیر نیمه ناقص نه کمکی به رژیم خواهد کرد و نه گزینه دیگری جز اعلام وضعیت فوق العاده باقی خواهد گذارد. ناتو نیز امید خود را به اعزام «کلاه آبی ها» به سوریه بسته است که باز هم متشکل از واحدهای ناتو و متحدان عربی خواهد بود.
بلوک آتلانتیک شمالی به هر قیمتی در امور داخلی سوریه دخالت کرده و خواهد کرد. ناتو همانطور که در لیبی عمل کرد، سعی می کند بر مبنای قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد به سوریه وارد شود و این یعنی، تضمین جنگ داخلی در این کشور. در این صورت، «کلاه آبی ها» به مربی و فرمانده یکی از طرفهای درگیر جنگ تبدیل می شوند و در مرحله تعیین کننده نیز، سر و کله نیروهای ویژه پیدا خواهد شد و درست مثل طرابلس، مقر دولت اسد را مورد حمله خواهند داد.
بدین ترتیب، ناتو نقش جدید خود را که در لیبی آزمایش کرد، تحکیم نموده و در جنگ داخلی برعلیه رژیمی که تصمیم به سرنگونی آن از قبل گرفته شده، شرکت می کند و یک گام دیگر در راه تأئید نقش ناتو بعنوان ژاندارم بین المللی برداشته خواهد شد.
با این وجود، هنوز یک مشکل حل نشده برای ناتو باقی مانده است. و آن اینکه، «کلاه آبی ها» نیز باید بر اساس قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد به این کشور اعزام شوند. و این هم بمعنی آن است که سرنوشت سوریه را جمهوری خلق چین و جمهوری فدراتیو روسیه رقم می زنند. به همین جهت، فشار باور نکردنی بر پکن و مسکو وارد خواهد شد. آژیرهای غرب ببهانه مقابله با «خونریزهای گسترده رژیم جنایتکار اسد و ضرورت مداخله بین المللی» با تمام قدرت بصدا در خواهند آمد.
در همه حال، حرف آخر و گره گشا در این سیاست جهانی را رهبری چین و روسیه خواهند زد...
افزوده مترجم
(*)- بمنظور درک بهتر سیاستهای همواره ارتجاعی دولتهای پیشین و کنونی ترکیه، توجه خوانندگان را به موضع این کشور در جنگهای جهانی اول، دوم و «سرد» جلب می کنم.
دوستان و همراهان گرامی، خواهشمندم این نشانی ای- میل را «ibi-shi@mail.ru» به حافظه کامپیوتر خود بسپارید. در نظر دارم در آینده ترجمه ها و نوشتارها را از طریق تقدیم نمایم.

۱۳۹۰ آذر ۱, سه‌شنبه

نامه سرگشاده به فراکسیون سبزها در پارلمان آلمان






نامه سرگشاده به فراکسیون سبزها در پارلمان آلمان
«جای بسی شگفتی است که فراکسیون حزب سبزها در پارلمان آلمان فدرال در جدال بر سر برنامه اتمی ایران و تهدید حمله ازجانب اسرائیل به ایران آشکارا به نفع اسرائیل موضع گیری می‌کند. ما بدون هیچ قید و شرطی اعلام می‌کنیم که با دست یابی هر کشور جدیدی به سلاح اتمی شدیدا مخالفیم و تردیدی نداریم که چنانچه بمب اتمی در اختیار ایران قرار گیرد، بی‌ثباتی منطقه بیش از پیش تشدید خواهد شد.»

نامه سرگشاده
به فراکسیون حزب سبزها در پارلمان آلمان فدرال

به مناسبت اطلاعیه مطبوعاتی مورخ نهم نوامبر2011خانم کرستین مولر،
سخنگوی سیاست خارجی حزب درباره گزارش IAEA در مورد برنامه اتمی ایران
ترجمه ازآلمانی

جای بسی شگفتی است که فراکسیون حزب سبزها در پارلمان آلمان فدرال در جدال بر سر برنامه اتمی ایران و تهدید حمله ازجانب اسرائیل به ایران آشکارا به نفع اسرائیل موضع گیری میکند. ما بدون هیچ قید و شرطی اعلام میکنیم که با دست یابی هر کشور جدیدی به سلاح اتمی شدیدا مخالفیم و تردیدی نداریم که چنانچه بمب اتمی در اختیار ایران قرار گیرد، بی‌ثباتی منطقه بیش از پیش تشدید خواهد شد.

درعین حال براین باوریم که نمیتوان خطرات کشوری را که یک زرادخانه اتمی در اختیار دارد، از بدو تشکیلش بارها کشورهای همجوارش را مورد تجاوز نظامی قرار داده است و تا به امروز از انجام خواست جامعه جهانی برای دست کشیدن از اشغال فلسطین سر باززده است، نادیده گرفت.

حال اگر کسی مانند فراکسیون حزب سبز در پارلمان آلمان فدرال بخواهد تنها از دست یابی ایران به سلاح اتمی جلوگیری کند وعوامل دیگر را نادیده بگیرد، درواقع نه تنها از انحصار قدرت اتمی اسرائیل جا نبداری کرده است، بلکه عملا خود را درمسئولیت گسترش سلاح های هسته ای در منطقه و دیگر نقاط جهان سهیم میکند. البته هستند افرادی نظیر نتا نیاهو و لیبرمان که تصور میکنند با تکیه بر قدرت نظامی و به ویژه تسلیحات اتمی میتوانند برای مردم اسرائیل امنیت بیشتر تضمین کنند، در حالیکه مشخصا همانها هستند که با این روشها و تهدید ها امنیت اسرائیل را بیش از همه به خطر می اندازند.

حال اگر هدف فراکسیون سبزها در پارلمان آلمان فدرال واقعا حفظ موجودیت اسرائیل و همزیستی مسالمت آمیز همه ملتهای خاور میانه باشد، باید آنها به جای پذیرش و تا یید قدرت اتمی اسرائیل برای ایجاد منطقه ای عاری از سلاحهای کشتار جمعی و ترویج اندیشه تعامل میان کشورهای خاورمیانه و نزدیک تلاش کنند و همه کشورها، از جمله ایران و اسرائیل را به همکاری سازنده برای دستیابی به این چشم انداز صلح پایدار فراخوانند. چه نکو بود اگر آنها به معدود نداهای هوشمندانه ای که از اسرائیل شنیده میشود ، مانند توصیه هیلل شنکر، گوش فرا میدادند. (رجوع شود به روزنامه هاآرتس، ۱۱ نوامبر ۲۰۱۱)

علاوه برآنچه در بالا گفته شد، اطلاعیه فراکسیون حزب سبزها بر خلاف انتظاری که می‌توان از یک حزب پارلمان آلمان داشت، فاقد واقع بینی و توان تشخیص است و بدون چون وچرا و یک برخورد انتقادی ، گزارش اغراق آمیز سازمان انرژی اتمی (IAEA ) و ادعاهای تبلیغاتی آنرا میپذیرد:

- گزارش سازمان انرژی اتمی قبل از انتشار اعتبار خود را از دست داده بود ، زیرا اسرائیل که خود عضواین سازمان نیست ده روز قبل از انتشار گزارش با استناد به آن ایران را ، که عضو سازمان است، به حمله نظامی تهدید کرده بود.

- البته گزارش سازمان انرژی اتمی مفصل تر از گزارشهای پیشین است، اما این دلیل بر دقیق تر بودن آن نیست. این گزارش نه ثابت میکند که ایران واقعا توان ساخت بمب اتمی دارد و نه اینکه چه زمانی برای ساخت آن نیاز دارد. اکنون حدود دهسال است این هشدار هراسناک را مدام میشنویم که ایران ظرف شش‌ماه دیگر به بمب اتمی دست خواهد یافت.

- گزارش سازمان انرژی اتمی عمدتا متکی بر اطلاعات سازمان های امنیتی ده کشور است. معلوم نیست به چه علت نام این کشور ها در گزارش ذکر نمیشود. آیا سازمان انرژی اتمی میخواهد با کتمان این واقعیت که اسرائیل که عضو آژانس انرژی اتمی نیست ،ولی بعنوان طرف دعوی در گردآوری اطلاعات سهیم بوده است از بی اعتبار شدن گزارش و رسوائی خود جلوگیری کند؟

به رغم همه این نکات که هریک اعتبار گزارش سازمان انرژی اتمی را مورد تردید قرار میدهند، در اطلاعیه فراکسیون حزب سبزها کوچکترین نشانه ای از تعمق دیده نمیشود. چنین برخوردی با معضلی که میتواند به یک جنگ خاتمانسوزدر حساس ترین منطقه جهان بیانجامد، از یک حزب سیاسی متعهد بعید است. به خاطر داریم که در گذشته ای نه چندان دور سازمان های جاسوسی برای توجیه جنگ علیه عراق اطلاعا ت دروغین در اختیار جرج دبلیو بوش قرار دادند. آیا فراکسیون حزب سبزها از یاد برده است که چگونه کولین پاول، وزیر خارجه پیشین امریکا ، به خاطر دروغ هائی که بر اساس اطلاعات سازمانهای جاسوسی با شور و حرارت تمام در شورای امنیت سازمان ملل متحد گفته بود، رسما درانظار عمومی جهانیان عذر خواهی کرد؟ آیا جنگ افغانستان و عراق برای خاور میانه و نزدیک کافی نیستند؟ آیا باید جنگ ایران هم به آن اضافه شود تا از تاریخ درس بگیریم؟ این دیگر واقعا مضحک است که بخواهیم به حزبی که مشروعیت خودرا از جنبش صلح طلبی آلمان کسب کزده است ، دسیسه هائی را تفهیم کنیم که برای توجیه یک جنگ جدید به کار برده میشوند.

