گاهنامۀ هنر و
مبارزه
16 سپتامبر 2013
صنعت دروغ پردازی و جنگ امپریالیستی
نوشتۀ دومینیکو لوسوردو
ترجمه توسط
حمید محوی
مرکز مطالعات
جهانی سازی، 12 سپتامبر 2013
منطقه :
خاورمیانه و آفریقای شمالی
مضمون :
تحریف رسانه ای، جنک ایالات متحده-ناتو
تحلیل :
سوریه
(روی صفحۀ
اول روزنامه نوشته شده «سوری ها واقعا خیلی بدجنس هستند» و همان فردی که روزنامه
بدست دارد به فردی که در کنار او ایستاده می گوید «آنها واقعا خیلی بدجنس هستند،
سوری ها». به عبارت دیگر مصرف کنندگان رسانه های حاکم مطالب آنها را با کمی پس و
پیش کردن کلمات تکرار می کنند )
در تاریخ صنعت دروغ پردازی به عنوان
جزء جدائی ناپذیر دستگاه نظامی-صنعتی امپریالیسم، سال 1989 نقطۀ عطف خاصی را می
بینیم. در رمانی نیکلای چائوشسکو هنوز قدرت را به دست دارد. چگونه باید او را
سرنگون کرد؟
رسانه های غربی بین مردم رمانی به شکل
گسترده حجم فوق العاده ای گزارش و تصویر از «قتل عام» تیمیشوارا منتشر کردند و
مدعی شدند که این جنایت مشخصا توسط پلیس چائوشسکو صورت گرفته است.
1.اجساد قطع عضو شده
ولی در واقع در تیمیشوارا چه روی داده
بود؟ حقیقت کدام است؟ به نقل از گی دوبور (1)در کتاب «جامعۀ نمایش»، یکی از
فیلسوفان برجستۀ ایتالیائی، جیورجیو آگامبن(2) به شکل بسیار بارز و روشنی این موضوع
را مطرح کرده است
:
«برای اولین
بار در تاریخ بشریت، اجسادی را که به تازگی به خاک سپارده شده بودند یا در
سردخانه به سر می بردند با عجله از خاک بیرون کشیده و
بدن آنها را با شبیه سازی شکنجه در مقابل دوربین فیلم تلویزیون قتل عامی را به
نمایش گذاشتند که می بایستی به رژیم نوین قانونیت ببخشد. آنچه را که تمام جهان به
عنوان حقیقت حقیقی مستقیما در مقابل دیدگانشان روی صفحۀ تلویزیون می دیدند، یک
دروغ محض، یک حقیقت ساختگی و تقلبی بود، و اگر چه ترفند صحنه سازان در برخی موارد
کاملا به روشن خودش را نشان می داد، با این وجود نظام جهانی رسانه ها آن را به
عنوان اصل بازشناسی کردند. و آشکار شد که از این پس حقیقت چیزی نیست بجز وهله ای
از حرکت ضروری دروغ. بر این اساس حقیقت و دروغ از یکدیگر تفکیک ناپذیر شده و نمایش
تنها به وسیلۀ نمایش حقانیت یافت. تیمیشوارا، از این نظر، آشویتز جامعۀ نمایش است
: و به همان شکلی که گفته شد که پس از آشویتز اندیشیدن و نوشتن مثل گذشته ناممکن
است، به همین گونه پس از تیمیشوارا ناممکن است که بتوانیم مثل گذشته به صفحۀ
تلویزیون نگاه کنیم.»
سال 1989 همان سالی است که جامعۀ
نمایش به نمایش به عنوان یکی از فنون نظامی در سطح جهانی تحول یافت. چند هفته پیش
از کودتا یعنی «انقلاب چینه چیتا» (3) در رومانی، 17 نوامبر 1989 «انقلاب مخملی»
با یک شعار با الهام از گاندی «عشق و حقیقت» پراگ را فتح می کرد.
در واقع، پخش گزارش تحریف شده ای بود
که مرگ دانشجوئی را به مداخلۀ خشونت بار پلیس نسبت می داد، نقش تعین کننده ای
داشت. این واقعه موضوعی است که بیست سال بعد، با رضایت خاطر، یک روزنامه نگار و رهبر
اپوزیسیون، یان اوربن(4) به عنوان عامل اصلی چنین تحریفی به دروغ خود اعتراف می
کند، یعنی دروغی که موجب خشم عمومی شده و سقوط رژیمی را که در حال فروپاشی بود تسریع
می سازد.
واقعه ای مشابه در چین روی داد : 8 آوریل
1989 هو یاوبانگ، دبیر حزب کمونیست چین تا ماه ژانویه 1987، طی گردهمآئی دفتر
سیاسی سکتۀ قلبی کرد، و یک هفتۀ بعد فوت کرد. مرگ او در تظاهرات میدان تیانانمین
به شعار نمادینه به عنوان دلیل برای بی اعتباری نظام حاکم و ضرورت سرنگون سازی آن
تبدیل شد. این مردسیاسی به قربانی سیستمی تبدیل شد که باید سرنگون کنند.
در هر سه مورد، می بینیم که اختراع و
افشای جنایت به هدف تحریک خشم عمومی که تداوم جنبش براندازی به آن نیاز داشت راه
اندازی شده بود.
اگر این استراتژی رسانه ای در
چکسولاواکی و در رومانی (کشوری که رژیم سوسیالیستی با پیش رفت ارتش سرخ بالا آمده
بود) با موفقیت روبرو شد، ولی این استراتژی در جمهوری خلق چین که از بطن انقلاب
ملی و اجتماعی سر برآورده بود با شکست مواجه شد. و این شکست پی آمد تازه ای داشت،
زیرا ابر قدرتی که تحمل رقبا و رقبای پتانسیل خود را نداشت، جنگ رسانه ای وسیعتری
را راه اندازی کرد و این جنگ رسانه ای همچنان با تمام قدرت ادامه دارد. با این
وجود مفهوم چرخش اولیۀ تاریخی در تیمیشوارا به عنوان «آشویتز جامعۀ نمایش» تکوین
یافت.
2.«خدماتی
سازی نوزادان» و مرغ سقا
دو سال بعد، در سال 1991، نخستین جنگ خلیج
به وقوع پیوست. یک روزنامه نگار آمریکائی باشهامت روشن ساخت که به چه شکلی «پیروزی
پنتاگون در عرصۀ رسانه ها» تحقق یافت یعنی «شکست رسانه ای عظیمی که ایالات متحده»
راه اندازی کرده بود (مک آرتور 1992، صفحۀ 208 و 22)
سال 1991 وضعیت برای پنتاگون (و برای کاخ
سفید) آسان نبود. زیرا می بایستی مردمی را که هنوز تحت تأثیر خاطرات جنگ ویتنام
بودند به ضرورت جنگ دیگری متقاعد می کردند. بر این اساس، به شکل گسترده امکانات
روزنامه نگاران را برای مصاحبۀ مستقیم با سربازان و یا وقایع نگارانی که در جبهه
به سر می بردند را کاهش دادند. و علاوه بر این تا حداکثر ممکن تمام گزارشات را تحت
نظر گرفته و می بایستی از فیلتر عبور کند : مانند دوران جنگ ویتنام، گزارشات مرتبط
به بوی تعفن مرگ و خون ریزی، رنجها و اشکهای مردم غیر نظامی نباید در خانه های
شهروندان ایالات متحدۀ آمریکا ( و شهروندان تمام جهان) منعکس شود و راه پیدا کند.
ولی مشکل اصلی که حل آن ساده بنظر نمی
رسید، چیز دیگری بود : چگونه عراق صدام حسین را ابلیس نمائی کنند، یعنی همان کشور
و فردی که چند سال پیش از این به دلیل تجاوز به ایران در دوران انقلاب اسلامی با
تمایلات ضد آمریکائی در سال 1979 که می رفت تا انقلاب خود را به خاورمیانه صادر
کند، وجهۀ ممتازی در اذهان آمریکائی ها بدست آورده بود.
و با این وجود...یک بنگاه تبلیغاتی این
مشکل را حل کرد و به شکل سخاوتمندانه ای نیز پاداش گرفت. گزارشات این بنگاه از
کارهای سربازان عراقی روایت می کرد
و مدعی بود که سربازان عراقی گوش کویتی هائی را که
مقاومت می کردند بریدند. ولی اوج این اردوی تبلیغاتی در ماجرای بیمارستان تکوین
یافت «با بیرون آوردن 312 نوزاد از تخت خواب هایشان و گذاردن آنها سنگ فرش
بیمارستان کویت سیتی که از سرما بمیرند» (مک آرتور 1992، صفحۀ 54).
رئیس جمهور بوش پسر این ماجرا را با
شور و حرارت بی بدیلی پی گیری کرد، و آن را در کنگره مطرح ساخت، و رسمی ترین
نشریات آن را بلعیدند، و این ماجرا تا عفو بین الملل نیز پیش رفت، این گزارش
وحشتناک حتی قادر بود که دقیقا تعداد قربانیان را اعلام کند و سرانجام موجب
برانگیختن خشم عمومی شد : صدام حسین هیتلر عصر نوین، جنگ علیه او نه تنها ضروری شد
بلکه فوریت پیدا کرد و آنهائی که در راه اندازی این جنگ تردید داشتند و یا مخالف
بودند به عنوان همکاران هیتلر عصر نوین معرفی شدند. این گزارش البته کاملا ساختگی
و با مهارت بی بدیلی تهیه و منتشر شده بود، و به همین دلیل نیز بنگاه تبلیغاتی پول
خوبی دریافت کرد.
