سی آی ای مبتکر و قاتل ابوبکر
البغدادی
مارک واندپیت Marc Vandepitte
مرکز پژوهشهای جهانی سازی، 5 نوامبر
2019
حالا که ابوبکر
البغدادی رهبر دولت اسلامی حذف شده استف بسیاری در ایالات متحده و غرب اظهار
خشنودی و آرامش می کنند. آنچه را که نمی
گویند، این است که این گروه تروریستی محصول سیاست خارجی خودشان در منطقه است.
پیدایش دولت اسلامی
در سال 2003، ایالات متحده و بریتانیا
عراق را اشغال کردند. در آن دوران موضوع القاعده یا دیگر گروه های تروریست جهاد
طلب در منطقه چندان مطرح نبود. پس از اشغال، ارتش ایالات متحد ه با قیام خشونت
آمیزی روبرو شد. برای سرکوب آن، اسکادرانهای مرگ را به کار برد، یعنی دقیقاً همان
روشی که در آمریکای لاتین به کار برده بود، یعنی با آنچه که آمریکائی ها « عملیات
سالوادور» می نامیدند. علاوه بر این، در این جنگ کثیف، بر اساس همان راه کار قدیمی
«اختلاف بیانداز حکومت کن»، اهل سنت و شیعیان را عمداً علیه یکدیگری تحریک کرده
بودند. در این تحریک جنون خشونت آمیز فرقه ای ست که القاعده به نام « دولت اسلامی
عراق» در عراق پا می گیرد.
سپس در سال 2011 به اصطلاح بهار عرب
به وقوع پیوست. ناتو برای سرنگونی قذافی با گروه مبارز اسلامی لیبی به رهبری
عبدالحکیم بلحاج رهبر قدیمی القاعده در لیبی همکاری کرد. وقتی در سوریه شورش شد،
بلحاج صدها مبارز مسلح را به این کشور گسیل کرد تا اسد را سرنگون کنند. سرویسهای
امنیتی ایالات متحده و بریتانیا برای انتقال سلاح های لیبی به شورشیان سوریه
همکاری کردند.
در سال 2012، ایالات متحده، ترکیه و
اردن یک اردوی تمرین و آموزش برای شورشیان سوری در صفاوی در شمال اردن ایجاد
کردند. مربیان فرانسوی و بریتانیائی نیز در این اردوگاه های آموزشی فعال بودند.
بخشی از گروه های شورشی بعداً به دولت اسلامی پیوستند.
بسیاری از سوریها در صفوف القاعده در
عراق بودند. در آغاز جنگ داخلی در سوریه[1] بسیاری
از آنان به کشور خودشان برگشتند و جبهۀ النصره را تشکیل دادند. در آوریل 2013،
ابوبکر البغدادی رهبر دولت اسلامی اعلام کرد که گروه او و النصره زیر نام دولت
اسلامی در عراق و در شامات (EIIL) در هم ادغام شده اند، سپس یک دولت
اسلامی در عراق و در سوریه (ISIS). با وجود
این القاعده فاصله گرفت و دو سازمان تروریستی راه خودشان را در پیش گرفتند.
در این لانۀ
زنبور است که دولت اسلامی در عراق و سوریه ISIS به وجود آمد
و قدرت گرفت، و بعداً دولت اسلامی IS نامیده شد. این
سازمان تروریستی خیلی سریع گسترش یافت و بخش وسیعی از منطقه را از سال 2014 متصرف
شد و در ماه ژوئن همان سال خلافت خود را اعلام کرد. اطلاعات نظامی ایالات متحده (DIA) از مدتها پیش اطلاع داشت که خلیفه در حال آمادگی ست. ولی به گفتۀ
مایکل فلین مشاور قدیمی امنیت ملّی در ریاست جمهوری ترامپ، دولت ایالات متحده
چشمهایش را در این مورد بست. چنین خلیفه ای پایگاه بسیار خوبی برای سنی ها را
تشکیل می داد و می توانست سوریه را تضعیف کند و نفوذ ایران شیعی مذهب را نیز کاهش
دهد.
گراهام فالر Graham Fuller یکی از معتبرترین تحلیلگران خاور میانه و مأمور قدیمی سی آی ای در
این مورد خیلی روشن بیان کرده است : « من فکر می کنم که ایالات متحده یکی از
آفرینشگران اصلی ISIS دولت اسلامی در عراق و سوریه است.
ایالات متحده ایجاد گروه دولت اسلامی را پیشبینی نکرده بود، ولی مداخلات مخرب
آمریکا درخاور میانه و جنگ در عراق علل بنیادی پیدایش گروه دولت اسلامی بوده است.»