هشدار های فراکسیون حزب سبز آلمان در مورد « پیامد های فاجعه بار جنگ « به دولت اسرائیل تا زمانی که همراه با تاکید به تحریم های هرچه شدید تر علیه ایران مطرح میشود، کاملا صوری است ، تحریم هائی که علاوه بر فشار مشدد بر مردم ایران و پیامدهای خانمانسوز آن برای جامعه، در نهایت هدفشان چیزی نیست جز هموار کردن جاده برای آغا زیک جنگ جدید. فراموش نکنیم، شدید ترین تحریم ها علیه رژیم صدام حسین در دهه ۱۹۹۰ سرانجام به جنگ منتهی گردید. این واقعیت را نیز در نظر داشته باشیم که هرچه تحریم ها علیه ایران شدید تر شوند، عمر نظام غیر دموکراتیک و سرکوبگر رژیم حاکم طولانی تر خواهد شد. زیرا تحریم ها بهانه مناسبی به دست حکومت میدهند تا افکار عمومی را از رشوه خواری و بی تد بیری خود که کشور را به فلاکت کشانده است ، منحرف کند و درست همانگونه که صدام حسین در طول تحریم های ده ساله عمل کرد، ادامه حیات خود را به عنوان تضمین کننده نجات ملت در شرایط اضطراری توجیه کند. از این راه نظام جمهوری اسلامی ایران میتواند برای خود مشروعیتی را که سالهاست از دست داده ، مجددا کسب کند. به باور ما زمان آن فرا رسیده است که از سیاست دوگانه و دو معیاری دست برداریم . در غیر اینصورت این سیاست آگاهانه یا ناآگاهانه در عمل در خدمت سیاست جنگ افروز دیگری در خاور میانه و نزدیک و این بار علیه ایران قرار خواهد گرفت ، که میتواند تمام منطقه ، از جمله اسرائیل را به آتش بکشاند.

برلن ، ۱۲ نوامبر ۲۰۱۱

محسن مسرت ، بهمن نیرومند

پیرامون خطر حمله نظامی امپریالیسم آمریکا و صهیونیسم اسرائیل به ایران


بیانیه
کمیته مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت)
پیرامون خطر حمله نظامی امپریالیسم آمریکا و صهیونیسم اسرائیل به ایران
www.yaranema.eu
نعره های گوشخراش سران امپریالیستهای آمریکا و اروپا و صهیونستهای اسرائیل، بازوی اجرائی آنها در منطقه خاورمیانه همچنان بلند است. طبلهای جنگ یک لحظه خاموش نمی شوند. اینک، شبح جنگ بعد از بلعیدن دو کشور ساحل عاج و لیبی فقط در عرض چند ماه، سایه شوم خود را بر سر جمهوری عربی سوریه و میهن ما ایران ایران گسترانیده است. امروز صحبت از جنگی در میان است که می تواند بسیار فراتر از منطقه را در کام خود فرو ببرد.

دول امپریالیستی و در رأس آنها امپریالیسم آمریکا که هر روز بیشتر از روز پیش در باتلاق بحرانهای سیاسی، اقتصادی - مالی و اجتماعی فرومی روند، جنگها را بعنوان تنها گزینه برای خروج از این باتلاق برگزیده اند. برای شروع جنگ، به دسیسه پشت دسیسه، به توطئه پشت توطئه متوسل می شوند. تخریب و غصب عدوانی ثروتها و نقدینه های لیبی و ساحل هم نتوانست گرهی از مشکلات کشنده امپریالیسم جهانی باز کند. اختاپوس صهیونیستی مسلط بر سه قلوهای امپریالیستی سفارش دهنده جنگها، شامل بانک جهانی، صندوق بین الملی پول و سازمان تجارت جهانی، که از شش ماه پیش فرمان جنگ در سوریه را صادر کرده است، این بار، اتهام مضحک ترور سفیر عربستان در آمریکا و مزخرف تر از آن، گزارش سفارشی یوکیا آمانو، رئیس آژانس بین المللی انرژی هسته ای پیرامون برنامه هسته ایران را، بهانه و مستمسکی برای هیاهوی ساختگی و آغاز جنگ برعلیه میهن ما قرار داده و هر روز که می گذرد، خطر تهاجم نظامی جدی تر می شود.

کمیته مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت)، همصدا با جامعه صلحدوست ملی و بین المللی، هر گونه دخالت امپریالیسم جهانی در امور کشور ما و دمیدن بر شیپور جنگ را بشدت تقبیح نموده و آن را یک تجاوز خیره سرانه به حق انحصاری خلقهای ایران در تعیین تکلیف با رژیم استبدادی حاکم بر میهن خود و تجاوز بیشرمانه به حق مسلم کشورمان در بهره بری از فناوری هسته ای می داند.

کمیته مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت)، همه قطعنامه ها و مصوبات شورای امنیت سازمان ملل متحد دایر بر تحریم و محاصره اقتصادی ایران و هر کشور دیگری را بدرستی بمثابه تخطی آشکار از اصل وجودی خود مبنی بر کمک به حفظ صلح و امنیت جهانی، اقداماتی جانبدارانه برای شروع همه جنگهای استعماری دو دهه اخیر، اشغال و ویرانی کشورها و فشردن گلوی خلقهای محروم و ستمدیده ارزیابی نموده و همه آنها را مردود می شمارد.

کمیته مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت)، بموازات تقبیح و رد تهدیدات مستمر امپریالیسم جهانی و صهیونیسم بین المللی به تجاوز نظامی برعلیه میهن ما و دیگر اشکال دخالت آنها در امور داخلی ایران، رژیم دینی - استبدادی جمهوری اسلامی را مسئول همه کوتاهی ها در مقابله با تهدیدات و پرونده سازیهای امپریالیسم جهانی و صهیونیسم بین المللی و از جمله، کوتاهی در ارجاع پرونده های جعلی «ترور سفیر عربستان سعودی در آمریکا» و «گزارش سفارشی - سیاسی رئیس آژانس انرژی هسته بین المللی پیرامون برنامه هسته ای ایران» به مراجع قضائی بین المللی، بدون توجه به عدم استقلال و رأی آنها، می شناسد.

کمیته مرکزی سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت)، همه مردم، همه احزاب، سازمانها و شخصیت های آزادیخواه و صلحدوست ایران و جهان را به تلاش و آمادگی برای دفع تهدیدات و تجاوزات امپریالیسم جهانی و صهیونیسم بین المللی فرامی خواند.

مرگ بر جنگ، پیروز باد صلح، استقلال، آزادی!
نابود باد امپریالیسم و صهیونیسم جهانی!
کمیته مرکزی سازمان قدائیان خلق ایران (اکثریت)
۲۹ آبان ۱۳۹۰