این صحنه در یکی از فصول کتاب نام
برده در اینجا، با عنوان «خدماتی سازی نوزادان» ( به مشروح روایت شده است. در آغاز
عملیات جنگی تصویر یک مرغ سقا که در نفت بیرون زده از چاه های منفجره شده توسط
عراق غرق شده بود را در تمام دنیا منتشر کردند. حقیقت یا تحریف؟ آیا واقعا صدام
مسئوا این خسارت زیست محیطی بوده است؟ و آیا واقعا مرغ سقا در این منطقه از جهان و
در این فصل یافت می شود؟ موج خشمی که با مهارت طراحی شده بود آخرین صفوف مقاومت
خردورزان را نیز درهم شکست.
3.تولید تقلبی، تروریسم خشم و
به پا کردن آتش جنگ
چند سال به گذشته بازگردیم، به سالی
که یوگوسلاوی تجزیه شد. علیه صربستان که نقش اصلی و متحد کنندۀ کشور چند قومی را
به عهده داشت، طی چند ماه پیش از بمباران های اصلی، موجی از بمباران رسانه ای آغاز
شد. اوت 1998، دو روزنامه نگار، یکی آمریکائی و دیگری آلمانی دربارۀ کشف گور عمومی
واقع در اطراف راهووس در منطقۀ جاکوویسا (در کشور کوزوو کنونی) با
500 جسد از اهالی آلبانی که 430 نفر از آنها کودک بوده اند گزارشی تهیه و منتشر
کردند. این گزارش توسط نشریات غربی در ابعاد گسترده تری دوباره منتشر شد. ولی این
گزارش تماما تحریف شده است و دیدبانی اتحادیۀ اروپا نیز آن را ثابت کرده است(6).
ولی چنین موردی صنعت دروغ پردازی را
دچار بحران نساخت. در آغاز سال 1999 رسانه های اروپائی اذهان عمومی را با تصاویر
اجساد روی هم انباشت شده در قعر یک دره، در برخی موارد اجساد قطع عضو شده، بمباران
کردند و مدعی شدند که این اجساد آلبانی هائی است که توسط صرب ها به قتل رسیده اند.
ولی : «قتل عام راچاک وحشتناک است، با قطع عضو و سرهای بریده، صحنۀ مطلوبی برای
تحریک خشم و انزجار اذهان عمومی در سطح جهانی بنظر می رسد. با این وجود چیزی در
مشخصات این کشتار شگفت آمیز است زیرا قطع عضو از رسوم صرب ها نیست [...] همانگونه
که جنگ بوسنی به ما می آموزد، افشای جنایات و قطع عضو، نشانه های شکنجه، قطع سر،
سلاح تبلیغاتی مناسب و رایجی است [...] شاید کار صرب ها نبوده باشد ولی چریک های
آلبانی به قطع عضو مبادرت کرده باشند.»(7)
یا شاید، اجساد قربانیان بی شماری
باشند که به شکل مابعدی و دستکاری شده باشند تا ناتو بتواند کشوری را که هدف گرفته
پیش از آغاز بمباران به چنین جنایت جنون آمیزی متهم سازد.
با این وجود صحنه پردازی راچاک تنها
اوج اردوی تحریف رسانه ای نبود. چند سال پش از این، بمباران بازار سارایوو به ناتو
اجازه تا در مقام ساحت اخلاقی این جنایت صرب های را تنبیه کند. امروز، حتی در
[کوریره دلا سرا] می توانیم بخوانیم که «این بمب پدرانۀ تردیدآمیز بود که به
مداخلۀ ناتو دامن زد».
با چنین پیشینه ای، صحنه پردازی قتل
عام راچاک
به نوعی تجدید چاپ تیمیشوارا بنظر می رسد، تحدید چاپی که
چندین سال به طول انجامید. و با این وجود، این مورد با موفقیت انجام شد. فیلسوف
برجسته که سال 1990 «آشویتز جامعۀ
نمایش» که در تیموشوارا به وقوع پیوسته بود را افشا کرده بود، پنح سال بعد به صف
سرایندگان حاکم پیوست و باش ور و حرارت گفتار مانیکئیست را ترجیح داد «لغزش طبقۀ
رهبران کمونیست در نژادپرستی افراطی (مانند صربستان، با برنامۀ تصفیۀ قومی)» (8).
پس از تحلیل بارز تراژدی تفکیک ناپذیری «حقیقت از دروغ»
در جهار چوب جامعۀ نمایش جیورجیو آگامبن به شکل ناخواسته خیلی سریع سرانجام
تبلیغات جنگی را تأیید می کند که توسط رسانه های نظام جهانی منتشر می شود، پس از
افشای تنزل حقیقت «به وهله ای از جریان ضروری دروغ»
توسط جامعۀ نمایش.
از سوی دیگر، یکی از عناصر جنگ علیه
یوگوسلاوی، بیش از تیمیشوارا ما را به نخستین جنگ خلیج هدایت می کند. و این نقش
روابط عمومی است : «میلوسویچ مردی است که دوست ندارد خودش راج لوی صحنه نشان دهد،
و در برابر جمعیت سخنرانی کند، از تبلیغات اجتناب می کرد. گویا با نخستین نشانه
های اضمحلال یوگوسلاوی، شرکت رودر و فین (9)، شرکتی روابط عمومی که طی سال 1991
برای کویت کار می کرد به هدف عرضۀ کالاهای خدماتی به او مراجعه کردند، ولی میلوسویچ
آنها را رد کرد ولی فورا توسط کروآسی، توسط مسلمانان بوسنی و توسط آلبانی ها
کوزووو به ازای 17 میلیون دلار در سال به خدمت گرفته شدند تا از آنها پشتیبانی
کنند و تصاویر این سه گروه را منتشر سازند. این شرکت کار تبلیغاتی بسیار مؤثری
برای آنها انجام داد.
جیمز هارف(10)، مدیر رودر-و-فین شرکت
روابط عمومی، طی مصاحبه ای اظهار داشت که : ما توانستیم صرب و نازی در اذهان عمومی
با یکدیگر تداعی ساخته و آنها را در انطباق هویتی با یکدیگر قراردهیم [...] ما
حرفه ای هستیم. ما یک کار داریم و آن را انجام می دهیم. به ما حقوق می دهند که درس
اخلاق بدهیم» (11)
حال به جنگ دوم خلیج بازگردیم : در
نخستین روزهای فوریۀ 2003 وزیر امور خارجۀ ایالات متحدهف کولین پاول، به شورای
امنیت سازمان ملل متحد تصاویری از آزمایشگاه های متحرک تولید سلاح شیمیائی و
بیولوژیک نشان داد که عراق در اختیار دارد. مدتی بعد، نخست
وزیر انگلستان، تونی بلر فتیله را بالا کشید : نه تنها صدام حسین این سلاح ها را
در اختیار دارد بلکه طرحی تدارک دیده تا آن را به کار ببرد «ظرف 45 دقیقه». و
دوباره نمایش، حتی بیش از آن که مقدمه ای برای جنگ باشد، با فراخوان علیه دشمن نوع
بشری که باید از بین برد، به مفهوم نخستین حرکت جنگی بود.
ولی انبار مهمات صنعت دروغ پردازی در
عمل اغراق آمیز تر از این است. برای «بی اعتبار سازی رهبر عراق در اذهان عمومی
مردم عراق» سازمان سیا «یک پروندۀ ویدئو ای منتشر کرد که طی آن صدام حسین همجنس باز
معرفی می شد. ویدئو می بایستی دیکتاتور عراقی را در حال آمیزش جنسی با یک پسر جوان
را نشان دهد، پردازش صحنه به شکلی تدارک دیده شده بود که گوئی مخفیانه فیلم برداری
شده است».
صنعت دروغ پردازی پنتاگون طرحی را
پیشبینی کرده بود که مبنی بر آن می بایستی برنامۀ خبری تلویزیونی عراق به شکل
ناگهانی متوقف شود و گزارش تخیلی فوق العاده اعلام کند که صدام از قدرت کناره گیری
کرده و پسر مخوف او قدرت را بدست گرفته است».
اگر می بایستی پلیدی با
تمام وجوه دهشتناک آن نشان داده شود و محکوم گردد، نیکی می بایستی در اوج شکوفائی
بدرخشد.
دسامبر 1992، نیروی دریائی ایالات
متحده در سواحل موگادیشو نیرو پیاده کرد. به طور مشخص دوبار نیرو پیاده کرد و
تکرار عملیات به دلیل مشکلات نظامی یا اختلال در لوژیستیک نبود. باید به تمام
جهانیان نشان می دادند که بدنۀ خبرگان نظامی، نیروی دریائی یک سازمان نیکوکار است
که امید و لبخند را به مردمی سومالی که در فقر و گرسنگی به سر می بردند بازگردانده
است. تکرار عملیات پیاده شدن در سواحل موگادیشو به دلیل جبران کاستی های صحنه
پرداختی و نمایشی برای پاسخگوئی به نیازهای تبلیغاتی آن بود. یکی از روزنامه
نگاران در این مورد می گوید
:
«تمام آنچه که در سومالی در
شرف تکوین است و در هفته های آینده روی خواهد داد یک نمایش (شو) دیپلماتیک چیز
بیشتری نیست [...] در شب عجیب و غریب موکادیشو [...] دوران نوینی در تاریخ سیاست و
جنگ واقعا آغاز شده است. نام کد «عملیات امید»
نخستین عملیات نظامی است که نه تنها مستقیما فیلم برداری شده بلکه عملیاتی است از
که پیش مانند یک شوی تلویزیونی طراحی و سازمان دهی شده است»(12).
(*)
موگادیشو در پیوند حلقه ای با
تیمیشوارا قابل بررسی می باشد. در فاصلۀ چند سال از نمایش خباثت (فرجام فروپاشی
کمونیسم) که نیکی جایگزین آن می شود (امپراتوری ایالات متحده که از جنگ سرد
پیروزمندانه بیرون می آید).
عناصر جنگ/نمایش و موفقیت آن از این پس آشکار است.
کتابشناسی
:
برخی از مضامین مطروحه در این متن در آخرین
فصل کتاب «زبان امپراتوری. واژه شناسی ایدئولوژی ایالات متحده» مطرح شده است. این
کتاب 13 سپتامبر 2013 در انتشارا دلگا منتشر خواهد شد.
Giorgio Agamben 1995 Homo sacer. Il potere sovrano e la nuda vita, Einaudi, Turin.
Giorgio Agamben 1996 Mezzi senza fine. Note sulla politica, Bollati
Boringhieri, Turin.
Dan Bilefsky 2009 A rumor that set off the Velvet Revolution, in International
Herald Tribune du 18 novembre, pp. 1 e 4.
Jean-Luc Domenach, Philippe
Richer 1995 La Chine, Seuil, Paris.
François Fejtö 1994 (en
collaboration avec Ewa Kulesza-Mietkowski) La fin des démocraties populaires (1992),
tr. it., de Marisa Aboaf, La fine delle democrazie
popolari. L’Europa orientale dopo la rivoluzione del 1989, Mondadori,
Milan.
Enrico Franceschini 2010 La Cia girò un video gay per far cadere Saddam, in La
Repubblica, 28 mai, p. 23.
Domenico Losurdo 2013
Le langage de l’Empire.
Lexique de l’idéologie étasunienne, Delga, Paris.
John R. Macarthur 1992 Second Front. Censorship and Propaganda in the Gulf War, Hill and Wang, New York.
Roberto Morozzo Della Rocca
1999 La via verso la guerra, in Supplément au n. 1
(Quaderni Speciali) de Limes. Rivista Italiana di Geopolitica,
pp. 11-26.
Fréderic Saillot 2010 Racak. De l’utilité des massacres, tome II,
L’Harmattan, Paris.
Jean Toschi Marazzani Visconti
1999 Milosevic visto da vicino, Supplément au n. 1 (Quaderni
Speciali) de Limes. Rivista Italiana di Geopolitica, pp. 27- 34.
Franco Venturini 2013 Le vittime e il potere atroce delle immagini, in Corriere
della Sera du 22 août, pp. 1 et 11.
Vittorio Zucconi 1992 Quello sbarco da farsa sotto i riflettori TV, in la
Repubblica du 10 décembre.
منبع :
1)
Debord ; Société du spéctacle
2)
Giorgio Agamben
3)
Cinecittà شرکت سینمائی در ایتالیا.انقلاب چینه چیتا کنایه به
ترفند نمایشی است
4)
Jan Urban
5)
Selling Babies
6)
Morozzo della Rocca 1999, p. 17
7)
Morozzo della Rocca, 1999, p. 249, et cité in Losurdo 2013, p. 314
8) Agamben 1995, p. 134-35
9) Ruder&Finn
10) James Harf
11)
Toschi Marazzani Visconti 1999, p. 31
12)
Zucconi 1992
*
مترجم : فیلم «سقوط شاهین سیاه» به همین طرح
تبلیغاتی تعلق دارد. در آینده نقد این فیلم را منتشر خواهم کردم اگر چه پیش از این
در یک سایت اجتماعی منتشرش کردم ولی نیاز به بازخوانی و پاکسازی اساسی دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر