۱۳۸۸ اسفند ۲۴, دوشنبه



افغانستان به کجا می رود؟


این پرسش از مدتی به این سو میان روشنفکران، تشکلات سیاسی و در مجموع نزد برخی از مردم افغانستان مطرح است و بسیاری از پیچیده بودن اوضاع بحث می کنند، تا حدی که معتقد اند «خود امریکایی ها هم نمی دانندکه چه می کنند» و به این باور رسیده اند که گویا امریکا و ناتو در افغانستان درمانده و به دنبال راه چاره ای جهت خروج ازین «تله» می باشند. این در حالیکه خود اینان بنابر عدم شناخت دقیق از امپریالیزم و اشغال در تحلیل اوضاع درمانده شده و آن را حملی بر درماندگی اشغالگران به سرکردگی امریکا می نمایند. اینان که شناخت دقیقی از امپریالیزم و اشغال ندارند، سبکسرانه فکر می کنند که نارضایتی مردم از وضعیت، ناموفق بودن امریکا و اشغالگران متحد آن را در افغانستان می رساند و به این اصل اساسی توجه نمی کنند که اگر مردم افغانستان از وضعیت راضی باشند، تجاوز واشغال معنایی نداشته، چون در یک نظام انقلابی که اصل برابری و خدمت به خلق سر لوح کار آن قرار دارد، مردم راضی بوده می توانند نه یک نظام پوشالی و مزدور طبقاتی که حافظ منافع اقلیت ستمگر ملاک و کمپرادور می باشد.
سازمان انقلابی افغانستان به عنوان یک سازمان پیشاهنگ، وظیفۀ خود می داند تا در چنین فرصت هایی به این پرسش ها با «تحلیل مشخص از اوضاع مشخص» پاسخ ارائه دارد و تا حد توان به چنین سردرگمی های فکری پایان دهد. به این خاطر نوشتۀ «افغانستان به کجا می رود؟» را به پیشگاه اعضا، هواداران، جنبش انقلابی و عموم زحمتکشان افغانستان تقدیم می دارد.
با به قدرت رسیدن بارک اوباما و عنوان نمودن سیاست های «انساندوستانه» و «انتقاد از سیاست های بوش» همگام با ماموران استخباراتی غرب، برخی از ساده لوحان سیاسی در کشور ما نیز به تبلیغات جالبی که گویا طلوع «خدمت به انسان» از کاخ سفید دمیده، رو آوردند و وقتی اوباما اعلان کرد که به افغانستان توجه جدی خواهد داشت؛ بسیاری به امید معجزه ازین سیاه پوست شده که «حسین» را با نامش یدک می کشد و فکرکردند که «این بار کشور شان جور می شود» و دیگر از جنگ و درگیری در آن خبری نخواهد بود، مخصوصاً که اوباما چند بار «ختم غایلۀ» افغانستان، «رنج های مردم» و «خروج» نیروهای امریکایی از افغانستان را نیز عنوان کرد. اما در عمل دیده شد که او بنابر ضرورت خاص این دوران و برای اینکه بالاخره امریکا دروغی برای گفتن داشته باشد، به کاخ سفید برده شده و از همان خطی که ستراتیژیست های سرمایه بعد از فروپاشی اتحاد شوروی برای تأمین منافع امپریالیستی امریکا در آسیا تعیین کرده بودند، قدمی فراتر نگذاشته و به کمپنی های امپریالیستی نشان داد که مامور خوبی برای تأمین منافع آنها می باشد.
اینکه چرا اوباما اعلان کرد که دیگر نمی خواهد عراق را محور سیاست های خارجی خود قرار دهد نه به این خاطر که کمپنی های امریکایی دیگر فرشته شده و نفت خواری را ترک کرده باشند، بلکه سود و سودای این کمپنی ها را «پل برومر» حاکم امریکایی عراق قبلاً یکسره کرده بود. وی ذخایر 15 ملیارد تنی نفت عراق را برای 5 کمپنی امریکایی فروخت که حق داشتند روزانه تا 6 ملیون بشکه را برای 25 سال استخراج کنند و به اینصورت درین مرحله ماموریت خونین 172 هزار سرباز امریکایی در آن کشور تا حدی به پایان رسید و باید سی هزار آن از عراق خارج و بر طبق سیاست جدید اوباما وارد افغانستان می شدند. اما اوباما هرگز از خروج کامل نیروهای خود از عراق چیزی بر زبان نیاورد چون تصمیم دارد که عراق را به عنوان یک پایگاه مهم در کنار 736 پایگاه دیگرش در جهان نگهدارد تا از آنجا بتواند سایۀ شوم امپریالیستی اش را بر خاورمیانه سنگین تر حفظ کند.
درینجا نخست دلایل این را که چرا امریکا به اشغال افغانستان دست زد، می شماریم، بعد برای این حضور ابزارهایش را مورد ارزیابی قرار داده، نشان می دهیم که اشغالگران امریکایی بر طبق یک ستراتیژی سنجیده، وارد کشور ما شده و هنوز نه تنها به درماندگی نرسیده، که برای اشغال و استقرار بلند مدت اش در افغانستان و منطقه، بی هیچ تشویشی کار می کند.
1. ایالات متحدۀ امریکا به خاطر سلطۀ امپریالیستی اش مانند 736 پایگاه دیگر خود در جهان که هر یک از منظر خاصی برایش اهمیت دارد، افغانستان را نیز اشغال نموده است. افغانستان نسبت به اکثر این پایگاه ها برای آن و متحدانش با اهمیت تر می باشد. همینکه کسی بداند که بالاخره چرا امریکا این همه پایگاه را با چنگ و دندان در تمام کرۀ زمین نگه می دارد و از آنها چه سودهایی برای کمپنی های خود می کشد، به حقیقت اشغال افغانستان و سودهای حاصله از آن به آسانی پی خواهد برد. کسی که تجارب تاریخی اشغال و ماهیت امپریالیزم را بداند، این را به روشنی می داند که تا حال هیچ اشغالگری به دلخواه خود از منطقۀ اشغالی بیرون نشده که در مورد امریکا برای بسیاری از باشندگان زمین هنوز جنگ ویتنام فراموش نشد است. در حالیکه امروز افغانستان چند برابر ویتنام آن زمان برای امریکایی ها با ارزش می باشد.