اتحاد چپ ایرانیان در خارج از کشور


بیانیه
علیه دخالت گری و جنگ ، علیه دیکتاتوری و استثمار
برای صلح ،آزادی وبرابری
دولت اسرائیل با پشتیبانی دولت امریکا و همراهی سایر قدرت های امپریالیستی طبل های جنگ را به صدا در آورده اند . بحث حمله نظامی به تاسیسات اتمی ایران برای جلوگیری از مبدل شدن جمهوری اسلامی به یک قدرت اتمی در منطقه ، اکنون داغ ترین موضوع مورد مشاجره در اسرائیل است. گزارش اخیر سازمان انرژی اتمی نیز سوخت لازم برای تبلیغات جنگ افروزانه را فراهم ساخته است.
دولت اسرائیل اکنون درداخل کشور با بزرگترین جنبش مطالباتی در اعتراض به اجرای چند دهه سیاست های نئولیبرالی مواجه است و درسطح بین المللی با طرح سلسله درخواست ها در به رسمیت شناخته شدن دولت مستقل فلسطینی از هر سو زیر آتش انتقاد قراردارد.دولت اسرائیل برای خروج از بحران انزوا تلاش می کند بادستور کار قراردادن مقابله با خطر اتمی رژیم اسلامی پویش انقلاب در منطقه را نیز از دستورکا ر خارج کند. کمترین تاثیر این تهدیدها افزایش محاصره اقتصادی ایران است که هم اکنون دولت های اصلی اتحادیه اروپا نیز پشتیبانی خود را از تشدید تحریم ها اعلام کرده اند.
رژیم جمهوری اسلامی نیز که نیک میداند جنبش عظیم توده ای ضد حاکمیت اسلامی همچنان در کمین نشسته و علاوه بر آن به طور روزانه با گسترش شتابان بحران اقتصادی ، انزوای بین المللی ، جدال پایان ناپذیرجناح ها و افشاگری های رسوائی آور مواجه است، تهدیدهای جنگی دولت اسرائیل را به فال نیک گرفته و ان را برکتی برای منحرف ساختن افکار عمومی و ادامه حیات ننگین اش به حساب می آورد. از همین رو سران رژیم تهدیدها را با تهدید متقابل و نعره های جنگ طلبانه را با وعده مقابله به مثل پاسخ می دهند.
در چنین شرایط حساسی ما اتحاد چپ ایرانیان در خارج از کشور، فعالین و نیروهای سوسیالیت اعلام میداریم که :
• هر نوع بمباران نظامی به هر شکلی و در هر سطحی را محکوم می کنیم . حمله هوایی نظامی تنها موجب تقویت رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی ، نابودی زیرساخت های کشور و تلفات غیر قابل محاسبه شهروندان کشورمان خواهد شد.
• هر نوع دخالت نظامی قدرت های امپریالیستی تحت هر بهانه و مستمسک و در هر سطحی رامحکوم می کنیم . حاصل دخالت قدرت های امپریالیستی سرکوب جنبش ازادی خواهی و برابری طلبی و کارگری و چپاول منابع و ثروت های طبیعی کشورمان خواهد بود.
• ما هرنوع محاصره اقتصادی (گزینشی ، هوشمند، فلج کننده و ...) را محکوم می کنیم. محاصره اقتصادی با متلاشی کردن هر چه بیشتر اقتصاد کشور، افزایش قیمت کالا و خدمات ، حذف خدمات دولتی ، گسترش شتابان بیکاری ، فقر زدگی ، فحشا ،جنایت ، افزایش سرکوب در همه عرصه ها و ... فشار اصلی خود را بر عموم کارگران و زحمتکشان فرود آورده و با عدم تاثیر گذاری بر حاکمان موقعیت انها را تقویت می کند. کارکرد ضربه نظامی ، دخالت خارجی و محاصره اقتصادی راه را برای به قدرت رسیدن حکومت های فاسد و مستبد وابسته به قدرت های امپریالیستی هموارخواهد ساخت.
• ما فعالیت های اتمی رژیم جمهوری اسلامی را قویا محکوم می کنیم . ما مخالف هر نوع زرادخانه و سلاح های اتمی بوده و طرفدار خلع سلاح عمومی اتمی خاورمیانه و جهانی عاری از سلاح های هسته ای هستیم.
• مخالفت ما با انرژی اتمی تنها محدود به سلاح های اتمی نیست. ما مخالف استفاده از انرژی اتمی و جایگزینی آن با انرژی های پاک و بدون آلایندگی های زیست محیطی هستیم. تجربه هایی نظیر "چرنوبیل" و"فوکوشیما" نشان میدهد که حتی استفاده صلح امیز از انرژی هسته ای تا چه حد می تواند فاجعه آفرین باشد. علاوه بر آن کشوری مانند ایران نه فقط از لحاظ منابع زیرزمینی انرژی بلکه به لحاظ امکانات جغرافیایی نیز بسیار مستعد برای تولید انرژی های پاک و دارای امکانات بسیار گسترده و منحصر به فرد می باشد.از همین رو ادامه سیاست اتمی توسط رژیم جمهوری اسلامی که مردم ایران هزینه های سنگینی برای ان پرداخته اند باید فورا و بدون قید و شرط متوقف شود.
• ما خواهان سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی از طریق انقلاب مردم ایران هستیم . ادامه حیات ننگین رژیم اسلامی حاصلی جز سقوط هر چه بیشتر اقتصادی ، قهقرای اجتماعی و فرهنگی نداشته و نخواهد داشت و متقابلا سرنگونی رژیم اسلامی نخستین شرط برقراری حق رای عمومی ، آزادیهای سیاسی و حق تعیین سرنوشت سیاسی توسط مردم ایران و حرکت به سوی برقراری حاکمیت اکثریت یعنی حاکمیت کارگران و زحمتکشان و رسیدن به یک جامعه انسانی خواهد بود.
• سرمایه داری معاصر در جهان امروز ما نه فقط در کشور های حاشیه بلکه در مراکز اصلی آن با بحران عظیم ساختاری روبروست و اصلا حات اجتماعی دوره "دولت رفاه" و آزادیهای سیاسی دمکراسی لیبرال رایکی از دیگری وا می چیند. جنبش اشغال که اکنون به سرتاسر کشورهای پیشرفته سرمایه داری گسترش یافته است، نشان دهنده اوج پوسیدگی سرمایه داری به مثابه نظام مسلط بر جهان است. تضمین آزادی ،عدالت اجتماعی ،صلح و استقلال نه با سیاست های رفرمیستی و لیبرالی بلکه اکنون هر چه بیشتر به فراتر رفتن از سرمایه داری و تلاش برای عملی ساختن سوسیالیسم پیوند خورده است. حاکمیت اکثریت برخاسته از دل انقلاب می تواند مسیر در نوردیدن سرمایه داری را هموارسازد.
• ما همراه با کارگران و زحمتکشان ، همراه با همه فعالین آزادی خواه و برابری طلب و همه نیروهای سوسیالیست ، برای مقابله با تهدیدات دخالت نیروهای خارجی ، وادراکردن رژیم اسلامی به متوقف کردن برنامه های هسته ای ، برداشته شدن محاصره اقتصادی و گسترش مبارزات توده ای برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی تلاش می کنیم.

محکوم باد هرنوع دخالت گری امپریالیستی در امورایران
سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی
زنده باد انقلاب
زنده باد سوسیالیسم

http://www.ipetitions.com/petition/etehadchap/?utm_medium=email&utm_source=system&utm_campaign=Send%2Bto%2BFriend

۱۳۹۰ آبان ۳۰, دوشنبه

بيانيه کنشگران سياسي، اجتماعي، مدنی و فرهنگی داخل ايران پيرامون خطر حمله نظامی به ايران






بيانيه کنشگران سياسي، اجتماعي، مدنی و فرهنگی داخل ايران پيرامون خطر حمله نظامی به ايران




آژيرهای جنگ را چه کسانی به صدا در می آورند؟
صلح اعتراف آشكار به حقيقت است:
با خيل كشتگان چه كرديد؟ (محمود درويش).

1- جنگ مخوف‌ترين پديده‌ای است که انسان از گذشته تاکنون با آن روبرو شده است. در جامعه‌ی ما هنوز سايه‌ی شوم جنگ 8 ساله با عراق بر سر زندگی ميليون‌ها تن از ايرانيان سنگينی مي‌کند. هنوز خاطرات آژيرهای قرمز، پناهگاه‌های نمور، خاموشي‌های شبانه، پيکر‌های بی نام، دست و پا‌های قطع شده، مادران بی فرزند، فرزندان بی پدر، قحطی و گرسنگي، آوارگان بي‌خانه و کاشانه و دهها تصوير دهشتناک ديگر، در گوشه گوشه‌ی ذهن تک تک ما، چه پر رنگ و چه کمرنگ، چه همچون کابوس شبانه و چه همچون بيم هميشگی روزانه سنگينی مي‌کند.
2- در چند سال اخير رسانه‌های مسلط سعی کرده‌اند جنگ را به يک بازی کامپيوتری و بيان تصويريِ آن در رسانه‌ها فروبکاهند. يک نقطه‌ی قرمز از صفحه‌ی رادار هواپيماهای فوق پيشرفته‌ی ناتو شروع به چشمک زدن مي‌کند، و سپس يک انفجار به ظاهر کوچک. اين تصويری از جنگ است که رسانه‌ها به مخاطبان خود تلقين مي‌کنند. اما واقعيت بسيار زشتر و خون آلودتر است. قطعاً اينجا فقط داستان انفجار يک نقطه‌ی قرمز در رادار هواپيما نيست. داستان نابوديِ خانواده‌ای است که شايد سر سفره‌ی غذا در طرابلس نشسته باشند. يا سربازان خسته‌ای که به اجبار در يک مرکز نظامی در بغداد نگهداری مي‌شوند، يا مدرسه‌ای که کودکان يوگسلاوی در آن درس می خوانند و يا يک بازار محلی پر از زندگی و رفت و آمد در محله‌های کابل .... يا هر چيز ديگری که تا چند لحظه قبل زندگی در آن جاری بوده است و اکنون تبديل به تلی از خاکستر شده است. اين واقعيت کثيف را بايد عريان‌تر از هميشه جلوی چشمان مخاطب قرار دهيم تا کراهت جنگ را نشان داده باشيم.
3- جنگ به هر بهانه‌ای مذموم است. نه دموکراسی از دهانه‌ی توپ‌های جنگی ائتلاف بر ضد عراق در ‌آمد، نه حقوق بشر نشسته در جنگنده‌های ناتو بر فراز طرابلس به پرواز در آمد، نه آزادی با پيک موشک‌های دوربرد آمريکا برای افغان‌ها به ارمغان آمد. در اين شرايط با توجه به تجربه‌های گذشته‌، ما به هيچ عنوان و تحت هيچ عنوانی جنگ را نمي‌پذيريم. آن هم در شرايطی که يک جنبش اجتماعی فراگير و ريشه‌ای در سرتاسر جهان و منطقه و ايران در جريان است. دخالت نظامی تنها دست آويزی است برای حاکميت‌های غير دموکراتيک تا بار ديگر از آب گل آلودِ جنگ ماهی بگيرند و با "بحرانی" اعلام کردنِ شرايط، بار ديگر به سرکوب هر چه شديدتر جنبش‌های مردمی و خواست‌ها و مطالبات به حق آن‌ها بپردازند. تنها مقايسه‌ای ساده بين تجربه‌ی افغانستان و عراق، با تجربه‌ی تونس و مصر مي‌تواند واقعيت را برای ما آشکار سازد.
4- ماهيت ذاتی جنبش مردم ايران در چند سال اخير بر اين اصل اساسی استوار بوده است که مردم درون ايران خواستار آن هستند تا سرنوشت خودشان را با دستان خود و در صحنه‌ی عينی مبارزه تعيين کنند. آن‌ها نمي‌خواهند هيچ قدرت داخلی و خارجي‌ قيم‌شان باشد و برای آنان و به جای آنان تصميم بگيرد. در نتيجه هرگونه دخالت خارجی خصوصاً از جنس نظامي‌اش با اين ماهيت در تضاد بنيادين قرار دارد. تمام کسانی که به هر نام و در هر جايگاهی برای بمب افکن‌های ناتو و آمريکا کف و سوت بکشند ديگر در کنار مردم ايران جايگاهی نخواهند داشت و بايد به صراحت به آنان گفت خط شما از خطِ منافع مردم جدا گشته است. آژيرهای قرمز جنگ را تنها کسانی به صدا در مي‌آورند که مي‌دانند در آينده‌ای که مردم ايران، بعد از پروسه‌ی مبارزاتي‌شان و به توان و نيروی خود خواهند ساخت، هيچ جايگاهی نخواهند داشت. آری. تنها کسانی از جنگ استقبال مي‌کنند که به قدرت مردم برای تغيير سرنوشت خويش اميدی ندارند و حيات خود را در "بحران آفرينی" جستجو مي‌کنند.
5- با اين همه مردم ايران به طور قطع از همراهی و حمايت‌های انسان‌های صلح طلب، آزادی خواه و تحول‌گرا در سرتاسر جهان از وال استريت گرفته تا خيابان‌های اروپا و کشور‌های عربی استقبال مي‌کنند. مردم ايران خود را همراه و در کنار تمامی مردم آزادي‌خواه و برابري‌طلب دنيا مي‌دانند که برای ساختن "جهانی ديگر" تلاش مي‌کنند.
6- ما امضا کنندگان اين بيانيه بر اين باوريم که راه انداختن جنگ و دميدن بر آتش آن از طرف نظام سرمايه‌داری جهانی به سرکردگی ايالات متحده و حاميان داخلي‌اش، فقط به ضرر جنبش اجتماعی و اصيل مردم ايران است. جنگ و شرايط بحرانيِ حاصل از آن نه تنها پايه‌‌ی ديکتاتوري‌ها را تضعيف نخواهد کرد، بلکه بهترين بهانه برای سرکوب اين جنبش‌های اجتماعی و کنشگران آن و همچنين بستری برای به قدرت رسيدن نيروهای وابسته و غيردموکراتيکی است که حيات سياسی خود را در جنگ، بحران و سرکوب جستجو مي‌کنند.
امضاکنندگان بيانيه:
يونس آبسالان (نويسنده و کارگردان)، رضا اسد آبادی (روزنامه نگار)، امير عباس آذرم وند (فعال سياسی)، کمال اطهاری (اقتصاددان)، مهرنوش اعتمادی (فعال مدنی)، امير اميرقلی (فعال حقوق بشر)، مريم اميری (مترجم)، مريم اميری (فعال حقوق زنان)، محمد امينی (فعال سياسی)، شهلا انتصاری (فعال اجتماعی)، الناز انصاری (روزنامه نگار)، آيدا اورنگ (روزنامه نگار)، سولماز ايکدر(روزنامه نگار و فعال مدنی)، محمد جواد باستانی کيا (اقتصاد دان)، خسرو باقری (مترجم)، عماد برقعی (فعال دانشجويی)، منوچهر بصير (نويسنده و مترجم)، سيمين بهبهانی (شاعر)، سهند بنی کمالی (پژوهشگر)، نسيم بني‌کمالی (فعال مدنی)، بابک پاکزاد (مترجم و روزنامه نگار)، هادی پاکزاد (نويسنده و روزنامه نگار)، محسن پريزاد (فعال اجتماعی)، ياشار پورخامنه (فعال اجتماعی)، هايده تابش (فعال مدنی)، علی رضا جباری (نويسنده و مترجم)، حميد جعفری (نويسنده و شاعر)، اسماعيل جليلوند (فعال دانشجويی)، پيمانه جمشيدی (نويسنده)، نزهت حافظی سمنانی (از مادران جان باختگان 67)، آيدين حلال زاده (فعال دانشجويی)، ناهيد خيرابی (روزنامه نگار)، مينو حبيبی (فعال حقوق کودک)، سعيد حسن زاده (فعال سياسی)، اختای حسينی (فعال مدنی)، وحيد حلاج (فعال دانشجويی)، مژگان حمزه لو (فعال مدنی)، مهين خديوی (ناشر و شاعر)، مزدک دانشور (روزنامه نگار)، روزبه درنشان (فعال اجتماعی)، ترانه راد (فعال اجتماعی)، پروانه راد (فعال اجتماعی)، فريبرز رئيس دانا (اقتصاددان)، کاوه رضايی شيراز (فعال مدنی)، صادق رضايی گيگلو( فعال دانشجويی)، زهره روحی (پژوهشگر)، گلناز روحی (فعال فرهنگی)، محمد علی رجايی (نويسنده و مترجم)، اردشير زارعی قنواتی (روزنامه نگار)، ناصر زرافشان (حقوق‌دان)، مريم زندی (فعال مدنی)، کاوه سرمست (اقتصاددان)، حسام سلامت (مترجم و ويراستار)، سعيد سلطانی (شاعر)، ميرجواد سيد حسينی (مترجم)، روحی شفيعی (نويسنده و مترجم)، صادق شکيب (فعال اجتماعی)، فواد شمس (روزنامه نگار)، پروانه شميرانی (فعال اجتماعی)، سعيد شيرزاد (فعال اجتماعی)، خسرو صادقی بروجنی (پژوهشگر)، سيد علی صالحی (شاعر)، مازيار صالحی (فعال اجتماعی)، وحيد صباغی (فعال مدنی)، پرويز صداقت (پژوهشگر و مترجم)، سيد محمد صدرالغروی ( پژوهشگر)، سيامک طاهری (روزنامه نگار)، کاظم طاهری (فعال اجتماعی)، مرتضی طاهری (اقتصاد دان)، مصطفی طاهری (فعال فرهنگی)، پويش عزيزالدين (فعال مدنی)، افشين عزيزی (عکاس)، ياسر عزيزی (فعال اجتماعی)، علی عطاپور(اقتصاد دان)، محمدعلی عمويی (فعال سياسی)، محمد غزنويان (فعال اجتماعی)، کاظم فرج اللهی (فعال کارگری)، آزاده فرقانی (مشاور اجتماعی)، ميلاد فدايى اصل (خبرنگار)، نيوشا فدايی (مدرس دانشگاه)، صادق فقيرزاده (فعال سياسی)، نوشين کشاورزنيا (فعال حقوق زنان)، کيميا کورس (فعال حقوق کودک)، روزبه گرجی بيانی (فعال اجتماعی)، محمد مالجو (اقتصاددان)، مريم محبوب (ويراستار)، مهدی محمودی (فعال سياسی)، سعيد مدنی (پژوهشگر اجتماعی)، سميرا مرادی (روزنامه نگار)، فرشيد مقدم سليمی (پژوهشگر اجتماعی)، منيژه منجم عراقی (نويسنده)، پژمان موسوی (روزنامه نگار)، وحيده مولوی (فعال حقوق زنان)، محترم ميرعبداله يانی (ناشر)، ناهيد ميرحاج (فعال زنان)، شيوا نظر آهاری (فعال مدنی)، ارشيا نوری (فعال اجتماعی)، امير نيما (فعال دانشجويی)، لعبت والا (شاعر)، الهام هومين فر (فعال مدنی)، امير يعقوبعلی (فعال مدنی)، احمد يوسف پور(فعال اجتماعی)، عنايت يوسف پور(فعال اجتماعی)، منور يوسف پور(فعال اجتماعی).

Antiwar2011@gmail.com این نشانی پست الکترونیک دربرابر spambot ها و هرزنامه ها محافظت می شود. برای مشاهده آن شما نیازمند فعال بودن جاواسکریپت هستید

۱۳۹۰ آبان ۲۷, جمعه

کوبیدن بر طبل جنگ، تقابل با جنبش مردم برای آزادی و برابری است!


کوبیدن بر طبل جنگ، تقابل با جنبش مردم برای آزادی و برابری است!

جمع شدن یک سلسله حوادث با اهمیت در سطح منطقه و جهان ، موجب تراکم ابرهای تهدید ات نظامی توسط اسرائیل ، آمریکا و متحدین اروپایی آن بر فراز کشور ما شده است.

به دنبال رویش بهارعربی و پیدائی و گسترش بحران انقلابی در تونس و مصر و سرنگونی بن علی در تونس و حسنی مبارک در مصر که هر دو از حکومتهای مطلوب غرب بحساب می آمدند واز برنامه اقتصادی نیو لیبرال مورد توصیه قدرت های بزرگ سرمایه پیروی میکردند و سرنگونی قذافی در لیبی که با کمک مداخله نظامی ناتو صورت گرفت ، تاکتیک های امریکا و متحدین اروپایی آن برای شکل دادن به خاورمیانه بزرگ دچار تحولات جدید شده است . جنبه مهمی از این تغییر تاکتیکی ، آمادگی غرب است برای مداخله فعال هم سیاسی و هم نظامی برای سوار شدن بر موج شورش های مردم این منطقه حساس به منظور مهار آن و منحرف کردنش برای ایجاد مدل های تازه سیاسی اما بر پایه همان نظام اقتصادی نیولیبرال سرمایه داری . درحال حاظر در امتداد مداخله برای شکل دادن به آینده مصر و تونس و لیبی و تلاش مداوم برای مهار بحران منطقه به سود غرب ، سوریه و ایران دو کانون ملتهبی هستند که آمریکا و متحدین آن فعالانه تحولات آن را دنبال میکنند . سوریه مدتی است که در شورش پردامنه فرو رفته و در ایران جنبش مردم همچون آتش زیر خاکستر در تب و تاب است. بنا براین در هر دو کشور زمینه های تحولات جدی فراهم است. تا آنجا که به ایران بر میگردد برنامه خروج عنقریب سربازان امریکایی از عراق نیز بنوبه خود موجب نگرانی امریکا از مداخله ایران در تحولات عراق شده است. علاوه بر این اسرائیل به عنوان متحد اصلی آمریکا در خاورمیانه که با نیروی نظامی قدرتمند و برخورداری از سلاح اتمی عامل مهم حفط موازنه قدرت د راین منطقه استراتژیک به نفع غرب است ، نگران از نتایج غیر قابل پیش بینی بهار عربی و هراس از دست یابی ایران به بمب اتمی ، در کنار آمریکا آماده ایفای نقش است. در چنین شرایطی است که زمزمه حمله نظامی اسرائیل به ایران بلند شده است و امریکا با اشاره به مدل لیبی از زبان خانم کلینتون برای پذیرش تقاضای اپوزیسیون حکومت اسلامی برای مداخله در ایران اعلام آمادگی میکند و در آمریکا با اشاره به برنامه هسته ای ایران تاکید میشود که گزینه نظامی در کنار گزینه دیپلماتیک روی میز است. هر چند اکثر ارزیابی ها احتمال مداخله نظامی اسرائیل و امریکا را با توجه به اینکه اسرائیل نیز بدون موافقت امریکا نمی تواند در این باره اقدامی کند در آینده نزدیک جدی نمیدانند ، اما در گام نخست گسترش و افزایش بیسابقه فشارها و اعمال تحریم های اقتصادی تازه درباره ایران ،پیگیرانه توسط آمریکا و متحدین آن دنبال میشود.

در جانب دیگر، حکومت اسلامی ایران نیز با دنبال کردن برنامه هسته ای و پرهیز از شفاف سازی این برنامه ها و پیشبرد اشکال دیگر نظامیگری ، آب به آسیاب سیاست های تجاوزطلبانه امریکا و متحدینش می ریزد و از سوی دیگر با برجسته کردن خطر حمله نظامی اسرائیل و امریکا ، فضای سیاسی داخل کشور را بیش از پیش امنیتی میکند و از آنجا که شکاف میان جناح های حکومتی و رشد بیسابقه بحران اقتصادی زمینه های مساعد فعال شدن جنبش های متنوع اجتماعی را فراهم میکند ، سعی میکند که به بهانه تهدید نظامی خارجی ، تیغ سرکوب را همچنان بر بالای سر جنبش آماده نگه دارد.

در شرایطی که هم سیاست های آمریکا و متحدین آن و هم سیاست های حکومت اسلامی ، موجب گسترش تحریمهای همه جانبه ایران میشود که قربانی اصلی آن اکثریت محروم مردم کشور هستند و با تقویت تدریجی گزینه نظامی ، کابوس تکرار مداخله نظامی چه از نوع عراق و چه از نوع لیبی در باره ایران جدی تر میشود ، جنبش مستقل مردم برای آزادی و برابری اجتماعی لازم است که هشیار وسنجیده راه پیشروی خود را از این مسیردشوار و پر خطر بپیماید.

از نظر سازمان ما تنها راه بستن گزینه مداخله نظامی یا تشدید سرکوب داخلی ، به میدان آمدن جنبش های متنوع اجتماعی در ایران و همراهی با جنبش های جهانی علیه جنگ و علیه سرمایه است که در شرایط بحران بیسابقه سرمایه جهانی رو به گسترش است. اگر جنبش اصلاح طلبی در ایران چه از هراس حرکت های ساختار شکنانه مردم وچه در فرار از مداخله نظامی خارجی ، به کنار حکومت کشانده میشود و بخش دیگری از اپوزیسیون که عمدتا در خارج کشور حضور دارد نیزاز سرنگونی حکومت اسلامی به شیوه خاص یعنی حتی به قیمت نابودی زیر ساخت های اساسی اقتصاد کشور در اثر مداخله وسیع نظامی و گسترش حاکمیت آمریکا و متحدینش در این منطقه استراتژیک استقبال میکند ، جنبش مردم ایران برای آزادی و برابری اجتماعی در همه عرصه ها راه سوم و مستقل را مپیماید و متحدین خود را در جنبش های مشابه در کشورهای منطقه و در جنبش های ضد سرمایه و طرفدار صلح و محیط زیست که در میدان خورشید اسپانیا و وال استریت نیویورک و صد ها شهر مشابه در کشورهای سرمایه داری جاری شده است جستجو میکند. این جنبش رهایی بخش ضمن مخالفت قاطع با برنامه ماجراجویانه هسته ای ایران و سایر طرح های میلیتاریستی حکومت اسلامی ایران اجازه نمیدهد که سردمداران امپراطوری جهانی سرمایه ریاکارانه زیر پوشش مهار تولید سلاح های کشتار جمعی یا دفاع ریاکارانه از حقوق بشر ، با مداخله نظامی وبا استفاده از مدرن ترین سلاح ها زیر ساخت اقتصاد کشورهای جهان سومی را تخریب کنند و مردم بی دفاع را قربانی سلطه طلبی بی مهار خود کنند.

گسترده باد مبارزه جهانی علیه سرمایه ،برای آزادی ،برابری ، صلح و محیط زیست !
سرنگون باد رٍژیم جمهوری اسلامی ایران !
زنده باد آزادی ! زنده باد سوسیالیسم !
کمیته مرکزی سازمان کارگران انقلابی ایران ( راه کارگر )
20 آبان 1390 ــ 11 نوامبر 2011

چهرۀ جنگ. شهادت کوبندۀ یک سرباز قدیمی ارتش ایالات متحدۀ آمریکا







چهرۀ جنگ. شهادت کوبندۀ یک سرباز قدیمی ارتش ایالات متحدۀ آمریکا
گاهنامۀ هنر و مبارزه
17 نوامبر 2011
متن زیر از روی زیر نویس فرانسوی «سخنرانی سرباز قدیمی» ایالات متحده در یوتوب ترجمه شده است
حمید محوی
آدرس لینک در یوتوب

Le visage de la guerre. Témoignage percutant d'un ex-soldat.

چهرۀ جنگ. شهادت کوبندۀ یک سرباز قدیمی

http://www.youtube.com/watch?v=mvvu4-OTibY&feature=fvsr



من واقعا سعی کردم در انجام وظیفه ام افتخار کنم
ولی تمام چیزی را که احساس کردم شرمساری بود
نژاد پرستی نمی توانست بر واقعیت اشغال نقاب بزند
آن جا مردم بودند، انسان ها بودند
از آن به بعد، هر بار که مرد سالمندی را می دیدم احساس گناه در عالم درونی ام سنگینی می کرد، مثل همان پیر مردی که نمی توانست راه برود و ما او را روی «برانکارد» بیرون آوردیم، و بعد از پلیس عراق خواستیم که او را ببرند. از آن به بعد هر بار که مادری را در کنار فرزندانش می دیدم، و یا مثل آن زنی که وقتی او را از خانه اش بیرون می کشیدیم به شکل هیستریک زار می زد و با فریاد به ما می گفت که شما ها بدتر از صدام حسین هستید، و یا مثل آن زنی که بازویش را گرفته بودم و در خیابان به همراه خودم می بردم، انباشته از احساس گناه می شدم.

