۱۳۹۶ اسفند ۸, سه‌شنبه





بریگادهای آنارشیست در خدمت ناتو
تی یری میسان

Les Brigades anarchistes de l’Otan
par Thierry Meyssan
در غرب آن را به مثابه اتوپی دوست داشتنی معرفی کرده اند، «روژاوا» (بخش کرد نشین در شمال خاوری و شمال باختری سوریه که بخشی از استان های حسکه، رقه و حلب  را در بر می گیرد)، امّا روژاوای نوبرانه و خیلی تازه در واقع یک دولت استعماری ست که واشنگتن خواهان آن بود تا در خون نطفه ببندد. این بار طرح بر این اساس است که مردم شمال سوریه را از محل زندگی شان برانند و مردم دیگری را جایگزین کنند که در آنجا به دنیا نیامده اند. برای تحقق این پاکسازی قومی، پنتاگون و سیا مبارزانی را از بین چپ های افراطی اروپائی بسیج کرده اند. تی یری میسان این طرح را از یک سال و نیم پیش افشا می کند.
شبکۀ ولتر|دمشق (سوریه)| 10 سپتامبر 2017

در فوریۀ 2016، «تزار ضد تروریست» کاخ سفید، برت مک گرک Brett McGurk به فرمان رئیس جمهور اوباما فرستاده شده بود تا نبرد عین العرب (کوبانی) را نظارت کند. به همین مناسبت از سوی یگانهای مدافع خلق (YPG) مدال دریافت کرد. با وجود این، حزب مادر PKK حزب کارگران کردستان (ترکیه) از سوی واشنگتن در فهرست سازمانهای «تروریست» به ثبت رسیده است.
«جنگ، صلح است. آزادی، بردگی ست. ناآگاهی نیروست». (جرج اورول، 1984).
در سالهای 90-1980، جامعۀ کُرد قویاً فئودال و پدرسالار بود، و در عقب ماندگی وخیمی نگهداشته شده بود، یعنی موردی که کُردها را به شورش علیه دیکتاتورهای نظامی که در آنکارا یکی جانشین دیگری می شد سوق می داد(1).
حزب کارگران کردستان (PKK) یک سازمان مارکسیست لنینیست بود که از سوی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی پشتیبانی می شد و علیه دیکتاتوری ژنرالهای کمالیست عضو ناتو مبارزه می کرد. حزب کارگران کردستان زنان را آزاد کرد و به صف مبارزۀ ترقی خواهان پیوست. به کمک حافظ اسد، اردوی نظامی خود را در درۀ بِقاع به پشتیبانی نیروی حافظ صلح سوریه در کنار جبهۀ خلق برای آزادی فلسطین مستقر کرد.
طی این دوران حزب کارگران کردستان سخت ترین کلماتی که باید و شایست علیه «امپریالیسم آمریکا» به کار می برد.
وقتی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی دچار فروپاشی شد، حزب کارگران کردستان 10000 سرباز تمام وقت و بیش از 75000 سرباز ذخیره در اختیار داشت. در جنگ آزادیبخش بیش از 3000 دهکده تخریب شد و بیش از 2 میلیون نفر آواره شدند. ولی  با وجود این همه تحمل خسارت و قربانی با شکست روبرو شد.
رهبر تاریخی شورش، عبدالله اوجالان در سال 1999 طی یک عملیات مشترک بین سرویس های اطلاعاتی ترکیه، ایالات متحدۀ آمریکا و اسرائیل در کنیا دستگیر و سپس در جزیرۀ ایمرالی در دریای مرمره زندانی شد.
حزب کارگران کردستان فروپاشید و بین رهبر زندانی که با گفتگو برای صلح موافق بود و معاونش که جنگ برای او به شیوۀ زندگی تبدیل شده بود تقسیم شد. چند سوء قصد صورت گرفت بی آنکه واقعاً بدانیم چه کسی در منشأ آنها بوده، مبارزانی که از خلع سلاح سر پیچی کرده بودند و یا بخشی از سرویس اطلاعاتی ژاندارمری ترکیه (JITEM ) که آنها نیز با آتش بس موافق نبودند.
در آغاز «بهار عرب» عبدالله اوجالان حزب کارگران کردستان را از داخل سلول زندانش پیرامون ایدئولوژی جدیدی بازسازی کرد. پس از گفتگوهای سرّی با ناتو در زندان ایمرالی، او مارکسیسم لنینیسم را به نفع «کمونیسم آزادیخواهانه» رها کرد. او که همیشه علیه ترکیه برای ایجاد دولت خاص خودش، کردستان، مبارزه کرده، از این پس می گوید که هر دولتی در ماهیت خود ابزاری ست برای سرکوب (2).
مبارزان حزب کارگران کردستان طی جنگ داخلی مجبور شدند از ترکیه فرار کنند و در شمال سوریه پناه گرفتند (3). به نام حزبش، اوجالان متعهد شد که هرگز مدعی سرزمین سوریه نشود. در سال 2011، در آغاز جنگ غرب علیه سوریه، کردها شبه نظامیانی را تشکیل می دادند که برای دفاع از کشوری که به آنها پناه داده و ملیت سوری اعطا کرده بود موضع گرفته بودند.
با وجود این، در 31 اکتبر 2014، یکی از دو رهبر یگانهای مدافع خلق YPG شاخۀ سوری از حزب کارگران کردستان PKK، صالح مسلم در یک گردهمآئی سرّی در کاخ الیزه با فرانسوآ هولاند و رئیس جمهور ترکیه رجب طیب اردوغان شرکت کرد. در این گردهمآئی طرح ایجاد کردستان در سوریه را مطرح کردند و به صالح مسلم قول دادند که اگر این طرح را بپذیرد او نیز می تواند رئیس جمهور این کشور شود.
فوراً پس از این گردهمآئی، اتحادیۀ بین المللی که ایالات متحده ظاهراً برای مبارزه علیه داعش ایجاد کرده بود از یگانهای مدافع خلق YPGپشتیبانی کرد و برای آنان پول، آموزش، جنگ افزار تدارک دید و سازماندهی شان کرد. در نتیجه این گروه نیز نفرین هائی را که نثار واشنگتن می کرد بفراموشی سپرد و از این پس به هم پیمان بسیار خوب «امپریالیسم آمریکا» تبدیل شد. بر این اساس سازمان کردستانی ساکنان منطقه را از محل زندگی شان اخراج کرد.

تبلیغات آمریکائی
به این علت که تا اینجا هیچ نبردی بین یگانهای مدافع خلق و داعش روی نداده بود، ایالات متحدۀ آمریکا صحنه پردازی پر جنجال درگیریهای عین العرب را راه اندازی کرد که به همین مناسبت به گویش کرمانجی به نام کوبانی نامیدند. از رسانه های بین المللی نیز دعوت به عمل آمد تا در امنیت کامل و بی آنکه خطری تهدیدشان کند رویدادها را پوشش دهند. این شهر روی مرز سوریه و ترکیه واقع شده و روزنامه نگاران می توانستند از ترکیه با دوربین نبردها را پی گیری کنند. نمی دانیم واقعاً در عین العرب چه روی داده، زیرا روزنامه نگاران اجازۀ ورود به آنجا را نداشتند. با وجود این تصاویری که با دوربین فیلم برداری شده بر گزارشاتی صحه می گذارد که حاکی  از شدت و شقاوت نبردها بوده است. در هر صورت، غربی ها در همآهنگی نتیجه می گیرند که در مبارزه علیه داعش و سوریه، کردها همپیمان آنان هستند.
«نه خدا، نه دولت ! »، برای دفاع از دولت «روژاوا» به پا خیزید و در اتحاد با امپراتوری آمریکا «علیه نیروهای ارتجاع» مبارزه کنید.
نشریات غربی اطمینان می دهند که زنان نیمی از سربازان کُرد را تشکیل می دهند، همان گونه که در سطح رهبران حزب کارگران کردستان و یگانهای مدافع خلق. با وجود این، حضورشان در میدان بسیارنایاب است. روزنامه نگاران در عین حال می گویند که زنان مبارز کرد جهاد طلبان را به وحشت می اندازند، زیرا بر اساس اعتقاداتشان اگر بدست زن کشته شوند راه بهشت بر آنها بسته می شود. ولی جای شگفتی دارد که همین روزنامه نگاران فراموش می کنند و یا غالباً نمی دانند که ارتش عرب سوریه نیز داران سپاهیان زن است که از سوی جهادطلبان با همان قاطعیتی مورد حمله قرار می گیرند که علیه سربازان مذکر سوریه می جنگند.
خلاف ظاهر امر، تعداد نفرات یگانهای مدافع خلق به آن اندازه ای که ادعا می کنند پر شمار نیست. بسیاری از کُردهای سوریه ایالات متحدۀ آمریکا را به مثابه دشمنی قدرتمند و سوریه را نیز به مثابه  میهن جدید خود می دانند، و تصورات پوشالی صالح مسلم را مردود می پندارند.
پنتاگون به هچنین نه فقط تعدادی مزدور عرب و سوری را به این گروه از کُردها اضافه کرده بلکه به ویژه مبارزان چپ افراطی اروپائی را نیز برای پیوستن به آنان فراخوانده است.

به همان شیوه ای که سازمان سیا CIA ده ها هزار جوان مسلمان غربی را برای ایجاد بریگاد اسلامگرا سازماندهی کرد، آنارشیستهای اروپائی را نیز، بر اساس الگویی که در سال 1936 در بارسلون علیه فاشیستها سازماندهی شده بود، برای تشکیل بریگاد بین المللی به خدمت گرفتند. به این ترتیب، به مثابه گروه های کمکی برای یگانهای مدافع خلق YPG و ناتو می توانیم از یگانهای ضد فاشیست انترناسیونالیست (اروپای مرکزی) بریگاد باب کرو Bob Crow (انگلیسی و ایرلندی)، بریگاد هانری کرازوکی Henri Krasucki فرانسوی،  نیروهای بین المللی برای اتحاد بین المللی (یونانی)، اتحاد حزب مارکسیست لنینیست (اسپانیائی)، و همۀ گروهکهای ترکیه از طرفداران ایالات متحده  یاد کنیم:
 (DK, DKP, MLSPB-DC, PDKÖ, SI, TDP, TKEP/L, TKPML)
و این فهرست از اسامی گروه ها فقط برای یادآوری برجسته ترینشان کافی خواهد بود(4).
بیائید علیه سرمایه در کنار نیروهای ویژۀ ایالات متحده در «روژاوا» بجنگید !
نبرد عین العرب (کوبانی) بر مبنای این طرح بود که جوانان سوری مدافع خلیفه را در مقابل جوانان کُرد قرار دهد و به ویژه به بهای جان هر دو طرف و جوانان اروپائی که در جستجوی جهانی بهتر بودند تمام شد. کشورهای اروپائی نگران بازگشت جوانان جهاد طلب به کشورهایشان هستند ولی در مورد جوانان آنارشیست گرچه به همان اندازه می توانند خطرناک باشند بیمی بخود راه نمی دهند، زیرا فکر می کنند که این گروه را خیلی ساده تر می توانند به بازی بگیرند و در ماجراجوئی های آیندۀ امپریالیستی بازسازی و دوباره فعال کنند.
در ژوئن 2015، حزب دموکراتیک خلق ها (HDP) نام جدید برای حزب کارگران کردستان PKK، پشتیبانی مالی مهمی دریافت کرد و از سازماندهی سازمان سیا علیه حزب عدالت و توسعۀ رجب طیب اردوغان برخوردار شد. ناگهان، از حد %10 رأی ضروری برای ورود به مجلس بزرگ ملی عبور کرد و 80 کرسی نمایندگی را بدست آورد.
در 17 مارس 2016، یگانهای مدافع خلق در «روژاوا» اعلان خود مختاری کردند، یعنی سرزمینی که منطقۀ کردستان عراق را در طول مرکز سوریه و ترکیه به مدیترانه وصل می کند، ولی فقط در بخشی که در سمت سوریه واقع شده است. در نتیجه «روژاوا» به ویژه منطقۀ ادلب را در برمی گیرد که در حال حاضر در تصرف القاعده است.
اعلام تشکیل دولت از سوی مردمی که در آنجا بدنیا نیامده اند و به بهای اخراج مردم بومی، با اسرائیل قابل مقایسه است که اعلام تشکیل دولت اسرائیل در سرزمین فلسطین از سوی یهودیانی اعلام گردید که در آنجا زمین خریداری کرده بودند. انتخاب نام «روژاوا» برای تفکیک آن با «کردستان» بود که در ترکیه واقع شده و در سال 1920 طی معاهدۀ سور Traité de Sèvres اعلام گردید.
وقتی امارات القاعده در ادلب و خلیفۀ داعش در رقه رو به زوال رفتند، ناتو همچنان طرح تجزیۀ جمهوری عرب سوریه را پی گیری کرد و بر آن است تا «روژاوا» در قامشلی را ایجاد کند.
نشریات غربی شیفتۀ «اوژاوا» شده اند زیرا تمام محسنات مد روز را نشان می دهد : صلح جوئی، برابری، فمینیسم، اکولوژیست، مشتاق سازندگی و جز اینها (5). از دیدگاه این نشریات اهمیتی ندارد که یگانهای مدافع خلق یک ارتش را تشکیل می دهند، اهمیتی ندارد که علیه ساکنان تاریخی و قدیمی شمال سوریه می جنگند، عرب ها، آشوری ها، زیرا روی کاغذ با آنها نیروهای دموکراتیک را تشکیل می دهند.
 ویدئو : در سوریه بریگادهای اروپائی تحت فرماندهی ایالات متحده می جنگند
توضیح دربارۀ ویدئو : با دلبستگی به واقعیت اطلاعاتی که منتشر می کنیم، می خواستیم این متن را با نمایش ویدئوئی همراه کنیم  که از سوی گروه های آنارشیست آلمانی تهیه شده بود و نشان می داد که به نیروهای ناتو و یگانهای مدافع خلق در روژاوا پیوسته اند. یکشنبه 10 سپتامبر این مدرک صدا و سیمائی را در حساب یوتوب خودمان منتشر کردیم. ولی یوتوب که عملاً دلبستگی مشابهی به خدمات حقیقت جویانۀ ما ندارد، خلاف داعیه اش برای «اخلاق وظیفه گرا» آن را سانسور کرد.

طرح های یگانهای مدافع خلق و حزب دموکراتیک خلق ترک در واقع متعلق به استراتژی نظامی ایالات متحده است. از سال 2001، پیشبینی پنتاگون در کوتاه مدت ترسیم مجدد «خاورمیانه بزرگ» است، یعنی تجزیۀ دولتهای بزرگ به دولتهای کوچک یکپارچه، که توانائی رویاروئی با ایالات متحده را نداشته باشند. در دراز مدت، پیشبینی کرده تا این کشورهای کوچک را در مقابل یکدیگر قرار دهد و در یک سیر قهقرائی منطقه را در هرج و مرج فرو ببرد.
«روژاوا» اعلان دولت مستقل نکرده زیرا بر اساس نظریۀ اوجالان جدید، هر دولت- ملتی بخودی خود مردود است. ولی به گفتۀ ناتو، فقط یک دولت مستقل است که باید با دولتهای مستقل دیگر همکاری کند (کنفدراسیون تشکیل دهد)، بی گمان پس از دوران پسا سرنگونی دولت – ملت  سوریه.
به گفتۀ نظریه پرداز مرجع آمریکائی «محیط زیست گرای آزادیخواه» موریس بوکچین Murray Bookchin، برای کارکرد مؤثر دموکراسی، جوامع آزادیخواه باید یکپارچه باشند. به همین علت «صلح طلبان» در یگانهای مدافع خلق در حال حاضر پاکسازی قومی را در «روژاوا» آغاز کرده اند.

[1] Blood and belief : the PKK and the Kurdish fight for independence, Aliza Marcus, New York University Press, 2007.
[2] The Political Thought of Abdullah Öcalan : Kurdistan, Women’s Revolution and Democratic Confederalism, Abdullah Öcalan, Pluto Press, 2017.
[3] The Kurds in Syria : the forgotten people, Kerim Yildiz, Pluto Press, 2005.
[5] The Pkk : Coming Down From the Mountains, Paul White, Zed Books, 2015. Revolution in Rojava : Democratic Autonomy and Women’s Liberation in the Middle East, Michael Knapp & Ercan Ayboga & Anja Flach, Pluto Press, 2016


ترجمۀ حمید محوی










۱۳۹۶ بهمن ۱۶, دوشنبه



گاهنامۀ هنر و مبارزه
1 فوریه 2016

افسانۀ «تهدید هسته ای ایران»
نوشتۀ برونو گیگ
دربارۀ برونو گیگ : مقام عالی رتبۀ دولت فرانسه، مقاله نویس و سیاست شناس، استاد فلسفه در دبیرستان و استاد یار روابط بین المللی در دانشگاه رئونیون. او نویسندۀ 5 کتاب است «منشأ جنگ اسرائیل و عرب، ندامت پنهان غرب، هارماتان 2002»، «آیا باید لنین را سوزاند ؟»، «دلایل برده داری» از جمله این کتابهاست و سدها مقاله. برونو گیگ بخشدار شهر سنت، در سال 2008 به دلیل نوشتن گزاره ای که به «نباید گفت ها تعلق دارد» یعنی افشای «ارتش اسرائیل کودکان فلسطینی را به قتل می رساند» از سوی میشل آلیو ماری وزیر کشور فرانسه از مقام خود بر کنار شد.
مرکز پژوهش جهانی سازی، 29 ژانویه 2018
 Images intégrées 1
رسانه های فرانسوی در سکوت آفرین آمیز در برابر پر گوئی های چند معنائی و چند زبانی امانوئل ماکرون در داووس، موضوعی مهمی را پنهان کردند : و آن نیز این بود که دونالد ترامپ از کنگره 716 میلیارد دلار برای پنتاگون و برای بودجۀ سال 2019 درخواست کرده است. این افزایش %7 در مقایسه با بودجۀ 2018 برای تعویض تکمۀ شلوار به خدمت گرفته نخواهد شد. به گزارش پروندۀ محرمانه ای که در هافینگتون پست Huffington Post منتشر شده، پنتاگون [در صورت احتمالِ] «حملۀ خیلی مهم کلاسیک» پاسخ اتمی پیشبینی کرده است.
پرونده با رویکرد راهبردی، به گزارش مجلۀ [ وضعیت هسته ای] (Nuclear Posture Review) برای 2018 طرح مدرنیزاسیون انبار جنگ افزار هسته ای را پیشبینی کرده و بر اساس گمانه زنی آژانس فدرال نیز هزینۀ آن در کوران 30 سال آینده بالغ بر 1200 میلیارد دلار خواهد بود.
ولی چنین طرحی به هدف گسترش جنگ افزار در چشم انداز وسیع، گویا که موجب نگرانی مردم نبوده و دیدبانان را نیز هیجان زده نکرده است. باید بگوئیم که دست به هر کاری زدند تا درخت جنگل را پنهان کند. از 15 سال پیش تا کنون، رهبران سیاسی و رسانه های غربی پیوسته مترسک «تهدید هسته ای ایران» را به نمایش می گذارند. رسانه های حاکم در پهنا و درازای ستون هایشان به این افسانۀ جغرافیای سیاسی باور کرده اند، گوئی امر کاملاً روشنی است که کشوری بی آنکه جنگ افزار هسته ای در اختیار داشته باشد خطرناکتر از کشوری ارزیابی شود که چنین سلاحی را در اختیار دارد و آن را بکار برده و افزون بر این  می خواهد انبار هسته ای هیولائی اش را نیز گسترش دهد.
برای خوراندن چنین پرت و پلائی، رسانه ها در تپش طبل قبیله پندار ساده ای را به طنین می اندازند : «برنامۀ هسته ای ایران پیمان منع گسترش سلاح های هسته ای را تهدید می کند». جای شگفتی ست که هرگز این پرسش را مطرح نمی کنند : «که اگر این همه به این پیمان نامه دلبستگی دارید چرا آن را به کار نمی بندید ؟ »
قدرت های غربی، در واقع، هرگز برای واداشتن اسرائیل، هند و پاکستان به امضای پیمان منع جنگ افزارهای هسته ای TNP تلاش نکردند. سرپیچی از پیوستن به پیمان نامه، موجب شد که این سه کشور با گریز از هر گونه کنترلی زرادخانۀ غیر قانونی به وجود بیاورند، و طبیعی ست که از بمب اتمی ایران که هنوز وجود خارجی ندارد نگران کننده تر باشد.
ولی این همۀ داستان نیست. زیرا پیمان نامه به همچنین پیشبینی کرده است که 5 دولتی که جنگ افزار هسته ای در اختیار دارند (استانهای همبستۀ آمریکا، فرانسه، انگلستان، چین و روسیه) باید جنگ افزارهای هسته ای خودشان را از بین ببرند، و این بخش از پیمان نامه است که خیلی به سادگی ندیده گرفته شده.
در آغازۀ این شکست، استانهای همبستۀ آمریکا رسماً پیمان نامۀ استارت 2 (پیمان نامه کاهش جنگ افزارهای هسته ای) را با مسکو به امضا رساند (1) و سپر پدافند موشکی اش را در اروپا برپا کرد. از این بدتر، هر دو پیوسته انبارهای خودشان را گسترش دادند که کاربست پیشگیری کنندۀ آن از سوی آزمون وضعیت هسته ای (Nuclear Posture Review ) در سال 2002 تأیید شده است. از این پس کار بست جنگ افزار هسته ای در نخستین حمله مجاز خواهد بود... این دیدگاه نظریه پرداختی در زمینۀ کاربست جنگ افزارهای راهبردی به راستی در جعبۀ پاندور را باز کرد.
اگر به تبلیغات دربارۀ ایرانِ ترسناک گوش فرا دهیم، جهان متمدن باید برای پاسخ گوئی به رگبار آتش ویرانگر ملاهای ایران آماده باشد، این «دیوانه های خدا»، عمامه به سرها با شتاب تصمیم گرفته اند به پایان جهان تجسم عینی ببخشند. ولی واقعیت به اندازۀ سال های نوری از این هذیان ایدئولوژیک فاصله دارد. در واقع، هستۀ قدرت مداران آمریکائی هنوز موفق به ترمیم زخمی نشده اند که انقلاب ایران بر آنها وارد آورد، تحقیر نمادینۀ سنگین (گروگان های تهران) و ورشکستگی جغرافیای سیاسی (سقوط شاه). واشنگتن به تدریج فصل به فصل یک دیو شناسی پدید آورد که جمهوری اسلامی در آن به مانند رژیم استبدادی بدکاره شناسانده شده که رفتار ناهمآهنگ و از هم گسیخته اش سیارۀ زمین را در معرض خطری مرگبار سوق داده است. گوئی چنین خطری روی دوش جهانیان سنگینی می کند. افسانه پردازی به وسعت سپهر کیهانی که یگانه کارکرد آن جلوگیری از گسترش و پیشرفت ملتی بزرگ است که نظم امپراتوری را برنمی تابد.
واقعیت گویاست. متهم دانستن ایران که گوئی می خواهد جنگ افزار هسته ای بسازد، در حالی که این کشور چنین جنگ افزاری در اختیار ندارد. استانهای همبستۀ آمریکا نخستین قدرت هسته ای و یگانه کشوری ست که آن را نیز به کار برده است. و یگانه کشوری که در خاورمیانه بمب هسته ای در اختیار دارد (بیش از 400 کلاهک هسته ای) اسرائیل است که با برخورداری از چنین امتیازی نمی خواهد آن را از دست بدهد : اسرائیل حق دارد جنگ افزار نهائی را در اختیار داشته باشد ولی به این شرط که داشتن آن را تبلیغ نکند. با تبانی کشورهای غربی، ریاکاری اسرائیل به دو هدف می زند، از تأثیر بازدارندگی بهره می برد زیرا بمب اتمی اسرائیل واقعاً وجود دارد، بی آنکه مورد اعتراض بین المللی قرار گیرد چون که می گویند چنین بمبی وجود ندارد. این رژیمی که دارندۀ امتیازات ناباورانه می باشد، موضوع هسته ای را به افسانه ای شگفت انگیز تبدیل کرده است : بمبی کاملاً مجازی باید مو را به تن ما سیخ کند (ایران)، در حالی که انبار جنگ افزار هسته ای عظیمی که البته رسماً وجود خارجی ندارد هیچ انگیزۀ نگرانی نباید برای ما به وجود آورد (اسرائیل).
معاف از هر گونه کنترل بین المللی، برنامۀ هسته ای صهیونیست از آغاز از آزادی کامل برخوردار بود. غربی ها گسترش هسته ای را سرزنش و تنبیه می کنند، ولی تاریخ بمب اسرائیلی نشان می دهد که خودشان مستقیماً مسئول آن بوده اند. بن گوریون برنامۀ هسته ای صهیونیست را در آغاز سال های 50 راه اندازی کرد و فرانسه بی درنگ به یاری او شتافت. توافقی سرّی با گی موله Guy Mollet در سال 1956، به دولت اسرائیل اجازه داد که فن آوری هسته ای را بدست آورد، و مرکز پژوهش هسته ای «نه گو» در حاشیۀ شهر دیمونا به کمک مهندسین فرانسوی ساخته شد. همبستگی در مبارزه علیه ناسیونالیسم عرب، فرانسه و اسرائیل با یکدیگر پیمانی بستند که رویداد فاجعه بار لشکر کشی سوئز نشان بارز آن است.
در پایا ن دهۀ 60 که آمریکا جایگزین فرانسه شد، همکاریها ادامه یافت. بر پایۀ توافقی میان لیندن جانسون و گلدا مئیر، هیچ فشاری برای امضای پیمان نامۀ منع گسترش جنگ افزار هسته ای روی اسرائیل نباید وجود داشته باشد، به ازای آن اسرائیل دربارۀ انبار هسته ای اش ابهام ایجاد خواهد کرد [به این معنا که بگونه ای رفتار خواهد کرد گوئی چنین جنگ افزاری در اختیار ندارد (...)]. سازشکاری با دور زدن قوانین بین المللی، در مجموع، به ازای رعایت دقیق قانون سکوت. با این وصف، کشورهای غربی با تحمیل طرح تخیلی برنامۀ هسته ای نظامی روی ایران فشار می آورند، در حالی تل آویو به شکل فزاینده تری تهران را تهدید می کند. با وجود این، جمهوری اسلامی هرگز به کشورهای همسایه اش تجاوز نکرده است. ولی دربارۀ اسرائیل چنین اعدائی نمی توانیم داشته باشیم زیرا مصر، سوریه، لبنان، اردن، عراق و تونس را بمباران کرد، بی آنکه از سرزمین های فلسطینی یاد کنیم که به شکل روزمره از سوی این کشور  عبری هدف گرفته می شود.
تبلیغات غربی با ایجاد دود استتار روی چنین واقعیتی از رژیم ایران به نام «دین سالاری متعصب» یاد می کنند. با وجود این، حتا یک ملا هم اعلام نکرده است که « دولت ما یگانه دولتی ست که با خدا در تماس می باشد ». ولی این گزاره ادعای  ایفی ایتم Effi Eitam,، وزیر پیشین اسرائیلی و رئیس حزب ملی گرای مذهبی ست. آمیخته به شرق شناسی بی اعتبار، گفتمان حاکم جمهوری اسلامی را به مانند مکانی انباشته از شهودات آخر زمانی پر شور ترسیم می کنند که در رؤیای کشتار جمعی اسرائیلی ها با بمب اتمی به سر می برد. جای شور بختی ست که منتقدانی که علیه ایران قلم می زنند از این جستارهای پر شور اندکی از بمب اسرائیل الهام نمی گیرند : ویژگی بمب اسرائیلی در این نکته است که ابهامی را به پرواز در می آورد که تهدید مجازی نیست. میان ادعای صهیونیسم در « تماس مستقیم با خدا » و پافشاری راز و رمز مدارانۀ تل آویو در داشتن جنگ افزار حرف آخر، می توانستیم « فرجام شناسی » ویژه ای را تشخیص دهیم.
تناقض دیگری که طرفدار کمتری ندارد : این است که غرب ایران را به ساخت بمب متهم می کند، ولی این جمهوری اسلامی بود که برنامۀ هسته ای را در سال 1979 متوقف کرد. شاه به پشتیبانی آمریکا پیمان نامۀ مهمی برای ساخت مراکز هسته ای با فرانسه و آلمان به امضا رسانده بود. مخالفت با چنین سیاستی بر این پایه بود که برنامۀ هسته ای برای کشوری غنی از سوخت فسیلی خیلی گران تمام می شود و بی درنگ دولت جمهوری اسلامی پیمان نامه ها را باطل اعلام کرد. باید جنگ ایران و عراق (1988-1980) روی می داد تا داده ها را دگرگون کند. یکه و تنها ماندن در برابر تجاوز عراق، دولت ایران را به ضعف هایش در برابر همبستگی بین المللی با صدام حسین آگاه کرد. شرکت قدرت های غربی در این جنگ، فرستادن جنگ افزار شیمیائی به عراق، تخریب هواپیمای ارباس ایران در حال پرواز، ایران را به گسترۀ خطر آگاه کرد.
در چنین شرایطی ست که رهبران ایران در فن آوری هسته ای غیر نظامی یک برگ برندۀ فنی را شناسائی کردندکه موجب تثبیت حاکمیت و افتخار ملی می شد. بمب هسته ای از دیدگاه مقامات مذهبی حرام است و هیچ برنامۀ هسته ای نظامی رسماً در ایران وجود ندارد. ولی متهم کنندگان خلاف این واقعیت را جار می زنند، ولی بی آنکه کمترین مدرکی در این باره عرضه کنند. گفتمان بیمارناک علیه تهران، در واقع، دو موضوع را به شکل کاملاً اختیاری با هم اشتباه می گیرد : از یکسو توانائی در فن آوری و تولید جنگ افزار هسته ای، و از سوی دیگر تصمیم سیاسی برای تولید چنین جنگ افزاری. به این انگیزه که توانائی ایران به چنین درجه ای دست یافته، تهران را متهم می کنند که می خواهد و یا در حال تدارک بمب هسته ای است. ولی این دلیل و برهان حاکی از ترسی بیمارناک و انحرافی ست، زیرا بجای رسیدگی به حساب آنانی که بمب را در اختیار دارند، روی دولتی فشار می آورند که خواهان آن نیست.
« خطر ایران هسته ای » ترفندی ست که همۀ فصل های آن را بگونه ای تنظیم کرده اند تا کشوری را برای خنثی کردن هدف بگیرند که به جنبش عدم تعهد تعلق دارد. حاکم، بی هیچ بدهکاری، با دلبستگی خدشه ناپذیر به استقلال، ایران ظرفیتی دارد که طرفداران نظم امپراتوری را می ترساند. رهبران ایران توافق 2015 را امضا کردند زیرا می خواستند برای توسعۀ کشورشان امتیاز قائل شوند. آنان خواهان از میان برداشتن تحریم ها هستند تا به نیازهای 80 میلیون نفر از جمعیت ایران پاسخ بگویند. سازش دربارۀ موضوع هسته ای این کشور بزرگ را زیر کنترل بین المللی بی سابقه ای قرار می دهد، ولی تهران این شرط را پذیرفته است. با متهم دانستن ایران به «پشتیبانی از ترس افکنان»، ترامپ می خواهد این روند عادی سازی را متوقف کند. با تشویق و پشتیبانی تاجران اسلحه، او به شکل مسخره ای به ابلیس نمائی ایران ادامه می دهد. امپریالیسم هرگز خلع سلاح نمی شود، و دروغ ها ادامه می یابد. ولی ایران می داند که گذشت زمان به نفع او کار می کند، و می داند چگونه در برابر تحریکات ابر قدرتی که در حال فروپاشی ست پایداری کند.


توضیح مترجم :
1) پیش از همه باید یادآوری کنیم اصطلاح پیمان نامۀ کاهش جنگ افزار های استراتژیک Start 1  و 2 در وکیپدیای فارسی هنوز چیزی در این باره منتشر نشده، که احتمالاً می تواند معنی دار باشد، افزون بر این جمهوری اسلامی ایران نیز چندان روی این موضوع پا فشاری نکرده است. در جبهۀ اپوزیسیون های پنتاگونی (مجاهدین، سلطنت طلبان، چپ های دروغین که دقیقاً مانند حزب تودۀ دروغین هستند که انگلیسی ها برای منحرف کردن حزب تودۀ اصلی به وجود آورده بودند، جدائی طلبان و جنبش خلق ها و ملتها در ایران و کوتاه سخن رنگین کمان همۀ آرزوهای «زامبی»)  نیز موضعگیری های ضد ایرانی شان که کاملاً در خدمت امپریالیسم جهانی هستند کاملاً روشن است، : دقیقاً، آتلانتیست تر از آتلانتیستها. گرچه ارزش خاصی ندارند بجز هرزه گوئی هایشان در انترنت و رادیو تلویزیونهای پنتاگونی و پیوندهای زیانبارشان با حملات امثال داعش و جندالله و پژاک به مرزهای ایران و دیگر کنش های ترس افکنانه علیه مردم ایران در راستای طرح بی ثبات سازی (...). در اینجا، توضیح مختصری را دربارۀ پیمان نامۀ کاهش جنگ افزارهای راهبردی با استفاده از یکی از فرازهای ویکیپدیای فرانسه ضروری می دانم :
نخستین پیمان نامۀ START 1 (پیمان نامۀ کاهش جنگ افزارهای راهبردی) در سال 1991 به امضا رسید و در دسامبر 1994 تثبیت شد. در 5 دسامبر 2009 مدت اعتبار آن به پایان رسید، بی آنکه دو ابر قدرت در گفتگوهایشان به نتیجه رسیده باشند. در نتیجه توافقات به آینده موکول شد. پس از سقوط اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی، با فدراسیون روسیه بود که استانهای همبستۀ آمریکا پیمان نامۀ دوم START2 را در سال 1993 امضا کردند. پیمان نامۀ دوم برای کاهش جنگ افزارهای راهبردی از سوی آمریکا در سال 1996 و از سوی روسیه در سال 2000 به امضا رسید (پارلمان روسیه امضای این پیمان نامه را به نشان اعتراض به بمباران یوگوسلاوی توسط ناتو به تأخیر انداخت). START2 کاهش انبار مهمات راهبردی را به دو سوم پیشبینی کرده بود و هر یک از طرفین نمی بایستی بیش از 3500 کلاهک هسته ای استراتژیک در اختیار داشته باشد. پیمان نامۀ دوم هرگز به اجرا گذاشته نشد....
ترجمۀ حمید محوی
گاهنامۀ هنر و مبارزه/پاریس/1 فوریه 2018
لینک متن اصلی :