2. افغانستان به عنوان نقطۀ اتصال، پایگاه های امریکا را از ظهران در شرق میانه تا اکیناوا و دیگوگارسیا در شرق دور وصل می سازد. حفظ این خط در آسیا در حقیقت حفظ سلطۀ امریکا بر قارۀ ثروتمند آسیا می باشد و موازی با آن کمپنی های امریکایی بازارها، مواد خام، آبراه ها و نیروی کار ارزان این قاره را در کنترول گرفته، آقایی خود را بر این بزرگترین قارۀ جهان اعمال می دارند.
3. افغانستان در میان سلاح های هستوی کشورهای آسیایی (روسیه، چین، هند و پاکستان) و در مجاورت دو حوزۀ بزرگ نفتی دنیا (خاور میانه و آسیای میانه) قرار دارد. امریکا که به این دو حوزه چشم دوخته و بخشی از آنها را در کنترول دارد، اینک با حضور قوی نظامی در افغانستان از یکطرف بیش از قبل پایش را درین منطقه محکم نموده و در برابر هر مخالفتی می تواند به زودی عکس العمل نشان دهد و از سوی دیگر راه ورودش را به حوزۀ نفتی آسیای میانه و قفقاز باز داشته و ایران را تهدید می نماید.
4. امریکا که سالها در مقابله با اتحاد شوروی ملیاردها دالر را به مصرف رساند و بالاخره ابرقدرت سوسیال- امپریالیستی را از پا درآورد و تیوریسن های بورژوازی احمقانه پایان تاریخ را اعلان نمودند، اکنون نه تنها روسیه که چین نیز به عنوان یک قدرت بزرگ امپریالیستی در حال تبارز می باشد. از جاییکه امپریالیست ها برای چاپیدن شیرۀ جان خلق های جهان میان خود رقابت دارند، لذا امریکا از تبارز بار دیگر روسیه و برآمد چین به عنوان یک قدرت بزرگ اقتصادی و نظامی شدیداً نگران می باشد، بنابرین با حضور قوی در افغانستان می تواند از هر حرکت این دو کشور که حال در پیمان اقتصادی شانگهای متحد شده اند، جلوگیری نماید و این برای امریکا و منافع آن در آسیا حیاتی می باشد.
5. امریکا با اشغال افغانستان به بهانۀ حادثۀ یازده سپتامبر این زمینه را پیدا کرد که برخی از نیروهایش را در آذربایجان، ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان و قرغیزستان مستقر سازد (ازبکستان بعد از یک شورش که فکر می کرد در عقب آن دست امریکا قرار دارد، نیروهای امریکایی را از خاک خود اخراج کرد). علاوتاً نیروی دریایی عظیمی را به این بهانه در آبهای بحر هند مستقر ساخت که طی هشت سال گذشته مصارف سوختی این ناوگان باجگیرانه از جاپان گرفته می شد و طیاره های بی پیلوت امریکایی نیز در پایگاه «شمس» در بلوچستان پاکستان استقرار یافتند.
6. افغانستان سالانه بیش از 400 ملیارد دالر از درک مواد مخدر سود به دامن امپریالیست ها می ریزد که نیم آن را انگلیس ها و بقیه را امریکایی ها می چاپند. علاوتاً ذخایر زیرزمینی افغانستان بیش از 500 هزار ملیارد دالر ارزش دارند که به اینصورت افغانستان نه تنها به عنوان یک گذرگاه نظامی که به عنوان یک منطقۀ مهم اقتصادی برای امریکا و متحدان آن ارزش بزرگی دارد. امریکایی ها همین اکنون در صدد استخراج بزرگترین معدن طلای افغانستان در بدخشان اند و انگلیس ها بر معدن بزرگ یورانیوم افغانستان در هلمند شکم انداخته اند.
7. امریکا که با تمسک به مبارزه برضد تروریزم به افغانستان آمد، حال در صدد تهدید حریفان آسیایی اش توسط بنیادگرایان اسلامی می باشد و بنابرین به کمک آی اس آی پاکستان در تلاش در مشت گرفتن بیشتر جریانات بنیادگرا بوده که در زمان ضرورت فقط با این غول می تواند این حریفان را تضعیف و در نهایت از پا درآورد.
8. افغانستان با شرایط خاص جغرافیایی آن، محل مناسبی برای آزمایش تسلیحات اشغالگران می باشد و کمپنی های تولید سلاح این کشورها قادر به پر رونق نمودن بازارهای شان ازین طریق شده اند. اشغالگران در هشت سال گذشته 6500 فقره اسلحه را در افغانستان آزمایش نموده و روز تا روز سلاح های پیشرفته تری را به بهانۀ جنگ با طالبان وارد افغانستان می نمایند.
9. مصارف امریکایی ها در افغانستان پول های سرسام آوریست که تا حال حدود یک تریلیون (1000000000000) دالر رقم خورده است. مصرف هر سرباز امریکایی در افغانستان سالانه یک ملیون دالر بوده، رسیدن هر گیلن تیل تا محل مصرف در افغانستان 400 دالر خرج بر می دارد. امریکایی ها تا حال یک هزار نفر در افغانستان کشته داده (25 فبروری 2010، در حالیکه این رقم تا این زمان در عراق 4443 نفر می باشد). بناً هر آدم اندک هوشیاری با کمی تعقل درک کرده می تواند که اشغالگران امریکایی این همه پول و خون را برای زدن چند طالب و القاعده و یا آوردن دموکراسی بورژوایی برای افغان ها به مصرف نمی رسانند، بلکه به سادگی این را می رساندکه امریکایی ها سال ها در افغانستان باقی می مانند.
امریکا برای ماندن دراز مدت در افغانستان، ضرورت به تدارکات خاصی دارد که همین اکنون روی دست گرفته و بی کوچکترین تعللی روی آنها کار می کند که می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1. معاهدۀ ستراتیژیک: امریکا تا حال چند بار تلاش نموده که با دولت وابسته به خود در افغانستان معاهدۀ ستراتیژیک به امضا برساند. این معاهده یک بار توسط کرزی و بار دیگر به وسیلۀ وزیر خارجۀ او (سپنتا) به امضا رسید. در ختم امضای این معاهده برخی از مقام های امریکایی گفتند که امریکا برای 90 سال در افغانستان باقی می ماند. این تمسکی است که امریکا برای حضور دراز مدت خود در بسیاری از کشورهای جهان از آن استفاده کرده و تا حال با 80 کشور به امضا رسانده است. افغان ها از گذشته نیز به یاد دارند که انگلیس ها چگونه با امضای «معاهدۀ گندمک» افغانستان را «رسماً» اشغال کردند و شوروی طی معاهده ای با رهبران حزب دموکراتیک خلق به نام دفاع از مرزهای جنوبی خود به افغانستان تجاوز نمود.
2. پایگاه های نظامی: تا چند ماه بعد که تعداد نیروهای امریکایی در افغانستان به 127 هزار نفر می رسند و موازی با آن سلاح ها و مهمات پیشرفته ای وارد افغانستان می گردد، امریکا ضرورت به پایگاه های کلانی برای استقرار این نیروی عظیم دارد. این پایگاه ها در مناطقی گرفته می شوند که با ستراتیژی آسیایی امریکا خوانایی داشته باشد. امریکایی ها در حال گسترش میدان هوایی بگرام، میدان هوایی کندهار، میدان هوایی شیندند، پایگاه شوراب (منطقه ای مربوط به هلمند در کنار جادۀ عمومی کندهار- هرات)، پایگاه خوست و جلال آباد م یباشند. بگذریم ازینکه سفارت امریکا در کابل با بناهای غول آسایی که در این سال ها در آن اعمار شده، به شدت در حال وسعت یافتن است. چند ماه قبل امریکایی ها در جوار سفارت، ساختمان وزارت صحیه را رسماً «خریداری» کردند. شایعاتی وجود دارد که به زودی مکروریان دوم را هم «خریداری» و ضمیمۀ این سفارت می نمایند. امریکایی ها در منطقۀ تخته پل در نزدیکی میدان هوایی کندهار در حال ساختن ده ها تانکر ذخیرۀ تیل می باشند که هر یک ظرفیت یک صد هزار و حتی یک ملیون لیتر تیل را دارد.
با به قدرت رسیدن بارک اوباما برای طراحی این پایگاه ها 500 انجنیر به افغانستان آورده شدند که بر ده ها مهندسی که قبلاً به افغانستان آمده بودند، افزود گشتند. میدان هوایی بگرام که حکم پایتخت امریکا را در کابل دارد، نیز در حال گسترش می باشد و به این صورت هیچ قرینه ای مبنی بر اینکه نیروهای امریکایی در سال های نزدیک از افغانستان خارج شوند به مشاهده نمی رسد. علاوه بر امریکایی ها، انگلیس ها نیز در صدد ایجاد پایگاه های بزرگی در هلمند می باشند. انگلیس ها بزرگترین قونسلگری را در هلمند ایجاد کرده که در آن نسبت به سفارت انگلیس در کابل جاسوسان بیشتری را به نام دیپلمات گماشته و رفت و آمد مقامات ارشد انگلیسی از کشور شان مستقیماً به این ولایت صورت می گیرد. سیاست جدید امریکا و انگلیس مبنی بر تقویت والی ها خارج از دایرۀ حکومت مرکزی، جز در نظر گرفتن منافع اشغالگران به طور جداگانه چیز دیگری نیست که آن را در هلمند به روشنی می توان دید. اینکه آلمان ها در مزار، ایتالیایی ها در هرات، فرانسوی ها در کاپیسا، دنمارکی ها در فاریاب، هالندی ها در ارزگان و اشغالگران دیگر در ولایات دیگر افغانستان برای محکم کردن جای پای شان چه اقداماتی روی دست خواهند گرفت و امریکا به عنوان قدرت برتر چه سهمی برای شان قایل خواهد شد، در آینده باید دید.
3. پایگاه طبقاتی: امپریالیزم امریکا و متحدان دیگر آن در افغانستان تلاش دارند که در قدم اول، بخش خصوصی را برای تقویت دلالان بورژوازی کمک و حمایت کنند. زمانیکه این طبقه از نظر کمیت و کیفیت به جایی رسید که بتواند نظام وابسته را بچرخاند و مدیران آن قادر به کنترول و هدایت بخش های سیاسی، اقتصادی و نظامی کشور گردند، امپریالیست ها به آرامی در پایگاه های شان برای اهداف منطقوی و استثمار طبقاتی آرمیده و بر عملکرد دولت دست نشانده نظارت خواهند کرد. ملاکان ارضی بخش دیگری ازین پایگاه است که در همگامی با دلالان بورژوازی این وظیفۀ مقدس را به پیش خواهند برد. امریکایی ها در شرایط کنونی بیشتر بر بورژوازی دلال و انگلیس ها بر ملاکان ارضی اتکا کرده و ازین منظر میان این دو اختلاف وجود دارد. سران انجوها، تکنوکرات هایی از غرب آمده، برخی از سران حزب دموکراتیک پشت کرده به ریویزیونیزم شان در قطار فکری این دلالان قرار دارند، اما بیشتر رهبران و قوماندانان جهادی و سران طالب در قطار فکری ملاکان شریر ارضی قرار می گیرند که هر دو پایگاه امپریالیزم را می سازند. انگلیس ها بیشتر متمایل اند تا با حمایت ملاکان کوچک وارد معرکه شوند، اما امریکایی ها به عنوان یک قدرت برتر نه تنها بر بورژوازی دلال سرمایه گذاری می کنند، که بخش اعظمی از ملاکان بزرگ و مخصوصاً ملاکان شریر تازه به دوران رسیده را در مشت خود دارند. سران تنظیم ها و بخش اعظمی از جنگسالارن خونریز درین کتگوری تشریح میشوند. اشغالگران امریکایی حضور دراز مدت شان را بر همین ها آباد می سازند و منطقی وجود ندارد که آنان را به محاکمه بکشند، جز حالاتی که فکر کنند یکی یا چند تای شان از مصرف افتاده که باید به دور انداخته شوند.
