۱۳۹۳ مرداد ۶, دوشنبه

پیرامون رویدادهای اخیر خاورمیانه و شکل گیری حرکت تروریستی «داعش»

هوشنگ کردستانی

پیرامون رویدادهای اخیر خاورمیانه و شکل گیری حرکت تروریستی «داعش»
 گروه عراق و شامات، بسیار نوشته شده و از دیدگاه های گوناگون به آن نگریسته اند.
از یک دید اساساً شکل گیری حرکت های تروریستی معروف به جهادی ها پی آمد و دنباله اجراء طرح باصطلاح «خاورمیانه بزرگ» است که در دوران «بوش پسر» رئیس جمهور وقت آمریکا عنوان و نقشه آن هم منتشر شد.
بر طبق این طرح مرزهای کشورهای منطقه از لیبی در غرب گرفته تا پاکستان در شرق بایستی تغییر کند و به شکلی که «محافظه کاران نو» طراحی کرده بودند در آید.
بر این مبنا طرح لیبی به دو کشور تقسیم می گردید، از پدید آمدن کشور فلسطین جلوگیری می شد. در عراق سه کشور بوجود می آمد، در سوریه یک دولت سُنّی مذهب جایگزین اقلیت علوی می شد، منطقه کردنشین عراق همراه با کردستان ایران و به احتمال زیاد کردستان ترکیه، کردستان بزرگ می شد، که در صورت تحقق آن ترکیه نیز به دو کشور تجزیه می گردید، بلوچستان ایران با بخش جدا افتاده از میهن که اکنون جزو پاکستان است کشور بلوچستان را تشکیل می داد، آذربایجان جدا شده از ایران به سمت جنوب گسترش می یافت و تغییرات دیگری نیز در شبهه جزیره عربستان و همچنین افغانستان داده می شد.
در دوران ریاست جمهوری «بوش پسر» برنامه آمریکا این بود که «خاورمیانه بزرگ» یا در حقیقت خاورمیانه شامل کشورهای متعدد ولی کوچکتر، باید با زور و بکارگیری نیروی نظامی پدید آید. رویداد یازدهم سپتامبر 2001 این بهانه را به آمریکا داد که با یورش به افغانستان طالبان و القاعده را که خود برای رویارویی با ارتش اشغالگر روسیه شوروی آن روز به وجود آورده بودند از قدرت برکنار سازند و در ضمن اجازه ندهند که نیروی ائتلاف شمال که سال ها با طالبان جنگیده و از حمایت مردمی برخوردار بود خلاء قدرت را در افغانستان پر کند. سپس به بهانه آنکه صدام حسین- دیکتاتور عراق- دارای جنگ افزار هسته است- که روشن شد نبود- و دادن وعده برقراری مردم سالاری و تحقق آزادی، بدون موافقت شورای امنیت سازمان ملل و با وجود مخالفت چین و روسیه و نیز برخی از هم پیمانان اروپائی مانند آلمان و فرانسه به عراق یورش بردند که نتیجه آن کشته شدن صدها هزار تن و فرار و آوارگی چندین میلیون عراقی به کشورهای همجوار شد و ملتی را به بدبختی و نابودی کشاندند.
اکنون هم برای تبدیل عراق به سه کشور «کُرد، شیعه و سُنّی نشین» آدم کشان داعش را که مجموعه ای از حرکت های تروریستی اسلام تندرو است به جان مردم آن سامان انداخته اند. از آن جا که سیاست کاربردی زور و بمباردمان های هوایی و اشغال نظامی با توجه به تلفات جانی فراوان و هزینه های مالی سنگینی، نتیجه دلخواه را به بار نیاورد و مالیات دهندگان آن کشور نیز با ادامه آن به مخالفت برخاستند، دولت آمریکا تصمیم گرفت نیروهای خود را از عراق خارج کرده و در تدارک بیرون رفتن از افغانستان باشد.
- تفسیری است که البته صحت و سقم آن هنوز روشن نیست-
از دیدی دیگر، اکنون که آمریکا نتوانسته است از راه های نظامی به هدف خود که ایجاد «خاورمیانه بزرگ» است نائل آید، در صدد پشتیبانی از حرکت های تروریستی سُنّی مذهب که از حمایت های گسترده مالی عربستان سعودی و قطر برخوردارند می باشد. برخی از قدرت های اروپایی مانند انگلستان و فرانسه نیز با سیاست آمریکا همراه هستند، همچنین جناح جنگ طلب در اسرائیل نیز که هدفشان تجزیه کشورهای بزرگ منطقه است با آن موافقند.
جنگ طلبان اسرائیل اساساً حضور کشورهای قوی در منطقه را دشمن بالقوه سیاست های توسعه طلبانه خود در راه ایجاد اسرائیل بزرگ می دانند و مخالفت شدید آن ها با احتمال اتمی شدن جمهوری اسلامی بیشتر به این خاطر است که جنگ افزار هسته ای در منطقه تنها در اختیار آن کشور باشد. در این میان قطر و عربستان هم هستند که سیاست خارجی منطقه ایشان رویارویی با جمهوری اسلامی و قطع کمر بند شیعه است که از ایران، عراق و سوریه تا لبنان ادامه می یابد. سردمداران این دو کشور درآمدهای هنگفت منابع طبیعی خود را در مسیر دامن زدن به جنگ شیعه و سُنّی بکار گرفته اند. عربستان در این راه تا آن جا پیش رفته که با اسرائیل هم پیمان شده است.
عربستان و قطر که در فرستادن تروریست های اسلامی به لیبی هم آهنگی کامل داشتند از فرصت به دست آمده، پس از سرنگونی قذافی برای به قدرت رساندن جهادی ها استفاده کردند و سپس آنان را به سایر کشورهای مسلمان نشین و در درجه نخست سوریه گسیل داشتند. آمریکا، انگلستان، فرانسه و اسرائیل نیز که سرنگونی بشار اسد را به سود سیاست های خود می دانستند از آن حمایت کردند. ترکیه هم که سقوط دولت علوی و جایگزین شدن یک قدرت سُنّی مذهب در همسایگی اش را به سود خود ارزیابی می کرد پل رساندن مهمات به آنان از ترکیه به سوریه شد.
همکاری های روسیه، جمهوری اسلامی و حزب الله لبنان در ارسال جنگ افزار و اعزام جنگجو، و همچنین وتو چین و روسیه در شورای امنیت به قطعنامه پروازهای هوایی و بمباران سوریه، عامل طولانی شدن جنگی شد که زمان آن را نهایت سه ماه پیش بینی کرده بودند. جنایت هایی که تروریست های وهابی، سلبی و طالبان در نقاطی که استقرار می یافتند انجام دادند از سویی و ایستادگی ارتش سوریه از سوی دیگر جوّ داخلی را در میان مردم و کُردهای سوریه به سود اسد و به زیان تروریست ها تغییر داد.
انتشار عکس ها و ویدئوهایی پیرامون استفاده از بمب های شیمیائی توسط ارتش سوریه تنش های شدیدی میان قدرت های غربی و روسیه پدید آورد که می توانست تا حد برخوردهای نظامی پیش رود و جهان را به آتش و خون بکشاند.
پیشنهاد پوتین در مورد تحویل دادن سلاح های شیمیایی سوریه به سازمان های مسئول بین المللی و نیز آگاهی اوباما به نادرست بودن تبلیغات منتشر شده، مخالفت مجلس عوام انگلستان با شرکت در جنگ و نیز مخالفت مردم فرانسه، جهان را از احتمال درگیری در یک جنگ تمام عیار دور کرد.
سوریه در قبال دریافت ضد موشک های اس 300 ار روسیه که دیوار دفاعی غیر قابل نفوذی در برابر حمله های هوایی اسرائیل پدید می آورد پیشنهاد پوتین را پذیرفت. ناکامی عربستان و قطر از پیروزی جهادی ها در سوریه این دو کشور را به این نتیجه رساند که گروه تروریستی دیگری به نام حکومت «عراق و شامات» ایجاد نمایند و با ارسال مهمات جنگی برای آن ها از راه ترکیه، دولت مالکی را سرنگون ساخته و جهادی ها را به قدرت برسانند و عراق را سکوی پرش به سوی سوریه کرده و پس از سرنگونی دولت علوی، از عراق و سوریه کشور واحدی ایجاد نمایند.
اعلام حکومت اسلامی و تعیین خلیفه برای مسلمانان جهان را می توان در راستای از میان برداشتن دولت های شیعه مذهب و ایجاد خلافت اسلامی به سبک دوران عثمانی پنداشت. در اوضاع و احوال کنونی چند حالت ممکن است در منطقه اتفاق افتد:
1- ایجاد سه کشور در عراق کنونی
2- تبدیل عراق و سوریه به کشوری که اکثریت آن با سُنّی ها باشد.
3- تجاوز به برخی از استان های مرزی ایران و ایجاد آشوب در مرزهای غربی، شمال غربی و شرقی.
در این تفسیرها بیشتر از علت شکل گیری «داعش» در جهت تحقق «خاورمیانه بزرگ» یاد شده است. گر چه هر یک از این دیدگاه ها گوشه هایی از حقیقت را بازگو می کند ولی واقعیت فراتر از این هاست.
حقیقت آن است که سیاست کاربردی سرمایه داری در مورد استثمار کشورهای عقب نگاهداشته با سیاست استعمارگران گذشته فرقی نکرده، تنها شیوه اعمال آن ها متفاوت است. استعمار با اشغال نظامی کشورها را به صورت مستعمره در می آورد، سرمایه داری نیز همان سیاست را از راه ها و شیوه های دیگر بکار می برد.
سال های پس از جنگ جهانی دوم، که مردم مستعمرات برای گسستن بندهای استعمار و رسیدن به استقلال به پا خاسته بودند و سربازان خسته از جنگ کشورهای استعمارگر نیز آمادگی جنگیدن برای حفظ مستعمرات را نداشتند استعمارگران ضمن آنکه ناگزیر به دادن استقلال به مستعمرات شدند کوشیدند تا آن جا که ممکن است عوامل وابسته به خود را وارد نهضت های استقلال طلبانه کرده و آنان را در قدرت قرار دهند و در جاهائی هم که موفق به اجرای این برنامه نشدند دولت های ملی را با کودتاهای نظامی سرنگون کردند و به آزار و کشتار آزادیخواهان و غارت و چپاول ثروت های ملی آن ها ادامه دادند.
تاریخ پس از جنگ جهانی دوم، دوران انجام کودتاهای پی در پی و سقوط دولت های ملی در جهان سوم است. نظامیانی که با حمایت سرمایه داری قدرت را در دست می گرفتند طبیعی بود که در خدمت منافع بیگانگان باشند تا مردم کشورهایشان.
در سال های پایانی سده بیستم، سرمایه داری به این نتیجه رسید که از راه دموکراسی هم می توان عوامل وابسته را به قدرت رساند و منافع خود را تأمین کرد و نیاز به انجام کودتای نظامی نیست.
یکی از شیوه های تسلط بر ملت های عقب نگاهداشته پشتیبانی و تقویت دولت هایی بود که یا مستقیماً وابسته به نظام سرمایه داری بودند و یا آنکه سیاست شان با منافع آن ها همسویی داشت. این پشتیبانی تا هنگامی که این گونه دولت ها قادر به سرکوب و کشتار مردم شان بودند ادامه می یافت، آن هنگام که امکان حفظ دولت های دست نشانده یا هم پیمان در برابر قیام و خیزش های آزایدخواهانه وجود نداشت سرمایه داری به دو شیوه عمل می کرد.
یک: عوامل وابسته به خود را وارد نهضت ها کرده و مسیر آن را منحرف می نمود.
دو: با تغییر دادن حکومت ها و جایگزین کردن نظام های به ظاهر مردمی و در عین حال وابسته، به سلطه خود ادامه می داد.
شیوه دوم بیشتر در کشورهایی که مردم آن گرایش مذهبی دارند به ویژه کشورهای مسلمان اعمال می شود. آنچه در میهن ما اتفاق افتاد و در تونس، مصر و ترکیه عمل شد و ممکن است در عراق و سوریه نیز تکرار شود.
بنابراین، یکی از ترفندهای سرمایه داری آن است که با وارد کردن عوامل خود به درون نهضت های ملی گرا و آزادیخواه و در رأس قدرت قرار دادن آنان، نهضت را از مسیر درست خارج نمایند. البته حرکت های اسلامی که با حمایت قدرت های جهانی در کشورهای مسلمان جایگزین نظام های گذشته شده اند الزاماً به سود حامیان خود عمل نمی کنند.
طالبان و القاعده را که آمریکا برای رویارویی با ارتش سرخ ایجاد کرده بود سرانجام رو در روی او قرار گرفت.
در لیبی حرکت های اسلامی پس از سرنگونی هنوز باهم در پیکارند و کشور را دو بخش کرده اند. در تونس خیزش آزادیخواهان کار را بر اسلامیان تندرو دشوار کرده است. در مصر ارتش با یاری مردم گروه «اخوان المسلمینِ» مورد حمایت غرب را از قدرت به زیر کشیده است.
در سوریه جنایت های انجام گرفته توسط اسلام گرایان جهادی باعث محبوبیت اسد در میان مردم شده است. حزب اسلام گرا ترکیه نیز گهگاه در برابر اسرائیل موضع گیری هایی می کند که در تضاد با سیاست های غرب است.
جمهوری اسلامی نیز باوجود نفوذ عوامل غرب در مراکز قدرت آن، در سی و شش سال گذشته سیاست هایی اتخاذ کرده که با منافع غرب در تضاد بوده است.
نظام مذهبی که غرب برای مقابله با روسیه شوروی آن روز و رخنه کردن در جمهوری های مسلمان نشین آن کشور در ایران به قدرت رساند، اکنون مناسبات سیاسی و اقتصادی اش با روسیه بیشتر از آمریکا و انگلستان است!
عربستان و قطر و همچنین اسرائیل نباید مطمئن باشند که جهادی ها هیچگاه رو در روی آن ها قرار نخواهند گرفت و با حمله به خاک اسرائیل در بلندی های جولان و نیز ادعای خلافت اسلامی دشواری هایی برای حامیان خود ایجاد نخواهند کرد.
ملی گرایان و آزادیخواهان ایران به این نتیجه درست رسیده اند که شرایط اسفناک و خارج از تحمل حاکم بر کشور به خاطر وجود نظام استبداد مذهبی و جمهوری اسلامی است باید بکوشند ضمن حفظ همبستگی ملی و ادامه پیکار در راه تحقق آزادی های فردی و اجتماعی و استقرار مردم سالاری در دام اینگونه ترفندها نیفتند و اجازه ندهند کسانی که خود عامل و بانی استقرار استبداد مذهبی بوده اند و شریک جُرم همه جنایت هایی هستند که در سی و شش سال گذشته بر ملت ایران گذشته است با کمک بلندگوهای بیگانه در نهضت نفوذ کنند و در رأس قدرت قرار گیرند و بار دیگر جنبش ملی آزادیخواهانه ملت ایران را به کژراهه بکشانند.


۱۳۹۳ تیر ۲۶, پنجشنبه

رئیس موساد ربودن سه جوان اسرائیلی را پیشبینی کرده بود

گاهنامۀ هنر و مبارزه
11 ژوئیه 2014
رئیس موساد ربودن سه جوان اسرائیلی را پیشبینی کرده بود
(نمایش یا واقعیت ؟)
نوشتۀ ژرار ویسنوسکی
 Gerhard Wisnewski
ترجمه توسط حمید محوی
پس از قتل سه جوان اسرائیلی، و در پی آن به قتل رسیدن یک جوان فلسطینی، تنش در فلسطین اوج گرفت. با این وجود رئیس موساد یک هفته پیش، طی یک گردهمآئی امکان چنین قتلی را مطرح کرده بود. و مشخصاً این ماجرا به بهانه ای برای منافع سرویس اطلاعاتی به کار برده شد.

شبکۀ ولتر| 8 ژوئیه 2014


سرزنشی متوجه موساد نیست — موساد به چگونگی حرفۀ خود آگاه است. اگر چه از یک هفته پیش از واقعه پیشبتی کرده بود که اگر سه جوان اسرائیلی ربوده شوند... که عملاً روز 12 ژوئن این پیشگوئی نیز به واقعیت پیوست. هنگام بحث و مجادله دربارۀ احتمال وضع قانون تازۀ امنیتی، رئیس موساد تامیر پاردو این پرسش را مطرح کرد که : « چه روی خواهد داد، اگر هفتۀ آینده، سه نو جوان 14 ساله از اردوگاه های مهاجرنشین اسرائیل ربوده شوند ؟ » این پیشگوئی دقیقاً به همین شکل به حقیقت پیوست : یک هفته بعد، سه نوجوان اسرائیلی ربوده شدند. آیا این رویداد اتفاقی بود ؟ و یا اینکه خود موساد این سناریوی آدم ربائی را صحنه سازی کرده بود ؟
در هر صورت این پرسشی طبیعتاً مطرح خواهد بود، زیرا خیلی شگفت آور بنظر می رسد. کوین بارت Kevin Barrett از سایت سربازان قدیمی امروز  Veterans Today با شگفتی می گوید : « این نشان ساختگی بودن واقعه است : هر بار که ایالات متحده اسرائیل را برای ترک اردوگاه های اشغالی تحت فشار قرار می دهد و یا خواستار توقف ساختمان سازی در این مناطق می شود...فوراً در جائی بمبی منفجر می شود ».
جامعۀ بین الملل اسرائیل را زیر فشار قرار می دهد، و ناگهان بمب تازه ای منفجر می شود. جامعۀ یهودیان آرژانتین موضع ضد صهیونیستی اتخاذ می کند، و ناگهان سفارت اسرائیل و به همین گونه مرکز انجمن یهودیان بو ئنوس آیرس منفجر می شود. « و حالا، یعنی وقتی که تمام جهان برای اتحاد تازه بین حماس و سازمان فتح دست می زنند، اسرائیل دیوانه می شود. سه نوجوان اسرائیلی ربوده می شود و اسرائیل نیز به شکل خشونت باری به کرانۀ باختری رود اردن حمله می کند ».
ناپدید شدگان به شکلی ناپدید شدند که گوئی زمین آنها را بلعیده است
از چنین دیدگاهی بنظر می رسد که اسرائیل ربودن نوجوانان صحنه پردازی کرده — ولی این نظریه بیشتر به « نظریۀ توطئه » شباهت دارد — با این وجود، واقعه به شکل شگفت آمیزی روی داده، و نه تنها آدم ربائی، بلکه رسانه هائی که آن را پوشش داده اند، گوئی نمی دانستند که این نوجوانان از کجار بوده شده اند، آیا « از مدرسۀ تالمود » ربوده شده اند ؟  یا « دانش آموز مذهبی » بوده اند ؟ و یا به جمع « کودکان یهودیان مهاجر مناطق اشغالی » تعلق داشته اند ؟ علاوه بر این، هیچ درخواست باج یا به رسمیت شناسی آدم ربائی از سوی هیچ گروهی صورت نگرفته است. نو جوانان خیلی ساده بی آن که رد پائی از خودشان بجا گذاشته باشند، نا پدید شده اند.
هیچ نشانی بجز همان بیانیه ای که ربودن آنها را اعلام کرده بود وجود نداشت. در نتیجه طبیعی است که بپرسیم آیا اساساً چنین رویدادی واقعیت دارد یا نه ؟ و اگر واقعیت دارد، چرا ربایندگان خاموش مانده اند ؟ و اگر به شکل عمدی هیچ اعلامیه ای منتشر نمی کنند، هدف آنها از این آدم ربائی چیست ؟ آیا تنها به این علت بوده است که باز هم آدمکشی کنند ؟ به گزارش سایت اشپیگل آنلاین Spiegel Online، هیچ اطمینانی در مورد هویت ربایندگان وجود ندارد، هیچ « مدرک عینی » دال بر متهم بودن حماس وجود ندارد. بعداً حماس اتهامات وارد آمده را مردود اعلام کرد. حتی برای رسانه های ما نیز روشن بود که « آدم ربائی از دیدگاه سیاسی به موقع برای نخست وزیر اسرائیل نتانیاهو به وقوع پیوست ». به گزارش روزنامۀ آلمانی  Die tageszeitung به تعبیر پاسکال کروساز Pascal de Crousaz کارشناس امور خاور میانه « ربودن دانشجویان برای اسرائیل فرصتی طلائی بود ». حتی Deutschlandfunk از سفیر اسرائیل پرسیده بود که :
« مدرکی وجود ندارد، هیچ نشان روشنی در دست نیست، ولی با این وجود چگونه از هم اکنون می توانیم بدانیم که آدم ربائی کار حماس بوده است ؟ ».
وقوع شگفت انگیز پیشگوئی
آدم ربائی و مرگ سه جوان اسرائیلی به موقع برای جناح سر سخت دولت اسرائیل روی داد تا اتحادیۀ دولت نوین فلسطین را به مخاطره بیاندازد. ولی در همان وقت، بحث و جدل دربارۀ قانونی در جریان بود که می بایستی مبادلۀ تروریست های محکوم به مرگ را ممنوع سازد. به اصطلاح سرویس های امنیتی مخالف این قانون بودند. اگر به روزنامۀ اسرائیلی هاآرتص باور داشته باشیم، روز 5 ژوئن 2014، جلسۀ مهمی در دفتر سرویس امنیتی برگزار شد، که طی آن رئیس موساد تامیر پاردو « تلاش کرد تا وزرای کشور را متقاعد سازد که به این قانون رأی ندهند، زیرا نتیجۀ آن توان مانور دولت را در آدم ربائی های آینده محدود خواهد ساخت ». همین روزنامه می نویسد :  پاردو برای نمونه به ربودن 200 بچه مدرسه ای توسط بوکو حرام در نیجریه اشاراتی داشت، و رئیس موساد به مناسبت طرح همین نمونه، « سناریوی کاملاً تخیلی را مطرح کرده بود که به شکل شگفت آوری به ربودن سه نوجوان اسرائیلی شباهت دارد ». پاردو، مرد سرویس های مخفی از وزیر اقتصاد نفتالی بنت Naftali Bennett پرسیده بود که: « چه خواهید کرد، اگر سه دختر جوان 14 ساله را در اردوگاه مهاجران یهودی ربوده شوند؟ آیا خواهید گفت که قانون مانع مبادلۀ تروریست ها می شود ؟ » پیشگوئی کاملاً صحیح. سایت سربازان قدیمی Veterans Today با کنایۀ طنز آمیزی می نویسد : « تامیر پاردو در پانتئون پیشگویان تقلبی پذیرفته شد.
حق دروغگوئی
بیائید در اینجا موضوع را از آغاز مرور کنیم : جلسۀ مشهور در دفتر امور امنیتی روز 5 ژوئن برگزار شد، و رئیس موساد تامیر پاردو پیشبینی کرد که اگر یک هفتۀ دیگر آدم  ربائی صورت گیرد. روز 8 ژوئن، قانون منع مبادلۀ تروریست ها، با وجود مخالفت سرویس های امنیتی، به تصویب کابینه رسید. و 12 ژوئن اعلام شد که سه نوجوان ربوده شده اند.  یعنی، دقیقاً یک هفته پس از تهدید اعلام شده توسط تامیر پاردو.
« توطئه چینان » که هنوز کارهای زیاد برای انجام داشتند، در مضنون شدن به موضوع تنها نبودند. روزنامۀ اسرائیل تودی Israel Today 18 ژوئن در این ورد نوشت : « مسئولان سازمان ملل متحد و مقامات  فلسطینی اظهار داشتند که اسرائیل احتمالا این داستان ربوده شدن سه جوان اسرائیلی توسط حماس را کاملا اختراع کرده است _ Eyal Yifrach, Gilad Shaar et Naftali Frenkel  ». و گیلدا آتزمون  Gilad Atzmon(هنرمند جاز بریتانیائی که در اسرائیل به دنیا آمده، او مبارز ضد صهیونیست است و در لندن زندگی می کند) روز 19 ژوئن در این مورد نظریاتش را مطرح کرد و گفت : « هیج مدرکی دال بر ربوده شدن سه مهاجر اسرائیلی وجود ندارد. هر اندازه زمان می گذرد، بیشتر می بینیم که تحلیل هائی که این موضوع را عملیات زیر پرچم دروغین توسط خود اسرائیل تعبیر کرده اند به حقیقت نزدیکتر می شود. ». بطور خلاصه : این داستان آدم ربائی ناباورانه بنظر می سرد، حتی در رسانه هائی که معمولا از اسرائیل پشتیبانی می کنند. با افزایش تردیدها، اسرائیلی ها نیز با شتاب بیشتری به جستجوی مدارک پرداختند.
و سپس ناگهان، روز 30 ژوئن 2014، اجساد سه جوان اسرائیلی را پیدا کردند. پس چه کسی آنها را کشته است ؟ روشن است که موساد نمی توانسته قاتل باشد ؟ الزاماً نه . در نتیجه، منتقدان در مورد وقوع خود آدم ربائی تردید کردند. شاید سرویس های مخفی اسرائیلی به ایجاد رویدادی رسانه ای بسنده کرده اند و عملاً موضوع یک صحنه پردازی محض بوده است. شاهدان از نبود اشک و گریه یاد کرده اند، و بنظر رسیده که هنگام مراسم بخاک سپاری برانکارها خالی بوده، و نتیجه گرفته اند که موضوع نمایشی بیش نبوده است. بر اساس گزارشات ارتش اسرائیل، ماشین ربایندگان کشف شده، و  آثار خون و پوکۀ فشنگ نیز روی صندلی ماشین دیده شده است. با این وجود، فراموش نکنیم هر نظامی در روی کرۀ زمین، نه تنها مجاز است که آدم بکشد، بلکه می تواند دروغ بگوید. فردای کشف اجساد، روز اول ژوئیه، مقامات مدعی شدند که صدای ضبط شدۀ این سه جوان را در اختیار دارند که درخواست کمک کرده بودند، یعنی مدرکی که تا کنون به شکل اسفناکی ندیده گرفته شده بود.
به گزارش The Jewish Daily Forward : « آنها من را ربوده اند » می بایستی صدای یک نوجوان باشد که از طریق تلفن همراه این جمله را گفته است. و سپس صدای فراید و صدای ضربه، و سرانجام صدای خفیف تیراندازی. سپس صدای اتورادیو را می شنویم که آهنگ پخش می کند. بنظر واقعی می رسد ؟ این موضوعی است که باید مورد بررسی قرار دهیم. درخواست کمک هیچ پاسخی نداشته، زیرا تلفنچی پلیس، به گفتۀ  Jewish Dailyتصور کرده است که دروغ بوده.
یا به شکلی که یکی از مفسران سایت انترنت Jewish Dailyگفته است:« وقتی تماس مضنون بنظر می رسد، ابتدا باید بر اساس منشور عمل کرد، و سپس افرادی که بیشتر از 12 سال دارند و به دروغ با سرویس های امنیتی تماس گرفته اند، باید تحت پیگرد قرار  گیرند وقویاً مجازات شوند.»

لینک متن اصلی در شبکۀ ولتر
http://www.voltairenet.org/article184675.html