۱۳۹۱ فروردین ۷, دوشنبه

پیرامون جنایات امپریالیست آمریکا در افغانستان







آمریکا: رژیم ترور و ریاکاری
پیرامون جنایات امپریالیست آمریکا در افغانستان

تجاوز دسته جمعی سربازان امریکایی به دختران کشورهای اشغالی
موج اعتراضات برعلیه حضور نظامیان آمریکا و ناتو باز هم سراسر افغانستان را فراگرفته است. این بار، خشم مردم افغانستان در پی قتل عام فجیع ۱۶ شهروند افغانستان، از جمله ۹ کودک و ۳ زن در روز ۲۱ اسفند بدست یک گروهبان ارتش آمریکا در روستای پنجاوی استان قندهار به چنان نقطه انفجاری رسید که حتی دولت دست نشانده افغانستان نیز مجبور شد این حادثه تروریستی را طرحی از پیش برنامه ریزی شده بخواند و از آمریکا مجازات مجرم را خواستار شود و نمایندگان مجلس فرمایشی افغانستان هم بعلامت اعتراض، صحن مجلس را ترک کنند. با این وجود، مردم عادی افغانستان، عکس العمل دولت و مجلس را ناکافی دانسته و دولت آقای کرزای را به پرده پوشی جنایات متعدد آمریکا در کشورشان متهم می نمایند.
این حادثه چندی پس از آن اتفاق افتاد که غلیان خشم عمومی مردم افغانستان در اعتراض به عملیات «قرآن سوزی» در یک پایگاه نظامیان آمریکایی در شمال کابل در اوایل اسفند ماه هنوز فروکش نکرده بود و قبل از این حادثه نیز، پخش تصاویر ادرار کردن چهار سرباز آمریکایی بر روی اجساد سه افغانی قربانی جنایت خود، موجی از نفرت و انزجار شدید در میان مردم افغانستان و همه بشریت آگاه جهان را نسبت به جنایات متعدد نظامیان آمریکایی و حضور نظامی آمریکا و ناتو در افغانستان و سایر کشورها براه انداخته بود.
اظهارات و موضعگیری مقامات «دولت محلی» و آمریکا در مقابل این جنایت هولناکی که نظامی آمریکایی مرتکب شد، به روال معمول، منبعث از یک نسخه آماده تزویر و ریاکاری سبکسرانه بود و مثل همیشه سعی کردند حادثه روی داده را به یک نظامی آمریکایی نسبت داده و اصل موضوع را که در واقع، نمود عینی تروریسم دولتی شمرده می شود، از دید عمومی پنهان نمایند. شایان توجه است که این شیوه برخورد شاید عوام پسندانه بعقیده آنها، روی آشکار و پیدای قضیه است و دقیقا، سیاست جنگ سالاران امپریالیسم را بازتاب می دهد که می خواهند «مار را با دست سید علی» بگیرند. بعبارت صحیحتر، این طرز برخورد به حادثه، عیناًَ با سیاست آمریکا در انحراف افکار عمومی از اصل واقعیت منطبق است که سعی می کنند در زیر فریادهای «که بود که بود، من نبودم» صورت مسئله بطرز دلخواه خود تغییر داده و با نسبت دادن چنین حوادث تروریستی به این یا آن فرد دون پایه، جانب اصلی مسئله، یعنی چهره مزورانه و تروریستی دولت آمریکا را پنهان سازند.
اگر از منشور واقع بینی به اینگونه حوادث نگریسته شود، آگر آن قیامت موهوم برپا گردد و دهها میلیون انسان قربانی سیاستهای توسعه طلبانه، تجاوزگرانه و تروریستی امپریالیسم آمریکا در اقصا نقاط عالم، از میلیونها سرخپوست بومی نابود شده اتازونی گرفته تا کشته های روزمره امروزی در جای جای جهان سر از خاک برآورند و برای ادای شهادت در مقابل دادگاه تاریخ به صف شوند، روشن خواهد شد که برده داران و خوانین جنایتکار اروپا با مهاجرت به آمریکای شمالی(اتازونی) و غصب و تصاحب این سرزمینها و قتل عام جمعیت بومی آن، کشور جعلی و متجاوزی بنام ایالات متحده آمریکا را بمنظور تثبیت، تداوم و مدرنیزه کردن مستمر بردگی و بندگی، تروریسم و تجاوزکاری و همچنین، ابدی ساختن تمام ضد ارزشها تشکیل داده و پروراندند. و این، همان صورت اصلی مسئله و جانب ناپیدای جنایات هولناک ارتکابی نظامیان آمریکایی بحساب می آید که چه بصورت انفرادی و چه بصورت جمعی به عملیت تروریستی دست می زنند، حمامهای خون براه می اندازند...
حادثه تروریستی ۲۱ اسفند در روستای پنجاوی افغانستان که به کشتار ۱۶ نفر و آتش زدن اجساد آنها منجر گردید، یک حادثه استثنائی و منحصر بفرد و یا اتفاقی نبود. کم اتفاق نیافتاده است که نظامیان اشغالگر آمریکائی در افغانستان، عراق و سایر کشورها، در زندانهای علنی و مخفی، در کوچه ها و خیابانهای شهرها و روستاهای کشورهای اشغالی، بارها و بارها مرتکب چنین جنایات دهشتناکی شده باشند. این تربیت یافتگان مکتب پنتاگون و سیا، بکرات مراسم عزا و عروسی مردم افغانستان و عراق را بمباران کرده، انسانها را به رگبار بسته اند و یا به ظن وجود «تروریست»، خانه ها را بر سر ساکنانشان خراب نموده، مردان و کودکان را به زیر آتش گرفته اند و زنان و دختران را پس از تجاوز کشتار کرده اند.
جالب توجه است که در همه اینگونه موارد، مقامات رسمی سعی کرده اند حادثه را نتیجه «اشتباه» این یا آن فرد، این یا آن خلبان جنگنده خوانده و حداکثر با یک عذرخواهی بی معنی و یا اظهار تأسف خشک و خالی و قول رسیدگی به پرونده حادثه و مجازات عاملین، سر و ته چنین فجایع هولناک را بهم بیاورند تا آبها از آسیاب بیافتد و سپس، بدون اینکه تغییری در سیاستهای خود ایجاد کنند، باز هم به جنگ با همان ترویستها ادامه دهند، که آمریکا و ناتو ببهانه جنگ با آنها، از ده سال پیش افغانستان را اشغال کرده و امروز در یک امیرنشین دست ساز امپریالیسم بنام قطر، با همان تروریستها به دور میز مذاکره نشسته اند.
هر دیدگاهی که بخواهد وحشیگری نظامیان اشغالگر را ببهانه عذرخواهی ها، اظهار تأسفها و وعده های رسیدگی «دولت های محلی» و آمریکا توجیه نماید، باید پاسخ این سؤالات را هم بدهد که اصلا فرض کنیم آن سرباز و یا سربازان آمریکائی خودسرانه به چنین جنایتی دست زده و یا زده اند. در این صورت، بلافاصله این سؤال مطرح می شود که، اصولا آمریکا به چه حقی باید در افغانستان یا هر کشور دیگری حضور نظامی داشته باشند؟ چه کسی و یا کدام دولت، جلادان آدمخوار تربیت یافته مکتب پنتاگون و سازمان سیا را به کشور افغانستان و یا هر کشور دیگری روانه کرده است؟ آیا وجود صدها پایگاه نظامی و حضور صدها هزار ارتشی مالیخولیائی آمریکایی در کشورها مختلف جهان، حاصل دیگری غیر از فجایع پیاپی ترور و قتل عام زنان و کودکان، پیران و جوانان و ویرانی کشورها به بار آورده است؟
همه واقعیت های ناگوار تاریخی و تکرار مستمر حوادث مشابه آنچه گروهبان ارتش آمریکا در روستای پنجاوی و بطور کلی در افغانستان و هر کشور دیگری مرتکب شد و می شوند، ثابت می کنند که مسئولیت تمامی تجاوزات وحشیانه به زندگی انسانها و همه قتل عامها و ترورها نه بر عهده این یا آن شخص، بلکه، بطور مشخص بر عهده دولتی است که کشور دیگر را به زیر سیطره نظامی خود درآورده است.
حوادث خونین روزمره پس از پیروزی امپریالیسم جهانی در جنگ باصطلاح سرد در کشورهای مختلف جهان و از جمله در یوگسلاوی، افغانستان، عراق، پاکستان، سومالی، لیبی و بطور کلی در گوشه گوشه جهان ثابت می کند که بدون مبارزه قاطع و پیگیر برعلیه تروریسم دولتی امپریالیسم آمریکا، سرکرده قداره بندان بین المللی، بدون متوقف ساختن ماشین جنگی- تروریستی آن، نه تنها بمباران و ترور مردم بی دفاع افغانستان، حتی حمله به بشریت همه جهان کما فی السابق ادامه خواهد داشت و ساکنان کره زمین هرگز روی صلح و امنیت، آزادی و آرامش را نخواهند دید.

نقل از توفان الکترونیکی شماره 69 فروردین 1391 نشریه الکترونیکی حزب کارایران
www.toufan.org
toufan@toufan.org

۱۳۹۱ فروردین ۴, جمعه

دلایل عمیق پشتیبانی روسیه از سوریه






گاهنامۀ هنر و مبارزه
22 مارس 2012

دلایل عمیق پشتیبانی روسیه از سوریه
نوشتۀ سیلویا کاتوری
مرکز مطالعات جهانی سازی، 21 مارس 2012
ترجمه توسط حمید محوی
Mondialisation.ca, Le 21 mars 2012
silviacattori.net
تبلیغات آمریکایی و غربی، و ابزارهای جنگی در زمینۀ رسانه های همگانی علیه سوریه حاکی از تلاش، به واسطۀ پیشنهادات معامله گرانه از سوی جبهۀ آمریکای جنگ طلب، برای قانع ساختن روسیه در تغییر مواضعش در رابطه با بحران سوریه می باشد و در پی آن است تا روسیه را به انعطاف وادارد. اقدامات غربی ها از تاریخ وتوی مضاعف که طرح جنگ استعماری را در اکتبر گذشته مختل ساخت، برای تأثیر گذاری روی موضع روسیه بی وقفه ادامه داشته است.
با این وجود، تمام تلاش ها با شکست روبرو بوده و روسیه برای پیشکش ها و «تضمین» های غرب در رابطه با حفظ منافعش در ازای حذف وتو در شورای امنیت، هیچ اهمیتی قائل نشده است.
اختلاف بین روسیه و ایالات متحده دلایل عمیقی دارد و نمی تواند با مصالحات جزئی و سطحی برطرف گردد.
سال های متمادی است که مسکو سعی می کند به حاکمیت یک قطبی ایالات متحده در مناسبات بین المللی خاتمه دهد. بحران سوریه در واقع به فرصت خوبی برای گشودن دریچه به سوی ایجاد مناسبات نیروهای متعادل تر در جهان تبدیل شد.
ترکیب توان اقتصادی روسیه مشابه ایالات متحده بوده و در بازار جهانی اسلحه و انرژی با یکدیگر رویارویی می کنند. این موضوع شناخته شده است که کارتل های نظامی و انرژتیک ستون فقرات منافع آمریکایی ها و اصول رویکردهای دیپلماتیک واشینگتن را در جهان تعیین می کند.
خصلت امپریالیست قدرت روسیه همیشه تاریخ گذشته و معاصر این کشور اسلاو را متأثر ساخته و به عنوان قلب مسیحیت ارتودوکس تلقی شده است. چنین موضوعی پیوند های جغرافیایی سیاسی بین روسیه و اروپای شرقی را از دوران تزارها تا اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی را توضیح می دهد. باززایی روسیه، در دوران رهبری ولادیمیر پوتین، با طرح بلندپروزانۀ برای باز پس گیری سرزمین های اروپای شرقی که به دست ایالات متحده افتاده، هم راه است.
مداخلات آمریکایی ها و غربی ها در امور داخلی روسها و در جمهوری های اسبق شوروی، به عنوان وظیفه ای خاص برای مسکو مطرح بوده و به عنوان تهدید ملی برای روسیه تلقی می گردد. این اقدامات در نگاه روسیه پاسخ گویی قاطعانه ای را در قلب حاکمیت آمریکا ضروری می سازد. این رویارویی در خاورمیانه به وقوع می پیوندد، و هدف از آن کوتاه کردن دست آمریکا و متوقف ساختن رانش سلطه جویانۀ این کشور است.
سوریه در زمینۀ توازن نوین نیروها از وضعیت مرکز و قطعی برخوردار است. اتحاد سوریه و روسی هبه مسکو اجازه می دهد که به آبهای گرم مدیترانه راه یابد و مانع شود که این دریا به دریاچه برای آبتنی آتلانتیست ها تبدیل شود. ولی داستان به همین جا خاتمه نمی یابد.
منابع آگاه از وجود طرحی از سوی آمریکا- اروپا – اسرائیل – به همکاری عربستان سعودیف قطر و ترکیه پرده برداشته اند که مرتبط به ساخت لولۀ گاز عظیمی است که باید گاز و نفت را به اروپا منتقل کند. این لولۀ گاز باید از مدیترانه و لبنان و سوریه عبور کند. چنین طرحی برای اقتصاد روسیه که به صادرات هیدروکربور به اروپا بستگی دارد، مرگبار خواهد بود.
استراتژهایی که چنین طرح هایی را ترسیم می کنند، به خوبی می دانند که در لبنان و درسوریه در مقابله با چنین طرح های «ترکیه – اسرائیل- خلیج» مقاومت خواهند کرد و هرگز اجازۀ اجرای آن را نخواهند داد.
به اجرا گذاشتن چنین طرحی تا حدود زیادی جنگ 2006 وایجاد «نیروهای حافظ صلح سازمان ملل متحد مستقر در لبنان»، و به همین نسبت فشارهایی را که از سال 2003 . از تاریخ اشغال عراق به سوریه وارد می سازند توضیح می دهد.
با توجه به چنین مسائلی، بیش از پیش در می یابیم که تا چه اندازه بحران سوریه برای روسیه یک مسئلۀ امنیت ملّی به حساب می آید. به همین دلایلی که پیش از این یاد کردیم، ولادیمیر پوتین آن را در شب انتخابات ریاست جمهوری، به عنوان سیاست خارجی روسیه مطرح کرد : ضد امپریالیست و به پشتیبانی از نیروها و کشورهایی که در مقابل حاکمیت غرب مقاومت می کنند.
چنین واقعیتی، به شکلی که روند حوادث در این چند ماهۀ گذشته نشان داد، رؤیای حاکمیت آمریکا بر خاورمیانه و بر جهان، یک بار دیگر و این بار بر سخرۀ سوریه دچار فروپاشی شد.
منبع
http://www.mondialisation.ca/index.php?context=va&aid=29902

۱۳۹۱ فروردین ۲, چهارشنبه

موساد و سیا موافق هستند : که ایران در جستجوی ساخت سلاح اتمینیست



موساد و سیا موافق هستند :
که ایران در جستجوی ساخت سلاح اتمی نیست

گاهنامۀ هنر و مبارزه
20 مارس 2012
ترجمه توسط حمید محوی Mondialisation।ca, Le 19 mars 2012



RT.com

یک منبع اطلاعاتی آمریکایی در نیویورک تایمز اعلام کرد که سرویس اطلاعاتی اسرائیل، موساد و هم تاهای آمریکائیشان متقاعد شده اند که هیچ مدرکی که دال بر برنامۀ هسته ای نظامی تهران برای ساخت سلاح اتمی باشد، وجود ندارد.
یک مأمور اطلاعاتی رده بالای سرئیس های اطلاعاتی آمریکا به روزنامه گفت «موساد در رابطه با برنامۀ سلاح هسته ای ایران با ایالات متحده اختلاف نظری ندارد» و در دایرۀ اطلاعاتی آمریکا، اعتقاد بر این است که ایران برنامۀ هسته ای نظامی خود را در چند سال پیش از این متوقف کرده است. مأمور اطلاعاتی اضافه کرد: «در این مورد بحث و جدل زیادی بین دوایر اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل وجود ندارد.»
با این وجود چنین نظریه ای در تقابل کامل با مطالبی است که سیاست مداران اسرائیلی دائما روی ضرورت آن پافشاری می کنند، یعنی ضرورت بمباران فوری روی مراکز هسته ای ایران برای پیش گیری از تحولات و تهدید عینی علیه دولت یهودی.
تحولات اطلاعاتی موجود کلید معمای جنگ یا صلح با ایران است. آژانس های متعدد اطلاعاتی آمریکا از سال ها پیش در جستجوی این موضوع بودند، و تلاش کردند تا نشانه ای که دال بر وجود کلاهک اتمی و موشک برای حمل باشد پیدا کنند. از تمام این تلاش ها، ببینیم نتیجۀ کار چه بوده است : برنامۀ در 9 سال پیش از این در سال 2003 خاتمه یافته است.
امروز، محتوای گزارشات دربارۀ ایران هیچ تغییری نکرده است. یک افسر اطلاعاتی دیگر به نیویورک تایمز گفته است که «ایران هدف مشکلترین عملیات جاسوسی است، حتی از کرۀ شمالی هم مشکل تر است». توضیح ساده است : ایالات متحده مأموران زیادی برای بررسی اطلاعات در اختیار ندارند. برخی گزارشات قید کرده اند که ایالات متحده از گیرنده هایی که در نزدیکی تولید هسته ای کار گذاشته برای تحلیل وضعیت استفاده می کند.
ولی اگر چه دوایر اطلاعاتی اعتراف کرده اند که ایران خیلی دور از سلاح هسته ای است، با این وجود تحریمات علیه این کشور ادامه دارد.
ایران روی ویژگی صلح آمیز برنامۀ هسته ای اش پا فشاری می کند و اطمینان داده است که به هیچ بهانه ای این موضع را ترک نخواهد کرد.