4. دولت افغانستان: در بسیاری از کشورهایی که به وسیلۀ امریکایی ها اشغال شده و در آنها پایگاه نظامی دایمی ساخته اند، دولت سازی وقت نسبتاً درازی را در برگرفته و بر طبق خواست های خود، دولت گوش به فرمانی را ساخته اند. این دولت ها با اینکه ظاهراً ارکان سه گانه را دارند و از منافع ملی نام می برند، اما در واقع بدون امر و نهی اشغالگران برگی را شورانده نمی توانند. این دولت ها مطیع و فرمانبردار بوده، تمام موضعگیری های شان در امور داخلی و خارجی، قراردادهای اقتصادی، انعقاد پیمان های نظامی، اقتصادی وغیره همه و همه به هدایت اشغالگران صورت می گیرد که باید در تمام آنها در قدم اول منافع اشغالگران رعایت گردد. این جریانیست که همین اکنون در کشور ما در حال تکوین بوده و تا زمانیکه این پروسه تکمیل نشود، اشغالگران در تمام زمینه ها مستقیماً عمل می کنند. در افغانستان موازی با پیشرفت این پروسه، نا امنی ها فروکش خواهد کرد و دولت یکدست ایجاد خواهد شد. این کار زمان می طلبد و نمی شود یکشبه به سر برسد، چیزی که برخی ها فکر می کنند، اشغالگران سردرگم شده و برای به میان آوردن آن ناتوان می باشند!!
5. اردو و پولیس: در کنار چند مورد بالا، امپرپالیزم امریکا در صدد ایجاد یک اردویی نسبتاً قوی و فرمانبردار در افغانستان است تا بتواند چنان دولتی را حمایت و حرکت توده های مردم در مخالفت با این دولت را سرکوب و در نطفه خنثی نماید. اما ساختن چنین اردویی برای امریکا به این زودی ممکن نیست، مخصوصاً که باید فرماندهان آن را چهارقاته بخرد و زیر فرمان خود داشته باشد. این پروسه در افغانستان آغاز شده و بورد مشورتی که به نام «c-eistica» یاد می شود و در کمپ «ایگل» مستقر می باشد، تمام کارهای ساختاری وزارت دفاع و داخله را زیر کنترول دارد و قدم به قدم آنها را برابر به نیاز خود سازمان می دهد و تغییر و تبدیلی های رده های بالا همه زیر نظر این بورد صورت می گیرد. امریکایی ها نمی خواهند به زودی این اردو را چنان قوی بسازند که روزی از کنترول خود شان خارج گردد. به این خاطر تا حال حاضر نشده که اردوی پوشالی کنونی را به قوای هوایی مجهز سازند، زیرا امریکایی ها بر هیچ پیلوتی در افغانستان (چون اکثر شان در شوروی تحصیل کرده اند) اعتماد ندارند و 60 تن از افغانها را جهت فراگیری دانش هوایی و پیلوتی به امریکا فرستاده که تا حال دو سال از بودن آنان در امریکا می گذرد. دانش پیلوتی تا شش ماه به سر می رسد، اما اینان به خاطر یاد گرفتن کارهای غیر پیلوتی و اهماله های سیاسی تا حال نگهداشته شده اند. امریکایی ها اکنون کاملاً بر فضای افغانستان مسلط اند و هیچ طیاره نظامی و غیر نظامی افغانستان بدون اجازۀ آنان بلند شده نمی تواند، زیرا تیل و مصارف آنان نیز توسط امریکایی ها و انگلیس ها پرداخته می شود. امریکایی ها زمانی این اردو را قوی می سازند که فرماندهان گوش به فرمانی در رأس آن قرار داده شوند؛ با یک اشاره کودتا کنند، بخشی از سرزمین خود را آتش بزنند و برای هر اقدامی از اشغالگران اجازه بگیرند. اردوی افغانستان تا حال به چنین جایی نرسیده، در میان صفوف این ارتش تا حال گرایشات تنظیمی، قومی و سمتی دیده می شود، برخی از افراد آن معتاد اند و اکثر سربازان و افسران آن از حضور اشغالگران در افغانستان ناراضی اند که این را امریکایی ها خوب می دانند. اما تلاش هایی از سوی امریکایی ها وجود دارد تا این اردو را به چنین «تربیتی» برسانند و تا آن زمان خود امریکایی ها کار نظامی در کوچه و بازار افغانستان را همچنان به دوش می گیرند و وقتی مطمئن شدند که اردوی مزدور دلخواه خود را ساخته، آن وقت با آرامش خاطر در پایگاه های خود لمیده و همه چیز را نظارت خواهند کرد، کاری که همین حالا در عراق در دست تکوین است. برای این ارتش منافع ملی و استقلال مفهومی نخواهد داشت و قوماندانان آن زرخرید خواهند بود و هر تغییری در رده های بالا فقط با اجازۀ امریکایی ها صورت خواهد گرفت. مطمئناً برای رسیدن به چنین اردو و پولیسی، اشغالگران نیاز به وقت دارند و نمی شود در چند سال معدود به آن دست یابند.