هیچ چیز تازه ای
زیر آفتاب نیست
مناسبات پنتاگون
با گروه های اسلامگرای افراطی موضوع تازه ای نیست. از سال 1979 مجاهدین را به یاد بیاورید،
آنان توسط ایالات متحده به استخدام درآمدند، آموزش دیدند و سملح شدند تا برای
سرنگونی دولت کمونیست افغانستان مبارزه کنند. فیلم رامبو 3 با بازیگری سیلور
استالون برداشت هالیوودی از همین همکاریهاست. از همین گروه های مجاهدین است که
بعداً القاعده و بن لادن به وجود می آیند.
در سالهای 90،
مبارزان افراطی و خشونتبارتر طالبانی ها به همکار ممتاز واشنگتن در افغانستان
تبدیل شدند. این همکاری وقتی پایان پذیرفت که روشن شد که طالبانیها نمی توانند در
خدمت منافع ایالات متحده باشند.
طی جنگ داخلی در
یوگوسلاوی (1995-1992) هزاران مبارز القاعده با هواپیماهای پنتاگون به بوسنی منتقل
شدند تا از مسلمانان منطقه پشتیبانی کنند.
در سال 1996،
ارتش آزادیبخش کوزوو (UCK) توسط
افسران القاعده دقیقاً در آنسوی مرز با آلبانی آموزش دیده بودند. در همان وقت سربازان
بریتانیائی و آمریکائی به آنان کمک می کردند.
ما پیش از این
از همکاری بین گروه مبارزان اسلامی لیبی (GCIL) و ناتو
برای سرنگونی قذافی یاد کردیم. پس از 2011، این سازمان تروریستی با شورشیان
اسرامگرای مالی ائتلاف کرد. این ائتلاف با طوارقی ها شمال مالی را طی چندین ماه
اشغال کنند. به یمن بمبارانهای ناتو، گروه مبارزان اسلامی لیبی موفق شدند انبارهای
اسلحۀ ارتش لیبی را غارت کنند. همین سلاح هاست که امروز در سوریه، عراق، نیجریه،
چاد و مالی به کار برده می شود.
فینانسیال تایم
(Financial
Times) بین این رویدادها و رقابت جغرافیای سیاسی با چین
رابطه ای می بیند : « نظامی گرائی در سیاست
آمریکا در آفریقا پس از 11 سپتامبر همیشه موضوع بحث و جدل بوده است. این سیاست
نظامی گری در منطقه به مثابه تلاش برای تقویت کنترل منابع علیه نقش شکوفای تجاری
چین از سوی ایالات متحده تعبیر شده است.»
نمی توانیم
ندیده بگیریم که سرویسهای اطلاعاتی غربی به شکل مستقیم یا غیر مستقیم در فعالیتهای
تروریستی چچنها در روسیه و ایغوریها در چین دخالت داشته اند.
در نتیجه ما از
یک سیاست دائمی و با طرح و نقشۀ قبلی از سوی واشنگتن و هم پیمانانش برای حفظ کنترل
منطقه حرف می زنیم.
استراتژی هرج و
مرج
امروز، جنگ علیه
تروریسم به همان چیزی تبدیل شده که قرار
بود علیه آن بجنگند : گسترش تروریسم. عملیات های شکست خورده در عراق، افغانستان،
لیبی و سوریه به روشنی نشان می دهد که ایالات متحدۀ و غرب آنگونه که می خواستند
قادر به شکل دادن به منطقۀ خاور میانه نیستند.
واشنگتن و هم
پیمانانش در خطر از دست دادن کنترل بیش از پیش به بدترین نوع پیمانکاران مراجعه می
کنند. آنان از این نظریه دفاع می کنند که « اگر ما نتوانیم خودمان منطقه را کنترل
کنیم، پس هیچکس دیگری نباید بتواند منطقه را کنترل کند».
این همان پدیده
ای ست که می توانیم به نام استراتژی هرج و مرج تعریف کنیم، یا شاید بهتر این است
که آن را « هرج و مرج استراتژی » بنامیم. در هر صورت، این اوج اضمحلال اخلاق است. ولی
از یک موضوع می توانیم کاملاً اطمینان داشته باشیم، تروریسم در منطقه بدست آنانی
که بدان دامن زده اند از بین نخواهد رفت. یا همانگونه که یک منبع صادق مانند
دومینیک دو ویلپن Dominique de Villepin وزیر قدیمی
امور داخلی و وزیر امور خارجۀ به روشنی بیان کرده است :
« جنگهای شکسته
خورده در افغانستان، عراق و لیبی جدائی طلبی، دولتهای مضمحل، قانونگریزی گروه های
مسلح را تشویق می کند. هرگز این جنگها با اشغال مناطق نتوانست بر تروریستها غلبه
کند. بر عکس، در راستای قانونیت بخشیدن به افراطی ترینها انجامید... هر مداخلۀ غرب
شرایط مداخلۀ بعدی را ایجاد می کند. ما باید
این جنگها را متوقف کنیم.»