به ما گفته بودند که ما علیه تروریسم می جنگیم، ولی در واقع تروریست خود من بودم، و تروریسم واقعی همین اشغال بود.

از مدتها پیش، نژاد پرستی در داخل ارتش ابزار بسیار مهمی است. این نژاد پرستی تخریب و اشغال کشورهای دیگر را توجیه می کند. مدتهای مدید است که این نژاد پرستی به هدف توجیه کشتار، شکنجه و به زانو درآوردن ملت های دیگر به کار می رود. دولت از نژاد پرستی را به عنوان سلاحی ضروری به کار می برد. اهمیت نژاد پرستی به عنوان اسحله حتی بیشتر از یک مسلسل، یک تانک تهاجمی، یک هواپیماهای بمب افکن یا یک ناوشکن می باشد. نژادپرستی از گلولۀ توپ، موشک سنگر کوب، و پهپاد تاماهاک نیز مخرب تر است. با وجود این که این سلاح ها را دولت ساخته و در تصاحب خود دارد، بی آن که افرادی وجود داشته باشند که آنها را به کار ببرند، خطری نخواهد داشت. آنهایی که ما را به جنگ می فرستند، به روی ماشه فشار نمی آورند و یا خمپاره پرتاب نمی کنند. سر و کار آنها با ابزار جنگی نیست، کار آنها فروش جنگ است. آنها به مردمی احتیاج دارند که حاضر باشند فورا سربازانشان را به خطر بیاندازند. آنها به سربازانی نیازمند هستند که حاضر باشند بکشند و کشته شوند، بی آن که بپرسند چرا. آنها ممکن است میلیون ها برای ساخت یک بمب هزینه کنند، ولی این بمب وقتی واقعا اسلحه خواهد بود که صفوف نظامیان حاضر به خدمت باشند و به دستورات عمل کنند. آنها می توانند تا آخرین سرباز را به هر نقطه از جهان بفرستند. ولی تنها یک جنگ هست که سربازان می توانند در آن شرکت داشته باشند، و رهبران و ملیونرها نیز تنها طبقه ای هستند که می توانند از درد و رنج انسان ها بهره ببرند، یعنی کسانی که تنها هدفشان کسب ثروت و تسلط بر اقتصاد جهان است. باید دانست که قدرت آنها تنها بستگی به مهارتشان در متقاعد کردن ما دارد : که جنگ، اعمال زور و اسنثمار به نفع ما تمام می شود.

آنها می دانند که ثروت آنها بستگی به مهارتشان در متقاعد کردن طبقۀ کارگر دارد : که برای کنترل بازار کشورهای دیگر بمیرند. و مهارت آنها در این نکته نهفته است که به ما می باورانند که برتر هستیم.

سربازان، دریانوردان و ارتش دریایی هیج نفعی در اشغال کشورهای دیگر ندارند. اکثریت توده های عظیم مردمی که در ایالات متحده زندگی می کنند، هیچ نفعی در اشغال کشورهای دیگر ندارند. در واقع، ما تنها هیچ نفعی در این میان نداریم، بلکه این ما هستیم که باید درد و رنج آن را تحمل کنیم، و این ما هستیم که باید نزدیکانمان را از دست بدهیم و جانمان را فدا کنیم. خانواده های ما باید ناظر پیاده کردن تابوت هایی باشند که با پرچم پوشیده شده است. توده های میلیونی در این کشور به امکانات درمانی، و کار و آموزش دسترسی ندارند، ولی باید ناظر دولتی باشند که 450 میلیون دلار در روز برای اشغال کشورهای هزینه می کند. افراد فقیری که در این کشور کار می کنند، به کشورهای دیگر فرستاده می شوند تا مردم بینوای کشورهای دیگر را بکشند و در آن جا کار کنند تا ثروتمندان بیش از پیش ثروتمندتر شوند. بافاصله گرفتن از تمایلات نژاد پرستانه، سربازان پی خواهند برد که بیشتر با عراقی ها منافع مشترک دارند تا میلیونرهایی که آنها را به جنگ می فرستند. من در عراق خانواده ها را به خیابان انداختم، و به خانه ام برگشتم تا افراد دیگری را در این کشور به خیابان بیاندازم.

این یک تراژدی است، و برای دوران بحران اقتصادی ضروری نیست. ما باید بیدار شویم و دریابیم که دشمنان واقعی ما در کشورهای دوردست نیستند، و مردمانی نیستند که ما نه نام آنها را می دانیم و نه با فرهنگ آنها آشنایی داریم. دشمنان ما همانهایی هستند که ما به خوبی نامشان را می دانیم و می توانیم بازشناسی شان کنیم. دشمن سیستمی است که برای منافعش جنگ به پا می کند. دشمنان ما کارفرمایانی هستند که وقتی منافعشان ایجاب کند ما را اخراج می کنند. دشمنان ما شرکت های بیمه های درمانی هستند که وقتی به نفعشان نباشد، از معالجۀ ما خود داری می کنند. دشمنان ما بانک هایی هستند که وقتی منافعشان ایجاب کند، خانه های ما را مصادره می کنند. دشمنان ما در پنج هزار مایلی ما نیستند، آنها همین جا و در خانۀ ما هستند. و اگر ما متحد شویم، با برادران و خواهرامان می توانیم با تنها مبارزاتمان را سازماندهی کنیم. بر این اساس، ما می توانیم جلوی جنگ را بگیریم، دولت را متوقف کنیم، و می توانیم جهانی هتر بسازیم.

خطر ماجراجویی نظامی و عواقب وخیم آن برای منطقه و جنبش مردمی


خطر ماجراجویی نظامی و عواقب وخیم آن برای منطقه و جنبش مردمی
”رژیم حاکم بر ایران، با قابلیت هسته ای، که ثابت کرده است نسبت به خواست جامعه جهانی به کلی بی اعتنا است، تهدیدی واقعی به شمار می آید... با وجودی که ما می خواهیم که این موضوع را از طریق راه حل های مبتنی بر گفت و گو حل کنیم ... دولت بریتانیا هیچ گزینه ای را کنار نخواهد گذاشت..“
نیک کلگ، معاون نخست وزیر انگلستان
اخبار و تحلیل های منتشر شده در رسانه های جهان در هفته های اخیر نشانگر تشدید بحران و تنش سیاسی میان دولت آمریکا و کشورهای اروپایی با جمهوری اسلامی ایران است. اجلاس کشورهای ”گروه 20“ در شهر ”کان“ فرانسه و همچنین نشست اخیر کشورهای ” جامعه عرب“ در رابطه با تحولات سیاسی در سوریه هر دو به صحنه بحث های مهم در رابطه با آینده میهن مان تبدیل شدند. به موازات بحث های این دو نشست اظهارات تحریک آمیز سران دولت اسرائیل در رابطه با ضرورت اقدام نظامی بر ضد ایران و خطر حمله نظامی به تاسیسات اتمی کشورمان در صدر اخبار رسانه های بین المللی قرار گرفت.
گرچه در سال های اخیر معدود هفته ای بوده است که در آن شواهدی از درگیری های لفظی و تهدید های متداول بین ایالات متحده و متحد استراتژیک آن اسرائیل از یکسو و سران رژیم ولایت فقیه از سوی دیگر وجود نداشته است، اما نیروهای سیاسی میهن دوست و ترقی خواه کشور نمی توانند در قبال تهدیدهای جدی و گسترش یابنده دوره اخیر که در شرایط جدید منطقه ای و جهانی کنونی صورت می گیرند، بی تفاوت باشند.
علی اکبر صالحی، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی، با قبول تلویحی این تهدیدات هفته گذشته از این سخن گفت که جمهوری اسلامی خود را برای ”بدترین وضعیت“ آماده کرده است. فیروز آبادی، رییس ستاد کل نیروهای مسلح رژیم نیز در سخنانی در این زمینه از جمله گفت: ”ما به عنوان دستگاه های نظامی تهدید را هر چند با احتمال کم و دور باشد، تهدید قطعی می دانیم...“. محافل صلح طلب جهان در روزهای اخیر نسبت به تحولات شدیداٌ اظهار نگرانی کرده اند. دولت چین روز14 آبان ماه (5 نوامبر) در موضع گیری پیرامون تحولات شتاب گیرنده منطقه مخالفت خود را با هرگونه عملیات نظامی بر ضد ایران اعلام کرد.
حزب توده ایران در سال های اخیر به دفعات اعلام کرده است که با هرگونه مداخله خارجی و ماجراجویی نظامی کشورهای امپریالیستی و نیروهای وابسته به آن در امور کشور ما، تحت هر عنوانی، شدیداٌ مخالف است و معتقد است که سرنوشت میهن ما و مبارزه برای تحقق آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی تنها به اراده و خواست خلق های میهن ما وابسته است.
حزب ما همچنین بار ها اعلام کرده است که سیاست خارجی نابخردانه و ماجراجویانه رژیم عملاٌ نه تنها میهن ما را در صحنه جهانی منزوی کرده بلکه شرایط مناسبی را برای کوشش های امپریالیسم و ارتجاع منطقه برای ایجاد یک اجماع بین المللی برای تهاجم نظامی به ایران فراهم آورده است. ما بار ها به تفصیل در باره اینکه چگونه دیپلماسی رژیم به دلیل ارتجاعی بودن و متناقض بودن آن سترون و بی اثر است افشاءگری کرده ایم. از سوی دیگر سیاست های سرکوبگرانه رژیم برضد نیروهای مردمی هرگونه امکانی را برای اینکه یک جنبش مردمی ضد تجاوز خارجی در داخل کشور پای بگیرد، را غیر ممکن کرده است. چگونه می توان تصور کرد که در حالیکه نیروهای ترقی خواه، اتحادیه های کارگری، جنبش های جوانان، دانشجویان و زنان در زیر تیغ سرکوب خشن رژیم قرار دارند، و نیروهای سرکوبگر و امنیتی رژیم نقش اصلی خود را ممانعت از تشکل و سازماندهی آنان قرار داده اند، در ایران یک جنبش پوینده توده ای برای دفاع از تمامیت ارضی و حق حاکمیت ملی کشور شکل خواهد گرفت؟ می بایست اذعان داشت که در چنین شرایطی است که کشورهای امپریالیستی نیر مترصدند تا با استفاده از امکانات مالی و تبلیغی خود ”آلترناتیو“ های دست نشانده از قماش ”کنگره ملی“ که احمد چلبی، مزدور سیا، 8 سال پیش در عراق پایه گذاری کرد، ایجاد کنند.
تحولات و دیپلماسی بین المللی معمولاٌ قانونمندی های خود را دارند و توازن قوای بین المللی و منطقه ای نقش بسیار مهمی در جهت گیری این تحولات بازی می کنند. نمونه تحولات لیبی، و درگیر شدن کشورهای ناتو در عملیات نظامی بر ضد این کشور، در حالی که دولت های بریتانیا و آمریکا روابط گسترده یی را با رژیم قذافی داشتند از تجربیات آموزنده ای است که باید به آن توجه کرد. تحولات سریع و رشد جنبش های آزادی خواهانه در تونس ومصر و در دیگر کشورهای خاورمیانه و احتمال ایجاد شرایطی که دیگر دولت های دیکتاتوری منطقه، که عمدتاٌ وابسته به امپریالیسم و مجری سیاست های آن هستند، سقوط کنند، ایالات متحده و کشورهای اتحادیه اروپا را به چاره جویی برای حفظ منافع غارتگرانه شان واداشت. اقدام نظامی از طریق عربستان سعودی و کشورهای ”شورای همکاری خلیج“ در بحرین، تشویق دولت اردن به انجام برخی اصلاحات سطحی و ناپایدار، و کوشش برای کنترل و تغییر سمت و سوی تحولات در مصر را باید در این راستا قلمداد کرد. عملکرد دولت های لیبی و سوریه در مقابله سرکوبگرانه و تحریک آمیز با جنبش های دموکراسی خواهانه در این کشورها، از سوی محافل امپریالیستی به مثابه بهانه ای برای مداخله جویی و در رابطه با لیبی به حمله نظامی همه جانبه به این کشور منجر شد که برای بیش از 7 ماه متوالی ادامه یافت. سقوط دولت دیکتاتوری معمر قذافی توسط نیروهای وابسته به پیمان ناتو، در آبان ماه سال جاری در شرایط موجود خاورمیانه، الگوی رفتار متفاوتی از ماجراجویی نظامی-سیاسی کشورهای امپریالیستی (الگویی متفاوت از لشکر کشی گسترده و اشغال کشورهای منطقه یعنی همان سیاستی که در افغانستان و عراق دنبال شد) را به نمایش گذاشت.
به نظر می رسد که پس از گذشت هشت سال از تهاجم جنایتکارانه امپریالیسم به عراق بار دیگر سیاست ”تغییر رژیم“ تحت لوای اجرای قوانین بین المللی در دستور کار ایالات متحده و هم پیمانان اروپایی آن قرار گرفته است.
باراک اوباما، رئیس جمهور ایالات متحده، در جریان کنفرانس مطبوعاتی در شروع اجلاس ”گروه 20“ کشور که در روزهای 3 و 4 نوامبر در شهر ”کان“ در فرانسه و با حضور نیکلای سارکوزی، همتای فرانسوی اش، برگزار شد از ضرورت تشدید فشار های بین المللی بر جمهوری اسلامی در رابطه با برنامه هسته ای آن سخن گفت. مطمئناٌ این امر را نمی توان تصادفی دانست آنهم در شرایطی که بحران همه جانبه اقتصادی اتحادیه اروپا را فرا گرفته است. این موضع گیری اوباما در ادامه موضعگیری های شدیداٌ تهدید آمیز هفته های اخیر دیوید کامرون، نخست وزیر، و ویلیام هیگ، وزیر خارجه انگلستان، در رابطه با ایران است. نیک کلگ، معاون نخست وزیر انگلستان، نیز در زمینه ”خطر ایران“ از جمله گفت: ”رژیم حاکم بر ایران با قابلیت هسته ای، که ثابت کرده است نسبت به خواست جامعه جهانی به کلی بی اعتنا است، تهدیدی واقعی به شمار می آید... با وجودی که ما می خواهیم که این موضوع را از طریق راه حل های مبتنی بر گفت و گو حل کنیم ... دولت بریتانیا هیچ گزینه ای را کنار نخواهد گذاشت“.
روزنامه گاردین نیز هفته پیش از برنامه های وزارت دفاع بریتانیا در پشتیبانی از عملیات نظامی هوایی- موشکی آمریکا در داخل خاک ایران پرده برداشت. تماس ها و ملاقات های رسمی های محافل سیاسی و نظامی انگلستان و اسرائیل (از جمله رئیس ستاد ارتش بریتانیا و وزیر دفاع اسرائیل) در هفته های اخیر را نمی توان از نظر دور داشت. از سوی دیگر کوشش های دیگری از طرف کشورهای مرتجع عربی در جریان است که به نوعی ایران را به مثابه هدف بعدی تهاجم و سیاست های براندازانه کشورهای امپریالیستی قرار دهد.
عربستان سعودی و قطر به مثابه صحنه گردانان این بحث ها سعی کرده اند که رئیس جمهور سوریه را به جدا کردن سرنوشت خود از آینده رژیم ولایت فقیه مجاب نمایند. به گزارش مطبوعات و رسانه های منطقه خاورمیانه این کوشش ها با موفقیت هائی روبرو بوده است. هر دوی این کشور ها که در رابطه با تحولات ماه های اخیر در بحرین و لیبی برای توجیه سیاست های مداخله گرانه امپریالیسم بطور فعال عمل کرده اند در رابطه با جمهوری اسلامی مواضع خصمانه ای داشته اند. به گزارش روزنامه القدس العربی کشورهای عربی تضمین کرده اند که مخارج عملیات نظامی بر ضد ایران را از محل ذخیره های ارزی خود که بالغ بر 2/5 تریلیون دلار می باشد، بپردازند.
موضع نیروهای سیاسی میهن دوست، دموکراتیک و ترقی خواه در رابطه با تحولات کنونی ایران و منطقه کاملاٌ روشن است. ما صلح طلبیم و با هرگونه اقدام نظامی از سوی کشورهای امپریالیستی و متحدان استراتژیک آن ها بر ضد ایران قویاٌ مخالفیم. ما معتقدیم که چنین اقدامی بر ضد منافع مردم میهن مان و در راستای توجیه سیاست های سرکوبگرانه رژیم حاکم خواهد بود.
همانگونه که در سال های اخیر به کرات اعلام کرده ایم حزب توده ایران، همراه با نیروهای مترقی و میهن دوست کشور، ضمن مخالفت قاطع با تحریم های امپریالیستی و مداخله خارجی به هر شکل، سیاست های نیرو های تمامیت خواه در دولت ضد ملی احمدی نژاد، بیت رهبری، و سپاه پاسداران را در راستای دامن زدن به تنش ها و ایجاد توجیه برای سیاست های امپریالیستی تشدید تحریم های ویرانگر و حتی حمله نظامی به کشور ارزیابی می کند.
حزب ما تاکید می کند که، مبارزه با استبداد و دیکتاتوری جدا از مبارزه برای دفاع از صلح و برای تامین منافع ملی، حقوق راستین مردم ایران، و تامین حاکمیت ملی و استقلال کشور نیست.
رژیم واپس گرای ولایت فقیه و امپریالیسم جهانی هر دو به لحاظ ماهیت در تقابل بنیادی با منافع، حقوق و خواسته های جنبش مردمی میهن ما قرار دارند. استبداد حاکم همچنانکه در حوادث پس از کودتای انتخاباتی 88 نشان داد با سیاست و برنامه های خود از عامل های اصلی افزایش خطر مداخله امپریالیستی و مورد تهدید قرار گرفتن منافع ملی ایران است.
جنبش مردمی برای نیل به آزادی، عدالت اجتماعی، تامین حق حاکمیت مردم تضمین استقلال ملی در تقابل و رویارویی با دو عامل عمده مخالف تحول و پیشرفت اجتماعی ایران یعنی استبداد و امپریالیسم قرار دارد.

به نقل از نامه مردم، شماره 881، 16 آبان ماه 1390

اصول ما:








اصول ما:
جبهه ضد تجاوز و ضد تحریم اقتصادی علیه ایران با سابقه ای بیش از سه سال فعالیت در مونیخ، بر این نظر است که باید برای اعتراض موثر و فراگیر علیه تجاوز به میهنمان و تحریم اقتصادی مردم ایران بپاخاست.
این جبهه باید طیف گسترده ای از مخالفین تجاوز به ایران و تحریم اقتصادی مردم کشورمان را در برگیرد تا با اقدامات افشاءگرانه و بسیج کننده خویش، نقشی بازدارنده در این روند ایفاء کند. این جبهه در عین حال نقش آگاه گرانه ای در افشاء همدستان ایرانی تجاوزگران به ایران ایفاء خواهد کرد.
هر فعال سیاسی و اجتماعی ایرانی، هر فرد یا شخصیت ایرانی، هر گروه و سازمان و حزب سیاسی که در اساس سخنانش مخالف تجاوز به ایران و مخالف تحریم مردم ایران و گرسنگی دادن به آنهاست می تواند بر اساسهای زیرین با این جبهه همکاری کند و نظریاتش را برای درج و انتشار برای ما ارسال دارد.
1- مبارزه بر ضد تجاوز و بر ضد تحریم اقتصادی در همه اشکال آن از جانب امپریالیسم و صهیونیسم و نوکران آنها در منطقه.
2- اعتقاد به این اصل که سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی که رژیمی استبدادی و مذهبی است، تنها و تنها وظیفه مردم ایران است و نه امپریالیستهای استعمارگر که خود را ژاندارم جهان می دانند.
3- حمایت از مبارزه مردم ایران برای تحقق دموکراسی، آزادی، عدالت اجتماعی و حقوق بشر.
فعالیت این جبهه شامل کار افشاءگرانه میان ایرانیان و خارجیان است. در کنار پخش اطلاعیه به زبانهای فارسی و آلمانی نشستهای افشاءگرانه و جلسات سخنرانی برگزار می گردد. در کنار این تبلیغات، این جبهه به تظاهرات و نمایشات خیابانی دست خواهد زد.
جبهه ضد تجاوز و ضد تحریم اقتصادی ایران در مونیخ
15/11/2011

آدرس تماس: bijan.n79@gmail.com

جبهه ضد تجاوز و ضد تحریم اقتصادی علیه ایران jenhezedetajavoz.blogspot.com

۱۳۹۰ آبان ۲۵, چهارشنبه

اتحادِ گسترده و آلترناتیو فراگیر می تواند از فاجعه حمله نظامیِ قدرتهای خارجی به ایران جلوگیری کند






اتحادِ گسترده و آلترناتیو فراگیر می تواند از فاجعه حمله نظامیِ قدرتهای خارجی به ایران جلوگیری کند
.به دست Amrollah Ibrahimi‏ در در تاریخ پنج‌شنبه, اکتبر 27, 2011‏ و ساعت 07:02 بعد از ظهر‏‏.هدف ما از سرنگونی رژیم، تسخیر قدرت نیست بلکه رسیدن به آزادی ، دمکراسی و عدالت اجتماعی است.

متأسفانه بعضی از هموطنان ما فقط « سرنگونی رژیم » را هدف قرار داده اند و نفرت آنها نسبت به جانیان حاکم بر ایران سبب گشته که از عواقب سقوط رژیم با شیوه ای که در کشورهای افغانستان ، عراق و لیبی بکار گرفته شده ، غافل باشند! پر واضح است وقتی سرنگونی رژیم و تسخیر قدرت هدف باشد، گروهی حاضرند برای رسیدن به این هدف با هر اهریمنی هم پیمان شوند اما کسانی که برای آزادی ، دمکراسی و عدالت اجتماعی مبارزه می کنند به این نکته واقفند که اگر بخواهیم رژیم جهل و جنایت حاکم بر ایران با شیوه افغانستان ، عراق و لیبی ساقط شود ، نه تنها به هدف مان نمی رسیم بلکه از چاله به چاهی می افتیم که بیرون آمدن از آن کاری بغایت سخت تر از شرایط کنونی است. به وضوح می بینیم که هنوز در کشورهای افغانستان و عراق که دولتهای شان قریب به ده سال قبل از لیبی ساقط شده اند ، از دمکراسی ، استقلال و آزادی خبری نیست و شاید هم نخواهد بود. تنها چیزی که نصیب مردم محروم و دیکتاتور زده این کشورها شده ، دلهره و نا امنی ، زجر مضاعف ، ویرانی ، هزینه های کلانی که حتی نسلهای بعدی هم باید به قدرت های خارجی بپردازند و چندین برابر کشته هایی است که در دوران دیکتاتوری متحمل شده بودند. تعداد کشته شده های حمله « ناجی » های خارجی به افغانستان و عراق هر کدام از میلیون هم تجاوز می کند و در کشور کم جمعیت لیبی تا کنون ده ها هزار نفر کشته شده اند. طبعاَ اگر چنین اتفاقی در ایران بیفتد حداقل تلفات جانی یازده برابر لیبی است چرا که ایران بیش از یازده برابر لیبی جمعیت دارد و چه بسا نوع زندگی و تفکّر در ایران هم موجب تلفات خیلی بیشتر از سه کشور نامبرده گردد.

* آنچه که موجب تداوم بقای این رژیم جهل و جنایت شده نه قدرت و توانمندي آنها بلكه ضعف و تشتّت گسترده ماست ! راهپیمایی های میلیونی بعد از جریان موسوم به انتخابات نشان داد که فقدان یک آلترناتیو فراگیر سیاسی بعنوان بزرگترین حلقه مفقوده بیش از هر زمان دیگر نیاز و لازمه شرایط کنونی است. البته آلترناتیوی که علاوه بر داشتن تصویر روشن از فردا ، مورد اعتماد مردم باشد. پس تنها « ناجی » ایران و ایرانی و تضمین کننده دمکراسی ، استقلال ، آزادی و عدالت اجتماعی یک ائتلاف گسترده ، ایجاد فضای همکاری و ارتباط سالم میان جریانهای مختلف اپوزیسیونِ رژیم جهل و جنایت حاکم بر ایران است. در این راستا باید همه ایرانیان آزادیخواه اعم از گروهها ، شخصیت های سیاسی و فرهنگی، دانش آموزان و دانشجویان ، کارگران و .... از انفعال چندین ساله ، بی ابتکاری ، چشم دوختن به یک گروه و یا مجموعه واحد ، افراط در وسواس و تفریط در خوشبینی بیرون آمده و به دور از برخوردهای عکس العملی ، انتقادهای غیر سازنده ، کنش های هیستریک ، دور زدن و گاف گیری از گذشته های دور همدیگر، با کسانی مبارزه کنند که در حال حاضر بر کشورمان حاکمند. هر گروه مخالفِ باند حاکم باید گروه دیگر را همراه و مکمل خویش به پندارد و به این بی اندیشد که میان ما « دریای خون » نیست ! میان ما حقیقتی است که کتمان می شود ، واقعیتی که استتار می گردد و همه ما فریادی داریم که توسط دشمن مشترک سرکوب می شود ، حق و حقوقی داریم که ناجوانمردانه زیر پا قرار می گیرد و فقط با هم و در کنار هم می توانیم به هدف مان برسیم.

نمی خواهم بگویم تا کنون مبارزه ای نبوده و الان هم نیست، می خواهم علت بار ندادن سه دهه مبارزه پر هزینه را بگویم. مبارزه ای بوده و هست. مبارزان از جان گذشته هم بی شمار بودند و هستند ولی مشکل در نگرش قبیله ای ماست. باید مرزبندی هایمان را تغییر دهیم . در اردوگاه آزادی هزاران قبیله می توانند کنار هم قرار گیرند همانا در اردوگاه اختناق هم اینگونه است. تا سقف ذهنی مان را بالا نبریم و در مدار کیفی تری سقف نزنیم ، همچنان همان راه سی و دو سال گذشته را می پیمائیم و حاصل کاری جز آب به آسیاب دشمنان ریختن نداریم. باید در شعار و عمل ثابت کنیم که هر کسی سد راه ما برای رسیدن به آزادی نباشد ، با ما و در کنار ماست. آری فقط در این صورت است که می توانیم بر دشمن ایران و ایرانی فائق آئیم.