۱۳۹۱ مرداد ۱۰, سه‌شنبه

ترور بمثابه ابزار «نظم جدید جهانی»


2012/7/29 ebrahim shiri

Terror as a tool of the "New World Order"

ترور بمثابه ابزار «نظم جدید جهانی»


نیکولای مالیشوسکی

http://politsvoboda.ru/kontrterror/4785

مترجم: ا. م. شیری

http://eb1384.wordpress.com/2012/07/29/

٨مرداد ۱٣۹۱

نخبگان انگلیس، در همکاری تنگاتنگ با متحد ماورای اقیانوسی خویش، تنها یک دهه نیست که توجه زیادی را به تحقیقات در عرصه «استفاده ابزاری» از تروریسم مبذول می دارند. در گذشته نسبتا دور، در سال ۱۹۱۸، نیروی هوائی کشور پادشاهی انگلیس، به اولین نیروی نظامی خودمختار در جهان تبدیل گردید و پس از آن توسط استعمارگران برعلیه عراق بکار گرفته شد. در سال ۱۹۲۱ لندن تصمیم گرفت شورشهای آنوقت عراق را بدون استفاده از نیروی زمینی و بواسطه بمبارانهای گسترده در هم بکوبد. این اولین حادثه تروریستی با استفاده از فن آوری پیشرفته بود، که بازدهی بالا و «ارزانی» این وسیله امحاء جمعی انسانها را به نمایش گذاشت. معلوم شد که انفجار بمبهای رها شده از هوا، بسیار ارزانتر از استفاده از نیروی زمینی و گسیل آنها از راه دریا تمام می شود.

کارشناسان یکی از اتاقهای فکر کلیدی غرب، مؤسسه روابط انسانی تاویستوک انگلیس (TavistockInstituteof Human Relations مترجم.)، ضمن برآورد درآمدها و جمعبندی تجارب اندوخته سالهای ۱۹۲۰، به این نتیجه گیری اساسی رسیدند که: استفاده از ترور انسان را به کودکی تبدیل می کند که تفکر عقلانی- انتقادی او کارکرد خود را از دست داده، و واکنشهای احساسی او در مقابل حوادث مختلف، قابل پیش بینی بوده و بسود حقه بازان تروریست تمام می شود... بنا بر این، نظارت بر میزان اضطراب شخص، به شما اجازه می دهد تا گروه بزرگ اجتماعی را به زیر کنترل خود درآورید.

بنیاد تاویستوک زاده درمانگاه تاویستوک است که در سال ۱۹۲۱ برای معالجه کسانیکه در زمان جنگ جهانی اول دچار آسیب دیدگی شده بودند، تأسیس شد. برخی ویژگیهای رفتاری بیماران آن، توجه متخصصان را به سوی عرصه مدیریت شعور اجتماعی معطوف نمود. این نهاد، نظر خانواده سلطنتی در سیمای دوک جورج کنت (۱۹۰۲-۱۹۴۲) و سازمان جاسوسی انگلیس را بخود جلب کرد. در سالهای جنگ دوم جهانی درمانگاه به مرکز روانپزشکی ارتش بریتانیا بسرپرستی سرتیپ جون راولینگس رایس تبدیل گردید.

در نتیجه مطالعات در فاصله جنگهای جهانی، نظریه «شستشوی مغزی» عمومی بمنظور تغییر ارزشهای اجتماعی و فردی ناظر بر توسعه اجتماعی تدوین گردید. تحقیق و بررسی فرقه ها و گروههای تمامیتخواه در چشم انداز تاریخی بعنوان ابزار کنترل جامعه، یکی از مهمترین بخشهای آن را تشکیل می داد.

در آغاز دهه ۳۰، بنیاد تاویستوک رابطه بسیار نزدیکی با مدرسه فرانکفورت که توسط الیگارشهای اروپا برای مطالعه بررسیهای انتقادی فرهنگها از موضع نئوفروید تأسیس شده است، برقرار کرد. در جریان جنگ جهانی دوم کارشناسان و دانشمندان مدرسه فرانکفورت و بنیاد تاویستوک فعالیتهای خود را در چهارچوب نهادهای آمریکائی، مانند «کمیته اخلاق ملی و خدمات بمبارانهای راهبردی» که به جنگ روانی مشغول بودند، همآهنگ نمودند.

دکتر کورت لوین، مهاجر از آلمان فاشیستی به آمریکا، بنیانگذار درمانگاه روانپزشکی و دانشکده مطالعات اجتماعی هاروارد، یکی از مهره های کلیدی تحقیقات بود. در زمان جنگ جهانی دوم، او در اداره خدمات راهبردی که بعد به سازمان سیا تبدیل گردید، کار می کرد و در آنجا به مسائل تبلیغاتی، روانپزشکی نظامی، فرماندهی در واحدهای ارتشی و غیره اشتغال داشت. در همین سالها هم انجمن مطالعات روانشناسی مسائل اجتماعی را تشکیل داد که مطالب منتشره آن در باره جنبه های روانشناسی جنگ، توجه شخص رئیس جمهور آمریکا را بخود جلب کرد. طرح «ترور هوائی» را دکتر لوین شخصاًَ تدوین کرد و ایالات متحده آمریکا و انگلیس در سالهای ۱۹۴۲- ۱۹۴۵ در آسمان آلمان بکار بستند. هدف اصلی بمبارانهای بیرحمانه، قتل عام جمعیتهای شهری بود.

بدین ترتیب، بمبهای متحدین نه زیرساختهای نظامی، بلکه، پیش از همه، شهرهای آلمان را بر سر ساکنانشان، بر سر زنان، کودکان و پیران خراب کردند. مقصود از این بمبارانها «ترور» روحیه جنگی آلمانها، شکست اراده مقاومت سربازان آلمانی از راه قتل عام زنان، کودکان و والدین آنها بود. بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی در سال ۱۹۴۵ که از لحاظ نظامی هیچ ارزشی نداشتند و فقط به داشتن مجامع ارتدوکسی مشهور بودند، نقطه اوج این ترور دهشتناک بود. از نقطه نظر رعایت انصاف، لازم به گفتن است که آنگلوساکسونها، فقط در شهر درسدن آلمان، بیش از بمباران اتمی ناکازاکی و هیروشیما آدم کشتند. کشفیات لوین را آمریکائیها در تمام جنگها و مناقشات (ویتنام، یوگسلاوی و دیگر جنگها) بکار بستند. اما، میدان بکارگیری و استفاده از آنها فوق العاده گسترده بود. و علاوه بر ابعاد نظامی، باید گفت که آبعاد غیرنظامی هم داشتند.

کورت لوین از جمله در اثر خود تحت عنوان «چشم انداز زمان و اخلاق» که به عقیده محققان غربی «راهنمای عمل برای در هم کوبیدن روحیه ملت و رهبران آن است»، می نویسد: «یکی از روشهای اساسی در هم شکستن روحیه ملی بواسطه استراتژی ارعاب (ترور)، عبارت است از رعایت دقیق این تاکتیک: باید انسان را همواره در حالت بلاتکلیفیو بی اعتمادی به وضعیت فعلی و آنچه که ممکن است در آینده در انتظار او باشد، نگه داشت. علاوه بر آن، اگر تزلزل جزئی بین تدابیر شدید انضباطی و وعده خوشرفتاری باهمدیگر همراه با نشر خبرهای ضد و نقیض، ساختار شناخت اوضاع را مبهم می سازد، در این صورت، انسان تصور خود را از این که هر برنامه مشخص، او را بسوی هدف مطلوب می برد یا برعکس، از آن دور می سازد، از دست می دهد. در چنین شرایطی حتی آن شخصی که بدنبال هدف مشخصی بوده و آماده است بخاطر آن خطر کند، در نتیجه تقابل نیروهای درونی مرتبط با انجام آن، افلیج می شود».

در روزگار ما، چنین بنظر می رسد، که این کشف، پس از حادثه تروریستی ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱ در آمریکا و ۷ ژوئیه سال ۲۰۰۵ در انگلیس برای توجیه تجاوز به افغانستان و عراق وسیعا مورد استفاده واقع شد. در جامعه آمریکا جنون توده ای در اثر انتشار اطلاعاتی دایر بر وجود تسلیحات شیمیائی پرقدرت (و یا «سیاه زخم» و چیزهای ترسناک دیگر که گویا حتی یک نفر هم در اثر ابتلا به آن جان سپرد)، و در جامعه انگلیس، به کمک «سریال دوم » انفجارها که در حد حیرت آوری ضعیف بودند (در این انفجارها واقعا هم یک نفر جان خود را در اثر تیراندازی پلیس عصبانی «افلیج شده در نتیجه مناقشات درونی» از دست داد)، ترویج گردید.

اینها برای چه لازم بودند؟ مسئله عبارت از این است که دهه آخر- دوره انقلابات عظیم در توسعه نیروهای مولده است، که شالوده آن را اتوماتیزه کردن تولید تشکیل می دهد. در اروپا عملا طبقه کارگر حذف شده است. امروزه نمونه هر نوع کالا بصورت سری سازی توسط ماشین تحت مدیریت یک نفر، تولید می شود. همه آنچه که به کار دستی نیاز دارد، به آسیا منتقل شده و این هم، موقعیت نخبگان را در جهان تغییر داده است. اگر در گذشته، در هر نظام اجتماعی- اقتصادی، نخبگان برای تأمین منافع خود، انسانها را استثمار می کردند، ولی امروز، نیاز به کارگران متخصص که در عصر صنعتی، تولید بر آنها متکی بود، از بین رفته است. امروز در پاسخ به اعتصابات در اروپا و آمریکا براحتی می توان بخشهای کاملی را به چین، کره جنوبی، تایلند... منتقل کرد. ضرورت حمایت و حفاظت از شیوه زندگی توده های طبقات میانی نیز اهمیت خود را از دست داده است. به تبع آن، برچیدن کامل دولت اجتماعی در دستور روز قرار گرفته است.

عمر مدلهایموجود نظم اجتماعی در آغاز سالهای ۲۰۰۰ به سر آمد و جوامع غربی در لبه پرتگاه بحران ساختاری قرار گرفتند. شایان توجه است که دقیقا در ماه سپتامبر ۲۰۰۱ در نتیجه فعالیتهای هدفمند چندین ساله صندوق بین المللی پول، اقتصاد همه کشورهای بزرگ در باتلاق عمیق بحران فرو رفت...

در این شرایط ، جدائی شدید طبقات اجتماعی بر اساس سناریوی اجرا شده در سالهای ۱۹۹۰ در حریم ارضی پساشوروی، در تمام جهان اجتناب ناپذیر گردید. بدنبال جدائی اجتماعی، جدائی ارضی نیز آغاز گردید. نخبگان به تشکیل مناطق کاملا حفاظت شده و جدا شده خود از بقیه مناطق مسکونی، برای اقامت «روسهای جدید»، «اروپائیان جدید» و غیره دست زدند. دنیای اواسط قرن بیست و یکم، به احتمال زیاد، به یکسری مناطق مرفه (شمال جدید) و مناطق اقامت حاشیه نشینان (جنوب جدید) تقسیم خواهد شد. برای درک روشن از چنین دنیایی، مشاهده مناطق کثیف نیویورک، لس آنجلس، مناطق فرسوده آفریقائی، عرب و ترک نشین اروپا، پاریس، مارسل، که دولت فرانسه عملا از عهده بخشهای عرب نشین آنها بر نمی آید، کافیست.

و اما، بیشتر جمعیت غرب آماده نیستند داوطلبانه از دستاوردهای اجتماعی گذشته چشم پوشی نمایند. در اروپا کلاهبردارانی از نوع گایدار و چوبایس (نخست وزیر و معاون اول نخست وزیر در دوره ریاست جمهوری یلتسین که بزرگترین نقش را در کار تخریب جامعه روسیه بر عهده داشتند... مترجم)، نمی توانند کاری بکنند. در اروپا این نوع آدمها را فورا شناسائی می کنند، به زندان می افکنند و به هیچ کس اجازه تخریب اقتصاد را نمی دهند. برای غلبه بر این «دشواریها»، لزوما باید حس حقارت را به جامعه تلقین کرد، توده ها را ارعاب نمود و به قبول معیار جدید زندگی وادار ساخت. اجرای این امر به یک نیروی بسیار عظیم و باندازه کافی، پرخاشگر نیاز دارد که هیچ محدودیتی بر خود قائل نشود و حاضر باشد شیوه زندگی جدیدی را برای اروپائیان تأمین کند. اسلام به چنین وسیله و ابزاری تبدیل شد که حادثه تروریستی ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱ علامت آغاز یورش آن بود.

***

پسگفتار مترجم

آنچه امروز در سوریه جریان دارد، یک بحران داخلی نیست. بلکه، نمونه عریان و آشکار یک جنگ و تجاوز امپریالیستی با استفاده از تاکتیک ترور و دستجات تروریستی است که در همین مقاله مالیشوسکی نیز تاریخچه مختصر آن بیان شده است.

دفاع آشکار دولتهای امپریالیستی و نوچه های منطقه ای آنها از حملات و انفجارهای تروریستی در سوریه، تسلیح و تأمین مالی و تجهیزاتی مزدوران خارجی از سوی دول فوق ارتجاعی غرب و دست نشاندگان محلی آنها، مثل ترکیه، عربستان سعودی، قطر و دیگر همتایان آنها، «شورشیان»، «مخالفان دولت سوریه» و یا «ارتش آزاد سوریه» نامیدن عمدی و آگاهانه مهاجمان خارجی از سوی رسانه ها و محافل شناخته شده امپریالیستی و پیروان منطقه ای آنها، جای تردیدی باقی نگذاشته است که استعمارگران غربی از هر فرصتی برای آغشته کردن خاک سوریه به خون مردم بیگناه آن بهره می جویند. مسابقات المپیک لندن، هم اکنون این فرصت را برای جنگ افروزان بین المللی فراهم ساخته است.

بگمانم، کمتر کسی مخالف این ارزیابی باشد که نظام سرمایه داری از چندین دهه پیش، ورزش را به یکی از منابع مهم درآمد مافیای پول و به یکی از مؤثرترین و همه گیرترین ابزارهای تحمیق توده ای و شستشوی مغزی اجتماعی تبدیل کرده است. بطوریکه در جریان برگزاری مسابقات ورزشی، تریلیونها ساعت عمر انسانی تلف می شود و تریلیونها ثروت مردم به انبار پول کمیته های ورزشی سرازیر می گردد. برغم این، بجرأت می توان گفت که هم اکنون توجه بیش از۹۰ درصد مردم جهان بسوی لندن معطوف شده و خود این، همان فرصت طلائی مورد نظر مافیای جنگ و ترور است که نیات پلید خود را در سوریه و دیگر مناطق جنگی به اجرا بگذارند. کما اینکه، همزمان با شروع المپیک سال ۲۰۰۸، که چشم مردم جهان به سوی پکن دوخته شده بود، امپریالیستهای اروپا و آمریکا بواسطه میخائیل ساآکاشویلی، فرزند کبیر بوش صغیر، رئیس جمهور انتصابی گرجستان، به مفسده جوئی خطرناکی در منطقه قفقاز شمالی دست زده و ترور و کشتار مردم اوستای جنوبی و آبخازیا را تازه آغاز کرده بودند که بخت با مردم بیگناه یار شد و ارتش روسیه بینی تروریستهای بین المللی را بخاک مالید.

گذشته از همه اینها، ما ایرانیان صلحدوست و میهن پرست، بخصوص در این روزها، باید بیش از همه هشیار باشیم. زیرا، کشور ما از هر طرف و از سالها پیش، در محاصره تروریسم بین المللی قرار دارد و از خطر آن در امان نیست.





اسلام افراطی، بمثابه ابزار جهانی سازی






اسلام افراطی، بمثابه ابزار جهانی سازی



دمیتری سدوف



http://www.fondsk.ru/news/2012/07/20/radikalnyj-islamizm-instrument-globalizacii.html



برگردان: ا. م. شیری



http://eb1384.wordpress.com/2012/07/27/



۶ مرداد ۱۳۹۱



نباید از نظر دور داشت که در پشت سه حادثه تروریستی انجام گرفته تقریبا همزمان در نقاط مختلف جهان یک نیرو- اسلام افراطی ایستاده است. انفجار در وزارت امنیت سوریه که به مرگ چند تن ار مقامات بلندپایه نظامی این کشور منجر شد، انفجار اتوبوس حامل سیاحان اسرائیلی در بلغارستان و سوءقصد به جان مفتی تاتارستان و قتل معاون او، در واقع، ریشه دوانی یک غده سرطانی محسوب می شوند...



اگر عملیات تروریستی در سوریه بنوعی با منطق بی رحم جنگ داخلی توضیح داده می شود، ولی انفجار در بلغارستان و روسیه گواه آنست که تروریسم به امر روزمره در هر نقطه جهان تبدیل شده است. به همین سبب، درک این مسئله لازم است که، هیچ سازمان تروریستی و هیچ تروریستی، بدون کمک و حمایت مالی خارجی، قادر نیست از عهده انجام عملیات پیچیده خرابکارانه بر آید.



منابع تغذیه تروریسم زیر پرچم اسلام، از مدتها پیش شناخته شده است.



این منابع، همان دوایر دولتی عربستان سعودی و قطر هستند که برای مبارزه با رژیمهای «نامطلوب»، به تشکیل ارتش ینی چری تلاش و کوشش می کنند (ینی چری، مأخوذ از ترکی، یعنی ارتش پیاده نظام. مترجم). آنها امروز، پول و اسلحه مورد نیاز افراطیون متنفر از رژیم دنیوی (سکولار. مترجم) بشار اسد و رژیم شیعه ایران را تأمین می کنند. آنها هم اکنون ارتش جنگنده پارتیزانی چندین هزار نفری را ساخته و سوریه را به گرداب هرج و مرج خونین کشانده اند.



این منبع، همان رژیم حاکم ترکیه است که برای حذف یک مرکز سیاست مستقل منطقه ای درسیمای بشار اسد و برای به زیر سلطه خود در آوردن سوریه تلاش می کند. ترکیه امروز، به سازمانده اصلی عملیات نظامی بر علیه سوریه تبدیل شده است. در نوار مرزی آن، مناطق حائلی ایجاد شده که از طریق آنها سلاح و مزدور به داخل سوریه فرستاده می شود. ستاد شورشیان مسلح در ترکیه واقع است و عملیات باصطلاح اپوزیسیون سوریه، در این ستاد همآهنگ می شود.



این منبع، همان باشگاه خصوصی ثروتمندان ایالات متحده آمریکا، انگلیس و فرانسه است که تصمیم گرفتند «دموکراسی» خود را به سوریه صار کنند. آنها از میان مهاجران سوری، سازمانهای سیاسی تحت کنترل خود را تشکیل دادند و برنامه بقدرت رساندن آنها در دمشق را تنظیم کرده اند.



همه این نیروها، در تقویت اسلامگرائی ذینفعند و اکنون برای به خاک و خون کشیدن دولت بشار اسد، ضربات خود را بر روی سوریه متمرکز ساخته اند تا راه برقراری «رژیم دموکراتیک» را هموار سازند.



در این واقعیت که ایجاد و گسترش هرج و مرج خونین، جزء لاینفک برنامه «اصلاحات دموکراتیک» غرب در سوریه است، از مدتها پیش جای هیچ شک و تردیدی باقی نمانده است. هیچیک از کشورهای عضو ناتو بعنوان یک طرف درگیر جنگ، بمناسبت قتل فجیع چند تن از اعضای رهبری سوریه، پیام تسلیت به دولت سوریه نفرستادند. اما در آخرین جلسه شورای امنیت سازمان ملل متحد متشکله برای صدور قطعنامه در باره سوریه، نمایندگان غرب هیچ چیزی بهتر از حمله به روسیه با اتهام وقیحانه مبنی بر اینکه روسیه مقصر قتل روزمره مردم مطلقا بیگناه در سوریه می باشد، نیافتند.



پروژه بزرگ جهانی سازی در سوریه، بدست اسلامگرایان به اجرا در می آید. بیهوده نیست که رسانه های جمعی غرب براحتی بر جنگ تروریستی «القاعده» در سوریه چشم فرومی بندند. با این وجود، واقعیت بجای خود باقیست: القاعده برای تأمین منافع غرب می جنگد.



حیرت انگیز این است که طالبان دست پرورده آنگلوساکسونها پس از آن که به یک نیروی مستقلی بدل شد، «والدین» خود را با دشواریهای زیادی مواجه ساخت. در واشینگتن و لندن نگران آن هستند که فرار از افغانستان نمی تواند بمعنی رهائی از چنگال این دشواریهای باشد. و دشواری اصلی نیز حتی عبارت از «سورپرایزهای» نخواهد بود که، ظاهرا المپیک لندن منتظر آن است، بلکه، این است که طالبان به تسلیحات اتمی پاکستان دسترسی پیدا می کند. طالبانی ها امروز پشتیبانی فکری بخش اعظم جمعیت پاکستان را در پشت سر خود دارند و از حمایت بزرگی در میان افسران ارتش برخوردارند. اگر یک حادثه جبران ناپذیری بوقوع بپیوندد، واشینگتن و لندن مجبور به اعتراف خواهند بود که افتادن بمب اتمی به دست طالبان، چیزی جز نتیجه سیاستهای ماجراجویانه آنها نیست.



البته که در پایتختهای جهان آنگلوساکسونی امیدوارند که می توانند پس از در هم کوبیدن دمشق، این موج ویرانگر را به سمت تهران هدایت کنند. ولی هنوز معلوم نیست پس از غرق کردن سوریه، این سونامی در چه سمتی حرکت خواهد کرد.



تهیه کنندگان پشت پرده این تئاتر پیش بینی می کنند که بعد از چند مدتی موج اسلامگرائی حریم اتحاد شوروی سابق را در هم خواهد نوردید. پس از آن، همینکه تهاجم افراطگرائی اسلامی در منطقه قفقاز شمالی در پشت مرزهای روسیه شکست بخورد، تأثیرات آن تا اعماق روسیه گسترش خواهد یافت. اقدام تروریستی در کازان (یا قازان، مرکز جمهوری خودمختار تاتارستان. مترجم)، به یک معنی، دارای مفهوم نمادین می باشد. بعبارت صریحتر، این اقدام می تواند بمعنی آغاز تقابل مبارزان عقیدتی با اسلامگرائی در آن مناطق جغرافیائی باشد که تنشهای ملی و دینی بالقوه (فعلا؟) به فاز مبارزه مسلحانه فرانروئیده است. آیا این بمعنی «فراهم کردن زمینه» برای حملات گسترده نیست؟ و اگر در مقابل آن عکس العمل قاطع و محکم نشان داده نشود، اوضاع می تواند بسرعت بوخامت بگراید.



در میان لیبرالها توهمی شایع است که گویا افراطگرائی اسلامی محصول فعالیت برخی مراکز دینی می باشد و هیچ ارتباطی با پروژه برقراری «نظم جدید» یکپارچه در جهان با مدیدریت چند قدرت کنونی ندارد. و لیکن این توهمات در اثر اقدامات تروریستی، مثل حادثه قازان یا مانند قتل عام مردم نه تنها در مسکو، حتی در نیویورک و مادرید و دیگر شهرهای «جهان متمدن»، در هم خواهد ریخت. کسانی که امروز با تکرار جار و جنجالهای آنگلوساکسونها در شورای امنیت سازمان ملل متحد، مسکو را به «بی مسئولیتی» در قبال مسائل سوریه متهم می نمایند، خود را با مخاطرات تروریسم مواجه می سازند.



______



پاورقی



احتمالا برخی خوانندگان مقاله حاضر از تقسیم بندی منابع تغذیه تروریسم، چنین استنباطی داشته باشند که گویا دولتهای ترکیه، عربستان سعودی، قطر و همردیفان آنها بر اساس یک برنامه و سیاست مستقل (هر چند ارتجاعی) حرکت می کنند. اما، کلیه اسناد و شواهد تا کنونی و تجارب تاریخی و روزمره نشان می دهند که همه این دولتها، همواره دولتهای وابسته، فعال مایشاء و مجری بی چون و چرای سیاستهای استعمارگران غرب بوده اند و اقدام آنها در تأمین بودجه و تسلیحات ارتشهای مزدور و تروریسم بین المللی، طبق برنامه غرب متجاوز و با توافق کامل آن صورت می گیرد. عربستان سعودی، قطر، مصر، امارات متحده عربی و نظائر آنها که جای بحث ندارند، حتی اسلام و دولت «حزب عدالت و توسعه» (اخوان المسلمین) ترکیه، چیزی جز محصول و دستپرورده دولتهای امپریالیستی غرب و ایدئولوژی صهیونیستی غالب آنها نیست. بنا بر این، امروزه در جهان در حال تقسیم به دو اردوگاه متخاصم، هر کسی باید جایگاه خود را در دو سوی خط بین جبهه جنگ و استعمار، تجاوز و تروریسم بین المللی با جبهه صلح و استقلال، عدالت و آزادی مشخص نماید.



مترجم





۱۳۹۱ تیر ۲۹, پنجشنبه

از هیروشیما تا بغداد کاربرد سلاح اورانیوم ضعیف شده در جنگ های معاصر

گاهنامۀ هنر و مبارزه


16 ژوئیه 2012

STOP UA !

از هیروشیما تا بغداد

کاربرد سلاح  اورانیوم ضعیف شده در جنگ های معاصر


Vincent REYNOUARD

Le scandale des armes à l'uraniulm appauvri

Vidéo Le scandale des armes a l'uranium appauvri de EINSTEINXP (Vie étudiante - EINSTEINXP) - wat.tv

http://www.wat.tv/video/scandale-armes-l-uranium-appauvri-e6fz_2g1eh_.html

ونسان رینوآر

(ویدئو- سخنرانی)

اسرار و رسوائی سلاح های اورانیوم ضعیف شده

ترجمۀ متن سخنرانی روزنامه نگار فرانسوی ونسان رینوآر

توسط حمید محوی

http://stopua.blogfa.com/1391/04

--------------------------------------------------------------------------------

پیشگفتار مترجم : انتخاب متن ویدئو، سخنرانی ونسان رینوآر، دلایل متعددی می تواند برای ما داشته باشد، زیرا علاوه بر نادر بودن افشاگری هایی از این دست در فرانسه در این نکته نهفته است که مطالب علمی پیچیده را در حد و حدودی که برای عموم قابل درک باشد، توضیح می دهد و ما می توانیم به سادگی کاملا با مکانیسم فاجعه آشنا شویم. به همین علت من خواندن این متن را به همه توصیه می کنم. ( اگر چه ونسان رینوآر جزء استثناهای رسانه های فرانسوی است و در نتیجه مطالب او در دسترس عمومی نیست – حتی خود من مدتی آدرس انترنتی ویدئوی حاضر را گم کرده بودم چون که در آدرس قبلی حذف شده بود و در جای دیگری خوشبختانه آنرا منتشر کرده بودند.)

در این متن سعی کردم با قید زمان ویدئو داخل پرانتز نقاطی را در متن مشخص کنم که خوانندهائی که به زبان فرانسه اشنائی ندارند، در ویدئو تصاویر را پیدا کنند، با این وجود من در برخی موارد تصاویر و به همین ترتیب توضیحات مختصری را اضافه کرده ام. برخی مطالب که مرتبط به فیلم های مستند می شود داخل گیومه گذاشته شده و مابقی به سخنرانی ونسان رینوآر مربوط می شود. متن کمی بلند است، او به شکل محاوره ای حرف می زند و من نیز در شیوۀ نگارش، تقریبا از همان شکل تبعیت کرده ام. بخشی از پایان ویدئو را که تکراری به نظرم می رسید (می توانید بگویید از روی تنبلی) ترجمه نکردم. متن کمی بلند است و برای خواند آن باید وقت لازم را اختصاص داد، ولی به همه توصیه می کنم حتما 4 صفحۀ آخر را بخوانید یعنی بخشی که به نتیجه گیری ونسان رینوآر اختصاص دارد و از فلسفۀ صفر کشته و منشأ آن، و «جنگ ابدی برای صلح ابدی» حرف می زند.

تبصره : متأسفانه ارسال پروندۀ وبلاگ از «هیروشیما تا بغداد» به دلیل حجم زیاد آن - حدود 122 صفحه به انضمام تصاویر از طریق جی میل امکان پذیر نشد حتی وقتی به سه بخش تقسیم شد باز هم عبور نکرد،در نتیجه فعلا تنها راه دسترسی به این وبلاگ، در آدرس آن در بلاگفا می باشد

http://stopua.blogfa.comblogfa.com/1391/04

برای دوستانی که مایل به انتشار این وبلاگ هستند، هیچ راهی نیست جز ارسال چندین قطعه که بعدا می بایستی خودشان مونتاژ کنند. آنهائی که با این راه حل موافق هستند، خواهش می کنم به اطلاع من برسانند، احتمالا ده بیست قطعه خواهد شد، یک کمی شبیه خود اورانیوم در حالت گرد و غبار است

و انقلابیان و آزادیخواهان و عدالت جویان عزیز و آنهائی که (به عنوان مثال) برای احقاق حقوق کارگران ایرانی در سوئد تظاهرات به پا می کنند، باید ببینند که مورد اورانیوم ضعیف شده نیز به همین اندازه سزاوار تظاهرات هست یا نه و چرا ما این همه در افشای این جنایت عظیم بشری تأخیر داریم؟ و چه باید کرد قدیمی پرسشی است که سر قرار ملاقات ما آمده و خیلی وقت است که پاسخی دریافت نکرده است



با سپاس

حمید محوی

۱۳۹۱ تیر ۲۸, چهارشنبه

بازی آمریکائی با آتش




بازی آمریکائی با آتش

ایگور ایگناتچنکو (Igor Ignatchenko)

http://www.fondsk.ru/news/2012/07/13/amerikanskie-igry-s-ognem.html

برگردان: ا. م. شیری

http://eb1384.wordpress.com/2012/07/19/2185/

۲۹تير ۱٣۹۱

«بهار عربی» از مدتها پیش، از سوی آمریکائی ها به «بهار اسلامی» تبدیل شده است. در انتخابات پارلمانی تونس حزب اسلامی «النهاد» پیروز شد، و رهبر آن، رشید غنوشی از مهاجرت لندن به تونس بازگشت. غنوشی یکی از اعضای مؤثر شبکه اروپائی «اخوان المسلمین» می باشد. طبق گزارش جون بردلی مندرج در مجله آمریکائی «امور خارجه»، «النهاد»، حداقل، بخشا از سوی عربستان سعودی و کشورهای حوزه خلیج فارس تأمین مالی می شود». بدنبال تونس تشکیلات «اخوان المسلمین» در مصر بقدرت رسید. یک مسلمان تندرو برای اولین بار به ریاست جمهوری مصر انتخاب گردید و پیروزی در آخرین انتخابات پارلمانی این کشور را نیز «اخوان المسلمین» جشن گرفت. در پشت سر آن، حزب افراطیون سلفی «سلفیه النور» با احراز مقام دوم در انتخابات پارلمانی گام بر می دارد. همانطور که جون بردلی می نویسد، «نیروهای اسلامی همه مناطق کشور تحت حمایت الریاد (الریاض. م) فعالیت می کنند و «اخوان المسلمین) و شاخه افراطی تر آن، «اتحاد سلفی ها» هم از عربستان سعودی کمکهای مالی می گیرد. این هم تعجب آور نیست اگر فراموش نکنیم که الریاد با حمایتهای ایالات متحده آمریکا از سالهای ۵۰ قرن بیستم، از زمان اتحاد در مبارزه علیه جمال عبدالناصر، رئیس جمهور مصر، با «اخوان المسلمین» همکاری می کند.



از همان ابتدای اعتراضات در مصر روشن بود که در نتیجه نهائی، «اخوان المسلمین» در این کشور به قدرت دست خواهد یافت. زیرا، دموکراتها و لیبرالهای از پشتیبانی جامعه برخوردار نبودند و مصریها البرادعی را نه بعنوان سیاستمدار ملی قادر به اداره کشور، بلکه بعنوان مأمور بین المللی می پذیرفتند. آمریکائیها این مسئله را درک می کردند. سخنگوی وزارت خارجه امریکا، مارک تونر اظهار داشت که، «ایالات متحده آمریکا به توسعه رابطه خود با سازمان اخوان المسلمین ادامه می دهد. زیرا این حزب در میان احزاب دیگر، ”صلحدوست“ و ”متعهد به اصول دموکراسی و مخالف خشونت“ می باشد». بیانیه جالب توجهی است! جیمس کلپر، مدیر اطلاعات ملی ایالات متحده امریکا نیز ضمن تکرار اظهارات مارک تونر گفت: «شعبه مصری اخوان المسلمین اساسا بخش سکولار جمعیت را که از خشونت احتراز می کنند» نمایندگی می کند و اخوان المسلمین فقط به اهداف اجتماعی توجه دارد و خواهان توسعه نظام سیاسی مصر با روش دموکراتیک می باشد». مأمورعالی رتبه ایالات متحده آمریکا از سازمانی که در اغلب کشورهای جهان بعنوان تشکیلات تروریستی و مبلغ جنگ با اسرائیل شناخته می شود، چنین تعریفی ارائه می دهد.



لاسلو توت، کارشناس وزارت امور خارجه آمریکا در مصاحبه با تلویزیون آمریکائی فوکس نیوز، ضمن توضیح دلایل این چرخش تند در سیاست خاورمیانه ای ایالات متحده آمریکا، گفت: «نه اروپا، نه اسرائیل، هیچ تمایلی به تشکیل دولتهای دموکراتیک ندارند. عملا آنها مخالفند. از این رو، ما هم نتیجه گرفتیم که به دوستان و شرکای جدید در خاورمیانه احتیاج داریم. ما آنها را یافتیم. در گذشته اخوان المسلمین یک گروه تندرو در خاورمیانه بود ولی، آنها از مدتها پیش خشونت را کنار گذاشته اند و دارای شبکه بسیار وسیع ارتباطی هستند که حتی به دانشگاههای آمریکا نیز رسوخ کرده اند. جلب اعتماد آنها آسان نبود، ولی زمانیکه بالآخره دوست شدیم، آنها چیزی داشتند که به ما پیشنهاد کنند». بگواهی لاسلو توت، آن تعداد از مقامات اطلاعاتی ایالات متحده آمریکا که از «فهم» سودمندی اتحاد با «اخوان المسلمین» برای امنیت ملی ایالات متحده آمریکا امتناع کردند، بی درنگ از کار اخراج شدند. لاسلو توت بیان داشت که «دولت کاخ سفید بر این امر بسیار اصرار داشت و مجبور بود هر کسی را که از قبول عاقلانه روند جدید عاجز بود، به استعفاء وادار سازد». بعبارت صحیح تر، ایده نزدیکی با «اخوان المسلمین» در دولت باراک اوباما و وزارت امور خارجه ایالات متحده آمریکا تدوین گردید.



در سر تا سر خاورمیانه تا زمانهای اخیر اسلامگرایان فقط در دو کشور لیبی و سوریه تهدید واقعی بحساب نمی آمدند. رژیمهای حاکم این کشورها با حذف اسلامگرایان از زندگی سیاسی، کاملا بر اوضاع مسلط بودند. بدیهی است که معمر قذافی شدیدا با تروریسم بین المللی مخالف بود. او حوادث تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ را همان روز وقوع حادثه تقبیح کرد. چندی پیش از آن، در ۱۵ آوریل سال ۱۹۹۸، دولت لیبی حکم بازداشت اوسامه بن لادن را صادر کرد. این در حالی بود که دولتهای غربی ترجیح می دادند این مسئله را مورد توجه قرار ندهند. بی ثبات سازی جامعه لیبی فقط از طریق تجاوز مسلحانه ممکن بود.



برای سرنگونی رژیم قذافی دولت ایالات متحده آمریکا همواره با القاعده که گویا با خود آن مبارزه می کند، همکاری می کرد. بگفته سینتی مک کین، عضو کنگره آمریکا، نیروهای مخالف قذافی، متشکل از ملیت های مختلف، در واقع ترکیبی از مزدوران «القاعده» آموزش دیده توسط سازمان بودند. پوشیده نیست که سازمان سیا جاسوسان خود را بکمک «شورشیان» لیبی در بنغازی فرستاد. در ماه مارس سال ۲۰۱۱ باراک اوباما فرمان محرمانه ای را امضاء کرد که بر اساس آن برای آموزش «شورشیان»، از جمله «گروه مبارزان اسلامی» تحت امر عبدالحکیم بالحاج، در واقع، شعبه شمال آفریقای «القاعده»، به سازمان سیا اختیارکامل داده شد. سازمان تحت رهبری بالحاج منحله اعلام شد و به لیست تروریستی سازمان ملل متحد وارد گردید. بگزارش روزنامه آسیا تایمز هنگ کنک، در سال ۲۰۰۷، ایمن الظواهری، مرد شماره دو القاعده در آن زمان، ادغام «گروه مبارزان اسلامی لیبی» و «القاعده در مغرب اسلامی» را رسما اعلام کرد. بدین ترتیب این دو سازمان از آن زمان، در واقع یک تشکیلات محسوب می شوند. خود بالحاج «امیر» این سازمان واحد شمرده می شود و واحد طرابلسی آن را متخصصان آمریکائی در طول دو ماه آموزش دادند. اینک همین داستان در سوریه تکرار می شود.



عبدالحکیم بالحاج که هنگام حمله ناتو به لیبی به مقام فرماندار نظامی طرابلس تعیین شد، در سالهای ۸۰ قرن گذشته در افغانستان در کنار مجاهدین بر علیه اتحاد شوروی می جنگید و در سالهای ۹۰ « گروه مبارزان اسلامی لیبی» مرکب از مجاهدین لیبی را که علیه ارتش اتحاد شوروی در افغانستان جنگیده بود، رهبری می کرد. بسیاری از آنها پس از امتناع پیاپی بسیاری از کشورهای قاره اروپا، به انگلستان پناهنده شدند. برای مثال، ابو اناس اللیبی، یکی از نزدیک ترین همکاران بن لادن، از انگستان پناهندگی گرفت و تاسال ۲۰۰۰ در منچستر ساکن بود. او در اثر تعقیب آمریکا از آنجا به افغانستان فرار کرد. دولت آمریکا قبلا نام این شخص را به لیست افراد تحت تقعیب متهم به سازمانگری حادثه تروریستی در نزدیک سفارتخانه های آمریکا در آفریقا وارد نموده و برای سر او ۲۵ میلیون دلار قیمت تعیین کرده بود.



انگلیس بر خلاف متحد ماورای اقیانوسی خود، «گروه مبارزان اسلامی لیبی» را بعنوان سازمان تروریستی نمی شناسد و به همین سبب هم، بسیاری از فرماندهان و اعضای فعال آن، بر اساس اذعان رسانه های غربی، با خیال آسوده در لندن و منچسر زندگی می کنند. آشور شمیس، تحلیلگر لیبیائی مسائل رادیکالیسم اسلامی می نویسد که از سال ۱۹۹۵ تشدید فعالیت «گروه مبارزان اسلامی» مشاهده می شود و بسیاری از لیبیائیها از واقعیت مشارکت ام. آی.- ۶ در این کار، بهت زده شدند. «گروه مبارزان اسلامی لیبی» بدان سبب مشهور است که در ۱۹۹۶ تلاش ناموفقی برای قتل قذافی بعمل آورد. حداقل، این مدعا را یک مقام ضد جاسوسی انگلیس، دیوید شیلر تأئید می کند. او اظهار داشت که دقیقا انگلیس در اواسط دهه ۹۰ قتل سرهنگ لیبی را «سفارش» داد و قول داد که برای اجرای این عملیات، ۱۰۰ هزار پوند استرلینگ به «گروه مبارزان سلامی لیبی» بپردازد. اظهارات شیلر را هیوم داسکی و ژان شارل بریزار، روزنامه نگاران فرانسوی و مؤلفان کتاب «حقیقت ممنوع؛ دیپلوماسی نفتی محرمانه ایالات متحده آمریکا، «طالبان» عربستان سعودی و جستجوی ناموفق بن لادن» تأئید کردند. بنا به اذعان این نویسندگان، در سال ۱۹۹۵ سازمان جاسوسی ام. آی.- ۶ انگلیس، بودجه طرح سوءقصد به قذافی را که می بایست هسته القاعده در لیبی- «گروه مبارزان اسلامی لیبی» به اجرا در آورد، تأمین کرد. سوءقصد به جان قذافی در سیرت، در نیمه دوم سال ۱۹۹۶ برنامه ریزی شد ولی، در ماه مارس همان سال کشف و خنثی گردید. اسناد فوق محرمانه ام. آی.- ۶ نیز که در سال ۲۰۰۰، به اینترنت راه یافت، این واقعیت را تأئید کرد که در سال ۱۹۹۵ سازمان جاسوسی انگلیس از تدارک توطئه ای اطلاع یافت که در آن پنج سرهنگ لیبی، دانشجویان لیبی و قهرمانان لیبیائی جنگ افغانستان شرکت داشتند».



یکی دیگر از فرماندهان برجسته حاکمیت جدید لیبی،عبدالحکیم الحسادی، از زندانیان سابق زندان گوانتانامو می باشد که در جنگ عراق شرکت داشت و در پی آن، توسط نظامیان آمریکائی در افغانستان دستگیر شده بود. روشن است که الحسادی در پایگاه ویژه در خوست افغانستان آموزش دید و در آنجا با اوسامه بن لادن آشنا شد. سازمان «القاعده در کشورهای مغرب اسلامی» شهرک درنا، واقع در بین شهرهای بنغازی و توبروک در شرق لیبی را امارات اسلامی برهبری عبدالحکیم الحسادی اعلام کرد که در آنجا فرماندهی نظامیان مخالف قذافی را بر عهده داشت. غیر از او، فرماندهی واحدهای نظامی «شورشیان» در بنغازی را عضو برجسته «گروه مبارزان اسلامی لیبی»، اسماعیل السلبی بر عهده داشت و در آنجا، همچنین ابوعبید الجراح یکی دیگر از فرماندهان «القاعده» حکمرائی می کرد. علی سلبی، یک تروریست دیگر «القاعده»، موضع کلیدی در شورای ملی انتقالی لیبی را عهده دار بود. این واقعیتها بهیچوجه نمی توانستند از چشم سازمان جاسوسی آمریکا دور مانده باشند.



مسئله پشتیبانی دولت ایالات متحده آمریکا از اسلامگرایان، بهیچوجه تازگی ندارد. برای اینکه اسلام معاصر را اتفاقا خود ایالات متحده آمریکا پرورش داده است. پس از خروج نیروهای اتحاد شوروی از افغانستان، اسلامگرایان به نیروی ضربت آمریکا و عربستان سعودی علیه اتحاد جماهیر شوروی تبدیل شدند. این مسئله را روزنامه نگار و پژوهشگر سوئیسی، ریشار لابور در کتاب «دلارهای ترور، ایالات متحده آمریکا و اسلامگرایان» که از سوی انتشاراتی «گراسّه» پاریس در سال ۱۹۹۹ منتشر شد، بوضوح و با دقت کامل توضیح داد. ریشار لابور بر این مسئله تأکید دارد که اسلامگرایان هم درست مثل کمپانیهای فراملیتی آمریکائی، یک دشمن مشترک دارند و آنهم عبارت است از دولتهای ملی، که در مبارزه علیه آنها بطور طبیعی متحد هستند.



در جهان اسلام برای مبارزه با دولتهای ملی و برای ایجاد هرج و مرج مدیریت شونده، هیچ نیروئی بهتر از اسلامگرایان نمی توان یافت.



دولت باراک اوباما سیاست مطلقا جنون آمیزی را در خاورمیانه پیش می برد. با پرورش اسلامگرایان افراطی، ایالات متحده آمریکا سعی می کند تمام منطقه را به زیر کنترل خود درآورد و شمشیر تیز اسلامی را به سوی روسیه و چین برگرداند. با این حال، در اینجا یک راز پنهان نیز وجود دارد. و این اشتباه سختی خواهد بود که اگر کسی تصور کند حوادث ۱۱ سپتامبر که آمریکا را تکان داد، هرگز نمی تواند تکرار شود.







پاورقی مترجم



آن قصر که جمشید در او جام گرفت



آهـو بچـه کــرد و روبـه آرام گـرفت



بهرام که گـور می گـرفتی همه عمر



دیدی که چگونه گـور بهرام گرفت.



عمر خیام



کشور اروپائی پرتقال در سال ۱۵۰۳ با اشغال جزایر ایرانی در خلیج فارس و دریای عمان، تاریخ استعمار را بنیان نهاد. پس از گذشت کمی بیش از پنج قرن از این تاریخ، گرچه استعمار همچنان باقیست و به اشکال و شیوه های مختلف به حیات ننگین خود ادامه می دهد ولی، این کشور بنیانگذار تاریخ استعمار، از مدتها پیش به فقیرترین کشور قاره اروپا و یکی از فقیرترین کشورهای جهان تبدیل گردیده و هم اکنون نیز بعنوان عضوی از جامعه سرمایه داری جهانی، در وضعیت اقتصادی فلاکت باری بموجودیت خود ادامه می دهد.



انگلیس، روباه پیر استعمار، پس از جنگ جهانی دوم جای خود را با امپریالیسم آمریکا، یعنی، کشور و ایالات متحده جعلی که ملاکان آدمخوار اروپائی با تصرف عدوانی سرزمینهای اتازونی و نسل کشی سیستماتیک مردم بومی آن تشکیل دادند، عوض کرد.



اگر چه انگلیس، پس از جنگ دوم جهانی، پا در جای پای پرتقال گذاشته، ولی هنوز به حساب غارت ثروتهای مستعمرات و کشورهای تحت الحمایه، مثل کانادا، استرالیا، زلاندنو، دومنیکن و بسیاری دیگر پا برجاست. با این وجود بحران کنونی سرمایه داری نشان می دهد که عمر نحس این «روباه پیر» نیز رو به افول است.



دنیای سرمایه دار برای تداوم سلطه خود بر جهان پس از جنگ دوم جهانی، امپریالیسم آمریکا را به مشت کوبنده خود تبدیل کرد و این کشور نامشروع، با اینکه بحساب غارت ثروتهای همه بشریت و بحساب چاپ دلارهای بی پشتوانه، همه بشریت را با فقر و تنگدستی هلاکتباری دست به گریبان نموده، ولی خود نیز از مدتها پیش در مهلک ترین بحران ساختاری دست و پا می زند. لورنس کاتلیکوف در مقاله ای تحت عنوان «دردهای بدهی آمریکا شدیدتر از یونان است»[*] که به سفارش سی ان ان، در ماه سپتامبر سال ۲۰۱۱ نوشته، نشان می دهد که اوضاع اقتصادی آمریکا بسیار وخیم تر وضعیت یونان است که به معضل لاینحلی تبدیل شده است.



در چنین شرایطی، امپریالیسم آمریکا که در تمام طول تاریخ موجودیت غیرقانونی خود در هیچ نقطه ای از جهان، از هیچ جنایتی بر علیه بشریت فروگذاری نکرده و در اوراق تاریخ سیاه آن، کشتار دهها میلیون انسان، دهها جنگ علنی و نامرئی تقریبا در تمام نقاط جهان، صدها کودتای نظامی خونین و عملیات تروریستی بی شمار ثبت است، قصد آن دارد که از راه جنگ، تجزیه و تلاشی کشورها و ایجاد ممالک بی دولت مرکزی مقتدر، بدون ارتش و گرفتار در هرج و مرج، مثل یوگسلاوی، افغانستان، عراق، سومالی، ساحل عاج، سودان، لیبی و بسیاری دیگر، خود را از این مهلکه نجات دهد. جنگ تروریستی- استعماری کنونی در سوریه نیز تداوم همین سیاست گستاخانه است.



در این باره لازم به یادآوری است که در ادامه جنگ تروریستی- استعماری امپریالیسم غرب علیه سوریه، درست در آخرین دقایق برگردان مقاله حاضر، خبر ترور وزیر دفاع سوریه و معاون او، وزیر کشور و شمار دیگری از مقامات بلند پایه این کشور، به جهان مخابره شد. با این وجود، امپریالیسم خونریز آمریکا و نوچه ها و کارچاقکنهای اروپائی و جهانی آن، بدون هیچ اشاره ای به این اقدام تروریستی و جنگ تروریستی- استعماری غرب در سوریه، خواهان اعمال فشارهای بیشتر بر این کشور شدند. جنگ استعماری- تروریستی امپریالیسم جهانی علیه سوریه، توسل هدفمند به تروریسم (از جمله تروریسم اسلامی در خاورمیانه) برافروختن آتش جنگ های تروریستی- استعماری و همه دست و پا زدنهای زبونانه تاکنونی در سوریه و دیگر کشورها، نشانه آن است که امپریالیسم جهانی و بخصوص سرکرده آن هنوز کمترین درسی از سرنوشت اسلاف خونخوار خود نگرفته اند و با پافشاری دیوانه وار بر تصور باطل ابدیت نظام ضدانسانی سرمایه داری، عامدانه نمی خواهند بفهمند که در جهان مادی هیچ دولتی، هیچ رژیمی و هیچ نظام اجتماعی- اقتصادی ازلی نبوده و ابدی نیز نخواهد بود. با این حال، همه وحشیگریهای امپریالیسم جهانی و سیر تمام حوادث دنیای معاصر، حکایت از آن دارد که این همه نه از موضع قدرت، بلکه از موضع ضعف و استیصال است و پای امپریالیسم آمریکا بمثابه سرکرده امپریالیسم جهانی، همچون اسلاف خود، در لب همان گوری است که «بهرام گرفت». و لذا، باید برای دفن آن در زباله دانی تاریخ و نجات بشریت همواره آماده بود.



_______________________________________________________________________



[*]-http://edition.cnn.com/2011/09/19/opinion/kotlikoff-us-debt-crisis/index.html?hpt=hp_t1



۱۳۹۱ تیر ۲۲, پنجشنبه

مستحکم باد پیوند خلق­های افغانستان و ایران



شورای دانشجویان و جوانان چپ ایران

www.shorayejavanan.com

مستحکم باد پیوند خلق­های افغانستان و ایران

علیه رژیم جمهوری اسلامی، امپریالیسم و سرمایه­داری!!!!


بیانیه­ی شورای دانشجویان و جوانان چپ ایران پیرامون سرکوب شهروندان افغانستانی ساکن ایران


چندی است که رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی به اشکال گوناگون و با بهانه­های واهی به اقدامات سرکوبگرانه و نژادپرستانه­ای علیه افغانستانی­های ساکن شهرهای مختلف ایران دست زده است. یک روز ممنوعیت ورود به اماکن تفریحی و پارک­ها، یک روز حمله به محل سکونت ایشان و شکنجه و توهین و آزار و به آتش کشیدن خانه­های­شان، یک روز ممنوعیت فروش مواد خوراکی و نیازهای اولیه­ی زندگی و غیره. شناعت و پلیدی چنین اقدامات شرم­آور و تهوع­آوری البته برازنده و در شأن رژیمِ فاشیستی و ضدبشری حاکم بر ایران است و یادآور نسل کشی یهودیان توسط نازیسم هیتلری، آپارتاید ضد سیاه پوستان در آفریقای جنوبی و ایالات متحده­ی آمریکا و نژادپرستی صهیونیستی است.

از اوایل دهه­ی 50 خورشیدی و به­ویژه پس از اشغال افغانستان توسط ارتش شوروی و آغاز جنگ داخلی در این کشور، چندین میلیون جنگ­زده­ی افغانستانی به شهرهای مرزی و شرقی ایران پناه آوردند. فقر، بیماری، گرسنگی، فلاکت و آواره­گی مشخصات اصلی وضعیت آنان در ایران بود. اکثریت مطلق این جمعیت به طبقه­ی کارگر ایران پیوست و عمدتاً در مشاغل سنگین و فرساینده­ای چون کارهای ساختمانی، کار در مزارع و دامداری­ها و... با حداقل دستمزد و بدون بیمه­ی بازنشستگی و بیمه­ی خدمات درمانی پرداختند. اگرچه بی­حقوقی مطلق و فوق استثمار مشخصه­ی شرایط عمده­ی طبقه­ی کارگر ایران است اما این مساله در مورد کارگران افغانستانی به صورت مضاعف با ستم ملی و نژادپرستی همراه و عجین شد. در اکثر موارد کارگران افغانستانی ناچار به پذیرش شرایط کار با دستمزدی به مراتب کمتر از هم طبقه­ای­های ایرانی­شان هستند و از آنجا که رژیم ایران اجازه­ی کار قانونی را از ایشان سلب کرده است، روی آوردن به کارِ سیاه و پذیرش هرگونه شرایط کاری از سوی کارفرما تنها راه بقا برای بسیاری از افغانستانی­های ساکن ایران است. به طور کلی ستم ملی علیه ملل غیر فارس مانند کردها، اعراب، بلوچ­ها، ترکمن­ها ، لرها، ترک­ها و...پیوندی تاریخی و ناگسستنی با ماهیت بورژوازی و مناسبات سرمایه­داری در ایران دارد و ستم ملی یکی از ارکان حیات، بقا و تداوم روابط سرمایه­داری و دولت بورژوایی در ایران است و افغانستانی­ها ستم­کش­ترین و تحت سلطه­ترین ملت ساکن ایران هستند. این در شرایطی است که کارگران افغانستانی سال­ها است که در آبادانیِ شهرهای ایران می­کوشند و سود حاصل از بی­حقوقی و فوق استثمار ایشان، منبع انباشت ثروت کلانی برای بورژوازی و دولت ایران بوده است. افغانستانی­های ساکن ایران فاقد شناسنامه و برگه­ی هویت رسمی و قانونی هستند، حق تحصیل از کودکان­شان سلب شده است و عمدتاً در حاشیه­ی شهرها و زاغه­های فقیر نشین زندگی می­کنند.

بهانه­ی دولت ایران و مزدوران پلیس و اراذل و اوباش بسیج و سپاه پاسداران برای تهاجم وحشیانه به شهروندان افغانستانی، «اقامت غیر قانونی» و مشارکت برخی از افغانستانی­ها در جرایم و بزه­کاری­ها بوده است. اولاً باید گفت آمار مشارکت برخی از افغانستانی­ها در جرایم و بزه در مقایسه با ایرانی­ها بسیار ناچیز است، دوم اینکه منبع اصلی بزه­کاری و علت اصلی و ایجاد کننده­ی شرایط و زمینه­ی ارتکاب جرم و بزه چه برای ایرانی­ها و چه افغانستانی­ها در تحلیل نهایی سیستم سرمایه­داری حاکم بر ایران و رژیم و دولت حامی این سیستم غارت و استثمار است. ضمن آنکه غداره­کشی و توحش رژیم اسلامی فقط شامل حال زحمتکشان افغانستانی می­شود و این رژیم هرگز در برابر سرمایه­دارها و بازرگانان و تاجران ثروتمند افغانستانیِ ساکن ایران که منشاء سود و منفعت­های کلان هستند کمتر ایجاد مشکل و مساله می­کند.

دولت ایران که در یک بحران حاد سیاسی و بین­المللی به سر می­برد و یک رکود اقتصادی همراه با فقر و گرسنگی و گرانی را بر اکثریت مردم تحمیل کرده است و چشم­انداز یک شورش اجتماعی و قیام توده­ای را دور از ذهن نمی­داند، با عمده کردن مساله­ی « حضور اتباع بیگانه » و « اقامت غیر قانونی » آن­ها در ایران، سعی در فرافکنی بحران­های در حال تشدیدش و منحرف کردن و تشویش افکار مردم را دارد. در این بین نوعی وطن­دوستی مبتذل، ملی­گراییِ ارتجاعی و شووینیسم عقب مانده­ی برخی از اقشار مردم که در ویرانه­ی برآمده از سرمایه و اسلام، سودای « خاک پاک و خالصِ آریایی » و توهم « مجد و عظمت » ایران باستان را دارند نیز به کمک رژیمِ سراپا جهل و جنایت جمهوری اسلامی آمده است. این ژستِ مردم دوستی و تأمین امنیت شهروندان از سوی رژیم اسلامی در شرایطی گرفته می­شود که بحران اقتصادی و تورم سرسام­آورِ ناشی از عملکرد کلی نظام سرمایه­داری و بی­کفایتی اجرایی حکومت، زندگی روزمره را برای اکثریت مطلق مردم ایران غیر قابل تحمل کرده و دستگیری و شکنجه و کشتار فعالین سیاسی و صنفی و اجتماعی در زندان­های ایران به یک امر عادی تبدیل شده است.

افغانستان دردِ کهنه و بغض فروخورده­ی جامعه­ی بشری در سی سال اخیر است. بیش از سه دهه است که زندگی روزمره افغانستانی­ها با جنگ و فلاکت و آواره­گی عجین است. تجاوز نظامی قدرت­های امپریالیستی، تسلیح و تقویت جنگ سالاران و دولت­مردان و حاکمان وابسته توسط شوروی سابق، آمریکا و ناتو، پاکستان و ایران و عربستان سعودی و .... سرنوشت مردم ستم­دیده­ی این کشور را یک روز به دست دار و دسته­ی خلق و پرچم داده است و یک روز گروه­های مرتجع جهادی، یک روز طاعون طالبان و یک روز سخافت کرزای و اعوان و انصارش. تاوان این طناب­کشی کثیف بین­المللی را کسی جز توده­های محروم و فرودست افغانستان به­ویژه زنان و کودکان نپرداخته­اند. 11 سال پس از تجاوز «دموکراسی گستر» و «خوشبختی­آفرین» ارتش ایالات متحده­ی آمریکا و متحدین بین­المللی­اش به افغانستان، هنوز سایه­ی شوم جنگِ داخلی و فلاکت اقتصادی و بی­کاری بر سر اکثریت مردم این کشور گسترده است و مهاجرت توده­های گرسنه جهت کسب حداقل امکانِ کار و معاش به کشورهای پیرامون همچون پاکستان و ایران تنها چاره­ی زنده ماندن است و افق این کوچ اجباری چیزی جز آنچه که امروز در ایران بر آنان می­گذرد نیست.

افغانستانی­های ساکن ایران، شهروندان قانونی و به حق این جهان و این زمین و ایران هستند. مطالبه­ی تمامی حقوق و امکانات موجود در ایران ( که البته در اساس محدود و ناچیز و در حال کاهش است ) برای آنان از همین امروز و به تمامی یک ضرورت عاجل است. آنان جزئی از پرولتاریای ایران می­باشند، هم­سرنوشت در سیاهی و نکبت روز افزون طبقه­ی کارگر و زحمتکشان ایران اعم از ترک و لر و کرد و فارس و عرب و بلوچ وترکمن... این وظیفه­ی کمونیست­های انقلابی ایران است که نیروی سرکوب شده و ستم­کشیده­ی زنان و مردانِ زحمتکش افغانستانی را علیه رژیم جمهوری اسلامی، علیه مناسبات ضد انسانی و ظالمانه­ی سرمایه و علیه امپریالیسم و رژیم دست­نشانده­­اش در افغانستان بسیج و متحد و آگاه کند. پیوند انترناسیونالیستیِ ملل تحت ستم و سلطه­ در ایران می­تواند به نیرویِ عظیمی در مسیر سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و در مسیر انقلاب تبدیل شود.پیوند دادن مبارزات خلق­های ایران و افغانستان علیه امپریالیسم و ارتجاع و سرمایه جهت برانداختن بساط ظلم و ستم و غارت­گری، جهت سرنگون کردن ارتجاع و سرمایه و جهت ساختن یک جهان نوین و بدون ستم و تبعیض و بهره­کشی و تحقیر که همانا از طریق انقلاب سوسیالیستی و در کمونیسم جهانی قابل تحقق است هدف و چشم­انداز کمونیست­های آگاه و انقلابی افغانستان و ایران است.

بگذارید این وطن رویایی باشد که رویاپروران در رویای
خویش‌داشته‌اند
بگذارید سرزمین بزرگ و پرتوان عشق شود
سرزمینی که در آن، نه شاهان بتوانند بی‌اعتنایی نشان دهند نه
ستمگران اسبابچینی کنند
تا هر انسانی را، آن که برتر از اوست از پا درآورد.
این وطن هرگز برای من وطن نبود. (لنگستون هیوز، ترجمه‌ی احمد شاملو)


مرگ بر رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی ایران!

مرگ بر امپریالیسم آمریکا و متحدین­اش!

زنده باد وحدت انترناسیونالیستی و انقلابی خلق­های ایران و افغانستان!

زنده باد انقلاب، زنده باد کمونیسم!

شورای دانشجویان و جوانان چپ ایران

تیر (سرطان) 1391 – جولای 2012


۱۳۹۱ تیر ۲۰, سه‌شنبه

مدرسه مرگ در ناتو

مدرسه مرگ در ناتو


مانلیو دینوچی

http://www.voltairenet.org/SHkola-smerti-v-NATO

برگردان: ا. م. شیری

http://eb1384.wordpress.com/2012/07/09/

۱۹تير ۱٣۹۱

در مونسانتو، در پرتقال، ناتو بمنظور افزایش بازدهی توان جنگی خود تحت فرماندهی ستاد مشترک تحولات(Allied Command Transformation - ACT)، که در سال ۲۰۰۳ تشکیل داد، مرکز مطالعات خود ارزیابی و تدوین طرحها را توسعه داد. وجود چنین مرکزی ما را مطمئن می سازد، که ناتو که قبلا بمنظور مبارزه با «تهدیدات اتحاد شوروی» تشکیل شده بود، اینک، هدف دیگری، یعنی «مبارزه با تروریسم»، دستاورد استعمارنو در عصر ما را دنبال می کند.

صرفنظر از سیمای ظاهری، ناتو هم می آموزد. این پیمان نظامی همواره از عملیات خود درس می گیرد و در حال حاضر آنچه را که در لیبی روی می دهد، آدمیرال جیمس استاوریدیس، فرمانده کل آمریکائی ناتو در اروپا تشریح می کند.

بدین منظور، ناتو مرکز مربوطه ای بنام ستاد مشترک بررسی و دروس- همان مدرسه ای که «درسهای شناخته شده» ای تدریس می شود، در اختیار دارد. بدین ترتیب، ناتو چگونگی هر چه بهتر جنگیدن را مطالعه می کند. در آغاز جنگ برعلیه لیبی در ماه مارس سال ۲۰۱۱ ستاد مشترک بررسی و دروس، تیم تحلیلگران وابسته به ستاد مشترک را برای نظارت بر عملیات، به شهر ناپل اعزام کرد. از گزارش محرمانه تنظیمی در ماه فوریه که نیویورک تایمز رونوشت آن را در اختیار دارد، می توان با مضمون این «درسهای شناخته شده» آشنا شد.

چه چیزی را باید متحدان، بویژه متحدان اروپائی فرامی گرفتند؟ آنها فراگرفتند که جنگ علیه لیبی الگویی نبود که انتظار داشتند، بلکه، نواقص را برجسته کرد. پیش از همه، این واقعیتی را نشان داد که متحدان اروپائی و کانادا بیش از حد روی ایالات متحده آمریکا حساب باز کرده بودند. حتی ناتو با حمایت ایالات متحده آمریکا، ٪۴۰ هواپیماهای پیش بینی شده برای جنگ الکترونیکی را که اتفاقا برای چنین عملیاتی لازم بود، در اختیار داشت. اما دقیقا ایالات متحده آمریکا تقریبا همه مهمات هوشمند، از جمله ۷۷۰۰ بمب و موشک را که در جریان حمله به لیبی استفاده شد، تأمین کرد. (بسیار محتمل است که تأمین بخش عمده این مهمات بر عهده پایگاه آمریکائی داربی مستقر در شهر پیزه بود).

این نقص را باید با عجله اصلاح کرد. «رئیس جمهور اوباما از پنتاگون خواست نسخه مقدماتی عملیات نظامی در سوریه را آماده کند». ولی عملیات جنگی در سوریه در قیاس با جنگ برعلیه لیبی که موجب سرنگونی رژیم قذافی گردید، باید بسیار گسترده تر می بود. برای اینکه سوریه نیروی نظامی و سیستم پدافند هوائی بسیار کارآمدتری را در اختیار دارد که تخریب آنها از طریق حملات هوائی دشوار است. علاوه بر این، مخالفان سوریه در مقایسه با اپوزیسیون لیبی در هنگام جنگ، خوب سازماندهی نشده اند و پراکنده تر هستند. و خود این، «پروسه هماهنگی متحدان ناتوئی و شورشیان را با دشواری مواجه می سازد». در نتیجه این، اگر آنها مسئله حمله به سوریه را حل کنند، متحدان اروپائی و کانادا مجبور خواهند شد روی «کمک های ایالات متحده آمریکا حساب باز کنند».

متحدان اروپائی و کانادا با پیش بینی این جنگ و جنگهای دیگر(ایران هم در مرکز توجه قرار دارد)، پروسه تقویت نیروهای نظامی خاص خود را اکنون سرعت بخشیده اند. بر این بستر، توافقنامه ماه فوریه مبنی بر تشکیل سیستم تلفیقی کنترل زمینی در پایگاه هوائی سیگونل (سیسیل) که می تواند همآهنگی با جنگنده های بی شرنشین گلوبال هاوک موجود در پایگاه هوائی را تأمین نماید، امضاء شد.

چنین تلفیق تکنولوژی می تواند ناتو را با جزئیات مناطق مورد نظر برای حمله آشنا ساخته و حمله به وسایل نقلیه متحرک را تسهیل نماید. بی درنگ پس از امضای این توافقنامه، وزرای دفاع کشورهای اروپائی در ماه مارس بر سر «طرح بلندپروازانه» که نقص دیگری، یعنی رفع کمبود هواپیما برای تأمین پرواز همان جنگنده بمب افکنها که عمدتا از سوی ایالات متحده آمریکا در جنگ لیبی بکار گرفته شد، توافق کردند.

مدرس ستاد مشترک بررسی و دروس می گوید: مبارکتان باد، شما درستان را خوب فراگرفتید. اما شما باید فعالانه به کار «خرید هواپیماها و تجهیزات الکترونیک که چند سال وقت لازم دارد، بپردازید». این، درسی بود که از جنگ لیبی فراگرفتند. دانش آموزانی که با موفقیت از امتحان می گذرند، به جنگهای بعدی اعزام می شوند.

***
افزوده مترجم

علاوه بر درس مورد بحث این نوشتار، لازم به یادآوریست که دولتهای آمریکا و متحدان ناتوئی آن در اروپا و کانادا، در پی تحمل تلفات پرسنلی سنگین در جنگهای استعماری افغانستان و عراق، این درس را هم فراگرفتند که در جنگهای استعماری بعدی، تاکتیک جنگهای بی تماس (بمباران از هوا) را به کار بسته و بجای اعزام نیروی اشغالگر خود، از ارتشهای خصوصی و مزدوران (تروریستها) استفاده بکنند. بدین ترتیب، از جنگ اشغالگرانه لیبی به بعد و هم اکنون در جنگ برای تصرف سوریه، تروریسم را رسما و علنا و عملا به سطح سیاست دولتی ارتقاء داده اند.

۱۳۹۱ تیر ۱۸, یکشنبه

ما همه افغانی هستیم






                                   ما همه افغانی هستیم

                       ریاکاری امپریالیستها را افشا کنیم



«ما همه افغانی هستیم » پاسخ صحیح و برآمدی بود علیه سیاست تیعیض و ممنوعیت مهاحرین افغانی به یک پارک عمومی دراصفهان توسط رژیم ضد مردمی و سرکوبگر جمهوری اسلامی. این سیاست ارتجاعی و نژادپرستانه و ضد انسانی به حق از طرف همگان قویا محکوم گردید و مورد اعتراض ایرانیان مترقی قرارگرفت. اینکه برادران و خواهران افغانی ما درایران مورد حملات رذیلانه نژادپرستانه قرا گرفته و میگیرند و رژیم جنایتکار اسلامی نیز بدان نیز دامن میزند، بر کسی پنهان نیست، باید محکوم گردد. اما درعین حال باید به ریاکاری رسانه های امپریالیستی از بی بی سی، صدای آمریکا، رادیو فردا، رادیو آلمان و فرانسه و هلند و ...که اینهمه علیه تبعیض نژادی، راسیسم ونقض حقوق مهاجرین افغانی سخن میگویند بپردازیم و انساندوستی دروغین آنها را بر ملا سازیم.

حتمن به خاطر می آورید چندی پیش مردم روستای پنجاب که 16 نفرشان به قتل رسیده بودند در اطراف پایگاه ارتش آمریکا به تظاهرات پرداختند. به گفته اهالی روستا، این گروهبان ارتش امریکا بعد از قتل آنان 11 بدن مقتولین خود را از جمله 4 دختر جوان کمتر از 6 سال را جمع کرده و آنها را به آتش کشید. البته مردم این روستا در دلشان خواهان تحقق حقوق بشر بودند و می خواستند اجرای عدالت در مورد این سرباز آمریکائی تحقق یابد. برخی از آنها از خودشان می پرسیدند مگر این سرباز آمریکائی در مدارس آمریکائی در مورد "حقوق بشر و ارزش دموکراسی مطالعه نکرده بود". پس چرا نوع تدریس حقوق بشر و تحقق دموکراسی بنحوی بودکه افغانها را بطور فجیعی به قتل رساندند! مگر فرهنگ دموکراسی در ممالک غربی نهادینه نشده بود؟!!

البته در همان چند روز پیش مشتی سربازان آمریکائی پس از کشتن چندین افغانی بر روی آنها ادرار کردند و آواز خواندند و باد از خودشان خارج کردند و از خودشان با افتخار و برای یادگاری با سینه های سپر کرده عکس گرفتند. آنها خطاب به اجساد می گفتند "براتون، همکاران، آرزوی روز خوبی می کنیم". "چه عالی، دوش بگیرید".

این سربازان قاطی نداشتند و بخشی از تفنگداران برگزیده ناوگان دریائی آمریکا بودند.

چند روز قبلتر از آن باز سربازان آمریکائی با اجساد افغانها و سر بریده آنها به رسم یادگاری عکس گرفتند. چندی قبلتر از آن قبلی، همین کار را سربازان آلمانی کرده بودند و سرهای بریده را در جلوی جیپهای نظامی نصب کرده بودند و از خودشان با افتخار عکس گرفته بودند.

حتمن عزیزان ، بخاطر می آورند که امپریالیستهای فرانسوی، آمریکائی و متحدان جنایتکار ناتو فسفر سفید و اورانیوم رقیق شده بر سر مردم بیدفاع افغانستان ریخته و هنوز هم می ریزند و روزی نیست که این لاشخوران بین المللی بر سر مرد بیدفاع بمب نریزند و آنها را به قتل نرسانند و عروسی را به عزا تبدیل نکنند.....

حال مقایسه کنید که این رسانه های امپریالیستی تا چه اندازه این بربریت و جنایات شوم را پوشش تبلیغاتی داده و افکارعمومی را علیه “دول متمدن” بسیج نموده اند. حقیقت این است که ما شاهد هیچ آکسیونی درمقابل مقر سازمان ملل متحد و انعکاس آن در رسانه های بی بی سی و شرکا نبوده ایم. از سازمانهای “اپوزیسیون” ایرانی که همین امروز در مقابل سازمان ملل متحد تجمع میکنند و خواهان دخالت این سازمان برای محکوم کردن برخوردهای وحشیانه به افغانها درایران هستند، هیچ اعتراض سیاسی صورت نگرفت و ازکنار این جنایات به سادگی گذشتند.... ریاکاری هم اندازه ای دارد!

ازاین رو باید به افشای حقوق بشرخواهی دروغین و ریاکاری رسانه های امپریالیستی و ایرانیان نان به نرخ روزخور و خودفروخته ای که به آلت دست امپریالیستها تبدیل شده اند بپردازیم وتاکید نمائیم که حقوق بشر برای این کراواتیهای متمدن دستآویزیست برای پیشبرد سیاستهای استعماری آنها و مشروعیت بخشیدن به تحریمهای جنایتکارانه اقتصادی و تجاوز نظامی به کشورما.

حزب کارایران(توفان) هرگونه ضرب و شتم و تبعیض نسبت به برادران و خواهران افغانی درایران را شدیدا محکوم میکند وبرهمبستگی بین مردم ایران و مهاجرین افغانی پای میفشارد. رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی که با اجرای سیاست فقه شیعه به تبعیض زنان و دیگر ادیان و اقوام می پردازد و یک رژیم ضد دمکراتیک و فاشیستی است نمی تواند تامین کننده حقوق شهروندان ایرانی ومهاجرین افغانی باشد.

حزب کارایران(توفان) ضمن دفاع از حقوق مهاجرین افغانی هرگونه سوء استفاده سیاسی و تلیغاتی توسط امپریالیستها که این روزها درحال پختن آش “ عراقی ، افغانی، لیبیائی و سوریه ای”... برای مردم ایران هستندرا قویا محکوم میکند.

زنده باد همبستگی بین مردم ایران و مهاجرین افغانی!

سرنگون باد رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی بدست مردم ایران!

دست امپریالیستها از ایران و منطقه کوتاه باد!

سخن هفته

نقل ازفیسبوک توفان

چهارم ژوئیه 2012

www.toufan.org

فراخوان به همدردى، پشتيبانى و همبستگى با افغانستانى هاى ساکن ايران


                                                                                                                                                               

فراخوان به همدردى، پشتيبانى و همبستگى با افغانستانى هاى ساکن ايران و محکوم کردن سياست هاي نژادپرستى اراذل و اوباش جمهورى اسلامى نسبت به کارگران و مهاجرين افغان


روز شنبه دهم تیرماه و در پی انتشار خبر قتل یک دختر جوان در شهر یزد، مشتی از اراذل و اوباش با ‌همراهی تعدادی از مردم ناآگاه و متعصب تحت پوشش نظامى نيروهاى مسلح حکومتى با حمله به خانواده‌های کارگر و مهاجر افغان مقیم این شهر، آن‌ها را با سنگ و چوب مورد حمله قرارداده و ده‌ها خانه مسکونی آن‌ها را به آتش کشیدند. در پی این تهاجم شماری از شهروندان افغانستانی مقیم یزد در آتش سوخته و به‌شدت زخمی شده‌اند.

مجازات دسته جمعی افغان ها در یزد به بهانه تجاوز دو افغانستانی به یک دختر که حتی صحت و سقم آن از جانب خود جمهوری اسلامی نیز روشن نشده و همچنين ممنوعیت فروش نان٬ مواد غذائی و امکانات بهداشتی به افغان ها، یک سیاست فاشیستی است.

ما مسوول اصلی تمامی نابسامانی‌های اقتصادى و اجتماعی را رژيم جمهورى اسلامی می‌دانیم. حکومت برای شانه‌خالی‌ کردن از زیر بار مسوولیت، این نابسامانی‌ها را به گردن گروه‌های مختلف مردم می‌اندازد. حمله به مهاجرین و کارگران افغانستانی براى به انحراف کشاندن افکار عمومی از علت اصلی فجایع اجتماعی هم‌چون اعتیاد، دزدی، سرقت، قتل و تجاوز بوده و خواست حکومت اسلامی می‌باشد.

ما از همه‌ی ایرانیان ترقی‌خواه و آزادی‌خواه دعوت می‌کنیم٬ روز شنبه٬ ١٤يولى ٢۰١٢ از ساعت ١٦ تا ١٨ بعدازظهر با حضور خود در اين تجمع٬ ضمن ابراز انزجار خود نسبت به سرکوب و کشتار مهاجرین و کارگران افغان و عدم رعایت حقوق انسانی آن‌ها،همبستگى خود را با افغانستانى¬هاى ساکن ايران اعلام داريم۰

سرنگون باد رژيم جمهورى اسلامى

زنده باد همبستگى مردم ايران و افغانستان عليه رژيم جمهورى اسلامى

محل: کلن، Domplatte

دسته ٨ مارس زنان افغانستان

کانون همبستگى با کارگران در ايران٬ ايالت نورد راين وستفالن

کانون همبستگى با جنبش کارگرى در ايران٬ غرب آلمان

حزب کمونيست ايران٬ کلن

حزب کمونيست کارگرى ايران

جمعى از چپ هاى کلن

نشريه روشنگر

۱۳۹۱ تیر ۱۵, پنجشنبه

قصیر: همه این چگونه آغاز شد؟

شهادتنامه


قصیر: همه این چگونه آغاز شد؟

سوها مصطفی

http://www.voltairenet.org/Kossair-kak-vsio-eto-nachinalos

برگردان و پی نوشت از: ا. م. شیری

http://eb1384.wordpress.com/2012/07/04/

۱۴تير ۱٣۹۱



در سوریه چه روی می دهد؟ در طول این سال هزاران شهروند عادی کشته شده اند. چه کسی آنها را کشت؟ شهادتنامه ای که منتشر می کنیم، این فاجعه را روشن می سازد. سوها مصطفی با جان بدر بردگان از درگیریهای خونین، با انسانهای عادی، با فراریان از سرنوشت غم انگیز، نه با آنهائی که رسانه های غربی در ترکیه یا اردن مورد سوءاستفاده قرار می دهند و در جلو دوربینها می نشانند، دیدار کرده است.



مسیحی جوان که موفق به فرار از قصیر گردید و در دمشق اقامت کرد، می گوید: گلوله انفجاری به سینه برادرم اصابت کرد و در ریه هایش منفجر شد. او ادامه می دهد: برادر من، یک مهندس غیرنظامی بود، در همان روز ۱۸ فوریه ۲۰۱۲ در آستانه سفر به آلمان که در آنجا تحصیل کرده بود، برای وداع با ما به قصیر آمد. به شهر رسید و در منطقه ای گرفتار شد که در آنجا درگیری مسلحانه بین نیروهای انتظامی و تروریستها روی داد. در نزدیکی خانه ما، او پلیس زخمی را دید که کمک می خواست. برادرم برای کمک، به طرف او رفت و نمی دانست که در آنجا مرگ منتظر اوست. با شلیک تک تیرانداز در کمین نشسته، کشته شد.



اینک قصیر به شهر اشباح تبدیل شده است. ما در دمشق با مسیحی جوانی دیدار کردیم که نخواست نامش فاش شود. او از ما خواست که او را در پایتخت تا آن محل که ۱۵۰ خانواده از دوستان و همسایگانش اقامت دارند، همراهی کنیم.



در اثر افزایش خشونت، زندگی در قصیر غیرقابل تحمل شده بود. شبه نظامیان مسلح، شعارهای دینی فریاد می زدند وبرای بیرون راندن همه اقلیتهای ملی از شهر فراخوان می دادند.




مصاحب ما از خبرنگار فرانسوی می پرسد: من چند بار به فرانسه سفر کرده ام. باید بگویم که فرانسویها مردمان خوبی هستند. پس چرا سارکوزی این طور است؟ چرا او از افراطیون خونخوار که قصد نابود کردن همه ما را دارند، حمایت می کند؟



من نمی توانستم جواب او را بدهم ولی او ادامه داد: شاید شما نمی دانید که چگونه همه ما در این شهر کوچک، در نزدیکی مرز لبنان با هم زندگی می کردیم؟



«شورش» به قرنها زندگی تفاهم آمیز بین مسلمانان و مسیحیان در این شهر نقطه پایان گذاشت.



اعتراضات ابتدا تا زمانیکه در خیابانها افراد ناآشنا، ریشو، ظاهرا وحشی و مسلح پیدا نشده بودند، تا ماه مه ۲۰۱۱ بصورت مسالمت آمیز برگزار می شد.



این شبه نظامیان، بسیار نامتعادل، به خالی کردن شهر، آدمربائی بمنظور اخاذی، دزدی و چپاولگری، آتش زدن خانه ها و مراکز کسب و کار ناراضیان پیوستن به آنها و از جمله مسیحیان دست زدند.



زنی که همراه دو خانواده دیگر در یک خانه مثل ۱۵۰ خانواده فراری مسیحی مقیم اطراف دمشق، زندگی می کند، ادامه می دهد: علویها[۱] و سپس، مسیحیان[۲] اولین قربانیان آنها بودند.



او اضافه می کند: زمانیکه این دیوانگان شعارهای مشهور خود «علویها به گور، مسیحیان به بیروت!» را در انظارعمومی سر دادند، ما وحشت کردیم. رهبران دینی، بویژه شیخ الرور[۳] این بنیادگرایان جوان را از طریق کانال وصال سعودی [۴] به ارتکاب جنایت دعوت می کند و می گفت اگر همه «مرتدان» را بکشند، به بهشت جاودان خواهند رفت.



از آن وقت زندگی ما با خطر جدی مواجه شد. خانواده های زنده مانده علوی خیلی پیشتر از ما شهر را ترک کردند. این، پاکسازی دینی بود. آنها چشم دیدن ما را ندارند. باید در انتظار بدتر از اینها می ماندیم.


                                                                     ارتش آزاد «سوریه»



زمان گذشت و اوضاع به وخامت گرائید. در آغاز، اکثریت شبه نظامیانی که وحشت آفریدند، جوانان ۱۵ تا ۲۵ ساله مسلح به «کالاشنیکوف» بودند. الان بزرگترها هم در میان آنها هستند. آنها در کامیونتهای مسلح به مسلسل در شهر گشت می زنند. اینک آنها قانون خود را حاکم کرده اند.



از این خانواده ها که از هر طرف ما را در میان گرفته اند، می پرسیم: پس ارتش در این شرایط چه کار می کرد؟



یکی از حاضران جواب می دهد. بگفته او، مداخله ارتش ضروری بود، و مردم هم چنین می خواستند. اما سربازان از عهده آنها برنمی آمدند، و هزاران نفر از در همان اوایل شروع حوادث کشته شدند. شبه نظامیان بهتر از ارتش مسلح شده اند، و نه تنها به سلاحهای سنگین، بلکه، به چنان تکنولوژی پیشرفته ارتباطی مجهز شده اند که حتی دولت هم در اختیار ندارد.



زن جوانی می گوید: اخیرا، چند روز قبل از انکه ما قصیر را ترک کنیم، من دو تن از مردان محله خودمان را دیدم که به تایرهای بزرگ تراکتور بسته شده بودند. آنها هم مثل شبه نظامیان سنی بودند. همه ما آنها را می شناسیم.



آنها را به دادن اطلاعات به نهاد انتظامی متهم کرده بودند. در واقع، آنها پدران غیرنظامی خانواده های عادی بودند. شبه نظامیان آنها را در روی همان لاستیکهای تراکتور زنده- زنده آتش زدند. ما می دانیم که آنها با پلیس همکاری نمی کردند. این فقط بهانه بود. آنها را بخاطر امتناع از پرداخت «مالیات انقلابی» کشتند.

                                                                ارتش آزاد «سوریه»



پیر مرد تقریبا پنجاه ساله ای وارد صحبت می شود. او می گوید: واقعیت را باید گفت. همه این شبه نظامیان که از یک سال پیش ما می بینیم، سوری نیستند. لهجه و طرز پوشاک آنها معرف آنهاست. برخی از آنها از اهالی روستاهای لبنانی وادی خالد و عرسال در نزدیکی مرز سوریه هستند. بقیه، از اعراب کشورهای مختلف هستند. آنها برای ساختن امارات اسلامی به سوریه آمده اند. به همین سبب هم آنها می خواهند همه آن کسانی را که مثل خود آنها نیستند، از کشور بیرون برانند.



ما، آنطور که سلفی ها می خواهند به خارج فرار نکردیم. ما با امید به بهتر شدن اوضاع و بازگشت به خانه هایمان در قصیر، به دمشق آمدیم. ما مسیحی هستیم، در اینجا، در این کشور بدنیا آمده ایم، و این کشور، میهن ماست.



____________________



[۱]علویها مسلمانانی هستند که قانون شریعت و آئینهای تشریفاتی را قبول نمی کنند. آنها اعیاد میسحی، سنی و شیعه را جشن می گیرند. آنها عمدتا مقیم ترکیه، سوریه و لبنان هستند. تکفیریهای مورد حمایت پادشاهی های وهابی (عربستان سعودی، قطر، امارات شارجه) آنها را مرتدان محکوم به نابودی می شناسند. وهابی های خواهان سرنگونی بشار اسد تأکید می کنند که، او و بیشتر مقامات دولت حاکم سوریه علوی هستند. اینکه رسانه های غربی علویها را عین حزب حاکم بعث معرفی می کنند، واقعیت ندارد.



[۲] در دمشق از روی پل ترسا مسیح دیده می شد. بزرگترین دیاسپور مسیحیان عرب در سوریه، در گهواره مسیحیت، زندگی می کند. آنها ٪۱۶ جمعیت کشور را تشکیل می دهند (منبع: کتاب واقعیات جهانی سیا ۲۰۱۲). اکثریت آنها ارتدوکس هستند.



[۳] شیخ عدنان الرور، استوار سابق ارتش سوریه، که هیچگونه تمایل سیاسی یا مذهبی ندارد و بعلت ارتکاب جنایت کثیف به عربستان سعودی گریخته، به رهبر دینی اپوزیسیون مسلح تبدیل شده است.



[۴] کانال تلویزیونی وصال، یکی از اصلی ترین کانالهای مبلغ نفرت در خاورمیانه می باشد. سیاهنمائی مسلمانان غیر سنی و مسیحیت، هدف برنامه های آن است. ائمه این کانال، مرتب برای قتل این یا آن مقام سوری، حکم صادر می کنند و آن را قانونی و مشروع می دانند.



***



پی نوشت مترجم



آی، آی، آِی! آی داد و بیداد! این «شهادتنامه» مرا به ۲۴– ۲۵ سال پیش، به زمانی که چنین حوادثی عینا در اتحاد شوروی اتفاق افتاد، برد و دردناکترین زخمهایم را، اندوهبارترین خاطراتم را دو باره زنده کرد. حادثه القصیر و رویدادهای سوریه بطور کلی، اگر برای بسیاریها «گوش» است، برای من «چشم» است. ممکن است گوش خطا بکند ولی چشم هرگز! بدین معنی که اگر کسانی این حوادث را می شنوند یا می خوانند، من بعینه و از فاصله بسیار نزدیک، مشابه آنها را حتی از چند قدمی، بچشم خویش دیده ام.



حوادث سوریه و از جمله حادثه القصیر، تکرار طابق النعل حوادث اتحاد شوروی در سالهای بعد از ۱۹۸۷ هستند با این تفاوت که چنین حوادثی در اتحاد شوروی ابتدا، با حمایت ضمنی و بعدها، علنی نهادهای امنیتی، انتظامی و قضائی دولتی روی داد و ثابت کرد که رویزیونیستها از دوره به قدرت رسیدن خروشچوف تا روی کار آمدن باند گارباچوف- یاکوفلیوف- یلتسین، بتدریج بر تمام ارکانهای حزبی و دولتی تسلط یافته اند و از دست کمونیستهای تک و توک باقیمانده در اینجا و آنجا هم، کاری ساخته نیست.



در سالهای آخر دهه هشتاد قرن گذشته میلادی، در همه جمهوریهای اتحاد شوروی، سر و کله گروهها و سازمانهای «دموکراسی خواهی» و «حقوق بشری» پیدا شد. اعضای این تشکلهای «نوین»، عمدتا افراد ناآشنا و غیربومی، اوایل در دسته های چند نفری، در شهرها راه می افتادند، در مناطق مختلف، متناسب با ترکیب ملی و یا دینی هر جمهوری، به آزار و اذیت و ضرب و شتم اقلیتهای ملی یا دینی دست می زدند، برعلیه آنها شعارهای دینی یا ناسیونالیستی سر می دادند. گاهی مواقع اتفاق می افتاد که بنام «اقلیت» ملی یا دینی، وابستگان به «اکثریت» را هم مورد هجوم و حمله قرار می دادند. رفته رفته که کارشان بالا گرفت و مسلح شدند، به آتش زدن خانه ها و کشتارها دست زدند، انسانها را مثله می کردند، از پنجره ها یا از بالای ساختمانهای بلند پرت می کردند، در اطراف پادگانهای ارتش به قتل و غارت دست می زدند و حاصل «کار» خود را به پای ارتش می نوشتند ... در چنین شرایطی، در رسانه ها، بخصوص، داخلی تبلیغات ضد انسانی شدیدی آغاز شد. خلقهای هر جمهوری را، جمهوری بخصوص همسایه، دشمن ازلی و ابدی خود تعریف کردند و برای آن، اسناد و مدارک تاریخی هم جعل کردند. حتی، بجای لالایی مادر، آهنگ تنفر و خصومت با خلق نزدیک ترین همسایه، که دهه ها و سده ها در صلح و آرامش و دوستی با هم زندگی می کردند، در گوش کودکان خواندند.



تبلیغات ضد سوسیالیستی و ضد چپگرائی اوج کم سابقه ای گرفت. امپریالیستهای مرتجع آش گندی پختند که چپنماها و وازدگان چپ نیز داغ- داغ و بی چون چرا آن قورت دادند. این که: آی استالین و بلشویکها اله و بله کردند؛ آی اقتصادی سوسیالیستی ماهیتا ناکارآمد است؛ آی نبود «دموکراسی» و «حقوق بشر» در شوروی موجب «فروپاشی» آن شد؛ آی رژیم تک حزبی و توتالتار در شوری حاکم بود و هزاران زهرمار دیگر، همه و همه، فلفل نمک این آش گند بود. در چنین شرایطی و در بستر این جار و جنجال کثیف، امپریالیسم جهانی به هدف خود، دایر بر تخریب یک کشور و یک بلوک سیاسی- اقتصادی مقتدر، ایجاد کشورهای بی دولت و یا با دولت عروسکی و در سایه آن، دستیابی به منابع ارزان یا حتی رایگان مواد خام و مولد انرژی، نابودی تولیدات و صنایع ملی، گشایش بازار مصرف به اندازه یک پنجم کره زمین نائل آمد.



جنگ مغلوبه کنونی غرب در سوریه، هیاهوی تبلیغاتی دایر بر رعایت «دمکراسی» و «حقوق بشر» در کشورهای امپریالیستی(؟) و وجود دیکتاتوری فقط در بعضی کشورها(؟)، چیزی جز یک مضحکه بیشرمانه نیست که دیروز در اتحاد شوروی و اروپای شرقی و سپس، در افغانستان و عراق، در یوگسلاوی و سومالی و این اواخر، در ساحل عاج و لیبی و بسیاری کشورهای دیگر پس از ویرانیهای بی سابقه و کشتار و قتل عام میلیونی انسانها، «گل خنده» بر لبان مردم نشاند. پس هشیار باشیم! ایران ما، در نوبت است.



۱۳۹۱ تیر ۱۴, چهارشنبه

سندي در افشاء خودفروختگي سازمان مجاهدين خلق ايران

سندي در افشاء خودفروختگي سازمان مجاهدين خلق ايران


Newt Gingrich meets Maryam Rajavi in Ouver Sur-Oise Paris suburb in France