۱۳۹۳ مرداد ۲۲, چهارشنبه

بیانیه ای در تائید موذیانه کشتار مردم فلسطین و تبرئه امپریالیسم و صهیونیسم

بیانیه ای در تائید موذیانه کشتار مردم فلسطین و تبرئه امپریالیسم و صهیونیسم

یا با امپریالیسم و صهیونیسم بر ضد خلق قهرمان فلسطین و همدستی با دشمنان بشریت  که به چند میلیون انسان گرسنگی و تشنگی داده و آنها را به گروگان گرفته اند و یا در کنار جبهه مقاومت مردم فلسطین برای رهائی از اسارت، راه دیگری وجود ندارد

اخیرا یک بیانیه غلط انداز "به کشتار مردم فلسطین بی درنگ پایان دهید" با امضاء برخی ایرانی ها که اکثرا ناشناخته بوده و حتی هویت و وجود واقعی شان ناروشن می نماید، منتشر شده است. در همان نگاه گذرا به این بیانیه در می یابید که نیت این بیانیه اعتراض به کشتار مردم فلسطین نیست، بلکه دفاع بی چون چرا از کشتار صهیونیسم اسرائیل و متحد وی امپریالیسم جهانی در منطقه و از جمله در فلسطین است. در این بیانیه منافع خلق فلسطین توسط این ایرانی های متاثر از تبلیغات زهرآگین صهیونیسم در پای منافع صهیونیسم جهانی قربانی می شود و این سیاست همدستی با اسرائیل، دفاع از منافع مردم فلسطین جا زده می شود. البته روشن است که نمی توان به صراحت از جنایت علیه بشریت دفاع کرد. حتی صهیونیستها نیز برای توجیه آدمکشی خویش مدعی هستند که شلیک گلوله های آنها نه برای کشتن مردم عادی و غیر نظامی فلسطینی، بلکه برای نابودی "تروریسم" در جهان و کشتن "تروریستهای" حماس است. این روشنفکران ایرانی نیز که موافق کشتن میلیونها فلسطینی هستند به جای تحلیل علمی و تاریخی از مبارزه مردم قهرمان و مقاوم فلسطین، حساب ویژه ای برای توجیه استعمار و "جنبه های مثبت و ترقیخواهانه" جنایت علیه بشریت باز می کنند. اگر نادانند باید به خود آیند و چنانچه آگاهانه بر ضد ملت فلسطین اقدام می کنند،  تبهکارند و نامشان به بدنامی در تاریخ مبارزات خلق ایران ثبت می گردد.

پس گرفتن امضاء رفقائی که به ماهیت این سند ارتجاعی پی برده و بر ضد آن موضع گرفتند اقدامی جسورانه، افشاءگرانه، انقلابی و ضد امپریالیستی-صهیونیستی است. جا دارد که همه افرادی که به زیر این سند ننگین بهر دلیل امضاء گذارده اند، به خود آیند و به رفقای انقلابی فوق تاسی جویند تا در جنبش مقاومت و انقلابی مردم ایران سره از ناسره تشخیص داده شود.

نفی مبارزه طبقاتی

این اعلامیه فاقد درک طبقاتی از پیوند مبارزه طبقه کارگر و خلقهای ستمدیده جهان است. این بیانیه منکر آن است که مبارزه طبقه کارگر باید با مبارزه خلقهای تحت ستم پیوند خورده و بیک صدای واحد برای نابودی دشمنان عمده بشریت بدل شود. این بیانیه مفاهیم اجتماعی را از مضمون طبقاتی جدا می کند و آنها را به واژه های پوچ و بی محتوی بدل کرده و بتدریج به شکل روضه خوانی و تعزیه گردانی بر می گرداند. اینکه آدمکشی بد است، اینکه جنگ بد است، اینکه بیگناهان نباید کشته شوند و... بدون رفتن به کنه مسایل، عبارات پوچی خواهد بود که پشت سرهم ردیف شده و حتی جرج بوش و هیتلر هم با آن موافقند، ولی در اینجا این عبارات پوچ با این هدف تکرار می شوند تا اذهان را از اصل مسئله که اشغال یک سر زمین و سرکوب یک ملت است، دور کنند. در سراسر این بیانیه از دولت و نه از صهیونیسم اسرائیل که یک تئوری نژادپرستانه برای سلطه بر تمام خاور میانه است، صحبت می شود. استفاده از واژه دولت اسرائیل ماهیت تجاوزکارانه صهیونیسم و خطری را که برای منطقه دارد، کتمان می کند. در اینجا مبارزه مردم برای نابودی صهیونیسم که امری پایدار و تعیین کننده ماهیت فاشیستی دولت اسرائیل است، به مبارزه با دولتهای اسرائیل که مشروعیت ادامه بقاء دارند، سوق داده می شود. در این بیانیه از امپریالیسم سخنی به میان نمی آید تا مبادا آمریکائی ها ناراحت شوند و از تعداد روشنفکران مسحور امپریالیسم و "نئو کانها" که این اعلامیه را امضاء کرده اند، کاسته گردد. تلاش تدوین کننده یا تدوین کنندگان این سند، تبرئه امپریالیسم و صهیونیسم است که آنها را در قالب "دولتهای" آنها پنهان کرده اند. سخن گفتن از "دولت اسرائیل" و یا "دولت آمریکا" بیان ماهیت صهیونیسم و امپریالیسم نیست، تبرئه آنهاست.
تئوری این همانی

تلاش این بیانیه موذیانه که بسیار با دقت و با روش کارشناسانه و روانشناسانه تنظیم شده است و از قلم فرد یا افراد عادی تراوش نمی کند، در درجه اول این است که به خواننده موذیانه تلقین کند که جنایات صهیونیسم و مبارزه مردم فلسطین همتراز و برابر هستند و به زبان دیگر هر دو طرف حق دارند و یا هر دو طرف حق ندارند، هر دو طرف آدم می کشند، هر دو طرف موشک پراکنی می کنند، هر دو طرف مسلسل در دست داشته و مسلحند، هر دو طرف ارتجاعی هستند، هر دو طرف غیر قابل دفاع و یا هر دو طرف قابل دفاع هستند. هم طرف ستمگر و هم طرف ستمکش، هم ظالم و هم مظلوم، هم قربانی و هم قاتل همتراز خواهند بود.
شیمون پرز نیز در نطق خویش از این عده تشکر کرد که فقط اسرائیل را محکوم نمی کنند و هر دو طرف را محکوم می کنند و حق را به حق دار می رسانند.
به گزارش رادیو اسرائیل، شیمون پرز در کنفرانسی مطبوعاتی در “بئر السبع” گفت: "جهان عرب برای منزوی ساختن حماس و افراطیون می کوشد. او از تمام انسانهای متمدن که نقش حماس و افراطیون مخالف دوستی با مردم اسرائیل در این جنگ را کمرنگ نکردند و تلاش کردند که عدالت را در این جنگ رعایت کنند صمیمانه تشکر کرد". شیمون پرز اعتراف کرد که چه نقشی را به عهده سازمانهای جاسوسی اسرائیل و کنسرنهای دروغپراکنی واگذار کرده تا افکار عمومی را در جهت خواستهای اسرائیل سوق دهند و نگذارند "افشاء حماس مورد غفلت" قرار گیرد. مبتکران این بیانیه خوب به دستورات شیمون پرز عمل کرده اند. امضاء کنندگان ایرانی باید تکلیف خود را با گفتار شیمون پرز روشن کنند.

ماهیت جنگ

جنگی که در فلسطین در گرفته است، مربوط به بیش از شصت سال است و تازه نیست. در آن زمان نه سازمان حماسی در کار بود و نه  جهاد اسلامی. این جنگ برخلاف ادعای بیانیه، از دو طرف یک "جنگ ارتجاعی و خانمانسوز" نیست. نه کمونیستها چنین نظر ضدعلمی دارند و نه هومانیستها چنین نظر ضد انسانی. چنین برخوردی تنها نظر حامیان ایرانی صهیونیسم است. جنگی که در فلسطین در گرفته است، دو سو دارد. در یک سو صهیونیسم اشغالگر و امپریالیسم حامی وی ایستاده و سرزمین مردم فلسطین را اشغال کرده و به سوزاندن و خانمان براندازی مردم فلسطین مشغول است و در سوی دیگر مجموعه مردم فلسطین و نه تنها کمونیستها، حتی غیر مذهبی ها، مسلمانان، مسیحیان و یهودیان انقلابی... ایستاده اند. این جنگ، جنگ خلق فلسطین بر ضد سلطه گران خارجی و نه آنگونه که تروتسکیستها القاء می کنند جنگ پرولتاریای فلسطین بر ضد سرمایه داران خارجی است که در آن سازمانهای مقاومت عامل مزاحم به حساب می آیند. این جنگ تنها دو طرف دارد. جنگِ مردمی تحت سلطه و سرکوب شده و محکوم به مرگ با طرفی که تا دندان مسلح بوده، و برای اشغال کشور دیگران و نسل کشی در سرزمینشان از هیچ جنایتی رویگردان نیست. بیانیه مذکور که ادعا نامه ای علیه خلق فلسطین و تبرئه صهیونیسم است برخلاف این ادعای پوچ و بی سر و ته که مدعی گردیده "جنگ حماس با اسرائیل هیچ چیز نیست جز جنگ قدرت برای سلطه بر منطقه ای که هم اکنون در اختیار دولت اسرائیل است."، جنگی است خلقی و انقلابی برای استقلال ملی و رهائی خلق فلسطین و خلقهای منطقه از سلطه امپریالیسم و صهیونیسم. عبارات پردازیهای مجوف نظیر "جنگ قدرت برای سلطه" تنها برای کتمان ماهیت سلطه و قدرت امپریالیسم و صهیونیسم نژادپرست و استیلاگر در منطقه است. همه خلقهای منطقه باید این غده سرطانی و خطرناک صهیونیستی را بدور افکنند.
کمونیستها بر این نظرند که این جنگ دو طرف دارد و از منظر خلق فلسطین جنگی عادلانه بر ضد اشغالگر و برای کسب استقلال، آزادی و هویت ملی، دفاع از شرافت و غرور یک ملت است که نمی خواهد نوکر بیگانه باشد و در سرزمین اشغالی در زیر سرنیزه صهیونیسم زندگی کند. از منظر کمونیستها جنگ اسرائیل بر ضد خلق فلسطین برای اشغال این سرزمین و نسل کشی در آن، یک جنگ ارتجاعی، ضد انسانی است که باید به عنوان جنایت جنگی محکوم شده و عاملان آن در دادگاهی نظیر دادگاه نورنبرگ، به منزله جانی و یاغی محاکمه شوند. پس مضحک است که تدوین کنندگان سند با موذیگری ماهیت یک جنگ عادلانه از جانب ملت فلسطین را بیکباره برای فریب مردم "ارتجاعی" از هر دو طرف جا می زنند.  در اینجا سخن از درک کمونیستی از ماهیت جنگ نیست، حتی هومانیستها نیز جنایات اسرائیل را محکوم می کنند و تجاوز به سرزمین فلسطین توسط یک نیروی اشغالگر را رد می نمایند و ماهیت مبارزه مردم فلسطین را ارتجاعی ارزیابی نمی کنند. این تئوری ارتجاعی تروتسکیستی تنها بر ضد خلق فلسطین نیست، بر همه جنایات امپریالیستها در سراسر تاریخ جهان صحه می گذارد. به نظر آنها، هم جنگ رهائی بخش مردم الجزایر بر ضد امپریالیسم فرانسه و هم جنگ آزادیبخش مردم اندونزی بر ضد استعمار هلند و هم جنگ انقلابی و عادلانه مردم هندوچین(ویتنام، کامبوج، لائوس) بر ضد امپریالیسم آمریکا، جنگهای غیر عادلانه و خانمانسوز و ارتجاعی بوده اند، زیرا در آن جنگها انسانها کشته شده و خانمانسوز بوده اند!!؟؟. این عده بلندگویان استعمار نوین درایران هستند.
آنها می نویسند: "کشتاری که این روزها در فلسطین جریان دارد ناشی از جنگ بین دو دولت جنایتکار و ضدمردمی است و هیچ ربطی به منافع مردم محروم و ستمدیده ی فلسطین ندارد، مردمی که اکنون به راستی گوشت دَم توپ یک جنگ ارتجاعی شده اند." آنها در این عبارت به نحو زشتی مردم محروم و ستمدید فلسطین را سپر بلای خود کرده اند تا بیشتر قربانی تجاوز اسرائیل شوند.
با این حکم صادر شده ی ارتجاعی، در این جنگی که استعمار و امپریالیسم به ملت فلسطین تحمیل کرده، هیچ طرف برحقی وجود ندارد. از هیچ طرفی نباید حمایت کرد. باید به استعمار و اشغال کشور فلسطین صحه گذارد و به طریق اولی به استعمار به طور کلی صحه گذارد و مبارزه ملتی را که برای آزادی و استقلال کشورش می رزمد، باعنوان اینکه لطفا "گوشت دم توپ" نشوید، به لجن کشید و آب به آسیاب اسرائیل ریخت. طبیعتا این زبان نمی تواند زبان و قلم عده ای انسان انقلابی و شرافتمند و با وجدان باشد. این زبان بی وجدانها و کسانی است که می خواهند وضعیت کنونی را به نفع اشغالگران و سلطه جویان صهیونیستی و امپریالیستی به ملت فلسطین و به همه ملتهای منطقه تحمیل کنند. مبتکر و یا مبتکران این سند، حق ملت فلسطین را برای مبارزه قهرآمیز تا سرحد رهائی خویش به سخره گرفته اند و به نفی آن مشغولند. در حالی که مردم فلسطین به رهبری حماس یا هر سازمان مقاوم دیگری حق دارند تا آخرین قطره خون برای رهائی ملی خویش مبارزه کنند. در شرایط اشغال، صلح کردن حرف پوچی بیش نیست. صلح تنها با اخراج اشغالگر معنی دارد وگرنه تسلیم بلا شرط محسوب می شود. آنها که به ملت فلسطین توصیه می کنند، مبارزه نکند، تیراندازی نکند، موشک پرتاب نکند چون اسرائیل را عصبانی می کند، مربیان پرورش افکار صهیونیسم هستند. آنها که از گروگان گیری دو تا سرباز اشغالگر و صهیونیست خونِ دل می خورند، موذیانه بر گروگان گیری میلیونها مردم فلسطین چشم بسته اند. دشمنان مردم فلسطین دشمنان مردم ایران نیز هستند. باید نقاب آنها رادرید. و مانع شد که اجرشان را شیمون پرز بدهد.

استنتاج عملی

اگر روشنفکر منحرفی در ایران مبارزه مردم فلسطین برای رهائی ملی خویش را ارتجاعی قلمداد کند، طبیعتا جائی در درون صفوف مردم ایران ندارد. این روشنفکران همان روشنفکرانی هستند که در صورت تجاوز امپریالیسم و صهیونیسم و داعش به ایران به بهانه جنگ ارتجاعی، حاضرند در پا رکابی امپریالیستها، ایران را به گورستان مردم ایران بدل کنند. آنها نمی پذیرند که مقاومت مردم ایران در مقابل امپریالیسم و صهیونیسم و داعش یک مبارزه انقلابی و رهائی بخش، مبارزه ای برای دفاع از استقلال ملی ایران است. در ایران نیز مانند فلسطین تنها دو جبهه و دو طرف بیشتر وجود نخواهد داشت، جبهه آنهائی که در مقابل تجاوز برای رهائی ملی ایستادگی می کنند و و جبهه آنهائی که نوکری و گماشتگی امپریالیسم را می پذیرند. برای ورود به جبهه خلق کسی به تفتیش عقاید نمی پردازد و دهان کسی را بو نمی کشد. این سیاست است که نقش تعیین کننده دارد و نه ایدئولوژی افراد و سازمانها. کسانی که امروز جنگ رهائی بخش ملت فلسطین را ارتجاعی جا می زنند، همدستان ارتجاع امپریالیستی و صهیونیستی برای حمله به ایران هستند. در تفکر ارتجاعی آنها جائی برای مبارزه به خاطر رهائی ملی و حفظ استقلال سیاسی و تمامیت ارضی ایران وجود ندارد. این عده دقیقا در پی آن هستند که همین تفکر ارتجاعی را که مردم ایران در مقابلش ایستادند و تئوری ارتجاعی "پی ریزی جبهه سوم" را به گورستان تاریخ سپردند، دوباره در زیر نقاب مخالفت با جنبش انقلابی مردم فلسطین زنده کنند. بزعم آنها در زمان تجاوز امپریالیسم و صهیونیسم و ارتجاع منطقه با نیت تجزیه و نابودی ایران، باید به پی ریزی "جبهه سوم" که چیزی بغیر از جبهه مقاومت مردمی در مقابل تجاوزگر است، دست زد. آنها چه بخواهند و چه نخواهند مردم ایران خودجوش برای مقابله با تجاوزگر، اشغالگر و ارتجاع منطقه به صورت میلیونی بسیج می شوند. "جبهه سوم" آنها جبهه "همه فن حریف" و "روئین تن" و "شکست ناپذیر"ی است که یک تنه همه دنیا را، در یک چشم بر هم زدن "سوسیالیستی" می کند. آنها نمی فهمند و یا مترصد آن هستند جنبش را به دره نادانی بکشانند تا صدای سوم مردم که تنها در چارچوب وجود دو جبهه امکان رشد، بقا و موفقیت دارد، از میان برود. حال آنکه مردم و نیروهای مترقی تنها در چارچوب جبهه مقاومت ضد اشغال و ضد تجاوز قادرند امکان کسب رهبری و اعتماد مردمی را برای خویش با تلاش و شعارهای درست و فداکاری به کف آورند. آنها با اختراع تئوری "جبهه سوم" که برای سترون کردن روحی و فکری جنبش مطرح می شد، تبلیغ می کردند، در جنگی که در می گیرد، نباید از وجود دو جبهه، یعنی جبهه سیاسی مقاومت مردم در مقابل اشغالگران سخن گفت، بلکه باید هم با امپریالیسم، هم با صهیونیسم و هم با ارتجاع منطقه جنگید و آنها را به تمامی نابود کرد و در عین حال ارتجاع حاکم در ایران را نیز صرفنظر از تمایل به مقاومت در مقابل اشغالگران سرنگون ساخت. افرادی از این قماش با همین منطق "یکه زنی" به ارتش داعش پیوستند و سرنوشت عبرت انگیزشان در مقابل ماست. مردم ایران نیز مانند مردم فلسطین در مقابل امپریالیستها، صهیونیسم و داعش خواهند ایستاد و از استقلال و تمامیت ارضی ایران دفاع خواهند کرد. در ایران نیز دو جبهه بیشتر نیست و مردم ایران تنها صفوف خویش را در جبهه مقاومت تشکیل می دهند و صدای خود را رسا خواهند کرد و کمونیستها تنها در این متن قادرند که برای کسب رهبری مبارزه کنند و نه در کنار آمریکا و اسرائیل و داعش. نمی شود از در عقب امپریالیستها را به ایران وارد کرد.  

بیرون کشیدن امپریالیسم و صهیونیسم از زیر ضربه

کسی که مدعی است هدفش افشاء "دولت اسرائیل" و "جنگ ارتجاعی" در فلسطین است حتی اگر به ادعاهای خود مبنی بر افشاء طرفهای درگیر وفادار باشد، باید بخش مهمی از نوشته خود را صرف افشاء این جانیان کند، ولی این روشنفکران هوادار آمریکا و اسرائیل می نویسند: "این دولت ارتجاعی و کینه توزیِ بربرمنشانه و شرارت آمیزش - نه فقط با مردم فلسطین بلکه با مردم خودِ اسرائیل - شناخته شده تر از آن است که به افشاگری نیاز داشته باشد. همچنین، حمایت ننگین دولت آمریکا از آدم کشی اسرائیل رسواتر از آن است که از چشم مردم آزاده ی جهان پنهان بماند."(تکیه همه جا از توفان). به این ترتیب جنایات صهیونیسم و امپریالیسم را چون امر "همه دانسته ای" است نباید افشاء کرده و تکیه بیانیه را بر این افشاءگریها قرار داد، بلکه باید تکیه را بر روی افشاء حماس گذارد که در حقیقت نماینده منتخب مردم فلسطین در یک انتخابات آزاد و دموکراتیک بوده، در طرح اتحاد دولت فلسطینی شرکت داشته و از هم اکنون یک طرف مذاکره با نمایندگان دولت صهیونیستی اسرائیل است. آنها می نویسند: "آن چه در بیشتر واکنش ها به کشتار مردم فلسطین مغفول مانده نقش ارتجاعی دولت حماس در شعله ور ساختن آتش این جنگ خانمان سوز است. جنگ حماس با اسرائیل هیچ چیز نیست جز جنگ قدرت برای سلطه بر منطقه ای که هم اکنون در اختیار دولت اسرائیل است"(تکیه همه جا از توفان). به این ترتیب روشن می شود که این روشنفکران آمریکائی-اسرائیلی در ایران به جای افشاء صهیونیسم باید "دولت حماس" را افشاء کنند که بر طبق کشفیات تدوین کنندگانِ سند، به "نقش ارتجاعی دولت حماس در شعله ور ساختن آتش این جنگ خانمان سوز" کم بهاء داده شده است. به زبان قابل فهم صهیونیستهای اسرائیلی بیگناه هستند و این حماس است که جنگ خانمانسوز را آغاز کرده است.
توجه کنید مبتکر یا مبتکران این سندِ کارشناسانه، با الهام از رادیو اسرائیل و آقای منشه امیر، از "منطقه ای که هم اکنون در اختیار دولت اسرائیل است" سخن می گویند. در زبان مردم جهان و نه تنها کمونیستها، به این مناطق، مناطق اشغالی می گویند و نه مناطق "تحت اختیار دولت اسرائیل". بیش از شصت سال است که این مناطق "در اختیار دولت" اسرائیل است و هر روز هم آنرا گسترش می دهد. مرز این مناطق اختیاری معلوم نیست. مناطق تحت اختیار این امر را به ذهن شنونده تداعی می کند که اسرائیل مرز جغرافیای معینی ندارد. هر چه در اختیار وی است سرزمین "مقدس" اسرائیل است و نه مناطق اشغال شده. روشن است که تا نابودی صهیونیسم این مناطق و مناطق بیشتر از آن "در اختیار دولت اسرائیل" باقی می ماند. کسی که تلاش کند ماهیت یک اشغالگر یاغی را به یک دولت اداره کننده مناطق تحت اختیار بدل کند ریگ به کفش دارد.
تدوین کنندگان این بیانیه ارتجاعی صهیونیستی که برای دلداری و توجه دولت اسرائیل اسامی خودشان را نیز برای گرفتن امان نامه و بیمه عمر در رژیم بعدی ذکر کرده اند، می آورند: "حماس برای رسیدن به این هدف ارتجاعی حاضر است فوج فوج از مردم فلسطین را به کشتن دهد. گواه این مدعا، صرف نظر از برخورد ارتجاعی و سرکوبگرانه ی حماس با مردم غزه، موشک پرانی بی هدف آن به سوی اسرائیل است که بسیار بیش از آن که به دولت و ارتش اسرائیل لطمه زند به مردم اسرائیل و مردم غزه آسیب می رساند." روشن است که این ادعا توجیه جنایات صهیونیسم و پخش اکاذیب امپریالیستها و صهیونیستها در مورد مبارزه خلق فلسطین به رهبری حماس است. چقدر جنایتکارانه است که کسی کشتار فوج فوج مردم فلسطین را نه به گردن اسرائیل، بلکه به گردن سازمانهای مقاومت فلسطینی بگذارد و مدعی شود، ویرانی نوار غزه محصول "ترقه در کردن" و "فشفشه پراندن" سازمانهای مقاومت و نه فقط حماس است. جالب است ببینیم که این عده چگونه حق مبارزه و دفاع را از مبارزان انقلابی برای رهائی ملی سلب می کنند. جنگ رهائی بخش برای آنها جنگ خانمانسوز است. و جنگ جنایتکارانه و خانمانسوز صهیونیسم واکنش طبیعی اسرائیل در مقابل با "موشک پرانی" حماس محسوب می شود. اینکه از "لطمه خوردن مردم اسرائیل" نیز سخن می رانند، با نیت توجیه کشتار هزاران نفر مردم غیرنظامی و کودکان فلسطینی و پرده استتار کشیدن بر جنایات جنگی صهیونیسم است. ننگ بر این قلمبدستان صهیونیسم ایرانی.

جعل تاریخی

نخست اینکه مبارزه ایکه ملت فلسطین در عرض بیش از شصت سال علیه صهیونیسم و امپریالیسم می کند یک "جنگ ارتجاعی" آنطور که تدوین کننده یا تدوین کنندگان این سند مدعی هستند، نیست. این مبارزه ربطی هم به این ندارد که رهبریش در دست آقای شوقیری باشد و یا آقای یاسر عرفات و یا آقای خالد مشعل. مگر رهبری دولت اسرائیل مترقی و انقلابی است که نباید بر ضد آن مبارزه کرد؟. مگر صهیونیستها و امپریالیستها از "موضع ترقیخواهی" دنیا را به فاجعه کشیده اند و داعش و القاعده را ساخته اند؟.
مبارزه مردم فلسطین بر ضد اشغال کشورشان بیش از شصت سال است که دوام دارد و تا نابودی صهیونیسم برغم نگرانی امضاء کنندگان بیانیه دوام خواهد یافت. تاریخ مبارزه مردم فلسطین نشان می دهد که فلسطین یک سرزمین اشغال شده است. ماهیت همه رویدادهای فلسطین را باید در این متن تاریخی بررسی کرد. ملتی که سرزمینش اشغال شده حق دارد با هر تفکر مذهبی و رنگ پوستی که دارد، با هر زبان و فرهنگی و ایدئولوژی که دارد، با چادر یا بی چادر، با روسری و یا بدون روسری، با ریش و یا بدون ریش با نیروهای اشغالگر و استعمارگر مبارزه کند. این حق قانونی، برسمیت شناخته شده و عادلانه و مشروع ملت فلسطین است. اسرائیل صهیونیستی یک کشور اشغالگر است و دراین منطقه دارای کوچکترین حقی نیست. "حق دفاع از امنیتِ" یک نیروی آدمکش، یاغی، و جانی و اشغالگر حرف پوچی است که تنها مبلغان استعمار و صهیونیسم آنرا تبلیغ می کنند. "حق دفاع از خودِ اسرائیل" حق پوچی است که هرگز موضوعیت ندارد. تنها حق دفاع از خودِ ملت فلسطین مطرح است و این ملت تحت ستم حق دارد تا آخرین سرباز تجاوزگر و اشغالگر را با هر وسیله ایکه در اختیار دارد و برایش ممکن است از سرزمین تاریخی خویش بیرون کند. ساکنان کنونی و وارداتی اسرائیل که جزئی از مردمان بومی این سرزمین نبوده اند و یهودیان وارداتی هستند باید به سرزمینهای سابق خود برگردند، کسی برای آنها دعوتنامه نفرستاده بوده است. کسانی که نمی توانند و نمی خواهند در کنار صاحبان اصلی سرزمین فلسطین یعنی فلسطینیها در آنجا زندگی کنند و بیک زندگی دموکراتیک تن در دهند نژاد پرستی را تبلیغ می کنند. جنگی که در فلسطین درگرفته آغازگرش مردم فلسطین نیستند، صهیونیسم جنایتکار است. امضاء کنندگان بیانیه که در واقع هوادار "ترقیخواهی" صهیونیسم هستند می آورند: "منفعت کنونی و عاجل مردم فلسطین در پایان دادن سریع به این جنگ است و آنان که در آتش این جنگ می دمند فقط ضدیت خود را با منافع مردم فلسطین نشان می دهند. مردم متمدن و انسان دوست جهان در کنار مردم غزه باید حماس را برای پایان دادن به جنگ تحت فشار بی امان خود قرار دهند، همان گونه که به همراه مردم اسرائیل باید با جنگ طلبی و تبه کاری دولت اسرائیل به مقابله برخیزند و با مبارزات خود این دولت را وادارند که هرچه زودتر به لشکرکشی خود برضد مردم غزه پایان دهد." و به این ترتیب به مردم جهان القاء می کنند که مسببان جنگ و ادامه جنگ و کشتار مردم فلسطین نه رژیم جنایتکار و صهیونیستی و اشغالگر اسرائیل، بلکه سازمان مقاومت حماس می باشد. آنها در عین اینکه حق جنگیدن برای رهائی ملی را از سازمانهای مقاومت سلب می کنند، مردم جهان را تشویق می کنند که جلوی اسرائیل را برای کشت و کشتار نگیرند و دستش را در جنایت باز بگذارند، زیرا آنها باید حماس را تحت فشار قرار دهند تا نجنگد و عملا ادامه اشغال توسط اسرائیل و وضع کنونی را بپذیرد. این بلندگویان اسرائیلی در ایران جای علت و معلول را با آگاهی و دنائت عوض می کنند. پیام مبتکر و یا مبتکران این بیانیه عمیقا ارتجاعی و صهیونیستی، پیام تسلیم بلاشرط به ملت فلسطین است. حال ببیینیم که این عده در مورد ادعاهای خود صداقت دارند. هرگز!. آنها در همین موارد جعلی نیز دروغ می گویند.

بخشی از اسرائیلیهای مخالف سیاست آدمکشی دولتشان برملا کرده اند که شرایط حماس برای آتش بس و نه صلح که تنها بعد از تسلیم اسرائیل و اخراج قوای تجاوزگر و اشغالگر مقدور است، بسیار قابل قبول و منصفانه است. دولت اسرائیل باید به این خواستها تن در دهد. ما متن این خواستها را از زبان منابع اسرائیلی منتشر می کنیم تا دست نویسندگان بیانیه ارتجاعی برملا شود.

خواستهای سازمانهای مقاومت فلسطین

سازمان حماس خواستهای خویش را بیان کرده که حتی اسرائیلی ها آنرا به شکل زیر تدوین و در نشریات خویش بازتاب داده اند. نظری به این خواستها نشان می دهد که این خواستها تا چه حد منطقی و قابل اجراست. تنها یک دولت جنایتکار که هدفش نسل کشی و ادامه اشغال است می تواند از زیر بار تحقق این خواستها شانه خالی کند.
گیدون لوی روزنامه نگار اسرائیلی نشریه "هاآرتس" در مورد خواستهای حماس چنین نوشته است:
"1- آزادی برای غزه، پایان دادن به هرگونه عملیات نظامی زمینی، هوایی و دریایی،
2- خروج نیروهای نظامی اسرائیلی از غزه تا کشاورزان فلسطینی بتوانند از زمین های خود تا دیوارهای اسرائیل بهره برداری کنند،
3- آزادی فلسطینی هایی که ابتداء به عنوان مبادله ی زندانیان در برابر سرباز اسرائیلی گیلات شالید آزاد شده، اما دوباره در آغاز جنگ غزه دستگیر شدند،
4-پایان دادن به محاصره ی اقتصادی و باز کردن مرزهای غزه،
5- قرار گرفتن بندر و فرودگاه بین المللی غزه زیر نظارت سازمان ملل متحد،
6- گسترش محدوده ی ماهی گیری ساحل غزه  و نظارت سازمان های بین المللی بر مرز رفح،
7-پذیرش آتش بس ده ساله و بسته شدن آسمان غزه به روی هواپیماهای اسرائیلی،
8- اجازه ی سفر مردم غزه به اورشلیم برای زیارت مسجد الاقصی،
9-خاتمه به مداخله در سیاست داخلی فلسطین و تشکیل دولت واحد،
10-گشودن منطقه صنعتی غزه."
این خواستهای حماس(جنبش مقاومت اسلامی فلسطین) توسط سازمان آزادی بخش فلسطین(ساف) نیز مورد حمایت قرار گرفت و به این ترتیب دست صهیونیستهای اسرائیل که هدفش نابودی ملت فلسطین، نسل کشی و ادامه اشغال سرزمینهای فلسطینی است رو شده است.
با این ترتیب در زمانی که خواستهای روشن حماس و جنبش فلسطین آشکارا مطرح است و اسرائیل حاضر نیست زیر بار آن رود، ناشرین سند ننگین و موذیانه فوق می نویسند: "... مردم متمدن و انسان دوست جهان در کنار مردم غزه باید حماس را برای پایان دادن به جنگ تحت فشار بی امان خود قرار دهند، همان گونه که به همراه مردم اسرائیل باید با جنگ طلبی و تبه کاری دولت اسرائیل به مقابله برخیزند و با مبارزات خود این دولت را وادارند که هرچه زودتر به لشکرکشی خود برضد مردم غزه پایان دهد." می بینید که ناشرین سند با پرگوئی و آسمان و ریسمان بهم بافتن و ظالم و مظلوم را یکسان کردن و خطوط تمایز را مخدوش نمودن، حاضر نیستند، تجاوز اسرائیل جنایتکار را محکوم کرده و به مردم بگویند که اسرائیلی ها برای خواستهای نهضت مقاومت فلسطین تره هم خورد نکرده و به آدمکشی ادامه می دهند. مردم صلحدوست جهان باید نقش تجاوزکار، نقش ستمگر، نقش اشغالگر، نقش جانی را برملا کنند، زیرا اسرائیل است که در منطقه موجب قتل و غارت و بحران و آدمکشی است. علت و معلول را مخلوط کردن به نفع و به فرمان صهیونیسم است. جالب است که مبتکران سند خواست نتانیاهو را تکرار می کنند که در بن بست افتاده، راه پس و پیش نداشته و می خواهد با فشار به حماس آنها را برای پیشگیری از بدنامیِ عقب نشینی و شکست نیروهای اسرائیلی به تسلیم وادارد. آنها می آورند: "مردم غزه باید حماس را برای پایان دادن به جنگ تحت فشار بی امان خود قرار دهند" تا حتما نتانیاهو بتواند "سربلند" از این مخمصه نجات پیدا کند.
هر کس وجدان داشته باشد و برای تحقق انسانیت، برای آزادی ملتها، برای احترام به حقوق ملل و حقوق بشر مبارزه می کند، نمی تواند قاتل و مقتول را هم ارز و هم ارزش کند. آنوقت باید مانند سایر روشنفکران انقلابی ومسئول امضای خویش را پس بگیرد و به صف مردم ایران و دوستداران مقاومت مردم فلسطین بپیوندد. در این مبارزه است که دوست و دشمن مردم ایران از هم تمیز داده می شوند و معلوم می گردد که چه کسانی گوش به بلندگوهای و اوامر بیگانه بسته اند. در این مبارزه است که معلوم می شود چه کسانی با این دسیسه که می آورد: "ما امضاکنندگان این بیانیه ضمن محکوم کردن دولت های اسرائیل و حماس خواهان پایان-یافتن فوری و بی قید و شرط این جنگ ارتجاعی و خانمان سوز هستیم." موافقند و چه کسانی در کنار مردم ایران و مردم منطقه قرار دارند. ما توصیه می کنیم هرچه زودتر امضاء های خویش را پس بگیرید تا مسببان اصلی این دسیسه اسرائیلی برملا شوند و در تاریخ ایران مهر باطله بخورند. تنها این اقدام بشردوستانه و میهنپرستانه است که می تواند ننگ و رسوائی را بزداید.


جنایات جمهوری اسلامی بهانه برای تائید هر جنایتی

درخاتمه نکته مهم دیگری را نیز باید تذکر داد که در میان سطور این بیانیه نوشته شده است. رژیم جمهوری اسلامی یک رژیم جنایتکار است که در دریائی از فساد و تبهکاری غوطه می خورد و روز به روز بیشتر به اردوگاه دشمنان مردم ایران نزدیک می گردد و مترصد فروش ایران و زدن چوب حراج بر منافع ملی آن است. مذاکرات هسته ای که بر اساس اسناد تا کنون منتشر شده اش، تسلیم به امپریالیسم و خیانت ملی است، نمونه ای از این مماشات با امپریالیستهاست. صدماتی را که این رژیم به ایران و به مردم میهن ما وارد کرده، موجی از نفرت و انزجار به حق در مردم ایران نسبت به این رژیم ایجاد کرده است. استقرار این رژیم بر دریائی از خون برپا شده و بقاء آن تنها با سرکوب و توسعه استبداد و نقض حقوق انسانها میسر است. ولی علیرغم این نمی توان آن چنان از کینه توزی کور شد که از یک تحلیل مستقل و علمی چشم پوشید و همیشه تابع سیاستهای رژیم جمهوری اسلامی گردید. هر آنچه آنها کردند ما به عکس آن دست زنیم و آنرا انقلابی جلوه دهیم. ایجاد تقابل مصنوعی با سیاستهای رژیم جمهوری اسلامی گویای ماهیت مترقی و انقلابی نیست، نشانه ضعف و سستی، نشانه بی برنامگی و سردرگمی در اتخاذ موضع روشن و مستقل است. در غیر این صورت برخلاف ادعاهای "انقلابی"های افراطی ابتکار سیاست آنها در دست رژیم جمهوری اسلامی است و افسار آنها را همین رژیم برکف گرفته و آنها را به منجلاب گمراهی خواهد کشانید. سرنگونی این عده به دامن داعش در سوریه، همدستی آنها با امپریالیستها و صهیونیستها برای تجاوز به ایران که با جرج بوش جبهه متحد سرنگونی ساخته بودند و یا همدستی آنها با دارو دسته حریری در لبنان و تروریستهای داعش از همین نمونه هاست. دیروز با داعش و حمایت از تجاوز امپریالیسم به عراق و افغانستان و امروز با اسرائیل بر ضد مبارزه مردم فلسطین. ما باید از اصولی حمایت کنیم که اصول کمونیستی، انقلابی و دموکراتیک است. اشغالگری محکوم است، تجاوز به ممالک محکوم است، نقض حقوق ملل و حقوق بشر محکوم است. نسل کشی محکوم است. نمی شود برای اشغالگر، شکنجه گر و یاغی برتری حقوقی قایل شد، تنها به این استناد که عنصر تحت شکنجه و یا فرد سرکوب شده مطلوب ما نیست و صاحب ایدئولوژی اسلامی یعنی ایدئولوژی ارتجاعی است، مگر صهیونیسم دارای ایدئولوژی انقلابی است؟ مگر بجز سوسیالیسم، ایدئولوژی انقلابی دیگری هم وجود دارد. نمی شود بر جنایات در گوانتانامو صحه گذارد و حامیان دفاع از حقوق دموکراتیک و حقوق بشر را مدافعان تروریسم و پوپولیسم جا زد. مگر امپریالیستها ترقیخواه، مدافع حقوق بشر و حقوق دموکراتیک هستند؟ مگر آنها از موضع "ترقیخواهانه" و "انقلابی" شکنجه می دهند؟ این یاوه گوئی محض است. بیهوده گویان اساسا درکی از مبارزه دموکراتیک و ضد امپریالیستی ندارند و تاریخ زندگی سیاسیشان سراسر همدستی با امپریالیسم و ارتجاع، از موضع "چپ" بوده است. پاره ای از اپوزیسیون ایران به این راه روان است و روشن است که این راه، انقلابی نیست به گورستان می رود. روشن است که مبلغانِ بانیان این راه، جاده صاف کن تجاوز امپریالیسم به ایران هستند و از هم اکنون تبلیغ می کنند که تجاوز امپریالیسم آمریکا به ایران به ما مربوط نیست، جنگ مردم نیست، هیچ ربطی به منافع مردم محروم و ستمدیده ی ایران ندارد، نباید کشته شد، نباید گوشت دم توپ گردید، نباید مقاومت کرد، بهتر است ایران نابود گردد تا جمهوری اسلامی از بین برود. این جنگ میان دو قطب ارتجاع، قطب ارتجاع دولتی آمریکا!! و قطب ارتجاع اسلامی است. روشن است که این تفکر انقلابی نیست ارتجاع محض در پناه "ترقیخواهی" است.

حزب کارایران (توفان)
نگارش در تاریخ  10/05/1393
مطابق با اول ماه اوت 2014



همسوئی با مواضع امپریالیستی–صهیونیستی در توجیه تجاوز اسرائیل با پوشش شعارهای رادیکال

دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۳ ه‍.ش.

همسوئی با مواضع امپریالیستی–صهیونیستی در توجیه تجاوز اسرائیل با پوشش شعارهای رادیکال



همسوئی با مواضع امپریالیستی–صهیونیستی

در توجیه تجاوز اسرائیل با پوشش شعارهای رادیکال
ناصر زرافشان
آقای محسن حکیمی در تاریخ ۱۱ مرداد ۹۳ مقاله ای را پیرامون بیانیه «به کشتار مردم فلسطین بی درنگ پایان دهید » و توضیح بعدی اینجانب در مورد آن بیانیه، منتشر ساخته است. از آنجا که در این مقاله مطالبی را – از جمله در مورد اینجانب – مطرح ساخته که فراتر از یک بحث شخصی است ، توضیحاتی درباره برخی از آنها ضروری است ...
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
شنبه  ۱٨ مرداد ۱٣۹٣ -  ۹ اوت ۲۰۱۴
آقای محسن حکیمی در تاریخ 11 مرداد 93 مقاله ای را پیرامون بیانیه «به کشتار مردم فلسطین بی درنگ پایان دهید » و توضیح بعدی اینجانب در مورد آن بیانیه، منتشر ساخته است. از آنجا که در این مقاله مطالبی را – از جمله در مورد اینجانب – مطرح ساخته که فراتر از یک بحث شخصی است ، توضیحاتی درباره برخی از آنها ضروری است:
1- ادعا شده است این بیانیه قبلاً برای امضاکنندگان آن ارسال شده و در جلسه ای هم که به امضاء رسیده، حاضران آن را کاملاً خوانده اند. تا آنجا که به من مربوط می‌شود این ادعا دروغی آشکار است و بیان چنین ادعای خلاف واقعی توهین آمیز است، نه مخالفت بعدی یک فرد یا بخشی از بیانیه ای که از سر سهل انگاری آنرا امضاء کرده است. تا آنجا که به اینجانب مربوط می‌شود نه هرگز پیش نویس این بیانیه برایم ارسال شده است و نه در آن جلسه ای که دلیل تشکیل و موضوع بحث آن مسئله دیگری بود، با دست به دست شدن این بیانیه برای امضاء، کسی مجال خواندن آن را داشت. بیانیه به وسیله آقای فریبرز رئیس دانا که خود پیش از من آن را امضاء کرده بود به من رد شد و من هم به اعتبار امضای او و عنوان کلی بیانیه آنرا امضاء کردم. از آنجا که آقای رئیس دانا واقعیت را در این باره به طور روشن و صریح بیان کرده است توضیح بیش از این را در این باره زائد می‌دانم. اما آنچه پیش آمد نشان می‌دهد که یکبار برای همیشه باید این شیوه جمع آوری امضاءهای خانوادگی، فله ای و نیابتی را موقوف ساخت.
2-در ماهیت موضوع، آقای حکیمی می‌نویسد «هرگونه مخالفت با جریان حاکم بر دنیای سرمایه داری (هر نامی که می‌خواهید بر آن بگذارید: امپریالیسم، نئولیبرالیسم، بلوک آمریکا، اتحادیه اروپا، ژاپن و...) لزوماً مخالفت از موضع ترقی خواهی و فراتر رفتن از این جریان نیست و این مخالفت ممکن است حتی از خود این جریان ارتجاعی تر باشد.» بسیار خوب، این چه ربطی به دفاع از غیرنظامیان، زنان و کودکان فلسطینی در برابر تهاجم و کشتار اسرائیل دارد؟ نه آنچه حماس امروز در غزه می‌کند «مخالفت با جریان حاکم بر دنیای سرمایه داری» است و نه مقاومت مردم فلسطین و اعتراض مردم جهان به کشتار زنان و کودکان و غیرنظامیان ارتجاعی تر از رفتار اسرائیل و حامیان آن است و آنچه از طرف آقای حکیمی مطرح شده ربطی به موضوع ندارد.
در مورد حوادث ساده و روشنی که پیش چشم ما جریان دارند و می‌توان از روی خود آن واقعیت و بررسی آن به طور مستقیم داوری کرد، آسمان و ریسمان کردن و قیاس گرفتن از رویدادهای دیگر مثل انقلاب 1357 ایران و توسل به مقولات پیچیده تر از قبیل امپریالیسم، نئولیبرالیسم، بلوک آمریکا و... فرار از واقعیت بلاواسطه و طفره رفتن از بررسی مستقیم خود آن واقعیت است. اینگونه کلی گوئی ها و قیاس های مع الفارق، ناشی از پریشانی ذهن نویسنده آن است. خود واقعیت مورد مناقشه بسیار ساده و روشن است و برای پی بردن به ماهیت آن، نیازی به این کلی گوئی ها و قیاس ها نیست.
در ادامه این مقاله آقای حکیمی می‌نویسد: «مقبولیت و برخورداری افراد، احزاب و جریان های سیاسی از پایگاه مردمی، به هیچ وجه به معنای حقانیت این افراد و احزاب و جریان ها نیست...» و شگفتا که این نظر ظاهراً به عنوان یک نظر چپ هم ارائه می‌شود. اگر معیار حقانیت احزاب، جریان های سیاسی و دولت ها، مردم و اراده آنان نیست، پس این معیار حقانیت را از کجای جامعه و تاریخ یا بیرون جامعه و تاریخ باید به دست آورد؟ آیا این معیار حقانیت از کره مریخ می‌آید، از تغلیظ هوا استخراج می‌شود یا باید آن را از هزارتوی ذهن بیمار «برج عاج نشینانی» استخراج کرد که نه در مبارزات مردم مشارکت دارند و نه ذهنیات آنها سر سوزنی در روند واقعی تاریخ و تغییر آن اثر دارد؟ آیا ایدآلیسم در برخورد با تاریخ و جامعه از این روشن تر می‌تواند مصداقی داشته باشد؟ شکل واقعی و مادی مسئله بسیار روشن تر و ساده تر از این حرف ها است: مردم، همان کسانی که همه ثروت ها و امکانات جامعه را با رنج و تلاش خود تولید می‌کنند، همان هائی که مالاً باید صورتحساب همه احزاب و جریان های سیاسی و دولت ها را پرداخت کنند، تنها کسانی هستند که حق دارند مدیران کلان جامعه را تعیین کنند و از این نمایندگان سیاسی خود بخواهند آنچه را که به وسیله آنها تولید شده و به آنان تعلق دارد، در راه مصالح و منافع خود آنان به مصرف رسانند. مرجع و معیاری خارج از اراده مردم و بالاتر از آنها وجود ندارد. این درس انقلاب کبیر فرانسه در تاریخ است.
روی کار آمدن نازیسم در آلمان هم بر خلاف تصور آقای حکیمی معلول این نبود که نازی ها برای به قدرت رسیدن وسیع ترین پایگاه را در میان کارگران و زحمتکشان داشتند آنان پس از به قدرت رسیدن هم به ضرب یک دیکتاتوری جهنمی از گرده ی مردم آلمان بار کشیدند و تصوری که آقای حکیمی در این زمینه دارند ناشی از عدم شناخت عوامل تاریخی متعدد بلند مدت و کوتاه مدت تاریخ آلمان است که در آن گره گاه تاریخی به ظهور نازیسم و قدرت گرفتن هیتلر انجامید. آقای حکیمی که درصدد آموزش درسهای حاصل از تجارب تاریخی به فعالان چپ بر آمده است بد نیست بداند که یکی از اساسی ترین این درس ها تحلیل مشخص از شرایط مشخص است و نمی‌توان خود غزه و وضع موجود آن را نادیده گذاشت و مثلاً با توسل به جمهوری اسلامی یا آلمان نازی و قیاس گرفتن از آنها در مورد غزه و حماس حکم صادر کرد.
از سوی دیگر، مردم هر جامعه ای هم در هر دوره تاریخی از سطح معینی از فرهنگ و آگاهی های سیاسی و اجتماعی برخوردارند. هر جامعه ای در جریان رشد و تکامل تاریخی خود مرحله معینی را طی می‌کند و اگر میزان پیشرفت جامعه ای مورد پسند شما باشد یا نباشد، باز هم یک واقعیت عینی و خارجی است و شما نمی‌توانید به میل خود آن را به جایگاه آرمانی یا بالاتری «پرتاب» کنید. رشد و تکامل تاریخی جوامع امری عینی، پیوسته و زمان بر است. همین مسئله را می‌توان از زاویه دیگری در قالب این سوال مطرح کرد که برای تغییر جامعه و جهان، آیا نقطه آغاز حرکت ما وضع موجود است یا این نقطه شروع «ناکجا آباد»ی است که نمی‌دانیم در کجای زمان و مکان قرار دارد؟ با این مقدمه، سوال این است که اگر مردم فلسطین – همین فلسطین موجود با همین سطح سیاسی، اجتماعی و فرهنگی موجودش، خواه آن را ارتجاعی بدانید خواه مترقی – مورد ستم، مورد تهاجم، کشتار و ویرانی قرار گیرد باید از آن دفاع کرد یا نه؟ چکیده حرف آقای حکیمی این است که فلسطینی ها مستحق تجاوز، کشتار و نابودی هستند، چون به حماس رأی داده اند. «اسارت ایدئولوژیک» این است یا محکومیت جنایات اسرائیل در غزه؟
مردم غزه در یک رأی گیری واقعاً دموکراتیک، (1) حماس را به عنوان نماینده سیاسی خود انتخاب کرده اند. کسی که نمی‌تواند بگوید چرا مردم غزه بدون صوابدید من به حماس رأی داده اند. انتخاب نماینده سیاسی مردم غزه با خود مردم غزه است، نه با فلان روشنفکر سردرگم، در گوشه دیگری از دنیا که اسیر کلیشه های ذهنی و انتزاعی خویش است. واقعیت تاریخی موجود، تابع الگوها و کلیشه های ذهنی این یا آن فرد نمی‌شود؛ به عکس اگر کسی بخواهد یک واقعیت اجتماعی و تاریخی را تحلیل کند و شناختی از این تحلیل به دست آورد که برای تغییر عملی آن واقعیت به کار آید به ذهنی نیازمند است که واقعیت را آنگونه که هست دریابد تا شناختی منطبق بر آن واقعیت برایش حاصل شود. مردم غزه به حماس رأی داده اند. واقعیت امروزی و سطح رشد فرهنگی و سیاسی مردم فلسطین و غزه هم در حال حاضر همین است که شاهد آن هستیم. پس صورت مسئله این است که شما برای این مردم –در همین سطح سیاسی و فرهنگی که اکنون هستند و در همین نقطه ار تکامل تاریخی شان- حقانیت و مظلومیتی قائل هستید یا نه؟ اگر قائلید از آنها دفاع کنید. این دفاع و حمایت نمی‌تواند مشروط به این باشد که فلسطینی ها حماس را به دریا بریزند تا من از آنان حمایت کنم. اینگونه اظهارنظرها تأثیرپذیری از مواضع موذیانه نولیبرالی و ناشی از مشکلات ذهن و فکر کسانی است که واقعیت ساده را تا این حد پیچ و تاب می‌دهند. این طبیعی نیست که کسی تصور کند قیم مردم فلسطین یا غزه است و در جایگاهی است که به جای آنان تصمیم بگیرد چه کسی نماینده سیاسی آنها باشد، چه کسی نباشد. فلسطینی ها پشتیبانی می‌خواهند نه قیم! اگر روزی در آینده هم حماس نماینده مصالح و منافع مردم غزه نباشد، آن روز، روزی است که فلسطینی ها چنین تصمیمی گرفته باشند. این صلاحیت ذاتی و تاریخی آنها و هر مردم دیگری است. کسی که این نکته دقیق را درک نکرده باشد، از تاریخ جامعه و چم و خم آن چیزی نیاموخته است.
اما اگر کسی مردم فلسطین را در لحظه تاریخی حاضر، ستم دیده و بر حق می‌داند، باید از آنان حمایت کند، بدون اینکه خود را در موضع قیم آنها احساس کند و بگوید چه کسی باید نماینده آنها باشد یا نباشد. بنابراین بیایید به جای بحث های حاشیه ای، به جای شعارهای دهن پر کن اما توخالی، با هر امکانی که داریم از این مردم دفاع کنیم. تجارب طولانی و خونبار تاریخی به فعالان چپ آموخته است که راه آنها مشارکت فعال در مبارزات عدالت خواهانه و جاری خود مردم، و در ضمن این مشارکت، سازمان دادن به این مبارزات، تاثیر گزاردن بر آنها و جهت بخشیدن به این مبارزات است. کار ما نسخه نویسی برای مبارزات مردم نیست. برای آنان که در برخورد با هر رویداد مشخص و کوچکی به جای تفکر خلاق و تحلیل مشخص همان رویداد دنبال نقل قول ها و استخراج حکم کلی قضیه از متون کلاسیک هستند از فصل دوم مانیفست نقل می‌کنم؛ آنجا که درمورد روابط میان کمونیست ها و پرولترها می‌گوید: «آنها هیچگونه منافعی که از منافع کلی پرولترها جدا باشد، ندارند. آنها اصول ویژه ای را به میان نمی‌آورند که بخواهند جنبش پرولتری را در چهارچوب آن اصول ویژه بگنجانند... نظریات تئوریک کمونیست ها به هیچ وجه مبتنی بر ایده ها و اصولی نیست که یک مصلح جهان کشف یا اختراع کرده باشد. این نظریات فقط عبارت است از بیان کلی مناسبات واقعی مبارزه جاری طبقاتی و آن جنبش تاریخی که در برابر دیدگان ما جریان دارد...»
3-در بخش دیگری از این مقاله آقای حکیمی مطالبی را از قول تعدادی از جوانان غزه که مخفیانه با خبرنگار ابزرور دیدار و مصاحبه کرده اند برای نشان دادن ماهیت ارتجاعی حماس نقل کرده است که می‌گویند: «گند بزنند حماس را، گند بزنند اسرائیل را، گند بزنند الفتح را، گند بزنند سازمان ملل را، گند بزنند آژانس امداد و کار سازمان ملل برای پناهندگان فلسطینی را، گند بزنند آمریکا را و ...» بسیار خوب، سوال اساسی این است که چه کسی و کدام نیرو باید به همه این ها گند بزند؟ توانایی خود آنها برای گند زدن به همه اینها چقدر است و آیا جز این شکوه و ناله کردن از این چند جوان کار دیگری ساخته است؟ در شرایطی که اکثریت کشورهای عرب، فلسطینی ها را تنها گزارده اند و حتی به طرف مقابل کمک های مالی و لجستیکی می‌کنند و قرار است که آژانس امداد و کار سازمان ملل هم که در این واویلا به کمک فلسطینی ها آمده است به قول این جوانان گند بزنند، چه کسی می‌ماند و چه کاری از خود این گونه جوانان ساخته است؟ بدیهی است آنچه نقل شده از معدودی جوان به ستوه آمده است که فاقد هرگونه نیروی اثرگذاری واقعی بر اوضاع هستند، در غیر این صورت اگر در غزه آنقدر وزن، پایگاه و جایگاهی داشتند که حداقل بتوانند اعتراض خود را علناً بیان کنند، خبرنگار ابزرور مجبور نبود مخفیانه با آنها دیدار و مصاحبه کند. پس در شرایطی که باید به همه نیروهای موثر در این ماجرا گند زد، آن نیروی منزهی که باید امر مردم غزه را دنبال کند، از کجا باید آورد؟
اما اکنون که آقای حکیمی از جوانان غزه نقل کرده است، بگذارید من هم مطالبی را از زبان نظامیان اسرائیل نقل کنم. کانال چهار تلویزیون انگلیس که حساب آن از حساب کانالهای تلویزیون دولتی انگلیس جدا است به کمک یک فیلمساز اسرائیلی به نام نوری کدار (Norit Kedar) با چند نظامی اسرائیلی که در حمله وحشیانه اسرائیل به غزه در ماه جاری شرکت داشته اند مصاحبه کرده است که در روز چهارشنبه 6 اوت از این کانال پخش شده است (2). مصاحبه با این نظامیان در روز 22 جولای، روزی که تلفات فلسطینی ها به 1400 نفر رسید و اسرائیل هم 10 کشته نظامی و 3 کشته غیر نظامی داد انجام شده است.
این نظامیان اوهاد (24 ساله فرمانده تانک)، یگف (22 ساله، شلیک کننده تانک) و شی (30 ساله) هستند. گزارشگر سرشناس کانال چهار در آغاز این مصاحبه می‌گوید تا کنون بی سابقه بوده است که نظامیان اسرائیلی بر علیه روسای خود و ماموریتی که انجام داده اند افشاگری کنند ولی این بار این امر با کمک نوری کدای، فیلمساز اسرائیلی ممکن شده است.
یکی از سه نظامی بالا می‌گوید: «من در غزه با توجه به میزان ادوات جنگی و تعداد سربازان و تانک و توپی که داشتیم احساس می‌کردم در یکی از فیلم های اسپیلبرگ هستم
نظامی دیگری می‌گوید: «فردا باید روانه کارزار می‌شدیم و منتظر بودیم چگونگی انجام وظایفمان را از فرمانده مان دریافت کنیم. جمله فرمانده مان همچنان در گوشم زنگ می‌زد. او می‌گفت جنگ شما ربطی به دفاع فلسطینی ها ندارد. شما باید هر جنبده ای را که می‌بینید درو کنید. هر خانه و ساختمان باید گلوله توپ دریافت کند
سرباز دیگری می‌گوید: «مدتی مرغ ها و جوجه های فلسطین را گلوله باران می‌کردیم. من نمی‌دانم مرغ های بیچاره چه تقصیری داشتند؟
یکی دیگر از سه نظامی گفت: «در خانه یک فلسطینی که از چراغ های سقفی آن معلوم بود صاحبخانه متمول است اطراق کرده بودیم. وقتی در حمام و توالت خانه قدم گذاشتم دیدیم سربازان ما برای تمام عکس های افراد خانواده با قلم رنگی، سبیل و عینک گذاشته اند. درست مثل شعار نویسی هایی که روی دیوار بعضی از شهرها می‌بینیم
یک سرباز دیگری می‌گوید: «وقتی دور هم جمع شده بودیم سربازها به هم دیگر فخر می‌فروختند که از دیگری بیشتر کشته اند. یکی از آنها گفت معرکه بود، من دیروز دو نفر را کشتم. من به او گفتم چرا معرکه؟ مگر کشتن هم ذوق کردن دارد؟» نظامی دیگری می‌گوید: «وقتی که از خانه آن فلسطینی متمول خارج شدیم یک نامه به در خروجی خانه چسباندم و از آنها بابت خرابکاری ها عذرخواهی کردم
یکی از سه نظامی گفت: «در مورد خانه های چند طبقه یک گلوله توپ به طبقه بالا می‌زدیم و یکی هم به طبقه پائین که ساکنین آن فرار کنند
یک زن فلسطینی در این فیلم می‌گوید ما در سیاهی شب با بچه هایی که در بغل داشتیم فرار می‌کردیم. خبرنگار می‌پرسد به کجا فرار می‌کردید؟ زن فلسطینی جواب می‌دهد: «فقط می‌دویدیم. بدون اینکه بدانیم به کجا می‌رویم
سرباز دیگر می‌گوید: «فلسطینی ها یک تکه پارچه سفید را در سیاهی شب سر چوب می‌کردند، ولی ما آنها را گلوله باران می‌کردیم. انگشتمان از روی ماشه بلند نمی‌شد
نظامی دیگری می‌گوید: «به ما گفتند که هر جا خانه می‌بینید باید حتما یک گلوله توپ به آن شلیک کنید
4-آقای حکیمی درباره ایدئولوژی و اسارت ایدئولوژیک هم قلم فرسائی کرده و مانند همه لیبرال ها، خود از یک موضع کاملا ایدئولوژیک – از مواضع لیبرالی- به تخطئه ایدئولوژی پرداخته است. هم من، هم آقای حکیمی، هم تمامی انسان های دیگر که خارج از جامعه و تاریخ زندگی نمی‌کنند، ایدئولوژی دارند، اما لیبرالها با ساختن یک انسان کلی و انتزاعی – که آن را از شرایط اجتماعی و اقتصادی خاص او که جز لاینفک موجودیت واقعی هر انسانی است جدا کرده اند- و با مبنی قرار دادن این تصور انتزاعی از انسان به جای خود انسان واقعی، نظرات، هدف ها و منافع خود را به عنوان نظرات کلی و منافع عام و فراطبقاتی بشر «جا می‌زنند». طبقات گوناگونی که جامعه را تشکیل می‌دهند، هر یک بر حسب جایگاه خود در نظام اجتماعی که در آن زندگی می‌کنند، و هر یک بر حسب زندگی مادی و منزلت اجتماعی شان تلقی خاص خود را از نظام موجود جامعه دارند.
نحوه تفکر همه افراد و گروه های اجتماعی، به نحوه زندگی آنها بستگی دارد. از این رو هر طبقه اجتماعی، البته ایدئولوژی خاص خود را دارد و جامعه هم از مجموعه این طبقات تشکیل شده است. در هیچ جامعه ای از دنیای حاضر انسانی وجود ندارد که هیچ جایگاه طبقاتی نداشته باشد پس حقیقت محض و غیرایدئولوژیک هم وجود ندارد. همه آگاهی های موجود در جامعه طبقاتی – چون از افراد واقعی و موجود جامعه و از طبقات اجتماعی نشات می‌گیرند- طبقاتی و ایدئولوژیک هستند، منتها هر یک از نظرگاه یکی از طبقات به جهان می‌نگرد. انسانی که به هیچ طبقه ای تعلق نداشته باشد یعنی در خلا، در خارج از تاریخ، در خارج از روابط اجتماعی و اقتصادی زندگی کند، وجود خارجی ندارد. به این ترتیب همه آگاهی های اجتماعی دارای ماهیت ایدئولوژیک، اما برخاسته از خواست های مادی متفاوت اند.
تفکر لیبرالی، با زدن انگ ایدئولوژیک به دیدگاه های سایرین می‌کوشد آنها را بی اعتبار سازد و دیدگاه های خود را به عنوان اصول و حقایق عام، بی طرف و غیرطبقاتی به کرسی بنشانند. اما داشتن ایدئولوژی به معنی آن تصویر خیالی و موهومی نیست که آقای محسن حکیمی در بخش پایانی مقاله خود ترسیم کرده است. این راست است که پس از انتشار این بیانیه ده ها تلفن از دور و نزدیک – از استرالیا گرفته تا کشورهای اروپائی، آمریکا و کانادا و به خصوص از داخل ایران به من شد، اما نه در آن قالبی که آقای حکیمی تخیل کرده است. این تلفن ها از ناحیه دوستان و رفقایی بود که از چهل و اندی سال پیش از موضع من به گواهی نوشته ها و ترجمه های منتشر شده ام در قبال مسئله فلسطین آگاهند و دیدن چنین بیانیه ای برای آنان تعجب آور بود و این موضعی نیست که با دو خط بیانیه این و آن تغییر کند و هشدار و انزار آنان نیز حق آنان بوده است.
5-یکی دو مورد دیگر هم پهلوان پنبه های فضای مجازی و دون کیشوت های رسانه ای در این زمینه مطالب بی سر و تهی گفته اند که چون آنها را نمی‌شناسم و سابقه ای از آنها در دنیای واقعی ندارم، موجبی برای پاسخگویی به ایشان نمی‌یابم.
ناصر زرافشان
17 مرداد 1393
Naser.zarafshaan@gmail.com
www.naser-zarafshan.com
1- کارتر، رئیس جمهور سابق آمریکا که به عنوان نماینده ملل متحد بر این انتخابات نظارت داشت و هیچ گونه ظن هواداری از فلسطینیان هم به او نمی‌رود، اعلام کرد، این دموکراتیک ترین انتخاباتی بود که در عمرم دیده ام.
2- لینک ویدئو ضبظ شده از برنامه کانال 4 انگلیس:
www.chebayadkard.com

۱۳۹۳ مرداد ۲۰, دوشنبه

وقت روشن کردن حقیقت واقعی درباره حمله اسرائیلی ها علیه فلسطینی ها رسیده است

آسمان به ریسمان نتوان بافت


آسمان به ریسمان نتوان بافت

تاریخ 18 مردادماه 1393
محمد حسیبی


آقای محسن حکیمی؛
تعبیر و تفسیر و حتا نوشته ای جوابگونه به مقاله اخیر شما زیر عنوان  همسویی با ارتجاع مذهبی در پوشش حمایت از مقاومت مردم فلسطین در لینک زیر:
بخصوص از قسمتی که نوشته اید " اما اصل مسئله: به بعد بدون اغراق نیازمند نوشتن مثنوی هفتاد من کاغذ است، اما خوشبختانه اجزا و بخش های این مثنوی بارها و بارها توسط صدها مورخ و تحلیلگر صاحب نام در جوامع روشنفکری جهان نوشته و گفته شده است. بنابراین، نیازی به شرح کشاف از سوی این نگارنده نیست. نگارنده در این کوتاه سخن اشاراتی به بخش آغازین نوشتار شما خواهد کرد:
اول – نگاهی به عنوانی که برای مقاله خود برگزیده اید: همسویی با ارتجاع مذهبی در پوشش حمایت از مقاومت مردم فلسطین که آدمی را در همان شروع میخکوب می کند. زیرا چگونه ممکن است خواننده ای« حمایت از مقاومت مردم فلسطین» توسط میلیون ها مردم جهان از روشنفکر گرفته تا مردمان عادی، از مسلمانان روشنفکر گرفته تا بسیاری از یهودیان روشنفکر، از بی دینان گرفته تا دینداران . . . و خلاصه از دست راستی ها گرفته تا دست چپی های بی شمار را «همسویی با ارتجاع مذهبی» تلقی کند؟  برای مثال خوانندهِ میخکوب شده از عنوان برگزیده شما از خود می پرسد مگر روشنفکرهای برجسته کشورهای مختلف جهان مثل  طارق علی(Tariq Ali)، سمیر امین(Samir Amin)، نورمن فینکلستین(Norman Finkelstein)، ایمی گودمن(Amy Goodman)، کریس هجز(Chris Hedges)، کریستوفر گانس(Christopher Gunness)، هنری سیگمن(Henry Siegman)، میکو پلد  (Miko Peled)، نوام چامسکی و ده ها و صدها شخصیت سرشناس یهودی و غیر یهودی دیگر نیز راه «همسویی با ارتجاع مذهبی» را این روزها پیش گرفته اند؟. در زیر 9 لینک از صدها لینک موجود را به حضورتان ارائه می دهم، به این امید که مصاحبه کنندگان و مصاحبه شوندگان در این کلیپ ها را نیز موعظه کرده، به راه راست هدایت فرمایید تا دست از «همسویی با ارتجاع مذهبی» البته به زعم شما بردارند:                                                                                                                                                                                                                                               
دوم – در آن روزی که نوشته اولیه به کشتار مردم فلسطین بی درنگ پایان دهید!                                       ( https://www.chebayadkard.com/uploadfile/maghaleh_ha127.pdf) با امضای بسیاری از افراد سرشناس درونمرزی و برونمرزی و بعضا ناشناس  منتشر شد در پایین آن آمده بود:
"در صورت موافقت با این بیانیه، امضای خود را به نشانی felestineazad@gmail.com بفرستید."
اینجانب نه تنها امضای خود را که با آن متن به هیچ عنوان موافق نبودم برای درج نفرستادم بلکه بلافاصله سعی کردم با دوستان گرامی دکتر فریبرز رئیس دانا و دکتر ناصر زرافشان تماس گرفته و از چند و چون ماجرای متن بسیار نادرستی که پیش رویم بود و توسط آن دو دوست  نیز امضا شده بود جستجو کنم. تماس با دکتر رئیس دانا ممکن نشد، اما توانستم با دکتر زرافشان صحبت کنم. ایشان دقیقا به همان ترتیبی که خود دلیل پس گرفتن امضایشان را یکی دو روز بعد از تلفن من منتشر نمودند مرا از کمّ و کیف قضیه آگاه ساختند) نگاه کنید به: https://www.chebayadkard.com/uploadfile/maghaleh_ha133.pdf
در همان تلفن از دکتر زرافشان پرسیدم چه کسی این بیانیه را نوشته بود؟. ایشان جواب دادند نمی دانم باید بپرسم. معلوم بود که نمی خواهد از وی نامی به میان آورد. گفتم هرکس که باشد به نظر من یک نفوذی از سوی اسرائیل است و حتا اگر عضو کانون هم باشد جا دارد چنانچه منشور کانون نویسندگان اجازه دهد وی را طرد کنند و حتا او را رسما و علنا به مردم ایران معرفی کنند.
قبل از آنکه دستم به دامان دکتر رئیس دانا برسد" تکذیبه و پس گرفتن امضا از طرف ایشان منتشر شد. نگاه کنید به: https://www.chebayadkard.com/uploadfile/maghaleh_ha129.pdf
سوم – شما نوشته اید:

اکنون که گرد و خاک ها در مورد بیانیه ی «به کشتار مردم فلسطین بی درنگ پایان دهید!» تا حدودی فرو نشسته است راحت تر می توان در باره ی این بیانیه سخن گفت. پیش نویس این بیانیه را من نوشتم و پس از ارسال به دوستانی (که خود اگر لازم بدانند اعلام خواهند کرد) و ملحوظ داشتن نظرات آنان، برای امضا به نشانی دوستانی دیگر فرستاده شد. به این معنا، تهیه ی این بیانیه حاصل یک شور و مشورت جمعی بود. با این همه، من به تنهایی مسئولیت تمام نکات مندرج در آن را بر عهده می گیرم و به طور کامل از آن دفاع می کنم. اما پیش از این دفاع، لازم است به دو مورد از حواشی این متن اشاره کنم.
ایکاش اجازه می دادید گرد و خاک ها در اینباره به کلی فرو نشیند و به کلی فراموش شود، اما خوب پیداست که شما عمدا به دنبال  گرد و خاک کردن تازه ای از طریق بافتن آسمان به ریسمان می گردید. متأسفانه تصمیم گرفته اید گرد و خاک تازه ای به پا کنید. در پاراگراف بالا آمده است « پیش نویس این بیانیه را من نوشتم و پس از ارسال به دوستانی (که خود اگر لازم بدانند اعلام خواهند کرد) و ملحوظ داشتن نظرات آنان، برای امضا به نشانی دوستانی دیگر فرستاده شد. به این معنا، تهیه ی این بیانیه حاصل یک شور و مشورت جمعی بود. با این همه، من به تنهایی مسئولیت تمام نکات مندرج در آن را بر عهده می گیرم و به طور کامل از آن دفاع می کنم.». انصاف بدهید و خود ملاحظه کنید که در همین دو جمله چند استخوان لای زخم گذاشته اید مثلا:
1.     پیش نویس را به کدامیک از دوستان ارسال نمودید؟.
2.     چرا آن دوستان را مخیّر داشته اید که " خود اگر لازم بدانند اعلام کنند؟ من اگر واژه یا واژه های دیگری به کار نبرم دستکم باید بگویم نوعی از زیرکی کاملا ویژه و سوآل برانگیزی در این جمله شما می بینم!
3.     منظور از ملحوظ داشتن نظرات آنان چیست؟ آنان چه کسانی بودند؟ نظراتشان چه بود که شما ملحوظ  داشتید؟
4.     آنجا که نوشته اید  برای امضا به نشانی دوستانی دیگر فرستاده شد آن دوستان دیگری که پس از ملحوظ داشتن نظرات دوستان اول، بیانیه را دریافت نمودند چه کسانی بودند؟ آیا آنها هم نظریاتی را ملحوظ نمودند یا نه؟. اگر جواب مثبت است چه کسانی بودند و نظراتشان چه بود؟ آیا نظراتشان ملحوظ شد؟ ملحوظ نشد؟ داستان از چه قرار بود؟
5.     اگر تهیه آن بیانیه چنانکه نوشته اید واقعا حاصل شور و مشورتِ جمعیِ امضا کنندگان بوده چه نیازی به اینهمه صغرا کبرا  چیدن بود که در نتیجه بتوانید بنویسید " به این معنا، تهیه ی این بیانیه حاصل یک شور و مشورت جمعی بود" مگر معنا یا معناهای دیگری هم وجود دارد که جنابعالی از شرح آنها خودداری می ورزید؟
6.     چرا نوشته اید " با این همه، من به تنهایی مسئولیت تمام نکات مندرج در آن را بر عهده می گیرم و به طور کامل از آن دفاع می کنم." به نظر می رسد بسیاری از مشکلات در لابلای آن صغرا کبرا چیدن ها و آسمان به ریسمان بافتن ها پنهان مانده است. اگر نباید مسئولیت بیانیه را به این معنا و با این همه  به عهده بگیرید چرا به عهده می گیرید؟ آیا خواسته اید میزان فداکاری خود را به نمایش بگذارید؟ منظورتان چیست؟. اگـــر باید به عهـــده می گرفتید چـــــرا آن را رک و پوست کنده بیان نکرده اید؟ در بخش بعدی که نوشته اید "اما پیش از این دفاع، لازم است به دو مورد از حواشی این متن اشاره کنم." پیداست دو موردی که منظور نظر آنجناب است چندان هم در ردیف حواشی این متن نبوده، بلکه خود دلیلی است برای آسمان به ریسمان بافتن های پیش از آن. در هرصورت در مورد آنچه آن را حواشی این متن نامیده اید چنین نوشته اید:
1-آقای ناصر زرافشان پس از امضای بیانیه ی فوق توضیحی را منتشر کرد و مخالفت خود را با بخش پایانیِ آن (در مورد حماس) اعلام کرد. مخالفتِ بعدی و حتا پس گرفتن امضا حق تمام امضاکنندگان یک بیانیه¬ی دسته جمعی است و در این نکته جای هیچ بحثی نیست. اما مسئله باید همان گونه که رخ داده است بیان شود. آقای زرافشان این کار را نکرده است. ایشان در آغاز توضیح خود نوشته است: «در جمعی که به منظور بحث پیرامون موضوعی غیر از فلسطین و اسرائیل و حملات اسرائیل به غزه گرد هم آمده و سرگرم مذاکره در آن باره بودند، بیانیه ای به وسیله یکی از حاضران زیر عنوان «به کشتار مردم فلسطین بی درنگ پایان دهید» به گردش درآمد. و چون عنوان و فحوای کلی آن، محکومیت جنایات جنون آمیز صهیونیست ها علیه مردم غزه بود و جمع یادشده نیز سرگرم بحث پیرامون مساله دیگری بود، متاسفانه بدون دقت در کل متن، بیانیه مورد بحث امضاء و دست به دست رد شد.» مطلقاً چنین نبود. توزیع بیانیه برای مطالعه و امضا (در صورت موافقت با محتوای آن) کاملاً پیش از شروع مذاکره و رسمیت یافتن جلسه اتفاق افتاد و در آن هنگام حاضران به هیچ وجه «سرگرم مذاکره» در باره دستور جلسه¬ی جمع مذکور نبودند. طرح مسئله به این صورت که گویا کسی خواسته است از «سرگرم بحث بودنِ» حاضران در جلسه سوءِ استفاده کند و از آنان امضا بگیرد نه تنها توهین آمیز بلکه یکسره غیرواقعی و برای گریز از اعتراف صادقانه به اشتباهی است که زرافشان خود مرتکب شده است.
بازهم مسئله پیچیده همان است که در بخش پیشین بدان اشاره کردم. در این بخش هم شما باردیگر به نحوه دریافت متن از سوی دکتر زرافشان پرداخته اید!. یعنی نوشته اید " توزیع بیانیه برای مطالعه و امضا (در صورت موافقت با محتوای آن) کاملاً پیش از شروع مذاکره و رسمیت یافتن جلسه اتفاق افتاد و در آن هنگام حاضران به هیچ وجه «سرگرم مذاکره» در باره دستور جلسه¬ی جمع مذکور نبودند."  و ابهامات را در رابطه با چگونگی دریافت متن بیانیه دوصد چندان کرده اید! حتما می دانید چرا اینچنین است. نگارنده اشاره کوتاهی در زیر بدان می کند:
شما ننوشته اید چند نفر در آن جلسه بوده اید، ولی من فرض می گیرم سی نفر دورهم گردآمده بودید. دراینصورت وقتیکه برای من خواننده ای که در ینگه دنیا نشسته ام می نویسید " توزیع بیانیه برای مطالعه و امضا (در صورت موافقت با محتوای آن) کاملاً پیش از شروع مذاکره و رسمیت یافتن جلسه اتفاق افتاد و در آن هنگام حاضران به هیچ وجه «سرگرم مذاکره» در باره دستور جلسه¬ی جمع مذکور نبودند." آیا حق دارم با یک حساب سرانگشتی باخود بگویم قبل از رسمی شدن جلسه حداقل نیمی از آن سی نفر یعنی 15 نفر هرکدام 20 دقیقه وقت برای خوانـدن و اظهار نظــر کردن  و ملحوظ کردن نظــراتشان وقت گذاشته اند و ایـن یعنـی 15 x 20=300 یا به عبارت دیگر 5 ساعت وقت!! . . . باور کنید آن آسمان بدان ریسمان بافتنی نیست! من حسابی کلافه شده ام!

بخاطر علاقه به ادبیات فارسی، همچنین به دلیل نسبت فامیلی نزدیکی که با زنده یاد دکتر علی اصغر خبره زاده داشتم تا قبل از ترک دیار به سوی خراب آباد امریکا با نویسندگان و شعرای بی شماری روبرو بوده و در محضر بسیاری از آنان چهارزانو نشسته و به سخنانشان گوش فرا داده و با بعضی هم افتخار هم صحبتی داشته ام. فقط به نام چند تنی که در قید حیات نیستند اشاره می کنم:  زنده یادان جلال آل احمد، خلیل ملکی، دکتر کریم و دکتر فریدون کشاورز که نسبت فامیلی هم داشتیم، حمید مصدق، اسلام کاظمیه، شمس آل احمد، سیاوش کسرائی، نجف دریابندری، محمدجعفر محجوب، محمد مختاری، دکتر غلامحسین ساعدی، ابراهیم گلستان، نادر نادرپور . . . و  دیگرانی که هم اکنون بخاطر نمی آورم. آقای حکیمی ایکاش  عمرتان طولانی تر از همه اینان که نام بردم باشد، ولی بدان دلیل نامی از این زنده یادان به میان آوردم که بدانید روزی هم خواهد رسید که دیگرانی نیز نام و خاطراتی از شما به میان خواهند آورد. آرزو دارم خاطره گرد و خاک ها در مورد بیانیه ی «به کشتار مردم فلسطین بی درنگ پایان دهید در خاطرشان باقی نماند. آرزو دارم شما نیز روزی در ردیف بزرگ ترین نویسندگان ایران و جهان قرار گیرید و نسل های آینده بجای بوی گرد و خاک از رایحه دل انگیز صداقت کلام شما سخن به میان بیاورد. صمیمانه آرزو می کنم.  
در خاتمه لازم است خاطرنشان سازم که این نوشتار را بعد از انتشار تکذیبیه دکتر رئیس دانا و قبل از انتشار دومین توضیح دکتر ناصر زرافشان نوشته و نیمه کاره رها کرده بودم. دوستی با دیدن همان نوشته نیمه کار و رها شده پافشاری به انتشار آن نمود. آن را کمی زیر و رو کرده و منتشر نمودم. تاچه قبول افتد و چه در نظر آید.