لینک متن اصلی :
ترجمۀ حمید محوی
پاریس، 9 نوامبر 2019
پی نوشت مترجم :
در وادی روزنامه نگاری اصطلاحی وجود دارد به نام «ارزش خبری»، مقالۀ
حاضر شاید به ویژه برای آنانی که سیر تحولی رویدادهای بین المللی را در رسانه ها
پی گیری کرده اند بی گمان شاید حرف تازه ای نداشته باشد، ولی یادآوری و تکرار نیز
جزئی از کارهای رسانه هاست و چه بسا که ما در این تکرارها با تداعی معانی آزاد با
مونتاژ رویداها و مسائل قدیم و جدید به مفهوم یا موضوع تازه ای دست بیابیم.
اگر به طبل قبیله ای اپوزیسیون های پنتاگونی مزدور خائن گوش کنیم که هم
پای داعش به گله سگهای خانه زاد جنایتکاران جهان سرمایه داری تعلق دارند از وقتی
که ایالات متحده برجام را بی اعتبار اعلام کرد و تنش با ایران بالا گرفت، صدای
پارس این سگهای اشرافی را به شکل تازه نفس تری می شنویم و گوئی بوی تاج و تخت به
پوزه هایشان رسیده است. همین سگهای خانه زاد در دورانی که ایالات متحده افغانستان
را اشغال می کرد، همه جا جار می زدند که به زودی در افغانستان دموکراسی کولاک
خواهد کرد، و دائماً به کمونیستها چنگ و دندان نشان می دادند که بیائید و ببینید
که با دوران جدید نئولیبرالیسم دیگر نمی توانیم با مفاهیم قدیمی به ملاقات جهان
برویم. و مارکسیسم مقوله ای باطل شده است. این سگهای خانه زاد در همۀ تجاوزات
آمریکائی به مردم جهان با پا رکابی الزامی و دائمی و سیستمیکِ نوکران اروپائی اش
طبل قبیلۀ خودشان را به صدا در می آوردند تا نوید جهانی بهتر را بگوش بنی بشر
برسانند که بیائید و ببینید که دوران دیکتاتورها به پایان رسیده و نوید می دادند
که به زودی نوبت «دموکراسی» برای ایران نیز فرا خواهد رسید. ین روزها بقول معروف
که می گویند «وقتی آب سر بالا برود قورباغه هم هفتیر کش می شود» یک عده پرچم
اهورامزدا و کوروش و داریوش و اسکندر مقدونی را به اهتزاز درآورده اند و از هر
گوشۀ « دولت گذار » پیغامهای ما نوکریم ما چاکریم برای ایالات متحده تا پژوهشهای
فاضل غیبی که در بزرگداشت دویستمین زادروز باب کوشیده است تا بین « جنبش
بابی» و «سرشت فرهنگ ایرانی» پلی بزند تا آلترناتیو نوینی برای اسلام در ایران
عرضه کند. بازار خیلی شلوغ است. با وجود
این می توانیم حدس بزنیم و من نیز در اینجا فعلاً خیلی با احتیاط نتیجه می گیرم که
این جریانهای مدافع امپریالیسم و نئو لیبرالیسم که دائماً مسائل فرعی را بجای
مسائل اصلی می خواهند به ما بفروشند ( در ادامۀ فروش منافع شخصی در نظام بورژوائی
بجای منافع عمومی) در مقولۀ « جنگ ترکیبی » یا جنگ نسل پنجم که ایران یکی از اهداف
آن می باشد قابل بررسی بوده و مفهوم نهائی خود را نشان می دهد.
البته « جنگ نسل پنجم » که در آینده با بررسی نوشته های به ویژه آندریوف کوریبکو بیشتر دربارۀ آن خواهیم گفت یکی از دیدگاه هائی ست که حتماً
در پیوند با مفهوم نئولیبرالیسم ما را به واقعیت مسائل امروز جهان نزدیکتر می کند.
حمید محوی
[1] مترجم :
متأسفانه برخی تحلیلگران و روزنامه نگاران با بی احتیاطی برای جنگ در سوریه به شکل
« جنگ داخلی » می نویسند این اشتباه محض
است، ولی من فقط متن نویسنده را ترجمه کردم. در واقع جنگ در سوریه یک تهاجم صرفاً
و اکیداً خارجی ست، ولی البته به شکل طبیعی از عوامل و عناصر داخلی نیز برای این
طرح امپریالیستی استفاده کرده اند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر