۱۳۹۳ بهمن ۱۰, جمعه

شارلی بودن يا شارلی نبودن ـ مسأله اين نيست



شارلی بودن يا شارلی نبودن ـ مسأله اين نيست
نگاهی به بيانيه ی سازمان وحدت يهودی فرانسه برای صلح

دوشنبه, ژانویه 12, 2015 


·         محمد علی اصفهانی
نگاهی به بیانیه ی سازمان وحدت یهودی فرانسه برای صلح
این نه فقط خصلت بسیاری از ایرانیان، بلکه خصلت عام بسیاری از مردمان سراسر جهان است که در پی اندک یا بیش از اندک حادثه ی تکان دهنده ی خوب یا بدی، به صورت شرطی شده و بی نیاز از اندیشه، خود را به جوّ غالب می سپارند و خرد و هویت و روح فردی خود را در روح جمعی موقتی یی که در پی آن حادثه به وجود آمده است مضمحل می کنند. و این بهترین فرصت برای مانیپولاسیان کنندگانی است که بر خلاف آن ها به خوبی می دانند که مشغول چه کاری هستند و در پی چه چیزی.
سازمان «وحدت یهودی فرانسه برای صلح» را خوانندگان نوشته ها و ترجمه های راقم این سطور به خوبی می شناسند، و از ماهیت مترقی، پیشرو، خردمند و خردورز، آینده بین، و عدالت و برابری خواه این جریان صلح طلب یهودی که در کنار هم اندیشان دیگر خود در سراسر اروپا و سراسر جهان، منادی و مبشر جهانی عاری از ستم طبقاتی و نژادی و قومی و مذهبی و مسلکی است آگاهی دارند.
این سازمان، در پی جنایت تروریستی اخیر در محل هفته نامه ی «شارلی هبدو»، تحلیل قابل تأملی منتشر کرد که تظاهرات میلیونی دیروز فرانسه، با حضور بازو در بازوی قاتل و مقتول، سرکوب گر و سرکوب شده، دوستاقبان و زندانی، استثمارگر و زیر بار استثمار خمیده، درستی تحلیل، و تحقق بخشی از پیش بینی های آن را هنوز دو سه روزی نگذشته، به نمایش گذاشت.
نتانیاهو ، و آویگدور لیبرمن و نافتالی بن نت، دو تن از جنایتکار ترین وزیران کابینه ی نتانیاهو ، در صف اول دفاع از حقوق اولیه ی انسان، و آزادی بیان، «ماهمه شارلی هستیم» گویان، راه مبارزه با «تروریسم» را با انگشت نشان جهانیان دادند.
یکی شان از ساده ترین شاهکار هایش قتل عام در غزه و دیگر مناطق فلسطین، و تهدید بی وقفه ی مردم میهن ما به ویران کردن کشور آن ها و کشتن و تکه تکه کردن خود آن ها و سوزانیدن نسل ها و نسل ها و نسل های آینده ی آن ها در آتش روشن و خاموش تشعشعشعات اتمی است.
آن یکی شان می گوید که کولونی سازی در وسط شهر ها و روستا های فلسطینی، و زیر پای کولونی نشین ها و سربازان اسراییلی له کردن کودک و خرد و کلان و پیر و جوان آن مناطق در صورت گفتن یک آخ، و فشردن گلوی وزیر فلسطینی معترض به این رفتار، و خفه کردن او توسط یک سرباز صفر اسراییلی در برابر دیدگان حیرت زده ی فلسطینی ها کافی نیست و باید همه ی عرب ها حتی عرب های اسراییلی را هم که از نژاد پست هستند از سراسر منطقه ی متعلق به نژاد برتر بیرون کرد.
و آن دیگری شان با سربلندی و افتخار، و به نشانه ی قهرمانی، رجز می خواند که من همانم که فلسطینی کشته ام و فلسطینی می کشم و فلسطینی خواهم کشت و هیچ باکی ام نبود و نیست و نخواهد بود.
پاسداران نظام جهانی سرمایه، و ویران کندگان خانه و زندگی و دودمان زحمتکشان سراسر جهان و به خصوص جهان تحت سلطه، لشگرکشانِ به افغانستان و عراق و سوریه و زمینه سازان رشد پلید ترین و کثیف ترین جریان های ارتجاعی تاریخ که تروریست های کشار اخیر هم فرزندان همان جریان بودند، دست در دست هم، و در دست قربانیان خود، همان «وحدت ملی» و «وحدت جهانی» و «وحدت مقدس» ی که در بیانیه ی سازمان «وحدت یهودی فرانسه برای صلح»، به درستی تفسیر و معنی شده بود و نسبت به عواقب آن هشدار داده شده بود را آمدند به ریش داشته و نداشته ی من و تو (و اگر بدت می آید، من و او) ی له شده در زیر گام های نظم نوین جهانی خودشان تف کردند و به خانه هایشان برگشتند و من و تو (و اگر بدت می آید، من و او) برایشان هورا کشیدیم.
و این سحن بگذار تا وقت دگر. تا آن زمان که من و تو (و اگر بدت می آید من و او) شعار «من زینب جلالیان هستم»، «من آتنا فرقدانی هستم»، «من کارگر لای چرخ ها چرخ شده هستم»، «من قراردادی بی بیمه و یک سال و دوسال حقوق نگرفته هستم»، «من کودک نابینا شده ی قالیباف هستم»، «من زن سنگسار شده و تازیانه خورده هستم»، «من نوجوان اعدام شده هستم» را در شعار «من شارلی هستم» گم نکرده باشیم و همچون آن صوفی مشنگِ آن شبِ خانقاهِ میان راهِ آن حکایتِ مولوی، همراه با سارقان و فروشندگانِ خر دزدیده ی شده ی خود، در جذبه ی سماع، دست افشان و پاکوبان مشغول حال کردن و آواز خوش بر آوردن که «خر برفت و خر برفت و خر برفت» نباشیم.
این سخن بگذار تا وقت دگر. و سرت را مثل بچه ی خوب در کار خودت فرو ببر و ترجمه ی بیانیه ی ۹ ژانویه ی سازمان وحدت یهودی فرانسه برای صلح را بنویس!
۲۲/ دی ۱۳۹۳
۱۲/ ژانویه ی ۲۰۱۵
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در این آشفتگی و به هم ریختگی حاصل از حمله ی شنیعی که به بهای جان دوازده انسان تمام شد، جایگاه خود را به درستی مشخص کردن کار آسانی نیست.
جایگاه خود در میان آن هایی که درد و خشم بر حق خویش را بیان می کنند؛ آن هایی که ترس خود را از «آمالگام» [در اینجا به معنای مخلوط کردن حساب مسلمانان با حساب تروریست ها] ابراز می دارند؛ و آن هایی که تحت شعار «من شارلی هستم» علیه اسلامگرایی رادیکال فراخوان می دهند.
البته که این جنایت، درد و خشم انسان را بر می انگیزد. اما دقیقاً علیه چه؟
افرادی که خود را القاعده یی می دانند مسئولیت این کشتار رذیلانه را به عهده گرفته اند. ضرورت مطلق و بی چون و چرای مبارزه با این گستره ی نفوذ تاریک اندیشی اسلامگرایی رادیکال اما نباید ما را مبتلا به بیماری فراموشی کند.
رشد و نمو و گسترش این جریان و این حوزه ی نفوذ که از طریق ترور و وحشت آفرینی، خود را تحمیل می کند و با نام اسلام دست به جنایت می زند را دخالت های امپریالیستی، متلاشی کردن دولت ها، و استفاده از این جریان توسط غرب علیه نیرو های پیشرو و مترقی است که میسر کرده است.
در فرانسه، وضعیت اجتماعی غیر قابل تحمل مهاجران دوران پس از کلنیالیسم [مهاجرانی که از کشور هایی که قبلاً قربانی استعمار مستقیم فرانسه بوده اند به این کشور مهاجرت کرده اند]، راسیسم دولتی، اسلاموفوبی [اسلام هراسی هیستریک]، تبعیض، تحقیر کسانی که چهره و رنگ و رخساره و مذهب و سر و وضعی متفاوت با فرانسویان دارند توسط پلیس و مسئولان رسمی، در تقویت این جریان که جوانانی از همه ی ملیت ها [از جمله فرانسوی] با وجه مشترک بی آیندگی و به حاشیه رانده شدگی را مبتلای خود می سازد، مسئولیت تردیدناپذیر و آشکاری دارد.
البته شکی نیست که جنایت اخیر می تواند سبب «آمالگام» شود. اما آیا این، موضوع تازه و بی سابقه یی است؟
شارلی هبدو (شارلی ابدو در تلفظ) سال ها جسارت و طغیانگری مه شصت و هشت، «کابو»، «ولینسکی»، توجه به محیط زیست، و آموزش بدون مرز را به خاطر می آورْد. اما آیا از چندین سال پیش، با کاریکاتور ها و نوشته ها و خط سیاسی اش، خود را با سیاستی که منجر به «آمالگام» می شود نیامیخت؟
برای این که همه چیز، روشن و واضح باشد باید تأکید کنیم که کسی نمی تواند بگوید که این نشریه از آزادی عمل برخوردار نبود. چرا که این نشریه کاملاً آزادانه عمل می کرد.
کوچک ترین احساس اغماض یا تفاهم در حق قاتلان کاریکاتوریست ها، و در حق کسانی که انسان ها را به خاطر ایده های آن ها می کشند بی معناست. اما «شارلی هبدو»، مشغول یک جنگ سیاسی بود، و مفهوم و معنا و نتیجه ی این جنگ در زمینه ی مشخص و کانتکست معین و متن فضای خاص موجود را به عمد نادیده می گرفت.
نشریات پیشرو و مترقی دهه ی سی، در همان ایامی که آنتی سمیتیسم و یهودستیزی، اوج گرفته بود و رو به گسترش بیشتر از همیشه نهاده بود، با کاریکاتور های خود، به مذهب یهود می پرداحتند.
از کاریکاتور های آنتی سمیتیست ها و یهودستیز های آن زمان حرف نمی زنیم [بلکه از کاریکاتور های نشریات مترقی و پیشرو علیه یهود در بحبوحه ی آنتی سمیتیسم و در موقعیتی که همه ی شرایط برای آن که کار آن ها در خدمت آنتی سمیتیسم و یهود ستیزی قرار بگیرد مهیا بود حرف می زنیم.]
آیا اجازه هست که به این موضوع فکر کنیم؟
در لحظه ی سیاسی مشخصی که مطلقاً خنثی و بی طرف و طبیعی نیست، کاریکاتور ها و نوشته های شارلی هبدو، یک «عمل» به حساب می آمد. یک عمل سیاسی که در تقویت اسلاموفوپی و مسلمان ستیزی سهیم بوده است و در گسترش آن مسئولیت و مشارکت داشته است. مشارکت در تقویت تحقیر مسلمان ها و پست شمردن آن ها، راسیسم، حمله به مساجد، تهاجم فیزیکی به کسانی که از قیافه و ظاهرشان احتمال مسلمان بودنشان می رود. در تقویت سپر بلا ساختن از مسلمان ها و کیسه ی بوکس کردن آن ها برای پوشانیدن بحران های اقتصادی و اجتماعی و توجیه این بحران ها.
زمین ِ بازی، دیربازی است که آماده شده است.
همین ماه پیش، یک «شارلی» دیگر ، از «خودکشی فرانسوی» سخن گفت. [اشاره ی سازمان وحدت یهودی فرانسه برای صلح، به کتاب پر سرو صدا و جنجال برانگیز تازه منتشر شده ی نویسنده ی فرانسوی، «اریک زمور» با همین عنوان، و حواشی فراوان آن است. اریک زمور در کتاب خود با مرور فرانسه ی چندین دهه ی اخیر، این نظریه را مطرح کرده است که فرانسه دارد به دست خود، خود را به سمت فنا و نابودی سوق می دهد. در باره ی این کتاب، باید جداگانه نوشت.]
آنچه در پی کشتار اخیر، با سوء استفاده از ترس و وحشت مشروع حاصل از این جنایت، تحت عنوان «وحدت ملی»، و «وحدت مقدس»، مطرح شده است و با مانیپولاسیون و دستکاری در افکار عمومی دارد در جامعه جا انداخته می شود، در خدمت اهداف دیگری است. اهداف بسیار پیچیده و مشکوک.
ما خود را در کمپ کسانی قرار نمی دهیم که از راسیسم دولتی، و یا از دخالت های تجاوزگرانه و امپریالیستی حمایت می کنند.
ما تئوری «جنگ تمدن ها» را نمی پذیریم و تسلیم آن نمی شویم.
ما منطق «تروریسم ـ ضد تروریسم» را قبول نداریم.
ما پیشاپیش، هر نوع قانون تازه ی به اصطلاح «تأمین کننده ی امنیت»، هر شکل از تبعیض، و احکام و فرامین قضایی علیه مسلمانان را که می تواند پی آمد این «وحدت ملی» باشد مردود می شماریم.
امروز، ترس از «آمالگام»، کافی نیست. دولت فرانسه که خود را دولت قانون می نامد، باید اینگونه جنایتکاران را دستگیر و محاکمه کند؛ اما جنایت این ها ریشه در جای دیگری دارد. این جنایت محصول سیاست کیسه ی بوکس و سپر بلا ساختن از دیگران است.
به بیانی دیگر، و از زاویه ی دیدی دیگر، هم این جنایتکاران، و هم قربانیان این ها، هر دو وارد عرصه ی جنگ تمدن ها شده بودند و در آن زمین، بازی می کردند.
در این بیان، و از این زاویه ی دید، این که قاتلان جنایت اخیر موجوداتی مورد نفرت و انزجار ما هستند، دلیلی منطقی برای این نمی شود که بگوییم پس بنابر این، شارلی هبدو دوست ما بوده است.
ما شارلی نیستیم.
همراهی ما و همدردی عمیق ما با همه ی ژورنالیست ها و کارمندان و پلیس های بی گناهِ کشته شده و خانواده هاشان، زمانی معنای واقعی می یابد که در پی وحدت، از نوعی دیگر باشیم. وحدتی که شایسته است و به آن نیاز داریم و باید پی ریزی کنیمش. وحدتی که [به طور واقعی و در عمل، نه فقط در کلام و در چند حرکت صوری متناقض] همه را و از جمله مسلمانان را در بر بگیرد.
نبرد با تروریسم، از مبارزه برای برابری و مساوات، مبارزه برای عدالت، مبارزه برای پذیرفتن فرانسه ی نوین با همه ی شهروندان آن می گذرد.
برای آن که از پس این شب سیاه، سپیده سر برآورد [به جای این که همه شارلی باشیم، با همان مفهوم و همان گفتمان سازی و همان تبدیل گفتمان به شعار سمبلیک] باید همه، مسلمان باشیم.
به عنوان یهودی، ما همیشه در کنار سرکوب شدگان، قربانیان تبعیض و راسیسم قرار داریم. چه مسلمان باشند، چه کولی و چه یهودی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عنوان و نشانی مقاله:
Être ou ne pas être Charlie – là n’est pas la question
برای کمک به درک بهتر موضوع کاریکاتور هایی از این دست:
ماجرای کاریکاتور ها، و انتخابات فلسطین، در گفتگوی لوموند با محمود درویش ـ با ترجمه و توضیحات همین قلم:
این گفتگو را همچنین همراه با مطالب متعدد دیگری از محمود درویش، یا در باره ی او، به همین قلم، می توانید در صفحات ویژه ی محمود درویش در سایت ققنوس بخوانید:
برای بهتر شناختن سازمان «وحدت یهودی فرانسه برای صلح»، می توانید به صفحات «خبر و نظر» ققنوس مراجعه کنید، و به عنوان نمونه:
فرانسوا اولاند در اسراییل … شرم و خشم ـ به همین قلم
یهودیان آزاد، به همراه سندیکا ها، جهان را به تحریم کامل اسراییل فرا می خوانند ـ به همین قلم ـ ۲۵ تیر ۱۳۸۶
اولمرت به فرانسه آمده است تا موعظه ی جنگ علیه ایران بخواند ـ به همین قلم ـ آبان ۱۳۸۶
فراخوان تشکّل های سیاسی فرانسه به گرد همایی هشدار ملّی علیه منطق جنگ ـ ۱۲ دی ۱۳۸۶
ما، مردم فرانسه را به مقابله با خفه کردن مردم غزه فرا می خوانیم! ـ به همین قلم ـ ۲۹ دی ۱۳۸۶
Ghoghnoos (Phoenix) : Iranian Movement for a Humanist politics








Ghoghnoos (Phoenix) : Iranian Movement for a Humanist politics
www.ghoghnoos.org : The official site of Iranian Movement for a Humanist politics

۱۳۹۳ بهمن ۳, جمعه

پیامد سیاست‌های غربی در لیبی:مصاحبه با سمیر امین و پيوند





نوشته: پیامد سیاست‌های غربی در لیبی:مصاحبه با سمیر امین و پيوند
متقابل افراطگرايی غربی و اسلامی: جان وایت
نشانی وب: https://eshtrak.wordpress.com/2015/01/21/%d9%be%db%8c%d8%a7%d9%85%d8%af-%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b3%d8%aa%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%ba%d8%b1%d8%a8%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d9%84%db%8c%d8%a8%db%8c%d9%85%d8%b5%d8%a7%d8%ad%d8%a8%d9%87-%d8%a8/
ارسال شده: 21 ژانویه 2015 در 9:32 ب.ظ.
نویسنده: eshtrak
برچسب‌ها: گفتگو, افشاگری٬روشنگری, دیدگاهها - مقالات سیاسی
دسته‌ها: اشتراک - eshtrak

اسلام‌گرایان به عنوان نیروی ضدکمونیست سال‌ها مورد پشتیبانی ایالات
متحده آمریکا، با همکاری عربستان سعودی بودند. در این مورد آنها با «خطر»
رژیم یمن جنوبی که مردمی و ملی بود مبارزه می‌کردند.قدرت‌های غربی سفر
شهروندان اروپائی به سوریه برای مبارزه با بشار‌الاسد را تحمل کردند. این
مکانیسم از طرف ترکیه و کشورهای غربی پشتیبانی شد...مسئولیت این سوءقصدها
به گردن فرانسه و ایالات متحده آمریکاست. قدرت‌های غربی کماکان از
عربستان سعودی، قطر و کشورهای حومه خلیج فارس پشتیبانی می‌کنند. آنها به
این کشورها که کمک‌های کلانی به تقویت تروریسم می‌کنند اجازه هرکاری را
می‌دهند. قدرت‌های غربی پیمان با کشورهای خلیج را پایه و اساس سیاست
نئولیبرالی خود می‌دانند. خطای دوم غرب این بود که(از صدام حسین گرفته تا
قذافی) با دیکتاتورهائی مبارزه کردند که سعی در محدود کردن اسلام سیاسی
داشتند. ..تنها هدف به پیش بردن سیاست نئولیبرال است. لذا برای آنها دنیا
به دو قسمت تقسیم شده: کشورهائی دوستان غربند که نئولیبرالیسم را به طور
نامحدود پذیرفته‌اند، حتا اگر نفرت‌انگیزترین اسلام‌گرایان باشند. برعکس
کشورهای گردنکش دشمنان دیکتاتوری سرمایه بین‌المللی محسوب می‌شوند. به
سخن دیگر قدرت‌های غربی تنها یک معیار می‌شناسند: تجارت آزاد مطلق. هرکس
که برای آن چراغ سبز کلید زند، هر خلافی را به او خواهند بخشود و مسئله
دمکراسی در اینجا هیچ نقشی ایفاء نمی‌کند....



پیامد سیاست‌های غربی در لیبی

تارنگاشت عدالت

دنیای جوان

https://eshtrak.files.wordpress.com/2015/01/samir-amin-2.jpg&h=74

مصاحبه با سمیر امین

١۶ ژانویه ٢٠١۵

پرسش: چرا تروریست‌ها در قلب اروپا با این شدت دست به عمل زدند؟

پاسخ: این پیامد مستقیم سیاست‌های غرب در لیبی است. به ویژه جنوب لیبی
تبدیل به یک پایگاه عظیم تدارکاتی شده. این منطقه برای فرانسه دارای
اهمیت استراتژیک است. بدون آن ارتش فرانسه نمی‌توانست در منطقه ساحل به
عملیات بپردازد. در ضمن فکر می‌کنم که زمان حمله تروریستی در رابطه با
حرکت و پیشروی نیروهای نظامی فرانسه در روزهای اخیر از چاد می‌باشد.
تروریست‌ها خواستند از این طریق تاکید کنند که جنوب لیبی پایگاه آن‌ها‌ و
منطقه ممنوعه است.

پرسش: آیا اکنون وقت آن نرسیده که سیاست‌های غرب در خاورمیانه مورد
تجدیدنظر قرار گیرد؟

پاسخ: این یک اقدام تنفرانگیز تروریستی بود که توسط افرادی مظنون به
اسلام‌گرائی صورت گرفت. این افراد دارای تعبیر و درک بسیار محدودی از
اسلام و مذهب هستند. ولی مسئولیت این سوءقصدها به گردن فرانسه و ایالات
متحده آمریکاست. قدرت‌های غربی کماکان از عربستان سعودی، قطر و کشورهای
حومه خلیج فارس پشتیبانی می‌کنند. آنها به این کشورها که کمک‌های کلانی
به تقویت تروریسم می‌کنند اجازه هرکاری را می‌دهند. قدرت‌های غربی پیمان
با کشورهای خلیج را پایه و اساس سیاست نئولیبرالی خود می‌دانند. خطای دوم
غرب این بود که(از صدام حسین گرفته تا قذافی) با دیکتاتورهائی مبارزه
کردند که سعی در محدود کردن اسلام سیاسی داشتند. مثلاً صدام حسین که
توانسته بود همزیستی مسالمت‌آمیز بین مردم اهل سنت و شیعیان برقرار کند،
به نحو بسیار خشنی سرنگون شد و قذافی سقوط کشورش به اسلام‌گرائی را به
وضوح مانع شده بود.

پرسش: آیا فرانسه مسئولیت ویژه‌ای دارد؟

پاسخ: بلی به این خاطر که اسلام‌گرایان الجزیره را (در دهه ٩٠) مورد
پشتیبانی قرار داد و آنها را قربانیان دیکتاتوری نظامی قلمداد کرد. بخشی
از این اسلام‌گرایان به عربستان سعودی و البته همین‌طور به اروپا
گریختند. در بریتانیا تعداد بیشتری از این افراد زندگی می‌کنند تا در
فرانسه.

پرسش: چرا غرب به تنور تروریسم بین‌المللی می‌دمد؟

پاسخ: تنها هدف به پیش بردن سیاست نئولیبرال است. لذا برای آنها دنیا به
دو قسمت تقسیم شده: کشورهائی دوستان غربند که نئولیبرالیسم را به طور
نامحدود پذیرفته‌اند، حتا اگر نفرت‌انگیزترین اسلام‌گرایان باشند. برعکس
کشورهای گردنکش دشمنان دیکتاتوری سرمایه بین‌المللی محسوب می‌شوند. به
سخن دیگر قدرت‌های غربی تنها یک معیار می‌شناسند: تجارت آزاد مطلق. هرکس
که برای آن چراغ سبز کلید زند، هر خلافی را به او خواهند بخشود و مسئله
دمکراسی در اینجا هیچ نقشی ایفاء نمی‌کند.

پرسش: می‌گویند برخی از تروریست‌ها با القاعده شعبه یمن در رابطه بوده‌اند ...

پاسخ: تعجب نمی‌کنم. اسلام‌گرایان به عنوان نیروی ضدکمونیست سال‌ها مورد
پشتیبانی ایالات متحده آمریکا، با همکاری عربستان سعودی بودند. در این
مورد آنها با «خطر» رژیم یمن جنوبی که مردمی و ملی بود مبارزه می‌کردند.

پرسش: شما پدیده تروریست‌ها با پاسپورت‌های غربی را چگونه تعبیر می‌کنید؟

پاسخ: قدرت‌های غربی سفر شهروندان اروپائی به سوریه برای مبارزه با
بشار‌الاسد را تحمل کردند. این مکانیسم از طرف ترکیه و کشورهای غربی
پشتیبانی شد. البته باید مواظب بود و به دام اسلام‌هراسی نیافتاد. اکثریت
غالب مهاجرینی که در فرانسه زندگی می‌کنند، حال چه متدین و یا غیرمتدین
به هیچ وجه به متعصبین اسلام ارتجاعی تعلق ندارند و برعکس نباید به این
واقعیت کم بها داد که بسیاری از نوکیشان و حتا آته‌ایست‌ها در این جنبش
رادیکال فعالیت دارند.

پرسش: چرا درست روزنامه‌ها هدف سوءقصد واقع شد؟

پاسخ: قرعه فال سوءقصدکنندگان به نام هدف «هوشمند» افتاد. هدف از این کار
گسترش ترس و هراس در رسانه‌ها بود. نهایتاً هدف این است که غرب مجبور شود
از دنیاگرائی و آزادی بیان فاصله گیرد.
***************

https://eshtrak.files.wordpress.com/2015/01/france-rally41.jpg&h=169

بله، عمل کشتار جمعی که «کوآچی»ها و «عامدی کولیبالی» در پاریس مرتکب
شدند، شیطانی بود. اما آیا از کشت و کشتاری که طی سال‌های بسیار توسط
کسانی که ادعا می‌کنند به نام ما عمل می‌کنند به راه افتاده است،
شیطانی‌تر بود؟ آیا ددمنشی و بربریتی که ما در صفحه تلویزیون‌های خود
دیدیم، به درون وجدان جمعی ما رسوخ کرد، صرفاً سپهر کوچکی از ددمنشی و
بربریتی نبود که تمدن غربی نام دارد؟ درست همان‌طور که روشنگری پایه
لیبرال دمکراسی مدرن را فراهم کرد، موجب پیشرفت‌های عظیم در دانش، طب و
فلسفه شد، برای قرن‌ها بردگی، استعمار، نسل‌کشی، پاکسازی قومی، و استثمار
شدید را نیز توجیه کرد. «کواچی»ها و «کولیبالی» محصول اسلام رادیکال
نبودند. آن‌ها محصول تمدن غربی بودند. آن‌ها هیولاهايی بودند و هستند که
خود ما آفریدیم.
پيوند متقابل افراطگرايی غربی و اسلامی

تارنگاشت عدالت

منبع: مورنینگ استار
۱۳ ژانویه ۲۰۱۵
نویسنده: جان وایت

جان وایت می‌گوید حملات تروریستی پاریس بدون تردید ددمنشانه بود، اما نه
کم‌تر از تهاجمات اخیر غرب به ملت‌های مسلمان

رژه و راهپیمایی عظیم در پاریس، در پاسخ به رویدادهای دهشتناک در دفتر
«شارلی ابدو»، یک جشنواره از ریاکاری تهوع‌آور بود. تماشای سران
دولت‌هایی، که در میان آن‌ها مسؤولان کشت و کشتار و نقض عضو در مقیاس
بزرگ وجود داشت- به عنوان مثال، بنيامین نتانیاهو نخست‌وزیر اسرائیل- در
صدر راهپیمایی علیه تروریسم و افراط‌گرایی بیش از آن‌که عجیب باشد، مضحک
بود.

آن‌ها شیادان در مراسمی بودند که میلیون‌ها نفر در جهانی که از جنگ،
بربریت و بی‌عدالتی زخم برداشته است به آن به مثابه یک تغییر کوچک، امید
بسته بودند.

متأسفانه آن‌ها ناامید خواهند شد، زیرا رابطۀ دایره‌ای که بین
افراط‌گرایی غربی و افراط‌گرایی اسلامی وجود دارد بدین زودی‌ها بریده
نخواهد شد.

در واقع، این رابطه ممکن است پس از کشتار در پاریس، در حالی که بر شرایط
مادرزادی استثنا بودن غرب تأکید می‌شود، مستحکم شود.

زمانی که فرانتس فانون نوشت: «انسان با خشونت خود را باز می‌آفریند»،
می‌توانست برادران «کواچی» را توصیف نماید که خارج از دفاتر «شارلی
ابدو»، سلاح‌های تهاجمی در دست، قبل و بعد از کشتن احمد مرابت-افسر پلیس
فرانسوی-الجزایری- با آرامش انسان‌هایی که برای آن‌ها همه بندها گسسته
شده است، در خیابان گام برمی‌داشتند.

اما، این‌که انسان‌هايی که به نام اسلام عمل می‌کنند سنگ‌دلانه جان یک
مسلمان هم‌کیش خود را می‌گیرند، نباید موجب شگفتی شود. بالاخره،اکثریت
قاطع قربانیان افراط‌گرایی اسلامی مسلمانند، همان‌طور که مسلمانان اکثریت
قاطع قربانیان افراط‌گرایی غربی را تشیکل می‌دهند.

در این نقطه «کوآچی»ها سرخوش بودند، مملو از یک احساس قدرت و توانمندی
خودشان، که از موانع پایانی که بین درد جانکاه ناتوانی و رهایی از آن
وجود دارد، عبور کردند. آن‌ها با «عمل» دگردیسی کردند.

نیچه می‌پرسد «خوبی چیست؟» و پاسخ می‌دهد: «همه آنچه که احساس قدرت،
اراده به قدرت، خود قدرت در انسان را برجسته می‌کند.»

برادارن در پشت سر خود صحنه‌ای از کشتار را به جا گذاشتند. برای ما آن
اقدامی صرفاً شیطانی بود، اما برای آن‌ها عدالت و قدرت بود.

در درون آن‌ها یک ایده بسیار قدرتمندتر از ایده‌ای که با بزرگ شدن در قلب
اروپا به آن‌ها تلقین شده بود، ریشه دوانده بود. ایده‌ای که به آن‌ها
اراده داد که نه در زندگی، بلکه در مرگ، مرگ دیگران و خودشان دنبال معنی
بروند.

زمانی که ما این‌گونه با رد کامل شالوده‌های اخلاقی که فرهنگ، شناخت
اجتماعی و انسانی ما بر آن قرار دارد روبه‌رو می‌شویم، به طور خودکار و
بدون فکر آن را رد می‌کنیم، آن را شرارت، دیوانگی و جنون توصیف
می‌نماییم.

مکانیسم مقابله‌ای ما جرأت نمی‌کند در این‌مورد یک ثانیه منحرف شود. اما
چه می‌شود اگر این اعمال اقدامات شورشی علیه شرارت، دیوانگی و جنون وضع
موجود باشند، شرارت را با شرارت، دیوانگی را با دیوانگی و جنوب را با
جنون، پاسخ دهند؟

توصیف این افراد به مثابه شریر، گرچه قابل درک، اما بسیار ساده‌انگارانه
است. این به ما اجازه می‌دهد انسانیت آن‌ها و هر آنچه را که ما در درون
خود می‌شناسم، نفی کنیم. افراد بسیاری به خود می‌گویند که آدمکش‌ها انسان
نیستند- آن‌ها هیولاهایی هستند، فراتر از حد و حصر و نتیجتاً فراتر از هر
ملاحظه جدی. زمانی که به کسانی می‌رسد که مرتکب این‌گونه اقدامات دهشتناک
می‌شوند، محکوم کردن تشریفاتی تنها چیزی است که جامعه می‌پذیرد.

بله، عمل کشتار جمعی که «کوآچی»ها و «عامدی کولیبالی» در پاریس مرتکب
شدند، شیطانی بود. اما آیا از کشت و کشتاری که طی سال‌های بسیار توسط
کسانی که ادعا می‌کنند به نام ما عمل می‌کنند به راه افتاده است،
شیطانی‌تر بود؟

آیا ددمنشی و بربریتی که ما در صفحه تلویزیون‌های خود دیدیم، به درون
وجدان جمعی ما رسوخ کرد، صرفاً سپهر کوچکی از ددمنشی و بربریتی نبود که
تمدن غربی نام دارد؟ درست همان‌طور که روشنگری پایه لیبرال دمکراسی مدرن
را فراهم کرد، موجب پیشرفت‌های عظیم در دانش، طب و فلسفه شد، برای قرن‌ها
بردگی، استعمار، نسل‌کشی، پاکسازی قومی، و استثمار شدید را نیز توجیه
کرد.

شعار «من شارلی هستم» تعیین حد و مرز همبستگی ما با همه قربانیان
افراط‌گرایی و بربریت را توصیف می‌کند. این شعار به ما اجازه می‌دهد از
مواجهه با حقیقت زشت مقصر بودن خود در سرنوشت آن قربانیان، اجتناب
نماییم.

زمانی که «اِمه سزر» هشدار داد که «تمدنی که استعمار و نتیجتاً زور را
موجه می‌داند- یک تمدن بیمار است، تمدنی که اخلاقاً بیمار است، تمدنی که
به طور مقاومت‌ناپذیر از یک فتح به فتح دیگر، از یک انکار به انکار دیگر
می‌رود، هیتلر خود را، یعنی مجارات خود را می‌طلبد»؛ روی سخنش با ما بود.

«کواچی»ها و «کولیبالی» محصول اسلام رادیکال نبودند. آن‌ها محصول تمدن
غربی بودند. آن‌ها هیولاهايی بودند و هستند که خود ما آفریدیم.

http://www.morningstaronline.co.uk/a-0ef7-Western-and-Islamist-extremism-locked-in-a-circular-relationship#.VLzupmwU-M8

برای این نوشته دیدگاهی بیان کنید:
https://eshtrak.wordpress.com/2015/01/21/%d9%be%db%8c%d8%a7%d9%85%d8%af-%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b3%d8%aa%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%ba%d8%b1%d8%a8%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d9%84%db%8c%d8%a8%db%8c%d9%85%d8%b5%d8%a7%d8%ad%d8%a8%d9%87-%d8%a8/#respond

--
وردپرس.کام | از اینکه با وردپرس پرواز می‌کنید سپاسگذاریم!

مدیریت اشتراک‌ها
https://subscribe.wordpress.com/?key=09cbbab0218d6910ae980c0737e3b0fd&email=hiresh50m%40gmail.com

پایان دادن به اشتراک:
https://subscribe.wordpress.com/?key=09cbbab0218d6910ae980c0737e3b0fd&email=hiresh50m%40gmail.com&b=C2VrD4%2FUQou%7C%2C%2Beitqjl%5DL0ac53q%25RvT-ETxzQuj%5BvM-E%3FiVp%5Bg