۱۳۹۱ تیر ۶, سه‌شنبه

گاهنامۀ هنر و مبارزه


12 ژوئن 2012



در پی مقاله ای که روز 10 ژوئن پیرامون تشدید اختلافات ایران و جمهوری آذربایجان منتشر کردیم، جهت گسترش درک عمیقتر ریشۀ «اختلافات» فعلی بین این «دو کشور»،رفیق ابراهیم شیری دو مقالۀ بسیار جالب برای ما ارسال داشته است. این دو مقاله چشم انداز روشنی از ریشۀ اختلافات و به ویژه چگونگی قراردادهای بین المللی و علاوه بر این نقش ایالات متحده در مسائل کنونی را مطرح می سازد، که خواندن آن را به همه توصیه می کنیم.




فهرست دو مقالۀ ا.م.شیری

1) سوز و گدازهای آمریکا پیرامون نشست تهرا ن ٢۶ ⁄ ٧ ⁄١٣٨٦



2)کنفرانس تهران و نقش آمریکا در گره کور خزر ۲ آبان ١٣٨٦







سوز و گدازهای آمریکا

پیرامون نشست تهران

ا. م. شیری

٢۶ ⁄ ٧ ⁄١٣٨٦

٢٤ مهر ماه سال ١٣٨٦، دومین اجلاس سران کشورهای ساحلی دریاچۀ خزر، برای تعیین رژیم حقوقی این دریاچه، در تهران تشکـیل گردید.

دریاچۀ خزر، بزرگترین قطعۀ آبی بستۀ جهان، که به دلیل وسعت آن، به اشتباه، دریا نیز نا میده می شود، ٢٦ متر پائین تر از سطح آبهای آزاد، در محدودۀ پنج کشور آذربایجان، ایران، ترکمنستان، روسیه و قزاقستان واقع است و هیچ پیوندی با آبهای آزاد جهان ندارد. تنها راه ارتباطی آن به آبهای آزاد، کانال ولگا -ـ دُن واقع در خاک روسیه می باشد. این دریاچه، دارای منابع عظیم نفت و گاز بوده و سرشار از گونه های منحصر بفرد جانداران دریائی و بویژه خاویار می باشد.

دولت آمریکا بلافاصله بعد از تخریب و تجزیۀ اتحاد شوروی، دریاچۀ خزر را دریا و جزء منابع استراتژیک حیاتی خود اعلام کرد و از آن پس، «کشورهای جدید» منطقه را بی محابا به جولانگاه خود تبدیل نمود. بدین سان، باعث بروز اختلافات و مشکلاتی شد که، طی مدت بیش از یک و نیم دهۀ اخیر، دولتهای منطقه قادر به حل آن نبوده اند.

تحت فشار آمریکا، کشورهای تازه «استقلال» یافتۀ منطقه، علیرغم اعلام پایبندی خود به معاهدات بین المللی اتحاد شوروی در اجلاس «آلما آتا» در سال ١٣٧١، مجبور شدند، قراردادهای سالهای ١٩٢١ و ١٩٤٠ بین ایران و اتحاد شوروی در بارۀ رژیم حقوقی دریاچۀ خزر را نادیده گرفته و آن را مجدداً مورد بررسی قرارداده و تعیین نمایند.

مسئلۀ رژیم حقوقی دریای خزر که، بعد از تخریب اتحاد شوروی، به یکی از معضلات پیچیده، به عبارت صحیح تر، پیچانده شده و ادامه دار منطقه تبدیل گردید، از یک نکـتۀ بسیار ظریف که آمریکا و جنتلمنهای دموکرات غربی مطرح ساختند، آغاز گردید و آن اینکه، خزر، دریاست، نه دریاچه! اصرار آنها برای دریا نامیدن خزر، بدین خاطر است که، بر اساس مقررات و قوانین بین المللی دریانوردی و دریاها، مندرج درمعاهدات بین المللی سالهای ١٩۵٨ و ١٩٨٢، همۀ کشورهای جهان مجازند در "دریای" خزر به اکتشافات مشغول شده، ماهی گیری نمایند و نیروی نظامی داشته باشند و کشورهای حاشیه نیزموظفند راه ورود آنها را باز گـذارند، در غیر این صورت، با شورای امنیت سازمان ملل متحد و تحریمها و تهدیدات آن، و در نهایت با «جامعه جهانی»، یعنی آمریکا، مواجه خواهند شد. آمریکا برای دستیابی به این هدف، قایقهای توپدار خود را تحت پوشش هدیه به آذربایجان، وارد آبهای خزر ساخت. کشتی تحقیقاتی اجاره ای انگلیس، بمنظور جستجوی منابع نفتی، وارد آبهای ایران شد و با تیراندازی نیروهای ایرانی، از آبهای سرزمینی این کشور خارج شد و کار خود را متوقف کرد. کـنسرسیوم بین المللی نفـت که، درپی انعقاد قرارداد سال ١٩٩۵شرکتهای بزرگ نفتی با آذربایجان، موسوم به قرارداد «قرن»، تشکیل گردید، معادن نفت و گاز «گونشلی»، غنی ترین معادن نفت خزر را، که به ادعای جمهوری ترکمنستان، در آبهای سرزمینی این جمهوری واقع است، مورد بهره برداری قرار داد و...

بدین ترتیب، تعیین رژیم حقوق دریاچۀ خزر تا کنون، در نتیجۀ سیاستهای سلطه گرایانه و توسعه طلبانۀ آمریکا، به معظل تبدیل شد. کشورهای ساحلی نیز هر یک بنابه مصالح و منابع خود، پیشنهادهای مختلفی را مطرح می کردند. بالاخره، در سال ٢٠٠٣، سه جمهوری آذربایجان، قزاقستان و روسیه، ٦٤٪ دریاچۀ خزر را بین خود به ترتیب،با نسبت ١٧، ٢٨ و ١٩درصد تقسیم کردند و ٣٤ درصد باقی را به عنوان سهم ایران و ترکمنستان، به عهدۀ آنها واگذار نمودند. ولی، ایران، به تقسیم برابر بستر دریاچۀ خزر بین پنج کشور ساحلی اصرار می ورزد.

نظام حقوقی دریاچۀ خزر بین اتحاد شوروی و ایران، برمبنای قراردادهای سالهای ١٩٢١ و١٩٤٠ بین دوکشور، بر مبنای مدیریت مشترک در سطح، یعنی، حق کشتیرانی و ماهیگیری برابرحقوق در آبهای دریاچۀ خزر و قعـر آن بر اساس خط مستقیم فرضی از نقطۀ مرزی آستارا تا روستای حسنقلی یا حسنلو در ترکمنستان، تعیین شده بود و آن، در حدود ١١٪ قعـر را شامل می شد. بدین ترتیب، هیاهوی تبلیغاتی آمریکا پیرامون اینکه، در دورۀ شوروی۵٠٪ خزر به ایران تعلق داشت و در نشست تهران برای تعیین رژیم حقوقی جدید، سهم ایران به ١٣٪ کاهش می یابد، خزعبلاتی بیش نیست. علاوه بر آن، اگر نقشه دریای خزر را در نظر بگـیریم، براحتی دروغهای آمریکا مبنی بر اینکه ۵٠ ٪ خزر در دورۀ شوروی، سهم ایران بود، موضوعی غیر عقلانی است. چرا که، اگر خزر با خط مرزی شرق ــ غرب به دو قسمت برابر تقسیم شود، در این صورت، تمام سواحل آذربایجان و ترکمنستان باید به تملک ایران در آید و یا اگـر با خط مرزی شمال ــ جنوب تقسیم گردد، این، از آن هم مضحک تر خواهد بود. زیرا هیچ سهمی برای روسیه و قزاقستان باقی نخواهد ماند. بنابر این، تمام سوز و گـدازهای آمریکا، پخش شایعۀ ناشیانه مبنی بر توطئۀ تروریستی برعلیه ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه در تهران و اشک تمساحی که گویا بخاطر پایمال شدن حق ایران می ریزد، همه و همه، ناشی از آن است که، تا کـنون نتوانسته است به نظامی کردن دریاچۀ خزر موفق شود و تسلط خود برثروتهای آن را هم هنوز تـثبـیت نکـرده است.



کنفرانس تهران

و نقش آمریکا در گره کور خزر

ا. م. شیری

۲ آبان ١٣٨٦

دومین اجلاس سران کشورهای ساحلی دریای خزر که، ٢٤مهر ماه سال جاری(١٣٨٦)، برای تعییـن نظام حقوقی این دریاچه، در تهران تشکـیل گردید، بدون پرداختن به این موضوع و در نتیجه، بدون دست یابی به هیچ توافقی در این زمینه، با صدور قطعنامۀ ٢۵ ماده ای، مبنی برهمکاری اقتصادی ــ سیاسی پایان یافت. بدین ترتیب، کنفرانس تهران، بار دیگر نشان داد که، نظام حقوقی دریای خزر بر عکس آنچه که به سادگی بین ایران و اتحاد شوروی معین شده بود، به گره کوری تبدیل شده است و در چشم انداز نزدیک قابل گشودن نیست. چگونه و چرا؟

جستجوی آن عواملی که باعث شد تا مسئلۀ تعیین نظام حقوقی جدید دریای خزر به گره کوری تبدیل شود، در منطقه و بدون توجه به سیاست خارجی آمریکا، تنها یک ساده نگری خواهد بود. چرا که، این مسئله نیز، یکی از اجزا جدائی ناپذیر سیاست جهانی سازی آمریکائی است.

امپریالیسم و بویژه دولت ایالات متحدۀ آمریکا، بدنبال تجزیه اتحاد شوروی، اعطای "استقلال" به جمهوریهای منشعـب از آن و پاک کردن کشورهای آلمان دموکراتیک و چکسلواکی از نقشه جغرافیائی جهان، بر شدت سیاستهای جهان گشایانۀ خود افزود و با تمام قوا، اقدامات خود را به سوی جهانی سازی و ایجاد جهان تک قطبی معطوف نمود. برجسته ترین نمود این سیاست، راه انداختن حوادث خونین بالکان، تجزیه و اشغال جمهوریهای یوگسلاوی، افغانستان، عراق، طرح خاورمیانۀ بزرگ و مسئلۀ ایران در چهارچوب همین طرح می باشد. به عبارت روشـنتر، هر چند کنفرانس تهران و قطعنامۀ پایانی آن نشانۀ شکست سیاست خارجی آمریکا بود، با اینهمه، مؤثرترین مانع در راه تعیین نظام حقوقی جدید دریای خزر می باشد.

آمریکا، برای پیشبرد همین سیاست، از همۀ اهرمهای فشار برای تحت کنترل در آوردن ایران، از غنی سازی اورانیوم گرفته تا مسئلۀ حل نشدۀ ملی، دموکراسی، حقوق بشر و حتی تعیین نظام حقوقی دریای خزر، استفاده می کـند. مشکل تعیین نظام حقوقی جدید دریای خزر نیز درست از همین جا ناشی می شود.

وارثان اتحاد شوروی، علیرغم اینکه، در کنفرانس «آلما آتا» (سال ١٣٧١)، پایبندی خود به تعهدات و قراردادهای بین المللی اتحاد شوروی را اعلام کرده اند، ولی، برخی از کشورهای ساحلی، به این تعهد خود، وفادار نماندند که خود این، نتیجۀ سیاستهای خارجی آمریکا، برای چنگ انداختن به منابع طبیعی دریای خزر و اصرار برای حضور نظامی در آن می باشد. بدین ترتیب، مسئلۀ تعیین نظام حقوقی جدید دریای خزر از چهار چوب اخـتیارات دولتهای منطقه خارج گردید و پای ایران نیز به این موضوع کشیده شد. بخصوص، اگر این مسئله را نیز در نظر بگـیریم که، یکی از طرفهای پیشین(ایران) در دریای خزر، ثابت و فقط ، طرف دوم (اتحاد شوروی)، در سواحل خزر، چهار وارث از خود بجای گذارده است و علی الاصول، اگر قرار بود در اینجا، اختلافی بر سر تقـسیم ارث پیش آید، می بایست در بین آن چهار وارث پیش می آمد. در عین حال نباید فراموش کرد که، در دورۀ شوروی، نه تنها حدود ایران، حتی، حدود قلمرو جمهورهای ساحلی خزر نیز، معین و مشخص شده بود.بدین ترتیب، علیرغم همۀ اینها، حوزه خزر به یکی از کانونهای تشنج جهان مبدل شده است.

در اینجا، سعی ما بر شناخت آن علل و عواملی است که، مسئلۀ تعییـن نظام حقوقی جدید دریای خزر را به گره کور تبدیل کرده است. بر اساس ارزیابی عملکردهای هفده سالۀ بعد از تجزیه اتحاد شوروی، حاصل تلاش امپریالیسم برای ساختن جهان تک قطبی است و آنها عبارتند از:

١– تغییر مرزهای جغرافیائی کشورهای جهان، اعم از خاکی و یا آبی؛

٢– گسترش مرزهای سیطره سیاسی؛

٣– نظامی کردن دریای خزر با هدف تسلط نظامی بر منابع انرژی؛

٤– تکمیل محاصرۀ ایران، به عنوان یکی از کشورهای بزرگ منطقه و جهان.

همه آنچه در پیرامون مسئلۀ تعیین نظام حقوقی جریان می یابد، عبارت از تأمین منافع رژیم حاکم بر دهکدۀ جهانی است. در اینجا، ما به بررسی تاریخچۀ این مسئله می پردازیم.

مسئله اساسی سیاست خارجی هر دولت، تعیین منافع ملی کشور و تأمین آن در عرصه بین المللی است. موفقیت هر دولت با تعیین درست و دقیق اهداف و حفظ امکانات پیشرفت روزافزون ملی در آینده وابستگی دارد. ولیکن، در مناسبات سیاست جهانی مواردی هست که منافع مختلف ملی با شرایط موجود تلاقی میکنند(منافع با شرایط مطابقت نمی کند). عامل اصلی اختلافها و مشکلات حاصل از آنها هم، عبارت از منافعی است که بعنوان نیازها آگاهانه شناخته می شود. در این صورت، خود منافع به سه گروه: منافع مهم حیاتی(اصلی)، منافع مهم (عمده) و منافع غیرمقدم(فرعی) تقسیم می شود. اگر منافع دارای اهمیت درجه دوم(فرعی)، به عبارتی دیگر، واقع در موقعیت میانی، با هم تلاقی نمایند، می توان به شیوه های مسالمت آمیز به حل و فصل آن موفق شد. اما، اگر منافع مربوط به گروه منافع اصلی، یعنی منافع مهم حیاتی، با هم رو در رو قرار گیرند، بسیاری اوقات، اوضاع تا درجۀ فاجعه آمیزی ارتقاء می یابد. در آن صورت نیز، حل توافقی مسائل، عاقلانه خواهد بود. اما، به این مسئله هم باید توجه کرد که، ممکن است منافعی برای یک طرف، اصلی و عمده و برای طرف دیگر فرعی باشد، در این صورت، با مصالحه و گذشت طرف دوم، می توان به به توافق دست یافت.

برای درک همه جانبه از مفهوم «منافع»، یادآوری این واقعیت لازم است که، همه آنها دارای خصوصیات دوگانه نمی باشند. گاهی اوقات، شرایظ طوری پیش می آید که، منافع چند طرف، از جمله، دولتها، شرکتها، کمپانی ها، سازمانهای مختلف و... در مقابل هم قرار می گیرند، تنظیم آنها از طریق تماس و گفتگو، اساسا از راه مذاکره ممکن است.

آخرین ربع قرن بیستم، در مناسبات بین المللی، زمانی که جنگ سرد فروکـش کرد و سپس به پایان رسید، نقش مذاکره در حل و فصل مسائل و مشکلات به حدی افزایش یافت که، این دوره، بعنوان «دوره مذکره ها» درتاریخ ثبت شد. بر پایۀ منافع چند جانبه، اشکال مذاکرات نیز تغییر یافت، برخی از آنها، شکل دائمی و حتی، میانجی گری بین المللی بخود گرفتند. ضرورت دست یابی به توافق واحد در مورد مسائل زیست محیطی، انرژی اتمی (هسته ای)، مبارزه با جرایم سازمان یافته و برای قطع خطوط نقل و انتقال مواد مخدر و غیره، ضرورت مذاکرات متخصصین را تائید نمود. حق انتخاب آزاد، خط استراتژیک طرفهای مذاکره می باشد. هدف نهائی همۀ آنها، حل و فصل و تنظیم مشکلات میباشد. بنابراین، استفادۀ متقابل از روش های علمی، عملا می تواند در حل و فصل مسائلی که حل آنها بسیار سخت می باشد، موجب خروج از بن بست گردد.

در حال حاضر، ١۵سال است که مذاکرات پیرامون مسئله تعیین نظام حقوقی جدید دریای خزر ادامه دارد. این مسئله با مسائل ژئوپولیتیکی، منافع کشورهای بزرگ و منطقه، شرکت ها و کمپانیهای نفتی، سازمانهای اجتماعی بین المللی و ملی، سیاستمداران و سیاستها ارتباط دارد. روشن است که خزر دارای منابع غنی هیدروکربن بوده و یکی از اولین جایگاهها را در جهان احراز می کند. متخصصین ارزیابیهای مختلفی از میزان ذخایر آن ارائه می دهند. ولیکن همه آنها بر این نظر اند که طی قرن ٢١ بعد از منطقه خاور میانه و سیبری، این منطقه، سومین منبع تأمین نفت جهان، خواهد بود. بر اساس بررسیهای مختلف، ظرفیت ذخایر نفتی حوزۀ دریای خزر بیش از٢٤ میلیارد تن میباشد. علاوه بر این، وجود پارافین، گوگرد وسایر مواد هیدروکربنی معطردر ترکـیب ذخایر نفتی حوزۀ دریای خزر، امکان تولید روغن های صنعتی گوناگون و سوخت جت را میسرساخته و نشاندهندۀ کیفـیت مرغوب و توانائی رقابت آن می باشد. اتفاقی نیست که بسیاری از شرکت های نفتی جهان غرب، با جمهوری آذربایجان و قزاقستان قرارداد نفتی منعقد کرده اند. علاوه بر کشورهای تازه استقلال یافتۀ حوزۀ دریای خزر، از جمله، جمهوری فدراتیو روسیه، کشورهای ایالات متحد آمریکا، ترکیه، ایران، کشورهای عربی و متحدین آنها، نیز در این قرارداد ذینفع هستند. علاوه بر آن، با احداث خط لوله انتقال نفـت، کشورهای خارج از حوزه دریای خزر، امکان بهره وری از ثروتهای نفتی این حوزه را نیز بدست آورده اند. در حال حاضر، کارها در مقیاس گسترده ای اجرا می گردد. با این همه، اختلافات برسر مالکیت منابع نفتی حوزۀ دریای خزر، همچنان ادامه دارد. زیرا، صاحبان اصلی آن، تنها آذربایجان و قزاقستان نبوده و ایران، ترکمنستان و روسیه نیز حق مالکیت بر آن را دارند. دریای خزر از طریق کانال ولگا – دن (واقع در اراضی جمهوری فدراتیو روسیه) با دریای آزوف، و از آنجا با دریای سیاه، که در محدوده اراضی کشورهای روسیه و اوکرائین قرار دارد، و از آن طریق، همانند سایر کشورها، با دریای آزاد و با مناطق ویژه اقتصادی کشورهای ساحلی آن ارتباط برقرار می کـند.

لازم به یادآوری است که، طبق قراردادهای منعقده بین ایران و روسیه (اتحاد شوروی)، هیچگاه دریای خزر به روی کشور ثالثی باز نبوده است. بدین ترتیب، هیچیک از قوانین بین المللی مربوط به حقوق «آبهای بین المللی» و یا مقررات «دریائی» شامل دریای خزر نبوده است. بعلت عدم امکان تعریف خزر به عنوان دریا، باید آن را دریاچه نامید که در داخل اراضی کشورهای ساحلی آن محصور است. این بدان معنی است که، یا باید دریاچه ای مشاع (براساس برابر حقوقی کامل) و یا مشاع با حقوق غیر برابر ــ با حق حاکمیت حساب شود که، همه کشورهای ساحلی حق استفاده از آن را دارند، و یا می توان بعنوان دریاچه داخلی محسوب کرد، که باید از خط میانی تقسیم و به حریم ارضی کشورهای ساحلی افزوده شود. در اینجا یادآوری این موضوع لازم است که، در سال ١٩٩٢، دادگاهی بین المللی برای رسیدگی به مسئلۀ حق مالکیت مشاع کشورهای ساحلی بر خلیجهای مشهور تاریخی، بعد از کسب استقلال مستعمرات، تشکیل شد (پروندۀ «کشور» در مورد جزایر و مرزهای دریائی)، این دادگاه با استناد به استفاده دائمی و صلح آمیز آبهای آن از سوی کشورهای ساحلی، مالکیت مشاع آنها را برسمیت شناخت. این رویداد، منعکس کـنندۀ قوانین موجود شناخته شده و الزامی در بارۀ حق وراثت دولتها به اراضی دریائی است. در اینجا نیز، هرگونه تعریف حاکمیت مشترک، از جمله مشاع، باید متکی برپایۀ تجارب موجود دولتها تا سقوط اتحاد شوروی باشد. بنابراین، ضرورتا، باید واقعیت مشاع و یا حق مالکیت مشترک ایران و اتحاد شوروی سابق را مشخص کرد. توضیح دقیق حقوق این دو کشور، می تواند بحث و گـفـتگـو پیرامون حق وراثت کشورهائی را که در سال ١٩٩١استقلال یافتند، مجاز نماید.

مسئلۀ اساسی حقوق بین المللی عبارت از این است که، آیا خزر را طبق تعاریف حقوقی پذیرفته شده در مورد دریاها، می توان «دریا» نامید و یا باید آنرا بعنوان دریای داخلی، یا «دریاچه بین المللی» شناخت. همۀ کسانیکه در بارۀ این مسئله اظهار نظر کرده اند، بر این نظرند که، خزر را نمی توان «دریای آزاد» تعریف کرد. در آن صورت، سئوال دیگری به این ترتیب پیش می آید که، آیا می توان در چهارچوب حقوق بین المللی، آن را «دریای داخلی» و یا دریای «نیمه آزاد» شناخت؟ لازم به تأکید است که تا کـنفرانس سوّم در بارۀ حقوق دریاها، این درک، دور از ابهام تلقی نمی شد و نظر حقوقدانان اصلی تنظیم کـننده آن نیزکاملا متضاد بود. در کنوانسیون ژنو در سال ١٩۵٨، مسئلۀ حقوق ویژۀ دریاهای داخلی و نیمه آزاد مطرح شد. اما، توافقی در این زمینه حاصل نشد و بحث در این مورد ادامه نیافت. بدین ترتیب، کنوانسیون ژنو هیچ مسئله ای مربوط به حقوق دریاها را تصویب نکرد. در سال ١٩٨٢ با مصالحه و گذشت متقابل دولتها، کـنوانسیون دریاهای نیمه آزاد داخلی( مواد ١۲۲و ١٢٣) به تصویب رسید. بیش از٦٠ کشور جهان آنرا تأئید کردند. بسیاری از مواد کنوانسیون، آن موازین بین المللی هستند که اجرای آنها برای همه کشورها الزامی می باشد، ولی، برخی مواد دیگر آن، از جمله مواد ١۲۲و١٢٣ چنین نیستند. کشورهای اتحاد شوروی سابق و عراق با استناد به مادۀ ١٢٣، از امضای کنوانسیون امتناء کردند. حتی، در محتوای کنوانسیون هم، « خلیج، حوزه و یا دریا، یعنی قطعۀ آبی محصور در اراضی یک یا دو کشور که، از طریق تنگۀ باریک به دریای دیگر و یا اقیانوس مرتبط می شود، دریای داخلی» تعریف می شود. این تعریف، همچنین، «شامل دلتای رودخانه هائی می شود که کلا و یا بخشا، جزء دریاهای سرزمینی و یا مناطق ویژۀ اقتصادی دو و یا چند کشور ساحلی می باشد». از چنین تعریفی می توان این نتیجه را گرفت که، مفهوم ضوابط «دریاهای داخلی» را نمی توان به دریای خزر تطبیق کرد. یکی از معیارهای ضروری قضاوت این می تواند باشد که، قطعۀ آبهای داخلی را وقتی می توان «آبهای بین المللی» نامید که کشتیهای کشور ثالث باید از همان حقوق دریانوردی در آن برخوردار باشند که در دریاهای آزاد و یا مناطق ویژه اقتصادی کشورهای ساحلی هستد.

براساس قراردادهای منعقده بین ایران و اتحاد شوروی در در سالهای ١٩٢١، ١٩٢٧و١٩٤٠، طرفین، از حق کشتیرانی آزاد و برابر در دریای خزر دارا بوده و میتوانستند در اراضی ده مایلی ماهیگیری نمایند. درمکاتبات متقابل وزارت امور خارجه ایران و اتحاد شوروی در مورد قرارداد منعقده ٢٤ مارس سال ١٩٤٠ نیز، این موضوع که «دریای خزر متعلق به اتحاد شوروی و ایران بوده و فقط منعکس کـننده منافع طرفین معاهده می باشد»، صریحا منعکس شده است. ولیکن در این قراردادها، نظام حقوقی دریای خزر مشخص نشده و لذا، این مکاتبات ارزش حقوقی ندارد. در عین حال، این مکاتبات بدون تعیین مرزها در دریای خزر، در تجارب عملی، مالکیت دولتها را تأیید میکند. بنابراین، روشن میشود که در دورۀ مذکور، دریای خزر موضوع مشاع بوده است. این واقعیت غیر قابل تردیدی است که اتحاد شوروی و ایران از منابع طبیعی دریای خزر واقع در اراضی متعلق به خود، بدون مشارکت کشور ثالث بهره برداری میکردند.

در بیانیه سال ١٩٧٣ ایران به سازمان ملل متحد گـفته می شود که « در رابطه با دریای خزر، از اصول قوانین بین المللی مربوط به حقوق آبهای بسته پشتیبانی خواهد کرد». با استفاده از تجارب حقوقدان بین المللی اپنهایم، در بررسی «دریاهای داخلی» و «دریاچه های بین المللی»، این نتیجه بدست می آید که برای تعیین مرزهای آبی، از همان مقررات مربوط به تعیین مرزها در خشکی می توان استفاده کرد. غالباً چنین شیوۀ تعیین مرزها بر اساس قراردادهای منعقده حل و فصل میگردد. ولیکن در دورۀ حاکمیت شوروی، خط مرزی غیر رسمی میان اتحاد شوروی و ایران، علیرغم آنکه هیچگاه از طرف ایران برسمیت شناحته نشد، موجود بود. با این وجود، کشتیها و هواپیماهای نظامی طرفین بدون اجازه از خط مرزی عبور نمیکردند. پس چنین استنباط میشود که در آن شرائط ، تعیین مرز در دریای خزر، بر اساس رژیم حقوقی عادی بوده است. تجربه دادگاه های حقوقی بین المللی معاصر اصول عدم تغییر مرزهای دولتی را، بر اساس حق وراثت دقیق هر دولتتثبیت می نماید. حل مسئلۀ حقوقی دریاچه های داخلی کشورهای آفریقائی بعد از رهائی از قید استعمار، درتجربه جهانی، موجود است، بدین ترتیب که مرزهای خشکی کشورهای وارث، تا آبهای آنها شناخته شدند.

کولومبوس پیشنهادی را به ترتیب ذیل ارائه داد: «هر گاه سواحل دریاچه ها بسته و در میان دو کشور و یا بیشتر محصور باشد و مرز بین این کشورها هم مشخص نشده باشد و یا در میان این کشورها توافقنامه ای مبنی بر تعیین مرزها موجود نباشد، در این صورت، باید با احترام به حق حاکمیت هر کشوری در آبهای سرزمینی آن، بخش مرکزی دریاچه مثل دریاهای آزاد، بعنوان مرز آن کشورها شناخت شود». خود این دیدگاه مؤید این واقعیت است که به نظر باتلر، « آبهای سرزمینی در دریای خزر موجود نبوده و فقط اراضی ده مایلی جهت ماهیگری در نظر گرفته شده است». تعیین چنین منطقه ماهیگیری، نمی تواند به مفهوم مشارکت مشاع و یا حق حاکمیت مشترک ارزیابی شود. علاوه بر آن، هیچ مانعی بین کشورهای ساحلی وجود ندارد که بر اساس مشارکت مشاع و یا حاکمیت مشترک، برای تقسیم دریاچه بین خود و یا استفاده از منابع طبیعی آن، از قبیل ماهیگیری، حفظ محیط زیست، نتواند در چهار چوب قراردادها توافق نمایند.

یادآوری این نکته لازم است که هیچ یک از کشورهای تازه استلال یافته، علنا و رسماٌ قراردادهای سال ١٩٢١ و ١٩٤٠ اتحاد شوروی و ایران را لغو نکرده اند و افزون بر آن، این کشورها، عضو کشورهای مشترک المنافع بوده و مطابق بیانیه آلما آتا، خطوط مرزی موجود در دریای خزر را قبول کرده اند.

از سال ١٩٩٣ تمام کشورهای تازه استقلال یافتۀ حاشیه دریای خزر، در سازمان کشورهای مشترک المنافع عضو بوده، بیانیه ها و پیشنهادهای خود را مبنی بر ضرورت عقد قرارداد در مورد دریای خزر را اعلام کرده اند. جمهوری ترکمنستان در مورد منابع طبیعی ساحلی دریای خزر ادعای اعتراضی خود را اعلام کرده است. بر اساس طرح قرارداد پیشنهادی جمهوری قزاقستان در سال ١٩٩٣، باید دریای خزر از خط وسط به مناطق ملی تقسیم می گردید و هر کشور ساحلی می توانست در آبهای بخش ساحلی خود استقلال کامل داشته باشد. جمهوری آذربایجان نیز در آغاز سال ١٩٩٤ از طرح مشابهی جانبداری کرد و اعلام کرد که دریای خزر دریاچه بسته ای است. ایران نیز پیشنهاد تقسیم مساوی دریای خزر میان ۵ کشور و مالکیت هر کشور بر ٢٠٪ اراضی آن را اعلام کرد. ولی، در این صورت، آذربایجان بخش از اراضی دارای منابع غنی نفت و گاز واقع در بخش جنوبی دریای خزر را از دست میداد و سهم جمهوری قزاقستان مطابق این تقسیم، تا ٣⁄١کاهش میافت. بنابر این، این کشورها با پیشنهاد ایران مخالفـت کردند. نا گفته نماند که، جمهوری ترکمنستان با آنکه در صورت قبول پیشنهاد ایران، می توانست بخش عمده ای از سهم خود در دریای خزر را که بالاتر از مرز ایران و اتحاد شوروی واقع است، از دست بدهد ولی، مخالف آن نبود. در ماه دسامبر سال ١٩٩٧ رئیس جمهور ترکمنستان( فـقـید) با صدور فرمان شماره ٣٤٦٧، «خط مرزی جمهوری ترکمنستان و مناطق جغرافیای آن در سواحل دریای خزر» را اعلام کرد. در این فرمان عملا بر تقسیم بستر دریای خزر به اراضی ملی تأکـید شده است. بعد از مدتی ترکمنستان نظر خود را در مورد تقسیم سطح دریای خزر نیز اعلام کرد. این کشور، پیشنهادی مبنی بر اعلام سطح آبی ١٢ مایلی به عنوان اراضی ملی و تا ٣۵ مایلی، بعنوان منطقه منافع اقتصادی هر یک از کشورهای ساحلی را ارائه داد. در این پیشنهاد، قسمت باقی مانده وسطی سطح آب دریا، برای کشتیرانی در نظر گرفته می شد. ولی، روسیه، دید دیگری نسبت به مسئله دارد و وزارت امور خارجه آن مرتبا تأکید می کند که، دریای خزر قطعه آبی داخلی متعلق به کشورهای حاشیه ای آن بوده و هرگونه اقدام یک جانبه برای بهره برداری از منابع طبیعی آن، غیر قانونی است. کمیتۀ "روس کوم نیدرو" که مسئول اعطای جواز بهره برداری از منابع هیدروکربنهاست، بشکل رسمی از این نظر جانبداری کرد. در عین حال، وزارت صنایع سوخت و انرژی و همچنین نخست وزیر جمهوری فدراتیو روسیه، از موضع رهبری وزارت صنایع نفت، مبنی بر اینکه، سهم روسیه تثبیت شده است، جانبداری کردند و اعلام داشته اند که هر کشور ساحلی خزر می تواند به فعالیتهای مجاز اقتصادی در آبهای بخش مربوط به خود بپردازد.

پس از موافقتنامۀ آستاراخان در سال ١٩٩٣و بعد از عقد " قرارداد عصر" بین جمهوری آذربایجان و کنسرسیوم نفت در سال ١٩٩۵، مذاکرات میان وزارتخانه های ذیربط کشورهای ساحلی در مورد رژیم حقوقی دریای خزر و بهره برداری از منابع طبیعی آن، ادامه دارد. در سال ١٩٩٦، گروه کاری جهت بررسی کنوانسیون مربوط به رژیم حقوقی خزر، تشکیل گردید و به این نتیجه رسیدند که بستر دریای خزر تقسیم شود و از آب های آن بشکل مشاع استفاده گردد. ولی، علیرغم آن، در مدت ١٠سال فقط یک طرح ٢٢ماده ای آماده شده که ۵٠٪ آن تأیید گردیده است و پیش بینی حل نهائی این مسئله بسیار مشکل است. بعدها معلوم شد که برخی از موافقتنامه هائی که بشکل دوجانبه و چندجانبه بین دولتهای منطقه امضاء شده است، بدون موافقت دیگر کشورها بوده است.

بدین ترتیب، مسئلۀ مالکیت برخی از معادن نفتی، همچنان مورد اختلاف است. با وجود اینکه میان جمهوری فدراتیو روسیه و قزاقستان در مورد تقسیم دریای خزر بر اساس خط میانی، موافقتنامه امضاء گردیده ولی، تا کنون مسئله مالکیت معادن نفتی کورمانقاضی و برخی از جزایر موجود در دلتای رودخانه ولگا حل نشده است. همچنین، موضوع مالکیت معادن نفتی آذری، کـپز (ترکمنستان این منابع نفتی را متقابلا خزر و سردار نامگذاری کرده است) از مسائل موارد اختلاف ترکمنستان و آذربایجان می باشد. اضافه بر اینها، ایران و جمهوری آذربایجان بر سر مالکیت برخی معادن نفتی(معادن نفتی آلوو، شرق و آراز) اختلاف دارند. اما، مذاکرات سختی بین مسکو و باکو و آستانه در بارۀ منطقۀ نفـت خیز واقع در بخش مرکزی دریای خزر جریان دارد که، معلوم نیست پروژۀ عظیم خطوط لولۀ انتقال نفت و گاز چند صد کیلومتری را که، از خاک دو و یا حتی سه کشور همسایه باید بگذرد، چگونه باید تقـسیم کرد.

باید خاطرنشان ساخت که مشکل عمده و اساسی در تعیین رژیم حقوقی جدید دریای خزر، ناشی از تقسیم منابع سطحی و قعری دریا بین کشورهای ساحلی نیست. هر چند این موضوع نیز از اهمیت کمی برخوردار نمی باشد ولی، در هر حال مسئلۀ ثانوی بوده و در درجۀ اهمیت قرار می گیرد و آن نیز از طریق نشستهای دو جانبه و چند جانبه قابل حل می باشد. مشکل اصلی و اساسی در تعیین نظام حقوقی جدید دریای خزر و تعریف خود این قطعۀ آبی محصور در بین پنج کشور ساحلی آن می باشد. کلید حل همۀ مسائل و مشکلات این است: قطعۀ آبی خزر، دریا است یا دریاچه؟ که هر یک از این تعاریف، حقوق ملی و بین المللی خاص خود را در پی دارد.

آمریکا، صریحا اصرار دارد تا کشورهای ساحلی خزر را دریا تعریف کـنند که، در این صورت، هر کشوری حق حضور نظامی و اکتشافات در آن خواهد داشت و این، قبل از همه، به نفع آمریکاست تا اولاٌ؛ خود را صاحب دریای خزر اعلام کـند و ثانیاٌ؛ دو سر حلقۀ محاصرۀ نظامی ایران از شرق و جنوب و غرب را در شمال، در دریای خزر، بهم گره بزند.

هر چند، نظام حقوقی دریای خرز تا کنون تعیین نشده و مطابق حقوق و موازین بین المللی، هر گونه توافق بر سر مسئله تعیین مرز در آبهای مورد اختلاف، تا زمانی که همه طرفهای ذینفع به توافق نهائی نرسند، فاقد اعتبار است. بدین ترتیب، نظام حقوقی دریای خزر، فعلا براساس همان قرارداد بین ایران و شوروی باقی مانده است.

تناقض موجود در وضعیت کنونی عبارت از این است که ازیک طرف، قراردادهای دوجانبه بعد از شوروی مشروعیت ندارند و ازسوی دیگر، کماکان، بعنوان اسناد رسمی، فعالیتهای اقتصادی در دریای خزر را تنظیم می کـنند.

از دیدگاه امروزی، با وجود تمام پیشرفتها در مسایل نظری و تجارب بدست آمده در این زمینه(هر چند نه چندان غنی)، بسیاری از مذاکرات، تا مرحلۀ توافـق کامل پیش نرفته است. بنابراین، مسئلۀ بازگشت به مبداء صفـر و بازبینی توافـقهای پیشین، برای رسیدن به توافق جمعی واحد، عاقلانه و ممکن به نظر می رسد.

در خاتمه، یاد آوری این موضوع خالی از اشکال است که، همچنانکه کنفرانس تهران و گره کور تعیین نظام حقوقی جدید دریای خزر نیز نشان می دهند، مشکل آمریکا با ایران تنها بخاطر توقف و یا ادامه غنی سازی اورانیوم نبوده، بلکه، هدف آن تصاحب تمام این کشور می باشد. و مزید برعلت اینکه، رژیم جمهوری اسلامی با طرح سیاستهای بغایت نادرست، مستمسکهای مساعد و مناسبی برای جهان گشایان فراهم می آورد. بویژه، زیاده خواهی این رژیم در دریای خزر(٢٠٪) از یک سو و تلاش آمریکا برای نظامی کردن آن از سوی دیگر، مانع اصلی توافق بر سر موضوع تعیین رژیم حقوقی جدید دریای خزر می باشد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

منابع و مآخذ:

-کنوانسیون سازمان ملل متحد بین المللی در باره حقوق دریا سال 1982

ـ استراتژی امنیت ملی آمریکا- واشینگتن ٢٠٠٢

ـ نورسلطان نظربایف: دریای خزر را چگونه تقسیم کنیم – «ایزوستیا،٤⁄١٠⁄٢٠٠٢

ـ ای. خئرنیکوف: تقسیم مجدد خزر٢٩⁄١⁄٢٠٠٣

ـ لیلیا میرزا زاده:نقش ارتباطات و مذاکرات در تامین منافع ملی

ـ فرمان شماره ٣٣٤٦٧رئیس جمهور ترکمنستان مبنی بر تعیین نقاط مرزی در دریای خزر.

ـ ا. احمد: ایران و آذربایجان در منگنۀ مبارزه ژئو پولیتیکی – روزنامه «اخو(بخوان)(، شمارۀ (٨٩٢ ) ١۵٤، ١٢ ⁄ ٨ ⁄ ٢٠٠٤

ـ د. فیض الله اف: «نان قندی خزر» را چگونه تقسیم کنیم؟ - آسیا و آفریقای امروز، شمارۀ ٢- ٢٠٠٧.






افزایش تنش بین ایران و آذربایجان شمالی

گاهنامۀ


هنر و مبارزه

10 ژوئن 2012

http://g-honar-v-mobarze.blogfa.com

جنگ سوّم جهانی

با

گاهنامۀ هنر و مبارزه


http://www.youtube.com/watch?v=yLQgkF_FsO4&feature=related

افزایش تنش بین ایران و آذربایجان شمالی

نوشتۀ کلارا ویس

Clara Weiss

مرکز مطالعات جهانی سازی. 8 ژوئن 2012

ترجمه توسط حمید محوی


مناسبات ایران و آذربایجان شمالی که پیش از این وارد مرحلۀ تنش آمیزی شده بود، در این روزهای اخیر دچار وخامت فزاینده تری شده است. در واقع آذربایجان شمالی برای ایالات متحدۀ آمریکا و اسرائیل در دریای مازندران نقش پست پیشگام را به عهده دارد.

تنش و لحن خطابه ها از هر دو طرف در رابطه با کنکور «یورو ویزیون» خوانندگان ترانه که امسال در باکو برگزار شد، بالا گرفت. پس از اعتراض اسلام گرایان ایرانی به برگزاری جشنوارۀ موسیقی که آن را «کاروان همجنسگرایان» بازشناسی کرده بودند، روز 29 می، آذربایجان (شمالی) مانع ورود یکی از امام های ایرانی (شخصیت مذهبی، احتمالا یکی از آیت الله های) پر نفوذ به کشور شد. طی کنکور موسیقی با خصوصیت هم جنس گرا، موج برخورد اعتراض بین هر دو کشور اغاز شد. تهران و باکو هر دو به شکل متقابل سفیران خود را فراخواندند.

30 می، دولت باکو پیغامی برای تهران فرستاد و درخواست که از محل اقامت دو نویسندۀ آذربایجانی که گویا در ایران ناپدید شده اند و اطلاعی از آنها در دست نیست، باکو را مطلع سازند. در این مورد، رسانه های روسی به شکل آشکار و صریح از «جنگ دیپلماتیک» حرف می زنند.

علیت اصلی این تنش ها همکاری تنگاتنگ آذربایجان شمالی با ایالات متحدۀ آمریکا و اسرائیل، در تدارکات جنگ علیه ایران است.

تهران بارها دولت باکو را در رابطه با ماجرای قتل دانشمندان هسته ای ایران متهم اعلام کرده که به احتمال خیلی زیاد توسط مأموران اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل انجام گرفته است. از سوی دیگر ایران به دلیل کاملا موجهی از افزایش دائمی تسلیحات ارتش آذربایجان شمالی که از سوی اسرائیل و ایالات متحدۀ آمریکا تأمین می گردد، احساس خطر می کند.

دولت های آذربایجان، روسیه، ترکمنستان، قزاقستان و ایران سال های متمادی است که بر سر قطعه ای مرزی در دریای مازندران، با منابع نفتی غنی اختلاف نظر دارند و هنوز در این مورد به نتیجۀ روشنی نرسیده اند. طاهر زینعلوف، تحلیلگر آکادمی دیپلماتیک آذربایجان(شمالی) به روزنامۀ آن لاین یوراسیانت(1) توضیح داد که آذربایجان علیه حفاری احتمالی ایران برای استخراج نفت در این منطقه اقدام خواهد کرد، زیرا این منابع را منحصر به آذربایجان(شمالی) می داند.

طی کنکور یوروویزیون خوانندگان، دو شناور جنگی در سواحل آذربایجان در بندر باکو مأموذیت گشتی گرفتند و بیانیه ای منتشر کرده و این مانور نظامی را به دلیل تهدیدات ایران معرفی کردند. در پاسخ به دولت آذربایجان، ایران با 6 شناور جنگی در مناطق مرزی با آذربایجان دست به مانور نظامی زد.

ارتش آذربایجان(شمای)، و به ویژه نیروی دریایی در این سال های اخیر دائما توسط ایالات متحدۀ آمریکا تجهیز شده است. بین 2010 و 2011 هزینۀ نظامی آذربایجان از 3 و 95 درصد به 6 و 2 دهم درصد از تولید ناخالص داخلی رسید، یعنی 3100000000 دلار. در تلگرامی به سال 2009 که ویکیلیکس منتشر کرد، دولت آمریکا در مورد آذربایجان گفته بود که «همکار مهمی در جنگ علیه تروریسم است». رهبران آذربایجان (شمالی) از جنگ کوزووو، عراق و افغانستان پشتیبانی کرده بودند.

در این گزار شبه همچنین آمده است که : «به عنوان جزء لاینفک طرح عملیات انفرادی برای همکاری با ناتو، آذربایجان اطمینان داده است که توان نیروی دریایی خود را برای شرکت در جنگ علیه تروریسم، در دریای کاسپین (دریای مازندران) افزایش دهد.

به همین علت، وزیر دفاع آذربایجان (شمالی) از دو سال پیش با وزارت دفاع ایالات متحدۀ آمریکا همکاری های تنگاتنگی برقرار کرده است...غواصان و کوماندوهای دریایی آذربایجان اموزش و تجهیزات از ایالات متحده دریافت کرده اند.

آذربایجان(شمالی) نه تنها دارای منابع سرشار نفت و گاز است، که به شکل گسترده به ایالات متحده و اروپا صادر می شود، بلکه راه پر اهمیتی برای صادرات منابع دیگر کشورهای منطقۀ پیرامون دریای خزر و آسیای مرکزی می باشد.

در گزارشی که در بالا به نقل آوردیم، به ر وشنی نوشت شده است که : «یکی از منافع کلیدی آمریکا، قابلیت آذربایجان در تداوم تولید منابع هیدروکربور موجود در پهنای دریای مازندران است.»

اسرائیل نیز مستقیما در مسلح ساختن آذربایجان شرکت دارد. در فوریۀ همین امسال باکو معادل یک میلیارد و ششصد میلیون دلار اسلحه از اسرائیل خریداری کرده است. سامانه های سفارش داده شده به اسرائیل، شامل موشک های دریاپایه و پهپاد است. به دلیل پشتیبانی های ایالات متحده و اسرائیل، باکو از هم اکنون به مجهزترین سلاح های سنگین در دریا مسلح شده و حتی از مسکو نیز قوی تر به نظر می رسد.

بر اساس گزارشات مجلۀ آمریکائی «فورین پلیسی»، اسرائیل از هم اکنون به پایگاه های هوائی در نزدیکی مرز شمالی ایران دسترسی دارد، و از آن جا

می تواند تهران را مورد تازش هوائی قرار دهد.

هفتۀ گذشته دیدیم که آذربایجان تا چه اندازه در تدارکات جنگ علیه ایران شرکت دارد، در مقاله ای که در واشینگتن پست منتشر شده بود، با دقت ماجرای سوء قصد به مقامات آمریکائی در آذربایجان به ایران نسبت داده شد.

وزیر امور خارجل آمریکا، هلاری کلینتون، 6 ژوئن برای دیدار با رئیس جمهور آذربایجان، ایلهام علی اف، و وزیر امور خارجه ایلمار مامدیاروف، به باکو خواهد رفت. مسائلی که مطرح خواهد شد قره باغ، یعنی منطقۀ ای که طی سال ها موجب منازعاتی بین آذربایجان و ارمنستان بود.

منازعات مرزی پیرامون قره باغ برای انگیزۀ پشتیبانی آذربایجان از ایالات متحده و اسرائیل اهمیت خاصی دارد. در صورت جنگ برا ی قره باغ روسیه و ایران با ارمنستان متحد خواهند شد در حالی که آذربایجان می تواند از پشتیبانی ایالات متحدۀ آمریکا برخوردار باشد.

موضوع ایران نیز مسئلۀ بسیار مهمی است. به گزارش روزنامۀ آذربایجانی، متخصصان انتظار دارند که هلاری کلینتون دربارۀ برنامۀ جنگ علیه تروریسم و کمک به آذربایجان وتجهیز سرویس های مخفی آذربایجان حرف بزند.

ترکیه که از مداخلۀ نظامی در سوریه پشتیبانی می کند، و در حال حاضر برای تجهیز نیروهای شورشی نقش اوّل را به عهده دارد، چهار مقام نظامی عالی رتبه را به باکو فرستاد، تا رسما پشتیبانی خود را از این کشور ترک زبان نشان دهد. آژانس خبری روس «رگنوم» به نقل از یک منبع ناشناس و نزدیک به ارتش ترکیه اعلام کرد که «با اقدام به چنین تشریفاتی، ترکیه می خواست به ایران هشدار دهد که آذربایجان را تنها نخواهد گذاشت.



پی نوشت

1)

Eurasianet.org

کشتار تازه در سوریه افشاگری های تازه دربارۀ قربانیان حوله

ex.php?context




=va&aiگاهنامۀ هنر و مبارزه

13 ژوئن 2012

http://g-honar-v-mobarze.blogfa.com/



کشتار تازه در سوریه

افشاگری های تازه دربارۀ قربانیان حوله



نوشتۀ راینر هرمن



Rainer Hermann

مرکز مطالعات جهانی سازی. 11 ژوئن 2012

ترجمه توسط حمید محوی





Frankfurter Allgemeine Zeitung

7 ژوئن 2012



به همان شکلی که در مورد پروندۀ رویدادهای 11 سپتامبر دیدیم، تحریف خبری در رابطه با رویدادهای سوریه ابعاد گسترده ای به خود گرفته و ما ناچار هستیم دائما این موضوع را یادآور شویم و یا به طریق اولی رسانه های فرانسوی را که جملگی در اتحاد با یکدیگر عمل می کنند، افشا کنیم (مترجم : متن اصلی این نوشته به زبان آلمانی و ترجمۀ آن به فرانسه برای فرانسوی زبانان نوشته شده، به همین علت در این جا از رسانه های فرانسوی یاد می کنند، در هر صورت تحریف خبری در تمام کشورهای غربی وجود دارد...). بی آن که خواسته باشیم از اسد دفاع کنیم، همسایگان ما روی این این موضوع ترس کمتری دارند. پس از گزارش حادثۀ تأسف باری که برای یکی از خبرنگاران بزرگ انگلیسی در سوریه روی داد، به طوری که در دام شورشیان مسلحی افتاده بود که در یک ماشین کمین کرده بودند، و در خطر مرگ قرار گرفته بود، این بار «فرانکفورتر آلماین زیتونگ» (1)، روزنامۀ مهم محافظه کار سرمایۀ مالی – اتفاقی نیست – در همسایۀ ما آلمان، در 370000 نسخه، نخستین نتیجه گیری های رسمی دربارۀ رویدادهای دهشتناک حوله را اعلام می کند.

نتیجه گیریهای این مقاله در تمام موارد مشاهدات شبکۀ ولتر و مرکز مطالعات جهانی سازی را تأیید می کند. این مقاله مشابهت ها بسیار بارز شیوۀ عملیات اخیر در «القبیر» را با حوله نشان می دهد. ما در این مقاله درمی یابیم که رئیس جمهور بشار الاسد تا چه اندازه برای انسجام بین علوی ها و سنبی ها تلاش می کند، زیرا چنین امری یکی از شرط اساسی برای بازگرداندن صلح است. و روشن است که این مقاله «بی ارتباط» با بیانیۀ گیدو وسترول نیست (وزیر امور خارجۀ آلمان)، و بازداشت محموله های بار اسلحه (به مقصد شورشیان) توسط لبنانی ها به یاری سرویس اطلاعاتی آلمان. در فرانسه «سرکولاند» (بازی زبانی برای وصل کردن سرکوزی و هولاند رئیس جمهور فعلی فرانسه) و «ژوپوبیوس» (بازی زبانی برای وصل کردن آلن ژوپه وزیر امور خارجه در عهد سرکوزی و فابیوس وزیر امور خارجۀ فعلی) صرف و نحو دیگری را به کار می برند که مشخصا در جهت مخالف آلمان قرار می گیرد و حاکی از گفتمان جنگ طلبانه است، و ما حتی مجبور شدیم مأموران اطلاعاتی را که مخفیانه برای پشتیبانی از شورشیان فرستاده بودیم، بازگردانیم. چون وقتی دستمان در ساک فرو برده بودیم، دستگیر شدیم. رسانه های فرانسوی البته روی این موضوع کاملا سکوت کردند، و واقعیت را به شکل دیگری بزک کردند...شگفت انگیز نیست؟

________________________________________



.

در سوریه، طی کشتار دیگری در حما، دست کم 55 نفر کشته شدند (6 ژوئن 2012). دیدبانان سازمان ملل متحد که می خواستند برای تحقیق به محل رفته بروند مورد هدف قرار گرفتند. در یک دهکده به نام القبیر نزدیک شهر حما در سوریه، دست کم 55 نفر کشته شده بودند.

فعالان کمیتۀ همآهنگی محلی اعلام داشت که تعداد قربانیان دست کم به 86 می رسد، بین آنها 18 زن و کودکان بوده اند. چندین نفر از آنها در خانه هایشان سوزانده شده اند و یا با چاقو به قتل رسیده اند. غالب قربانیان جزء اعضای یک خانواده بوده اند. در حالی که شورشیان شبهه نظامیان وفادار به رژیم را به جنایت متهم می کردند، تلویزیون دولتی «گروه تروریستی« را مسئول کشتارها معرفی می کرد.

دیدبانان سازمان ملل متحد مستقر در حما، روز پنجشنبه، می خواستند از دهکدۀ القبیر بازدید کنند. دیدبانان سازمان ملل متحد اعلام کردند که ارتش سوریه مانع رفتن آنها به القبیر شدند. رئیس هیئت دیدبانان سازمان ملل متحد، ژنرال رابرت مود نیز اعلام کرد که شهروندان گروه دیدبانان از رفتن به محل بازداشته اند. به آنها گفته بودند که اگر بخواهند وارد دهکده شوند، جانشان در خطر خواهد بود و تضمین جانی ندارند.

بعدا دبیر کل سازمان ملل متحد بان کی-مون مقابل اجلاس سازمان ملل متحد در نیویورک اعلام کرد که هیئت دیدبانان هدف تیراندازی قرار گرفته اند، و سپس کشتار را «شوک آور و زشت» نامیده و در مورد رئیس جمهور سوریه بشار الاسد گفت که رژیم او کاملا قانونیت خود را از دست داده است.

کشتار در القبیر با نگاه نخست شبیه کشتاری است که در 25 می گذشته در حوله به وقوع پیوست و طی آن 108 به قتل رسیدند. مخالفان رژیم که در منطقه زندگی می کنند، طی روزهای گذشته، بر اساس شاهدان معتبر، در واقع صحنه های رویداد حوله را باز سازی کردند. نتیجۀ این حقیقت نمائی ها اظهارات شورشیان را بی اعتبار می سازد که مدعی شده اند که شبهه نظامیان شبیحه، طرفدار اسد، که با حمایت ارتش سوریه، دست به چنین کشتاری زده اند.

http://www.faz.net/aktuell/politik/neue-erkenntnisse-zu-getoeteten-von-hula-abermals-massaker-in-syrien-11776496.html





جنگ در سوریه شدت یافته است



کشتار حوله پس از نماز روز جمعه به وقوع پیوست. درگیری ها در حوله با حملۀ سنّی ها به سه پست نگهبانی ارتش سوریه آغاز شد. پست های نگهبانی وظیفه داشتند که از دهکده های علوی در مقابل حملاتی که از اطراف حوله که اکثرا سنّی هستند حفاظت کنند.

شورشیان 300 میلیون دلار دریافت کردند

یک پست نگهبانی در یک خیابان مورد حمله قرار می گیرد و سپس از یگان های ارتش سوریه مستقر در 1500 متری درخواست کمک می کند، که عبارت است از یک پادگان نظامی، که فورا نیروی کمکی می فرستد.



(مترجم : برای این که بدانیم یک پست نگهبانی ارتش سوریه به چه چیزی شباهت دارد)



طی درگیری ها پیرامون حوله که حدود 90 دقیقه به طول می انجامد، ده ها سرباز و شورشی کشته می شوند. طی زد و خوردها سه دهکدۀ حوله رابطه اش با بیرون قطع می شود.

به گفتۀ شاهدان عینی، کشتار در این مدت صورت گرفته است. تقریبا تمام خانواده های اقلیت علوی و شیعه در حوله بوده اند که از دم تیغ گذشته اند. باید دانست که 90 درصد ساکنان حوله سنّی هستند.

به این ترتیب ده ها عضو یک خانواده که طی سالهای گذشته جزء اهل سنّت بوده و به اسلام شیعه مذهب گرویده بودند، کشته شدند. اعضای دور خانوادۀ علوی شمالیه نیز به قتل رسیدند، و به همین گونه خانوادۀ نمایندۀ سنّی ها در پارلمان که او را به همکاری با رژیم متهم می دانستند.

پس از کشتار، آنهائی که مرتکب چنین قتلی شده بودند از صحنه فیلم برداری کردند تا آنها را به عنوان قربانیان سنّی مذهب نشان دهند، و آن را انترنت منتشر کردند.

نمایندگان دولت سوریه همین تعبیر از واقعۀ کشتار را تأیید کردند، ولی باید دانست که دولت در محافل رسمی از شیعه و سنی حرف نمی زند. رئیس جمهور بشار الاسد به علوی ها تعلق دارد، اپوزیسیون غالبا از اکثریت سنّی تشکیل می شود.

در این مدت، تاجران سوری در خارج از کشور حساب بانکی در قطر در دو حه باز کردند و مبلغ 300 میلیون دلار را برای مخالفان و شورشیان اختصاص دادند. مصطفی سباق رئیس شرکت تجاری سوریه در تبعید این حساب را باز کرد. وزیر کل شورای ملّی اپوزیسیون سوریه اعلام کرد که نیمی از این مبلغ تا کنون برای ارتش سوریۀ آزاد اختصاص یافته است.

با این وصف، وزیر امور خارجۀ روس سرگئی لاوروف پیشنهاد کرد که تمام کشورهائی که روی بازیگران صحنۀ سوریه نفوذ دارند در کنفرانس بین المللی پیرامون موضوع سوریه شرکت کنند. لاوروف اعلام کرد که دایرۀ کشورهای شرکت کننده نباید به محدودۀ «دوستان سوریه» منحصر گردد. زیرا این گروه از دوستان سوریه تنها از خواست های شورای ملی سوریه حمایت می کند. مشخصا، لاوروف، در کنار اعضای شورای امنیت در سازمان ملل متحد، اتحادیۀ اروپا و اتحادیۀ عرب، از ترکیه و ایران نیز نام برد. هدف به اجرا گذاشتن طرح کوفی عنان به شکل عینی می باشد، بی هیچ ابهامی.





راینر هرمن . روزنامه نگار آلمانی در

Frankfurter Allgemeine Zeitung

Article original en allemand : Frankfurter Allgemeine Zeitung, Rainer Hermann, Damas, 7 juin 2012


پی نوشت

1)

FRANKFURTER ALLGEMEINE ZEITUNG

مأخذ :

http://www.mondialisation.ca/indd=31376


فاجعه الحولا، گواه بی خبری غرب از اوضاع سوریه

فاجعه الحولا، گواه بی خبری غرب از اوضاع سوریه


نوشته تری میسان

http://www.voltairenet.org/Tragediya-v-al-Hula-svidetel

برگردان: ا. م. شیری

http://eb1384.wordpress.com/2012/06/10/

----

ارتش آزاد «سوریه»[۱]،۱۰۸ جنازه را در مسجد الحولا به تماشای عموم گذاشت. بگزارش شورشیان این جنازها مربوط به غیرنظامیانی بودند که ۲۵ ماه مه ۲۰۱۲ توسط شبه نظامیان طرفدار دولت، به تعبیر آنها «شبیهات ها»، کشته شده بودند.

دولت سوریه در مقابل این خبر کاملا سردرگم شده بود و سریعا این کشتار را محکوم نموده و اعلام کرد که مخالفان مسلح مرتکب این جنایت شده اند.

زمانیکه خبرگزاری رسمی سوریه، سانا نتوانست بموقع خود اطلاعات دقیقی ارائه دهد، آژانس کاتولیک سوریه وُکس کلامانتیس بلافاصله با انتشار شواهد چندی در باره حادثه رویداده، اپوزیسیون را مقصر آن شناخت[۲]. پنج روز بعد، تلویزیون خبری «روسیه ۲۴» روسیه (وستی سابق) فیلم ۴۵ دقیقه از حادثه پخش کرد که تا امروز مشروح ترین تحقیقات عمومی بحساب می آید[۳].

کشورهای غربی و دولتهای حوزه خلیج فارس که برای «تغییر رژیم» سوریه تلاش می کنند، اپوزیسیون را بعنوان نماینده قانونی مردم سوریه برسمیت شناختند و بدون اینکه منتظر گزارش ناظران سازمان ملل متحد باشند، ادعای ارتش آزاد «سوریه» را پذیرفتند. اکثریت آنها در قبال این حادثه اقدامات تنبیهی آماده بعمل آورده، سفرای خود را از سوریه فراخواندند. این اقدام بمعنی قطع روابط سیاسی نبوده و بقیه کارکنان سفارتخانه به کار خود ادامه می دهند.

شورای امنیت سازمان ملل متحد بیانیه دبیر کل سازمان متحد دایر بر تقبیح کشتار را بدون اشاره به نظامیان تأئید کرد. علاوه بر آن، او مسئولیت دولت سوریه را مبنی بر حفاظت از مردم با اتخاذ تدابیر متعارف، یعنی بدون کاربرد تسلیحات سنگین، به آن یادآوری کرد[۴].

بر خلاف او، رئیس شورایعالی حقوق بشر سازمان ملل متحد، ناوی پیلی، بمنظور احاله پرونده این جنایت به دیوان کیفری بین المللی، دولت سوریه را متهم شناخت.

رئیس جمهور فرانسه، فرانسوا اولاند و وزیر خارجه او، لوران فابیوس، اعلام کردند که قصد دارند روسیه و چین را اقناع نمایند تا مانع تصویب قطعنامه شورای امنیت دایر بر کاربرد نیرو نشوند. در عین حال، رسانه های فرانسه، به سرزنش روسیه و چین در حمایت از رژیم جنایکار ادامه می دهند.

در پاسخ به این اتهامات، معاون وزیر امور خارجه روسیه، آندری دنیسوف اظهار تأسف کرد و گفت که، موضع فرانسه یک «عکس العمل ساده احساسی» بی پایه است. او تأکید کرد که، موضع کشورش در رابطه با این مسئله، مثل همه مسائل، بلاتغییر است و آن، نه بمعنی پشتیبانی از دولت، بلکه از مردم سوریه می باشد که طی آخرین رفراندوم مطابق قانون اساسی اعتماد خود به بشار اسد را اعلام کردند.

با درخواست دولت سوریه، هیئت ناظران سازمان ملل متحد به محل حادثه رفت. اپوزیسیون که این منطقه را در کنترل خود دارد، هیئت را پذیرفت و آن توانست به واقعیتهای لازم برای تهیه یک گزارش موقتی دست یابد.

هنگام کنفرانس مطبوعاتی برای رسانه های سوریه، رئیس هئیت تحقیق پیرامون کشتار، اطلاعیه کوتاهی دایر بر نتایج اولیه تحقیقات بعمل آمده خواند. بنا به اظهارات وی، در جریان عملیات نظامی ارتش آزاد «سوریه» در این منطقه، اوپوزیسیون به این کشتار دست زده است.

با آگاهی از اینکه گزارش ناظران سازمان ملل متحد ممکن است خود آنها را نشانه بگیرد، غرب شورای حقوق بشر ژنو را که در کنترل خود دارد، به تشکیل کمیسیون اضافی برای تحقیقات وادار ساخت. این شورا موظف است هر چه زودتر گزارشی تهیه نموده، و نظر خود را قبل از نتیجه تحقیقات هیئت ناظران اعلام نماید.

اما، واقعیت فاجعه الحولا از چه قرار بود؟

------

بلافاصله پس از حادثه، بدون انجام هیچگونه تحقیقی، آژانسهای خبری و دولتهای کشورهای غربی دولت سوریه مسئول کشتار دانستند.

دو عامل اصلی مانع انجام تحقیقات می شود: اول- الحولا چند هفته پیش از کنترل دولت سورریه خارج شد. بدین سبب، نمی تواند نمایندگان خود را به این شهر اعزام نماید و دوم- خبرنگاران فقط با کسب اجازه و تحت کنترل ارتش آزاد «سوریه» می توانند به آنجا بیایند. ولیکن، یک مورد استثناء هم وجود دارد: گروه گزارشگران تلویزیون خبری «روسیه ۲۴» موفق شد بدون هیچ محافظی به همه منطقه رفته و یک گزارش منحصرا مفصلی از محل حادثه تهیه نماید.

کمیسیون رسمی سوریه اعلام کرد که شواهد بسیار زیادی در دست دارد، ولی آنها را فقط پس از تنظیم گزارش نهایی در اختیار مطبوعات خواهد گذاشت و شاهدان نیز فعلا بعلت انجام تحقیقات سرّی معرفی نمی شوند. برغم این، اول ماه ژوئن، کانال تلویزیون دولتی چندین گزارش پخش کرد.

محققان فیلم ویدئویی ارائه شده توسط ارتش آزاد «سوریه» را نیز در دست دارند.

با توجه باینکه ارتش آزاد «سوریه» همه جنازه ها را به مسجد جمع آوری و روز بعد نبش قبر آنها را شروع کرد، ناظران سازمان ملل متحد از امکانات ارائه نظر پزشکی قانونی در مورد اکثریت جنازه ها برخوردار نبودند.

یافته های شبکه ولتر

------

قربانیان کشتار خونین در الحولا

الحولا، این یک شهر نیست، بلکه شامل سه منطقه کشوری و هر کدام با ۲۵۰۰۰ هزار نفر جمعیت می باشد. روستای سنی نشین تل دائو چند هفته است که تحت کنترل شورشیان قرار دارد. ارتش آزاد «سوریه» قانون خود را در آنجا اجرا می کند. ارتش ملی، با برپائی چند پست بازرسی در راههای ورود به این منطقه، راه مواصلاتی را کنترل می کرد، ولی بیشتر از این هم پیش نمی رفت. راهزنان کودکان را می ربودند و تلاشهای ناموفقی برای باجگیری در مقابل آزادی آنها بعمل می آوردند[۵]. در نهایت، کودکان چند روز قبل از کشتار در الحولا، به قتل رسیدند و ارتش آزاد «سوریه» جنازه های آنها را برای نمایش همراه با دیگران با خود برد.

عصر روز ۲۴ ماه مه ارتش آزاد «سوریه» عملیات گسترده ای را برای تحکیم کنترل بر منطقه و تبدیل تل دائو و تبدیل آن به پایگاه جدید خود آغاز کرد. در این عملیات ۶۰۰ تا ۸۰۰ شبه نظامی اعزامی از مناطق کاملا دور، در رستان و سعان جمع شدند و پس از آن، بطور همزمان به پستهای بازرسی ارتش حمله کردند. در این حین، یکی از گروهها با استقرار ۵ سامانه ضد تانک در تل دائو تقویت شد و با قتل چند نفر پاکسازی مردم را آغاز کرد.

دهها انسان وابسته به عبدالمطیع مشلاب، که اخیرا از حزب بعث به نمایندگی مجلس ملی و سپس به دبیری آن انتخاب شده و همچنین، خانواده افسر ارشد، معاویه السعید، اولین قربانیان تل دائو بودند. بقیه، خانواده هایی بودند که از مذهب تسنن به مذهب تشیع گرویده بودند. دو خبرنگار تاپ نیوز و نیو اورینتال نیوز، آژانسهای مطبوعاتی وابسته به شبکه ولتر نیز جزء قربانیان هستند.

بمحض اینکه اولین موضع ارتش ملی سقوط کرد، مهاجمان تاکتیک خود را تغییر دادند. آنها شروع کردند شکست ارتش ملی را بمثابه ترازنامه عملیاتی به فرماندهان خود نشان دهند. آنها به بیمارستان العتان حمله کرده و آن را آتش زدند. همه جنازه ها را از سردخانه بیمارستان و جنازه قربانیان خود را به مسجد آوردند و فیلم برداری کردند.

ادعای اینکه دسته های وفادار به دولت تنها مقصران کشتار هستند، با واقعیات منطبق نیست. این یک واقعیت است که درگیری مسلحانه بین ارتش ملی و شورشیان روی داده و همچنین، چندین نفر غیرنظامی وفادار به دولت هم به قتل رسیدند. پس از آن، ارتش آزاد «سوریه» با جمع آوری جنازه های مردگان روزهای اخیر، نمایش را سازمان داد.

بالاخره، وجود «شبیهات» یک افسانه ناب است. بی گمان، هستند انسانهای مسلحی که از دولت حمایت می کنند و به نوعی به عملیات انتقامجویانه دست می زنند، اما هیچ ساختار، هیچ گروه سازمانیافته ای که بتواند بعنوان شبه نظامیان طرفدار دولت عمل کند، وجود ندارد.

پیآمدهای سیاسی و دیپلوماتیک

------

لامیه شکور، سفیر سوریه.

فراخواندن سفرای کشورهای غربی از سوریه تدبیری از قبل طراحی و همآهنگ شده بود. غرب از مدتها پیش چنین کشتاری را انتظار می کشید تا از ان برای مقاصد خود سوءاستفاده بکند. آنها به کشتارهای قبل از آن چون یقین داشتند که ارتش آزاد «سوریه» مرتکب شده است، هیچ توجهی ننمودند و چون مطمئن بودند که این یکی واقعا بدست دسته های طرفدار دولت اتفاق افتاده است، چنگ انداختند.

فراخواندن همزمان سفیران نه در پاریس، بلکه در واشینگتن برنامه ریزی شده بود. پاریس بدون در نظرگرفتن پیامدهای حقوقی، با آن موافقت کرد. لامیه شکور همچنین نماینده واقعی سوریه در یونسکو است و او را نمی توان بر اساس توافقنامه ارضی از فرانسه اخراج کرد. و حتی اگر او به یونسکو آکردیته نشده بود هم، در همه حال اخراج وی از فرانسه بخاطر اینکه از مدتها پیش دارای تابعیت دوگانه فرانسوی- سوری می باشد، غیرقانونی بود.

فراخواندن همآهنگ سفیران بمنظور ایجاد توهم همبستگی جهانی برای اعمال فشار بر روسیه در واشینگتن برنامه شده بود. در واقعیت امر هم ایالات متحده آمریکا سعی می کند توازن جدید قوا درجهان را بسنجد و از عکس العمل روسیه، و از اینکه تا کی آنها می توانند مقاومت کنند، ارزیابی بعمل آورد.

با این وجود، تکیه بر کشتار الحولا یک اشتباه تاکتیکی است. واشینگتن بدون توجه به جزئیات و با تصور اینکه هیچ کسی نمی توان با آن مقابله کند، به این حادثه چنگ زده است. آنها فراموش کرده اند که در طول چند هفته مسکو چقدر در این کشور سرمایه گذاری کرده و بیش از ۱۰۰۰۰۰ (یکصد هزار) نفر تبعه روسیه در سوریه مقیم هستند. و البته، آنها هم سیستم فوق مدرن دفاع ضدهوائی را که مانع حمله هوائی ناتو به سوریه می شود، بیجا مستقر نکرده اند؛ آنها همچنین، سامانه های شناسائی را همراه با متخصصان نصب کرده اند که قادر است به مناطق شورشیان نفوذ کند. به همین سبب هم مسکو توانست در عرض چند روز تمام حادثه را روشن سازد. این متخصصان موفق شدند ۱۳ عضو ارتش آزاد «سوریه» را که مسئول این قتلها هستند، شناسائی کرده و اسامی آنها را به دولت سوریه اعلام کنند. به همین سب هم روسیه نه تنها از کرده خود مأیوس نشد، حتی موضع خود را استحکام بخشید.

این واقعیت به نظر ولادیمیر پوتین که غرب در صدد بود کشتار الحولا را بعنوان کارت برنده در دست خود داشته باشد، از آن گواهی می دهد که آنها دیگر بر اوضاع سوریه تسلط ندارند. اینک غرب با فراخواندن کارشناسان خود که فرماندهی ارتش آزاد «سوریه» را در محلها اداره می کردند، حوادث سوریه را فقط بکمک هواپیماهای جاسوسی بی خلبان و ماهواره های مصنوعی می تواند پیگیری کند. آنها گرفتار دروغگوئیها و لاف زدن های مزدورانی شدند که خود به این کشور فرستاده اند.

بعقیده مسکو، این کشتار یکی از آن سری کامل فجایعی است که مردم سوریه از یک پیش تحمل می کند. اما تبدیل شتاب زده آن به ابزار سیاسی از سوی غرب، نشاندهنده آن است که پس از سقوط امارات اسلامی بابا عمر، غرب هنوز استراتژی جمعی جدیدی را تدوین نکرده است. در نتیجه نهائی، غرب به بازیهای اتفاقی مشغول است و به همین جهت هم برتری خود را که بازیگر صفحه شطرنج وعده داده بود، از دست می دهد.

پسگفتار مترجم!

لاز به یادآوری می دانم که بعد از فاجعه الحولا، باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا، بار دیگر در پشت تریبون ظاهر شد و گفت: «بشار اسد باید از قدرت کناره گیری نماید و سوریه را ترک کند». در همین ارتباط و در رابطه با مواضع رئیس جمهور «سوسیالیست» فرانسه که در متن همین مقاله نیز آمده است، بنظر می رسد طرح چند سؤال در مقابل چپنماهای پیرو سیاستهای استعماری غرب و گرفتار تبلیغات ایدئولوگهای آنها، شاید بتواند در گشودن برخی گره کورها مؤثر افتد.

۱ــ فرض کنیم نه فقط اوباما، بلکه هر کسی صبح از جایش بلند شد و به هر دلیل موجه یا غیرموجه، گفت که فلان مقام دولتی فلان کشور باید استعفا دهد و کشورش را ترک کند. در این صورت، اولا- این خواست چه سنخیتی حتی با دموکراسی بورژوائی دارد؟ ثانیا- می توان تصور کرد که در دنیا چه اتفاقی می افتد؟ ثالثا- آیا این قلدری ناب نیست؟

۲ــ تصور کنید، فردا یک گروه مسلح بومی، نه حتی خارجی و نه با حمایت تسلیحاتی مالی و اطلاعاتی خارجی مثل ساحل عاج، لیبی یا سوریه، یکی از ایالتها، مناطق یا شهرهای ایالات متحده جعلی آمریکا را بتصرف خود درآورد، در این حالت، دولت این کشور با آنها چگونه رفتار خواهد کرد؟

۳ــ آیا بصرف ادعا، هر کسی را به هر نامی که خود را معرفی می کند، می توان نامید؟ اگر آری، پس تفاوتهای اولاند «سوسیالیست»، از گونه سوسیالیستهای همدست و متحد طبیعی- تاریخی استعمار و امپریالیسم که خواهان مداخله نظامی خارجی در سوریه است، با سارکوزی که قبل از ریاست جمهوری، در دوره تصدی وزارت کشور، فرانسه را به آتش کشید و در دوره ریاست جمهوری، این کشور را بفرماندهی ناتو بازگرداند، کدامند؟ آیا اولاند واقعا هم سوسیالیست است یا مثل چپنماهای وطنی ما، در زیر یک نام جعلی، وظیفه گماشتگی خود را انجام می دهد؟

۴ــ شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد بدون هیچگونه تحقیق و بررسی، با صدور حکمی محاکمه بشار اسد در دادگاه بین المللی را خواستار شد. خیلی خوب! آیا این شورای کذایی کر و کور و لال شده است و نمی داند که امپریالیسم غرب به چه جنایات هولناکی در کشورهای مختلف جهان دست می زند و یا نمی داند که امروز سوریه نه با جنگ داخلی، بلکه تهاجم تروریستی غربی- عربی روبروست و حتی، عربستان سعودی، تروریستها را برای انجام عملیات انتحاری در سوریه، بمزایده می گذارد؟ یک ویدئو فیلم از بمزایده گذاری تروریست در عربستان را لطفا، در نشانی زیر ببینید:

http://www.youtube.com/watch?v=btN1zZmAYWg&feature=player_embedded

اضافه می کنم که: قسمتهای مشخص شده با خط چین سرخ در متن، محل تصاویر مندرج در مقاله می باشد. علاقمند ی توانند آنها را در نشانی منبع ببینند!

مترجم



یادآوریها:

[۱]-شبکه ولتر کلمه «سوریه» در ارتش آزاد سوریه را بمنظور تأکید بر اینکه این تشکیلات از اتباع خارجی تشکیل یافته و فرماندهی آن هم سوری نیست، در گیومه می نویسد.

[۲]-

«Fractionnements irréversibles en Syrie ?», Vox Clamantis, 26 mai 2012.

[۳]-

Global Research a traduit en anglais la retranscription d’extraits de cette émission. Voir : “Opposition Terrorists "Killed Families Loyal to the Government"”, Voltaire Network, 1er juin 2012.

[۴]-

«Syrie : que dit le Conseil de sécurité ? », par Thierry Meyssan,Réseau Voltaire, 28 mai 2012.

[۵]-در حال حاضر این مهمترین مشکل برای امنیت کشور بشمار می رود. باندهای زیادی که ارتش آزاد «سوریه» برای تکمیل صفوف خود به مزدوری گرفته بود، در رابطه با پایان دادن به تأمین مالی آنها از هم گسستند. آنها نیز با در دست داشتن تسلیحات ارسالی غرب، به باجگیری، عمدتا به اخاذی از راه آدمربائی روی آورده اند.

y� q&m s � @� n","serif"; mso-ascii-theme-font:major-bidi;mso-hansi-theme-font:major-bidi;mso-bidi-theme-font: major-bidi;mso-ansi-language:EN-US;mso-bidi-language:FA'>در حال حاضر این مهمترین مشکل برای امنیت کشور بشمار می رود. باندهای زیادی که ارتش آزاد «سوریه» برای تکمیل صفوف خود به مزدوری گرفته بود، در رابطه با پایان دادن به تأمین مالی آنها از هم گسستند. آنها نیز با در دست داشتن تسلیحات ارسالی غرب، به باجگیری، عمدتا به اخاذی از راه آدمربائی روی آورده اند.





لیبی، در منجلاب فرو می­رود

لیبی، در منجلاب فرو می­رود
 دمیتری سدوف
 http://www.fondsk.ru/news/2012/06/18/livia-pogruzhenie-v-bezdnu.html
برگردان و پیشگفتار: ا. م. شیری
http://eb1384.wordpress.com/

2012/06/25/ ۵ تیر ۱۳۹۱
پیشگفتار مترجم ۱
ــ فاجعه کشور و مردم لیبی، امروز بسیار فراتر از آن است که بتوان در یک یا چند مقاله تشریح کرد و توضیح داد. واقعیت این است که مقاله حاضر نیز تنها یک تصویر بسیار فشرده و مختصر از یک منظره بشدت رقت­انگیز عظیمی را در برابر چشم خواننده ترسیم می کند و من هم آن را صرفا برای بیان تنفر و انزجار پایان ناپذیر خود همراه و همصدا: ــ با تمام صلحدوستان و آزادیخواهان جهان؛ ــ با مبارزان ضد استعماری و مخالفان هر گونه مداخله خارجی در امور دیگر کشورها؛ ــ با آن یک میلیون کارگر فراری خارجی سابقا شاغل در لیبی در اثر تهاجم استعمار گران به این کشور؛ ــ با نزدیکان و بازماندگان آن چندین ده هزار لیبیائی کشته شده در زیر بمبارانها؛ ــ با ده ها هراز کودک یتیم، آواره و بی­سرپرست مانده؛ ـ با والدین کودک از دست داده؛ ــ با بیماران محروم شده از بهداشت و درمان رایگان؛ ــ با دانش­آموزان و دانشجویان محروم شده از تحصیل رایگان؛ ــ با تلاشگران در ساخت تأسیسات آبرسانی ثبت شده لیبی در کتاب رکوردهای «گنیس»؛ ــ با محروم شدگان از آب شرب سفره های آب گوارا در ۵۰۰ متری زیر خاک صحراهای لیبی؛ ــ با محتاج ماندگان به نان شب؛ ــ با تمام ساقط شدگان از هستی؛ ــ با بیوه زنان و بیوه مردان همسر از دست داده؛ ــ با نوزادان و طفلان هراسان از غرش بمبها و انفجارها و نفیر گلوله ها؛ ــ با مردم امنیت و آسایش، شغل و مسکن از دست داده؛ ــ و بالآخره، با بازمندگان خانواده قذافی که سه نسل پیاپی بدست استعمارگران غرب کشتار می شوند؛ نسبت: ــ به استعمارگران متجاوز امپریالیسم غرب؛ ــ به نوچه های تروریست و آدمخوار آنها؛ ــ به سران بی­سر رژیم جمهوری اسلامی ایران، که در هم کوبیدن و ویران کردن پیشرفته ترین کشور آفریقا و خاورمیانه و کشتار بی­امان مرفه­ترین مردم این منطقه را، «پیروزی» القاعده و ناتو در لیبی و اخوان المسلمین، این برادران ایدئولوژیک صهیونیسم در تونس و مصر را، «علائم بیداری اسلامی» تعریف میکنند؛ ــ به همه آن کوته فکرانی که بجای ماهیت طبقاتی- تاریخی استعمارگران غرب، وجود «رژیمهای دیکتاتوری» را علت تهاجم نظامی غرب امپریالیستی به کشورهای مختلف می­خوانند؛ ــ به آن کوردلان گستاخی که «پیروزی» استعمارگران ناتویی و تروریسم بین­المللی در لیبی را بنام «پیرزی انقلاب مردم لیبی» خوانده و «پیام شاد باش» فرستادند؛ ــ به پادوهای بی­مقدار استعمار و امپریالیسم جهانی و صهیونیسم بین­الملل که امروز هم برای کاربست نسخه یوگسلاوی، لیبی، سومالی، افغانستان، عراق، ساحل عاج، و غیره در سوریه، ایران، بلاروس و بسیاری کشورهای دیگر سر از پا نمی­شناسند، ترجمه کردم. ۲ــ از فحوای کلام مقاله حاضر چنین بر می آید که نسبت به برگزاری بموقع «انتخابات مجلس مؤسسان در لیبی» با شک و تردید نگاه می کند. اما، من بر این باورم که حتی در صورت برگزاری بموقع «آزاد»ترین و «دمکراتیک» ترین انتخابات چه در لیبی و چه در هر کشور دیگر، چیزی از شعبده­بازی انتخاباتی عاید مردم لیبی و یا هر کشور دیگری نخواهد شد، بلکه، تنها موجب جابجائی مهره­ها و گماشتگان اداری مافیای دلالان و سوداگران «بازارآزاد»، قماربازان بانکها و بازارهای بورس: کلینتون و بوش با اوباما، بلر و براون با کامرون، شرویدر سوسیال- دموکرات با مرکل دموکرات مسیحی، ژاک شیراک و سارکوزی با اولاند «سوسیالیت»، پاپاندرئو و زاپاتروی «سوسیالیست» با پاپادموس و راخوی، برلسکونی با مونتی، بن علی با منصف المرزوقی، مبارک با محمد مرسی خواهد شد و درِِِ نظام سرمایه داری بر همان پاشنه خواهد چرخید. پایان پیشگفتار ***

هشت ماه پس از پیدایش دولت جدید در لیبی آشوب­زده، بالآخره، قرار برگزاری انتخابات پارلمانی صادر شد. دولت موقت شورای ملی، حقه ای بود که برای دوره گذار به «رژیم دموکراتیک» در بستر استراتژی جهانی آمریکائی- ناتوئی طراحی شد. ششم ماه ژوئن، مصطفی ابو شاغور، معاون نخست دولت موقت شورای ملی ضمن سخنرانی در شورای آتلانتیک در واشینگتن، به اربابان ماورای بحار خود اطمینان داد، که انتخابات مجلس مؤسسان لیبی در ماه جاری برگزار خواهد شد. بر اساس «قانون اساسی» مصوب شورای ملی، انتخابات می بایست تا ۱۹ ژوئن برگزار شود، ولی، آژانس فرانس پرس به نقل از یک «عضو کمیسیون انتخابات» که نخواست نامش فاش شود، روز ۹ ژوئن گزارش داد که برگزاری انتخابات اگر «بدلایل فنی» به تأخیر نیافتد، به ماه ژوئیه موکول شده است. جنگ بین قبیله ای در کشور ادامه دارد، و عملا دولت مرکزی وجود ندارد. تمام مناطق به زیر کنترل انواع گروههای مسلح، از «القاعده» گرفته تا سازمانهای وفادار به جماهیری لیبی در آمده است. در عین حال، پایبندی به «رژیم سابق» جرم محسوب می شود و «مجرم»، یا در جا مجازات می شود و یا به زندانهای طویل المدت محکوم می گردد. شمار زندانیان از رمق افتاده لیبیائی بجرم وفاداری به قذافی، به چندین هزار نفر می رسد. بر بستر چنین شرایطی، دهها «حزب» اسلامگرا در کشور پدید آمده است. با این حساب، در صورت برگزاری انتخابات در لیبی، پیروزی اسلامگرایان حتمی خواهد بود. قرار بود اتحادیه اروپا ناظران انتخاباتی خود را برای نظارت بر انتخابات مجلس مؤسسان در ماه ژوئن به لیبی بفرستد، اما تا کنون حتی یک ناظر اتحادیه اروپا به این کشور نرفته است. البته این مسئله اصلا تعجب­آور نیست زیرا، در شرایط حکمرانی هرج و مرج در این کشور، برگزاری انتخابات کاری بی معنی خواهد بود. اخبار و اطلاعات منتشره در باره لیبی، پیش از هر چیز، اخبار جبهه­های جنگ را یادآوری می کنند. بخش اعظم خاک کشور تحت سلطه تقریبا ۵۰۰ گروه مسلح قرار گرفته که در جریان «بهار عربی» اعلام موجودیت کردند. کشور عملا تجزیه شده است. درگیری مسلحانه ماه مارس قبایل در جنوب لیبی به مرگ ۱۵۰ نفر منجر شد؛ ماه گذشته، شبه­نظامیان خواستار از سرگیری پرداخت پول نقد به خود شده، دفتر نخست وزیری را مورد حمله قرار دادند و درگیریهای دائمی در اطراف طرابلس به بستن مرز با تونس منجرگردید. اقدام وزارت کشور برای استقرار دسته های پلیس در اطراف پایتخت، موجب نارضایتی در میان شبه نظامیان زینتان و میسوراتی، قدرتمندترین سازمانهای مسلح تا کنونی در کشورگردید. شورای نظامیان این شهرها بر این باورند که نیروهای پلیس باید از مقامات محلی اطاعت کنند. و این هم برخی حوادث فقط دو روز ۱۲ و ۱۳ ژوئن در لیبی: ــ درگیری مسلحانه با توپخانه بین شبه نظامیان و جنگجویان قبیله الماشاشا ( احتمالا، المشعشع باید باشد. مترجم)، مخالف شورای موقت، در نزدیکی شهر میزداه روی داد. در مجموع ۵۰ نفر کشته شدند، نیروگاه برق از کار افتاد و برق منطقه قطع شد؛ ــ شورشیان ترخون فرودگاه طرابلس را تصرف کردند و درگیری مسلحانه چندین ساعت ادامه داشت. آژانسهای خبری از درگیری در اطراف فرودگاه و بمباران آن توسط هلی­کوپترهای خارجی خبر دادند؛ ــ شورشیان الجلتا در منطقه گذرگاه مرزی رأس اجدر در مرز تونس مستقر شدند. آنها منطقه مرزی را از وجود نظامیان وابسته به شورای موقت لیبی پاکسازی کردند و راه تونس را به زیر کنترل خود درآوردند؛ ــ جنگجویان شورای موقت با دست زدن به تیراندازی، به تصفیه حساب با ساکنان اردوگاه فراریان اجباری طایفه تاوراگ پرداختند؛ ــ انفجار مهیب، مثل انفجارهای زمان بمبارانها، در منطقه باب العزیزیه روی داد؛ ــ درگیری مسلحانه در منطقه گرمانیه شروع شد و به مناطق والبیو و سیمافورا البیو گسترش یافت؛ ــ در شهر اجدبیه اعتراضات گسترده به بستن راههای اصلی منجر گردید؛ ــ در اطراف سیرت درگیری مسلحانه بین واحدهای وابسته به شورای موقت و شورشیان روی داد. ۲۵ سرباز شورای موقت کشته شدند؛ ــ در شهر بنغازی درگیری مسلحانه شدیدی در منطقه زندان بوهدیم روی داد. صدای انفجارها و تیراندازی در بسیاری از مناطق شهر شنیده می شد؛ ــ شورشیان وابسته به قبیله ریشوان با تانک و توپخانه سنگین به واحدهای نظامی شورای موقت در اطراف قادائوم حمله کردند. این در حالیست که هیچ اطلاعی دال بر رهبری شورشیان از سوی ساختار دوره قذافی در دست نیست. مقاومت مسلحانه در مقابل حکومت «جدید لیبی» از پائین و بابتکار خود گروهها و قبایل مختلف سازماندهی می شود. مشاوران خارجی از قدرت تأثیرگذاری بر مواضع طرفهای درگیر برخوردار نیستند، و فعالیتهای شدید آنها هیچ تأثیری روی حوادث نمی گذارد. همین روزها اتوموبیل سفیر انگلیس در لیبی به رگبار بسته شد و خودش بطور اتفاقی زنده ماند. در اوضاع و احوال پیش آمده، شورای موقت بشدت به سیاست تعقیب و فشار روی آورده است. تشکیل کمیته عالی امنیت ملی در کشور به آدم­ربائی و شکنجه، وحشت­آفرینی و ترور روانی دست می زند. دکتر سالم فرجانی، جراح مشهور قلب در لیبی، یک نمونه از فعالیت کمیته عالی امنیت ملی است. او ربوده شد و به پایگاه نقلیه در نزدیکی طرابلس انتقال یافت. در آنجا وی را بشدت کتک زدند. فرجانی زنده ماند، ولی تا پنج شبانه روز نه خانواده و نه فاطمه خمروش، وزیر بهداشت و درمان، نتوانستند هیچ اطلاعی در مورد محل نگهداری او بدست آورند. در نهایت، زمانیکه گروگان را به پایگاه میتیقه (فرودگاه طرابلس) منتقل کردند، نماینده کمیته عالی امنیت ملی با وزیر بهداشت و درمان تماس گرفت و پس از آن که نتوانستند هیچ اتهامی بر فرجانی وارد سازند، او را آزاد کردند. این موضوع برای بسیاریها روشن است که او کارشناس کمیسیون جستجوی ناپدید شدگان بود. عفو بین­الملل هم از «محاکمه» دکتر هاشم انور بن خیال، جراح مغز و اعصاب به اتهام تأخیر عمدی در امدادرسانی طبی در سال گذشته به شورشی مجروح، فاتح محمود ابو شنف، که موجب مرگ او شد، خبر داد. هاشم انور بن خیال اوایل ماه آوریل در طرابلس ربوده شد. این پزشک هم اکنون در الزاویه، زادگاه همان شورشی مرده محاکمه می شود. بگفته وی، شورشیان او را شکنجه کرده اند. حسیبه حاج صحرائویی، نایب رئیس عفو بین­الملل در امور خاورمیانه و شمال آفریقا می گوید: «واضح است، که او محاکمه نمی شود. از وی انتقام می گیرند. این بسیار خطرناک است که نزدیکان متوفی در مورد مجازات مجرم احتمالی تصمیم می گیرند». هاری کمیته عالی امنیت ملی موجب ترس و وحشت عمومی در لیبی شده است. یان مارتین، نماینده ویژه سازمان ملل متحد نگرانی عمیق خود را از گسترش ترور کمیته عالی امنیت ملی در سراسر لیبی اعلام کرد. ۴ ژوئن جلسه نهائی دادگاه نظامی لیبی برای رسیدگی به پرونده دو نفر تبعه بازداشت شده روسیه در تاریخ ۲۷ ماه اوت ۲۰۱۱ در طرابلس و. و. دالگوف و آ. ف. شاروف و همچنین ۲۵ تبعه اوکراین و بلاروس تشکیل شد. همه این زندانیان به همکاری با رژیم معمر قذافی و تلاش برای قتل از راه تعمیر تکنولوژی نظامی متهم شده اند. آ. ف. شاروف به حبس ابد، و. و. دالگوف و همه اتباع اوکراین و بلاس هر یک به ۱۰ سال زندان تأدیبی محکوم شده اند. صدور این احکام، بویژه در پرتو تماسهای مستمر وزارت امور خارجه و سفارت روسیه در طرابلس با مقامات لیبی و وعده های مساعد طرف لیبی برای رسیدگی به این مسئله، نگرانی و خشم مسکو را برانگیخته است. در روزهای اخیر کمیته عالی امنیت ملی اعضای هیئت نمایندگی دیوان کیفری بین­المللی را بازداشت کرده، و ظاهرا، سعی می کند از این بازداشت برای کسب برخی اطلاعات استفاده کند. با بازداشت شدگان چه خواهد کرد، فعلا روشن نیست. در روزهای آینده «پرونده بغدادی» هم بازتاب بین­امللی خواهد یافت. دولت تونس اکنون دبیر کل کنگره ملی لیبی (نخست وزیر سابق لیبی. مترجم)، دکتر بغدای محمودی را که از بیم جان خود به تونس پناهنده شد بود، با تحویل به لیبی برای «رسیدگی» تهدید می کند (تونس، دکتر بغدادی محمودی را در ۱۹ ژوئن به لیبی تحویل داد. این مقاله قبل از آن تاریخ نگاشته شده است. مترجم). او در زندان بسر می برد و در اعتراض به تحویل خود به دست شورای ملی، اعتصاب غذا کرده است. دکتر بغدادی، سمبل مخالفان حاکمیت جدید لیبی بشمار می رود؛ تصمیم برای مجازات او در آستانه انتخابات، به احتمال قریب به یقین، در پاریس و لندن اتخاذ شده است. نوچه­های آنهائی که لیبی را بمباران کردند و رژیم قذافی را سرنگون ساختند، کاملا واضح است که از عهده اداره امور این کشور بغرنج برنمی­آیند. حاکمیت جدید با تمام قوا به خشونت روی آورده است. در مقابل آن، تروریستها و قبایل مخالف دولت جدید، به مقاومت مسلحانه خود شدت بخشیده اند. زرق و برق شعارهای دموکراتیک وارداتی از غرب نتوانست قوانین جماهیری لیبی را در نظر لیبیائی­ها تغییر دهد. خلق لیبی رژیم عروسکی را نمی پذیرد. افق «افغانیزه کردن» لیبی و جنگ داخلی با هدف نابودی جمعیتی ان نمایان است.

۱۳۹۱ خرداد ۱۴, یکشنبه

سوریه، سنگ محک سیاست جهانی

سوریه، سنگ محک سیاست جهانی


دمیتری سدوف

http://www.fondsk.ru/news/2012/06/01/siria-oselok-mirovoj-politiki.html

برگردان: ا. م. شیری

http://eb1384.wordpress.com/2012/06/02/

۱٣خرداد ۱٣۹۱

مقدمه مترجم:

بر کمتر کسی پوشیده مانده است که در سالهای اخیر، تهدیدات و حملات تبلیغاتی علیه تحلیلگران و افشاگران سیاستها، جنایتها و سیمای کریه امپریالیسم شدت و حدت کم سابقه ای گرفته است. البته در اوضاع و احوال کنونی جهان که امپریالیسم هر روز بیش از روز پیش هارتر می شود و نیروهای ترقیخواه، هنوز زیر آوار شکستهای غیرمنتظره سالهای نود قرن گذشته میلادی ذجه می کنند و بخش متنابهی از آنها، برای رهائی از زیر این آوار، ندای «یا امپریالیسم ادرکنی» سر داده اند، گستردگی چنین تهاجمات تبلیغاتی نه فقط دور از انتظار نبوده و نیست، حتی طبیعی هم هست. چرا که آنها به اقتضادی طبیعت و ماهیت طبقاتی خود عمل می کنند و اگر غیر از این می کردند، جای تعجب بود. اما، کراهت و قباهت این تبلیغات زمانی آزاردهنده می شود که برخی از این سخنگویان، خود را نه تنها «چپ»، حتی «چپ انقلابی» هم می خوانند و تا به مطلبی در افشای ماهیت امپریالیسم بر می خورند، افسار گسیخته بر نویسنده آن می تازند. رفتار و منش این گونه جدید «چپ»ها، عینا یادآور داستان آن آهوی خرامان است که از زخم تیر صیاد لنگ لنگان خود را به لب جوی رساند و همینکه جرعه اول را نوشید، قورباغه ای از داخل آب به کنار جوی پرید و چون زخم پای آهو بدید، آهی از نهاد بر کشید و رو به آهو گفت: «من نمی دانم این صیادان بی رحم از ما آهوان چه می خواهند»! آهو سر به تأسف تکان داد و در جواب گفت: «ای قورباغه تمیز، من یقین داشتم که از زخم صیاد نجات خواهم یافت ولی، این زخم زبان تو که خود را داخل آهوان کردی، مرا خواهد کشت». باری، این همان زخم کشنده است که برای علاجش باید چاره اندیشید.

از نوشتار و گفتار این گونه جدید چپ که امروز وجود دموکراسی و یا دیکتاتوری در این و یا آن کشور، اصلی ترین مشغله ذهنی شان شده، چنین بر می آید که این جنابان حتی هیچ درکی از مفاهیم و مقولات طبقاتی ندارند و گرنه چگونه می توان با وجود سلطه دولتهای امپریالیستی در غرب و سرمایه داری در دیگر کشورها، از دموکرات بودن رئیس دولتهای امپریالیستی و دیکتاتور بودن فقط برخی از دولتهای سرمایه داری صحبت کرد. مگر دموکراسی و دیکتاتوری مقولات طبقاتی نیستند؟ از کی تا حالا و بر اساس کدام بینش، دولتهای امپریالیستی دموکرات محسوب می شوند؟ حاکمیت سیاسی، یعنی دیکتاتوری یک طبقه بر طبقات اجتماعی دیگر و کشور سرمایه داری هرچه پیشرفته تر، یعنی دارای رژیم هر چه دیکتاتورتر! با این تعریف، چگونه می توان بوش را دموکرات و صدام حسین را دیکتاتور تعریف کرد؟ همین سفسطه بازی و خلط مبحث است که چپنماها در مسیر عدم درک طبقاتی مفاهیم و مقولات سوق می دهد و دست مهاجمان نظامی و تبلیغاتی امپریالیسم را در حمله به دستاوردهای بشری و ارتکاب جنایات هولناکتر باز می گذارد. خوب! اگر قبول کنیم که تنها صدام حسین دیکتاتور بود و بوش (در مقام رئیس یک رژیم امپریالیستی) دموکرات، در اینصورت، عراق، افغانستان، لیبی، سومالی، ساحل عاج، مالی و دهها کشور دیگر قربانی مداخلات نظامی و نامرئی این تئوری امپریالیستی در جهان (اینک سوریه به اول لیست رسیده) بعنوان تصویر زنده امروز در برابر چشمان ماست. حالا که نوبت به سوریه رسیده، بمنظور احتراز از تحریک احساسات این چپنماها، سوریه فعلا به کنار. اما، ببینیم حاصل این تئوری در عراق چه بود؟ بر اساس ارقام و آمار، جواب کوتاه است: یک کشور کاملا ویران، بیش از نیمی از جمعیت آن کشته و ناپدید، زخمی و معلول، آواره و سرگردان در داخل و خارج کشور، باضافه انفجارات و کشتارهای روزمره! در لیبی هم وضع بدین منوال است، در افغانستان و سومالی و بسیاری کشورهای دیگر هم به همین منوال. حالا کدام انسان عاقلی غیر از چپپنماها و دیگر مبلغان دموکراسی و حقوق بشر سرمایه داری می تواند تحت عنوان دیکتاتوری اسد، خواهان تکرار فاجعه افغانستان، عراق، لیبی و کشورهای بسیاری دیگر در سوریه باشد؟

واقعیت حوادث سوریه و تبلیغات پیرامون آن نه امری منحصر بفرد است و نه راهکاری تازه. این راهکار همچنان که گفته شد، در کشورهای بسیاری بکار بسته شده و امتحان خود را داده است. قتل عام مردم در شهر الحولا در سوریه، تکرار طابق النعل فجایعی است که در اواخر دهه هشتاد میلادی در اتحاد شوروی روی داد. در این دوره، باندهای مسلح تحت فرمان «خانه آزادی» آمریکا، «جامعه باز» صهیونیستی جورج سورس و دیگر سازمان باصطلاح غیردولتی تحت عناوین گروهها و سازمانهای «دموکراسی خواهی» و «حقوق بشری»، جار وجنجال بر پا می کردند، درگیریهای ملی- قومی، دینی- مذهبی و غیره براه می انداختند، در روز روشن آدم می کشتند و سپس، با کمک امپریالیسم خبری، جنایات خود را به پای دولت شوروی ثبت می کردند. در رومانی هم چنین کردند، در یوگسلاوی و در آلبانی و در همه جا هم چنین کردند که نتیج همه آنها جهان خطرناک کنونی است و امروز، در سوریه هم چنین می کنند. بنا بر این، امروز سوریه واقعا هم سنگ محک سیاست جهانی است: یا باید درکنار سوریه، صرفنظر از کیستی و چیستی حاکمیت آن، هر گونه مداخله خارجی را افشاء و رسوا کرد و این را در نظر گرفت که تعیین تکلیف با دولت سوریه حق انحصاری مردم آن است و یا، در کنار فراشان امپریالیستهای غرب که تروریسم را به سطح سیاست دولتی ارتقاء داده اند، دولت اخوان المسلمین ترکیه (حزب عدالت و توسعه) و شیوخ مرتجع عرب، برای اشغال و ویرانی سوریه و قتل عام مردم آن هورا کشید! جای سومی هم وجود ندارد و فکر آوانتوریستی جایگاه سوم را هم باید از مخیله بیرون کرد.



***

شب ۳۰ ماه مه سال جاری در جلسه شورای امنیت سازمان ملل متحد اوضاع سوریه مورد مذاکره قرار گرفت. اگر چه این جلسه پشت درهای بسته برگزار گردید، ولی معلوم شد که شرکت کنندگان به هیچ توافقی نرسیدند.

سوزان رایس، نماینده دائمی امریکا در سازمان ملل متحد گفت: «در صورت شکست برنامه کوفی عنان در سوریه و انشعاب در شورای امنیت سازمان ملل متحد، جامعه جهانی برای مداخله چاره ای جز دور زدن شورای امنیت سازمان ملل متحد نخواهد داشت». او در گفتگو با خبرنگاران پس از پایان جلسه شورای امنیت سازمان ملل متحد راجع به سوریه در روز ۳۰ ماه مه اذعان کرد که «متاسفانه، اکنون فقط همین بدترین گزینه باقی مانده است». بنظر می رسد، درک خانم رایس از «جامعه جهانی»، عبارت از ایالات متحده آمریکا و آنهایی می باشد که از سیاست آمریکا دنباله روی می کنند. و درست همان روز ۳۰ ماه مه، روسیه که از سوی غرب به تطهیر «مستبد لجام گسیخته» دمشق متهم می شود، هشدار داد که در شورای امنیت سازمان ملل متحد از طرح مداخله نظامی خارجی در امور داخلی سوریه ممانعت خواهد کرد. مسکو همچنین با نشست جدید شورای امنیت سازمان ملل متحد در آینده نزدیک مخالفت است.

جلسه ۳۰ ماه مه شورای امنیت سازمان ملل متحد در باره سوریه گام بعدی برای اجرای طرح از پیش تنظیم شده بود. این جلسه اقدامی بود برای ناتوان نشان دادن سازمان ملل متحد و تدارک برای دور زدن این سازمان.

تا امروز طراحان سناریوی کودتا در سوریه، بهتر از رقبای خود با کارت جنگ اطلاعاتی بازی کرده اند. تحریکات خونین حولا آغازی بود بر دور جدید تنشها و در عین حال به این توهم دامن می زند که در جهان هیچ نیرویی که بتواند این جنایت را افشاء کند، وجود ندارد. شورای امنیت سازمان ملل متحد قبل از اینکه تحقیقات کاملی پیرامون این حادثه بعمل آورد و سپس از آن حکم خود را صادر نماید، با همان کارت «جنایات اسد» که در مقابلش گذاشته اند، بازی می کند.

اما اطلاعاتی که براحتی می توان در اینترنت یافت، شایان توجه است. خبرنگار آژانس «آننا نیوز» از محل حادثه گزارش می دهد:

«روز جمعه ۲۵ ماه مه سال ۲۰۱۲، تقریبا در حوالی ساعت ۱۴، گروههای بزرگ شبه نظامیان به شهر الحولا در استان حمص حمله برده و آن را تصرف کردند. شهر الحولا به سه منطقه: روستاهای تل دائو، کوارلاهیه، و تل دهب تقسیم می شود و هر یک از این مناطق قبلا در حدود ۲۵- ۳۰ هزار نفر سکنه را در خود جای می دادند.

مجموعا ۷۰۰ نفر شبه نظامی متشکل از باندهای مسلح و مزدوران حرفه ای از سمت شمال شرق، از طرف روستای الرستان (تیپ الفاروق «ارتش آزاد سوریه» در حدود ۲۵۰ نفر بفرماندهی تروریست عبدالرزاق تلاسوم)، از طرف روستای اقربا (بفرماندهی تروریست یحیی الیوسف) و فرلاح که اراذل و اوباش محلی الحولا هم به آنها پیوستند، به این شهر حمله کردند.

مردم غیرنظامی از مدتها پیش الرستان را ترک گفته اند. هم اکنون وهابی ها که سعد حریری، یکی از سازماندهان تروریسم بین المللی و رئیس جنبش ضد سوری «طیار المستقبل» از لبنان پول و اسلحه در اختیار آنها می گذارد، در آنجا تاخت و تاز می کنند. راه الرستان تا الحولا که از مناطق بدوی می گذارد، عملا توسط نیروهای مسلح دولتی کنترل نمی شود، به همین دلیل، یورش شبه نظامیان به الحولا برای دولت سوریه کاملا غیرمنتظره بود.

زمانیکه شبه نظامیان پست بازرسی پائینی در مرکز شهر (در نزدیکی منبع آب) و اداره پلیس محلی واقع در آن نزدیکی را تصرف کردند، در خانه های اطراف به پاکسازی همه خانواده های وفادار به دولت پرداخته و سالمندان، زنان و کودکان کم سن و سال را به قتل رساندند. مجموعا افراد چند خانواده منسوب به خاندان الساعد و عبدالرزاق، از جمله آنها، ۲۰ کودک کشته شدند. بسیاری از کشته شدگان بدان هم «متهم» بودند که از مذهب تسنن به مذهب تشیع اسلام گرویده اند. مردم را با چاقو و تیراندازی از فاصله نزدیک به قتل رساندند. پس از آن سعی کردند مقتولان را بعنوان قربانیان بمبارانهای ارتش سوریه به سازمان ملل متحد و جامعه جهانی نشان دهند که هیچ نشانی از بمبارانها بدست نیامد.

اظهارات برخی از ناظران بین المللی مبنی بر اینکه شب، در هتل سفیر شهر حمص صدای تیراندازی توپخانه ای به الحولا را شنیده اند... چیزی جز یک شوخی احمقانه نیست. الحولا ۵۰ کیلومتر از حمص فاصله دارد. کدام تانکها یا توپها به الحولا شلیک کردند؟ بلی، شبها در حمص، تقریبا بعد از ساعت ۳، صدای تیراندازی شدید، از جمله، از سلاحهای سنگین شنیده می شود. اما، مثلا، در باره تیراندازی های شب دوشنبه توضیح داده شد که این تیراندازیهای بمنظور برقراری کنترل سازمانهای دولتی بر راه دمشق و تأمین امنیت عبور و مرور انجام شده است...

هنگام دیدار از شهر الحولا، حتی هیچ اثری از خرابی های تازه ناشی از بمباران یا توپخانه مشاهده نشد. شبه نظامیان تقریبا هر ساعت پست های بازرسی باقی مانده در تل دائو را مورد حمله قرار می دهند. شبه نظامیان سلاحهای سنگین بکار می برند و در شهر تک تیراندازانی از میان مزدوران حرفه ای بشدت فعالند.

هدف این تحریکات، برانگیختن خشم و نفرت جامعه جهانی و اعمال فشار به شورای امنیت سازمان ملل متحد برای تصویب قطعنامه ضد سوری مورد نیاز غرب و گشودن راه تجاوز نظامی ناتو بود. لازم به یادآوری است که شبه نظامیان در آستانه سفر کوفی عنان به سوریه نیز تحریکات دقیقا مشابهی را سازمان داده و در شومار (حمص) ۴۹ زن و کودک را به قتل رساندند. این تحریکات همینکه مشص شد که مقتولین گروهی از علویهای ربوده شده بودند، فورا افشاء شد. در تحریکات اخیر نیز تناقضات جدی بین واقعیتها و ادعاها- نامهای مقتولین وفادار به دولت و فقدان آثار خرابی های ناشی از بمباران و غیره ظاهر شده، ولی، ماشین تحریکات بحرکت در آمده است. امروز کشورهای ناتو سوریه را با بمباران هوائی تهدید می کنند و اخراج هماهنگ دیپلوماتهای سوری آغاز شده است.

در حال حاضر نیروهای مسلح سوریه در داخل شهر الحولا نیستند، با این وجود، صدای تیراندازیها دائما شنیده می شود. گمان می رود که یا گروههای شبه نظامی با همدیگر تصفیه حساب می کنند و یا پاکسازی فیزیکی طرفداران بشار اسد در شهر ادامه دارد.

باندهای مسلح هر جنبنده ای و هر کسی را که سعی می کند به شهر نزدیک شود، مورد هدف قرار می دهند. در مقابل چشم ما کاروان سازمان ملل متحد را هدف قرار داده و به دو ماشین ضد گلوله ناظران سازمان ملل متحد که سعی می کردند بسوی پست بازرسی ارتش در تل دائو حرکت کنند، آسیب وارد آوردند. در حمله به کاروان، تروریست تقریبا بیست ساله ای دیده شد. اول، بسوی قسمتهای حفاظت نشده ماشین ضد گلوله آتش گشود، گلوله ها بر روی درب عقب ضد گلوله دوم گیر کردند. بعضی از همراهان مجروح شده اند...»

آنچه که در اینجا ذکرش رفت، تنها بخش کوچکی از سیل اخبار و اطلاعاتی است که در ارتباط با واقعیت حادثه الحولا انتشار یافته است. ناظران سازمان ملل متحد بدون هیچ مشکلی می توانستند تصویری واقعی از این حادثه ترسیم نمایند. در روزهای آینده نمایندگان «MOONNS» تحقیقات خود در باره این حادثه را به پایان خواهند رساند و اطلاعات تکمیلی را به شورای امنیت سازمان ملل متحد ارائه خواهند کرد، ولی آنها اظهار می دارند که «از امکانات صد درصدی برای انجام تحقیقات برخوردار نیستند». حل این معما برای آنها آنچنان که برای برخی خبرنگاران شجاع آژانسهای غربی که در موارد مشابه حتی زندگی خود را بمخاطره می اندازند، مهم نیست.

بنظر می رسد طرح کوفی عنان محکوم به شکست و سوریه، محکوم به تجزیه است. در آسمان آن تجاوز نظامی به پرواز در آمده است.

تجاوز نظامی خارجی در واقعیت امر، گزینه نهائی صلیبیون جدید است. بدون بمبارانهای هوائی نمی توان بر سوریه پیروز شد. برای این کار، برتری نیروی هوائی و همآهنگی بین شورشیان برای انجام عملیات زمینی ضرورت دارد و ناتو باید بیش از ۶۰۰ بمب افکن به پرواز در آورد. در این صورت هم، حداقل تلفات ناتو در حدود یک صد بمب افکن خواهد بود که این هم برای پیمان آتلانتیک شکال قابل قبول نیست.

سرنگونی بشار اسد که از پشتیبانی اکثریت مردم کشور برخوردار است، فقط ازطریق تجاوز نظامی خارجی امکان پذیر است و در این حالت، البته که تلفات بلوک ناتو در این عملیات بیش از تلفاتی خواهد بود که در عملیات «آزادی» عراق یا افغانستان متحمل شد. غرب هنوز تلاشهای زیادی بعمل می آورد تا بدون مداخله نظامی به اهداف خود در سوریه برسد و روسیه در مرکز این تلاشها قرار گرفته است. تحلیلگران غربی بر این باورند که موافقت نه تنها روسیه و چین، بلکه فقط روسیه برای «تغییر رژیم» سوریه، عنصر کلیدی خروج از وضعیت کنونی شمرده می شود. زیرا، گمان می رود که در صورت امتناع مسکو از پشتیبانی اسد، پکن به تنهائی مبارزه نخواهد کرد.

امروز فشارهای قابل توجهی به مقامات و دیپلوماسی روسیه وارد می شود. حتی آنگلا مرکل هم به «معالجه» ولادیمیر پوتین در جریان دیدار آینده با وی امیدوار است. آنچه که در باره آتلانتیستهای کهنه کار می توان گفت این است که با دهان کف کرده مسکو را به همدستی با «دیکتاتور خونخوار» متهم می کنند. این فشارها تا کنون نتیجه دلخواه نداده است اما، در مبارزه اطلاعاتی، روسیه هنوز بازنده است. در امر پرتوافکنی بر حوادث سوریه، رسانه های روسیه در آن موقعیت تهاجمی نیستند که رسانه های غربی هستند و کار خبرنگاران آژانسهای خبری، در وهله اول ایتار تاس، از توان ایستادگی در مقابل انتقادات برخوردار نیستند. بدین سبب، همین مقاله را با استناد به گزارشات جوانان شجاع و دختران خبرگزاری کمتر شناخته شده «آننا نیوز» تنظیم کردم.

توانائی دفاع روسیه از موضع خود در قبال سوریه، از اهمیت خاصی برخوردار است. «تسلیم سوریه» بمعنی از دست دادن آن و ماندن در آن مجموعه ای حقارت آمیز بین المللی می باشد که نخبه گان جدید روسیه در دوره یلتسین با موفقیت بعمل آورد. مدتهاست که هر انسان روسیه با مشاهده صحنه های بمباران صربستان برادر توسط ناتوئیها، احساس شرمندگی و حقارت می کند و این فجعه نباید تکرار شود. سوریه می تواند در مقابل شرارتهای تحمیلی نیروهای «نظم جدید جهانی» مقاومت کند. ولی نیازمند کمک است و در همه حال روسیه هم نمی تواند از کمک خود به آن امتناع نماید.