۱۳۹۱ خرداد ۱۰, چهارشنبه


یادداشت های ژئوپولیتیک از هند
م.د.نالاپت
ترجمه از آمادور-اشتراک
27 مه ، 2012
رئیس آژانس بین المللی اتمی، یوکو آمانو، دنباله روسیاست بانکی مون، دبیر اول سازمان ملل است که ازهمه سیاستهائیکه قدرتهای ناتویی بخواهند، پشتیبانی میکند.در هر دو کشورشان ژاپن و کره جنوبی، ناتو- بصورت ارتش آمریکا- یک نیروی بیخطر بوده است، بدفاع از آنان برعلیه قدرتهای متخاصم (مترجم:منظور کره شمالی و چین است.) پرداخته است.تجربه ناتو در شرق آسیا برای مردم بومی کمتر جنبه منفی داشته است تا غرب آسیا، در صورتیکه جنوب آسیا در مابین قرار دارد، بجزدر افغانستان، که منفی گرایی ناتو باعث احیای طالبان و ضعف نیروهائی شده است که پیش بینی میشد از کشور برعلیه میلیشای اشغالگر دفاع کنند، در مقر ناتو هراس انداخته است.
ناتو از دهه گذشته، جنگی عریان بمنظور تغئیر وضع موجود برپا کرده است.جنگهایش برای پیشبرد دمکراسی نیستند،لازم بیاد آوریست که در کشورهایی مثل قطر و بحرین، که تعداد قابل توجهی از سربازان ناتو مستقرند، دولتهایشان بویی از دمکرسی نبرده اند.بهر جهت، تاکنون ، نه بارک اوباما و نه دیوید کامرون هیچ توحهی به این واقعیت نکرده اند. در عوض، آنها توجه خود را ابتدا به عراق و بعد به لیبی و حالا به سوریه ، با ایران که آماج دائم طرحهای جنگ بوده است، جلب کرده اند.
بعد از اشغال عراق در سال 2003 واعدام صدام حسین ، چه چیزی پشت کمک - ناتو جهت برانداختن رژیم معمر قدافی بود؟ اگر چه که بی بی سی ، سی ان ان و الجزیره تظاهر میکردند که قیام کاملا محلی است ، ولی اکنون جهان میداند که نیروهای مخصوص از چند کشور به لیبی نفوذ کردند و نقش غالب را در برانداختن نیروهای وفادار به قدافی بازی کردند.کشورهای همسایه اسلحه، پول و آموزش مزدوران (مترجم: منظور جهادیهای القاعده است) را فراهم کردند که درطی سال 2010 به لیبی نفوذ کردند، تا توطئه سقوط تریپولی را فراهم کردند.
نظریه پردازان ادعا میکنند که جرج بوش پسر و" معاونش" دیک چینی ، بدلیل اینکه صدام حسین قصد داشت که جرج بوش پدر را ترور کند،عراق را اشغال کردند تا درس عبرت بگیرد.بهرحال، بخاطر او نبود که عراق اشغال شد.در عوض، حلقه مشترک بین صدام حسین ، معمر قذافی ، بشار اسد و محمود احمدی نژاد آنست که همه چهار نفر مخالف رژیمهای سلطنتی اند که بر ملتهای ثروتمند شورای همکاری خلیج حکومت میکنند.حذف صدام حساب شده بود، باعث تقویت موضع کشورهای شورای همکاری خلیج و بقیه کشورهای با رژیم سلطنتی شد.این اتفاقی نیست که مادامیکه جمهوری مصر و تونس در راس حکومت عوض شده اند، ولی در اردن و مراکش که سلطنتی اند تغئیری صورت نگرفته است.در حقیقت باید قبول کرد که ناتو در کنار دوستانش در غرب آسیا و شمال آفریقا که سلطنتی اند،ایستاد.
بعد از برکناری صدام حسین، یکی دیگر از مخالفان- سلطنت، معمر قذافی، بهمانصورت برکنار شد، در حالیکه سرنوشت مشابهی برای بشار اسد و محمود احمدی نژاد طراحی شده است.موقعیکه آخرین دوتای مخالف- سلطنت به صدام و قذافی بپیوندند، ناتو معتقد میشود که دوستان باوفایش در منطقه امن خواهند بود، حتی اگر بعضی اعتصابات عمومی، در بحرین و اردن وجود داشته باشد.
دوستان باوفایش در کنار دولتهای عضو ناتو،اغلب در هزینه های بزرگ مالی ایستاده اند. در طول بحران اقتصادی سال 2008 از طمع ناتو- پایگاه موسسات مالی، سرمایه گذاران( هردو عمومی و خصوصی) شورای همکاری خلیج بیش از 1/3 تریلیون دلار ضرر کرد ، بدون اینکه مقصر باشد.علیرغم این، آنها هنوز نزدیک به 4 تریلیون در همان موسسات مالی که نشان داده غیرقابل اعتمادست، گذاشته اند.
درصورتیکه سقوط گریزناپذیر یونان و اسپانیا و بدنباش فروپاشی ایتالیا و فرانسه روی دهد، سرمایه گذاران شورای همکاری خلیج بتنهایی 1/2 تریلیون دلار در سرمایه مالی ضررمیکند.علیرغم ریسک زیاد تکرار بحران 2008، سرمایه گذاران شورای همکاری خلیج به نگهداری تقریبا همه وجوهشان در حوزه های دولتهای عضو ناتو ادامه میدهند.
این وفاداری به اعضای ناتو است که با اتحاد نظامی رفتن به جنگ تا نابودی اصل ضد – رژیمهای سلطنتی پاداش داده میشود.تنشی که سیاستهای ناتو آفریده است باعث افزایش قیمت نفت شده است.بجای 30 دلار، که قیمت طبیعی نفت خام است با توجه به عرضه و پتانسیل فن آوری، هنوز در حدود 100 دلار در عوض یک بشکه است، کاملا بخاطر تنشی که آفریده سیاست ناتونسبت به رژیمهای ضد- سلطنتی در غرب آسیا، اصولا ایران است.افزایش قیمت نفت پاداش شرکتهای مستقر در پایتختهای عضو ناتو، بهمانصورت پادشاهی/سلطنتیست.حتی بهتر، این رشد در چین را آهسته میسازد، نتیجتا از پیشی گرفتن چین از آمریکا جلوگیری بعمل مِی آید. رشد در هند را همچنین کند میکند، ولی هند خسارت جانبیست.هدف اصلی بالا نگاه داشتن قیمت مصنوعی نفت، پکن است.با توجه به چنین واقعیات ژئوپولتیک برای احتیاج موسسات مالی - ناتو برای حفظ ذخائز عظیم ساخته شده در آنها توسط سرمایه گذاران شورای همکاری خلیج ، و تاثیر منفی بر چین باتوجه به افزایش قیمت نفت،این بیهوده است که انتظار پیشرفتی در مذاکرات بغداد در ارتباط با برنامه هسته ای ایران داشته باشیم. فشار بر سوریه و ایران ادامه خواهد داشت، تا ماموریت ناتو جهت پاکسازی جهان از کلید رژیمهای ضد- سلطنتی جامه عمل بپوشد.
برگرفته از:
**********************************************
?Why NATO Targets Syria and Iran
Geopolitical notes from India
By M D Nalapat
May 27, 2012 "Information Clearing House" -- The head of the International Atomic Energy Agency, Yukio Amano, follows UN Secretary-General Ban Ki-Moon’s policy of supporting whatever it is that the NATO powers want. In both their home countries, Japan and South Korea, NATO - in the shape of the US military - has been a benign force, defending them against attack by hostile powers. The NATO experience in East Asia has been much less negative for domestic populations than that in West Asia,while South Asia stands in between, except for Afghanistan, where NATO negativism has resulted in the revival of the Taliban and the weakening of forces that could be expected to defend the country against another takeover by the rag-tag militia that is creating panic in NATO headquarters.
Since the past decade, NATO has waged open war in order to alter the status quo. Its battles are not in furtherance of democracy, for it needs to be remembered that locations such as Qatar and Bahrain, where substantial numbers of NATO troops are based, are far from democratic in their governance. However, thus far, neither Barack Obama nor David Cameron have given any indication of noticing this fact. Instead, they turned their attention first to Iraq and thence to Libya and now Syria, with Iran a permanent target of war plans. After the occupation of Iraq in 2003 and the execution of Saddam Hussein, what was behind the NATO-assisted removal of the Muammar Kaddafy regime? Although BBC, CNN and Al Jazeera pretended that the uprising was entirely local, now the world knows that special forces from several countries got inserted to Libya and played the dominant role in the defeat of forces loyal to Kaddafy. Neighbouring countries provided weapons,money and training to mercenaries who were inserted into Libya throughout 2011,until the fall of Tripoli Conspiracy theorists claim that Goege W Bush and his “Executive President” Dick Cheney invaded Iraq in order to teach Saddam Hussein a lesson for seeking to assasinate the then US President’s father. George H W Bush was a good leader,although - like Lyndon Johnson before him - given much less credit by commentators than he merited.
However,it was not for him that Iraq was invaded.Rather,the common link between Saddam Hussein,Muammar Kaddafy,Bashar Assad and Mahmoud Ahmedinejad is that all four are opposed to the monarchies that rule the wealthy nations of the Gulf Cooperation Council. EliminatingSaddam would,it was calculated,strengthen the position of the GCC and other monarchies. It is no accident that while republican Egypt and Tunisia have undergone changes in the Head of State,the same has not taken place in Jordan and Morocco,both of which are monarchies It needs to be admitted that NATO has stood by its friends in West Asia and North Africa,namely the monarchies. After having taken out Saddam Hussein,another anti-monarchist,Muammar Kaddafy,was dealt within the same way,while a similar fate has been planned for Bashar Assad and Mahmoud Ahmedinejad. Once the last two anti-monarchial Heads of State join Saddam and Kaddafy, NATO believes that their royal friends in the region will be secure,even if there be some public protest,asin Bahrain and Jordan. And their royal friends have stood by the NATO member-states,often at huge financial cost.During the 2008 economic meltdown caused by the greed of NATO-based financial institutions, investors (both public and private) within the GCC lost more than $1.3 trillion,through no fault of theirs.Despite this,they are still holding nearly $4 trillion in the same financial institutions that have been shown to be unreliable.Should the inevitable fall of Greece and Spain be followed by the collapse of Italy and France, GCC investors alone stand to lose $2.1 trillion dollars in financial assets. Despite the rising risk of a repeat of the 2008 meltdown,GCC investors are continuing to keep almost all their funds in financial institutions situated in NATO member-states.
It is this loyalty to the members of NATO that is being rewarded by the military alliance going to battle to rid the region of the principal anti-monarchial regimes there. A fallout of the tension that such a policy by NATO creates is a steady rise in oil prices.Rather than $30,which is the natural price of crude oil given supply and technological potentialities,it is still about $100 a barrel,entirely because of the tension created by NATO policy towards anti-monarchial regimes in West Asia,principally Iran. Such a spike in oil prices rewards companies based in NATO capitals,as well as the monarchies.
Even better,it slows down growth in China, thereby preventing that country from overtaking the US. It slows down growth in India as well, but Delhi is collateral damage. The real target of artificially high oil prices is Beijing. Given such geopolitical realities as the need for NATO-based financial institutions to retain the immense deposits made in them by GCC investors, and the negative impact on China of rising oil prices,it would be futile to expect a breakthrough in the Baghdad talks on the Iranian nuclear program. The pressure on Syria and Iran will continue, until NATO’s mission to rid the globe of key anti-monarchy regimes gets fulfilled.
The writer is Vice-Chair, Manipal Advanced Research Group, UNESCO Peace Chair & Professor of Geopolitics, Manipal University, Haryana State, India.
This this article was first published at Pakistan Observer
© Pakistan Observer

چه کسانی به تحریکات در حولا نیاز داشتند؟
دمیتری سدوف
برگردان ا. م. شیری
۹ خرداد ۱۳۹۱
توضیح مترجم
از زمانی که در حدود بیش از یک سال پیش حوادث سوریه آغاز شده، امپریالیسم خبری سعی می کند همه آنچه را که در این کشور اتفاق می افتد، بعنوان «بحران سوریه» معرفی نماید. اما واقعیتها از آن حکایت می کنند که اتفاقات سوریه که اکنون به لبنان هم تسری یافته است، یک بحران داخلی نیست. شکی نیست که امروز سوریه با بحران، آنهم بحران داخلی مواجه نیست. سوریه درگیر جنگ است و آنهم نه جنگ داخلی، بلکه، یک جنگ استعماری مثل همه جنگهای استعماری بخصوص دو دهه اخیر که یک طرف این جنگ، دولت و مردم سوریه و طرف دیگر آن، کشورهای امپریالیستی غرب، مجموعه مرتجع ترین کشورهای عربی از جمله، عربستان سعودی، قطر، امارات عربی متحده و غیره و گروههای تروریستی دست آموز غرب مثل القاعده و اخوان المسلمین می باشند. منتها ارتجاع امپریالیستی پس از رسوائی و فضاحت لشکر کشی نظامی- تروریستی به افغانستان و عراق، متد استفاده از ارتش متشکل از مزدوران بومی و غیربومی و تروریستهای حرفه را در پیش گرفت. هم از این رو، در جنگ استعماری علیه سوریه نیز درست مثل لیبی، این رویکرد شناخته شده را بکار بست. در انفجارات، قصابی مردم در شهر و روستاهای سوریه، همه و همه نشان از متد شناخته شده تروریستهای ناتو و ارتشهای مزدور غرب دارند که در کشورهای دیگر نیز بکار بست اند.
با این وجود، کشاندن بحث و گفتگوها بر سر مسائل غیرواقعی مثل دیکتاتوری و دموکراسی، حقوق بشر و این یا آن مسئله، در بهترین حالت، چیزی جز سفسطه بازی و خلط مبحث نیست.
امروز هر کسی و یا هر جریان فکری باید با صراحت و روشنی کامل، موضع خود را در قبال جنگها و لشکرکشیهای استعماری امپریالیسم جهانی و صهیونسم بین الملل اعلام کند و جایگاه خود را یا در کنار اوباما، مک کین، لیبرمن، نتان یاهو، اولاند (سارکوزی «فقید»)، کامرون و دیگر تروریستهای حرفه ای همتای آنها و یا در کنار مردم و دولتهای کشورهایی که از سیاستهای استعماری بانک جهانی، انبار (صندوق) بین المللی پول و دیگر انبارهای پولی- مالی امپریالیسم مشخص نماید.
***
چه کسانی به تحریکات در حولا نیاز داشتند؟
جنایت هولناک ۲۶ ماه مه در سوریه بار دیگر دنیا را تکان داد. شهر کوچک سنی نشین حولا گویا مورد حمله توپخانه ای و تانکها قرار گرفت و در نتیجه آن در حدود صد نفر غیر نظامی، از جمله، ۳۵ کودک کشته شدند. وقوع جنایت در حولا به بحثها در محافل سیاسی جهان در این باره که با سوریه چه باید کرد، جان تازه ای بخشید. در همه حال، بنظر می رسد، این بحث بسود دولت سوریه تمام نخواهد شد، زیرا خود دولت را به انجام این جنایت متهم می کنند. دبیر کل سازمان ملل متحد، بان کی مون و کوفی عنان، همتای سابق او و نماینده ویژه سازمان ملل متحد در سوریه، بیانیه مشترکی بدین شرح صادر کردند: «این جنایت هولناک و بیرحمانه ناشی از استفاده بی رویه از قدرت تخلف آشکار از قوانین بین المللی و تعهدات دولت سوریه مبنی بر عدم کاربرد تسلیحات سنگین و عدم توسل به خشونت در تمام اشکال آن در مناطق مسکونی می باشد».
این واقعیت است که پس از آن، هر دو سیاستمدار همه طرفهای درگیر را به امتناع از کاربرد سلاحهای سنگین فراخواندند.
سخنگوی کاخ سفید واشینگتن اعلام کرد که، این حمله، «تأئیدی قطعی بر عدم مشروعیت رژیمی بود که اعتراضات سیاسی مسالمت آمیز را با چنین روش غیرانسانی پاسخ می دهد». وزیر خارجه فرانسه، لوران فابیوس حمله به شهر حولا را بشدت محکوم کرد و قول داد که جلسه دیدار گروه «دوستان سوریه» را فراخواند. این گروه، از نمایندگان آمریکا، انگلیس، فرانسه و اتحادیه دولتهای عربی مخالف قطعی دولت بشار اسد تشکیل یافته است. در کنفرانس اوایل ماه آوریل در استامبول، «دوستان سوریه» شورای ملی سوریه را بعنوان تنها نماینده قانونی خلق سوریه برسمت شناختند. شورای ملی سوریه از شورای امنیت ملل متحد خواست تحقیقات درباره کشتار جمعی در شهر حولا را آغاز کند، جسله شورای امنیت را فورا فراخواند و درجه مسئولیت سازمان ملل متحد(!) را در پرتو این قتل عام تعیین نماید».
از روز ۱۲ ماه آوریل، میان «ارتش آزاد سوریه» و نیروهای مسلح دولتی آتش بس اعلام شده است. در برنامه حل و فصل بحران سوریه، پایبندی دولت و اوپوزیسیون به یکسری تعهدات، از جمله، پایان دادن همه طرفها به خشونتهای مسلحانه تحت نظارت مؤثر مکانیسم ویژه سازمان ملل متحد، ارائه کمکهای انساندوستانه به آسیب دیدگان و شروع گفتگوی سیاسی بین سوری ها در نظر گرفته شده است. ولی در  ۲۶ ماه مه «ارتش» شورشی «آزاد سوریه» اعلام کرد که به تعهدات خود مبنی بر رعایت آتش بس عمل نخواهد کرد، زیرا، «این امر دست دولت را در کشتار غیرنظامیان، ویران کردن شهرها و روستاها باز می گذارد». البته، شورشیان این موضوع را پس از دیدار با سناتورهای آمریکائی، جون مک کین و جوزوف لیبرمن اعلام کردند.
هر دو سناتور بطور ناکهانی به منطقه مرزی ترکیه سفر کرده و در آنجا با فرماندهان «ارتش آزاد سوریه» مصطفی الشیخ و ریاد اسد دیدار کردند. مک کین و لیبرمن با متهم ساختن دمشق به خشونت علیه مردم سوریه، تسلیح آشکار مخالفان سوریه را خواستار شدند و در یک بیانیه مطبوعاتی تأکید کردند که: « یگانه راه برای تغییر این دینامیسم- کمک به مخالفان سوریه برای تغییر تعادل نظامی در شهرها می باشد. این بمعنی ارائه همه کمکهای غیرکشنده است که وعده داده شده است. و در عین حال، این بمعنی اتخاذ تدابیری برای هر چه فراتر رفتن است». در بخش دیگری، سناتورها خواهان «تحویل ابزار دفاع از خود به جنگجویان و استفاده از قدرت هوایی خارجی برای حراست از پایگاههای آنها» شدند. مک کین و لیبرمن قبل از سفر به منطقه مرزی با برهان هالیون، رئیس شورای ملی سوریه و عبدالله گل، رئیس جمهور دیدار کردند.
اتفاقا همزمان با حمله تروریستی ۲۶ ماه مه ابتکار جدید دولت باراک اوباما علنی شد. واشینگتن اینک قصد دارد «نسخه یمن»- طرح تحویل مرحله ای قدرت از بشار اسد به مخالفان را به مسکو پیشنهاد کند. ابتدا اسد، باید همچون همتای یمنی او، رئیس جمهور علی عبدالله صالح، از مقام خود به نفع یک مهره توافقی (مثلا، نخست وزیر) که بتواند با حمایت خارجی اسما بعنوان «رهبر دوره گذار» انتخاب بشود و با مخالفان گفتگو کند، کناره گیری نماید. باراک اوباما این ایده را در دیدار جی ۸ در کمپ دیوید، با دمیتری مدودف در میان گذاشت و اینک واشینگتن بدون اینکه نظر سوریها پرسیده شود، خود را برای اجرای آن آماده می کند.
بدین ترتیب، حمله تروریستی ۲۶ ماه مه بهانه ای شد برای شروع دور جدید فعالیتهای ضدسوری. در همین حال، در اظهار نظرات پیرامون این جنایت به سر در گمی ها و تناقضات دامن زده می شود. بنظر می رسد کسانی که نتوانستند خشم خود را کنترل نماید، دمشق را متهم می کنند. روبرت موود، سرکرده گروه ناظران سازمان ملل متحد هم با رعایت جانب احتیاط اشاره کرد که هنوز نمی توان از متهم اصلی با اطمینان نام برد.
سناریوی استفاده از سلاحهای سنگین خیلی بی پایه بنظر می رسد. نه خبرنگاران، نه ناظران سازمان ملل متحد و نه تروریستهای جنگجو که همه حادثه را فیلم برداری کرده اند، وجود سلاحهای سنگین در اطراف حولا را تأئید نکرده اند. همه مسئله این است که آنها پوکه های خالی گلوله های توپ را درست در مناطق مسکونی پیدا کرده اند. در مقابل، شواهد بسیار زیادی در دست است که از زخم گلوله بر روی اجساد، از جمله تیراندازی از پشت، حتی به کودکان حکایت می کنند.
برای مقابله با شواهد موجود، اینها نسخه دیگری را مطرح کردند که گویا طرفداران رژیم شبانه به حولا یورش بردند و مردم را قتل عام کردند. چرا در حولا و برای چه، بویژه، این شهر را مجازات کردند، هنوز توضیحی نیاندیشده اند. در عوض، ناظران بسیاری این مسئله را مورد توجه قرار داده اند که برهان غلیون، رئیس شورای ملی سوریه استعفا کرد. او و گروه طرفدار او شورای ملی سوریه را بخاطر تسلط «اخوان المسلمین» ترک کردند. اما سؤال این است که آیا ممکن است، برهان غلیون، این کهنه پاریسی آن قاطعیت را در خود سراغ نداشت که متدهای هر چه خشن تر تحریکات خونین، آخرین رویه ای را که اوپوزیسیون سوریه در پیش گرفته، بکار گیرد؟
دقیقا اپوزیسیون، بعبارت دقیق تر، باندهای مسلح شورشی بودند که سایه مرگ را بر سر کشورشان گسترانیدند. هنوز صدای انفجارهای مهیب دمشق که آشکارا بدست اوپوزیسیون بوقوع پیوست و از سوی واشینگتن تقبیح نشد، بگوش می رسد.
قتل عام انسانهای مطلقا بیگناه در حولا فقط می تواند کار آن کسانی باشد که با عبور از پشته های کشته ها، برای سرنگونی دولت قانونی در دمشق خیز برداشته اند.

۱۳۹۱ خرداد ۴, پنجشنبه

راهی که به مصیبت می انجامد تأملات فیدل کاسترو

گاهنامۀ هنر و مبارزه 29 مارس 2012 http://g-honar-v-mobarze.blogfa.com/
/ راهی که به مصیبت می انجامد تأملات فیدل کاسترو مرکز مطالعات جهانی سازی.
27 مارس 2012
ترجمه توسط حمید محوی (برجسته نمایی ها از مترجم است)
 Mondialisation.ca, Le 27 mars 2012 Cuba Debate
این مطالب می توانستم امروز بنویسم، فردا یا هر روز دیگر بی آن که دچار اشتباه شوم و حرفهایم را فراموش کنم. نوع بشر باید با مشکلات تازه ای دست به گریبان شود. بیست سال پیش وقتی در کنفرانس سازمان ملل متحد دربارۀ محیط زیست و توسعه موضوع خطر انقراض نسل بشر را مطرح کردم، برای به صدا درآوردن زنگ خطر در سطح زمانی یک قرن آینده، به اندازۀ امروز به ضرورت طرح چنین مسئله ای باور نداشتم. چند رهبر از قدرتمندترین کشورها جهان را آلت دست خود قرار داده بودند، و تنها از روی ادب برای من دست زدند ولی سرانجام به همان سیاق گذشته به کندن گور بشر ادامه دادند. می توانستیم باور کنیم که خرد و نظم بر جهان حکومت می کند، و از دیرباز توسعۀ اقتصادی با تکیه به پیشرفت های فنی و علم آغاز و انجام جامعۀ بشری است. ولی امروز، همه چیز روشن تر به نظر می رسد و حقایق ژرف بیش از پیش بر ما آشکار می شود. حدود دویست کشور به اصطلاح مستقل در سازمانی سیاسی متشکل شده اند که دائما در ادارۀ سرنوشت جهان با شکست روبرو می شوند. تقریبا بیست و پنج هزار سلاح هسته ای در اختیار نیروهای متفقین یا جبهۀ مخالف آنها است که نظم را برای منافع یا ضرورتی خاص برقرار می سازند، و بر این اساس به شکل مجازی حقوق میلیاردها انسان را نقض می کنند. به اندازۀ کافی ساده اندیش نیستم که بار مسئولیت توسعۀ این نوع سلاح ها، پس از سلاخی هیولایی هیروشیما و ناکازاکی توسط ترومن تا مرگ روزولت را بر دوش روسیه و چین بگذارم. و مرتکب اشتباه نیز نخواهم شد که قتل عامی را که نازی ها به راه انداختند نفی کنم، که به بهای جان میلیون ها کودک و مرد و زن، و به ویژه یهودیان، کولی ها، روس ها و دیگر ملت ها تمام شد. به همین دلیل از سیاستی که حق زندگی مردم فلسطین را نفی می کند بیزارم. چه کسی می تواند فکر کند که ایالات متحده قادر خواهد بود به تنهایی با مصیبتی رویارویی کند که به شکل اجتناب ناپذیری انتظارش را می کشد؟ چهل میلیون دلاری که رئیس جمهور اوباما قول داده است که ظرف چند هفته برای اردوی انتخاباتی اش گردآوری کند، گواهی است بر بی ارزش شدن پول ایالات متحده، با بدهی عجیب و غریبی که در رأس آن هم چنان در حال افزایش بوده و نزدیک به بیست بیلیون دلار تخمین زده شده است. این کشور با پول هایی که چاپ می کند به زندگی ادامه می دهد و نه با آن چه تولید می کند، در حالی که بقیۀ جهان برای حیف میل کردن های ایالات متحده باید بپردازند. که هیچ کس نیز باور نخواهد کرد که نامزد دموکرات بهتر یا بدتر از رقبای جمهوری خواه خواهد بود، که نامشان میت رومنی یا ریک سانتورام باشد. سال های نوری بین این سه شخصیت و شخصیت های برجسته ای مانند آبراهام لینکلن یا مارتین لوترگینگ فاصله می اندازد. واقعا باور کردنی نیست که ببینیم ملتی تا این اندازه قدرتمند از دیدگاه فنی چنین دولتی تهی از اندیشه و ارزش های اخلاقی داشته باشد. ایران سلاح اتمی در اختیار ندارد. این کشور را به تولید اورانیوم غنی شده متهم می کنند که به عنوان سوخت انرژی و یا برای مصارف بهداشتی به کار می برد. چه بخواهیم و چه نخواهیم، در اختیار داشتن یا تولید آن به معنای تولید سلاح اتمی نیست. دهها کشور از اورانیوم غنی شده به عنوان منبع سوخت استفاده می کنند، ولی تنها در پایان فرآیند پیچیدۀ تصفیۀ است که می توان آن را برای تولید سلاح اتمی به کار برد. با این وجود، از سوی دیگر، به کمک و هم کاری ایالات متحده، اسرائیل بی آن که اطلاع دهد و بی آن که حسابی به کسی پس بدهد، سلاح اتمی ساخت، و امروز صدها کلاهک اتمی در اختیاردارد، بی آن که به آن اعتراف داشته باشد. برای جلوگیری از توسعۀ تحقیقاتی در کشورهای عربی همسایه، اسرائیل به رآکتورهای عراق و سوریه حمله کرد، و امروز نیّت خود را برای حمله به مراکز تولید انرژی هسته ای ایران اعلام کرده است. پیرامون این نکتۀ اساسی است که سیاست بین المللی در این منطقۀ پیچیده و خطرناک از جهان تمرکز داشته که بخش عظیمی از نفتی را که چرخ اقتصاد جهانی را می گرداند تولید کرده و تحویل می دهد. حذف انتخابی مهمترین دانشمندان ایرانی توسط اسرائیل و هم پیمانانش در ناتو به عملی تبدیل شده که نفرت و احساس انتقام را برمی انگیزد. دولت اسرائیل آشکارا نیّت خود را مبنی بر حمله به مراکز تولید اورانیوم غنی شده اعلام کرده و دولت ایالات متحده نیز صدها میلیون دلار هزینه کرده است تا بمب مناسبی برای چنین منظوری بسازد. یک ژنرال مهم نیروی هوایی ایالات متحده بزرگترین بمب کلاسیکی که تا کنون هرگز ساخته نشده است که توضیح می دهد، « بمب سنگر کوب به وزن 13،6 تن، بمبی به بزرگی حملۀ نظامی علیه ایران». چنین تفسیر گستاخانه ای دربارۀ وسیلۀ کشتار جمعی، وقتی مطرح می شود که رئیس جمهور اوباما هشدار می دهد که به سادگی از جنگ در خلیج فارس حرف نمی زند. هربرت کارلیسل، معاون فرماندهی کل عملیات نیروی هوایی ایالات متحده اضافه می کند که این بمب احتمالا در هر حمله ای به ایران که توسط واشینگتن انجام بگیرد به کار خواهد رفت. این بمب «مادر تمام بمب ها» نامیده شده و می تواند تا 60 متر در بتون مسلح نفوذ کند، پیش از آن که منفجر شود. این بمب را بزرگترین بمب کلاسیک – غیر اتمی - در انبار اسلحۀ ایالات متحده دانسته اند [...] پنتاگون برای تخریب زیربناهای ایران طرح گسترده ای تدارک دیده و حملات فشرده علیه اهداف غیر نظامی توسط مهمات ترکیبی از بمب اتمی تاکتیک و مادر تمام بمب ها که انفجار آن موجب ایجاد ابری به شکل قارچ می شود. مادر تمام بمب ها را به عنوان قوی ترین بمب از نسل جدید معرفی کرده اند که هدف آن تخریب سامانه های هسته ای زیر زمینی در ایران و کره است(1). من از خوانندگانم برای این اصطلاحات نظامی پوزش می خواهم که در این جا به شکل مبهم مطرح کرده ام. همان گونه که می توانیم مشاهده کنیم، این محاسبات از این پیش فرض حرکت می کند که مبارزان ایرانی، که میلیون ها مرد و زنی را تشکیل می دهند که به خاطر تعصبات مذهبی شان و سنت مبارزاتی شان شناخته شده هستند، بی آن که پاسخی بگویند تسلیم خواهند شد. ایرانی ها اخیرا دیدند که چگونه سربازان ایالات متحده که افغانستان را ظرف کمتر از سه هفته اشغال کرده اند، به روی اجساد افغان هایی که کشته بودند شاشیدند، قرآن را سوزاندند و بیش از پانزده غیر نظامی بی دفاع را به قتل رساندند(2). کمی تصور کنیم که نیروهای ایالات متحده روی مراکز صنعتی بمب های هیولایی پرتاب کند که تا 60 متر در بتون مسلح نفوذ کند. هیچ گاه چنین تجهیزاتی را تصور نمی کردیم. برای درک عمق این فاجعۀ سیاسی نیاز به توضیح بیشترنیست، بر این اساس است که بی هیچ ابهامی نوع بشر در خطر مصیبت بزرگی قرار گرفته است. اگر ما این موضوع را اکنون درگ نکنیم، هیچ گاه قادر به تدام زندگی نیستیم. من به سهم خودم بر این باور هستم که ایالات متحده در حال انجام بدترین اشتباه تاریخی اش می باشد و جهان را نیز با خود در این اشتباه غرق می سازد. Fidel Castro Ruz Le 21 mars 2012 پی نوشت : 1)مترجم : فیدل کاسترو این اطلاعات را از نوشته های میشل شوسودوسکی برگرفته است که ما پیش از این آنها را در گاهنامۀ هنر و مبارزه منتشر کرده ایم. 2)مترجم : فیدل کاسترو به کشتاری اشاره دارد که اخیرا در ایالت قندهار به وقوع پیوست و 17 نفر از جمله 9 کودک و 3 زن و بقیه از سالخورگان و مردان بوده اند به قتل رسیدند. این خبر نیز در جندین مقاله در اطراف 12 مارس به بعد در گاهنامه هنر و مبارزه منتشر شده است.

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۷, چهارشنبه

افسانه جنگهای مقطعی/ اسطوره جنگ محدود

جنگ آمريکا-اسرائيل عليه ايران
 افسانه جنگهای مقطعی/ اسطوره جنگ محدود
 جيمز پتراس james petras
- ترجمه: آمادور -
 اشتراک --------------------------------------------------------------------------------
 افسانه جنگهای مقطعی/ اسطوره جنگ محدود تهديدات مکرر نظامی آمريکا- اسرائيل بر مبنای چندين دليل است:(1)تمرين نظامی هردو کشور درمنطقه که اخيرا صورت گرفته است،(2)اظهارنظر عمومی سران سياستمدار آمريکا و اسرائيل،(3)حملات اخير وادامه دار عليه لبنان و سوريه،دو متحد برجسته ايران،(4)حملات مسلحانه و ترورهای دانشمندان ايران توسط تروزيستهای گماشته آمريکا يا موساد(مترجم:منظور مجاهدين است)،(5)شکست تحريمهای اقتصادی و ديپلوماتيک،(6)افزايش خواسته های هيستريک به پايان دادن غنی سازی قانونی اورانيم،(7)"تمرينهای" نظامی تحريک آميز در مرزهای ايران وآخرين تمرينهای نمايشی قبل از حمله پيشگيرانه،(8)فشار گروههای قدرتمند جنگ طلب در هردو واشنگتن و تل آويو شامل احزاب اصلی سياسی اسرائيل و قدرتمندان آيپاک در آمريکا،(9) و سرانجام قطعنامه2012 دفاع ملی( فرمان اضطراری اورولين اوباما، 16 مارس 2012). تبليغات جنگی آمريکا در دو مسير طی ميشود:(1) پيام اصلی که روی نزديکی جنگ و تمايل آمريکا برای بکار بردن زور و خوشونت است. اين پيام مستقيما به ايران است و همزمان با اعلام آمادگی جنگی اسرائيل است.(2)مسير دوم "جنبه عمومی" را که تعداد انگشت شماری از" دانشگاهيان آگاه حاشيه ای " (يا ترقی خواهان وزارت امور خارجه) را هدف قرار ميدهد که معتقدند سياستمداران معقول واشگتن و تل آويو ميدانند که ايران دارای سلاح هسته ای نيست و در آينده نزديک هم قادر به ساختن آن نيست و هدف اين ليبرالهای پدال بزن پشت جبهه اينست که با افکار عمومی بازی کنند وکسانی را که مخالف جنگهای بيشتری هستند را از خط ريل جنبش ضد جنگ خارج سازند. لازم به گفتن نيست که منطق جنگ طلبان" گقتمان دو پهلو" و تجربه تاريخی اشان شاهد ماست.وقتی آمريکا و اسرائيل از جنگ حرف ميزنند،برای جنگ آماده ميشوند و به تحريکات پيش از جنگ دست ميزنند-تصميم دارند که به جنگ بروند-درست مثل سال 2003 که به جنگ عراق رفتند.در حال حلضر تحت شرايط سياسی و جنگی جهان هر حمله ای عليه ايران از طرف اسرائيل و با حمايت آمريکا، در غير اينصورت حتی شرايط اقتصادی ديکته ميکند که احتمال بسيار دارد ، به بهترين وجهی حتی نتايج معکوس در دهه های اخير خواهد داشت. محاسبات ارتشيان آمريکايی و اسرائيلی سياستگزاران استراتژيک آمريکا و اسرائيل موافق عواقب جنگ با ايران نيستند.تنها ملاحظه سران اسرائيل آنست که ايران از نظر نظامی قدرت تخريبی کمی دارد.آنها جهت حملات خود روی مسافت دور و سپر موشکی خود و حمايت نيروهای هوايی و دريايی آمريکا حساب ميکنند.از طرفی ديگر،استراتژيستهای ارتش آمريکا ميدانند که ايران قادر است که به کشتيهای جنگی آمريکايی که قصد حمله به تاسيسات ساحلی ايران را دارند و يا در حمايت از اسرائيلند، صدمه وارد سازد. سازمان امنيت اسرائيل به بهترين وجهی شناخته شده اشت برای ترورهائيکه درسراسر جهان انجام داده است:موساد چندين ترور را ازسران فلسطيني،لبنانی و سوريه ای را در خارج بطور موفقيت آمبزی طراحی کرده است.از طرفی ديگر اسرائيل پرونده فقيری در ارتباط با تعهدات سياسی و نظامی خود دارد.آنها بطور جدی حمايت مردمی و ظرفيت تشکيلاتی حزب الله را درجنگ با لبنان در سال2006 دست کم گرفتند.بهمانگونه، اطلاعات اسرائيل متوجه قدرت و ظرفيت جنبش دمکراتيک و مردمی مصرنشد که پا ميگرفت و متحد استراتژيک منطقه ای تل آويو،حسنی مبارک ديکتاتور را سرنگون کردند.در حاليکه رهبران پارانوئيد اسرائيل -"وجود خطر" را وانمود ميکند-آنها مجذوب غرورخودشيفتگی و نژاد پرستانه کورکورانه هستند، مرتبا به دانش فنی وتجربه سياستی دشمنان عرب مسلمانان منطقه کم بها ميدهند.اين بدون شک صادق است در رد ظرفيت ايران است که دارای قدرت تلافی جويانه برعليه طرحهای حمله هوايی اسرائيل ميباشد .دولت آمريکا آشکارا تعهد خود را در کمک به حمله اسرائيل به ايران ابراز داشته است.واشنگتن خيلی روشن ادعا ميکند که اگر اسرائيل مورد "حمله" قرار گيرد "بدون قيد و شرط" به کمکش می آيد.چگونه ميشود اسرائيل را از "حمله" برحذر داشت وقتيکه هواپيماهايش بر روی تاسيسات ايران،ارتشی دفاعي،سيستم های پشتيباني،شهرها و بنادر ايران و زيرساختهای استراتژيک ايران مثل باران بمب و موشک می اندازند؟ علاوه براين با توجه به همکاری پنتاگون و سيستمهای هماهنگ کننده با نيروهای دفاعی اسرائيل(آی دی اف ) ، نقش آن در شناسايی اهداف، راه ها و موشک های وارده و همچنين تامين سلاحهای امنيتی وفرمانهای زنجيره ای/سلسله مراتب ، حمله به آی دی اف قطعی است.وقتيکه جنگ دولت يهودی با ايران شروع بشود،راهی برای جدا شدن آمريکا وجود ندارد اسطوره "جنگ محدود": جغرافيا آمريکا و تل آويو ادعا ميکنند و بر اين باورند که حمله طراحی شده به ايران يک "جنگ محدود" خواهد بود،با اهداف محدود و برای چند روز و يا هفته - بدون عواقب وخيم تمام ميشود. به ما گفته شده است که ژنرالهای برجسته اسرائيلی تمام تاسيسات حساس پژوهشهای هسته ای را شناسايی کرده اند که با حملات جراحی شده و بدون آسيبهای خطرناک و ناخواسته به جمعيت اطراف نابود ميشوند. وقتيکه برنامه "تاسيسات هسته ای" نابود شوند، همه اسرائيلی ها ميتوانند زندگی اشان را در امنيت کامل بسر برند با دانستن اينکه يک "تهديد موجود" ديگر حذف شده است. برداشت اسرائيليها از جنگ،محدود در" زمان و مکان"،پوچ و خطرناک است - تاکيد بر غرور، حماقت و نژادپرستی نويسندگان آنست. نيروهای آمريکا و اسرائيل با نزديک شدن به تاسيسات هسته ای ايران، با پايگاههای دفاعی مجهز،تاسيسات موشکي،دفاع دريايی و در مقياس برزگتر استحکامات طرح ريزی شده بوسيله سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نيروهای مسلح ايران مواجهه ميگردند.علاوه بر اين،سيستمهای دفاعی حفاظت از تاسيسات هست ای به بزرگ راهای غير نظامي،فرودگاهها،بنادر متصل اند ،ومورد حمايت زير ساخت دو جانبه نظامی - غير نظامی که شامل پالايشگاههای نفت و شبکه های برزگ دفاتر اداريست ،قرار ميگيرند.برای نابودی تاسيسات ادعايی هسته اي،نيازمند به گسترش محدوده جغرافيايی از جنگ است.ظرفيت تکنولوژی علمی برنامه غير نظامی هسته ای ايران شامل امکانات گسترده پژوهشی از جمله دانشگاهها،آزمايشگاهها،سايتهای توليد و مراکز طراحی است.برای نابود کردن برنامه غيرنظامی هسته ای ايران، اسرائيل و ( در نتيجه آمريکا) احتياج به حمله بيشتری که به امکانات پژوهشی يا به آزمايشگاههائيکه در زير کوه پنهان هستند،دارند.اين نياز به حملات گسترده به اهداف در سرتاسر کشور دارد.بعبارت ديگر يک جنگ تمام عيار لازمست.آيت الله خامنه اي، رهبر ايران گفته است که مقابله به مثل ميکنند.ايران هر حمله ای را با ضد - حمله پاسخ ميگويد: "ما در همان سطحی که مورد حمله قرار گرفتيم،حمله ميکنيم".اين بدين معنی است که ايران خود را به اقدامات تلافی جويانه که صرفا با پائين آوردن بمب افکنهای آمريکايی و اسرائيلی در خاک خودش و يا با شليک به کشتی جنگی محدود نميکند بلکه جنگ را به اهداف برابر در اسرئيل در خليج فارس و اطرافش در کشورهای تحت اشغال - آمريکا بهمان نسبت ادامه ميدهد."جنگ محدود" اسرائيل به جنگی تمام عيار تبديل ميشود که خاورميانه و ماورايش را در بر ميگيرد. توهم اسرائيل در ارتباط با سيستم دفاعی اش در معرض ديد همگان قرار ميگيرد،زمانيکه از طرف تهران،جنوب لبنان وفراتر از بلنديهای جولان صدها موشک - قوی رهسپار اسرائيل شوند. "افسانه جنگ محدود": چارچوب زمان کارشناسان نظامی اسرائيل با اطمينان انتظار دارند که اهداف ايران را در چند روز - بعضی ها ممکنست فکر کنند که آخر هفته - و شايد بدون حتی يک خلبان کشته شود،منهدم سازند.دولت يهودی انتظار دارد پيروزی درخشان خود را در تل آويو و واشنگتن جشن بگيرد.آنها خود را با احساس برتری فريب ميدهند.ايران يک دهه - طولانی جنگ عليه عراق اشغالگر را نکرد که تامين کنندگانش آمريکا و مشاوران نظامی اش اسرائيل / غربيان بودند تا خود را منفعلانه با چند حمله هوايی و موشکی اسرائيل تسليم نمايند. ايران کشوريست با اجتماعی از جوانان تحصيلکرده که ميتواند ميليونها ذخيره ارتش را که از نظر مذهبي،سياسي، فرهنگي،جنسيتي،قومی در سراسر ايرانند را در حمايت از کشورشان که مورد حمله قرار گرفته است،در خدمت بگيرد.در جنگ برای دفاع از سرزمين و ميهن خود همه اختلافات بی معنا و ناپديد ميگردند.حمله اسرائيل - آمريکا، تهديد کل تمدن- سنت و فرهنگ 5000 ساله و همچنين علوم مدرن و موسساتش است.موج اول حملات اسرائيل - آمريکا منجر به اقدامات سبعانه وتلافی جويانه ميگردد که به محل اصلی جنگ محدود نمی ماند.نه هر عمل تجاوزکارانه اسرائيل پايان کار است وقتيکه و اگر تاسيسات پژوهشی ايران نابود گردند و بعضی از دانشمندان،تکنيسينها و کارگران ماهر کشته شوند.اين جنگ هم از نظر زمان هم از نظر جغرافيايی گسترش می يابد. نقاط متعدد درگيری همانطوريکه حمله آمريکا - اسرائيل به چندين هدف صورت ميگيرد،ارتش ايران هم به سادگی به چندين هدف استراتژيک دسترسی دارد.هر چند همه چيزدقيقا قابل پيشبينی نيست که ايران کی وچگونه تلافی ميکند يک چيز واضح است: اولين حملات آمريکا - اسرائيل بدون پاسخ گذاشته نميشوند. با توجه به قدرت دريايی و هوايی آمريکا - اسرائيل با برد دور و متوسط،ايران به احتمال زياد روی اهداف کوتاه - برد تکيه ميکند .اين شامل تاسيسات ارزشمند ارتش ايالات متحده آمريکا و راههای تدارکاتی در سرزمينهای مجاور (عراق،کويت ، افغانستان) و اهداف در اسرائيل با شليک موشک از جنوب لبنان واحتمالا سوريه صورت ميگيرد.اگر چند موشک دور- برد ايران بتوانند از باطريهای ضد موشک دولت يهودی سالم بر سر مرکز پر جمعيت اسرائيل بيفتند،آنوقت هزينه سنگينی برای رهبران گستاخ متکبر و غير مسئول بی ملاحظه خود ميپردازند. ضد - حمله ايران منجر به افزايش نيروهای آمريکايی - اسرائيلي،گسترش و عميقتر شدن جنگ از طريق هوا و دريا به تمام سيستم امنيت ملی ايران - پايگاههای نظامی ، بنادر، سيتم ارتباطات،مراکز دستور گيري،مراکز دولتی - اداری و بسياری از شهرهای پر جمعيت ميگردد. ايران با بزرگترين سرمايه استژيک خود:هماهنگ کردن حمله زمينی شامل نيروی سپاه پاسداران با متحدان شيعه خود در سپاهيان عراق و برعليه نيروهای آمريکايی مستقر در عراق مقابله به مثل ميکند.حمله عليه تاسيسات آمريکا در افغانستان و پاکستان با جنبش رو به رشد مقاومت ملی- اسلامی را هماهنگ ميسازد. درگيريهای اوليه متمرکز ميشود بر روی- باصطلاح تاسيسات نظامی (تاسيسات متحققين علمی) ،بسرعت گسترش می يابد به اهداف اقتصادي،يا هر آنچه که استراتژيستهای نظامی آمريکايی - اسرائيلی بعنوان اهداف" دوگانه نظامی - غيرنظامی" برزسی ميکنند.اينها شامل حوزه های نفتي، بزرگراه ها، کارخانه ها،شبکه ارتباطات، ايستگاه های تلويزيوني،برق،تاسيسات معالجات آبي، امکانات درماني، مخازن، و دفاتر اداري، مانند وزارت دفاع و مقر حزب سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ميشوند.ايران، مواجهه شده با تخريب حتمی کل زيرساخت و اقتصاد ( همانطوريکه در سال 2003 در همسايه اش ،عراق بدون بهانه مورد اشغال آمريکا قرارگرفت)، بقصد تلافی تنگه هرمز را مسدود و با ارسال موشکهای کوتاه-برد بطرف ميادين نفتی و پالايشگاههای کشورهای خليج شامل کويت،عربستان سعودي، تنها با ده دقيق مسافت ،جريان نفت به اروپا،آسيا و آمريکا را فلج ميسازد و اقتصاد جهان را به فرطه بحران ميکشاند. نبايد از نظر دور داشت که احتمالا ايرانيان بيش از هر کسی در منطقه ميدانند که تمامی تخريبات وارده به عراق توسط آمريکا پس از اشغال ،کشور را به هرج و مرج کامل کشاند و زيرساختهای پيشرفته و غيرنظامی را نابود کرد،لازم به گفتن نيست که بطور سيستماتيک باعث نابودی دانشمندان دارای تحصيلات عالی و نخبگان فنی گرديد. ترورها موج ترور دانشمندان ايران، دانشگاهيان و مهندسين با حمايت مالی - موساد، فقط ذره ايست از آنچه اسرائيليها در ذهن برای دانشمندان برجسته ايران و روشنفکران و کارگران ماهر و فنی دارند.ايرانيها نيايد هيپگونه توهمی داشته باشند در مورد اينکه آمريکا و اسرائيل خواهان آنند که ايران به قعر تاريک انديشی وحشی به سبک عراق و افغانستان بفرستند.آنها هچ نقشی در يک ايران خراب شده نخواهند داشت همانگونه که همتاهايشان در دوران پس از صدام نداشتند. طبق گفته ژنرال ماتياس،فرمانده تمام نيروهای آمريکا در خليج فارس،خاورميانه و آسيای جنوب شرقی ،ضربه اول اسرائيل عواقب وخيمی برای سرتاسر منطقه و آمريکا در برخواهد داشت.(نيورتايمز 13/3/2012).ژنرال ماتياس : "هزينه خسارت" برآورد ميشود که جان صدها ملوان کشتی جنگی که در دسترس آتش موشکهای ايرانند،تنها خسارت آمريکاست. بهرحال، توهم و خود ارزيابی خدمتی عواقب و اثرات حمله اسرائيل به ايران، از طرف رهبران ارشد اسرائيل، دانشگاهيان و کارشناسان صادر ميشود، که ادعا ميکنند اطلاعات ، دفاع برتر و امنيت عالی دارند (اگر چه تژاد پرستانه است) ديدی است که نسبت به "ذهن ايرانيان" دارند.نمونه عادی آن بارک ، وزير دفاع اسرائيل است که می بالد که هرگونه اقدامات تلافی ايرانيان در بدترين حالت از نظر جمعيت تلفات کشته و زخمی ناچيزی دارد. طبق نظر "محور- يهودی" دستور - دوباره توازن قدرت در منطقه، در دايره رهبران جنگ اسرائيل که مرسوم است، سرانجام جنگ با موشکها و دفاع ضد موشکی اسرائيل تصميم گرفته نمی شود.موشکهای ايران را به آسانی نميتوان کنترول کرد، خصوصا اگر هر سه دقيقه چند صدتايی باهم و از سه جهت ايران، لبنان و سوريه و احتمالا از طرف زير درياييها بيايند.ثانيا، سقوط واردات نفت باعث نابودی اقتصاد اسرائيل ميشود که بشدت به آن وابسته است. ثالثا، رابطه متحدان اصلی اسرائيل، بويژه آمريکا و اتحاديه اروپا، تيره و تار خواهد شد زمانيکه به جنگ اسرائيل کشيده شوند و خود را مجبور به دفاع از تنگه هرمز، پادگانهای نظامی اشان در عراق و افغانستان و ميادين نفتی و پايگاههای نظامی اشان در خليج فارس ببينند.چنين درگيری ميتواند اکثريت شيعه در بحرين و استان استژيک نفت - خيز در عربستان سعودی را تحريک نمايد.جنگ تعميم داده شود و اثر مخربی بر قيمت نفت و اقتصاد جهان داشته باشد.اين خشم کارگران و مصرف کنندگان را در همه جا تحريک می نمايد همچنانکه کارخانه بسته ميشوند و شوک عظيمی به سيستم اقتصاد شکننده وارد شده و بحران جهانی بوجود آيد. احساس "بزرگ بينی" رهبران پاتالوژيک اسرائيل نتيجه در رهبران نژادپرست ، غلو در استعداد فکری ، قابليتهای فنی و نظامی خود دارد، در صورتيکه دانش ،ظرفيت و شجاعت دشمنان اسلامی منطقه ( در اين زمينه، ايرنيان) را دست کم ميگيرند. آنها ظرفيت ثابت شده ايرانيان در جنگ طولانی و در چند- جبهه دفاعی را بحساب نمی آورند که از حملات اوليه بهبود يافته و با توسعه سلاحهای مدرن و مرگبار به حمله کنندگان پاسخگو باشند. وايران از حمايت بدون قيد و شرط مسلمانان جهان ، و شايد حمايت ديپلوماتيک چين و روسيه که آشکارا حمله به ايران بعنوان تمرينی است برای به زير کنترول در آوردن قدرت در حال رشد خودشان می بينند. نتيجه گيری جنگ ، خصوصا يک جنگ آمريکايی - اسرائيلی برعليه ايران گسسستی نامتقارن در روابط آمريکا-اسرائيل دارد، که هر تحليل نظامی و سياسی را سانسور و به حاشيه ميراند.برای اينکه قدرت صهيونيست اسرائيلی در ارتش پيکره ايست در حمايت از اسرائل برای تسلط بر منطقه است.رهبران اسرائيل و ارتشيان ميتوانند ظالمانه ترين و مخربترين اعمال را انجام دهند،ميدانند که از اول تا آخرش ميتوانند روی ايالات متحده حساب کنند که خون و مال آمريکايی را در اينراه فدا نمايد. بعد از خدمات عجيب و غريب به کشوری منزوی و نژادپرست چه کسی بکمک ايالات متحده می آيد؟ چه کسی ميتواند جلوی غرق شدن کشتيها و کشته شدن صدها ملوان و هراران زخمی را در خليج بگيرد؟ و کجا صهيونيستهای اسرائيلی و آمريکايی خواهند بود وقتيکه عراق بوسيله ايرانيان نخبه و متحدان شيعه تاخت و تاز شود و يا يک قيام مردمی در افغانستان رخ دهد؟ سياست - سازان خود محوربين اسرائيلی شاهد سقوط نفت جهان خواهند بود که نتيجه طرح جنگشان با ايران است.آيا نمايندگان صهيونيست درک ميکنند که در نتيجه کشاندن آمريکا به جنگ اسرائيل، ملت ايران مجبور ميشود که خليج فارس را به آتش بکشاند؟ چقدر قيمت "خريد يک جنگ" در آمريکا ارزان شده است؟ برای صرف چند ميليون دلار در کمک به کمپين سياستمداران فاسد و از طريق نفوذ عمدی اولين -عوامل اسرائيلی در دانشگاهيان،سياستمداران،در کارخانه ماشين جنگ سازان دولت آمريکا.همچنين بوسيله بزدلی اخلاقی و خود- سانسوری ، منتقدان رهبري، نويسندگان و روزنامه نگاران که امتناع از آوردن نام اسرائيل وعواملش دارند که بعنوان کليد تصميم گيرندگان در سياست خاورميانه ما دارند.ما مستقيما بسوی يک جنگ فراتر از آتش منطقه ای و بطرف فروپاشی افتصاد جهانی و فقر بيرحمانه صدها ميليون از مردم شمال و جنوب،شرق و غرب ميرويم. Information Clearing House برگرفته از گاردين،ارگان حزب کمونيست استراليا،صفحات 6 و7،شماره 1545، 2 مه 2012 26 اردیبهشت 1391 11:37

گذار به «دمکراسی» یا «جنگ داخلی»؟

  • 1391-02-21
  •   گذار به «دمکراسی» یا «جنگ داخلی»؟ نگارش: منوچهر صالحی
  •  تا زمانی که اردوگاه «سوسیالیسم واقعأ موجود» فرونپاشیده بود، دولت ایالات متحده آمریکا با رژیم جمهوری اسلامی دست به‌عصا راه می‌رفت، زیرا این رژیم به‌خاطر باورهای دینی خود دارای سرشتی ضد کمونیستی بود و جزئی مهم از «کمربند سبز» محسوب می‌شد... گذار به «دمکراسی» یا «جنگ داخلی»؟ نگارش: منوچهر صالحی تا زمانی که اردوگاه «سوسیالیسم واقعأ موجود» فرونپاشیده بود، دولت ایالات متحده آمریکا با رژیم جمهوری اسلامی دست به‌عصا راه می‌رفت، زیرا این رژیم به‌خاطر باورهای دینی خود دارای سرشتی ضد کمونیستی بود و جزئی مهم از «کمربند سبز» محسوب می‌شد، یعنی یکی از کشورهای مسلمانی بود که با ایدئولوژی اسلامی در برابر ایدئولوژی کمونیستی اردوگاه «سوسیالیسم واقعأ موجود» ایستاده بود. به‌همین دلیل نیز در دوران جنگ ایران و عراق، آمریکا و متحدینش خواستار سقوط رژیم اسلامی نبودند، زیرا از به‌قدرت رسیدن نیروهائی که هوادار «سوسیالیسم» روسی بودند، می‌ترسیدند. هم‌چنین در آن دوران آقای هنری کیسینجر اعلان کرد که این جنگ نباید برنده‌ای داشته باشد [1] و دیدیم که در نتیجه‌ی کمک‌های نظامی آمپریالیسم آمریکا و متحدینش به رژیم‌های ایران و عراق چنین نیز شد و آیت‌الله خمینی پس از هشت سال جنگ بی‌حاصل سرانجام «جام زهر» آتش‌بس را نوشید. اما پس از آن‌که ایالات متحده آمریکا به یگانه ابرقدرت جهان بدل گشت و لااقل پس از ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد «غرب» به ماهیت ضداسرائیلی رژیم ایران بهتر پی برد، زیرا احمدی‌نژاد کار خود را با نفی «هولوکاست» و خواست نابودی «دولت جعلی» اسرائیل آغاز کرد. از آن پس ایالات متحده آمریکا، اسرائیل، و حتی اتحادیه اروپا خواهان دگرگونی نظام کنونی ایران گشتند، زیرا بر این باورند که جمهوری اسلامی بنا بر باورهای ایدئولوژیک خود منافع «مشروع» و «نامشروع» آن‌ها در خاورمیانه را تهدید می‌کند. به‌همین دلیل نیز این کشورها برای ناتوان ساختن رژیم ایران از امکان‌ها و اهرم‌های گوناگونی بهره می‌گیرند. با روی کار آمدن باراک اوباما، «غرب» برای از پا درآوردن رژیم ایران به دامنه تحریم‌های سیاسی، اقتصادی، نفتی و حتی سیستم مالی و پولی خود به شدت افزود. محاصره اقتصادی کنونی ایران در تاریخ معاصر جهان بی‌سابقه است و فقط در دوران جنگ‌های جهانی یکم و دوم کشورهای متخاصم از چنین تحریم‌هائی به‌مثابه ابزارهای جنگی ضد یک‌دیگر استفاده کرده‌اند. هم‌چنین ایالات متحده آمریکا با داشتن پایگاه‌های نظامی در کشورهای همسایه‌ی ایران هم‌چون پاکستان (3 پایگاه)، افغانستان (4)، عراق (5)، کویت (10)، عربستان سعودی (1)، قطر (1)، امارات متحده عربی (1) و بحرین (3) می‌کوشد به ابعاد فشار نظامی خود به ایران بی‌افزاید. [2] استقرار سپر دفاع موشکی در ترکیه نیز در خدمت چنین هدفی قرار دارد. فراتر از آن، «غرب» با فروختن و بخشیدن مدرن‌ترین سلاح‌های جنگی به اسرائیل حمله نیروی هوائی و دریائی این کشور به صنایع و نیروگاه‌های هسته‌ای ایران را ممکن و محتمل ساخته است. پس از رخداد 11 سپتامبر 2001 گروه‌ها و سازمان‌های تازه‌ای هم‌چون «پژاک» در کردستان، «جندالله» در بلوچستان و «الاحواز» در خوزستان به ناگهان از زیر بته سبز شدند جنگ مسلحانه در مناطق مرزی ایران را آغاز کردند. در کنار آن، بنا بر تازه‌ترین نوشته سیمور هرش، بخشی از اعضاء «سازمان مجاهدین خلق» از 2005 تا آغاز ریاست جمهوری اوباما در صحرای نوادا توسط کارشناسان آمریکائی تعلیمات خرابکاری دیده‌اند و همین افراد در ترور دانشمندان هسته‌ای ایران، در خرابکاری در تأسیسات نظامی و هم‌چنین انفجار لوله‌های نفت به کشورهای همسایه ایران دست داشته‌اند. [3] با آن که دولت اسرائیل خود دارای بیش از 200 کلاهک اتمی و مدرن‌ترین و مجهزترین ارتش و به تهدیدی خطرناک برای همسایگان خود بدل گشته است، با آغاز سال نو میلادی بارها اعلان کرد برای جلوگیری از «هولوکاست» دیگری در اقدامی «پیش‌گیرانه» تأسیسات هسته‌ای ایران را بمباران خواهد کرد. باراک اوباما نیز در آخرین سخن‌رانی خود در «آپیک» که بزرگ‌ترین لابی یهودان آمریکاست، حق اسرائیل در بمباران «پیش‌گیرانه» تأسیسات هسته‌ای ایران را پذیرفت و گفت در رابطه با نابودی صنایع هسته‌ای ایران بلوف نمی‌زند و از دولت‌مردان ایران خواست «تسلیم شوید و یا بمبارانتان خواهیم کرد»، [4] با این حال مدعی شد که این مشکل را هنوز می‌توان از طریق مذاکره حل کرد. او در عین حال به رهبران ایران هشدار داد که مذاکرات استانبول آخرین فرصت برای حل «صلح‌آمیز» این مشکل است. به این ترتیب «غرب» که هزاره سوم را با سیاست جنگ‌افروزانه خود آغاز کرد، اینک می‌خواهد مشکل ایران را نیز هم‌چون بغرنج‌های افغانستان، عراق، لیبی و سوریه با جنگ دیگری «حل و فصل» کند!! در رابطه با حمله احتمالی اسرائیل و آمریکا به ایران، در چند ماه گذشته دولت آمریکا دو ناو هواپیمابر خود را در خلیج فارس مستقر ساخت و ناو هواپیمابر سومی نیز هم اینک به‌سوی خلیج فارس در حرکت است. در کنار آمریکا، دولت‌های انگلیس و فرانسه نیز با اعزام نیروهای دریائی خود به خلیج فارس از نیروی نظامی کافی برای حمله احتمالی به ایران، اشغال تمامی و یا بخشی از میهن ما و جلوگیری از مسدود شدن تنگه هرمز برخوردارند. با آن که سازمان‌های امنیتی آمریکا بارها اعلان کرده‌اند ایران پروژه ساخت بمب اتمی خود را در دوران ریاست جمهوری خاتمی به کنار نهاد و از آن زمان هیچ علائمی مبتنی بر تولید بمب اتم در ایران یافت نشده است، و آیت‌الله خامنه‌ای در چندین فتوای حکومتی ساخت بمب اتمی را مخالف مبانی اسلام دانست، با این حال اسرائیل و آمریکا هم‌چنان بر طبل جنگ می‌کوبند و می‌کوشند افکار عمومی جهان را برای حمله احتمالی خود به ایران آماده سازند. آمریکا و متحدینش برای آن که رژیم ایران را در برابر خواست‌های خود به‌زانو درآورند، در چند ماه اخیر به دامنه تحریم‌های اقتصادی و مالی خود علیه ایران بسیار افزودند و آخرین تیری که در این زمینه در ترکش داشتند، یعنی تحریم خرید نفت و گاز ایران را نیز پرتاب کردند که در نتیجه‌ی آن اقتصاد ایران دچار رکودی جدی شده، بیکاری افزایش یافته است و مردم ایران هم‌چون مردم عراق نیز به زودی با کمبود مواد غذائی و داروئی روبه‌رو خواهند شد و هزاران و بلکه میلیون‌ها تن می‌توانند در نتیجه ادامه درازمدت این تحریم‌های ویرانگر جان خود را از دست دهند . با تجربه‌ای که «غرب» در افغانستان و عراق به‌دست آورد، به‌خاطر وسعت و جمعیت ایران و هم‌چنین توان نظامی ارتش ایران که با شیوه‌های جنگ نامتقارن به‌خوبی آشناست، احتمال حمله نظامی «غرب» به ایران با هدف اشغال تمامی میهن ما بسیار اندک است. حمله به نهادهای هسته‌ای ایران نیز موجب سقوط رژیم ولائی نخواهد شد، بلکه این حادثه سبب خواهد گشت تا مردم به حکومت استبدادی دینی نزدیک‌تر شوند. به‌همین دلیل نیز «غرب» با تکیه بر تجربه لیبی و اینک سوریه می‌پندارد با راه انداختن جنگ داخلی در ایران می‌تواند به هدف‌های نهائی خود دست یابد. برای «غرب» جنگ داخلی، یعنی ایرانیان را به ‌جان هم انداختن، ارزان‌ترین پروژه تغییر رژیم است. همان‌گونه که در لیبی دیدیم، «غرب» توانست با مسدود ساختن حساب‌های بانکی دولت لیبی در بانک‌های خود، با آن پول‌ها «ارتش آزادی‌بخش» لیبی را مجهز به سلاح‌های خود کند و با ویران ساختن زیرساخت‌های لیبی، آن کشور را برای چندین دهه به‌خود وابسته سازد. هم‌چنین کارشناسان اسرائیل و ایالات متحده آمریکا چند سالی‌ است که بر روی پروژه جنگ داخلی در ایران کار می‌کنند. برای نمونه نقشه تقسیم کشورهای خاورمیانه و از آن جمله ایران به چند کشور کوچک‌تر در یکی از کمیسیون‌های سنای آمریکا به بحث گذاشته شد. [5] چند سال پیش نیز برخی از سناتورهای هوادار اسرائیل سازمان‌های وابسته به اقوام ایران را به کنگره آمریکا دعوت کردند. پس از آن فعالیت مسلحانه «سازمان ها » و «گروه های » سیاسی که مدعی‌ نمایندگی منافع و خواست‌های برخی از اقوام و «ملیت‌های» مختلف ایرانند، در مناطق مرزی ایران به شدت افزوده د. اما این تلاش‌ها بی‌نتیجه ماند، زیرا مردم ایران با تجربه از انقلاب ایران، رخدادهای افغانستان و حوادث عراق دم به این تله‌ها ندادند و به آبی بدل نشدند که اعضاء سازمان‌های وابسته به «غرب» که همگی دارای ساختاری ضد دمکراتیک‌اند، بتوانند در آن چون ماهی شنا کنند. پس به‌روشنی می‌توان دریافت که هدف «غرب» و به ویژه اسرائیل سرنگونی رژیم کنونی ایران است. آن‌ها برای تحقق این هدف به «اپوزیسیونی» نیازمندند که بتواند پروژه دلخواه‌شان‌ را در ایران پیاده کند. اما اپوزیسیون ایران پیکره یک‌پارچه‌ای نیست. در درون این اپوزیسیون هم نیروهای آزادی‌خواه و دمکرات و هم نیروهای ضددمکرات وجود دارند. نگاهی به پیکره اپوزیسیون انیران‌نشین نشان می‌دهد که نیرومندترین سازمان اپوزیسیون ایران را « مجاهدین خلق » تشکیل می‌دهد که دارای ساختاری ضددمکراتیک و متکی بر ایدئولوژی دینی استبدادی است. اما همین سازمان نیز که چهره ضد دمکراتیک خود را در دورانی که « شورای ملی مقاومت » تازه تأسیس شده بود، نمایاند و از دیگر سازمان‌های اپوزیسیونی که به آن «شورا» پیوسته بودند، خواست یا هژمونی این سازمان را بپذیرند و یا به ‌دنبال کار خود روند، با آن که اینک به‌طور کامل در اختیار نهادهای امنیتی «غرب» قرار دارد و از همه گونه کمک‌های مالی و سیاسی آن‌ها بهره‌مند است، مدعی است برای تحقق «دمکراسی» در ایران مبارزه می‌کند. هم‌چنین سازمان‌های مختلف سلطنت‌طلب که خواهان بازگشت سلطنت پهلوی به ایرانند که شاه فرار‌یش با کودتای 28 مرداد به قدرت بازگشت و از آن پس برخلاف قانون اساسی مشروطه حکومت و سلطنت را در هم آمیخت و با گسترش استبداد و اختناق در درون «ژاندارم منطقه» شد تا بهتر بتواند از منافع نامشروع «غرب» به رهبری ایالات متحده پشتیبانی کند، اینک به مردم ایران وعده می‌دهند در صورت بازگشت به قدرت سیاسی رفتاری دمکراتیک خواهند داشت. اما رضا پهلوی در تازه‌ترین مصاحبه خود با « رادیو اسرائیل » از آن دولت ‌خواست به‌جای حمله به تأسیسات هسته‌ای ایران، به «تجهیز ارتشی از خود مردم ایران» [6] بپردازد. به‌عبارت دیگر، او می‌خواهد با بهره‌گیری از «گزینه نظامی»، یعنی «جنگ داخلی» با ارتشی که توسط اسرائیل و «غرب» تجهیز شده است، رژیم ولایت فقیه را از پا درآورد. هم‌چنین هواداری رضا پهلوی از پروژه فدرالیسم و لاس زدن با سازمان‌های قومی نیز به پروژه «جنگ داخلی» در ایران ربط دارد، زیرا آن بخش از « حزب دمکرات کردستان » که واژه ایران را از نام خود حذف کرد و آن بخش از « کومله » که در پی هم‌کاری با «غرب» است، بارها آمادگی خود را برای شرکت در جنگ داخلی ایران اعلان کرده‌اند. به‌این ترتیب می‌توان «مجاهدین خلق»، «سلطنت‌طلبان»، برخی از «احزاب کرد» و دیگر سازمان‌های قومی را که در چند سال اخیر با برخورداری از امکانات ویژه ای در خارج از کشور به‌وجود آمده‌اند، نیروهائی دانست که می‌توانند در تحقق پروژه «جنگ داخلی» با هدف سرنگونی رژیم اسلامی به «غرب» یاری رسانند، آن‌هم به‌ شرطی که «غرب» حاضر باشد پس از دگرگونی نظام سیاسی ایران بخشی و یا تمامی خواست‌های آن‌ها را برآورده سازد. اما از آن‌جا که خواست‌های این نیروها بسیار متفاوتند، بنابراین نیاز به جبهه‌ای است که بتواند با تصویب برنامه مشترکی زمینه را برای هم‌کاری آن‌ها هموار سازد. اما «مجاهدین خلق» نیروئی تمامیت‌خواه‌ است و حاضر به‌تقسیم قدرت با دیگر نیروهای سیاسی نیست. هم‌چنین سلطنت‌طلبان چون می‌پندارند مردم ایران گویا حسرت دوران «سلطنت پهلوی» را می‌خورند و آن گذشته را بر وضعیت کنونی ترجیح می‌دهند، حاضر به هم‌کاری با «مجاهدین» نیستند. فراتر از آن، اسرائیل و آمریکا می‌دانند که این هر دو گروه در میان مردم ایران و به‌ویژه جوانان پائین‌تر از 30 سال که اکثریت جمعیت کشور را تشکیل می‌دهند، بدنامند. پس برای آن که بتوان جبهه‌ای را به‌وجود آورد که نیروهای بدنام بتوانند ستون فقرات ائتلاف سیاسی دلخواه امپریالیسم را تشکیل دهند و در زیر یک چتر و ستاد فرماندهی مشترک «جنگ داخلی» علیه رژیم ایران را آغاز کنند، به نیروهائی نیاز است که «خوشنامند» و باید نقش «محلل» یا «واسطه» را بازی کنند. بخشی از «دمکرات»‌های ایران با شرکت در کنفرانس‌های لندن، پاریس، کلن، استکهلم و واشنگتن می‌پندارد با برخورداری از پشتیبانی غرب می‌تواند موجب تحول دمکراتیک در ایران گردد، اما نقش واقعی آنان ایجاد فضای مناسب برای آغاز هم‌کاری «مجاهدین خلق»، «سلطنت‌طلبان» و گروه‌های قومی است. به‌عبارت دیگر، با پادرمیانی این واسطه‌های به‌ظاهر خوشنام «ازدواج سیاسی» شاهزاده رضا پهلوی با خانم مریم عضدانلو می‌تواند تحقق یابد . [7] در کنار این تلاش‌ها، برنامه‌ریزان «غرب» کوشیدند در حوزه سیاسی نیز نیروهای مخالف رژیم اسلامی را با خود هم‌راه سازند. در حال حاضر تقریبأ تمامی سازمان‌های سیاسی ایران که دارای سرشتی ضددمکراتیک‌اند، کم و بیش با «غرب»همکاری می کنند و بخشی از آنان در رابطه با منافع این کشورها در ایران به خرابکاری و ترور مشغولند. در کنار آن دولت‌های «غرب» با ایجاد پروژه‌های دانشگاهی مختلف هم‌چون پروژه‌های «دمکراسی برای ایران» می‌کوشند بخش دیگری از نیروهای آکادمیک ایران را که خواهان تحقق ایرانی دمکرات و سکولارند، با سیاست ضدایرانی خود هم‌راه سازند. برگزاری کنفرانس‌های مختلف در لندن، پاریس، کلن، استکهلم و اینک در واشنگتن نشان می‌دهد که در این حوزه نیز به‌موفقیت‌های کوچکی دست یافته‌اند . با این حال برگزاری کنفرانس واشنگتن در روزهای 7 و 8 آوریل آشکار ساخت برنامه‌ای که توسط برخی برای بخشی از اپوزیسیون انیران‌نشین تدارک دیده شده بود، با شکستی سخت روبه‌رو شد. در این نوشته دلائل این شکست موشکافی شده است: یکم آن که یک تیم هفت نفره گویا از 70 تن برای شرکت در این کنفرانس دعوت کرده بود، اما به روایتی فقط 20 تن [8] از دعوت شدگان در این کنفرانس شرکت کردند. عکس‌ها و فیلم‌هائی که از این کنفرانس پخش شده‌اند، نشان می‌دهند که بیش‌تر صندلی‌های سالن کنفرانس خالی بودند. با این حال خبرنگار «صدای آمریکا» در 5 گزارش‌ خود مدعی شد که در آن کنفرانس 70 تن حضور داشته‌اند. به‌عبارت دیگر، خبرنگار این برنامه درباره تعداد شرکت‌کنندگان این کنفرانس به مردم دروغ گفت. دو دیگر آن که برخی از اعضاء سازمان‌های «چریک‌های فدائیان خلق- اکثریت»، «اتحاد فدائیان خلق»، و «جمهوری‌خواهان دمکرات و لائیک» که در گذشته به‌صورت فردی در کنفرانس‌های مشابه‌ای شرکت کرده و این بار نیز به این کنفرانس دعوت شده بودند، گویا بنا بر تصمیم‌های تشکیلاتی از شرکت در کنفرانس واشنگتن خودداری کردند، زیرا در نقدهائی که در رابطه با شرکت اعضاء این سازمان‌ها در کنفرانس‌های پیشین نوشته شدند، نشان داده شد افرادی که عضو یک سازمان سیاسی هستند و در یک‌چنین نشست‌هائی به صورت فردی شرکت می‌کنند، نمی‌توانند هویت سازمانی خود را انکار کنند، زیرا وابستگی به یک سازمان سیاسی پیراهن نیست که بتوان آن را از تن درآورد و در هر محفلی و کنفرانسی پیراهن مناسب دیگری را به تن کرد. «دلالان سیاسی» نیز با تکیه به‌این واقعیت، شرکت اعضاء سازمان‌های «چپ» و «جمهوری‌خواه» را به‌حساب همکاری آن سازمان‌ها با سلطنت‌طلبان و کسانی نهادند که سیاست را به کالای سیاسی بدل ساخته‌اند و به‌سود اسرائیل و ایالات متحده آمریکا در میان اپوزیسیون انیران‌نشین لابی‌گری می‌کنند. سه دیگر آن که هیئت برگزارکننده کنفرانس واشنگتن گفته بود هزینه این سمینار توسط ایرانیان «دموکراسی خواه» و کسانی که به کنفرانس دعوت شده‌اند، تأمین خواهد شد. اما سخنگوی هیئت برگزارکننده در مصاحبه با برنامه افق «صدای آمریکا» گفت با بودجه‌ای که در اختیار داشتند، نمی‌توانستند با بیش از 60 تن کنفرانس را تشکیل دهند. «ایرانیان دمکراسی خواه» نیز پدیده‌ای مه‌آلود و ناشناخته است. از سوی دیگر، هر چند آقای شهریار آهی عضو کمیته برگذار کننده این کنفرانس نبوده است، اما او در این گونه نشست ها رضا پهلوی را نمایندگی می کند، شاهزاده‌ای که در تازه‌ترین موضع‌گیری‌هایش «از اسرائیل خواست تا "منابع مالی، تکنولوژیکی و منابع دیگری" را در اختیار مخالفان رژیم ایران قرار دهند!!» [9] چهار دیگر آن که چون برخی از شرکت‌کنندگان در کنفرانس واشنگتن به نارسیسم، یعنی خودشیفتگی بیمارگونه و آلوده به نخوتی فزاینده دچارند، پس می‌پندارند هر کاری که می‌کنند، باید کاری باشد کارستان. به همین دلیل برخی از این خانم‌ها و آقایان خود را «استراتژیست‌های» اپوزیسیون برون‌مرزی رژیم جمهوری اسلامی [10] نامیدند که پس از 30 سال به این در و آن در زدن و از این ریسمان به آن ریسمان آویزان شدن، با آن که نتوانسته‌اند یک کنفرانس 70 نفره را سازمان‌دهی کنند، اما مدعی‌اند که گویا در کنفرانس واشنگتن توانسته‌اند اسم رمزی را بیابند که می‌تواند موجب شکستن «طلسم» جمهوری اسلامی و فروپاشی آن رژیم ضد مردمی و واپس‌گرا در ایران گردد. به‌عبارت دیگر، این خانم‌ها و آقایان می‌کوشند به ما بباورانند که هرگاه از سیاست و کارکردهای آن‌ها پیروی کنیم، از «در باغ سبز» فاصله چندانی نخواهیم داشت. پنج دیگر آن که در این کنفرانس چند پروژه مورد بررسی قرار گرفتند که مهم‌ترین آن‌ها عبارتند از برگزاری «انتخابات دیجیتالی» برای ایرانیان برون‌مرز با هدف تعیین نمایندگان سیاسی خود که گویا باید ««کنگره ملی در تبعید» را تشکیل دهند. در گام بعدی این «کنگره» باید «دولت موقت در تبعید» را برگزیند تا چنین «دولتی» بتواند با برخورداری از «مشروعیت دیجیتالی» خود را نماینده واقعی مردم ایران بنامد و در محافل بین‌المللی موی دماغ رژیم ولایت فقیه گردد. به‌عبارت دیگر، برخی از همین نارسیست‌ها خود را از هم اکنون آماده اشغال کرسی‌های «کنگره ملی در تبعید» و وزارت‌خانه‌های «دولت موقت در تبعید» کرده‌اند. گویا در کنفرانس اولاف پالمه در استکهلم یکی از همین نارسیست‌ها از زبان چند تن دیگر نامزدی خود را برای اشغال مقام «ریاست‌ جمهوری دولت موقت در تبعید» اعلان کرد! شش دیگر آن که در این کنفرانس در مورد تحقق «انتخابات آزاد»، «اتحاد نیروهای جمهوری‌خواه» و پیش‌برد «پروژه اصلاحات» در ایران نیز طرح‌هائی ارائه شدند، اما از آن‌جا که تعداد «استراتژیست‌های!!» شرکت‌کننده در این سمینار اندک بود، گویا قرار شد در آینده با برگزاری کنفرانس‌های دیگری و بسیج «نخبگان!!» بیش‌تری این پروژه‌ها پی‌گیری شوند. در هر حال، ادامه و یا تعطیل این گونه کنفرانس‌ها منوط به دستاورد مذاکراتی است که اینک در شهر استانبول میان نمایندگان ایران و کشورهای 1+5 آغاز شده است، زیرا برخلاف دولت اسرائیل که خواهان تعطیلی کامل نهادهای علمی و صنعتی هسته‌ای در ایران است، هدف غرب در کوتاه‌زمان مهار صنایع هسته‌ای و جلوگیری از تولید بمب اتمی توسط حکومت ایران است تا توازن قوای نظامی در خاورمیانه به زیان اسرائیل دگرگون نشود. از سوی دیگر «غرب» می‌داند که ایران به‌خاطر داشتن منابع غنی نفت و گاز و موقعیت ژئوپلتیک ویژه خود یکی از بازی‌گران مهم در سیاست خاورمیانه است و چنین دولتی را نمی‌توان در درازمدت با تحریم و تهدید به‌جنگ در منطقه منزوی کرد. حتی میلیتاریزه کردن خاورمیانه [11] که از سوی آمریکا دنبال می‌شود نیز گره‌ای از این مشکل باز نخواهد کرد. سخنان خامنه‌ای در دیدار با اعضاء جدید «شورای مصلحت نظام» مبنی بر این که آن شورا «خرد جمعی» نظام را برمی‌تاباند و یگانه نهادی است که می‌تواند «بن بست»‌های نظام را از میان بردارد، [12] آشکار می‌سازد که رژیم اسلامی در پی یافتن راه حلی برای بیرون آمدن از بن‌بست پروژه اتمی خویش است. هم‌چنین بنا بر نوشته‌های رسانه‌های غرب گویا کشورهای 1+5 نیز در پی یافتن راه حلی هستند و با غنی‌سازی اورانیوم به غلظت 5 درصد مخالفت نخواهند کرد، به شرط آن که ایران تولید اورانیوم 20 درصد خود را متوقف سازد و 100 کیلو اورانیویوم غنی شده موجود با این غلظت را از ایران به کشور دیگری انتقال دهد. یافتن یک راه‌حل به سود هر دو طرف است، زیرا بنا بر بررسی کارشناسان غرب، حتی اگر عربستان و دیگر کشورهای نفت‌خیز بتوانند با بالا بردن تولید نفت خود تحریم نفت ایران را جبران کنند، باز این تحریم سبب بالارفتن قیمت نفت در جهان خواهد شد و هزینه‌ای بین 600 تا 1000 میلیارد دلار را به اقتصاد جهان تحمیل خواهد کرد. چنین تحولی موجب رکود اقتصاد جهان و بالا رفتن درصد بیکاری در سراسر جهان خواهد شد. هم‌چنین تحقق تحریم‌ها، موجب بحران اقتصادی و فقر شدید در ایران خواهد گشت. بنابراین، با توجه به انتخابات در ماه مه در فرانسه و در ماه نوامبر در آمریکا، بمباران ایران فقط از سوی حکومت دست راستی اسرائیل محتمل است. به‌این ترتیب اپوزیسیون میهن‌پرست ایران، یعنی نیروهائی که منافع مردم را بر منافع زودگذر گروهی و فردی خود ترجیح می‌دهند و خواهان بهروزی مردم بلازده ایرانند، باید در چند جبهه بجنگند. ما از یک‌سو باید از چهره ریاکار و استبدادی رژیم کنونی پرده برداریم که به‌نام دین فقر و تن‌فروشی زنان و دختران را در سراسر کشور گسترش داده و با تصویب قانون صیغه در پی سرپوش نهادن شرعی بر فحشائی همه‌جا گیراست. رژیمی که با سپردن مهم‌ترین نهادهای اقتصاد ملی به سپاه پاسداران تولید و مصرف ملی را وابسته به نیازهای جنگی سپاه نموده است. رژیمی که برای پیش‌برد پروژه هسته‌ای خود هزینه سرسام‌آوری را بر دوش مردم بلازده ایران نهاده است، هزینه‌ای که هرگاه در بخش آموزش و پرورش و تولید سرمایه‌گذاری می‌شد، می‌توانست موجب رشد اقتصادی و بهبودی زندگی مردم گردد. از سوی دیگر اپوزیسیون واقعی ایران که کلید زندگی‌ا‌ش در دست لابی‌های «غرب» و اسرائیل نیست و بلکه بر سر پای خود ایستاده‌ و به امکانات مالی، نظامی و رسانه‌ای «غرب» چشم ندوخته‌ است و به‌خاطر اختناق حاکم در ایران در وضعیت کنونی نمی‌تواند به‌فعالیت‌های چشم‌گیر و جنجال‌آفرین دست زند، باید با جنجال‌آفرینی اپوزیسیون خودفروش و وابسته مبارزه و سیاست‌های ایران بر باد ده این افراد، گروه‌ها و سازمان‌ها را افشاء کند که برای دستیابی به قدرت سیاسی حتی در پی راه انداختن جنگ داخلی در ایرانند. اپوزیسیون میهن‌پرست ایران از آن‌جا که در ارتباط با اقشار و طبقات اجتماعی قرار دارد و خواست‌ها و منافع آن‌ها را بازتاب می‌دهد، از آینده بیمی ندارد، زیرا می‌داند کم‌ترین دگرگونی در توازن طبقاتی کنونی به‌زیان هیئت حاکمه متکی بر ولایت فقیه تمام خواهد شد و مبارزه واقعی طبقاتی که اینک هم‌چون آتشی در زیر خاکستر اختناق حکومت جبار کنونی پنهان است، شعله‌ور خواهد شد و این رژیم را خواهد سوزاند. سازمان‌ها و سیاستمدارانی که منافع ملی ایران را قربانی منافع تنگ‌نظرانه گروهی و فردی خود نموده‌اند و از این زاویه با رژیم کنونی مبارزه می‌کنند، نقشی در آینده ایران نخواهند داشت. آخرین ویراستاری 15 آوریل 2011 msalehi@t-online.de www.manouchehr-salehi.de پانوشت‌ها: [1] هنری گیسنجر در نشریه «تایمز» (1 دسامبر 1987) در رابطه با جنگ ایران و عراق گفت «حیف که هر دو کشور نمی‌توانند بازنده شوند.» [2] http://de.wikipedia.org/wiki/Liste_der_Milit%C3%A4rbasen_der_Vereinigten_Staaten_im_Ausland#Afghanistan [3] بنگرید به مصاحبه با سیمور هرش در تارنمای « Democracy now » http://www.democracynow.org/2012/4/10/training_terrorists_in_nevada_seymour_hersh و هم‌چنین مقاله او را در تارنمای « The New Yorker » بخوانید http://www.newyorker.com/online/blogs/newsdesk/2012/04/mek.html و ترجمه همان مقاله سیمور هرش با عنوان «مردان ما در ایران؟» که در تارنمای «راه کارگر» انتشار یافته است. http://www.rahekargar.net/browsf.php?cId=1069&Id=92&pgn = [4] http://www.atimes.com/atimes/Middle_East/ND11Ak02.html [5] در این رابطه بنگرید به نوشته آقای مهدی داریوش ناظم‌رویا در تارنمای زیر. در آن‌ نوشته نقشه تقسیم خاورمیانه به کشورهای کوچک‌تر چاپ شده است: http://www.globalresearch.ca/index.php?context=va&aid=3882 [6] بنگرید به تارنمای «صدای آمریکا»، چهارشنبه، 11 آوریل 2012 http://www.voanews.com/persian/news/Pahlavi_Israel-2012-10-04-146834905.html [7] اصطلاح «عروسی سیاسی» میان «سلطنت‌طلبان» و «مجاهدین خلق» را برای نخستین بار از مهدی خانبابا تهرانی شنیدم [8] بنگرید به نوشته آقای بهروز سورن با عنوان «صندلی‌های خالی کنفرانس واشنگتن» در تارنمای«گزارشگران»: http://www.gozareshgar.com/10.html?&tx_ttnews[tt_news]=17035&tx_ttnews[backPid]=23&cHash=a59ba00e713127c37bb194c0a3bf030c [9] بنگرید به تارنمای «صدای آمریکا»، چهارشنبه، 11 آوریل 2012 http://www.voanews.com/persian/news/Pahlavi_Israel-2012-10-04-146834905.html [10] بنگرید به برنامه افق «صدای آمریکا»، پنج‌شنبه 5 آوریل 2012 http://www.voanews.com/persian/programs/tv/113209144.html [11] در حال حاضر دو کشور عربستان سعودی و اسرائیل تقریبأ 10 در صد بودجه خود را به ارتش اختصاص داده‌اند، در حالی که این رقم در ایالات متحده 3/4 درصد است. بودجه دفاعی عربستان در سال گذشته 38 میلیارد دلار و اسرائیل 10 میلیارد دلار بوده است. هم‌چنین اسرائیل سالانه تقریبأ 2 میلیارد دلار کمک نظامی بلاعوض از ایالات متحده آمریکا دریافت می‌کند و در رابطه با خرید 6 زیردریائی از سری دولفین Dolphin از آلمان که قادر به حمل کلاهک‌های اتمی‌اند، دولت آلمان نزدیک به 1 میلیارد یورو به اسرائیل کمک نظامی بلاعوض پرداخت کرده است. در این رابطه بنگرید به http://de.wikipedia.org/wiki/Israelische_Streitkräfte [12] بنگرید به تارنمای شخصی آیت‌الله خامنه‌ای: http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=contentShow&id=9325