۱۳۹۱ فروردین ۲۴, پنجشنبه

ویکیلیکس: نتان یاهو عامل اطلاعاتی و تدارکاتچی جنگ با ایران:

برکرفته از سایت انقلاب اسلامی




سندی که ویکیلیکس در باره نتان یاهو انتشار داده است- دستیاری که آمانو است –گروگانگیری با دست آویز کردن برنامه اتمی ایران:
انقلاب اسلامی: برابر اسنادی که در 28 مارس ویکیلیکس انتشار داده است، نتان یاهو منبع اطلاعات بوده و قصد حمله به ایران به تنهائی را دارد. نیک که بنگری، خامنه ای عامل تقویت راستهای افراطی اسرائیل و او و نتان یاهو عامل تقویت محافظه کاران جدید امریکا و دیگر گرایشهای راست و راست افراطی امریکا هستند:
Netanyahou 120225ویکیلیکس: نتان یاهو عامل اطلاعاتی و تدارکاتچی جنگ با ایران:
ویکیلیکس یک رشته سندهای محرمانه استراتفور را در تاریخ 28 مارس انتشار داده است. از آن جمله است سندهای زیر:
◀ از ماه مه 2007 تا 2010 یعنی پیش و بعد از به نخست وزیری اسرائیل رسیدن، نتان یاهو منبع کسب اطلاع فرد بورتن Fred Burton نایب رئیس پیشین اداره ضد تروریسم وزارت خارجه امریکا، بخش امنیت دیپلماتیک بوده است. او اینک معاون رئیس استراتفور است. دفتر نخست وزیر اسرائیل توضیحی در باره این سند نداده است.
بنا بر ایمیلی از بورتن، نتان یاهو گفته است که در دسامبر 2009، فاش کرده است که «ایران کلاهک اتمی و موشک قادر به پرتاب آن را آماده دارد». بورتن می نویسد که کاخ سفید (باراک اوباما) هرکار ممکن بوده است کرده است تا مانع از آن شود که اسرائیل قدم بعدی را بردارد. او افزوده است: «اسرائیل قصد دارد به تنهائی به ایران حمله کند. زیر دریائی های اسرائیل در سواحل ایران مستقر شده اند. »
• در پاسخ به پرسشی، بورتن گفته است: منبع من بی بی (نتان یاهو) است.
◀ ایمیل دیگری در سال 2009، فاش می کند که روابط میان نتان یاهو و رئیس جمهوری امریکا بی ثبات است. او می نویسد: «نتان یاهو همان اندازه به اوباما اعتماد می کند که به عرفات و یا ودیع حداد (رئیس جبهه آزادی بخش خلق فلسطین در سالهای 1970) اعتماد می کرد.»
◀ ایمیل هائی که ویکیلیکس انتشار داده است حاکی از آنند که نتان یاهو با دادن اطلاعات که از لحاظ امنیتی و سیاسی، کلیدی بشمار بوده اند، به فرد بورتن، قصد داشته است که افکار و اطلاعات او به جامعه اطلاعاتی امریکا برسند. در یک مورد او خطاب به بورتن می نویسد: «فرد، از شما بخاطر حمایت از اسرائیل متشکرم».
• در این باره که اسرائیل چه وقت به ایران حمله خواهد کرد، بورتن پاسخ داده است: «من هیچگاه از او در این باره نپرسیده ام. او فکر می کند من عضو سیا هستم.
• در نوشته دیگری، بورتن اینطور نظر می دهد: «وقتی آنها اطلاعات انسانی (عناصر در خدمت اسرائیل) را از دست بدهند، ممکن است دست به عمل نظامی بزنند. تا آنجا که من مطلع هستم، تا این زمان عناصر کاربردی آنها برای در کار ایجاد انقطاع در برنامه اتمی ایران، عمل کرده اند. وقتی پنجره بسته شود، بی بی (نتان یاهو) می داند چه باید بکند. به ما اطلاع پیشکی نخواهد داد».
• در نوامبر 2009، بورتن می نویسد: « یک منبع بسیار موثق به من اطلاع داد که بی سر و صدا، میان اداره امنیت داخلی و اف بی آی مباحثاتی در جریان هستند. موضوع، گفتگوهاپی آمدهای حمله اسرائیل به ایران، از جمله جامعه یهودیان امریکا و تأسیسات آنها و کنیسه های آنها بوده است.
انقلاب اسلامی: بدین سان، نتان یاهو، در همان حال که نقش منبع را برای وزارت خارجه امریکا بازی می کرده، می خواسته است سیاست دلخواه خود را، از طریق جامعه اطلاعات امریکا، به حکومت امریکا تحمیل کند. دروغ سازی او در باره مجهز بودن ایران به دو کلاهک اتمی و موشکهای قادر به حمل کلاهک اتمی، بدین قصد انجام می گرفته است که این دروغ، از راه بازگو شدن توسط دستگاه اطلاعاتی امریکا، حقیقت جلوه کند و امریکا سیاست دلخواه اسرائیل را در قبال ایران اتخاذ کند. این امر که جامعه اطلاعاتی امریکا و حکومت اوباما، بازیچه نتان یاهو نشده اند، بدان معنی نیست که کار او بی اثر بوده است: او و خامنه ای توانسته اند حکومتهای امریکا و کشورهای اروپائی را به تشدید تحریم ها و نگاه داشتن ایران در لبه پرتگاه جنگ، موفق کنند. دستیارانی نیز می داشته اند. از آن جمله است آمانو، رئیس کنونی آژانس بین المللی انرژی اتمی:

آمانو، رئیس آژانس بین المللی انرژی اتمی، عامل غرب برضد ایران



برکرفته از سایت انقلاب اسلامی


آمانو، رئیس آژانس بین المللی انرژی اتمی، عامل غرب برضد ایران

Amanoدر 23 مارس 2012، روزنامه انگلیسی گاردین، در مقاله ای، این اطلاعات را انتشار داده است:

• مقامات پیشین آژانس بین المللی انرژی اتمی در باره رویه اشتباه آمیز کنونی مقامات آژانس در قبال برنامه اتمی ایران که یادآور اشتباهاتی است که منجر به جنگ با عراق به بهانه وجود اسلحه کشتار جمعی در این کشور شد، هشدار می دهند.
چندین مقام ارشد پیشین آژانس رئیس کنونی آژانس و همکاران را متهم می کنند که به استناد اطلاعاتی که دستگاه های اطلاعاتی غرب در اختیارشان می گذارند، بی آنکه در باره صحت آنها تحقیق کنند، گزارش بر ضد ایران تهیه می کنند.
یوکیاما آمانو، یک دیپلمات بلند پایه ژاپنی در ماه ژوئیه 2009، به ریاست آژانس رسید. از آن پس مقابله غرب با ایران بر سر برنامه اتمی ایران تشدید شد و تهدید شدنهای ایران به حمله نظامی توسط اسرائیل و امریکا مکرر شدند.
در همان حال، گزارشهای آژانس در باره برنامه اتمی ایران بیش از پیش انتقاد آمیز شدند. در ماه نوامبر، آژانس دست به کاری بی سابقه زد و آن انتشار گزارشهای اطلاعاتی در باره فعالیتهای ایران در زمینه تولید سلاح اتمی بود. آژانس آنها را معتبر ارزیابی کرد.
• باوجود این، برخی از مقامات پیشین آژانس دورتر می روند: روبرت کلی، دانشمند پیشین اسلحه شناس امریکا که گروه تحقیق آژانس در عراق، بهنگام حمله امریکا به عراق، برعهده داشته است، می گوید: «تشابهی می بینم میان گزارش اشتباه آمیز در باره اسلحه کشتار جمعی عراق و گزارش کنونی آژانس درباره تولید بمب اتمی توسط ایران.»
روبرت کای ادامه می دهد: «آمانو دنباله رو دیک چنی است. در سالهای 2002 و 2003، وقتی ما شتابان بسوی جنگ با عراق می رفتیم، کار تحلیل وضعیت و تهیه گزارش در باره اسلحه کشتار جمعی عراق را نمی باید به یک گروه کوچک می سپردیم بی آنکه برکار آنها نظارت کنیم. از آن تجربه چه آموختیم؟ مطلقا هیچ. آمانو، همانند، دیک چنی، معاون رئیس جمهوری پیشین (بوش)، آمانو کار تهیه گزارش در باره ایران را به دو سه تن واگذاشته است و نظر آن مورد بازبینی و نقد قرار نگرفته است»
• دیگر مقامات پیشین آژانس نیز بنا بر سوءظن نسبت به برنامه اتمی ایران گذاشتن را انتقاد می کنند. در حال حاضر، آژانس بازمی تاباند سوءظن ها نسبت به برنامه هسته ای ایران را بی آنکه بحثی جدی در باره آنها انجام گیرد بدانگونه که در دوره ریاست البرادعی بر آژانس انجام می گرفت.
یک مقام پیشین آژانس می گوید: تصمیم آمانو، در ماه مارس سال گذشته، بر انحلال اداره روابط خارجی و همآهنگی که در دوره البرادعی، گزارشهای تهیه شده توسط مفتشان آژانس را موضع بحث و نقد و ارزیابی مجدد قرار می داد، کاری نادرست بود. این اداره مانع از آن شد گزارشهائی انتشار یابند که حکومت بوش می توانست آنها را دست آویز حمله نظامی به عراق کند. برخی از مفتشان براین باور بودند کار این اداره را سانسور خواندند و حکومتهای غربی گفتند آژانس حق گرفتن تصمیم های سیاسی را ندارد.
مشاوران البرادعی که این اداره را اداره می کردند، توسط آمانو، برکنار شدند. و اداره در دفتر مدیر کل آژانس، ادغام شد. قدرت در دفتر و شخص مدیر کل متمرکز شد و دستگاه کنترل و نظرگاه های متفاوت، بی محل شدند. آمانو خود و مشاورانی که در باره ایران همان نظر را دارند که او دارد، گزارشها در باره ایران را تصویب می کنند.
• هانس بلیکس، یکی از مدیرکلهای پیشین آژانس بین المللی انرژی اتمی نگرانی خود را در باره بی اعتبار شدن آژانس و گزارشهایش، ابراز می کند: « میان اطلاع و مدرک تفاوت وجود دارد. و اگر شما مسئول آژانس هستید، باید مطئن شوید که پرس و جوهای لازم انجام گرفته اند و گزارش نه بر اطلاع که بر سند متکی و مستند است. آژانس اعتباری دارد. باید با وسوس در وارسی مدرک و سخن گفتن به استناد مدرک، آن را حفظ کرد. اگر برخی حکومتها می خواهند آژانس اطلاعاتی را سند بشناسد که آنها در اختیارش می گذارند، آژانس نباید بپذیرد. آنها باید سند در اختیار آژانس بگذارند تا آژانس بتواند بپذیرد. من نمی توانم با اطمینان بگویم که در مدیریت آمانو، اطلاع جای سند را گرفته است.»
• دیپلماتهای غربی در وین، مقر آژانس بین المللی انرژی اتمی، از مدیریت آمانو دفاع می کنند و می گویند بسیاری از مواد در باره فعالیتهای اتمی نظامی ایران، پیش از آنکه البرادعی آژانس را ترک گوید، در اختیار آژانس بودند. بیشتر از 1000 صفحه مدرک وجود دارند و شامل جزئیات فعالیتهای اتمی ایران هستند.
یک دیپلمات می گوید: فرق البرادعی با آمانو در اینست که البرادعی بیشتر به شک نقش می داد. هرگاه به صحت و اصالت سند صددرصد اطمینان پیدا نمی کرد، حاضر به قضاوت و تصمیم نمی شد. امانو می گوید من صد درصد مطمئن نیستم اما نمی توان تا دیدن تفنگ در حالی که دود از آن خارج می شود (کنایه از قطعی بودن صحت سند) دم فرو بست.
• ژوزف سیرین سیون Joseph Cirincione، رئیس Ploughshares Fund، سازمان غیر انتفاعی که اقامتگاهش در واشنگتن است، می گوید: « سود برندگان اصلی از مدیریت آمانو بر آژانس، سیاست امریکا و صنعت اتمی ژاپن هستند. میان باراک اوباما و آمانو، رابطه تنگاتنگ است. و آژانس در فاجعه فوکوشیما، انتقاد جدی از صنعت اتمی ژاپن به عمل نیاورد. در مورد ایران، تفاوت البرادعی با آمانو، تفاوت روز با شب است. البرادعی دائم در پی یک راه حل دیپلماتیک بود حال آنکه آمانو چماق بزرگی به دست گرفته و مرتب بر سر ایران فرود می آورد. به سخن دیگر، روش نرم البرادعی نتوانست ایران را برآن دارد که موافق قطعنامه شورای امنیت، غنی سازی اورانیوم را متوقف کند. این امر که ایران به غنی سازی اورانیوم شتاب بخشیده است، محل مناقشه نیست. نیت ایران از این کار موضوع پرسش است. اطلاعاتی نیز بعد از آنکه آمانو مدیر کل آژانس شد، در اختیار آژانس قرار گرفتند. این اطلاعات شامل جزئیات فعالیتهای اتمی نظامی ایران هستند و مستند گزارش ماه نوامبر 2011 آژانس هستند.
• حتی روبرت کلی که انتقاد سخت از مدیریت آژانس می کند، در ارزیابی اخیر خود می گوید: ایران مدعی است که برنامه اتمیش بعد نظامی ندارد و قصد تولید اسلحه اتمی نیز ندارد. و مرتب می گوید چیزی برای مخفی کردن ندارم. اما من شک دارم که ایران راست می گوید. من ظن می برم که ایرانیها بسا در کار ساختن بمب اتمی هستند. پس ظنی باید زایل شود که وجود دارد.
• لابان کلباتز Laban Coblentz ، کسی که سخنرانی های البرادعی را تهیه می کرد و همکار او بود، اثرات تفاوت در بررسی اطلاعات و مدارک، بسیار هستند. مدیر کلی آژانس بسی مشکل است. آمانو با همان مدعی ها و اتهام ها سرو کار دارد که البرادعی داشت. هر دو به همکاران خود گفتند در این باره کار و تحقیق کنید. هردو یک کار را خواستند. امر دیگری که یکسان است، اینست که تا امروز، مدعی و اتهام مورد رسیدگی قرار نگرفته است. آنچه تغییر کرده است اینست که آمانو تصمیم گرفته است مدعی ها و اتهام هارا که منتشر نشده بودند منتشر کند و آنها را وسیله فشار به ایران گرداند تا که ایران بر سر میز مذاکره بنشیند.
❊ آمانو پاسخ می دهد:
◀ در 29 مارس 2012، یوکیا آمانو، مدیر کل آژانس بین المللی انرژی اتمی، در گفتگو با فاکس نیو، گفته است: ما اطلاعاتی داریم که نشان می دهد ایران فعالیت هایی در حوزه تسلیحات دارد. . تیم بازرسان آژانس اخیرا به ایران سفر کرده بود اما مقام های ایرانی مجوز بازدید از پارچین را به این تیم نداده و تاکید کردند که طبق توافق پیشین زمان بازدید از این سایت به دیدارهای آتی موکول شده است. آمانو در این خصوص گفت: ما مصر به بازدید از پارچین و بررسی ادعاهایی در خصوص فعالیت های تسلیحاتی ایران هستیم. مقامی که من دارم تبعات سیاسی اجتناب ناپذیری هم دارد. اما این بدان معنا نیست که ما ملاحظه های سیاسی خود را در اولویت قرار می دهیم. بلکه ابتدا باید ملاحظات تکنیکی را در راس توجه قرار دهیم.
انقلاب اسلامی: یادآور می شود که اسناد سری منتشره توسط ویکیلیکس – که ترجمه های آنها در این نشریه درج شدند – حاکی از آن هستند که آمانو با حمایت امریکا و اروپا به مدیر کلی آژانس رسیده است و پس از انتخاب، به سفیر امریکا در آژانس گفته است در اختیار امریکا است.
و گاردین ماهشمار بحران اتمی ایران را نیز انتشار داده است:
❊ ماهشمار بحران اتمی ایران:
◀ ژوئیه 1968، ایران قرارداد منع گسترش سلاح هسته ای را امضاء کرد.
◀ اوت 2002، گروه «شورای ملی مقاومت» مخالف جمهوری اسلامی ایران، تأسیسات اتمی مخفی ایران در نطنز و کارخانه تولید آب سنگین اراک را فاش کرد. با آشکار شدن وجود این تأسیسات، ایران از آژانس خواست که آن را مورد بازرسی قراردهد.
◀ ژوئن 2003، آژانس ایران را بخاطر اطلاع ندادن تأسیسات به آژانس مورد سرزنش قرارداد اما فعالیتی که مغایر قرارداد باشد، نیافت.
◀ اکتبر 2003، ایران موافقت کرد غنی سازی اورانیوم را متوقف کند و با بازرسی آژانس بدون اطلاع قبلی، موافقت کرد.
◀ سپتامبر 2005، آژانس به این داوری رسید که ایران بخاطر گزارش نکردن فعالیتهای اتمی خود، قرارداد منع گسترش سلاح هسته ای را رعایت نکرده است.
◀ در دسامبر 2005، شورای امنیت سازمان ملل متحد قطعنامه ای صادر کرد و ایران را تهدید کرد که بخاطر خودداری از متوقف کردن غنی سازی اورانیوم، بر ضد ایران، مجازات هائی را وضع خواهد کرد.
◀ ژانویه 2006، ایران مهر آژانس را از تأسیسات اتمی نطنز و دیگر تأسیسات اتمی شکست.
◀ در فوریه 2006، آژانس بین المللی انررژی اتمی به شورای امنیت گزارش کرد که ایران همکاری نمی کند.
◀ دسامبر 2006، شورای امنیت قطعنامه 1737 را تصویب کرد و نخستین مجازاتها را برضد ایران وضع کرد. بنا بر آن، صادرات مواد اتمی حساس به ایران ممنوع شد.
◀ دسامبر 2007، 16سازمان اطلاعاتی امریکا به این ارزیابی رسیدند که ایران از اواخر 2003، بدین سو، اجرای برنامه تولید بمب اتمی خود را متوقف کرده است و این ارزیابی را در گزارش خود انتشار دادند.
◀ سپتامبر 2009، باراک اوباما و گوردن براون، نخست وزیر پیشین انگلستان، و نیکولا سارکوزی، رئیس جمهوری فرانسه، اعلان کردند که دستگاههای اطلاعاتی آنها تأسیسات اتمی جدید ایران را در کوهی نزدیک به قم، بنام فردو، کشف کرده اند. ایران در روزهای پیش از آن، آژانس را از وجود این تأسیسات، آگاه کرده بود. اما مقامات غربی می گویند به این خاطر ایران این کار را کرد که دانسته بود وجود این تأسیسات کشف شده است.
◀ اکتبر 2009، در گفتگوهای ژنو، تغییری پدید آمد: ایران پذیرفت 1200 کیلو اورانیوم 4 درجه را که 75 درصد اورانیوم غنی شده اش را تشکیل می داد، با اورانیوم 20 درصد، برای رآکتور پزشکی تهران، مبادله کند. سه هفته بعد، معامله در وین برهم خورد.
◀ فوریه 2010، پرزیدنت احمدی نژاد اعلان کرد که ایران خود اورانیوم 20 درجه تولید کرده است.
◀ مه 2010، لولا، رئیس جمهوری برزیل و اردوغان، نخست وزیر ترکیه به تهران رفتند و توافق ایران را با مبادله اورانیوم بدست آوردند. اما امریکا و متحدانش گفتند حالا دیگر دیر است و موافق انجام معامله نیستند.
◀ ژانویه 2011، گفتگوهای ایران با کشورهای 5+1 در استانبول به شکست انجامیدند.
◀ نوامبر 2011، آژانس بین المللی انرژی اتمی گزارشی را منتشر کرد و به مدارکی استناد کرد که بنا بر آنها، ایران در کار تولید بمب اتمی است. گزارش همچنین تصدیق کرد که ایران اورانیوم 20 درجه را تولید می کند و تأسیسات زیر زمینی فردو را بطور کامل براه انداخته است.
◀ ژانویه – فوریه 2012، مفتشان آژانس به تهران رفتند تا در باره وجود یا عدم وجود برنامه تولید بمب اتمی، تحقیق کنند. اما مفتشان گفتند با آنها به اندازه کافی همکاری نشده است.
به آنها اجازه بازرسی تأسیسات پارچین داده نشده بود.

اسرائیل بر گرد ایران حلقه می زند




برکرفته از سایت انقلاب اسلامی

اسرائیل بر گرد ایران حلقه می زند

esrael nirooye havaaeeدر 27 مارس 2012، فیلیپ ژیرالدی، افسر پیشین سیا و مدیر عامل شورای منافع ملی کنونی امریکا، در امریکن کنسرواتیو، گزارش کرده است که اسرائیل بر گرداگرد ایران حلقه ای از مأموران خود بوجود آورده است:
• حکومت اسرائیل با آذربائیجان موافقت نامه محرمانه ای را امضاء کرده و بموجب آن، دو پایگاه هوائی شوروی پیشین نزدیک به مرز ایران در اختیار اسرائیل قرار می گیرند.
انقلاب اسلامی: در 29 مارس، رژیم الهام اف این خبر را تکذیب کرده و گفته است اجازه حمله از خاک خود به ایران را نخواهد داد.
یکی از تأسیسات بکار استقرار دستگاه های جاسوسی می آید و به این کار اختصاص یافته است. این پایگاه آماده می شوند براین که هواپیماهای بدون خلبان بتوانند در ایران عملیات انجام دهند. در پایگاه دیگر ، تأسیسات تحقیقاتی و امداد مستقر خواهند شد. هلی کوپترها در این پایگاه مستقر خواهند شد تا در صورت حمله پیشگیرانه اسرائیل به ایران و سقوط هواپیماها، برای نجات خلبانان وارد عمل شوند. تأسیسات سوخت گیری برای آنکه هواپیماهای اسرائیل بتوانند سوخت گیری کنند نیز ایجاد می شوند.
این دو پایگاه از سوئی به تأسیسات اتمی ایران در نطنز و فردو و از سوی دیگر به پایگاه های هوائی اسرائیل نزدیک هستند.
• اسرائیل در گرجستان نیز حضور یافته است: از گرجستان برای فرستادن تجهیزات به آذربائیجان استفاده می کند. تجهیزات از طریق دریای سیاه و بندر پوتی، به گرجستان و از آنجا به آذربائیجان فرستاده می شوند. اسرائیل در گرجستان نیز یک فرودگاه در اختیار دارد. از آن، برای حمایت لوجستیکی از شرکتهای اسرائیل که در گرجستان کار می کنند و کارشناسان نظامی خود استفاده می کند. مستشاران نظامی اسرائیل افراد ارتش گرجستان را تعلیم می دهند که بطور وسیع با اسلحه امریکائی مجهز می شوند. دستگاههای اطلاعاتی گرجستان و اسرائیل نیز بایکدیگر همکاری دارند. هواپیماهای بدون خلبان به شمال شرقی ایران از پایگاهی در گرجستان، گسیل شدند.
در 2008، جون مک کین گفت: کشور وارد جنگ با روسیه شده است. حالا دیگر ما همه گرجستانی هستیم. اما وقتی معنی حرف او را درست در می یابیم که بدانیم هدف واقعی کمک رساندن به اسرائیل و حمایت از اسرائیل بوده است.
• مأموران اطلاعاتی اسرائیل در کردستان عراق نیز مستقر شده اند. در آنجا، مأموران موساد جاسوس نیز استخدام می کنند. کار مزدوران موساد کسب اطلاع مورد نظر موساد از ایران و انجام عملیات خرابکاری و ترور در ایران است. بسیار از آنها که به استخدام اسرائیل درآمده اند، اعضای پژاک هستند. این سازمان، در فهرست وزارت خارجه امریکا از سازمانهای تروریست، است. جامعه اطلاعای امریکا دلمشغول رفتار موساد است. مأموران موساد هرجا لازم می شود، خود را امریکائی و عضو سیا جا می زنند. آنها در به مزدوری گرفتن اعضای جندالله در اروپای غربی از همین روش استفاده کرده اند. اسرائیلی ها همین روش را در ماه ژانویه بکار بردند. وقتی که یک هواپیمای بدون خلبانشان که مأمور سوریه شده بود، ناگزیر شد در ترکیه فرود آید. وزارت خارجه اسرائیل نخست منکر تعلق آن هواپیما به اسرائیل شد. اینطور القاء کرد که متعلق به امریکا است. اما ترکها که از به پرواز درآمدن هواپیماهای بدون خلبان امریکا از پایگاه های امریکا در ترکیه، آگاهند، دانستند که هواپیما ساخت امریکا نیست. سفارت اسرائیل ناگزیر شد بپذیرد که هواپیما متعلق به اسرائیل است و پوزش بخواهد. هرگاه پوزش نمی خواست سروکارش با امریکا می افتاد. اف بی آی هم اکنون مشغول تحقیق در باره گزارشهای مکرری هستند حاکی از این که مأموران جاسوسی اسرائیل خود را مأموران اف بی آی یا سیا جا می زنند برای این که همکاری عربهای طرفدار امریکا را بدست آورند.

۱۳۹۱ فروردین ۲۳, چهارشنبه

در برابر «تحريم‌ها» و «تهديدهاي» آدم‌كشانة جهان‌خواران چه بايد كرد؟









در برابر «تحريم‌ها» و «تهديدهاي» آدم‌كشانة جهان‌خواران چه بايد كرد؟
http://www.peywand.org/


سیاست - مقالات سیاسی
نوشته شده توسط جمعی از اعضای سابق "سازمان راه آينده" و "سازمان مارکسيستی – لنينيستی توفان"
به راستی مردمِ ستمدیدة ایران روزگارِ سختی می‌گذرانند. عرصة زندگی هر روز تنگ‌تر می‌شود. نظام مافیائی اسلامی هوای تنفس را مرگ‌بار ساخته. رهبرانِ نظام در اندیشة قدرت و ثروت‌اند. چپاول و ثروت‌اندوزی طبقاتِ ستمگر و حُكّامِ «عمامه به‌سر» ابعادِ فاجعه به خود گرفته، مُروّتی دركار نیست. سركوبِ هر جنبشِ حق‌جویانة مردم در دستورِ همه روزه قرار دارد. و این سرنوشتِ شوم نه تنها لایه‌های پائینی جامعه را دربرگرفته، لایه‌های «میانی» را هم امانی از آن نیست. اینان تاكنون در عرصة اقتصادی و «رفاهی» جایگاه بهتری داشتند. دست‌یابی به خوراك و دارو برایشان آسان‌تر بود. از درآمدِ مالی بهتری و آموزشِ عالی برای فرزندانشان برخوردار بودند. امّا امروز در خطر فقر و قحطی، بی‌خوراكی، بی‌داروئی قرارگرفته‌اند. در گذشته درآمدشان با توّرم و گرانی، كمی بالا می‌رفت. امّا تورم و گرانی چنان شتابی یافته كه در این مسابقه بازنده‌اند. می‌روند كه از لایه میانی جامعه به لایه پائین سقوط كنند. اگر هم اعتراضی كنی و جیكَت درآید، وای به حالت. چنین روندی از بركتِ نظامِ جهانی امپریالیستی، همه جای جهان هست. امّا در مملكتِ ما شتابِ بیشتری دارد.
مردمِ ممالكِ امپریالیستی جهان‌خوار با بهره‌كشی و سركوبی نظام خود سَر و كار دارند. امّا مردمِ ممالكی مانندِ ما، معمولاً با دو دشمن دست به گریبان‌اند. دشمن فاسد درونی و دشمن فاسد جهانی. مصاف با این هر دو، جان و دل شیر می‌خواهد.
چه خوب می‌بود كه «دشمنِ دشمنِ من، دوستِ من می‌بود». حیف كه چنین نیست و شگفتا كه برخی ساده‌لوحانه هنوز بر این باور و بر این امیداند. شاید روزی، روزگاری چشمِ این ساده‌لوحان گشوده گردد و واقعیت را به‌بینند. امّا آن روز دیگر دیر شده، خیلی دیر شده است. هیچ جادو و جنبلی نیز گره كوریده آنان را نخواهد گشود.
سر و كارِ ملّتِ ما با كی است؟ از یك‌سو با دشمنِ داخلی است كه یك سوم قرن است به تن و جان‌مان افتاده، با اتكاء به خرافاتِ دینی زور و زندان و شكنجه و سركوبی، زندگی و اندیشه را به ظلمت كشانده است. تكه نان، كاسه آب و آبگوشت را از سفرة مردم زحمت‌كش و ستمدیده برمی‌دارد و می‌بلعد. از آزادی و دموكراسی و فریاد اعتراض می‌ترسد، همان‌گونه كه «جن از بسم‌الله می‌ترسد». تا رژیمِ این حضرات برپاست، مردمِ زحمتكش، اقلیت و اكثریتِ ملّی و خودی، و غیرخودی و زن و مرد از آن اَمانی نیست، مطلقاً زورگو و قهار است. به هیچ چیز هم معتقد نیست. چنان كه منافعِ ثروت و قدرت اندوزانه‌اش به‌خطرافتد، خدا و قرآن را هم زیر پا می‌گذارد. زالوئی كه خون می‌مكد، وقتی پر از خون شد، از مَكیدن دست‌بر‌می‌دارد. امّا اینان می‌خواهند تا پایانِ روز و روزگار به‌مكند و به‌بلعند.
گناه این رژیمِ فاسد در فلاكت و ذّلتِ مردم همیشگی است، سنگین است و بخشودنی نیست. امّا اگر بر آن باشیم كه اینان یگانه گناهكارِ روزگارند، دچار یك‌سونگری شده، از واقعیت به دور افتاده و از نگرش به دشمن باز هم بزرگ‌تر، باز هم بی‌رحم‌تر بازمانده‌ایم.
جهان‌خواران امپریالیستی كه به جانِ ما افتاده، بزرگ‌ترین دشمنِ بشریت‌اند كه چیزی نمی‌خواهد، جز این كه آبِ خوش از گلویش فرورود و درندگان نمی‌گذارند.
گفتیم «درندگان»؛ به‌كاربردن این واژه، توهین به درندگانِ جنگل است كه پس از دریدن و بلعیدن و سیری، از درندگی دست برمی‌دارند. اما شكم جهان‌خواران سیر شدنی نیست. از آن زالوئی كه در بالا مثال آوردیم، آزمندتراند. به تمامِ دنیا چنگ می‌اندازند، می‌زنند و می‌كُشند و می‌سوزانند. گوئی سراسر دنیا متعلق به آنهاست. به «خودی» رحمی ندارند چه رسد به ما بیگانگان. ملّتی را هدف قرار‌می‌دهند، به زمین‌اش می‌افكنند پا را برگلویش می‌گذارند و می‌فشارند و هر از چندگاهی فشار را می‌افزایند. مرگِ تدریجی درست یعنی همین. جنگِ اول و جنگِ دوم به عنوان جنگِ جهانی در تاریخ ثبت شد. اولی چهار سال، دومی شش سال به درازا كشید. و پایان یافت. اما جنگ علیه بشریت هم‌چنان برپاست. بدونِ لحظه‌ای درنگ برپاست. اگر توپ و تانك نباشد، چپاول و بهره‌كشی غوغا می‌كند. شمارِ تلفاتِ انسان‌های گرسنه و سركوفته كه ظرف ده روز در «صلح» اینان می‌میرند، تنها ظرف ده روز، از بمباران اتمی هیروشیما و ناكازاكی فزونی دارد. میان امروز كه دورانِ «بوش» و «اوباما» است با روزگارِ ترومن و ایزنهاور تفاوتی نیست و اگر باشد، گرایش به‌سوی قهقراست.
یكی، تنها یكی، از شیوه‌های خون‌آشامی، همین «تحریم»های كذائی است. این «تحریم»‌ها ابزارِ مناسبی برای شستشوی مغزها و به كارگرفتنِ اذهانِ مردم جهان است. زنجیری به دورِ ملّتی می‌اندازند، پیوسته از حلقه‌های آن می‌كاهند و محكم‌تر می‌كنند. جانِ ملّت‌ها را می‌گیرند و آنان را در تنگنا می‌گذارند كه راه به پیش و پس نداشته باشند. آنگاه به یكباره بمباران و آتش‌باران، كُشت و كُشتار و نابود كردن مهم‌ترین دست‌آوردهایشان.
سران جمهوری اسلامی و طبقاتی كه بر ما حكومت می‌رانند، هرگز قابل تبرئه نیستند، امّا اگر نگاه‌مان را تنها به آنان به‌دوزیم، گربه‌ای را كه از دیزی گوشت می‌دزدد، دیده‌ایم و از شیر و پلنگ و گرگ غافل مانده‌ایم. شیران و پلنگان و گرگان می‌خواهند ملتی را براندازند و كشوری را فروپاشانند. تحریمی كه براه انداخته‌اند، تنها. علیه سرانِ جمهوری اسلامی نیست، علیه مردمِ ستمدیده و رنج‌دیده ایران است. جنایتِ بزرگی است علیه بشریت.
تشدیدِ اقداماتِ «تحریمی» نه تنها جانِ ملّت ایران را به لَب رسانده، فضای خاورمیانه را سوزان ساخته است و جهان‌خواران در این فضای بحران‌زده سودِ فراوان می‌برند، از جمله این كه نظر و اندیشه مردم جهان را از جنایات بیش از نیم قرن صهیونیستی در این منطقه منحرف می‌سازند.
امپریالیسم با اسلام مسئله‌ای ندارد. نزدیك‌ترین یار و هم‌پیاله‌اش رژیم وهابی عربستان، یكی از تاریك‌ترین نظام‌های فاسدِ جهانی است. استراتژی آنان در آینده نزدیك سازش با اسلام سیاسی (اسلامیسم)، با القاعده و طالبان و اخوان‌المسلمین است. كوشش آنان این نیست كه اسلامیسم را از سر راه بردارند، این است كه آنان را زیرِ چترِ حمایتِ خود درآورند و به نیروی ذخیره پشتِ جبهه مُبَدّل سازند. دخالت در جنبش‌های موسوم به «بهار عربی» از همین خاستگاه صورت پذیرفت. مثال لیبی در پیشِ چشمان‌مان هست كه دلِ جهان‌خواران از این كه رژیمِ قذافی آدم می‌كُشد، سوخت و به دادِ مردمِ لیبی رسیدند. با ارتجاعی‌ترین نیروهای ضدِ قذافی «كنار» آمدند و نیروی هوائی مردم‌كُشانه خود را در اختیارِ آنان قراردادند، 1500 جنگجوی «داوطلب» اُزبَك و هَزاره‌های افغانستان را به آنجا گسیل دادند. خلاصه‌اش این كه یكی از اندك رژیم‌های «سكولار» منطقه را برانداختند و شریعتِ اسلامی برپاكردند. این دخالت‌های غیرقانونی گوئی بدان جهت صورت گرفت كه دلشان برای مردم غیر نظامی لیبی سوخته بود، بدان جهت كه قذافی هزار نفر آدم كشت. به آنجا رفتند و پنجاه هزار آدم كُشتند و صد هزار معلول، شهر و روستا، پیش ساختارها و ساختارهای اقتصادی و اجتماعی و انرژی و آب‌رسانی و بهداشتی را درهم‌كوفتند، به این امید كه دوباره بیایند و «بازسازند» و پول بگیرند. قذافی را هم به «قیام‌كنندگان» دادند كه تكه پاره‌اش كنند. و این احساسِ «انسان‌دوستی»، «مراعاتِ حقوق بشر» از بدوِ تاریخِ استعمار توجیه بسیاری از جنایاتِ آنان بود. و امروز كسانی باورش دارند كه متأسفانه نمی‌توان باورشان را باور كرد.
در مورد ایران باید به آنچه در بالا آمد، بافزاییم كه «تحریم و تنبیه و تهدید» جهان‌خواران به خاطرِ تسلیحاتِ خیالی اتمی نیست. در گزارش‌های گوناگونی كه به مقامات امنیتی آمریكا و اسرائیل رسیده، ایران قصدِ تولید سلاح اتمی ندارد. این واقعیت را حتی وزیرِ دفاع آمریكا ، لئون پانِه‌تا، گواهی داده است (رجوع كنید به اظهاراتِ او در شبكه تلویزیونی سی بی اس 8 ژانویه 2012: «آیا ایران سعی كرده بمب اتمی به‌سازد؟ پاسخ منفی است.») جای شگفتی است كه وقتی وزیر دفاع آمریكا چنین می‌گوید، هنوز اپوزیسیون امریكوفیل و مخملی ایرانی از چنین اتهامی دست‌برنمی‌دارد. آب به آسیابِ جنگ‌طلبان می‌ریزند. كاسه از آش داغ‌تر بودن، یعنی همین.
مقامات امنیتی آمریكا اذعان دارند كه رژیم ایران از سال 2003 درصددِ تولید بمب اتمی نیست. امّا اقداماتِ «تحریمی» امپریالیستی تقریباً از همان زمان آغاز گشته است. چرا؟
فناوری هسته‌ای و استفاده صلح‌آمیز از انرژی هسته‌ای بنابر هیچ‌كدام از قوانینِ بین‌المللی غدغن نیست. هر نیروئی كه از آن جلوگیرد، قوانینِ بین‌الملل را زیرپا گذاشته است. از سوی دیگر چرا خطر بمب اتمی، كه ایران ندارد، از تسلیحاتِ اتمی خودشان كه به مقدار كافی دارند، بزرگ‌تر است؟
سلاح اتمی بَلا و نِكبت‌ است. از سایر اسلحة امحاء جمعی فلاكت‌بارتر است. بشریت باید آن را جدّی بگیرد و برای محوِ كاملِ آن همت گمارد. امّا این كه برخی ممالك آن را دراختیارگیرند و دیگران را از آن منع كنند، درست مانند آن است كه حقِ قتل و دزدی را برای برخی غدغن و برای دیگران مقدّس دانست. سلاح اتمی در دستِ امپریالیسم و صهیونیسم همان‌قدر خطرناك است كه در دست اسلامیسم. باید سلاح اتمی را برای همگان غدغن كرد. انحصارِ آن را در دستِ آمریكا و فرانسه و انگلیس و اسرائیل و روسیه و چین ... هرگز نباید به رسمیت شناخت. آمریكا تنها كشوری است كه این سلاح را به‌‌كاربرده و صدها هزار نفر را برای چند نسل در هیروشیما و ناكازاكی به مرگ و نكبت و معلولیت محكوم كرده است. جهان‌خواران در اقدام به «تحریم» می‌خواهند موی دماغ را بكَنَند و مزاحمین را خنثی كنند. نظام جهانی امپریالیستی بحران‌خواه و بحران‌زاست. به جنگ و آدم‌كُشی نیاز دارد تا، از جمله، بحران كم‌سابقه اقتصادی و سیاسی را پشت سربگذارد كه البته، شاید برای لحظاتی، امّا نه برای همیشه پشتِ سَر نخواهد گذاشت. اما تا سیستم جهانی امپریالیستی از عرصة تاریخ محو نشده، امیدی به صلح و آرامش و هم‌زیستی نیست. آن عناصرِ سیاسی كه گمان می‌برند برای نجات از رژیمِ خونخوارِ جمهوری اسلامی باید به زیرِ بالِ امپریالیسم پناه بُرد، ممكن است این اندیشه‌شان بی‌غل و غش و از روی خیر‌خواهی باشد، كه گاهی هم هست. امّا این رؤیاشان بدونِ شك به بدخواهی و كابوس خواهد انجامید. برخی در انتظاراند كه امپریالیسم بیاید و رژیم را براندازد و در سرنوشت مردم بهبودی حاصل آید، چرا از آزمونِ عراق و افغانستان و لیبی درس نمی‌گیرند؟ چرا توجه نمی‌كنند كه تحریم‌های اقتصادی، رژیم را هدف قرار نداده، مردمِ عادی را گرفتار كرده كه ناگزیراند از صبح تا شب جان كَنَند كه نیازِ خود و عائله‌شان را برآورند.
برخی نیز برآنند كه باید در دو جبهه جنگید؛ از یك‌سو رژیم را برانداخت و سپس به جنگ رهائی‌بخش با امپریالیسم شتافت. به نظر می‌رسد كه اینان از آن سوی ذره‌بین به خود و نیروی خود می‌نگرند. می‌خواهند با یك دست دو هندوانه بردارند. اما این آرزویی بیش نیست كه نه به زیان رژیم فاسد و نه به زیانِ جهان‌خواران است. زورِ هر دو طرف بر ما فزونی دارد. هر كدام دستش رسد، ابتدا نیروهای كمونیست و شبه كمونیست و چپ انقلابی و چپ ضد انقلابی و ملّی و شبه ملّی را از میان راه برخواهد داشت. آنگاه دیگر ما نیستیم كه با یك دست نظامِ خون‌خوار اسلامی و با دستِ دیگر نظامِ فاسدِ آدم‌كُشانه متجاوزین را به پَس زنیم، آن هم در شرایطی كه بدبختانه تكیه‌گاه‌مان میانِ توده‌های مردم سُست است. حزبی نداریم. میان خودمان هم وحدت نیست. به یكدیگر مظنون هم هستیم و اگر كسی در میانِ ما، خطرِ عمده را امپریالیسم دانست، او را «مدافعِ جمهوری اسلامی» و «طرفدارِ احمدی‌نژاد» می‌خوانیم.
امّا خطر عمده در سرنوشت تاریخی مردم ایران، مردمِ زحمتكش و ستمدیدة ایران، امپریالیسم خون‌خوار جهانی است كه امروز به بهانة تسلیحاتِ اتمی خیالی، با تحریم‌های فزاینده مردم ایران را به گرسنگی، گرانی، بی‌داروئی، بی‌ثباتی... گرفتار ساخته و هیچ قَسم و آیه‌ای برای اینكه بمب اتمی در كار نیست به‌كارَش نمی‌آید.
مگر سایر كشورها را كه تحریم كردند، كه نابود كردند، بمب اتمی داشتند؟ مگر مملكت كوبا، خطری برای منطقه بوده و هست؟ و یا اینكه بمب اتمی می‌سازد؟ نه ! نمی‌سازد. با این همه پنجاه سال است كه توسطِ آمریكا تحریم شده است و ملّتِ كوبا بهای سنگینی برای این تحریم پرداخته است.
رفقائی هستند كه می‌گویند باید در راهی قدم گذاریم كه هم به سرنگونی جمهوری اسلامی و هم به قطع دستِ امپریالیست‌ها از ایران بیانجامد. نظریه‌ای كه در اُس و اساسِ خود غلط نیست. به شرطی كه نخستین بیتِ دیوان حافظ شیراز را در كنارش بگذاریم.
الا یا ایهاالساقی اَدِركاساً و ناولها كه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشكل‌ها
بدیهی است كه «مشكلی نیست كه آسان نشود». قضا و قدر روزگار پیوسته چنین نخواهد ماند كه مشكل‌ها تا ابد بمانند. می‌توان و باید آنها را برداشت و به كنار زَد. امّا از چه راه؟ با چه ابزاری؟
هر كس می‌پرسد كه آیا جنگ خواهد شد و یا نخواهد شد. بیائیم اینگونه پاسخ دهیم كه جنگ دیری است آغاز شده است و این جنگی كه به راه انداخته‌اند، اسمش را نه «جنگ» كه «تحریم» گذاشته‌اند. امّا به اندازة هر جنگی ددمنشانه و خونین است. ما كه شمارش و آماری نداریم. امّا در اثرِ این تحریم‌ها مطمئناً جان و زندگی شماری از هم‌میهنانمان برباد می‌رود كه شاید كمتر از قربانیان بمباران‌های اتمی هیروشیما و ناكازاكی نخواهد بود.
به نمونة عراق بنگریم: بیست سال تمام است كه به این مملكت و ملّت چنگ انداخته‌اند. طولِ جنگِ «سرد»، از «جنگِ گرم» كوتاه‌تر نبوده است. تنها در فاصله میانه «جنگ اول و دوم خلیج» صدها هزار مردم عراق در اثر «تحریم» جان باختند، روزانه صدها كودك بی‌گناه از بی‌غذایی و بی‌دوائی جان باختند. از نظر «مقاماتِ رسمی» پنهان نماند كه ماهانه شش هزار كودكِ بی‌گناه، در اثرِ مستقیمِ تحریم جان‌می‌بازند. از خانم كلینتون وزیر خارجه امریكا و همسر رئیس جمهوری سابق ایالات متحده سؤال شد كه «آیا تحریمِ اقتصادی عراق ارزشِ آن را داشت كه نیم میلیون كودكِ عراقی جان ببازند؟» پاسخ داد: «به عقیدة ما ارزشِ آن را داشت».
خونِ ما از خونِ مردم عراق رنگین‌تر نیست.
كمونیست‌ها باید با امپریالیسم مبارزه كنند، تنها شركتِ فعال در مبارزاتِ ضدِ تحریمی و ضدِ جنگی است كه ما را از تنهائی و انزوا و ناتوانی می‌رهاند. باید آرمان‌های صلح‌طلبانه توده‌ها را شعار خود سازیم. به هم‌یار و هم‌دل آنان تبدیل گردیم و اگر در این رهگذر راستائی و صداقت داشته باشیم، رشد خواهیم كرد، گسترش خواهیم یافت، به حساب خواهیم آمد. باید به جنگ و به تحریم «نه» گفت. رهائی از چنگال رژیم آخوندی و سرمایه‌داری از همین راه می‌گذرد.
برای نیرویابی در این نبرد نباید به زیرِ بالِ امپریالیسم پناه بُرد كه برای سرنوشتِ آدم‌هائی مانندِ ما، حسابی باز نمی‌كنند. امپریالیسم در بهترین حالت می‌خواهد این عفریت‌ها را بردارد و عفریت‌های دست‌ به سینه، امّا منفورتری به جایشان بنشاند. آن وقت «روز از نو، روزی از نو»
زمانی بر آن بودیم كه تا با دشمنِ داخلی سر و كار داریم، مثلاً با حكّامِ اسلامی، دشمن عمده ما هم اینان‌اند. و «اگر امپریالیسم جنگ را شروع كرد» اوضاع دگرگون می‌شود و «دشمن عمده» امپریالیسم خواهد شد. اما امپریالیسم جنگ را شروع كرده است و بهتر می‌داند كه كُشتار آدمی‌زاد تنها با آتش و گلوله ممكن نیست. با بی‌آبی و بی‌غذائی و بی‌داروئی و گرانی و بی‌سرنوشتی و بی‌امنیتی هم می‌توان، شاید آسان‌تر می‌توان.
این اندیشه كه ما امروز تنها با رژیم جمهوری اسلامی مبارزه می‌كنیم و آن‌گاه كه امپریالیسم شبیخون زد، «جنگ ارتجاعی را به جنگ انقلابی مُبدل می‌سازیم» یعنی این كه رژیم را برمی‌اندازیم و امپریالیسم را بیرون می‌اندازیم، رئالیستی نیست، دورنما را نشان می‌دهد، را ه رسیدن به آن را نشان نمی‌دهد و اساساً به‌خواست توده‌ها توجه ندارد.
ما باید پیوسته با رژیم فاسدِ جمهوری اسلامی به‌جنگیم، امّا همچنین باید پیوسته با امپریالیسم مبارزه كنیم. هر دو عفریت رَخت و چوب شَبانی به تن كرده، امّا از زوزه‌شان پیداست كه گرگ‌اند و پوزه‌شان خونین.
مبارزه انقلابی كمونیست‌ها در این «هفت خوانِ رستم» دشوار است كه در آن هم «دیوِ سپید» هست و هم «اژدها». برای توان‌یابی در این رهگذر، هیچ راهی نیست غیر از پناه‌ به دامانِ توده‌ها و با آنان زیستن و با آنان كوشیدن و مبارزه‌كردن. اگر نتوانیم توده‌ها را قانع كنیم كه دشمن یكی نیست، دوتاست، از دستمان كاری ساخته نیست. سرنگونی رژیم در گروِ سازشِ با آن دشمن دیگر نیست. مبارزه با امپریالیسم باید از هم اكنون صورت پذیرد، نه پس از شبیخونِ نظامی آنان. باید «تحریم» را از هم اكنون جدّی گرفت و آن را به عنوانِ یكی از بزرگ‌ترین جنایات علیه بشریت برملا ساخت. راه نجاتِ ملّتِ ایران مستعمره‌گشتن نیست. «آزادی بدون استقلال» هوائی است كه اكسیژن ندارد. اضافه كنیم كه در حین مبارزه برای استقلال و علیه استعمار و تحریم و تهدید امپریالیستی، هیچگاه نباید نظرمان را از دشمنان داخلی -رژیم ولایت فقیه- فرو اندازیم و راه ارفاق با آنان در پیش گیریم. آشتی و سازش با آنان كژ راهه است. راه ما دور و پیچیده و پرسنگلاخ است چه خوب می‌بود كه آسان‌تر می‌بود.
جمعی از اعضای سابق "سازمان راه آینده" و "سازمان مارکسیستی – لنینیستی توفان"
19 فروردین 1391 برابر 7 آوریل 2012

گزارشی کوتاه از تظاهرات 4 فوریه در آمریکا و کانادا




















گزارشی کوتاه از تظاهرات 4 فوریه در آمریکا و کانادا
علیه تحریم اقتصادی و علیه تجاوز نظامی و علیه عملیات تروریستی در ایران
روز شنبه 4 فوریه 2012 تظاهرات سراسری در بیش از 60 شهر آمریکا و کانادا با موفقیت برگزار شد.
علیرغم مدت کوتاه برای برای بسیج نیرو و بایکوت مطلق خبررسانی توسط رسانه های رسمی ، هزاران نفر از ملیت های مختلف به خیابانها آمدند و اعتراض خود را بر علیه جنگ افروزی دولتهای اوباما و نتانیاهو ابراز داشتند. حمعیت شرکت کننده در تظاهرات در شهرهای لوس آنجلس و سانفرانسیسکو و نیویورک بیشتر از شهر های دیگر بود. در هرکدام از این شهرها حداقل 500 نفر بطور مداوم فریاد میزدند " ما جنگ نمیخواهیم" ،"دستها از ایران و سوریه کوتاه "، "ترور دانشمندان در ایران و خاورمیانه را متوقف کنید" و "ایران شغل مرا ندزدیده ، بانکداران دزدیده اند" و .....
فعالین حزب کار ایران (توفان) در آمریکا و کانادا در شهرهای نزدیک به محل سکونت خود فعالانه در تظاهرات شرکت کردند. یکی از رفقا ضمن سخنرانی بر علیه تحریم و جنگ افروزی علیه ایران و افشای سیاستها و تبلیغات دروغین امپریالیستها و صهیونیستها ، از جمعیت شرکت کننده برای ابراز همبستگی با مردم ایران و خاورمیانه تشکر نمودند و بر روی تقویت این همبستگی تاکید کردند.
تعدادی از تظاهرکنندگان در مورد شرایط سیاسی و اقتصادی ایران از فعالین حزب سوال نمودند و رفقا صبورانه به آنها پاسخ دادند. رفقا به تظاهر کنندگان گفتند که رژیم جمهوری اسلامی رژیمی جنایتکار و مافیائی است که باید سرنگون شود ولی این سرنگونی باید بدست مردم ایران صورت گیرد و نه امپریالیستها که تنها و تنها منافع غارتگرانه خویش را در نظر داشته و به هدف مستعمره کردن کشورها به آنها تجاوز میکنند. ما توضیح دادیم که آمپریالیست ها هرگز خواهان آزادی و دمکراسی و حقوق بشر نبوده و نخواهند بود. نمونه های عراق و لیبی و افغانستان در پیش روی ما هستند که نشان میدهند نیروهای تجاوزگر به چه جنایتهای ضد بشری دست زده اند. چندین تظاهرکننده جوان علاقمند به ادامه بحث ها بودند که رفقای ما مشتاقانه به آن پاسخ مثبت دادند.
در بعضی از شهرها تظاهرات برای جند ساعت ادامه داشت.

فعالین حزب کار ایران (توفان) در آمریکا و کانادا
5 فوریه 2012

۱۳۹۱ فروردین ۲۱, دوشنبه

گونتر گراس، نویسنده و شاعر آلمانی و برنده نوبل ادبی:باید گفت آنچه گفتنی‌‌ست آنجه باید گفت




گونتر گراس، نویسنده و شاعر آلمانی و برنده نوبل ادبی:باید گفت آنچه گفتنی‌‌ست
آنجه باید گفت
گونتر گراس
برگردان: شروین فریدنژاد

چرا سکوت می‌کنم؛ چنین طولانی پنهانش می‌‌سازم
آنچه آشکار است و در نقشه‌های جنگی،
تمرین شده
و ما جان به‌دربردگان، در پایانش،
سرانجام جز پانوشتی نیستیم.
ادعای حق حمله‌ی پیشدستانه،
که می‌‌شود ایرانیانی را که پهلوان‌پنبه‌ای دروغین به یوغشان کشیده و
سازمان‌یافته به شادی و هلهله‌شان واداشته،
نابودکرد؛
چون درسرزمینشان،
شاید که بمب اتمی ساخته می‌‌شود!
چرا خود را بازمی‌دارم،
آن سرزمینی را به نام یاد کنم،
که آنجا سال‌هاست - هرچند در نهان -
توان هسته‌ای‌ فزاینده‌ای در دسترس است
اما لجام‌گسیخته، که هیچ‌کسی را به آزمونی
بدان راه نیست؟
این همگانی نهان‌کردن واقعیتی آشکار را،
که سکوت من، فرمان‌بردار اوست،
دروغی خفت‌بار می‌‌بینم؛
و اضطراری که تنبیه در یک‌قدمی‌ است،
هرگاه که فرمانش نبری؛
که فتوای «سامی‌ستیزی»، اتهامی آشناست.
اما اکنون، که از سرزمین من،
با آن دیرگناهی که هیچش مثال نیست،
و همیشه و دوباره،
به یادش می‌‌آورند و سرزنشش می‌‌کنند،
– وزان سوی دیگر، تاجرانه و مزورانه،
به امید رستگاری و به تاوان گناه–
می‌‌گویند زیردریایی دیگری باید به اسراییل
فروخته‌شود؛
ویژه‌گی‌ا‌ش آن است که کلاهک همه‌ویرانگرش،
آنجایی را نشانه می‌‌گیرد،
که وجود حتا یک بمب اتمی‌ هم درآن اثبات نشده؛
از بیم درستی‌ آن،
می‌‌خواهم که گفته‌باشم، آنچه باید گفت.
چرا دیرزمانی سکوت کردم؟
چراکه می‌‌اندیشیدم، پیشینه‌ی من،
– که دامانش از آن لکه‌ی ننگ هیچگاه پاک نخواهد‌شد–
بازم می‌‌دارد، این حقیقت را، علیه اسراییل
–که به آن وفادارم و وفادار خواهم‌ماند–
بر زبان‌رانم و به چرایی بازپرسم.
چرا اما اکنون لب به سخن باز می‌‌کنم؟
سالخورده با آخرین قطره‌های مرکب:
اسراییل اتمی‌، به خطر می‌‌اندازد،
صلح جهانی‌ به خودی خود شکننده و ناپایدار را.
باید گفت آنچه گفتنی‌‌ست،
شاید که فردا دیر باشد؛
چراکه ما – آلمانی‌های کمرخم‌کرده زیر بار گناه -
همدست جنایتی می‌‌توانیم‌شد،
که از پیش دیدنی‌ است و همدستی ما،
با هیچ‌کدام از بهانه‌های آشنا،
توجیه نخواهد‌شد.
اعتراف می‌‌کنم: بیشتر سکوت نخواهم‌کرد،
که از فربیکاری و دورویی غربیان،
به‌تنگ آمده‌ام؛
باشد که دیگران بسیاری هم،
خویشتن از بند این سکوت برهند؛
بانی‌ این خطر شناخته را
به ترک این خشونت بخوانند و
بخواهند
مهار بی‌مانع و پایدار
توان اتمی‌ اسراییل
و سازه‌های اتمی‌ ایران را،
به یاری نهادی جهانی‌،
که دولت‌های هر دو کشور، پذیرفته‌اش باشند.
تنها اینگونه می‌‌شود همگان را، اسراییلی‌‌ها را، فلسطینی‌‌ها را،
بیش از آن، همه‌ی مردم را،
– در این زمینی‌ که توّهم اشغالش کرده‌ و در آن
همه تنگ در کنار هم به دشمنی زنده‌اند–
و سرآخر ما را هم،
یاری‌کرد.

۱۳۹۱ فروردین ۱۷, پنجشنبه

Friedens- statt Kriegspolitik im Irankonflikt


Friedens- statt Kriegspolitik im Irankonflikt
Sanktionen und Kriegsdrohungen sofort beenden
Eine Erklärung aus der Friedensbewegung und der Friedensforschung

Der Konflikt mit Iran spitzt sich gefährlich zu. Das vom Westen geplante Ölembargo und der Boykott der iranischen Zentralbank sind gefährliche Interventionen. Schon einmal verhängten Großbritannien und USA in den 1950er Jahren ein Ölembargo gegen Iran, das zum Sturz der demokratisch gewählten Regierung Mossadegh führte. Die heute eingeleiteten Öl- und Finanzembargos treffen vor allem die Menschen im Iran. Obendrein liefern sie dem gegenwärtigen Regime die Rechtfertigung, sich mit Hinweis auf die historische Parallele als Opfer westlicher Aggression und als legitime Verteidiger und Beschützer der Unabhängigkeit des Iran, eines für alle Iraner vorrangigen politischen Ziels, darzustellen. Die militaristischen Strömungen in der Islamischen Republik fühlen sich so geradezu legitimiert, mit der Schließung der Straße von Hormuz im Persischen Golf zu drohen. Die Sanktionseskalation ist auf dem besten Wege, in einen Krieg einzumünden. Er würde nicht nur für die Menschen im Iran katastrophale Folgen haben, sondern auch die gesamte Region auf weitere Jahrzehnte destabilisieren.

Das iranische Volk will – alle Indizien sprechen dafür - weder einen Krieg noch iranische Atombomben. Es wehrt sich allerdings gegen jede militärische Bedrohung von außen. Israels Atomarsenal und die militärische Einkreisung Irans durch die USA, die inzwischen in nahezu allen seinen Nachbarländern Militärbasen errichtet haben, sind wichtige Ursachen für die Rüstungsanstrengungen Irans. Mit der Tolerierung von Israels Atomwaffenarsenal bei gleichzeitiger Bekämpfung des iranischen Atomprogramms tragen USA und EU die Hauptverantwortung dafür, dass kaum ein Oppositionspolitiker im Iran es wagt, die Atompolitik der Islamischen Republik in Frage zu stellen.

Auch in Deutschland und Europa fühlen wir uns mit der zunehmenden Gefahr eines Krieges konfrontiert, der schwerwiegende Folgen für Europa und die Welt haben würde. Wer das Ziel verfolgt, die Islamische Republik durch Intervention von außen zu beseitigen, wird realistische Lösungen für den Atomkonflikt ignorieren. Wir warnen deshalb davor, dass maßgebliche Kräfte in den USA und ihre exiliranischen Mitläufer den Atomkonflikt für einen Regime Change zu instrumentalisieren suchen Die Behauptung, die Nuklearmacht Iran könne nur durch Krieg verhindert werden, ist irreführend. Wir lehnen sie daher entschieden ab.

Wir fordern den Präsidenten der Vereinigten Staaten, Barack Obama auf:
Stoppen Sie die Embargos gegen iranisches Öl und die iranische Zentralbank. Verhindern Sie, dass der bevorstehende Präsidentschaftswahlkampf die US-Regierung und Israel in einen Krieg mit unvorhersehbaren Folgen stürzt. Bieten Sie Iran als Gegenleistung für das kontrollierte Beschränken des Nuklearprogramms entsprechend den Bestimmungen des Atomwaffensperrvertrages einen gegenseitigen Nichtangriffspakt, möglichst gemeinsam mit Israel, an.

Von der deutschen Bundeskanzlerin fordern wir:
Schließen Sie jede Beteiligung Deutschlands an einem Krieg gegen Iran öffentlich aus und stoppen Sie die riskante Sanktionseskalation. Unterstützen Sie möglichst zusammen mit anderen europäischen Regierungen die von der UNO beschlossene Konferenz für eine massenvernichtungswaffenfreie Zone im Mittleren und Nahen Osten, die 2012 beginnen soll und die bisher in der Öffentlichkeit ignoriert wird. Dabei verspricht dieses Vorhaben, das durch eine KSZE-ähnliche Konferenz ergänzt werden könnte, eine völlig neue Perspektive des Friedens und der Kooperation für die gesamte Region. Nur eine Politik, die alle Staaten der Region, Israel eingeschlossen, zur atomaren Abrüstung und Enthaltsamkeit verpflichtet, kann das gegenseitige Misstrauen beseitigen und den Feindbildern zwischen den Religionen, Völkern und Staaten, sowie dem Wettrüsten und den Diktaturen den Boden entziehen.

Wir bitten die UNO, die geplante Konferenz möglichst bald einzuberufen, selbst wenn sie zunächst von Israel oder Iran boykottiert werden sollte. Auf Dauer wird sich niemand in der Region dieser Perspektive verschließen können, ohne seine Glaubwürdigkeit und Legitimation zu verlieren. Über den aktuellen Atomkonflikt hinaus wüchse mit einer ständigen Konferenz für Sicherheit und Zusammenarbeit im Mittleren und Nahen Osten (KSZMNO) die Hoffnung, dass ein neuer friedenspolitischer Rahmen zur Lösung anderer aktueller Konflikte, insbesondere des Nahostkonflikts, entstehen könnte.

Auf Einladung von Andreas Buro, Christoph Krämer und Mohssen Massarrat unterstützen diese Erklärung

Franz Alt, Elmar Altvater, Johannes M. Becker, Hanne-Margret Birckenbach, Reiner Braun, Daniela Dahn, Hans-Peter Dürr, Theodor Ebert, Iring Fetscher, Ute Finkh, Johan Galtung, Ulrich Gottstein, Peter Grottian , Matthias Jochheim, Heiko Kauffmann, Karlheinz Koppe, Ekkehart Krippendorff, Wiltrud Roesch-Metzler, Christine Morgenroth, Wolf-Dieter Narr, Oskar Negt, Bahman Nirumand, Norman Paech, Clemens Ronnefeldt, Werner Ruf, Christine Schweitzer, Eva Senghaas-Knobloch, Hans-Christof von Sponeck, Eckart Spoo, Otmar Steinbicker, Mani Stenner, Peter Strutynski, Helga Tempel, Konrad Tempel, Christian Wellmer, Herbert Wulf,


Kontakt und v. i. S. d. P.:
Andreas Buro (andreas.buro@gmx.de); Christoph Kraemer (kraemer.ak-sn@ippnw.de);
Mohssen Massarat (mohssen.massarrat@uos.de)

اتحاد سه جانبه علیه سوریه

































گاهنامۀ هنر و مبارزه
2 آوریل 2012
http://g-honar-v-mobarze.blogfa.com

اتحاد سه جانبه علیه سوریه

نوشتۀ جیمز پتراس
مرکز مطالعات جهانی سازی
1 آوریل 2012
ترجمه توسط حمید محوی

James Petras

Mondialisation.ca, Le 1 avril 2012
مرکز مطالعات جهانی سازی 1 آوریل 2012
در حالی که ارادۀ جبهۀ رسانه ها در بازنمایی وضعیت جنگ در سوریه بر اساس نسخۀ رویدادها به روایت ناتو تمایل دارد، واقعیت مستند در محل کاملا متفاوت است. برای پروفسور جیمز پتراس، جنگ داخلی در سوریه وجود خارجی ندارد، بلکه آن چه را که جنگ داخلی نامیده اند، تهاجمی هم آهنگ بوده که توسط اتحاد چند کشور با یکدیگر و به شکل بین المللی صورت گرفته است. دولت سوریه اعتراضات صلح آمیز مردم را سرکوب نکرده بلکه علیه گروه های مسلح و مزدور القاعده مبارزه می کند. (شبکۀ ولتر)


ابراز خشم سیاست مداران غربی، دولت های خلیج و به همین گونه رسانه ها در رابطه با «کشتار شهروندان سوری در تظاهرات صلح آمیز علیه بی عدالتی» به شکل شرم آوری ساخته و پرداخته شده است و تا فتح خشونت بار محله ها، روستاها و شهرهایی را پوشش دهد که توسط گروه های مسلح با تفنگ های تهاجمی و بمب گذاری در جاده ها به کاشتن بذر وحشت اشتغال دارند.
تهاجم علیه سوریه به پشتیبانی صندوق های مالی، سلاح و سازماندهی خارجی انجام گرفته است. چنین تهاجمی به دلیل نبود پشتیبانی داخلی در کشور، و تضمین موفقیت عملیات انجام گرفته، در هر صورت به مداخلۀ نظامی مستقیم از خارج نیاز خواهد داشت. در نتیجه در چنین چشم اندازی بود که اردوی دیپلماتیک عظیمی از تبلیغات برای ابلیس نمایی دولت قانونی سوریه راه اندازی شد. هدف از این تهاجمات، تحمیل یک رژیم دست نشانده است که بتواند کنترل امپراتوری غرب را در خاورمیانه تقویت کند. در کوتاه مدت، چنین طرحی ایران را به انزوا کشانده و حمله از سوی اسرائیل و ایالات متحده را تدارک خواهد دید، و در دراز مدت، دوباره یک دولت مدنی مستقل و نزدیک به چین و روسیه را سرنگون خواهد ساخت.
پشت پردۀ این حرکات زورگویانه از جانب کشورهای غربی، اسرائیل و دولت های خلیج، به هدف بسیج افکار عمومی در جهان، چند «استراتاژم» تبلیغاتی به کار برده شد تا یک بار دیگر تجاوز آشکار به کشوری مستقل، در ادامۀ تخریب موفقیت آمیز دولت های مدنی عراق و لیبی، قانونی جلوه کند.

وضعیت عمومی : خشونت زنجیره ای



برنارد هانری لوی به هم راهی لوران فابیوس و برنارد کوشنر، به شکل پی در پی جایگزین و جایگزین احتمالی وزیرامور خارجۀ فرانسه آلن ژوپه، در میتینگی برای «دموکراسی» در سوریه به تاریخ 4 ژوئیه 2011 شرکت داشتند. غیبت، رهبر سانتریست ها، فرانسوا بایرو پیغام خاصی داشت. لابی گرای فرانسوی، فرانسوا بایرو به همین مناسبت برای «دموکراسی» در سوریه، در مقابل جمعی که که مسئول حزب اکولوژیست ها، سسیل دوفلو نیز در آن حضور داشت، بر اساس الگوی لیبی قول داده بود.

اردوی کنونی غرب علیه دولت مستقل اسد را باید به مثابه تهاجمات زنجیره ای علیه جنبش های دموکراسی خواه و رژیم های مستقل در تمام آفریقای شمالی تا خلیج فارس تلقی کنیم. پاسخ امپراتوری به جنبش دموکراتیک مصر که دیکتاتوری مبارک را سرنگون ساخت، پشتیبانی از حاکمیت شورای نظامی بود، و چنین امری نیز با کشتار و زندان و شکنجه هم راه شد و بیش از 10000 تظاهر کننده به قتل رسیدند.
در پاسخ به جنبش های دموکراسی خواه مشابه به آنهایی که در جهان عرب روی داده بود، دیکتاتورهای مستبد خلیج به پشتیبانی غرب قیام بحرین، یمن و عربستان سعودی را سرکوب کردند. این خشونت تا دولت مدنی لیبی تداوم یافت، و قدرت های عضو ناتو بمباران هوا دریای گسترده ای را برای پشتیبانی از گروه های مزدور مسلح را به اجرا گذاشتند که در تخریب اقتصاد و جامعۀ لیبی شرکت داشتند. طغیان گروه های تبهکار مسلح موجب غارت مناطق شهری و تخریب مناطق روستایی شد. نیروهای ناتو دولت مدنی قذافی را سرنگون کردند و خود قذافی را به شکل فجیعی، زیر شکنجه به دست مزدوران کشتند. ده ها هزار کارمند، شهروند و طرفدار قذافی زندانی و شکنجه شدند و به قتل رسیدند، و تمام این موار تحت نظارت ناتو انجام گرفت.
ناتو رژیم نشانده اش را وقتی که علیه گروه های لیبیایی و کارگران مهاجر آفریقای سیاه، یعنی گروه هایی که تا پیش از این از مزایای عمومی و اجتماعی در رژیم قذافی برخوردار بودند، برنامۀ خونینش را به اجرا گذاشت، مورد پشتیبانی خود قرار داد.


واقعیت آزادی برای لیبی به هم کاری ناتو و مدافعان حقوق بشر

سیاست امپراتوری «تخریب کن حکومت کن» به الگویی برای سوریه تبدیل شد : ایجاد شرایط شورش توده ای تحت رهبری مسلمانان اصول گرا، که از سوی دولت های خلیج تأمین مالی شده و توسط مزدوران غربی نیز آموزش دیده اند.

راه خونین دمشق به تهران


وزیر امور خارجه کلینتون به همراهی هم کاران امور خارجۀ شیخ عبدالله بن راوید آل نهیان از امارات متحدۀ عربی، ویلیام هاگ از انگلستان و احمد داوود اغلو از ترکیه، که در گردهم آیی به مناسبت «دوستان سوریه» روز 24 فوریه 2012 برای «مداخلۀ بشر دوستانه» فراخوان می دهند.

به گفتۀ وزارت دولت «راه تهران از دمشق می گذرد» : هدف راه بردی ناتو نابود کردن متحد اصلی ایران در خاور میانه است. برای رژیم های سلطنتی مستبد خلیج، هدف، جایگزین ساختن جمهوری مدنی توسط یک دیکتاتوری مذهبی خدمتگذاراست. برای دولت ترکیه، تعویض رژیم به معنای دولتی فرمانبردار از دستورات سرمایه داری بر اساس نسخۀ اسلامی آنکارا است. برای القاعده و متحدان سلفی و وهابی برقراری رژیمی بر اساس مذهب سنی مطرح می باشد که با حذف سوریۀ مدنی، علوی ها باید تحقق یابد و مسیحیان نیز به عنوان سکوی پرواز در جهان اسلام مورد استفادۀ آنها قرار می گیرند. برای اسرائیل نیز سوریۀ تجزیه شده و به خون نشسته به معنای حاکمیت منطقه ای او خواهد بود.
چنین امری بدون روشن بینی پیامبرانه نبود که سناتور صهیونیست افراطی آمریکایی ژوزف لیبرمن چند روز پس از واقعۀ 11 سپتامبر 2001 توسط القاعده، حتی پیش از آن که عاملان اصلی شناسایی شده باشند، اعلام کرد : «ابتدا باید به ایران، عراق و سوریه حمله کنیم».
نیروهای نظامی ضد سوریه طیف وسیعی از چشم اندازهای سیاسی متضاد را نمایندگی می کنند که تنها نقطۀ اتحادشان نفرت از رژیم مدنی، ملی گرا و مستقلی است که طی ده ها سال جامعۀ پیچیدۀ چند قومیتی سوریه را اداره کرده است.
جنگ علیه سوریه سکوی پرتاب اصلی برای باززایی نظامی گری آیندۀ غرب از آفریقای شمالی تا خلیج فارس است، و تماما توسط اردوی تبلیغاتی سازمان یافته پشتیبانی می شود که از مأموریت دموکراتیک، بشر دوستانه و «تمدن ساز» ناتو به نام مردم سوریه حرف می زند(1).

راه دمشق از دروغ آجر فرش شده است


مبارزان «ارتش سوریۀ آزاد» که به شکل گسترده از مزدوران و فناتیک هایی که توسط قطر تأمین مالی می شوند، و توسط ترکیه، فرانسه و انگلستان آموزش نظامی می بینند. چنین ارتشی نه اهل سوریه است و نه آزاد.


تحلیل سیاسی و اجتماعی عینی در رابطه با غالب مبارزان مسلح در سوریه هر گونه ادعایی مبنی بر دموکراتیک و آزادیخواهانه بودن چنین شورشی را دراین کشور نفی می کند.
جنگجویان اصول گرای مستبد ستون فقرات این شورش را تشکیل می دهند. دولت های خلیج که این اوباش ها را تأمین مالی می کنند خودشان از رژیم های سلطنتی مستبد هستند. و آن غربی که دولت خشونت پیشۀ مافیایی را به لیبی تحمیل کرد به هیچ عنوان نمی تواند مدعی «مداخلۀ بشر دوستانه» باشد.
گروه های مسلح با رخنه در مناطق شهری خانواده ها و گروه های انسانی را به عنوان سپر بلا به گروگان می گیرند و از آن جا علیه نیروهای دولتی دست به حمله می زنند. این گروه های مسلح هزاران شهروند را مجبور می کنند که خانه ها، فروشگاه ها و دفاترشان را ترک کنند، و سپس خودشان از این اماکن به عنوان خط اول جبهه استفاده می کنند.
تخریب محلۀ بابا عمرو در حمص نمونۀ بارز استفاده از شهروندان به عنوان سپر بلای انسانی توسط گروه های تبهکار مسلح و خوراک برای تبلیغات به هدف ابلیس نمایی دولت سوریه است.
گروه های مزدور مسلح فاقد هر گونه اعتبار ملّی نزد توده های مردم سوریه هستند. یکی از یگان های تبلیغاتی شان در قلب لندن واقع شده، به اصطلاح «دیدبان حقوق بشر سوریه» که در هم آهنگی با سرویس های مخفی بریتانیایی فعالیت می کند و کار آنها نیز اختراع داستا نهای وحشتناک برای تحریک افکار عمومی و بر انگیختن احساسات آنها به نفع مداخلۀ ناتو می باشد.
پادشاهان و امیران دولت های خلیج مبارزان را تأمین مالی می کنند. ترکیه پایگاه نظامی در اختیار آنها می گذارد و ارسال اسلحه و رفت و آمد رهبران به اصطلاح «ارتش سوریۀ آزاد» را از طریق مناطق مرزی تحت کنترل دارد. ایالات متحده، فرانسه و انگلستان اسلحه می فرستند و آموزش نظامی می دهند و امکانات دیپلماتیک را تدارک می بینند.
جهادیست های اصول گرا که از کشورهای خارجی آمده اند، به انضمام مبارزان القاعده که از لیبی، عراق و افغانستان به منطقه منتقل شده اند در این جنگ شرکت دارند. ولی «جنگ داخلی» در کار نیست : این جنگ، یک جنگ بین المللی است که سه وجه نامتعارف را در بر می گیرد، امپریالیست های ناتو، دیکتاتورهای دولت های خلیج و اصول گرایان مسلمان، که علیه رژیم ملّی گرا، مستقل و مدنی سوریه صف آرایی کرده اند.
منشأ خارجی سلاح ها، امکانات تبلیغاتی و مبارزان مزدور از سایۀ تاریک طبیعت امپراتوری و «چند ملیتی» این منازعه برمی خیزد. در واقع، قیام خشونت بار علیه دولت سوریه یک اردوی امپریالیستی برای سرنگون سازی یکی از متحدان ایران، سوریه و چین است که باید به تخریب اقتصاد و جامعۀ سوریه، تجزیۀ کشور و برپا کردن جنگ های منطقه ای برای کشتار جمعی اقلیت های علوی و مسیحی و طرفداران جامعۀ مدنی بیانجامد.
تلفات جانی و فرار پناهندگان نتایج خشونت رایگان دولت تشنه به خون نیست. گروه های مسلحی که غرب از آنها دفاع می کند، محله هایی را به شکل تمام و کمال به اشغال خود درآورده، لوله های گاز، راه ها و ساختمان های دولتی را منفجر کرده اند. به دلیل همین حملات، خدمات حیاتی مردم سوریه قطع شد، مانند مدارس، دسترسی به درمان، امنیت، آب، الکتریسیته و حمل و نقل. مسئولیت «فاجعۀ انسانی» به عهده دارند همین گروه های مسلح است (یعنی تمام آن مواردی که متحدان امپراتوری و به همین گونه سازمان ملل متحد رسما به ارتش و نیروهای امنیتی سوریه نسبت داده اند).
نیروهای انتظامی سوریه برای حفظ حاکمیت دولت مدنی سوریه مبارزه می کنند، در حالی که مخالفان ارتش به نام دستور دهندگان خارجی، در واشینگتن، ریاد، تل آویو، آنکارا و لندن، به خشونت دامن می زنند.


نتیجه



طرح اصلاحات قانون اساسی که توسط بشار الاسد به رفراندم واگذار شده بود 90 درصد آرای مردم را به دست آورد. 57 و چهار دهم درصد رأی دهندگان به پای صندوق های رأی رفتند، یعنی 8 میلیون از سوری ها. این میزان از مشارکت عمومی طی 60 سال گذشته بی سابقه بوده است.


در ماه گذشته رفراندم سازمان یافته توسط رژیم اسد، با حقیر شماردن تهدیدات امپریالیسم غرب و فراخوان به بایکوت تروریست ها، میلیون ها رأی دهندۀ سوری را به پای صندوق های رأی آورد. چنین رویدادی به روشنی نشان می دهد که اکثریت سوری ها خواهان حل صلح آمیز مسائل و در پای میز مذاکره هستند، و خشونت مزدوران را نفی می کنند. «شورای ملی سوریه» با حمایت غرب و «ارتش سوریۀ آزاد» که توسط ترکیه و دولت های خلیج مسلح شده است، فراخوان روس ها و چینی ها را برای مذاکره نپذیرفته در حالی که دولت اسد آن را پذیرفته است. ناتو و دیکتاتورهای خلیج مهره هایشان را برای پشتیبانی از طرح تعویض رژیم با کار بست شیوه های خشونت آمیز به پیش می برند، یعنی سیاستی که تا کنون موجب مرگ هزاران سوری شده است. هدف تحریم های اقتصادی ایالات متحده و اتحادیۀ اروپا در هم شکستن اقتصاد سوریه است و امید آنها براین است که محرومیت شدید مردم بی نوا در تنگنای زندگی روزمره به آغوش قاتلان خشن خودشان پناه ببرند. تکرار سناریوی لیبی آن چیزی است که ناتو به عنوان «آزادی» با تخریب اقتصاد، جامعۀ مدنی و دولت مدنی، به مردم سوریه پیشنهاد می کند.
پیروزی نظامی غرب در سوریه تنها تب نظامی گری را افزایش می دهد. چنین امری غرب، ریاد و اسرائیل را تشویق می کند که جنگ دیگری را در لبنان به راه بیاندازند. پس از تخریب سوریه، محور واشینگتن – بروکسل – ریاد – تل آویو به سوی برخورد خونین تری علیه ایران حرکت خواهد کرد.
تخریب اسفناک عراق، و سپس فروپاشی لیبی پس از دوران جنگ ، تابلوی دهشتناکی را از آن چه در انتظار مردم سوریه است ترسیم می کند: فروپاشی سریع سطح زندگی، تجزیۀ کشور، تصفیۀ قومی، فرمانروایی گروه های اصول گرای مذهبی، و نا امنی برای جان و مال در سطح عمومی.
به همان شکل که «چپ» و «طرفداران پیشرفت» چپاول لیبی را به عنوان «مبارزۀ انقلابی دموکرات های شورشی» تلقی کردند، و سپس دستهایشان را از خون ریزی خشونت بار قومی علیه لیبی های آفریقایی شستند، از هم اکنون همان شعارها را برای مداخلۀ نظامی علیه سوریه از سر آغاز کرده اند.
همین لیبرال ها، طرفداران پیشرفت، سوسیالیست ها و مارکسیست هایی (2) که از کافه ها واز دفاترشان در مانهاتان و پاریس، غرب را برای مداخلۀ در «بحران انسانی» فرامی خوانند، در فوران خونینی که وقتی دمشق، حلب و دیگر شهرها زیر بمب های ناتو به زانو درآمدند، جانشین پیروزی مزدورانشان شد، حرفی برای گفتن نخواهند داشت.

.
متن اصلی به ز بان انگلیسی
Article original en anglais :

The Bloody Road to Damascus: The Triple Alliance’s War on a Sovereign State
- by Prof. James Petras - 2012-03-10



پی نوشت مترجم :
1) شاید بی مورد نباشد که از همین دیدگاه نشریات انترنتی فارسی زبان را شناسایی کنیم.
دست کم تا پیش از تاریخ واقعه ای که «بهار عرب» نامیدند، به دلیل موضع گیری رسانه های ایرانی (همکار با امپریالیسم جهانی) به دلیل تمرکزشان روی جمهوری اسلامی و زیر پرچم مدنیّت و به بهانۀ مبارزه با حکومت مذهبی و غیره...تشخیص خیانت کاری ها و واپس گرایی هایشان اگر چه برای برخی ناشناخته نبود، ولی «بهار عرب» و تطابق موضع گیری هایشان با تبلیغات پوچ و بی اساس ناتو و رسانه های حاکم در غرب امپریالیستی به شکل محرز و آشکار، به مدد سایت های آلترناتیو در سطح بین المللی و تلاش پیشگامان ایرانی که غالبا از بین کمونیست ها هستند، نقاب از چهرۀ این سایت ها و افراد برداشت و ماهیت اصلی آنها را نشان داد. البته مزدوران امپریالیست در زمینۀ رسانه های نوین نمی توانستند کار دیگری انجام دهند، و باید در باتلاق تبانی توطئه آمیزشان فرو می رفتند، و باید تا پایان، به بلبل زبانی هایشان ادامه می دادند، تا جایی که دوشا دوش القاعده و سلفی ها و وهابی ها و سلطان عمان و شیخ قطری و آل نهیان و الاهۀ مرگ هلاری کلینتون مدعی دموکراسی و لائیسیته می شدند.
از دیدگاه من : سایت های ایران امروز، عصر نو، اخبار روز، رنگین کمان، گزارشگران بدون مرز، گزارشگران، کمونیست های کارگری، ایران فردا، رادیو ار اف ای بخش فارسی، شهروند، سایت های مجاهدین خلق و سلطنت طلبان و خیل سایت های وابسته به جدایی طلبان کرد و عرب و غیره. تمام سایت ها و وبلاگ های حقوق بشری که مشخصا یک پای تبلیغات برای تمام جنگ های جنایتکارانه و نقض حقوق انسان ها در جهان بوده و هستند. نامبرده ها تماما به همین طرح تبلیغاتی برای پشتیبانی از استراتژی نظامی ایالات متحده و ناتو تعلق دارند. این فهرست از سایت های ناتوی ایرانی را می توانیم در آینده تکمیل کنیم.

2) در این جا با شگفتی می بینم که نویسنده از مارکسیست ها حرف می زند و مدعی می شود که گویا آنها (مار کسیست ها) نیز خواهان مداخلۀ غرب در سوریه هستند. احتمالا باید هزار و یک نوع مارکسیست داشته باشیم. خیلی جالب خواهد بود که ما این به اصطلاح مارکسیست ها را بشناسیم و مشخصا بدانیم که چه می گویند. ولی من فکر می کنم که در اینجا ابهامات بسیار حساسی وجود دارد. مارکسیست ها هرگز نمی توانند دچار چنین تعبیر ابلهانه ای بشوند.

«الجزیره»- سلاح تخریب جمعی


«الجزیره»- سلاح تخریب جمعی
بقلم پروفسور زهار حلمان، اورشلیم (بیت المقدس)
http://anton-dudaro.livejournal.com/79030.html
۳۰ مارس ۲۰۱۲
http://eb1384.wordpress.com/2012/04/01/
برگردان: ا. م. شیری
۱۳ فروردین ۱۳۹۱
امارات، «الجزیره» و هنگ سربازان وفادار. قطر برای سلطه بر جهانی عرب تلاش می کند.
از منظر نگرش به پیشبرد جنگ اطلاعاتی- روانی فوق العاده گسترده، تأسیس کانال تلویزیونی پان عربی «الجزیره» را می توان مشعشع ترین استراتژی و عمل تاکتیکی شیخ حامد بن خلیفه آل ثانی امیر قطر حساب کرد. شایان توجه است که در سال ۱۹۹۵، یعنی یک سال قبل از آغاز کار این کانال، مارتین لیبیکی، کارشناس جنگ اطلاعاتی، عضو بنیاد دفاع ملی آمریکا افزایش شدید نقش کانالهای تلویزیونی بین المللی در شروع و مهار جنگها را پیشگویی کرد. «الجزیره» با جمع آوری برجسته ترین متخصصان، نه فقط اطلاعرسانی می کند، حتی مصمم است با پخش اخبار و اطلاعات گمراه کننده و تبلیغاتی، افکار عمومی را منحرف سازد.

هدف این کانال نمی تواند رساندن واقعیات باشد، چرا که سیاست «الجزیره» که برنامه های خود را بزبانهای عربی و انگلیسی پخش می کند، از سوی خانواده امیر قطر تعیین می شود. دقیقا همین کانال، تا حد زیادی در نظامی کردن رسانه های الکترونیکی، دو یا نقش دو گانه در سازماندهی جنگ در انقلابات عربی ایفا کرد. امروز هم در مورد نقش «الجزیره» در پرتو افکنی غیرواقعی بر حوادث سوریه بسیار حرفها گفته و نوشته می شود. این کانال تصاویر و اظهار نظرات مرتبط با حوادث سوریه را به سوی تقبیح رژیم بشار اسد سمت می دهد و مخالفان او را مبارزان راه آزادی معرفی می کند. اما پرتوافکنی غیرواقعی «الجزیره» تنها به حوادث سوریه و جهان عرب ختم نمی شود. در سال ۲۰۰۸، هانفر وید(Hanfar Wade)، مدیر کل این کانال مجبور شد با ارسال نامه به دفتر مطبوعاتی دولت اسرائیل بخاطر اشتباه اخلاقی خبرنگار و مفسر این کانال در رابطه با اسرائیل، عذرخواهی بکند. در این نامه، از تروریست لبنانی، سمیر کونتار(Samir Kuntar) که خانواده اسرائیلی از جمله دو کودک را منفجر کرد، سخن می رود که خبرنگار «الجزیره» از این «قصاب» بعنوان «قهرمان همه اعراب» نام برد.

کویت و امارات متحده عربی مکررا به خبرنگاران «الجزیره» اخطار داده و حتی اعتبارنامه خبرنگاری آنها را زمانیکه کانال قطر از این کشور در باره حضور انبوه جمعیت در خیابانها و تبدیل شدن اعتراضات ابتدا مسالمت آمیز به درگیریهای مسلحانه گزارش پخش می کرد، لغو کردند.

صاحبان قدرت در جهان عرب خیلی زود به ضرورت تأسیس کانال طرفدار گروههای رادیکال و افراطی و رقیب همسنگ «الجزیره» پی بردند. با پول کویت، امارات متحده عربی و میلیاردر و سیاستمدار لبنانی، رفیق حریری (۱۹۴۴-۲۰۰۵) کانال پان عربی «العربیه» راه اندازی شد. این کانال در تاریخ ۳ مارس سال ۲۰۰۳ پخش برنامه های خود را از دوبی آغاز کرد. اما به یک معنی، آنوقت دیگر قطار رفته بود و گرفتن جای آزاد کافی در فضای اطلاعرسانی راحت تر از مقابله با رقابت بود. این مسئله منتفی نیست که کانالهای تلویزیونی بین المللی پر بیننده زمانیکه پیروزی یکی از طرفین به حساب برتری سیستم اطلاعرسانی چند ساختاری بدست می آید، می توانند نقش مهمی در شبکه مرکزی مناقشات و جنگها ایفاء نمایند.

امروز هر دو کانال از عامل پاکسازی مرزهای اطلاعاتی استفاده می کنند و چنان فضای تلویزیونی می سازند که در آن، ضمن شستشوی مغزی گسترده افکار عمومی، صحنه گردانان و خیمه شب بازان بتوانند فنون تبدیل اعتراضات مسالمت آمیز مردمی به مناقشات خونین را بیاموزند.

یک ضرب المثل فرانسوی می گوید: «ابزار تهمت در دستان هوشمند، خطرناک تر از سلاح است». مثل اینکه قطر، که تا چندی پیش تسلیحات نظامی فرانسه را ترجیح می داد و امروز آن را با نوع آمریکائی عوض کرده، در دلبستگی گفتاری خود – بمصداق این ضرب المثل خردمندانه- فرانسوی باقی می ماند. با این حال، افتراگویان همیشه و در همه جا وجود خواهند داشت.
***
یادآوری مترجم:
برای آگاهی بیشتر در مورد حقه بازیها و صحنه سازیهای کانال «الجزیره» و قطر، به مقالات «جنگ لیبی از زبان شاهد عینی» و «قطر نیز به جمع کشورهای صادرکنندۀ “دمکراسی” و مدافع “حقوق بشر” پیوست»، به نشانی های زیر مراجعه شود:
http://nadersani.net/farsi-political3/terry_missan_shahede_einiye_jange_libi.htm
http://www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=26530
http://www.k-en.com/safhe%20azad/i.m.shizli/ghatar.pdf
http://www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=25215