۱۳۹۰ اسفند ۲۹, دوشنبه

مردم سوریه به شکل گسترده و در توده های عظیم در چندین شهرپشتیبانی خود را از دولت سوریه نشان دادند


























مردم سوریه به شکل گسترده و در توده های عظیم در چندین شهر پشتیبانی خود را از دولت سوریه نشان دادند
گاهنامۀ هنر و مبارزه
18 مارس 2012
نوشتۀ سلیویا کاتوری
ترجمه توسط حمید محوی
Silvia Cattori
Mondialisation.ca, Le 16 mars 2012
silviacattori.net
در حالی که 200 سازمان غیر دولتی برای دفاع از حقوق بشر در ژنو، و به ویژه سازمان عفو بین الملل، از پشت سنگرهایشان و از فراز تریبونهای جانبدار «بین المللی» رئیس جمهور بشار الاسد را به خشونت بار ترین رفتارها متهم می کنند، تظاهرات بسیار گسترده ای – که بیش از یک میلیون نفر تخمین زده شده است – به پشتیبانی از اصلاحات پیشنهادی بشار الاسد و مخالفت با هر گونه مداخلۀ خارجی در امور داخلی سوریه، در روز 15 مارس 2012 در دمشق، حلب، لاذقیه، رقه، حسک، درعا، مصیاف تا طرطوس و به همین نسبت در شهرهای حما، عز-زهرا و شهرهای دیگر.
ویدئو
http://www.youtube.com/watch?feature=player_embedded&v=4KIKZ1xORzI#t=0s
طی ماه های اخیر مردم سوریه بارها برای پشتیبانی از رئیس جمهور بشار الاسد و علیه گروه های مسلح که کشورشان را بهآ تش کشیده و خون ریزی کرده اند، در خیابان های سوریه تظاهرات برگزار کرده اند.
با این وجود، اتحادیۀ 200 سازمان غیر دولتی از 27 کشور روز 14 مارس 2012 از چین و روسیه درخواست کرده اند که به دیگر کشورهای عضو شورای امنیت در سازمان ملل متحد بپیوندند و قطعنامه ای را که دولت سوریه را به توقف بمباران کور روی محلات غیر نظامی و مسکونی، و توقف نقض قوانین بین المللی، و توقف بازداشت غیرقانونی و شکنجه فرامی خواند، بپذیرند. این اتحادیه که از 200 سازمان غیر دولتی مدافع حقوق بشر تشکیل شده و خواهان تضمین امداد حقوق بشر و حفاظت از جان روزنامه نگاران و دیدبانان حقوق بشر در سوریه شده است، بد نیست به افکار عمومی مردم سوریه نیز گوشۀ چشمی نشان می داد، که وقایع سوریه را به شکلی که آنها دیده اند و می بینند، نمی بینند.
زیرا اکثریت مردم سوریه از وتوی چین و روسیه علیه قطعنامۀ شورای امنیت در سازمان ملل متحد، خشنود بوده اند و از آنها قدر دانی به عمل آورده اند، در حالی که این کاروان مسخره ای که سازمان های غیر دولتی در ژنو به راه انداخته اند سعی دارد آن را به عنوان امری بشر دوستانه در دستور کار روزانۀ خود قرار دهد.
Silvia Cattori
منبع :
http://www.mondialisation.ca/index.php?context=va&aid=29813
تبصره :
برای آشنایی بیشتر با موضوع «سازمانهای غیر دولتی » می توانید به مقالۀ
« سازمانهای غیردولتی: میسیونرهای امپریالیسم» به ترجمۀ ا.م.شیری در آدرس زیر نیز مراجعه کنید
http://eb1384.wordpress.com/2012/03/13

۱۳۹۰ اسفند ۲۸, یکشنبه

اسناد محرمانه انگلستان در باره اپوزیسيون ایرانی خارج از کشور- بخش دوم














https://www.chebayadkard.com/chebayadkard/sokhan/20120301/maghaleh1399.pdf

اسناد محرمانه انگلستان در باره اپوزیسيون ایرانی خارج از کشور- بخش دوم
برگرفته از سایت "دیروز و امروز"
نویسنده: مجيد تفرشی - دوشنبه ۱٥ اسفند ۱۳۹۰
اپوزیسيون ایرانی خارج از کشور- بخش دوم
روز ۲۱ آوریل/ اول اردیبهشت، دکتر پرویز اطمينان نيریزی به همراه سرهنگ خوشنام (در اصل سند خوشمان ذکر
شده) که ظاهرا از افسران تحت امر دریادار احمد مدنی در لشکر خوزستان بوده، در لندن با استيون لمپورت معاون
بخش خاورميانه وزارت خارجه بریتانيا دیدار و درباره وضعيت رهبران و گروههای مخالف جمهوری اسلامی و به خصوص
مدنی گفتگو کرد. واسطه انجا م این دیدار ، پيت ر تمپل موریس نمایند ه محافظه کا ر مجلس عوا م بریتاني ا و همسر
خواهرزاده اسدلله علم بود.
بر اساس جمع بندی چند گزارش پراکنده درباره اطمينان و بعضا از زبان خودش، او در رشته پزشکی در ساربروکن
آلمان تحصيل کرده، ده سالی در خاورميانه به خصوص لبنان سکونت داشته، پس از ۲۰ سال با پرواز موسوم به پرواز
انقلاب در ۱۲ بهمن ۱۳٥۷ به ایران برگشته بود. ا و خو د ر ا دوست قدیمی ابوالحسن بنیصدر معرفی میکرد، از
نزدیکان و معاونان مصطفی چمران و صادق قطب زاد ه و معاون ا و د ر دوران ریاستش ب ر سازمان صدا و سيمای و
مشاور او در دوران وزارت خارجهاش بود.
اطمينان پس از کنار رفتن قطب زاده از وزارت خارجه نيز همچنان سمت مشاور وزیری و گذرنامه دیپلماتيک ایرانی
خود را حفظ کرده بود. در آن زمان ظاهرا اطمينان ضمن اداره یک کلينيک پزشکی در دوبی و اقامت خانوادهاش در آن
جا، عضو هيات مشترک خریدهای مختلف دولتی، از جمله نظامی، ایران در خارج از کشور نيز بوده است. او میگفت
که با داریوش فروهر همکاری داشته و دارای مشکلی برای تردد به ایران نبود.
به باور اطمينان، مردم ایران در شرایطی بحرانی و در آستانه یک انتخاب بين دو گزینه حکومت روحانيان و گشودن
درها به سوی کمونيسم قرار داشتند. معاون سابق قطب زاده عقيده داشت: "بنی صدر با وجود برخوردهای
مداومش ب ا حزب جمهوری اسلامی آن قدر د ر بين مردم به عنوان یک آلترناتي و ا ز سوی هر یک ا ز د و گزینه مذکور
محبوبيت نداشت ه و انتخاب روحانيان محسوب میشده و تنها با اغماض مردم در انتخابات ریاست جمهوری پيروز
شد."
این گزارش این گونه درباره مدنی ادامه مییابد: "اطمينان مدعی شد، دریادار مدنی رهبر سياسی آلترناتيو است که
چهار ميليون رای در انتخابات سال گذشته [ریاست جمهوری] کسب کرده، ولی اخيرا مجبور به فرار از کشور شده
است. اطمينان خودش در تماس مستقيم با مدنی نبوده، ولی با بسياری از حاميان نزدیک او مرتبط است. اگرچه او
مدنی را رهبری آرمانی برای نياز ایران کنونی نمیداند، ولی کسی است که قادر است کنترل قدرت سياسی را
تضمين کرده، برای حفط ایرانی مستقل و قوی کوشش کند و نياز تعامل عاقلانه با غرب را درک میکند. با این حال
مدنی نيازمند حمایت مادی است تا حمایت شایسته مردمی را به دست آورد. به ایالات متحده به دليل سياست
خام و خود محورش در خاورميانه اميدی نيست. تنها اميد باقی مانده به بریتانيا است."
واکنش لمپورت به خواسته اطمينان از لمپورت در حمایت از مدنی این گونه بود: "من برای دکتر اطمينان توضيح دادم
که نقش ما [بریتانيا] در خاورميانه از زمانی که در امور سياسی ایران دخالت میکردیم تغيير یافته و تاکيد کردم که
سياست ما دخالت در امور دیگر دولتها نيست، بلکه میخواهيم با حداکثر توان برای حفظ منافع خود با هر رژیمی
که در قدرت است کار کنيم. بنابراین ما نمیتوانيم هيچ حمایت سياسی از دریادار مدنی، چه رسمی، و در پاسخ به
درخواست اطمينان، چه مخفيانه داشته باشيم."
در ادامه این دیدار لمپورت از اطمينان پرسيد که چه کمکی از بریتانيا میخواهد؟ اطمينان پاسخ داد: "از کمک از
سوی سعودیها استقبال میشود، ولی برای یک ایرانی غيرقابل قبول است که چنين درخواستی ا ز سعودیها
کنند. ولی کشوری مثل بریتانيا میتواند سعودیها را ترغيب کند تا پيشنهاد کمک بکنند. این یک گام قابل ملاحظه
به جلو است."
دیدار دیگر اطمينان در روز ۱٤ جولای/ ۲۳ تير و با پاتریک ووگان دیگر معاون بخش خاورميانه وزارت خارجه بریتانيا بود.
در این دیدا ر اطمينان نظر قبلی خود درباره حمایت مالی غربی از برپایی یک حرکت سياسی و نظامی در ایران را
مستقيم دنبال نکرد و به جای آن خواهان ترغيب کشورهای عربی توسط بریتانيا برای کمک به مخالفان حکومت ایران
شد. او همچنين میخواست بداند که موضع غرب در صورت بروز یک تغيير سياسی ناگهانی در ایران چيست.
اطمينان نيز مانند دیگر مخالفان ایرانی تلاش می کرد تا با استفاده از حساسيت دولتهای غربی درباره خطر
شوروی د ر ایران، آنان را تحریک به حمایت ا ز دیدگا ه خود کند. به گمان ا و ادامه وضع ایران د ر آن هنگام ناگزی ر به
پيروزی کمونيستها منجر میشد.
ب ر اساس این گزارش، اطمينان ب ا تاکيد دوبار ه ب ر اهميت مدنی به عنوان "تنها اپوزیسيون دارای جذابيت" در ایران
گفت: "به مدنی اعتماد کامل ندارد. ولی اگر یک نفر باشد که حزب جمهوری اسلامی را در ایران به زیر بکشد، آن
فرد مدنی است."
احمد مدنی
در بخش دیگری از این گزارش آمده است: "اطمينان، شاپور بختيار و ژنرال اویسی را قابل طرح ندانست و گفت اگر ما
در رویای بازگرداندن مجدد سلطنت پهلوی باشيم، بسيار بیاطلاع از تحولات ایران هستيم."
به گفته اطمينان شماری از اعضای گروههای اپوزیسيون قرار است به زودی در لندن گرد هم بيایند تا وحدت نظر در
فعاليتهای خود را بررسی کنند. بر همين اساس پسر آیت لله [کاظم] شریعتمداری (حسن شریعتمداری) که مقيم
هامبورگ است نيز به همراه همسر و سه فرزندش با نام جعلی "سيد حسين مير وزیر مختار" به لندن سفر خواهد
کرد. این مطلب در دیگر گزارشهای موجود در اسناد تازه آزاد شده نيز تایيد شده است.
اطمينان دیگر شرکت کنندگان در این نشست را این گونه نام برد: "مدنی (قطعی نيست)، پسر شریعتمداری، یک
کرد، صادق وزیری، نماینده حزب دمکرات کردستان [عبدالرحمان] قاسملو، محمد آقا خان قشقایی (؟)، حسن نزیه،
نماینده یک گروه بلوچ و احتمالا یکی دو نفر دیگر از جمله سرهنگ نگاهی.
اطمينان در روز ۳۰ سپتامبر/ ۸ مهر و در حين یک ماموریت خرید دولتی در لندن "به طور اتفاقی" با لرد کرینگتون وزیر
خارجه بریتانيا درباره وضعيت اپوزیسيون ایرانی و گزینههای ممکن آینده سياسی ایران دیدار و گفتگو کرد. اطمينان
ضمن تلاش برای جلب حمایت از لندن از جبهه ملی ابرا ز تمایل کرد که با یکی از معاونان کرینگتون دیدار کند. این
موضوع البته چندان مورد حمایت وزیر خارجه قرار نگرفت.
همزمان با برکناری بنیصدر از فرماندهی کل قوا و ریاست جمهوری و افزایش و گسترش فعاليتهای گروههای
اپوزیسيون ایرانی خارج از کشور موجب شد تا بخش خاورميانه وزارت خارجه بریتانيا در یک دستورالعمل رسمی به
تاریخ دهم جولای/ ۱۹ تير، اعلام کند که محدودیت تماس و ارتباط با گروههای مخالف تبعيدی را لغو کرده است. البته
در گذشته نيز مکررا تماس و ارتباط مقامات دولتی بریتانيا با این گروهها و افراد برقرار و ثبت بود، ولی سياست
رسمی و اعلام شده از سوی دستگاه دیپلماسی لندن خلاف این موضوع را نشان میداد.
در این دستورالعمل پيشنهادی از سوی وزارت خارجه بریتانيا که بخشهایی از آن قبل از آزاد شدن پرونده توسط
بررسان و بازبينان وزارت خارجه بریتانيا مخدوش و محو شده، شرایطی برای این قبيل تماسها با سران و اعضای
گروههای اپوزیسيون ایرانی در خارج از کشور مقرر شده که شرط اول آن توسط بررسان وزارت خارجه بریتانيا از
دسترس مراجعان خارج و حذف شده است.
دیگر شرایط برای برقراری این گونه تماسها از این قرار بود: "دو- باید مشخص شود که بریتانيا با هيچ تلاشی برای
سرنگونی حکومت ایران همکاری نمیکند. سه- چه با درخواست افراد مخالف چه شخص ثالث دعوت کننده، ملاقات
با آنان نباید در محل ادارات دولتی انجام شود. چهار- ما فقط باید پذیرای افراد باشيم و از دیدار با نمایندگان جمعی به
نام یک گروه خودداری کنيم. پنج- ما باید از هر گونه تماسی که منظم یا دنباله دار تلقی شود خوددار یکنيم. شش-
این دیدارها براساس مشورت با افراد مطمئن و بر اساس نياز صورت بگيرد."
خروج مخفيانه بنی صدر از تهران به پاریس به همرا ه مسعو د رجوی رهب ر سازمان مجاهدین خلق د ر ۲۹ جولای/
هفتم مرداد، موجب ایجاد جبهه جدیدی از مخالفان جمهوری اسلامی در خارج از کشور شد. همين مساله موضوع
گزارش ۳۰ جولای/ هشتم مرداد رجينالد هيبرت سفير بریتانيا در فرانسه بود. به نوشته هيبرت، "بنیصدر درخواست
پناهندگی سياسی کرده است.
وزارت خارجه فرانسه بعدا اعلام کرد که با این درخواست به شرط اکيد عدم مداخله در امور سياسی در خاک
فرانسه موافقت شده و ریيس جمهور سابق تعهدنامهای در اجرای این مورد امضا کرده است." با این همه ادامه این
گزارش به مصاحبه و سخنان بنیصدر در بدو ورود به پاریس و تاکيد او بر ادامه فعاليتهای سياسی خود پرداخته
شده ، هر چن د ک ه مصاحب ه مطبوعاتی اعلام شد ه از سوی وی، ب ه دليل مغایرت ب ا تعهدنام ه و ب ه خواست کلود
سشون وزی ر خارجه فرانسه لغ و شد. د ر پایان این سند، ا ز قول رسانههای فرانسوی از درخواست دولت ایران از
فرانسه برای استرداد بنیصدر خبر داده شده است.
جوليان ایمری نماینده پارلمان و معاون سابق وزارت خارجه بریتانيا که در ابتدا از لابیهای اصلی بختيار در لندن بود،
در گزارش ۲٤ جولای/ دوم مرداد خود خلاصهای از محتوای گفتگوهایش در سفر اخيرش به پاریس با برخی از افراد
اپوزیسيون از جمله بختيار و دو تن از نزدیکان اویسی را به کرینگتون ارایه کرد. هر چند که به گفته ایمری، "نظرات
شخصی آنان به زحمت ارزش گزارش کردن داشت".
در این گزارش که اندکی پس از ورود بنیصدر و مسعود رجوی به فرانسه تهيه و ارسال شده، آمده است: "البته
همه تبعيدیان از بنیصدر نفرت دارند، ولی در او آخرین نقطه قابل شناسایی تمرکز برای مقاومت عليه خمينی را
میبينند. آنان اميد داشتند که در رویارویی اخير، همه عناصر ضدخمينی دور او [بنیصدر] جمع شوند و اکنون نيز
ممکن است چنين بخواهند. این نشان میدهد که د ر حال حاضر افسری مانند رضا خان وجو د ندار د که بتواند از
شرایط خاص کنونی بهره ببرد."
ایمری در ادامه گزارش خود، ضمن توجه به اهميت ترور آیت لله محمد بهشتی ریيس دیوان عالی کشور ایران، از
قول برخی از سران اپوزیسيون خارج از کشور، از او به عنوان "تنها روحانی توانا برای اداره کشور تحت امر خمينی"
یاد کرد.
در بخش دیگری از این گزارش با اشاره به نام تعدادی از گروهها، طيفها و نسلهای مختلف گروههای اپوزیسيون
ایرانی د ر خار ج ا ز کشو ر چنين عنوان شد ه است: "اگ ر آنان متقاعد شون د ک ه د ر نوعی کميت ه پایدا ر و احتما لا با
حمایت مالی اسلامی از کشورهای خليج [فارس] گرد هم آیند، شانس یافتن حمایت داخلی برای آنان قابل ملاحظه
خواهد شد."
با آن که به تاکيد جوليان ایمری، "در حال حاضر افسری مانند رضا خان وجود ندارد"، با این حال، نيروهای اپوزیسيون
همچنان بر گزینههای تغيير ناگهانی و بعضا با زور و به کمک کشورهای خارجی در ایران میاندیشيدند:
"عمليات آرمانی از نگاه آنان، یک کودتا در تهران به عنوان محتملترین ابزار برای کنترل همه کشور بود. گفته می شد
که آیتلله [کاظم] شریعتمداری نفوذ بسياری در آذربایجان دارد. به نظرم پسر مدنی اکنون در فرانسه یا آلمان است.
این ممکن است به نوعی برخورد در ترکيه [آذربایجان؟] منجر شود که از سوی شورویها تحمل نخواهد شد. یک
سناریوی واقع بينانهتر میتواند این باشد که با حمایت کافی نظامی از عمده نيروهای ارتش که به دليل جنگ ایران و
عراق در جنوب مستقر هستند، تلاش کنند تا منابع نفتی و تنگه هرمز را به کنترل خود درآورند."
ایمری در پایان نامه گزارش گونه خود خطاب به وزیر خارجه بریتانيا نوشت: "تا جایی که من می داننم ممکن است
شما روی همه این مسایل قبلا کار کرده باشيد. اگر این طور باشد، می توانيد این نامه را داخل سطل زباله بيندازید.
اگر نه، شما میتوانيد خطر کرده، به نظرات مطرح شده توجه کنيد و با دوستان ما، شاید آمریکاییها، مشورت کنيد.
۱۳۳۲ ] به انجام رساندیم، هر چند در آن زمان هم ما با فاصله ] ما با هم عمليات موفقيت آميزی را در سال ۱۹٥۳
باریکی توانستيم خطر قبضه قدرت توسط حزب توده را خنثی کنيم."
در گزارش نيمه نوامبر بخش خاورميانه وزارت خارجه بریتانيا پيرامون گروههای اپوزیسيون تبعيدی، درباره بنی صدر و
سازمان مجاهدین خلق چنين آمده است: "بنیصدر با وجود اتحاد با مجاهدین خلق، نيروی سوختهای است. رجوی
بنيانگزار [؟] تبعيدی و رهبر مجاهدین خلق شخصيت و قابليت و احتمالا سازمانی دارد که نقش قابل توجهی را در
ایران ایفا کند. گرچه هر چه که کشمکش با حزب جمهوری اسلامی طولانیتر میشود، وضعيت مجاهدین نيز
دشوارتر خواهد شد. از ميان همه شخصيتهای تبعيدی، فقط رجوی واقعا سازمان و پيروان تاثيرگذاری در ایران دارد."
جان بولاک خبرنگار روزنامه دیلی تلگراف چاپ لندن، در دو تماسی تلفنی با ویات یکی از مسئولان بخش خاورميانه
وزارت خارجه بریتانيا در روز سوم دسامبر/ ۱۲ آذر) به او خبر داد که به همراه یک عکاس عازم سفری به شهر وان
ترکيه برای تهيه گزارشی از وضعيت ایرانيان مخالف در آن منطقه است. خبرنگار دیلی تلگراف گفت که قبلا در پاریس
از اعضای گروههای اپوزیسيون ایرانی شنيده بود:
"نيرویی از ده هزار ایرانی هوادار سلطنت به رهبری ژنرال [بهرام] آریانا در ترکيه و یا مناطق تحت کنترل کردها در
ایران تحت آموزش قرار دارند. برنامه این است که آنان میتوانند آماده باشند تا نقشی در تبرد قدرت در ایران، مثلا در
نتيجه درگذشت خمينی و احتما لا ب ه همراه شورش کردها و ی ا عناصری ا ز ارتش ایفا کنند. در آن زمان نظاميان
کودتاچی به رهبری ژنرال کنعان اورن در ترکيه حکومت داشتند."
بولاک هشت رو ز بع د و پس ا ز بازگشت از ترکي ه مجدد ا ب ا ویات تماس گرفت و خلاصهای مشاهداتش از ایرانيان
مخالف ایرانی در ترکيه را به اطلاع او رساند. ب ه گفته بولاک، ب ا وجو د سه رو ز تجسس د ر مناطق ادعایی تجمع
اپوزیسيون ایرانی، او هيچ نکته قابل ملاحظهای از آنها در تایيد شنيدههای قبلی و برای استفاده در گزارش خود
نيافته است. به گفته بولاک، ارتش ترکيه در سه منطقه یکی در استان وان، یکی در منطقه اردو در سواحل دریای
سياه و دیگری در منطقه ازمير در حال آموزش سه گروه سلطنت طلب ایرانی بودند.
بنا بر مشاهده این خبرنگار بریتانيایی روزنامه دیلی تلگراف، درباره نيروهای نظامی سلطنت طلب مستقر در ترکيه:
"تعداد کل آنان به مراتب کمتر از ده هزار نفر مورد ادعای قبلی بود ... و ژنرالهای سابق ایران که با این گروهها بودند،
همگی یونيفورم ارتش ترکيه را برتن داشتند. عمليات آنان بسيار سری و تحت حمایت سازمان امنيت ترکيه برگزار
میشود ..."
جان بولاک
گفتنی است که حکومت ایران از این تحرکات مطلع بود. بر اساس اظهار هشتم اکتبر/ ۱٦ مهر ارنر سفير ترکيه در
لندن به فرگوسن یکی از مسئولان وزارت خارجه بریتانيا: "ایرانيان به ترکيه مظنون بوده و نسبت به استفاده مخالفان
حکومت از خاک ترکيه برای حمله به ایران درهراس هستند. ترکيه به ایران اطمينان داده که چنين اجازهای نخواهد
داد."
در همين ارتباط و بر اساس گزارش دیوید کوتز یکی از مسئولان بخش خاورميانه وزارت خارجه بریتانيا، روز ۱۱
دسامبر/ ۲۰ آذر، شخصی به نام "خانم اعظم خيابانی" از طریق مترجمی به نام "آقای رزاقی" با ميز پذیرش وزارت
خارجه بریتانيا تماس تلفنی گرفته و خواستار ملاقات فوری با پيتر کرینگتون وزیر خارجه شدند. خيابانی بدون آن که
موضوع ملاقات را مطرح کند، صرفا اعلام کرد که نماینده ژنرال بهرام آریانا و حامل نامهای خصوصی از او برای
کرینگتون و مارگارت تاچر نخست وزیر بریتانيا است.
در این گزارش تاکيد شده که خانم خيابانی اگرچه همسر یک تبعه بریتانيا است، ولی فقط کمی زبان انگليسی می
داند و از طریق مترجمش صحبت میکند. به گفته نماینده آریانا، همسر ژنرال ستيزه جوی ایرانی مستقر در ترکيه،
قبلا به لندن آمده و توقع داشتند که پس از عزیمت "پروفسور نوروزی منشی ژنرال آریانا" به لندن به همراه او با وزیر
خارجه بریتانيا درباره "یک پيام سری درباره وضع سياسی ایران" دیدار و گفتگو کنند.
کوتز در پاسخ عنوان کرده بود که دولت بریتانيا حکومت کنونی ایران را به رسميت میشناسد و خواهان مداخله در
امور داخلی ایران نيست. با این همه کوتز در گزارش خود تاکيد کرد: "با توجه به سياست اخير گفتگو با نمایندگان
تبعيدیان، از یک سو نباید به
طور کامل این تلاش [برای ملاقات با کرینگتون] را رد کرد و از سوی دیگر پروفسور نوروزی را هم نباید تشویق کرد که
اختصاصا برای دیدن وزیر خارجه و یا حتی یک معاون وزیر به بریتانيا سفر کند."
ادامه دارد...

اسناد محرمانه انگلستان در باره اپوزیسیون ایرانی خارج از کشور- بخش اول



https://www.chebayadkard.com/
https://www.chebayadkard.com/chebayadkard/sokhan/20120301/maghaleh1398.pdf


اسناد محرمانه انگلستان در باره اپوزیسیون ایرانی خارج از کشور- بخش اول
انقلاب اسلامی: قسمت دیگری از اسناد محرمانه مربوط به سال 1981 وزارت خارجه انگلستان که از قید «محرمانه است» خارج شده و به جنگ ایران و عراق ربط پیدا می کند، توسط مجید تفرشی به فارسی برگردانده شده ودر سایت او « دیروز و امروز» انتشار یافته است. این اسناد مربوط می شوند به فعالیت‌های گروههای مخالف جمهوری اسلامی در خارج از کشور که رژیمهای عراق و عربستان و نیز به انگلستان و امریکا وابسته بوده اند. از سایت «دیروز و امروز»، نقل می کنیم:

• در بین افراد و گروه‌های مشهور یا ناشناخته‌ای از جمع مخالفان ایرانی در خارج از کشور که به طور مداوم با مقامات بریتانیایی در تماس بودند دیدار روز 18 مارس 1981/ 28 اسفند 1359، شاهرخ فیروز و نظام عامری با پاتریک ووگان معاون بخش خاورمیانه وزارت خارجه بریتانیا جالب توجه و خواندنی است. شاهرخ فیروز نوه عبدالحسین میرزا فرمانفرما و برادر کوچکتر فیروز میرزا نصرت‌الدوله فیروز و نظام عامری فرزند شیخ خزعل بود.

بنا به نظر این دو رجل اشرافی ایرانی، دولت بریتانیا طی عملیاتی می‌بایست با "ایجاد یک حادثه در ایران، به کسانی که قصد دارند برای سرنگونی رژیم کنونی قیام کنند، چراغ سبز نشان دهد." زمانی که دیپلمات جوان بریتانیایی از آنان سوال کرد که چه حادثه‌ای مورد نظر آن‌ها است، شاهرخ فیروز توصیه کرد که "فرودگاه مهرآباد باید منفجر شود."

ووگان گزارش خود را با کنایه زدن به فیروز و عامری این گونه ادامه داد: "سوای این ایده درخشان، این دو مرد محترم از بازگشت سلطنت قاجاریه سخن گفتند که امری باستانی محسوب می‌شود. آن دو وقتی برای پهلوی‌ها و تلاش‌های پیش از اسلام آنان نداشتند و هیچ سخن مثبتی هم درباره گروه‌های تبعیدی نگفتند، به خصوص در باره کسانی چون شاپور بختیار که ابزاری برای روی کار آمدن انقلاب شده بودند."

نماینده بخش شرقی وزارت خارجه بریتانیا، در پایان این دیدار از دو چهره قاجاری ایران تشکر کرد و بار دیگر با کنایه زدن به آنان گفت: "من از مشورت آنان تشکر کرده و پذیرفتم که چه خوب بود اگر همه می‌توانستیم زمان را به عقب برگردانیم.»

• روز 24 مارس 1981/ 4 فروردین 1360، سر جان گراهام سفیر فراخوانده شده بریتانیا از تهران که همچنان امور ایران را از لندن دنبال و تا حدی هدایت می‌کرد، در دیداری در لندن با فریبرز عطاپور خبرنگار روزنامه تهران جورنال چاپ تهران گفتگو کرد. این روزنامه نگار ایرانی ضمن صحبت در موضوعات مختلف درباره فعالیت‌های اپوزیسیون خارج از کشور اظهار داشت:

«عطاپور متذکر شد که [او] قبل از جنگ عراق و ایران، با عراقی‌ها در تماس بوده و به آن‌ها گفته که نباید روی خیزش خوزی‌ها (خوزستانی‌ها) که هدفشان قطع نفت از تهران است حساب کنند. ولی عراقی‌ها به جای آن، به اصرار فرانسوی‌ها تلاش کردند تا از شاپور بختیار استفاده کنند، با آن که می‌دانستند که او تقریبا هیچ جذابیتی در ایران ندارد.»

انقلاب اسلامی: بدین سان، تنها سیاستمداران انگلیسی نظیر جورج براون نبوده اند که رژیم صدام را به حمایت از امثال بختیار و اویسی بر می انگیخته اند. بلکه فرانسویها، یعنی حکومت ژیسکاردستن، نیز چنین می کرده است. به سخن دیگر، برای آنکه تجربه دموکراسی در ایران به نتیجه نرسد و استبداد بازسازی گردد، غرب همصدا بوده است. آنها تا برانگیختن رژیم صدام به حمله به ایران، پیش رفتند و دو کشور را بمدت 8 سال در جنگی ویرانگر نگاه داشتند.

عطاپور افزود: «این تنها رادیوی بختیار است که هنوز از خاک عراق پخش می‌شود. حسن نزیه، [رحمت الله مقدم] مراغه‌ای، [احمد] مدنی و دیگر مهاجران سیاسی از آن دست، همگی از بختیار فاصله گرفته‌اند.»

موضوع «تبعیدیان» یکی از محورهای مجموعه گزارش‌های توجیهی بود که بخش خاورمیانه وزارت خارجه بریتانیا در نیمه نوامبر/ اواخر آبان در جهت ارزیابی جنبه‌های گوناگون وضع ایران پس از انفجارهای مرگبار هفتم تیر و هشتم شهریور تهیه کرد. در این گزارش ضمن نام بردن از گروه‌های اپوزیسیون ایرانی در خارج از کشور، عنوان شده: "جذابیت بختیار، [غلامعلی] اویسی و [عزیزالله] پالیزبان از همکاری آنان با عراق لطمه دیده‌ است.

بخش دیگری از این گزارش شماری از سران اپوزیسیون را این گونه توصیف می‌کند: "سلطنت‌ طلبان دچار اغتشاش هستند. دریادار احمد مدنی، کسی که می‌خواهد ناپلئون باشد، فاقد هوادار است. ملی گرایان، آزادگان، به رهبری بهرام آریانا- که مسئول ماجرای کمدی-اپرای ربودن قایق تندروی گشتی تبرزین از آب‌های فرانسه بودند- برای برخی از افراد حرفه‌ای مسن نیروهای مسلح جذابیت دارند، نه برای دیگران. چهره‌های منزوی همچون [علی] امینی نخست وزیر پیشین و حسن نزیه رئیس سابق شرکت ملی نفت ایران، اگرچه شخصا بانفوذ هستند، ولی هواداران سازمان یافته‌ای ندارند."

• سیاوش سعیدی برای مقامات بریتانیایی چهره‌ای شناخته شده بود و از او به عنوان «یکی از مطلع‌ترین افراد گروه بختیار» یاد می‌شد. نیکلاس برینگتون دیپلمات بریتانیایی مستقر در تهران، در گزارش 25 فوریه 1980/ ششم اسفند خود از دیدارش با «دوست بیست ساله خود» سیاوش سعیدی سخن گفت. به گفته سعیدی این دیدار و تماس او با برینگتون و دولت بریتانیا با تائید شخص بختیار انجام می‌شد.

سعیدی در سخنان خود مدعی حمایت بخش‌هایی از ارتش ایران و همچنین چند تن از "رهبران میانه روی مذهبی" از قبیل آیت الله کاظم شریعتمداری در قم، آیت الله [رضا؟] زنجانی در تهران و آیت الله حسن طباطبایی قمی در مشهد از بختیار شد.

انقلاب اسلامی: بدون کم ترین تردید، آیت الله زنجانی در میان حامیان او نبوده است. چرا که خاطره بدی از دکتر بختیار داشت:

محمد علی سفری از قول شاه حسینی نوشته است(قلم و سیاست، محمد علی سفری، چاپ اول 1380، جلد 4، ص 192 ): (نهضت مقاومت ملی با شبکه نظامی افسران ناسیونالیست در ارتباط بوده و مسئولیتش با شاپور بختیاربود. حدود یک سال بعد که اعضای نهضت و از جمله بختیار دستگیر می شوند، معلوم می شود کل شبکه نظامی در حزب توده مستهلک شده است و از این جهت آیت الله زنجانی بشدت از عمل بختیار ناراحت شده بود. از این رو، بهنگام امضای نامه سه امضائی معروف (نامه به شاه که دکتر بختیار و دکتر سنجابی و داریوش فروهر آن را امضاء کردند و آیت الله زنجانی حاضر به امضای آن، نشد) که قرار بوده آیت الله زنجانی هم امضاء کند، گفت: پای ورقه ای که امضای بختیار زیر آن باشد را امضاء نمی کند.

اما آیت الله زنجانی ماجرا را برای دیگران نیز گفته بود: در نهضت ملی ایران، رابط با افسران ارتش با دکتر بختیار بود و او همه آنها را به رژیم شاه لو داد. او بدین خاطر دکتر بختیار را قابل اعتماد نمی دانست.

در ادامه این گزارش از قول سیاوش سعیدی در باره گروه شاپور بختیار آمده است: «آنان یک ایستگاه رادیویی مهم در عراق دارند که دلیل برقراری ارتباط آنان با عراق است. اگرچه آنان هیچ پیمانی با پرزیدنت صدام حسین ندارند.»

سعیدی افزود: «او در طول دیدار اخیر پرزیدنت [محمد انور] سادات [رئیس جمهور مصر] از پاریس موفق شده تا دیداری 55 دقیقه‌ای بین او و بختیار ترتیب دهد. در این دیدار سادات به بختیار گفت که به مصر عزیمت کند. مصر می‌تواند برای تاسیس یک رادیو در اسکندریه کمک کرده و یا امکانات نظامی در اختیارشان قرار دهد. آقای بختیار ابراز تشکر کرد و اشاره کرد که مصر کمی از صحنه عمل دور است. در واقع فعلا امید این است که کمک بیشتری از جمله یک ایستگاه رادیویی در ترکیه دریافت شود."

برینگتون در پایان گزارش خود اظهار امیدواری کرد که مقامات وزارت خارجه بریتانیا در پاریس یا لندن با سیاوش سعیدی و از طریق او با بختیار در تماس باشند.

در پاسخ دیوید میرز رئیس بخش خاورمیانه وزارت خارجه بریتانیا به گزارش برینگتون از گفتگویش با سعیدی آمده است: «تاکنون ما به خصوص تحت تاثیر فعالیت‌های هیچ کدام از گروه‌های مختلف غالبا رقیب تبعیدی قرار نگرفته‌ایم. بسیار دشوار است که هیچ نقشی برای هیچ یک از آنان به خصوص بختیار بختی برای ایفای نقشی در آینده پیش بینی کرد.»

میرز در باره اویسی و بختیار افزود: «به خصوص بختیار و اویسی به دلیل همکاری نزدیکشان با عراقیها بسیار لطمه دیده‌اند. باید صبر کرد و دید که آیا این دو می‌توانند در آینده از این موضوع نجات یافته و در ایران جذابیت یابند یا نه. ما به دقت به مراقبت از فعالیت‌های آنان ادامه خواهیم داد.»

• بر اساس یک گزارش دیگر و حدود 9 ماه و نیم پس از گزارش قبلی، برینگتون که در آن زمان رئیس دفتر حفاظت منافع بریتانیا در تهران شده و پس از یک مرخصی کوتاه، در آستانه عزیمت مجدد به تهران بود، روز دهم دسامبر 1981/ 19 آذر 1360، طی گزارشی، یک بار دیگر جزئیات گفتگوی مجددش با دوست قدیمی خود سیاوش سعیدی، یکی از همکاران شاپور بختیار در پاریس، را به اطلاع بخش خاورمیانه وزارت خارجه بریتانیا رساند.

این بار موضع سعیدی به کلی تغییر کرده بود: «او [سعیدی] گفت که می‌خواهد مرا در جریان فعالیت‌های خودش و دوستانش قرار دهد، ولی حساسیت موقعیت مرا درک می‌کند و نام مرا به کسی نخواهد گفت.»

در این گزارش از قول سعیدی که نسبت به گفتگوی 9 ماه قبل خود با برینگتون نظرش درباره بختیار و ارتباطات او به کلی دگرگون شده بود چنین ذکر شده: «در طول ماه‌های اخیر، او و همکارانش از فریب آقای بختیار رها شده‌اند. بختیار زمانی ماهانه دو میلیون دلار از عراقی‌ها دریافت می‌کرد و در بانکی در سوییس ذخیره و با عواید آن زندگی می‌کرد. این پول به مصرف خانواده‌های دستگیر شدگان در ایران و دیگر اهداف مورد نیاز نمی‌رسید و این سوء ظن وجود داشت که بیشتر آن به جیب شخص بختیار می‌رود. او [بختیار] به طرز فزاینده‌ای دچار بی‌تصمیمی است.»

برینگتون افزود: «آقای سعیدی و دوستانش ضمن آن که کاملا از بختیار نبریده‌اند، فاصله خود را با آقای بختیار حفظ کرده و با دریادار مدنی و ژنرال اویسی تماس برقرار کرده‌اند. ... آقای سعیدی گفت که [او و همکارانش] دریافته‌اند که درگیر یک کشمکش طولانی هستند ولی باور دارند که کسانی که معتقدند نباید اجازه داد تا ایران ویران شود، از طریق حفظ ارتباط با غرب هر کاری که می‌توانند باید انجام دهند.»

دیپلمات بریتانیایی این گونه به سخنان دوست ایرانی خود درباره آینده سیاسی ایران واکنش نشان داد: «من بدبینی خود را اظهار کرده و به او گفتم که احتمالا چیزی مانند نظام کنونی در ایران ادامه خواهد یافت.»

برینگتون افزود: «در یک مورد او [سعیدی] پرسید که آیا اپوزیسیون بدون خون‌ریزی و با کمک بریتانیا موفق به ایجاد تغییرات خواهد شد؟ من با شدت گفتم که دولت بریتانیا حکومت ایران را به رسمیت شناخته و با آن کار می‌کند. چنان که در گذشته نیز با شاه کار می‌کرده و بعدا نیز با هر حکومتی که حمایت مردم ایران را داشته باشد کار خواهد کرد. ولی ما مسلما نمی‌توانیم در امور داخلی ایران دخالت کنیم. پیامی که او [سعیدی] دریافت این بود که به نظر من، دولت بریتانیا از هیچ فعالیتی از اپوزیسیون حمایت نمی‌کند ولی با حکومت در قدرت کار خواهد کرد. من فکر می‌کنم که رژیم کنونی، یا چیزی شبیه آن، محتملا در قدرت باقی خواهد ماند.»

موضوع ارتباط بختیار با حکومت بعثی عراق در دیگر پرونده‌ها و اسناد رسمی بریتانیایی نیز آمده است. برای نمونه، وقتی جان گراهام سفیر فراخوانده شده بریتانیا از تهران در 30 نوامبر/ نهم آذر، در حین گفتگوی حین صرف ناهار، از لرد جورج براون وزیر خارجه پیشین بریتانیا و لابی سرسخت بختیار و حکومت عراق در لندن، درباره آشناییش و دیدارش با بختیار پرسید، جورج براون گفت که بختیار را می‌شناسد و بخشی از این آشنایی به دلیل "دعوت صدام از بختیار برای دیدار از عراق" است.

اسناد آزاد شده بریتانیایی در سال‌های اخیر نشان می‌دهد که هواداری جدی لرد جورج براون با بختیار از دوران نخست وزیری 37 روزه بختیار در دی و بهمن 1357 به طور جدی آغاز شده بود و از همان زمان تا خروج پنهانی بختیار از ایران و شروع فعالیتهای سیاسی او در فرانسه و آغاز ارتباط و همکاریش با عراق، براون یکی از مهم‌ترین حامیان بختیار و صدام حسین در میان سیاست ورزان اروپایی بود.

انقلاب اسلامی: آشنائی جرج براون با بختیار، از پیش از انقلاب ایران آغاز گرفته است. زیرا او بود که به تهران رفت و پس از آنکه بختیار را به مقام نخست وزیری رساند، به لندن بازگشت و گفت: به تهران رفتم و دکتر بختیار را به نخست وزیری رساندم. او رساندن دکتر بختیار را به نخست وزیری امتیازی می دانست که از شاه گرفته است و بابت آن می خواست به دیدار خمینی بیاید و خمینی را متقاعد کند که نخست وزیری دکتر بختیار امتیازی بوده است که او از شاه بسود نیروهای انقلابی گرفته است. اما خمینی چون هدف سفر او به تهران آگاه شده بود و چون مشکل نبود بداند اگر نخست وزیری بختیار نه بخدمت گرفتن کسی بود که تا آن زمان، عضو جبهه ملی بود، شاه آن را نه وزیر خارجه اسبق انگلستان که به مردم ایران می داد. از این رو، او را نپذیرفت.

آفتاب آمد دلیل آفتاب: بعد از پیروزی انقلاب و خارجی شدن بختیار از ایران توسط فرانسویها، به قول گزارش نویس، براون، لابی سرسخت او شد و همراه او و اویسی به بغداد رفت و موفق شد صدام حسین را به جنگ با ایران برانگیزد. بدین سان، امتیاز را او بسود امپراطوری فرسوده انگلستان گرفته بود.

سفیر سابق بریتانیا در تهران در ادامه بحث خود با اشاره به ارتباط و همکاری اویسی و بختیار با حکومت بعثی عراق به جورج براون گفت: «من فکر نمی‌کنم که اویسی به دلیل این که تاحدی آلوده است، جذابیتی داشته باشد. اگرچه من شخصا شاپور بختیار را تحسین می‌کنم، ولی او هم آلوده است.»

• در همین ارتباط، برخی دیگر از گروه‌های اپوزیسیون ایرانی در خارج نیز به دنبال جذب حمایت دیگر کشورهای غربی از جمله آمریکا نیز بودند. برای نمونه، روز پنجم ژوئن/ 15 خرداد، مهدی بهادری رابط امور کنسولی ارتشبد اویسی با سفارت بریتانیا در پاریس جرالد رایان دیپلمات بریتانیایی را، ظاهرا بدون اطلاع قبلی دیپلمات بریتانیایی، به محل اقامت اویسی در پاریس و دیدار با او برد.

اویسی در این دیدار تصریح کرد که «بسیاری از شایعات درباره ستیزه جویی در میان خود رهبران بالقوه ایران نوین صحت دارد. در ابتدا شاپور بختیار می‌گفت که می‌خواهد رئیس جمهور ایران شود و به چیزی کمتر از آن هم رضایت نخواهد داد. ولی اکنون شرایط در ایران بدتر شده و همه آماده در میان قرار دادن منابع خود برای برقراری نظم در ایران هستند.»

اویسی درباره ارتباطات آمریکایی خود، ضمن اشاره به ارتباط خود با جورج بوش (معاون رونالد ریگان، رئیس جمهور جدید آمریکا) گفت: «او اخیرا در آمریکا بوده و به جز یک حمایت مبهم نمادین، چیزی دریافت نکرده و دست خالی برگشته است. اویسی بر این باور است که آمریکایی‌ها فعلا منتظر اقدام هماهنگ اروپاییان درباره سیاست‌ گزاری در مورد ایران هستند و پس از آن، آمریکایی‌ها بیشتر آماده ارائه کمک مستقیم خواهند شد.»

ژنرال اویسی درباره موضع عراق گفت: «او باور دارد که عراق قابل اعتماد نیست. دولت عراق [در جنگ علیه ایران]، بیشتر از ظرفیت خود بار برداشته و حاضرند به هر کسی متوسل شوند تا به یک راه حل صلح آمیز و بازگرداندن آبروی خود برسند ... عراقی‌ها به نوعی آمادگی خود برای همکاری با ژنرال را برای بازگرداندن نظم به منطقه و دور نگاه داشتن نفوذ و سربازان روس‌ها از مرزهای عراق اعلام کرده‌ و گفته‌اند که آماده کمک به اویسی هستند."

انقلاب اسلامی: بدین سان، شکست حمله نظامی عراق به ایران، امری مسلم بوده است. باوجود این شکست و پر بودن دست ایران، کودتای خرداد 60 و ادامه جنگ و تمام کردن آن در شکست، آنهم با سرکشیدن جام زهر، خیانت مسلمی به ایران بوده است. باتوجه به این که آلن کلارک، وزیر دفاع در حکومت تاچر، ترتیب دهنده ادامه جنگ را حکومت تاچر می داند، شناسائی عاملان اصلی این خیانت، نه تنها بلحاظ تاریخ بلکه بلحاظ حال و آینده ایران، اهمیتی تعیین کننده دارد.

این اظهارات در حالی از سوی ژنرال اویسی بیان می‌شد که مطالب اسناد آزاد شده در سال‌های اخیر، دست کم در یک تا دو سال نخست پس از پیروزی انقلاب اسلامی، حاکی از آنند که اویسی و گروه تحت امر او، ضمن دریافت کمک‌های گسترده و مختلف مادی و تدارکاتی از حکومت بعثی صدام حسین، یک شبکه کامل رادیویی و تعدادی از نیروهای اداری و مسلح خود را در عراق مستقر کرده بودند.

شایان ذکر است که پیش از این نیز دست کم یک بار اویسی در تاریخ 14 آوریل/ 25 فروردین، از طریق بهادری رابط خود با مقامات لندن تماس گرفته و طی نامه‌ای به داگلاس هرد معاون وزیر خارجه بریتانیا خواهان دریافت کمک معنوی از لندن و توصیه به مقامات ترک برای آزاد گذاشتن فعالیت‌های گروه اویسی در داخل ترکیه و همچنین اعطای کمک‌های مالی به آن‌ها شده بود. به گفته بهادری، در آن زمان اویسی از بغداد به آنکارا عزیمت کرده بود و به دلیل کاهش کمک‌های مالی، تعدادی از نیروهایش را مرخص کرده بود.

۱۳۹۰ اسفند ۲۵, پنجشنبه

بریده باد دستان اشغالگران!

اعلامیۀ سازمان انقلابی افغانستان
































اعلامیه
بریده باد دستان اشغالگران!
یکشنبه 21 حوت 1390 بار دیگر به حیث یکی دیگر از روزهای خونین، ثبت تاریخ کشور ما شد. شب هنگام یک تن از مزدوران روانی و وحشی امریکایی با داخل شدن به خانه های افراد بی دفاع ملکی و رگبار مسلسل، خون 17 تن از توده های زحمتکش و بی دفاع ولسوالی پنجوایی ولایت قندهار را که بیشتر آنان کودکان و زنان بودند، به زمین ریخت و 12 تن دیگر شان را زخمی ساخت. این جنایت، نه اولین و نه آخرین نوع از اعمال ضد انسانی و هیستریک اشغالگران امریکایی و متحدان آن علیه مردم افغانستان است. قبل بر این نیز امپریالیست های خون آشام و وحشی بدترین جنایات و توهین ها را علیه توده های ما روا داشته اند.
کشتار این زنان و کودکان در حالی صورت می گیرد که یک تن از جلادان زن به نام میلنی ویرور که سفیر اوبامای قاتل در امور زنان می باشد، در کنار بیرق این امپراتوری خونریز، خانم هایی از نوع «اندیشه» را برای ما «رهبر» می سازند و وزارت خارجۀ این اشغالگران به خانم هایی از نوع «درانی» جایزۀ «زن شجاع» را می دهند.
جنایت، بربریت و نظامی گری سرشت امپریالیزم را می سازد. اشغالگران امریکایی و متحدان آن با استخدام لومپن ترین و جانی ترین افراد در اردوی خود، تلاش دارند تا از یک طرف با پرداخت کم ترین معاش، جلو مصارف اضافی جنگی خود را بگیرند و از سوی دیگر کشورهای خود را از وجود چاقوکشان، آدم کشان، دزدان و رهزنان «پاک» سازند، اما اینکه این انسان های وحشی و روانی در کشورهای اشغال شده (افغانستان و عراق) به چه جنایاتی دست می زنند، برای اربابان شان هیچ ارزشی ندارد.
مزدوران وحشی اشغالگر با گرفتن عکس های «یادگاری» کنار اجساد، شاشیدن بر مرده ها، قتل عام کودکان و زنان، بمباران عروسی ها و محافل مردم، قطع اعضای بدن اجساد برای تفریح و سرگرمی، و استفاده از پیشرفته ترین و مهلک ترین سلاح ها در میدان جنگ (به گزارش روزنامۀ دنمارکی انفورمیشن (معلومات) وحشی گران ناتو تحت فرماندهی اشغالگران امریکایی از بم، موشک و نارنجک هایی دارای فاسفورس سفید در مناطق مسکونی استفاده کرده اند. اسناد افشاء شده نشان می دهد که نظامیان امریکایی بر روی یک هدف 20 تا 50 موشک حاوی فاسفورس سفید پرتاب نموده اند. در اثر اصابت این موشک ها پوست قربانی آتش می گیرد و هنگامی که آکسیجن به بدن برسد، آتش تا عمق بدن نفوذ می کند) ماهیت واقعی، پلید و غیر انسانی نظام سرمایه و امپریالیزم را به نمایش گذاشته اند.
دولت پوشالی کابل که یکی از مزدورترین و فاسدترین دولت ها در تاریخ کشور ما به شمار می رود، و لبالب از جنایتکاران خلقی ـ پرچمی، جهادی و طالبی است، با این که می داند هست و بود هر ثانیۀ دولت پوقانه ایی اش در دست کاخ سفید است، با ژست های بچگانه، اشک تمساح ریخته و «آخرین هشدارها» را به بادارانش صادر می کند تا بیشتر از این خون نریزند!!
امپریالیست ها در افغانستان، عراق، لیبیا، سوریه، فلسطین و سایر کشورهای اشغالی و غیر اشغالی به خاطر منافع شان جوی هایی از خون توده های زحمتکش را جاری ساخته اند. هیچ کلمه ای نمی تواند عمق درد، رنج و بدبختی ملت های تحت ستم و جنایاتی را که بر آن ها می رود، به نمایش بگذارد. سازمان انقلابی افغانستان درینجا گوشه ای از جنایات ضد انسانی نظام سرمایه را که در کشورهای اشغالی توسط ماشین جنگی آن صورت گرفته، انعکاس می دهد تا آنانی که زیر بیرق این جلادان به «رهبری» و «شجاعت» می رسند، بدانند که مشاطه گران ارزان و بی مقدار امپریالیست های خونخوار اند.
مرگ بر امپریالیزم
در راه سوسیالیزم، به پیش!
سازمان انقلابی افغانستان
12 مارچ 2012
گوشه ای از جنایات و وحشی گری های امپریالیست ها

۱۳۹۰ اسفند ۲۴, چهارشنبه

سوريه: قتل‌عام سفارشی!






سوريه: قتل‌عام سفارشی!

۰۵ اسفند ۱۳۹۰ فرض کنيم کسی در بارۀ حمص حقيقت را بگويد. آيا اين يک قتل‌عام دولتی بود يا يک قتل‌عام سفارشی که در آستانۀ رأی شورای امنيت سازمان ملل متحد ترتيب داده شد؟ آيا اين به اندازه کافی واضح نيست؟ اگر قرار بود شورای امنيت سازمان ملل متحده رأی بدهد، ديگر دولت سوريه چرا بايد به آن‌ها دليلی برای اعمال فشار عظيم به مسکو و پکن بدهد تا آن‌ها حداقل به تجاوز محور فوکوس رأی ممتنع بدهند؟ «اين يک قتل‌عام تروريستی است.» تروريست‌ها خانه به خانه رفتند و اقليت علوی را (که پرزيدنت بشار الاسد از آن‌هاست) قتل‌عام کردند. در يک عکس، علامت اين واقعيت را نشان می‌دهد که دست‌های کشته‌شدگان بسته است. خوب اگر نيروهای دولتی بخواهند محله‌ای را به توپ ببندند، ديگر چرا اول بايد دست افراد را ببندند و بعد آن‌ها را بمباران کنند؟

تارنگاشت عدالت
منبع: گاردين، نشريه حزب کمونيست استراليا
۱۵ فوريه ۲۰۱۲
به نقل از پراودا
نويسنده: تيموتی بنکرافت-هينچی
کسی ليبی را به ياد می‌آورد؟ به ياد داريد زمانی را که ناتو به روسيه و چين قول داد جزييات بعداً مشخص خواهد شد و تنها يک منطقه پرواز ممنوع برای حمايت از غيرنظاميان ايجاد خواهد شد؟ خوب، ۴ فوريه از نظر اپوزيسيون سوری تحت‌الحمايه ناتو، روزی بود که برای نشان دادن پرچم دورغين برای ورود ناتو، جنايات ترويستی را به منتها درجه برساند.
به ياد داريد موقعی را که ناتو، معروف به محور فوکوس (FUKUS-Axis)- محور فرانسه، انگلستان، ايالات متحده و اسرائيل- براساس «قتلعام دهشتناک» از طرف نيروهای مسلح ليبی و «به مسلسل بستن شهرها و شهرک‌ها از طرف هواپيماهای دولتی»، قطع‌نامه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۷۳ را برای تحميل يک منطقه پرواز ممنوع در ليبی تهيه کردند؟ به ياد داريد موقعی که مقامات ليبی به خبرگزاری‌های خارجی آزادی کامل دادند و به آن‌ها گفتند که آن‌ها را به جاهايی خواهند برد که چند ساعت قبل از آن در بارۀ حملات نيروهای دولتی به به آنجا گزارش نوشته بودند؟
به ياد داريد که محور فوکوس، روسيه و چين را در جريان جزييات قرار نداد، به ياد داريد که مأموريت خزنده منطقه پرواز ممنوع به يک تجاوز تمام‌عيار نيروهای ويژه ناتو، به حمايت تمام‌عيار از تروريست‌های ليبی برای بريدن سر مردم سياه‌پوست در خيابان‌ها، به تجاوز به زنان، و به صلابه کشيدن کودکان با ميله‌های آهنی، به آتش زدن خانه‌ها و ساختمان‌ها و به دزدی، غارت، قتل، شکنجه و اقدامات تروريستی مبدل شد؟ به ياد داريد کدام دولت‌ها از اين مصيبت حمايت کردند؟
خوب اين بار نوبت سوريه است. همان محور فوکوس گروه‌های تروريستی را مسلح می‌کند و آموزش می‌دهد که در سوريه مرتکب کشتار شده اند و موقعی که نيروهای دولتی به آن‌ها حمله می‌کنند، زير رگبار انتقاد از طرف هيلری کلينتون، ويليام هاگ، آلن ژوپه و رسانه‌های بسيار آماده غرب قرار گرفته به کشتار، استفاده غيرمنطقی از قهر و سرکوب مردم متهم می‌شوند.
اپوزيسيون سوريه مردم سوريه نيست. علی‌رغم آنچه که اپوزيسيون می‌گويد دولت سوريه مورد حمايت وسيع مردم قرار دارد و علی‌رغم آنچه اپوزيسيون می‌گويد اين به اصطلاح «شورای ملی سوريه» عکس‌برگردان «شورای ملی موقت ليبی» است: متشکل از متجاوزين، نژادپرست‌ها، شکنجه‌گران، خرابکاران، سارقان و قاتلان.
و اين «شورای ملی سوريه» چيست؟ اين گروهی است موسوم به «سوريه يولوسال چکيز کونسی» (Suriye Ulusal Geçiş Konseyi) که در ترکيه مستقر است. خواندن نقشه ژئوپولتيک آن‌طور که امپراتوری عثمانی بر کل منطقه فرمانروايی می‌کرد؟ ستودن ظهور ترکيه و قطر به مثابه دلالان قدرت هوادار غرب در آسيای مرکزی و خاورميانه؟
يک بخش، و هم‌چنين يک بازيچه ديگر محور فوکوس برای آن‌که محور فوکوس بر منطقه مسلط شود و از آن به عنوان سنگ اول جنگ آينده عليه جمهوری اسلامی ايران در ابتدا، و بعداً عليه روسيه و چين استفاده کند.
آيا کسی امروز به تقارن بين تظاهرات وسيع تبعيدی‌های سوريه در مقابل سفارتخانه‌های آن کشور و به اصطلاح «قتل‌عام حمص» توجه کرد؟ خبرگزاری‌های غربی سر به‌راه اين خط را دنبال کردند که «ما هيج مدرکی نداريم اما دليلی هم برای عدم باور» داستان‌هايی که اپوزيسيون تحت‌الحمايه محور فوکوس می‌گويد، «نداريم». در واقع، درست اين است که گفته شود اپوزيسيون و محور فوکوس يکی و يک چيز هستند، و از تجهيزات نظامی محور فوکوس برای ايجاد ويرانی استفاده می‌شود. اين تروريسم نام دارد و همان‌طور که در افغانستان، در کوزوو، در عراق، در ليبی ديديم محور فوکوس از هم‌دستی با تروريست‌ها کم‌ترين ابايی ندارد، مادام که اين‌ها درها را به روی جاه‌طلبی‌های امپرياليستی باز کنند.
قتل‌عام سفارشی
و «قتل‌عام» که گويا همين الان در آستانه رأی شورای امنيت سازمان ملل متحد پيرامون سوريه صورت می‌گيرد، و يک هفته بعد از آن‌که «پراودا» توطئه اقدام به يک حمله با استفاده از سلاح‌های شيميايی قاچاق شده از طرف دشمنان سوريه به مرز ترکيه را افشاء کرد- حمله‌ای که بعد از آن افشاگری انجام نشد.
«قتل‌عام» مورد نظر، که قرار است نفوذ مستقيمی بر رأی سازمان ملل داشته باشد، از طرف چه کسانی صورت می‌گيرد؟ آيا کسی مدرکی دارد که نيروهای امنيتی غيرنظاميان بی‌گناه را قتل‌عام می‌کنند؟ اگر باندهای مسلح يک محله را محاصره کنند، شما چه کار خواهيد کرد؟ سوری‌ها اکنون نزديک يک سال است که با اين مزدوران و تروريست‌ها می‌جنگدند.
اين برای خبرگزاری‌های غربی بسيار خوب است که داستان‌های کشته شدن ۱۰۵ يا ۲۱۷ نفر را مخابره کنند، اين برای سازمان‌های حقوق بشر مستقر در غرب خوب است که ادعا نمايند جنايت رخ می‌دهد، اما بی.بی.سی.، اسکای، العربيه، الجزيره، خبرگزاری فرانسه بعد از ليبی چه اعتباری دارند؟ همان‌طور که در ليبی ديديم «اپوزيسيون» از تروريست‌ها، متجاوزين، نژادپرست‌ها و قاتلان تشکيل می‌شد، بسيار واضح است که دشمنان سوريه چه کسانی هستند.
فرض کنيم کسی در بارۀ حمص حقيقت را بگويد. آيا اين يک قتل‌عام دولتی بود يا يک قتل‌عام سفارشی که در آستانۀ رأی شورای امنيت سازمان ملل متحد ترتيب داده شد؟ آيا اين به اندازه کافی واضح نيست؟ اگر قرار بود شورای امنيت سازمان ملل متحده رأی بدهد، ديگر دولت سوريه چرا بايد به آن‌ها دليلی برای اعمال فشار عظيم به مسکو و پکن بدهد تا آن‌ها حداقل به تجاوز محور فوکوس رأی ممتنع بدهند؟ (تجاوزی که همان‌طور که در مورد ليبی ديديم، در صورت تصويب هر نوع اقدامی در بارۀ سوريه اتفاق خواهد افتاد. همان‌طور که در ليبی ديديم، کاغذی که آن‌ها امضاء می‌کنند، ارزشی ندارد)
منابع پراودا در محل اظهار داشته اند که «اين يک قتل‌عام تروريستی است.» تروريست‌ها خانه به خانه رفتند و اقليت علوی را (که پرزيدنت بشار الاسد از آن‌هاست) قتل‌عام کردند. در يک عکس، علامت اين واقعيت را نشان می‌دهد که دست‌های کشته‌شدگان بسته است. خوب اگر نيروهای دولتی بخواهند محله‌ای را به توپ ببندند، ديگر چرا اول بايد دست افراد را ببندند و بعد آن‌ها را بمباران کنند؟
واقعيت موضوع اين است که اين مردم از طرف جوخه‌های تروريستی مورد حمايت محور فوکوس- استانبول که در داخل حمص فعال اند، ربوده شدند، دست‌هايشان بسته شده و اعدام شدند. در بازی خبرگزاری‌های غربی، داستان جالب تميز ديگری درست در زمان رأی شورای امنيت سازمان ملل پرداخته شد. و هيلری کلينتون، هاگ و ژوپه ادعاهای خود را مطرح می‌کنند.
مدارک بيش‌تر:
۱- اين سندی است که نام مفقودشدگان امروز ۴ فوريه در حمص را نشان می‌دهد. مفقود شدگان همگی از هواداران دولت هستند. بسياری از آن‌ها در ميان ارقام کشته شدگانی قرار دارند که امروز به غرب و فردا به سازمان ملل داده شد:
https://docs.google.com/spreadsheet/ccc?key=0AgcBgBbbRTCcdFZGNjNNdkM2bWpubmJCOWhKLXJVbHc&hl=de&pli=1#gid=0
۲- جالب توجه، تيرخلاص بر قلب و مغز قربانيان «بمباران دولتی»! جنجال حمله شيميايی، جنجال قتل عام حمص. جنجال بعدی چه خواهد بود؟
http://www.youtube.com/verify_controversy?next_url=/watch%3Fv%3D5ito83NnXKc%26feature%3Dshare

http://www.cpa.org.au/guardian/2012/1535/10-syria.html

دستگيری افسران و مأموران امنيتی فرانسه در شهر حمص سوريه



دستگيری افسران و مأموران امنيتی فرانسه در شهر حمص سوريه


گزارش تلويزيون رسمی فرانسه بطور غيرمستقيم به اين دستگيری اعتراف کرده است
دولت فرانسه از ابتدای ناآرامی‌های سوريه، به جنگی مخفيانه عليه سوريه دست زد। براين اساس گردان‌های متعددی از «وهابی»ها را سازماندهی کرد و تجهيزاتی را در اختيار آن‌ها قرار داد که از طريق ماهواره‌های فضايی هدايت و کنترل می‌شود। اين سازماندهی و آموزش نيروهای سلفی به وسيله دولت فرانسه باعث کشته شدن بيش از ۳۰۰۰ نفر از اعضای ارتش سوريه و ۱۵۰۰ نفر از مردم عادی گرديد. در نبود پایبندی به تعهدات قانونی، جنگ مخفيانه‌ای که آقای سارکوزی و حکومت وی به پيش می‌برند، نقض آشکاری است که در جمهوری پنجم بر ضد ماده ۳۵ قانون اساسی انجام می‌گيرد. اين نقض کردن آشکار ماده ۳۵ قانون اساسی، جرم به حساب می‌آيد و به موجب ماده ۶۸ ديوان عالی کشور، بايد مورد تعقيب قرار بگيرد.


تارنگاشت عدالت
مطلب دريافتی
منبع: مجله الديار، چاپ لبنان
گزارشگر ويژه «حقيقت»: مازن ابراهيم
برگردان: احمد مزارعی
دستگيری افسران و مأموران امنيتی فرانسه در شهر حمص سوريه
گزارش تلويزيون رسمی فرانسه بطور غيرمستقيم به اين دستگيری اعتراف کرده است
دو حادثه امروز اتفاق افتاد که توجه صاحب‌نظران سياسی را به خود جلب کرد. يکی بازگشت ناگهانی سفير فرانسه به دمشق و ديگری جابه‌جا کردن صندلی نماينده فرانسه در کنفرانس «دوستان سوريه» از صف اول نشست به رديف پشت صحنه و نشستن نماينده امارات به جای آن بود. قابل توجه است که کشورهای غربی در اقدامی کينه‌توزانه و به يک‌باره سفرای خود را از سوريه «فرا خواندند» تا از سوريه زهر چشم بگيرند.

منابع فرانسوی نزديک به وزارت امور خارجه فرانسه بر اين باورند که دو حادثه مذکور، ارتباط مستقيمی با بازداشت ۱۰ افسر و مأمور اطلاعاتی فرانسه (DGSE)، در محله «بابا عمرو» در غرب شهر حمص دارد که در ميان آن‌ها افسری با درجه سرهنگی نيز ديده می‌شود.

تری ميسان، محقق و روزنامه‌نگار معروف فرانسوی در تاريخ ۱۳ فوريه ۲۰۱۲ طی مصاحبه‌ای با تلويزيون روسيه، به شرح اين موضوع پرداخت و سپس ماجرا را در سايت خود به نام «شبکه ولتر» قرار داد. براساس گزارش تری ميسان، در جريان حمله سربازان دولتی به پايگاه اصلی تروريست‌ها در شهر حمص، ۱۵۰۰ نفر به اسارت نيروهای دولتی درآمدند که در ميان آن‌ها ۱۲ نفر فرانسوی ديده می‌شدند. اين ۱۲ نفر از دادن مشخصات خود به نيروهای دولت سوريه امتناع ورزيده و اصرار کردند که با آن‌ها مثل «اسرای جنگی» رفتار شود. اينان وابسته به «اداره عمومی امنيت خارجی» فرانسه بودند که در ميانشان افسری با درجه «سرهنگی» نيز ديده می‌شد. براساس نوشته تری ميسان:
«دولت فرانسه از ابتدای ناآرامی‌های سوريه، به جنگی مخفيانه عليه سوريه دست زد. براين اساس گردان‌های متعددی از «وهابی»ها را سازماندهی کرد و تجهيزاتی را در اختيار آن‌ها قرار داد که از طريق ماهواره‌های فضايی هدايت و کنترل می‌شود. اين سازماندهی و آموزش نيروهای سلفی به وسيله دولت فرانسه باعث کشته شدن بيش از ۳۰۰۰ نفر از اعضای ارتش سوريه و ۱۵۰۰ نفر از مردم عادی گرديد.»

تری ميسان اظهار داشت که دولت فرانسه خواستار آن شده که روسيه برای آزادی اسيران فرانسوی ميانجی‌گری کند. وی افزود:
«بايد نسبت به گزارش‌هايی که از طرف روزنامه‌نگاران فرانسوی ارسال می‌شود شک کرد. آنان گزارش‌هايی را در مورد شهر حمص ارسال کرده اند که باور آن مشکل است. اکنون يک هفته است که پايگاه تروريست‌ها به دست نيروهای دولتی افتاده و تنها می‌تواند زدوخوردهای پراکنده‌ای وجود داشته باشد. اما خبرنگاران فرانسوی سناريوهای خيالی برای خود اختراع می‌کنند و بدين وسيله بر روی حقيقت پرده ساتری می‌کشند. البته اين هياهو می‌تواند فرصتی را برای آلن ژوپه فراهم کند تا محرمانه برای آزادی اسيران فرانسوی مذاکره کند و افکار عمومی متوجه نشود.»

تری ميسان سپس چنين ادامه می‌دهد: «در نبود پایبندی به تعهدات قانونی، جنگ مخفيانه‌ای که آقای سارکوزی و حکومت وی به پيش می‌برند، نقض آشکاری است که در جمهوری پنجم بر ضد ماده ۳۵ قانون اساسی انجام می‌گيرد. اين نقض کردن آشکار ماده ۳۵ قانون اساسی، جرم به حساب می‌آيد و به موجب ماده ۶۸ ديوان عالی کشور، بايد مورد تعقيب قرار بگيرد.»

در هر شرايطی، از ميهن و نان روزانه مردم دفاع خواهيم کرد!








در هر شرايطی، از ميهن و نان روزانه مردم دفاع خواهيم کرد!


مهم‌ترين مسأله دفاع از استقلال ميهن و آزادی است!


انقلاب با کمک امپرياليسم و ناتو هرگز!

۲۲ اسفند ۱۳۹۰ انقلابی‌گری ما به اين دليل است که ما از استقلال کشورمان دفاع می‌کنيم، در دوره وجود اشغال‌گران فرانسوی در سوريه ما يک لحظه برای اخراج آنان از پا ننشستيم، آنچنان‌که مردم در سال‌های پنجاه حزب ما را به «حزب جلاء» (به معنی حزبی که اشغال‌گران فرانسوی را از کشور بيرون کرد) ملقب کردند. با اين حساب وقتی شما می‌گوييد که در خيابان‌ها انقلاب وجود دارد، من می‌گويم نه، اين تمرد است و نه انقلاب، برای اين‌که کسی نمی‌تواند با کمک پيمان «ناتو» و امپرياليسم آمريکا انقلابی باشد. هنگامی که ما در مقابل توطئه‌های آمريکا ايستادگی می‌کنيم، مسلماً موضع ما موضعی انقلابی است. بله جنبشی در خيابان‌ها وجود دارد، اما اين جنبش انقلابی نيست. جنبش انقلابی نمی‌تواند با آمريکا سمت‌و‌سو داشته باشد.
تارنگاشت عدالت
مطلب دريافتی
منبع: صوت‌ الشعب
برگردان: احمد مزارعی
۶ فوريه ۲۰۱۲
در هر شرايطی، از ميهن و نان روزانه مردم دفاع خواهيم کرد!
مهم‌ترين مسأله دفاع از استقلال ميهن و آزادی است!
انقلاب با کمک امپرياليسم و ناتو هرگز!
خانم رادين سليطين، خبرنگار روزنامه «بلدنا»، مصاحبه‌ای با رفيق دکتر عمار بکداش، رهبر حزب کمونيست سوريه در تاريخ ۴ ژانويه ۲۰۱۲ انجام داده است، و ما متن کامل مصاحبه را از «صوت الشعب»، ارگان مرکزی حزب منتشر می‌کنيم.
س: حزب کمونيست سوريه، جناح بکداش، نسبت به حوادث سوريه در ده ماه گذشته چه نظری دارد؟
ج: بايد بگويم که پس از صدور قانون احزاب در سوريه، اکنون تنها «حزب کمونيست سوريه» وجود دارد. هيچ جناح و حزب ديگری نيست و در جبهه‌ای که تشکيل شده تنها «حزب کمونيست سوريه (متحد)» وجود دارد و گروه‌ها و جناح‌های سابق وجود ندارند. اين را برای روشن شدن موضوع گفتم. حزب ما از سال ۱۹۲۴ وجود داشته است. در اين دوره طولانی بسياری آمدند و رفتند، اما حزب کمونيست سوريه سر جای خود باقی مانده است.
در مورد شرح وضعيت موجود، به نظر ما علت اصلی اين حوادث سياست اقتصادی دولت است که از ۶-۷ سال گذشته تحت عنوان «اقتصاد اجتماعی بازار» به اجرا درآمد. اما ماهيت اين سياست ليبراليسم اقتصادی بود. من در اينجا وارد جزييات و توضيحات اين اقتصاد نمی‌شوم. اما هدف از آن تشويق سرمايه‌گذاری‌های خارجی و هم‌زمان با آن اهمال و به فراموشی سپردن بخش‌های اصلی توليد داخلی در کشور بود- هم‌چون صنايع و کشاورزی، به حساب بخش‌های غيرمولد ديگر مانند مستغلات، سرمايه‌گذاری‌های ربايی و توريسم. خلاصه اين‌که اين سياست ليبراليسم اقتصادی نوين باعث يک قطب‌بندی بزرگ اجتماعی گرديد. اين سياست باعث اضمحلال توليدکنندگان و طبقات ميانی جامعه گرديد، آنانی که اساس استقرار سياسی و اجتماعی در جامعه بودند. اين سياست بسيار خطرناک است، زيرا بخش عمده‌ای از توليدکنندگان را در جامعه به انزوا می‌فرستد. برای مثال، شخصی که تا چندی پيش بر روی قطعه زمين خود به توليد می‌پرداخت، با اجرای سياست‌های تازه دولت، امکان بهره‌برداری از زمين خود را ندارد، در نتيجه وی يا در محل زندگی خود منزوی می‌شود و يا اين‌که به مناطق ديگر مهاجرت می‌کند. ما متوجه شده ايم که مهاجرت‌های زيادی در نتيجه اجرای اين سياست انجام گرفته است.
س: مسلماً توطئه بر ضد سوريه هميشه وجود داشته است و ده‌ها سال است که ادامه دارد، اما چرا اکنون چنين است؟
ج: توطئه عليه سوريه به اين دليل انجام می‌گيرد که سوريه موضع‌گيری دشمنانه‌ای با امپرياليسم دارد و با برنامه‌های تسلط‌جويانه امپرياليسم و صهيونيسم در منطقه سرسختانه مبارزه می‌کند. در حال حاضر سوريه مانع اصلی بر سر راه به اجرا درآردن برنامه «خاورميانه جديد» توسط امپرياليسم آمريکاست. هدف آمريکا از به اجرا درآوردن اين برنامه همانا تسلط کامل بر خاورميانه است. اما اين‌که چرا اين تهاجم شدت پيدا کرده و امپرياليسم و صهيونيسم به همراه با نيروهای ارتجاعی همه نيروهای خود را بسيج کرده اند، به اين علت است که جنبش آزادی‌بخش ملی عرب پيروزی‌های چشم‌گيری به دست آورده است. اولين و برجسته‌ترين آن شکست امپرياليسم آمريکا در عراق است، دوم شکست تهاجم دشمن صهيونيستی به جنوب لبنان در سال ۲۰۰۶، و سپس دو خيزش بزرگ و پيروزمند اعراب در تونس و مصر که موفق شدند دو رژيم مزدور و وابسته به آمريکا و اسرائيل را ساقط کنند.
عکس‌العمل آمريکا، اکنون اين است که می‌خواهد خسارت وارده به خود و به اسرائيل را جبران کند، به همين دليل نوک تيزه حمله خود را به سوی سوريه گرفته است. بديهی است که توطئه نيز وجود داشته است. استمداد از نيروهای ارتجاعی در منطقه، صرف پول‌های زياد، اما در سوريه نيز زمينه جذب عملکرد توطئه وجود دارد. سياست ليبراليسم اقتصادی که در ميان مردم نفرت از اوضاع را به وجود آورده است.
س: آيا شما فکر نمی‌کنيد که با اين‌گونه نظرات، خواسته‌های سياسی معترضان را ناديده می‌گيريد؟
ج: حزب ما بيش‌ترين درخواست‌ها را برای آزادی و دمکراسی دارد. ما در کنگره يازدهم خود که در اول اکتبر ۲۰۱۰ برگزار گرديد، بر روی يک برنامه دمکراتيک تأکيد کرديم و در درجه نخست، درخواست اساسی ما لغو حالت فوق‌العاده در کشور بود؛ دوم، تصويب قانون احزاب و مطلب ديگر دادن شناسنامه به کردهايی بود که در نتيجه سرشماری سال ۱۹۶۲، از داشتن شناسنامه محروم شده بودند. سرشماری مذکور توسط نيروهای ارتجاعی در سايه حکومت تجزيه‌طلب انجام گرفته بود که ماهيتی طبقاتی داشت و نه ملی.
واضح است که ما در حال حاضر و هم‌چون گذشته خواستار آزادی‌های دمکراتيک به شکل گسترده‌ای هستيم. هم‌چنين، خواستار آن هستيم که سياست‌های ليبراليستی اقتصادی به طور کامل متوقف گردد و تأکيد داريم که اجرای چنين سياست‌هايی موقعيت ملی سوريه را در برابر امپرياليسم تقويت می‌کند.
س: آيا اين نظر شما مورد توافق ساير گروه‌ها قرار دارد؟ و نظر ساير گروه‌ها در اين باره چيست؟ و آيا ميان شما و آن‌ها هماهنگی وجود دارد؟
ج: ما گروه‌ و جناح نيستيم، بلکه ما حزب هستيم.
س: ساير کمونيست‌های سوريه چطور؟
ج: در جبهه‌ای که ما تشکيل داده ايم «حزب کمونيست سوريه (متحد)» وجود دارد که نماينده آن از طرف کميتۀ مرکزی استاد يوسف فيصل است.
س: آيا با هم مشورت می‌کنيد؟
ج: ما در چهارچوب «جبهه ملی پيشرو» حداقل هر ماه يک‌بار جلسه برگزار می‌کنيم، اعضای مرکزيت «جبهه ملی پيشرو» گردهم می‌آيند و به بحث و بررسی مسايل می‌پردازند.
س: در جريان بحران اخير، آيا تبادل نظر ميان شما وجود داشته است؟
ج: ما در چهارجوب «جبهه ملی پيشرو» با تمام احزاب موجود در جبهه، جلسات مشورتی داشته ايم، اما جلسات و مشاوره دو طرفه نبوده است، برای آن‌که ما همگان را در چهارجوب «جبهه ملی پيشرو» برابر می‌بينيم.
س: گفته می‌شود که از ابتدای اعتراضات، حزب شما در ميان مردم حضور پيدا کرد و برای مردم توضيح داد که در جامعه از جهات مختلف چه می‌گذرد. مردم تا چه به شما گوش داده اند؟
ج: بله درست است. کادرهای ما به خاطر دفاع از موقعيت ملی به خيابان آمدند و شما اگر در خيابان‌ها قدم بزنيد مشاهده خواهيد کرد که پوسترهای ما در همه جا هست و بر روی آن‌ها نوشته شده «دست‌ها از سوريه کوتاه»، «سوريه تسليم نخواهد شد». از مهم‌ترين تظاهراتی که ما به آن دست زديم، تظاهرات در مقابل سفارت فرانسه بود، زيرا فرانسه موضعی بسيار دشمنانه عليه سوريه اتخاذ کرد و ما در آنجا يک تظاهرات به تمام معنی کامل پيش برديم. شعارهايی که برافراشتيم چنين بودند: «سوريه تسليم نخواهد شد!» «سوريه تاريخ استعماری و ضدانسانی فرانسه را فراموش نخواهد کرد!» و مشابه آن‌ها. تظاهرات ديگر ما در ميدان عرنوس بود که توسط جوانان دختر و پسر حزب ما انجام گرفت، در حقيقت اين تظاهرات به تحصن منجر شد، هدف از اين تحصن محکوم کردن تجاوز امپرياليسم و مزدوران منطقه‌ای آن بود که شامل نظام‌های ارتجاعی می‌باشد.
موضوع ديگر اين‌که ما قبل از شروع تظاهرات، با نوشتن تومارهايي که گاهاً يک‌صد هزار امضاء زير خود داشت، درخواست‌های توده‌ای را مطرح می‌کرديم. يکی از اين درخواست‌ها برای کم کردن قيمت بنزين بود. منظور اين‌که ما از مدت‌ها پيش برای کمک به حل مشکل مردم دست به اقدامات گوناگونی می‌زديم. از سويی برای مبارزات ملی سوريه نيز پيش‌قدم بوده ايم. ما از سياست‌های ضدامپرياليستی سوريه هميشه حمايت کرده ايم، به اين خاطر شعار سی ساله ما در گذشته دفاع از دو محور اصلی يعنی دفاع از ميهن و حمايت از معيشت مردم بوده است، شعارهايی که از يکديگر جدايی‌ناپذير بوده اند.
س: هم‌اکنون در خيابان‌ها انقلاب است. آيا تناقضی ميان شما به عنوان يک حزب انقلابی، از يک سو، و موافقت شما با دولت برای رودرويی با مردم در خيابان‌ها، از سوی ديگر، وجود ندارد؟ اين دوگانگی و تضاد را چگونه تفسير می‌کنيد؟
ج: انقلابی‌گری ما به اين دليل است که ما از استقلال کشورمان دفاع می‌کنيم، در دوره وجود اشغال‌گران فرانسوی در سوريه ما يک لحظه برای اخراج آنان از پا ننشستيم، آنچنان‌که مردم در سال‌های پنجاه حزب ما را به «حزب جلاء» (به معنی حزبی که اشغال‌گران فرانسوی را از کشور بيرون کرد) ملقب کردند. در سال‌های پنجاه ما با بورژاوزی ملی و حزب بعث ائتلاف کرديم و در پارلمان، عليه پيمان‌های امپرياليستی هم‌چون «پيمان استعماری بغداد»، «دکترين آيزنهاور» و «اصل چهار» تجمع پارلمانی تشکيل داديم و اين اقدام ما برای دفاع از استقلال کشور ضروری بود. انقلابی‌گری حزب ما در سال‌های شصت در تجسم بخشيدن به اقداماتی در جهت پيشرفت‌های نيازمندی‌های اجتماعی هم‌چون اصلاحات ارضی بود، که در حقيقت عميق‌ترين و گسترده‌ترين نوع از اصلاحات ارضی بود که سوريه در اواسط سال‌های شصت به پايان برد و در هيچ يک از کشورهای عربی سابقه نداشت. از طرفی ما در همين زمان موفق شديم بخش دولتی قدرتمندی را در جامعه به وجود آوريم که دمکراسی آموزشی نتيجه آن بود و از آن زمان آموزش‌و‌پرورش از ابتدا تا انتها رايگان شد و بسياری تحولات ديگر، از جمله ايجاد شبکه گسترده و سراسری بهداشت دولتی رايگان، امروز هم بهداشت و دارو در کشور رايگان است.
با اين حساب وقتی شما می‌گوييد که در خيابان‌ها انقلاب وجود دارد، من می‌گويم نه، اين تمرد است و نه انقلاب، برای اين‌که کسی نمی‌تواند با کمک پيمان «ناتو» و امپرياليسم آمريکا انقلابی باشد.
هنگامی که ما در مقابل توطئه‌های آمريکا ايستادگی می‌کنيم، مسلماً موضع ما موضعی انقلابی است. بله جنبشی در خيابان‌ها وجود دارد، اما اين جنبش انقلابی نيست. جنبش انقلابی نمی‌تواند با آمريکا سمت‌و‌سو داشته باشد.
س: آيا موضع‌گيری دولت نيز اين‌چنين است؟ آيا اين بحرانی چند بعدی و پيچيده است؟
ج: اولاً نمی‌توان همه اعتراضات موجود را يکسان و يک‌رنگ ديد. براين اساس من از همان ابتدای اعتراضات نظرم اين بود که درخواست‌ها بايد ميان طرفين يعنی مردم و دولت به طور مسالمت‌آميز به بحث گذاشه شود، اما عمليات خرابکارانه هم‌چون ترور و ايجاد انفجارات مسلماً با عکس‌العمل قانون روبه‌رو می‌شود و اين‌گونه برخورد دولت دمکراتيک است.
دفاع از حق دمکراتيک مردم در همه کشورهای دنيا اين‌چنين است. هنگامی که مردم برای درخواست‌های بر حق خود به خيابان می‌آيند و تظاهر می‌کنند و شعار سر می‌دهند عمل برحقی است و بايد به درخواست‌هايشان پاسخ داده شود. حقيقت اين است که دولت اين کار را انجام داد و گام‌های مهمی در اين راه برداشت. به ويژه بايد گفت که دولت در زمينه آزادی‌های دمکراتيک اقدامات مهمی انجام داد. دولت دو اقدام بسيار مهم را در اين زمينه عملی کرد: لغو حالت فوق‌العاده و قانون آزادی احزاب. البته ما بر اين قانون ملاحظاتی داريم، اما در هر جهت امروز برای تشکيل احزاب قانونی وجود دارد که در گذشته نبود و امکان تشکيل حزب وجود نداشت. اشکال اين قانون اين است که به شيوه قانون شرکت‌ها نوشته شده است. با اين وجود بسياری از ملاحظات ما در مورد تعديل قانون مذکور پذيرفته شد و البته می‌توان اشکال موجود را به علت حرفه‌ای نبودن قانون‌گذاران به حساب آورد.
در مورد قانون انتخابات بايد گفت که تغييرات جدی در آن انجام نگرفته و بهترين راه برای يک انتخابات سالم در نظر گرفتن اصل نسبيت در انتخابات است.
برای اين‌که بدانيد، قانون نسبيت در انتخابات اولين بار در روسيه به اجرا درآمد، در ايتاليا نيز انتخابات بر مبنای نسبيت است، در ترکيه نوع مسخ شده آن اجرا می‌شود. متأسفانه بايد بگويم که در سوريه هنوز اين قانون در نظر گرفته نشده و می‌توان گفت که همان قانون انتخابات سابق باقی مانده است.
س: شما قبل از اين گفتيد که نقض قوانين به علت عدم آگاهی کامل قانون‌گذاران و حرفه‌ای نبودن آنان است. آيا اين درست است؟
ج: بله، وقتی ما با مسؤولان دولتی صحبت می‌کنيم می‌گويند «بلی درست است»، آما آنچه که ما مطرح کرديم به اين شکل است. البته ممکن است گزارش شما نتواند توضيحات مرا منعکس کند، با وجود اين، نظر به علاقمندی که شما به مسايل سياسی داريد، برای شما شرح خواهم داد که منظور از نسبيت چيست؟
ما در مجلس ملی دارای ۲۵۰ کرسی هستيم، و در عين‌حال، ما در سوريه شرايط ويژه‌ای داريم. يکصد‌و‌پنجاه عدد از اين کرسی ها براساس نسبيت، به اين معنی که کل سوريه يک دايره انتخاباتی محسوب می‌شود، در نظر گرفته می‌شود. هر کس می‌تواند خود را در ليست ۱۵۰ نفری قرار دهد، حتا يک نفر به تنهايی می‌تواند کانديدای نمايندگی مجلس شود، هر فرد بايد ۳ درصد آرای رأی دهندگان را بياورد و اين طريقه‌ای دمکراتيک است که در اغلب دمکراسی‌های دنيا انجام می‌شود. اين تنها راه ورود به درون پارلمان است، هر کس کم‌تر از ۳ درصد رأی بياورد نمی‌تواند وارد مجلس ملی گردد.
ما در سوريه ويژگی‌های اجتماعی داريم، در اينجا ما شيوخ عشاير داريم، و خصوصيات ديگر رنگارنگی سوريه زيباست. به خاطر رعايت اين رنگارنگی و ويژگی‌های زيبای کشور، يک‌صد کرسی براساس يک يا دو نماينده، برای مناطق و ويژگی‌های خاص در نظر گرفته شده است. بدين شکل، ميان دو خصوصيت موفق شده‌ايم. اولاً، انتخابات براساس نسبيت دمکراتيک برای نيروهای سياسی که به شکل بسيار درست و سالم کانديدا می‌شوند و انتخاب می‌شوند يا نمی‌شوند. ثانياً، از طريق دادن حق فردی برای رعايت آداب و رسوم موجود در کشور. با کمال تأسف بايد بگويم که اين طرح ما به درستی در نظر گرفته نشده است. هم‌اکنون، قانون انتخابات فعلی به مانند قانون قبلی است. چيزی که ما اکنون متوجه شده ايم اين است که نمی‌توان بين قوانين موجود برای مجلس ملی و قوانين انتخابات برای شوراهای محلی هماهنگی ايجاد کرد، زيرا هر کدام از اين‌ها به موضوعات و مشکلات ويژه‌ای می‌پردازد، ضروری است که ما در کشور دو قانون جداگانه داشته باشيم. يک قانون مخصوص انتخابات مجلس ملی و قانون جداگانه ديگری برای شوراهای محلی، و با در نظر گرفتن ويژگی‌های لازم برای هر دوی آن‌ها. قانون ويژه نمايندگان مجلس ملی بايد عمدتاً سياسی بوده و توسط يک هيأت عالی قانونگذار تدوين گردد، در صورتی‌که قانون شوراهای محلی بيش‌تر در مورد مشکلات روزمره و مسايل عادی مردم است و بر اين اساس بايد تدوين گردد.
دولت هم‌چنين درخواست ما را برای دادن شناسنامه به کردهايی که در سرشماری سال ۱۹۶۲ محروم شده بودند، پذيرفت. يکصد‌و‌چهار هزار نفر از آن‌ها شناسنامه خود را دريافت کردند، ظلمی که در حق آنان شده جنبه طبقاتی داشت و برخلاف آنچه ‌که تبليغ شده بود به علت مسأله ملی نبود.
س: به نظر شما دولت در سمت‌گيری خود نسبت به مشکلات موجود، جدی است؟
ج: بله، از نظر سياسی کاملاً جدی است.
س: آيا شما اين شک را داريد که دولت به اعمالی که دست می‌زند، تنها مانور سياسی است. اگر تعبير من درست باشد، و هنگامی که بحران را از سر گذرانيد، دوباره به سياست‌های گذشته باز خواهد گشت؟
ج: من يک مارکسيست هستم، مارکس گفت پراتيک معيار حقيقت است. غير از اين شک‌برانگيز و نيت‌های بدون عمل است. ما اين قوانين را در عرصه عمل لمس کرده ايم، اما درخواست ما اين است که غير از آنچه در زمينه سياسی عملاً اجرا شده، اقداماتی جدی نيز در زمينه اقتصاد به اجرا درآيد. درخواست ما اين است که در کل برنامه‌های اقتصادی که در ۶-۷ سال گذشته تحت عنوان «اقتصاد اجتماعی بازار» انجام گرفته به طور ريشه‌ای تجديدنظر شود. اين قوانين ضربات سختی به بنيه اجتماعی وارد آورد. و عده‌ای درصددند تا با وارد آوردن فشارها و ضربات اقتصادی بتوانند برنامه‌های سياسی خود را اعمال کنند. ما شديداً به اين اعتراض کرديم، نه با گله‌و شکوه، بلکه به وسيله توضيح روشن آن در مطبوعات سياسی خود و هم‌چنين در مذاکرات پارلمانی.
ما در مورد خصوصی‌سازی، ورود سرمايه‌های خارجی و از همه مهم‌تر خصوصی‌سازی برق اعتراض کرديم. ما به عنوان مارکسيست مخالف ورود هرگونه سرمايه خارجی و تشکيل بورس بوديم، زيرا سرمايه‌ها در سوريه بيش‌تر جنبه محلی و خانوادگی داشت و نياز به تشکيل بورس نبود، بورس برای چه؟ برای اين‌که گامی درازمدت و منفی البته برای آينده باشد، چرا؟ زيرا پس از تشکيل بورس مطرح کردند که شرکت‌ها و مؤسسات بخش دولتی بايد به صورت سهام فروخته شده و آن سهام در بازار بورس مبادله شود. اين آخرين قانونی بود که در ضمن تصويب قوانين شرکت‌ها به تصويب رسيد.
قوانين منفی ديگری که به تصويب رسيد در مورد وضعيت کارگران بود که اشعار می‌داشت، می‌توان کارگر را به طور ناگهانی از کار اخراج کرد. هم‌اکنون ما شديداً درخواست می‌کنيم که قوانين گذشته لغو شده و کارخانه‌ها مجدداً به مالکيت دولت درآيند و من ابايی ندارم که بگويم بهتر است سرمايه‌داری دولتی باشد. معنی سرمايه‌داری دولتی به نظر ما اين است که دولت با قوت تمام در امور اقتصادی و اجتماعی نقش داشته باشد. چهار سال پيش در ۲۰۰۷، نخست‌وزير در پارلمان اعلان داشت که دولت تاجر خوبی نيست و به مثابه تاجر شکست خورده است و بايد همه مؤسسات دولتی را که در زمينه تجارت عمل می‌کنند تصفيه کنيم. در آن زمان پاسخ ما اين بود که دولت بهتر است کنترل تجارت داخلی را به عهده بگيرد و خوشبختانه اين وضع وجود دارد وگرنه اوضاع اقتصاد داخلی ما بسيار بدتر می‌بود. و اکنون درخواست می‌کنيم که دولت کنترل تجارت خارجی را هم در اختيار خود بگيرد.
هم اکنون در بازار داخلی چه وضعی حکم‌فرماست؟ شما به وضوح می‌بينيد که قيمت‌ها بسيار پايين و مناسب است، به اين دليل که دولت مستقيماً کالاها را به صورت عمده از مؤسسات توليدی خريد می‌کند و آن را توزيع می‌کند. از اين جهت ما اصرار داريم که دولت کنترل همه مؤسسات را در دست بگيرد، به ويژه دولت بايد کنترل تجارت خارجی را در اختيار بگيرد. در آن صورت دولت می‌تواند کنترل خريد و توزيع کالاها را در اختيار گرفته و به ويژه در شرايط سخت کنونی ما خواهيم توانست از شدت و گستردگی مشکلات مردم کم کنيم.
ما حتا در مورد تأسيس بانک‌های خصوصی هشدار داديم و گفتيم که آن‌ها نتايج خوبی برای کشور نخواهد داشت. اکنون پنج سال از شروع کار آنان گذشته است. آنان به چه کاری مشغولند؟ تنها کار مهم آن‌ها دادن وام برای خريد ماشين است، آيا کار ديگری انجام می‌دهند؟ در صورتی‌که بخش دولتی و بانک‌های دولتی بار اصلی مکشلات جامعه را متحمل می‌شوند. ما از ابتدا مخالف اين قانون بوديم و امروز هم خواستار آن هستيم که بانک‌های خصوصی دولتی شوند. دولت بايد انحصار بانکداری را در اختيار داشته باشد. ما در همان زمان به گروه اقتصادی که مسؤول اين برنامه بود، اظهار داشتيم که شما تنها جنبه اقتصادی را در نظر داريد و مسأله سياسی را در نظر نمی‌گيريد، ما گفتيم که سوريه به طور دايم با انواع توطئه‌ها و تحريم‌ها روبه‌روست، گفتيم که سوريه چند دهه است که در زير تحريم و فشارهای گوناگون به سر می‌برد، کشور ما نروژ نيست. آن روز مسؤولان اقتصادی اظهارنظر ما را به هيچ گرفتند، اما اکنون بر همگان آشکار شده که نظر ما صحيح بوده است.
شما امروز به دنيا نگاه کنيد. اکثر دولت‌ها در امور اقتصادی دخالت و آن را در کنترل خود می‌گيرند. بعد از بحران ۲۰۰۸-۲۰۰۹ جنرال موتورز، کرايسلر، مری‌لينچ و ... همه دولتی شدند، يا دولت با دخالت در اراده آن‌ها، کنترل آن‌ها را زير نظر دارد. در آن سال‌ها ما اين مشکلات را می‌دانستيم و پيش‌بينی می‌کرديم. وقتی به گروه اقتصادی آينده آن را توضيح می‌داديم، با تبختر می‌گفتند، امکان ندارد، اين‌چنين نخواهد شد، اما امروز شاهديم که نظرات ما درست بوده است.
س: آيا امروز دولت در امور مختلف با شما مشورت می‌کند، يعنی رأی شما را در نظر می‌گيريد؟
ج: صراحتاً بگويم، گاهی آری، گاهی نه.

س: چگونه و چه نوع مشورتی دولت با شما دارد؟
ج: قبل از حوادث اخير مسايل مختلف به شکل دمکراتيک در کميتۀ مرکزی حزب بحث و بررسی می‌شد. همين‌طور در پارلمان نيز مسايل به بحث گذاشته می‌شد و ما نيز شرکت می‌کرديم، نمايندگان حزب کمونيست سوريه چهار نفر بوديم. هنگامی که مسأله خصوصی کردن برق کشور مطرح شد ما نيروی چپ در پارلمان هشت رأی داشتيم و يک نفر نيز از اعضای حزب بعث بود که به ما پيوست. يکی از مسؤولان دولتی اظهار داشت که شما اکنون ۹ نفر هستيد. امروز مشاهده می‌کنيم که در آن روز بسياری مثل ما مخالف بودند، اما اين مخالفت در درون خودشان بود. هم‌اکنون جلسات ماهانه داريم و مسأله اصلی ما بحث وضعيت سياسی است.

توضيح مترجم:
نمی‌توان حجم توطئه عظيم و گسترده‌ای را که بنا به خواست آمريکا و فرمانبرداری ترکيه، عربستان، قطر در مرزهای سوريه می‌گذرد، به «ديکتاتوری» بشار اسد مرتبط ساخت. آيا اعزام صدها تروريست عربستانی، پاکستانی، قطری و ليبيايی و کشتار و انفجارات در سوريه را بايد به حساب اين گذاشت که خاندان اسد ديکتاتور است؟ يا اين‌که مقاصد شوم ديگری در کار است. اپوزيسيون راست جمهوری اسلامی در خارجه که بسياری از آن‌ها عبا و ردای «سرخ» هم به تن دارند، به خوبی اين را می‌دانند، اما اينان معامله‌گرند و شيوه «نان کافر بخور و برايش شمشير بزن» را در پيش گرفته ‌اند. «چپ» و «مارکسيسم» و تشکيلات را به مغازه‌ای برای پول‌سازی تبديل کرده اند. به همين دليل هم همگی به ناقلان اخبار و گزارشات رسانه‌های امپرياليستی تبديل شده اند. تحليل ديالکتيکی، بررسی علمی از اوضاع در قاموس اينان ناپديد شده است.
آمريکا در سال ۲۰۰۳، به قصد تشکيل «خاورميانه جديد» به عراق حمله کرد تا با تسلط بر گاز و نفت جهان بتواند امپراتوری خود را دايمی کند. اما مقاومت سرسختانه ملت عراق و تشکيل «مقاومت ملی» برنامه آمريکا را در هم ريخت و ميليتاريسم آمريکا به همراه اقتصاد و سياست اين کشور با شکست مفتضحانه‌ای روبه‌رو و مجبور شد با خفت و خواری خاک عراق را ترک کند.
اما همان‌طور که گفته اند «توبه گرگ مرگ است». پس از استعمار مجدد ليبی، فيل آمريکا ياد هندوستان افتاد تا با حمله به سوريه مجدداً بتواند به عراق بازگردد و آب رفته را به جوی بازگرداند.

توطئه پشت توطئه، منجر به ارسال هيأت بازرسان عرب تحت نام پر طمطراق «پروتکل» گرديد. و هيأتی زير نظر محمد دابی آماده رفتن به سوريه شد. آمريکا فکر نمی‌کرد که سوريه موافقت کند و خواهد توانست به آن بهانه بلای ليبی را سر سوريه بياورد. اما سوريه نه فقط هيأت و «پروتکل» را پذيرفت، بلکه با تمام توانش با آن همکاری نيز کرد. همکاری دولت سوريه و گزارش‌های بازرسان به نفع دولت سوريه و به ضرر آمريکا بود. لذا نبيل العربی و نخست‌وزير قطر به يکباره عمل بازرسی را متوقف و اعلام کردند که می‌خواهند از سازمان ملل کمک بگيرند و بدين وسيله راه جنگ و اشغال سوريه را برای آمريکا هموراه کنند و خوشبخانه اين ترفند شوم هم با «وتو» روسيه و چين نقش بر آب شد.
روسيه، چين و ايران می‌دانستند که سقوط سوريه به معنای بازگشت مجدد آمريکا به عراق و محاصره ايران است که در نتيجه آن کل نفت خليج فارس، گاز کردستان و قطر، منابع گاز و نفت ترکمنستان و آذربايجان همه و همه به دست آمريکا خواهد افتاد. فوری‌ترين اقدام آمريکا، زير فشار قرار دادن چين و هند و گرفتن بازار نفت و گاز اروپا از روسيه است. و تو حديث مفصل بخوان از اين مجمل: «رسيده بود بلايی وليک بخير گذشت».
هنوز جهانيان فجايع ضدانسانی و ضداخلاقی «دمکراسی» و «حقوق بشر» آمريکايی را در عراق و افغانستان فراموش نکرده اند، آمريکايی‌ها می‌خواهند سنايوی بدتری را در منطقه پياده کنند و البته مزدوران و نوکرانی نيز دارند که برايشان هورا بکشند.
در اينجا بد نيست گوشه‌هايی از مصاحبه ژنرال محمد دابی سودانی، رييس بازرسان عرب در سوريه، که در تاريخ ۲۳ ژانويه ۲۰۱۲ در خارطوم با شرکت رسانه‌های بين‌المللی انجام شد، آورده شود:
● دولت سوريه همه گونه همکاری را با ما انجام داد و ما هيچ مشکلی نداشتيم.
● دولت سوريه ۵٫۰۰۰ نفر زندانی حوادث اخير را با حضور ۵ سازمان حقوق بشر بين‌المللی که به سوريه آمده بودند، آزاد کرد.
● ما با دو نوع تظاهرات در سوريه روبه‌رو بوديم: يکی تظاهرات عمومی مردم در دفاع از بشار اسد و مخالفت با دخالت خارجی، و ديگری تظاهرات اپوزيسيون داخلی که مسالمت‌آميز بود و دولت نيز با آن‌ها رفتار ملايم داشت.
● در شهر حمص با خشونت فراوانی روبه‌رو بوديم، اما دولت سوريه هنگامی به خشونت روی آورد که حملات مسلحانه از طرف گروه‌هايی که از خارج مرزها آمده بودند، شروع شد. دولت در برابر آنان واکنش نشان می‌داد. به همين دليل آمريکا عمل بازرسان را متوقف کرد و نتيجه‌اش را هم ديد.
بدون شک در سوريه مشکلات وجود دارد، اما توپ و تانک و تروريست های بنيادگرای آمريکايی و عربستانی کمکی به حل آن مشکلات نخواهند کرد، بلکه ملت و دولت سوريه خود صلاحيت و توانايی آن را دارند که مشکلات خود را حل کنند.

۱۳۹۰ اسفند ۲۲, دوشنبه

هلاری کلینتون و جنایات جنگی در خاورمیانه













گاهنامۀ هنر و مبارزه
11 مارس 2012
هلاری کلینتون و جنایات جنگی در خاورمیانه
نوشتۀ بیل وون اوکن
ترجمه توسط حمید محوی
par Bill Van Auken
Mondialisation.ca, Le 7 mars 2012
wsws.org
مرکز مطالعات جهانی سازی، 7 مارس 2012
تصویر هیروشیما
هلاری کلینتون وزیر دولت آمریکا، روز سه شنبه (28 فوریه 2012)، با حضور در مقابل هیئت سنا، اعلام کرد که رئیس جمهور سوریه، بشار الاسد می تواند به عنوان «جنایتکار جنگی» نامیده شود.
هلاری کلینتون (مترجم : الاهۀ شقاوت) در مقابل هیئت سنا مشخصا اعلام کرد که : «اگر به تعاریف جنایتکار جنگی و جنایتکار علیه بشریت مراجعه کنیم، در این صورت می توانیم او را [بشار الاسد] در این مقوله قابل بررسی بدانیم.»
آهنگ تحکم آمیزی که در هنر سخن پردازی واشینگتن می بینیم، بی گمان برای جلب پشتیبانی افکار عمومی ساخت و سامان یافته تا زمینۀ مداخلۀ امپریالیستی تازه ای را در خاورمیانه آماده سازد، یعنی منطقه ای که یک بار دیگر بساط [تعویض رژیم] به لباس رزم صلیبی برای دفاع از حقوق بشر تظاهر می کند.
سخنرانی هلاری کلینتون با این وجود پرسش خاصی را برای ما مطرح می سازد : او به طور مشخص، چگونه خشونت علیه شهروندان را به عنوان جنایت جنگی ارزیابی می کند؟
تعریفی که توسط قانون اساسی [دیوان بین المللی کیفری] تعیین شده و تا حدود زیادی از منشور دادگاه نورمبرگ الهام می گیرد، یعنی دادگاهی که پس از جنگ دوّم جهانی رهبران باز ماندۀ رژیم نازی را محاکمه کرد. بر اساس چنین تعریفی، جنایت جنگی شماری از اعمال را شامل می شود که عبارت است از قتل، قتل عام، شکنجه، حبس افراد و یا «ارتکاب آگاهانه به نابود کردن افراد در چهار چوب حملۀ همه جانبه، عمومی، و سازمان یافته علیه هر ملتی.»
اگر چه هلاری کلینتون چنین تعریفی را کاملا مناسب رژیم سوریه می داند، با این وصف، به نظر می رسد که به شکل ضمنی برای افراد و یا دولت هایی که «در این مقوله قابل بررسی می باشند» محدودیت و تفاوت هایی قائل می شود.
آن چه که به سیاست آمریکا و گردانندگان اصلی رسانه ها مرتبط می باشد، برای مشخص ساختن رژیمی که ایالات متحده در پی سرنگون ساختن آن است، و در رابطه با اعمالی که رژیم سرنگون شونده علیه «شورشیان» یا «مخالفان» یعنی آنهایی که از حمایت واشینگتن برخوردار هستند، اصطلاح [جنایتکار جنگی] خیلی به کار بسته می شود.
ولی با این وجود، وقتی علیه مردمی که اشغال کشورشان را توسط نیروهای آمریکایی برنمی تابند، خود ایالات متحده ارتکاب به عمل خشونت آمیز عظیمتری می شود، در این صورت موضوع [جنایتکار جنگی] نیز حذف می گردد.
تأکید روی تعریف بشار الاسد به عنوان جنایتکار جنگی، طی محاصرۀ محلۀ «بابا عمر» در حمص به مدت 27 روز، شدت گرفت که مورد حملۀ شبهه نظامیان واقع گردید و اعمالی مانند آدم ربایی و قتل ساکنین غیر سنی شهر را به کارنامۀ خود افزودند. روز پنجشنبه (1 مارس)، شورشیانی که از پشتیبانی ایالات متحده برخوردار هستند، اعلام کردند که با توجه به حضور و براری نیروهای دولت سوریه از این منطقه عقب نشینی می کنند.
بی گمان طی محاصره ای که یک ماه به طول انجامید صدها نفر به علاوه از بین شهروندان بی سلاح جان خود را از دست دادند.
و با این وجود، اگر موج اتهامات رسانه های حاکم، قطع نامه های سازمان ملل متحد و بیانیه های خشم آگین واشینگتن و پایتخت های غربی را در نظر بگیریم، جای آن دارد تا بی اعتنایی خاموش همین منابع رسانه ای و همین دولت ها را در مورد کشتار غیر نظامیانی که 20 برابر بیشتر و در ظرف مدت بسیار کوتاهتری در فاصلۀ 650 کیلومتری همین شهر حمص به وقوع پیوست، یادآور شویم.
واقعه به نوامبر 2004 بازمی گردد. منطقۀ کشتار، شهر فلوجه در عراق بود. در محاصرۀ وحشیانه، نیروی دریایی آمریکا، پس از هشدار به ساکنین شهر برای ترک منطقه، تمام شهر را به منطقۀ تیرآزاد تبدیل کردند. با این وجود مانع خروج مردان و پسران از شهر شدند و آنها را مجبور کردند که زیر آتش ناپالم، بمب های خوشه ای، بمب های فسفر سفید و دیگر مهمات که قربانیانشان را به ذغال و خاکستر تبدیل کردند، و خانه هایشان را نیز روی آنها فرو ریختند. از 50000 شهروند فلوجه که فرار نکرده بودند و یا فرارشان ممانعت به عمل آمده بود، بیش از 6000 نفر کشته شدند. دست کم 60 درصد خانه ها و ساختما نها ویران شد و یا خسارت دید.
هفت سال بعد، ساکنان فلوجه برای مجازات جمعی که برای آنها در نظر گرفته و به اجرا گذاشته بودند، هنوز بهای سنگینی را می پردازند. ساکنان فلوجه مبتلا به بیماری های همه گیر اختلال جنینی و تولید نسل هستند، سرطان نزد کودکان و دیگر بیماری هایی که به دلیل پرتاب مهمات حاوی اورانیوم ضعیف شده روی شهر شیوع پیدا کرد، هنوز ادامه دارد(1).
چگونه است که اعمال رژیم بشارالاسد در حمص به عنوان «مقولۀ قابل بررسی» در مبحث جنایت جنگی مطرح می باشد، ولی جرائم بسیار هولناکتر و خونبارتر که توسط ارتش آمریکا انجام گرفته، در فلوجه و در بسیاری از موارد دیگر در دوران دولت بوش و اوباما در جنگ هایی که علیه مردم عراق و افغانستان نبوده، ولی به عنوان اقدامات ضروری در «جنگ علیه تروریسم» مطرح می شود، و هیچ کس پاسخ گوی این همه جنایت علیه بشریت نبوده و نیست.
پیش از بمباران فلوجه که این شهر را به تل ویرانه تبدیل کرد، ارتش آمریکا اعلام کرده بود که این شهر عراقی به مرکز فرماندهی القاعده در عراق تبدیل شده است. در واقع، هر دو جنگ در افغانستان و در عراق در اذهان عمومی آمریکا به عنوان جنگ علیه القاعده معرفی کرده بودند و می گفتند که می خواهند مانع دسترسی این سازمان به «سلاح کشتار جمعی» شوند.
هفتۀ گذشته، هلاری کلینتون در پاسخ به روزنامه نگارانی که جلوی سنا تجمع کرده بوند، در مورد کمک نظامی به «شورشیان» در سوریه، چندین بار اصطلاح مشابهی را به کاربرد. او پرسید : «آیا از القاعده در سوریه پشتیبانی می کنیم؟»
با طرح چنین پرسشی در سیاق هنر سخنوری واشینگتن، می خواست بگوید که ایالات متحده در پشتیبانی نظامی از جریان هایی که در پی سرنگون ساختن دولت بشار الاسد هستند، موازین خاصی را رعایت می کند، ولی هلاری کلینتون به خوبی می داند که کمک های نظامی فرستاده شده است و پاسخ به پرسش او مبنی بر این که «آیا از القاعده در سوریه پشتیبانی می کنیم؟»، آری است، « بله البته ما از القاعده پشتیبانی می کنیم.» و دقیقا به همان شکلی که در لیبی از آنها پشتیبانی کردیم، امپریالیسم آمریکا در سوریه به شکل تنگاتنگ با همان عناصر اسلامی هم کاری می کند، یعنی همان عناصری که تا مدت های مدید به عنوان تهدید در اذهان عمومی مردم آمریکا (خلق ناآگاه و ساده دل و در نتیجه خطرناک آمریکا) معرفی شده بود.
هم زمان با به کار بستن این مترسک برای به وحشت انداختن افکار عمومی مردم آمریکا به هدف جلب موافقت آنها برای جنگ های تجاوزکارانۀ امپریالیستی، ولی واقعیت این است که روابط بین واشینگتن و القاعده پیوسته از پیچیدگی خاصی برخوردار بوده است – بر اساس پشتیبانی مالی و نظامی سیا در سال 1980 پایه ریزی شده که طی جنگی که به حمایت ایالات متحده علیه رژیم طرفدار اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی در افغانستان بر پا شده بود ساخت و سامان یافت-
از سال های 1950، امپریالیسم آمریکا به هدف توازن نیروها علیه سوسیالیسم و ناسیونالیسم افراطی، به شکل سرّی از سازمان های اسلامی متحجر و قرون وسطایی خاورمیانه پشتیبانی کرد. در حال حاضر، امپریالیسم آمریکا همین نیروها را یک بار دیگر برای ترسیم مجدد نقشۀ جغرافیای استراتژیک منطقه به کار می گیرد تا سیطرۀ واشینگتن را بر تمام منابع انرژی منطقه گسترش دهد.
پشت اشک تمساحی که برای جنایتکاران جنگی در واشینگتن از چهره اش سرازیر می سازد، ضرورت تعویض رژیم در سوریه به همان اندازه به دفاع از حقوق بشر مرتبط می باشد که در افغانستان و عراق مرتبط بود که می بایست از مردم آمریکا در رویارویی با تروریسم دفاع کند.

Article original, WSWS, paru le 3 mars 2012
مقالۀ اصلی در 3 مارس 2012 منتشر شده است.

پی نوشت
1)مترجم : برای کسب اطلاع بیشتر از چگونگی کاربرد سلاح های اورانیوم ضعیف شده در جنگ های معاصر به آدرس زیز نیز می توانید مراجعه کنید.
http://stopua.blogfa.com/