هوشنگ کردستانی
پیرامون
رویدادهای اخیر خاورمیانه و شکل گیری حرکت تروریستی «داعش»
گروه عراق و
شامات، بسیار نوشته شده و از دیدگاه های گوناگون به آن نگریسته اند.
از
یک دید اساساً شکل گیری حرکت های تروریستی معروف به جهادی ها پی آمد و
دنباله اجراء طرح باصطلاح «خاورمیانه بزرگ» است که در دوران «بوش پسر» رئیس
جمهور وقت آمریکا عنوان و نقشه آن هم منتشر شد.
بر
طبق این طرح مرزهای کشورهای منطقه از لیبی در غرب گرفته تا پاکستان در شرق
بایستی تغییر کند و به شکلی که «محافظه کاران نو» طراحی کرده بودند در
آید.
بر این مبنا طرح
لیبی به دو کشور تقسیم می گردید، از پدید آمدن کشور فلسطین جلوگیری می شد.
در عراق سه کشور بوجود می آمد، در سوریه یک دولت سُنّی مذهب جایگزین اقلیت
علوی می شد، منطقه کردنشین عراق همراه با کردستان ایران و به احتمال زیاد
کردستان ترکیه، کردستان بزرگ می شد، که در صورت تحقق آن ترکیه نیز به دو
کشور تجزیه می گردید، بلوچستان ایران با بخش جدا افتاده از میهن که اکنون
جزو پاکستان است کشور بلوچستان را تشکیل می داد، آذربایجان جدا شده از
ایران به سمت جنوب گسترش می یافت و تغییرات دیگری نیز در شبهه جزیره
عربستان و همچنین افغانستان داده می شد.
در
دوران ریاست جمهوری «بوش پسر» برنامه آمریکا این بود که «خاورمیانه بزرگ»
یا در حقیقت خاورمیانه شامل کشورهای متعدد ولی کوچکتر، باید با زور و
بکارگیری نیروی نظامی پدید آید. رویداد یازدهم سپتامبر 2001 این بهانه را
به آمریکا داد که با یورش به افغانستان طالبان و القاعده را که خود برای
رویارویی با ارتش اشغالگر روسیه شوروی آن روز به وجود آورده بودند از قدرت
برکنار سازند و در ضمن اجازه ندهند که نیروی ائتلاف شمال که سال ها با
طالبان جنگیده و از حمایت مردمی برخوردار بود خلاء قدرت را در افغانستان پر
کند. سپس به بهانه آنکه صدام حسین- دیکتاتور عراق- دارای جنگ افزار هسته
است- که روشن شد نبود- و دادن وعده برقراری مردم سالاری و تحقق آزادی، بدون
موافقت شورای امنیت سازمان ملل و با وجود مخالفت چین و روسیه و نیز برخی
از هم پیمانان اروپائی مانند آلمان و فرانسه به عراق یورش بردند که نتیجه
آن کشته شدن صدها هزار تن و فرار و آوارگی چندین میلیون عراقی به کشورهای
همجوار شد و ملتی را به بدبختی و نابودی کشاندند.
اکنون
هم برای تبدیل عراق به سه کشور «کُرد، شیعه و سُنّی نشین» آدم کشان داعش
را که مجموعه ای از حرکت های تروریستی اسلام تندرو است به جان مردم آن
سامان انداخته اند. از آن جا که سیاست کاربردی زور و بمباردمان های هوایی و
اشغال نظامی با توجه به تلفات جانی فراوان و هزینه های مالی سنگینی، نتیجه
دلخواه را به بار نیاورد و مالیات دهندگان آن کشور نیز با ادامه آن به
مخالفت برخاستند، دولت آمریکا تصمیم گرفت نیروهای خود را از عراق خارج کرده
و در تدارک بیرون رفتن از افغانستان باشد.
- تفسیری است که البته صحت و سقم آن هنوز روشن نیست-
از
دیدی دیگر، اکنون که آمریکا نتوانسته است از راه های نظامی به هدف خود که
ایجاد «خاورمیانه بزرگ» است نائل آید، در صدد پشتیبانی از حرکت های
تروریستی سُنّی مذهب که از حمایت های گسترده مالی عربستان سعودی و قطر
برخوردارند می باشد. برخی از قدرت های اروپایی مانند انگلستان و فرانسه نیز
با سیاست آمریکا همراه هستند، همچنین جناح جنگ طلب در اسرائیل نیز که
هدفشان تجزیه کشورهای بزرگ منطقه است با آن موافقند.
جنگ
طلبان اسرائیل اساساً حضور کشورهای قوی در منطقه را دشمن بالقوه سیاست های
توسعه طلبانه خود در راه ایجاد اسرائیل بزرگ می دانند و مخالفت شدید آن ها
با احتمال اتمی شدن جمهوری اسلامی بیشتر به این خاطر است که جنگ افزار
هسته ای در منطقه تنها در اختیار آن کشور باشد. در این میان قطر و عربستان
هم هستند که سیاست خارجی منطقه ایشان رویارویی با جمهوری اسلامی و قطع کمر
بند شیعه است که از ایران، عراق و سوریه تا لبنان ادامه می یابد. سردمداران
این دو کشور درآمدهای هنگفت منابع طبیعی خود را در مسیر دامن زدن به جنگ
شیعه و سُنّی بکار گرفته اند. عربستان در این راه تا آن جا پیش رفته که با
اسرائیل هم پیمان شده است.
عربستان
و قطر که در فرستادن تروریست های اسلامی به لیبی هم آهنگی کامل داشتند از
فرصت به دست آمده، پس از سرنگونی قذافی برای به قدرت رساندن جهادی ها
استفاده کردند و سپس آنان را به سایر کشورهای مسلمان نشین و در درجه نخست
سوریه گسیل داشتند. آمریکا، انگلستان، فرانسه و اسرائیل نیز که سرنگونی
بشار اسد را به سود سیاست های خود می دانستند از آن حمایت کردند. ترکیه هم
که سقوط دولت علوی و جایگزین شدن یک قدرت سُنّی مذهب در همسایگی اش را به
سود خود ارزیابی می کرد پل رساندن مهمات به آنان از ترکیه به سوریه شد.
همکاری
های روسیه، جمهوری اسلامی و حزب الله لبنان در ارسال جنگ افزار و اعزام
جنگجو، و همچنین وتو چین و روسیه در شورای امنیت به قطعنامه پروازهای هوایی
و بمباران سوریه، عامل طولانی شدن جنگی شد که زمان آن را نهایت سه ماه پیش
بینی کرده بودند. جنایت هایی که تروریست های وهابی، سلبی و طالبان در
نقاطی که استقرار می یافتند انجام دادند از سویی و ایستادگی ارتش سوریه از
سوی دیگر جوّ داخلی را در میان مردم و کُردهای سوریه به سود اسد و به زیان
تروریست ها تغییر داد.
انتشار
عکس ها و ویدئوهایی پیرامون استفاده از بمب های شیمیائی توسط ارتش سوریه
تنش های شدیدی میان قدرت های غربی و روسیه پدید آورد که می توانست تا حد
برخوردهای نظامی پیش رود و جهان را به آتش و خون بکشاند.
پیشنهاد
پوتین در مورد تحویل دادن سلاح های شیمیایی سوریه به سازمان های مسئول بین
المللی و نیز آگاهی اوباما به نادرست بودن تبلیغات منتشر شده، مخالفت مجلس
عوام انگلستان با شرکت در جنگ و نیز مخالفت مردم فرانسه، جهان را از
احتمال درگیری در یک جنگ تمام عیار دور کرد.
سوریه
در قبال دریافت ضد موشک های اس 300 ار روسیه که دیوار دفاعی غیر قابل
نفوذی در برابر حمله های هوایی اسرائیل پدید می آورد پیشنهاد پوتین را
پذیرفت. ناکامی عربستان و قطر از پیروزی جهادی ها در سوریه این دو کشور را
به این نتیجه رساند که گروه تروریستی دیگری به نام حکومت «عراق و شامات»
ایجاد نمایند و با ارسال مهمات جنگی برای آن ها از راه ترکیه، دولت مالکی
را سرنگون ساخته و جهادی ها را به قدرت برسانند و عراق را سکوی پرش به سوی
سوریه کرده و پس از سرنگونی دولت علوی، از عراق و سوریه کشور واحدی ایجاد
نمایند.
اعلام
حکومت اسلامی و تعیین خلیفه برای مسلمانان جهان را می توان در راستای از
میان برداشتن دولت های شیعه مذهب و ایجاد خلافت اسلامی به سبک دوران عثمانی
پنداشت. در اوضاع و احوال کنونی چند حالت ممکن است در منطقه اتفاق افتد:
1- ایجاد سه کشور در عراق کنونی
2- تبدیل عراق و سوریه به کشوری که اکثریت آن با سُنّی ها باشد.
3- تجاوز به برخی از استان های مرزی ایران و ایجاد آشوب در مرزهای غربی، شمال غربی و شرقی.
در
این تفسیرها بیشتر از علت شکل گیری «داعش» در جهت تحقق «خاورمیانه بزرگ»
یاد شده است. گر چه هر یک از این دیدگاه ها گوشه هایی از حقیقت را بازگو می
کند ولی واقعیت فراتر از این هاست.
حقیقت
آن است که سیاست کاربردی سرمایه داری در مورد استثمار کشورهای عقب
نگاهداشته با سیاست استعمارگران گذشته فرقی نکرده، تنها شیوه اعمال آن ها
متفاوت است. استعمار با اشغال نظامی کشورها را به صورت مستعمره در می آورد،
سرمایه داری نیز همان سیاست را از راه ها و شیوه های دیگر بکار می برد.
سال
های پس از جنگ جهانی دوم، که مردم مستعمرات برای گسستن بندهای استعمار و
رسیدن به استقلال به پا خاسته بودند و سربازان خسته از جنگ کشورهای
استعمارگر نیز آمادگی جنگیدن برای حفظ مستعمرات را نداشتند استعمارگران ضمن
آنکه ناگزیر به دادن استقلال به مستعمرات شدند کوشیدند تا آن جا که ممکن
است عوامل وابسته به خود را وارد نهضت های استقلال طلبانه کرده و آنان را
در قدرت قرار دهند و در جاهائی هم که موفق به اجرای این برنامه نشدند دولت
های ملی را با کودتاهای نظامی سرنگون کردند و به آزار و کشتار آزادیخواهان و
غارت و چپاول ثروت های ملی آن ها ادامه دادند.
تاریخ
پس از جنگ جهانی دوم، دوران انجام کودتاهای پی در پی و سقوط دولت های ملی
در جهان سوم است. نظامیانی که با حمایت سرمایه داری قدرت را در دست می
گرفتند طبیعی بود که در خدمت منافع بیگانگان باشند تا مردم کشورهایشان.
در
سال های پایانی سده بیستم، سرمایه داری به این نتیجه رسید که از راه
دموکراسی هم می توان عوامل وابسته را به قدرت رساند و منافع خود را تأمین
کرد و نیاز به انجام کودتای نظامی نیست.
یکی
از شیوه های تسلط بر ملت های عقب نگاهداشته پشتیبانی و تقویت دولت هایی
بود که یا مستقیماً وابسته به نظام سرمایه داری بودند و یا آنکه سیاست شان
با منافع آن ها همسویی داشت. این پشتیبانی تا هنگامی که این گونه دولت ها
قادر به سرکوب و کشتار مردم شان بودند
ادامه می یافت، آن هنگام که امکان حفظ دولت های دست نشانده یا هم پیمان در
برابر قیام و خیزش های آزایدخواهانه وجود نداشت سرمایه داری به دو شیوه
عمل می کرد.
یک: عوامل وابسته به خود را وارد نهضت ها کرده و مسیر آن را منحرف می نمود.
دو: با تغییر دادن حکومت ها و جایگزین کردن نظام های به ظاهر مردمی و در عین حال وابسته، به سلطه خود ادامه می داد.
شیوه
دوم بیشتر در کشورهایی که مردم آن گرایش مذهبی دارند به ویژه کشورهای
مسلمان اعمال می شود. آنچه در میهن ما اتفاق افتاد و در تونس، مصر و ترکیه
عمل شد و ممکن است در عراق و سوریه نیز تکرار شود.
بنابراین،
یکی از ترفندهای سرمایه داری آن است که با وارد کردن عوامل خود به درون
نهضت های ملی گرا و آزادیخواه و در رأس قدرت قرار دادن آنان، نهضت را از
مسیر درست خارج نمایند. البته حرکت های اسلامی که با حمایت قدرت های جهانی
در کشورهای مسلمان جایگزین نظام های گذشته شده اند الزاماً به سود حامیان
خود عمل نمی کنند.
طالبان و القاعده را که آمریکا برای رویارویی با ارتش سرخ ایجاد کرده بود سرانجام رو در روی او قرار گرفت.
در
لیبی حرکت های اسلامی پس از سرنگونی هنوز باهم در پیکارند و کشور را دو
بخش کرده اند. در تونس خیزش آزادیخواهان کار را بر اسلامیان تندرو دشوار
کرده است. در مصر ارتش با یاری مردم گروه «اخوان المسلمینِ» مورد حمایت غرب
را از قدرت به زیر کشیده است.
در
سوریه جنایت های انجام گرفته توسط اسلام گرایان جهادی باعث محبوبیت اسد در
میان مردم شده است. حزب اسلام گرا ترکیه نیز گهگاه در برابر اسرائیل موضع
گیری هایی می کند که در تضاد با سیاست های غرب است.
جمهوری
اسلامی نیز باوجود نفوذ عوامل غرب در مراکز قدرت آن، در سی و شش سال گذشته
سیاست هایی اتخاذ کرده که با منافع غرب در تضاد بوده است.
نظام
مذهبی که غرب برای مقابله با روسیه شوروی آن روز و رخنه کردن در جمهوری
های مسلمان نشین آن کشور در ایران به قدرت رساند، اکنون مناسبات سیاسی و
اقتصادی اش با روسیه بیشتر از آمریکا و انگلستان است!
عربستان
و قطر و همچنین اسرائیل نباید مطمئن باشند که جهادی ها هیچگاه رو در روی
آن ها قرار نخواهند گرفت و با حمله به خاک اسرائیل در بلندی های جولان و
نیز ادعای خلافت اسلامی دشواری هایی برای حامیان خود ایجاد نخواهند کرد.
ملی
گرایان و آزادیخواهان ایران به این نتیجه درست رسیده اند که شرایط اسفناک و
خارج از تحمل حاکم بر کشور به خاطر وجود نظام استبداد مذهبی و جمهوری
اسلامی است باید بکوشند ضمن حفظ همبستگی ملی و ادامه پیکار در راه تحقق
آزادی های فردی و اجتماعی و استقرار مردم سالاری در دام اینگونه ترفندها
نیفتند و اجازه ندهند کسانی که خود عامل و بانی استقرار استبداد مذهبی بوده
اند و شریک جُرم همه جنایت هایی هستند که در سی و شش سال گذشته بر ملت
ایران گذشته است با کمک بلندگوهای بیگانه در نهضت نفوذ کنند و در رأس قدرت
قرار گیرند و بار دیگر جنبش ملی آزادیخواهانه ملت ایران را به کژراهه
بکشانند.