6. استخبارات: امپریالیست ها عموماً بر کار استخباراتی بیشترین اتکا را دارند. ایالات متحده که 15 شبکۀ استخباراتی دارد، سازمان مرکزی سیا (CIA) و اف بی آی (FBI) آن در افغانستان به شدت فعال است. از چهارکشوری که اف بی آی در سطح جهان در آنها دفتر دارد، یکی افغانستان است. سازمان سیا در هر ماه مبلغ یک ملیون دالر در اختیار «امنیت ملی افغانستان» افغانستان قرار می دهد و بخشی از آن را انتلجنس سرویس انگلستان حمایت می کند. در حال حاضر در افغانستان 65 هزار جاسوس فعالیت دارند، اکثر از غرب آمده ها که بر چوکی های قدرت تکیه می زنند، در ارتباط با شبکه های استخباراتی امریکا قرار دارند. امریکایی ها می خواهند که فعالیت های استخباراتی در افغانستان چنان بالا برود که هر لحظه از هر حرکتی با خبر شوند و با این جاسوسان اطلاعات منطقه را نیز تحت پوشش قرار دهند، کاری که به شدت جریان دارد و عموماً جوانان پسر و دختر را زیر نام بورس های یکساله و چند ساله به امریکا و انگلیس برده، برای شان ماستری «روابط بین المللی» را درس می دهند و به این ترتیب از میان شان برای خود خبرچین انتخاب کرده و زیر پرورش بعدی قرار می دهند. تعدادی از افغان ها به عنوان همکار و ترجمان با نیروهای امریکایی در پایگاه های شان نیز کار می کنند، اکثر اینان خود را امریکایی می دانند تا افغان. برخی از گروپ های افغان را امریکایی ها مستقیماً مسلح کرده و معاش می دهند و عملیات نظامی را توسط آنان اجرا می کنند. گروپ «شاهین» در شرق و گروپ کماندویی «الماس» در مرکز که از امکانات بسیاری برخوردار بوده و با تمام قوا از حضور امریکایی ها در افغانستان دفاع می کنند. گروپ «الماس» در تمام عملیات ها، سپیشل فورس امریکایی ها را همراهی کرده و به یک اشاره هر تعداد افغانی را که دل امریکایی ها بخواهند می کشند. این وطنفروش ترین نیرویی است که تا حال از سوی امریکایی ها پرورش یافته است. تعدادی از افغان ها در انجوها و ده ها موسسۀ دیگر خارجی کار می کنند، در کمپنی های امنیتی استخدام می گردند و در خدمت خارجی ها قرار می گیرند. تمام اینان در برابر حضور امریکایی ها در ملک شان نه تنها حساسیتی نشان نمی دهند،که بر این حضور با گوشت و پوست صحه می گذارند. اکثر اینان عوامل مستقیم و غیر مستقیم امریکا بوده و در درازمدت از اشغال کشور شان حمایت می کنند. بالاخره این سرمایه گذاری معنای آن را می دهد که امریکایی ها به زودی از افغانستان نمی برآیند.
7. ابزارهای دیگر: امریکایی ها تلاش دارند که برای صحه گذاردن بر حضور درازمدت شان به ابزار معنوی مثل دموکراسی، پلورالیزم، برابری حقوق زن و مرد، آزادی رسانه ها، آزادی بیان، انتخابات، قانون مداری، بازار آزاد، حقوق بشر وغیره پناه ببرند و این ابزارها را در قالب نهادهای جامعۀ مدنی، احزاب سیاسی (برخی ازین احزاب عضو نهادهای جامعه مدنی اند)، کمیسیون های حقوق بشر، یوناما وغیره ارائه دارند. امپریالیست های امریکایی با علم نمودن این ابزار که بیشتر مورد پسند اروپایی هاست، نه تنها تشکلات استحاله یافته از حزب دموکراتیک خلق، تنظیم های وطنفروش و تکنوکراتهای غربزده را رام نموده، که برخی از سازمان های وابسته به جنبش شعله ای را که افتخارات بزرگی داشته نیز تسلیم نموده اند و حال که قرار است این احزاب با ده هزار تذکره بار دیگر در وزارت عدلیه دولت پوشالی ثبت و راجستر شوند، خُرد و بزرگ اینان شب و روز به دنبال جمعاوری تذکره و بازی دادن و به میدان تسلیم طلبی بردن مردم زیر نام ساختن حزب قانونی و بی ایدیولوژی و در نهایت به دنبال خم کردن گردن های پر افتخار روشنفکران انقلابی به پای اشغالگران امریکایی می باشند و یا به قول رفیقی از جنبش چپ، تلاش دارند «شیر دیروز را به دُم خر امروز ببندند» و از مدالگیری و جیره خواری محروم نشوند. ساختن چنین احزابی جز مهر گذاشتن بر اشغال و به رسمیت شناختن دولت پوشالی چه چیزی بوده می تواند؟ فعالیت چنین احزابی برای استقرار دایمی اشغالگران ضروری است و چون برخی از سازمان های تسلیم طلب، منحرف و مدالگیر شرمک دارند که مستقیماً با ایالات متحده یعنی سر کردۀ اشغالگران در پیوند قرار گیرند (گرچه مدال های آن را می گیرند) و خود امریکایی ها هم با تجاربی که دارند این حساسیت ها را درک کرده، به این خاطر در تقسیمات وظایف امپریالیستی اشغال کشور ما، وظیفۀ به دام انداختن سازمان های انقلابی و قلاده بند نمودن شان را چنانچه از شواهد و قراین بر می آید، به اشغالگران ایتالیایی سپرده تا دست شفقت اروپایی های شفیق، بر سر شان کشانده شود و فندهای کلان را به آنان بپردازند و تا هستند تسلیم و سر بزیر کار کنند. این احزاب در نظام های «دموکراتیک» امریکایی باید یا پوزیسیون و یا اپوزیسیون باشند، از داشتن ایدیولوژی انکار کنند و با طعنه و پوزخند سازمان های انقلابی را ایدیولوژیک نامیده و با تمام مخالفت های ظاهری هرگز دشمن نظام حاکم نبوده، کوشش می کنند که برای تثبیت هویت حزب قانونی با مدارا با نظام برخورد کنند. این احزاب در مبارزات سیاسی (انتخابات) شرکت می کنند و به تمثیل دموکراسی بورژوایی می پردازند، چون رسمی و قانونی اند پس اعتراضات و اکسیون های شان هم قانونی بوده، از این چارچوب پا فرا تر نمی گذارند. اعضای شرکت کنندۀ این احزاب که در این چند سال با فساد تنظیم ها شکل گرفته، حزب را بیشتر لقمۀ چربی می دانند که در مواقع معین چیزی به دامن شان بریزد، هدف از عضویت درین احزاب هم همین است. این احزاب با امکاناتی که دارند، تذکره و فورمه را به زور از مردم فقیر ما جمعاوری کرده و یا با دادن چند سیر گندم آنان را می فریبند و به این صورت به خرید عضو می پردازند و در اکسیون ها، آدم های کرایی را به کابل می آورند. جمعاوری ده هزار کارت به هیچوجه پایه مردمی این احزاب وطنفروش را نشان نمی دهد چون در نهایت حزب سازی یکی از ابزار امریکا برای مساعد ساختن حضورش در افغانستان و در دادن جنگ زرگری میان آنها و تهی کردن شان از ایدیولوژی انقلابی می باشد، توقع خدمت به توده ها از چنین احزاب پستی، توهین به توده ها و مردم افغانستان می باشد.
8. تمسک اشغال: در طول تاریخ هر امپریالیستی وقتی اقدام به اشغال کشوری نموده، قبل از آن برای خود تمسک و دستاویزی عنوان کرده و بعد به اشغال پرداخته اند. شوروی در 1979 تهدید مرزهای جنوبی خود را تمسک قرار داد و به اشغال افغانستان پرداخت. امریکا برای لشکرکشی به عراق در 1991، تسخیر کویت را بهانه گرفت و در 2003 سلاح های کشتار جمعی صدام را تمسک قرار داد و آن کشور را به اشغال کامل خود درآورد، چیزی که تا آخر قادر به اثبات آن نشد. امریکایی ها برای اشغال افغانستان یازده سپتمبر، القاعده و طالبان (تروریزم بین المللی) را بهانه نمود (دلایل و قراین بسیاری وجود دارد که در پشت حادثۀ 11 سپتمبر سازمان سیا قرار داشته است) و آرام آرام اشغال کشور ما را تکمیل کردند.
امریکایی ها که خود در ده سال(1982 تا 1992) زمینۀ آمدن اعراب به پاکستان و جنگیدن در برابر ارتش شوروی را مساعد ساختند، بالاخره از درون این اعراب ناراضی القاعده شکل گرفت و اسامه به عنوان رهبر القاعده ظهور کرد. اسامه ظاهراً زمانی مخالف امریکا و عربستان سعودی شد که نیروهای امریکایی بعد از حملۀ عراق به کویت جهت «حفظ امنیت» عربستان سعودی فرستاده شدند و باید همینطور می شد، ورنه امریکایی ها بدون دشمنی با القاعده چگونه می توانستند این همه پایگاه بسازند؟ عملیات این سازمان بر ضد امریکا در 1998 در پایتخت های کینیا و تانزانیا آغاز گردید که منجر به قتل دو صد امریکایی شد و همان بود که اعضای القاعده مورد پیگرد امریکا و متحدان آن و نیروهای امنیتی عربستان سعودی قرار گرفتند. این درست زمانی بود که کار فروپاشی اتحاد شوروی چند سال قبل به اکمال رسیده بود و ابرقدرت خونخوار امریکا برای به گردش نگهداشتن زرادخانه های تسلیحاتی اش به دنبال دشمن فرضی می گشت که هم دُمش زیر پای خود او باشد و هم قادر به انجام عملیات بیرحمانه ای گردد که همه را بترساند. و این دشمن فرضی چیزی جز القاعده نبود که در تمام نقاط کرۀ زمین «حضور» دارد و امریکا هر لحظه می تواند کشوری را با تمسک به آن تهدید نماید.
ایالات متحدۀ امریکا برای پیشبرد اهداف بعدی اش باز هم به دولت مزدورش در پاکستان توسل جست و با هماهنگی کامل، قادر به جابجایی نیروهایش در این منطقه گردید. یازده سپتمبر که در آن شاخ های امریکا پرید، طرحی از سوی سازمان سیا بود که شواهد و قراین زیر این ادعا را تأیید می کند:
· پیلوت های القاعده چگونه طیاره های مسافربری را از چند میدان هوایی در امریکا در یک وقت ربودند و چگونه از موانع شدید امنیتی گذشتند. این کار بدون همکاری نیروهای امنیتی امریکا ناممکن بود.
· در این روز بخش بزرگی از کارکنان یهودی مرکز تجارت امریکا به کار نیامدند که باید اطلاع قبلی داشته بوده باشند.
· یک عکاس امریکایی که از سوی وزارت دفاع در نقطۀ صفری این منطقه برای گرفتن عکس های اضطراری از مدت ها مستقر بود، بعد از آن که 17 رول فلم را ثبت کرده و بعد به ارجنتاین گریخت، می گوید که سازمان سیا جهت اخذ این فلم ها و انکار او از استرداد آنها دو بار وی را شکنجه داده، اما او می خواهد با این تصاویر به اثبات برساند که این کار سازمان سیا بوده و مدعی است که در مجاورت این برج ها یک ساختمان یازده طبقه ای مربوط سازمان سیا بود که از آنجا این عملیات رهبری می شد و چند روز بعد به وسیلۀ سیا منفجر گردید تا اسناد آن به دست هیچکس نیافتد.
· یک عسکر فرانسوی که در نبرد توره بوره شرکت نموده بود، اذعان داشت که اسامه در تیررس او قرار داشته، اما یک افسر امریکایی مانع چکاندن ماشۀ تفنگش شده است.
· امریکایی ها امکانات بسیار پیشرفتۀ استخباراتی دارند و علاوتاً آی اس آی (ISI) پاکستان تمام امکانات خود را درین کشور در اختیار سیا قرار داده و بزرگترین مرکز سیا در اسلام آباد قرار دارد، اینکه با چنین امکاناتی دو سازمان مشهور و مخوف جهانی، چگونه اسامه بن لادن، ایمن الظواهری و ملا محمد عمر می توانند در پاکستان پنهان شوند، برای کسی قابل قبول نیست و همه به این باورند که اینان در کنترول مستقیم سیا قرار دارند.
· وقتی قرار شد که ارتش پاکستان بر وزیرستان، مهمترین پایگاه القاعده حمله کند، در ظرف چند هفته از 26 هزار نیروی القاعده، 25 هزار آن از طریق دریا به یمن رفتند، یمنی که از سال ها به اینسو امریکا خواهان استقرار نیرو در آن می باشد تا از یکسو بر عربستان سعودی و از سوی دیگر بر تنگۀ باب المندب و کانال سوئز نظارت داشته باشد و گویی که ستراتیژیست های امریکایی با سران القاعده یکجا این تصمیم واحد را گرفته باشند که در یمن جابجا گردند. در پنج بار عملیاتی که دولت یمن در نزدیک صنعا بر پایگاه القاعده انجام داد، ناموفق بود و اکنون طیاره های بی پیلوت امریکایی بر مواضع القاعده در یمن حمله می کنند که تا حال چند بار دولت یمن تلویحاً از امریکا خواسته تا نیروهایش را به یمن بفرستد. با رفتن القاعده به شرق میانه اکنون تلاش وجود دارد که لشکر طیبه جانشین القاعده شود که هم حساسیت اعراب را کم سازند و هم القاعده وظیفه اش را در شرق میانه به سر برساند. این دشمن نامرئی بعد از یازده سپتمبر برای امریکا زمینۀ پایگاه سازی در عربستان سعودی، عراق، کویت، قطر، آذربایجان، ترکمنستان، ازبکستان، افغانستان، پاکستان، تاجیکستان و قرغیزستان را مساعد ساخت و همچنان باعث شد که ناوگان دریایی بزرگ امریکا به بهانۀ پشتیبانی از عملیات ضد تروریستی، در بحر هند جابجا گردد.
· امریکایی ها برای گستراندن جنگ به شمال افغانستان به وسیلۀ طیاره های خود نیروهای طالب را به کندز، بغلان و فاریاب پیاده می کردند که آن را نه تنها والی های این ولایات، که خود کرزی هم تأیید کرد و همچنان کانتینرهای سلاح و مهمات را به قوماندانان طالب می رساند که یکی آن در قلات افشا و سر و صدای بسیاری را خلق کرد. چند تن از افسران اردوی افغانستان می گویند که از همان امکانات لوژستیکی که ما برخورداریم، طالبان نیز برخوردار بوده که تا حال از چند سنگر طالبان عین امکانات به وسیلۀ نیروهای اردوی افغانستان به دست آمده است. معلوم می شود که نیروهای امریکایی و انگلیسی هر دو طرف را برادروار تسلیح و تمویل می نمایند و می خواهند این تمسک نخوابد و برای مدت ها این جنگ ادامه یابد.
با توجه به موارد بالا، امریکا برای استقرار دایمی در افغانستان نیاز به زمان دارد، به این خاطر باید ابزاری در دست می داشت که آرام آرام چنین بستری را برایش مهیا می کرد و کسی هم بر حضور آن اعتراضی نمی داشت. سازمان مخوف القاعده چنین حضوری را برای تشکیل پایگاه های آسیایی و طالبان برای تشکیل پایگاه های آن در افغانستان مهیا ساخت. امروز امریکا ضرورت وجودی طالبان و طالبان ضرورت حضوری امریکا را در این منطقه تأمین می کند و به این صورت یکی لازم و ملزوم دیگریست.
طالبان که زمانی به وسیلۀ انگلیس، امریکا، عربستان سعودی و پاکستان زاده شد و معجزه آسا القاعده را به خود چسباند و افرادی در رأس این جریان قرار گرفت که برای مردم هیچ ولسوالی شناخته نبودند و همین ناشناخته ها بعد از دو سال قادر شدند که بیش از 90 در صد افغانستان از جمله کابل را به تصرف خود درآورند، باید در مشت نیرومندی قرار می داشتند. این رهبران عبارت بودند از ملا عمر، ملا ربانی، ملا محمدحسن، ملا برادر، ملا کبیر، ملا متقی، ملا متوکل، ملا جمال، ملا احسان الله، ملا نیازی، ملا عبدالرزاق، ملا ترابی، ملا خیرالله، ملا دادالله، ملا محمدغوث، ملا حکیم مجاهد، ملا بورجان، ملا عبدالله، و ملا محمدرسول که از میان اینان از زمان ظهور شان تا حال ملا بورجان، ملا احسان الله، ملا ربانی، ملا دادالله و ملا حسن کشته شده اند. ملا محمدغوث، ملا خیرالله، ملا کبیر، ملا ترابی و ملا برادر دستگیر و به امریکایی ها تسلیم داده شده و ملا متوکل با ملا مجاهد و ملا ضعیف تسلیم دولت کرزی شدند و از آن همه رهبر فقط ملا عمر، ملا عبدالرزاق، ملا عبیدالله، ملا نیازی، ملا متقی، ملا جمال و ملا محمدرسول ماندند که طالبان را رهبری می کنند. اینکه این تحریک با این همه ضربه ای که چشید و از 19 تن اعضای رهبری آن فقط 7 نفر باقی ماند و بالاخره بار دیگر سازماندهی شد و این جنگ بسیار گسترده اکنون به طور اتوماتیک به پیش برده می شود، این پرسش ها را مطرح می سازد که طالبان از چه جایی تمویل گشتند، چگونه تسلیح شدند، این همه لوژستیک چگونه برای شان آماده شد، چه کسانی برای اعضای رهبری و قوماندانان ارشد شان مخفیگاه تهیه نمودند، این همه افراد انتحاری و وسایل پیشرفتۀ انتحار و انفجار را چه کسانی و از کجا تهیه کردند، تغییر در رهبری کل تحریک و جابجایی قوماندانان چگونه سازماندهی می شود، شورای کویته چگونه عمل می کند، مناطق عملیاتی چگونه تشخیص می گردد، ارتباط میان مناطق، قوماندانان و رهبران طالبان چگونه تنظیم می گردد و ده ها مورد دیگر که برای همه گنگ و سوال برانگیز است. اما آنانی که با شگردهای امپریالیست ها و رژیم های مزدور شان آشنایی دارند این را خوب می دانند که در پشت سر طالبان سازمان های بسیار پیچیده، مخوف و با تجربه ای چون سیا، انتلجنس سروس و آی اس آی پاکستان قرار دارند که چنین جنگی را هدایت و رهبری می کنند و با آن منافع تمام دست اندرکاران برآورده می شود.
اما اینکه پاکستان به قول برخی ها امریکا را بازی می دهد، جز ساده اندیشی و سطحی نگری چیز دیگری نیست. پاکستان از افغانستان به رسمیت شناختن خط دیورند و استفادۀ تجاری و بازار زیردستی را می خواهد و امریکا می خواهد تا این غایله میان افغانستان و پاکستان جاری باشد و پاکستان طالبان را حمایت کند و جنگ در افغانستان برای مدت ها دوام بیاورد تا امریکا به اهدافش دست یابد. در این جا منافع پاکستان و امریکا کاملاً تلاقی می گردد که اگر چنین هم نمی بود پاکستان به عنوان یک دولت پوشالی و وابسته نمی تواند، از آنچه امریکا می خواهد سرپیچی کند. پاکستان در کنار امریکا قادر به دستیابی به طیاره های پیشرفتۀ فانتوم و حتی سلاح اتومی شد و در حال حاضر آن کشور را با دستگاه های هدایتگر بم های لیزری مسلح می سازد. پاکستان سال ها چون سگ پاسبان منافع امریکا در جلوگیری از نفوذ شوروی به جنوب عمل کرد و یکی از رأس های مثلث دفاع امریکا از بحر هند نامیده می شد. بعد از فروپاشی رژیم شاه در ایران، تمامی اسناد سازمان سیا به اسلام آباد انتقال داده شد و اکنون هیچ تغییری در پاکستان بدون رأی و نظر امریکا و در قدم دوم انگلیس صورت گرفته نمی تواند. تمامی جنرالان پاکستانی در امریکا و انگلیس تحصیل می کنند و گوش به فرمان امریکایی ها هستند. 27 درصد سرمایه گذاری های خارجی پاکستان در کنترول امریکا و 25 درصد در کنترول انگلیس ها قرار دارد.
به این صورت کنترول پاکستان و آی اس آی بر طالبان در حقیقت کنترول امریکا بر آنان است و اینکه چرا در شرایط حساسی که کرزی، انگلیس ها و سعودی ها به دنبال مذاکره و مصالحه با طالبان اند، پاکستانی ها شاه کلید طالبان یعنی ملا برادر را دستگیر می کنند، کسی که تمایل به مذاکره داشت و امریکا ظاهراً در بدل آن برای پاکستانی ها 394 ملیون دالر پرداخت و نشان داد که امریکا هنوز برای ریشه کن کردن و یا به قدرت آوردن طالبان بر صحنه نیاز به زمان دارد و در تحلیل نهایی کسی غیر از امریکا و چوبدستش پاکستان قادر به همچو مصالحه ای بوده نمی تواند.
امریکا هنوز 30 هزار نیروی دیگرش را به افغانستان نیاورده و برای این آوردن، عملیات مارجه (منطقۀ کوچکی در جنوب ولسوالی نادعلی) را با 15 هزار نفر به راه انداخت تا اینطور به جهانیان بگوید که وقتی برای تصرف مارجه 15 هزار نیرو کار است، پس برای شکست طالبان هنوز هم به نیروی بیشتر امریکایی ضرورت است، ورنه امریکایی ها با نیروی 1500 نفری قادر شدند ولایت پر آشوب لوگر را که محل مهم فعالیت طالبان و حزب اسلامی بود، در دو ماه رام کنند.
با توضیحات بالا روشن می گردد که نزد امریکایی ها در اشغال افغانستان، هیچ سردرگمی وجود ندارد و کارها بر همان ستراتیژی از قبل تعیین شده پیش می روند. این فقط افراد ناآگاه، ساده و کم معلومات اند که با ندیدن تمام جوانب اشغال، عوض اینکه ناآگاهی های خود را اصلاح کنند، اشغالگران را بدون طرح و برنامه می دانند و می خواهند این فکر ملانصرالدینی را بر دیگران هم بقبولانند. امریکا برای حضور درازمدت آمده تا از یک طرف از این طریق به کنترول کل منطقه بپردازد و از سوی دیگر با تمام هست و بود خود، افغانستان را نیز چپاول نماید. افغانستان در سیاست های قاره ای امریکا فقط یک نقطه است و آن هم نقطۀ بسیار با ارزش که می خواهد حداقل 90 سال آن را در مشت خود داشته باشد، ورنه سرکوب جریان بی بنیاد و فاشیستی مثل طالبان برایش از خوردن یک قورت آب هم آسانتر می باشد (طالبان نیرویی به شدت ضد مردمی و جاهلی می باشد که مورد حمایت اکثریت مردم افغانستان قرار ندارد). این رسالت و اصالت نیروهای انقلابی است که با ساختن حزب پیشاهنگ از طریق راه محاصرۀ شهرها از طریق دهات تمام اشغالگران را برانند و بر ویرانه های اشغال، دیکتاتوری پرولتاریا را برپا دارند، کاری که در ویتنام صورت گرفت و تا آن زمان افغانستان هرگز ویتنام نخواهدشد، ورنه تجارب اشغال در کشورهای دیگر و خود افغانستان نشان می دهد که غارتگران در ابتدا به فتح و استحکام خود می اندیشند و بعد در پی اهداف ستراتیژیک شان بر می آیند؛ چیزی که در افغانستان به طور سیستماتیک جریان دارد.

مرگ بر امپریالیز م
در راه سوسیالیزم، به پیش


سازمان انقلابی افغانستان
7 حوت 1388