جهان به اردوگاه بزرگ مرگ تبدیل شده است
www.warandpeace.ru/ru/commentaries/view/59632/
برگردان: ا. م. شیری
www.eb1384.wordpress.com
خصایل غیرانسانی با سرعت جهان را در می نوردد، و مسئله فقط بر سر این موضوع نیست که رسانه های جمعی هر روز از قتل انسانها در نقاط مختلف جهان خبر می دهند، بلکه، صفحات اینترنت نیز با فیلمهای زنده شکنجه و کشتار انسانها انباشته است. تغییر سمت بنیادی سالهای اخیر عبارت از این است که یک گروه مشخصی از کشورها مدیریت قضاوت و مجازات را به حق اختصاصی خود تبدیل کرده و جمعیت نیز در مواجه با خشونت، دیگر بهت زده نمی شود.
هشت سال قبل، جهان بخاطر اشغال عراق از سوی آمریکا به خشم آمد. نه تنها در کشورهای اسلامی، حتی در کشورهای آمریکا و اروپا هزاران نفر تظاهرات اعتراضی برگزار کردند. عکسهای شکنجه زندانیان عراقی بدست نظامیان آمریکا و انگلیس مدتها به موضوع اصلی رسانه های جهان بدل شدند. رسوایی زندانهای اوغریب، گوانتانامو و زندانهای مخفی سیا در اروپا همراه با تصاویر قتل گروگانها در سایتهای بنیادگرایان اسلامی بازتاب گسترده ای یافتند. روزنامه نگاران در باره اوجگیری موج توحش نه فقط در شرق، حتی در کشورهای غربی که تمدن خود را به رخ می کشند، سخنها گفتند.
امروز جامعه جهانی براحتی ناظر آن است که بمب افکنهای انگلیسی و فرانسوی لیبی را زیر و زیر می کنند و واقعیتهای مشخص خشونت علیه اسرا و مردم غیرنظامی هیچکس را تکان نمی دهد. تا همین چندی پیش سردبیری مجله آلمانی اشپیگل از در اختیار داشتن چهار هزار قطعه عکس و ویدئوفیلم خبر داد که نشان می دهد نظامیان آمریکا برای تفریح و سرگرمی مردم افغانستان را به قتل می رسانند. گرچه این مسئله توجه دادستانی ارتش و هفته نامه آمریکایی «نیویورکر» را بخود معطوف داشت، اما، برای بقیه خبر تازه ای نبود. در متن همه آن حوادثی که در طول ده سال در افغانستان، هشت سال در عراق و در سه ماه اخیر در لیبی روی می دهد، خودافشاگری چند بیمار سادیستی دانه ریز، اهمیت جدی کسب نمی کند.
بهره گیری از هواپیماهای بی خلبان و دیگر تسلیحات کنترل از راه دور برای وارد آوردن ضربه، نه فقط خصلت جنگ را دگرگون ساخت، حتی روانشناسی اجتماعی در کشورهای متمدن را نیز بسرعت به این مسئله عادت داد که نسبت تلفات در محدوده یک به صد (١ به ١٠٠) در نوسان است. به همین جهت، بمناسبت مرگ شش نظامی ایتالیایی در افغانستان، در ایتالیا عزای عمومی اعلام شد ولی در مقابل کشتار اتفاقی مردم عراق، افغانستان، پاکستان و لیبی در جریان عملیات نظامی، صدای کسی درنمی آید. در طول تمام سالهای جنگ در افغانستان، ٤٧ نظامی آلمانی کشته شده ولی شمار «قربانیان اتفاقی» در میان مردم عادی در همین افغانستان و پاکستان سر به هزاران نفر می زند. در مدت هشت سال جنگ در عراق، در حدود ٤۵٠٠ نظامی آمریکایی و بیش از یک میلیون مردم عیرنظامی کشته شدند.
حق سرکوبی خونین عبرت آمیز موضوع بحث دیگری است. یوگسلاوی را بخاطر «رئیس جمهور بد» آن بمباران کرده و سپس او را به دادگاه بین المللی کشاندند که در آنجا هم جان سپرد. جامعه جهانی چنان وانمود کرد که گویی همه چیز رو براه است و تنظیم کنندگان سیاست جهانی فهمیدند که می توانند کار خود را به همین منوال ادامه دهند. افغانستان قربانی انفجار برجهای دو قلو گردید و عراق فدای گناهان صدام. امروز با اینکه همه هیولاها کشته شده اند، ولی قتل عامها همچنان ادامه دارد و پایان آنها نیز دیده نمی شود.
لیبی بعنوان هدف بعدی «بمبارانهای بشردوستانه» انتخاب گردید که خود آن، بهترین مثال وقاحت و بیدادگری مدافعان دمکراسی می باشد. از همان روز اول، شورشهای مسلحانه را «تظاهرات مسالمت آمیز» معرفی کردند و قطعنامه پرواز ممنوع در آسمان لیبی روزانه ١۵٠ حمله هوایی را در پی آورد. البته، روزانه ٣٠٠ حمله برنامه ریزی شده بود، منتها از تأمین هزینه آنها عاجز ماندند. و البته که هدف از همه اینها، نجات مردم غیرنظامی بود که اکنون زیر بمبارانهای ائتلاف غرب کشته می شوند.
امروز دیگر چهره واقعی شورشیان لیبی در نزد کسی ایجاد شبهه نمی کند. صفحات اینترنت از ویدئوفیلمهای تسویه حساب جنون آمیز با هواداران قذافی پر است که اتفاقا خود همین شرکت کنندگان «تفریحات» فیلمبرداری کرده اند. البته، مبتکر این اعمال آمریکایی ها و انگلیسیها بودند و حالا، خود آنها باندها را تغذیه می کنند. تفاوت، اما، عبارت از این است که هیچ کس به فکر محاکمه آنها نیست. برای اینکه حق الزحمه قساوت دریافت گردیده و دادگاه لاهه برای رسیدگی به پروده شخصی قذافی آماده شده است.
همچنین صرفنظر از اینکه هیچگونه سند معتبری دال بر مجرمیت قذافی ارائه نشده، حتی سازمان جهانی عفو بین الملل نیز رسما اعلام کرد که هیچگونه سندی برای اثبات هیچ یک از موارد اتهام اعلام شده برعلیه رهبر لیبی وجود ندارد. البته که این مسئله هیچ کسی را ناراحت نمی کند. زیرا، همه بسیار خوب می دانند که مسئله نه بر سر ارتکاب جرم، بلکه عبارت از آن است که قذافی هم باید مثل صدام حسین، بدون آنکه تسلیحات کشتار جمعی در عراق یافت شود، به زیر کشیده شد و حلق آویز گردید، سرنگون و نابود شود.
مهم این است که هیچکس هدف اصلی حمله را پنهان نمی کند. مقامات رسمی آمریکا و اروپا حتی بخود اجازه می دهند بطور تقریباًَ آشکار بگویند هدف اصلی بمبارانها، خود رهبر جماهیری می باشد. در چنین وضعیتی صحبت از دفاع از شهروندان غیرنظامی، چیزی جز بسته بندی زیبای ته مانده های شرف شرکت کنندگان این جنایات نیست. مسئله دیگر اینکه، جهان چگونه به چنین جایگاهی رسید؟ چگونه جامعه بین المللی توانست معاهدات و قوانین قویا انساندوستانه امضاءشده پس از جنگ جهانی دوم را به ابزار نسل کشی تبدیل کند؟
بعید نیست که جنبه های بین تمدنی جنگهای اخیر که در آنها شخصیت دشمن بیش از حد با خصایل ناسیونالیستی و نژادپرستی رنگ آمیزی شده و اغلب بصورت نژادپرستانه در زندگی روزمره بازتاب می یابد، نقش تعیین کننده ای بازی می کند. در نتیجه، در چشم طرفهای درگیر، طرف مقابل نه تنها محروم از صفات طبیعی انسانی و دشمن، حتی بمثابه «غیرانسان» مستحق همه نوع قساوت، دیده می شود.
دقیقا با چنین روحی جون مک کین، سناتور جمهوریخواه، بعدها رقیب اوباما در انتخابات ریاست جمهوری نقطه نظر خود را در آغاز هزاره دوم بیان کرد. او با خشمگینی کاملا بحق از اعدام گروگان آمریکایی توسط اسلامگرایان گفت: «اینک بر همگان روشن است که اینها آدم نیستند». و بعید نیست که دقیقاًَ همین سخنان، ضرب در وقاحت رهبران و تجارب پیشبرد جنگ در کشورهای مختلف، موجب تحرک و توجیه قلدریهای گسترده ای گردید که دهها آمریکایی جوان برعلیه زندانیان عراقی به اجرا گذاشتند.
پنجاه سال پس از تصویب بیانیه حقوق بشر، کنوانسیون ژنو دایر بر منع شکنجه و بسیاری اسناد مهم دیگر، معلوم گردید که همه این انساندوستی ها یک ریاکاری محض هستند. چرا که از یک سو، زندگی انسان بدرستی بالاترین ارزش شمرده می شود و از سوی دیگر، هیچ ارزشی ندارد. و معیار معمولی برای تشخیص اینکه این یا آن فرد، این و یا آن گروه به کدام دسته تعلق دارد، معیار شهروندی و وفاداری به تمدن ایده آل غرب بحساب می آید. بر اساس همین منطق، بدوی های گمنام – عراقیها و افغانیها- «غریبه اند» و اگر آنها را «تصادفا» می کشند، هیچ اتفاق بدی هم نمی افتد، اما شهروندان کشورهای متمدن- «خودی هستند».
این حقوق فرضی برای یکی و بی حقوقی کامل برای دیگری، جنگهای ده سال اخیر را به مهمترین وسیله نسل کشی ملتها، نژادپرستی و نمود ایدئولوژیک بدل ساخته است. و این واقعیت که یک کشور در مقام مدیرکل انجام وظیفه می کند، جهان را به یک اردوگاه بزرگ مرگ تبدیل کرده که بر سردر آن کلمات «ارزشهای انسانی» و «حقوق بشر» نقش بسته است.
منبع: «utra.ru»، ناتالیا
يکشنبه ۲٦ تير ۱٣۹۰
www.warandpeace.ru/ru/commentaries/view/59632/
برگردان: ا. م. شیری
www.eb1384.wordpress.com
خصایل غیرانسانی با سرعت جهان را در می نوردد، و مسئله فقط بر سر این موضوع نیست که رسانه های جمعی هر روز از قتل انسانها در نقاط مختلف جهان خبر می دهند، بلکه، صفحات اینترنت نیز با فیلمهای زنده شکنجه و کشتار انسانها انباشته است. تغییر سمت بنیادی سالهای اخیر عبارت از این است که یک گروه مشخصی از کشورها مدیریت قضاوت و مجازات را به حق اختصاصی خود تبدیل کرده و جمعیت نیز در مواجه با خشونت، دیگر بهت زده نمی شود.
هشت سال قبل، جهان بخاطر اشغال عراق از سوی آمریکا به خشم آمد. نه تنها در کشورهای اسلامی، حتی در کشورهای آمریکا و اروپا هزاران نفر تظاهرات اعتراضی برگزار کردند. عکسهای شکنجه زندانیان عراقی بدست نظامیان آمریکا و انگلیس مدتها به موضوع اصلی رسانه های جهان بدل شدند. رسوایی زندانهای اوغریب، گوانتانامو و زندانهای مخفی سیا در اروپا همراه با تصاویر قتل گروگانها در سایتهای بنیادگرایان اسلامی بازتاب گسترده ای یافتند. روزنامه نگاران در باره اوجگیری موج توحش نه فقط در شرق، حتی در کشورهای غربی که تمدن خود را به رخ می کشند، سخنها گفتند.
امروز جامعه جهانی براحتی ناظر آن است که بمب افکنهای انگلیسی و فرانسوی لیبی را زیر و زیر می کنند و واقعیتهای مشخص خشونت علیه اسرا و مردم غیرنظامی هیچکس را تکان نمی دهد. تا همین چندی پیش سردبیری مجله آلمانی اشپیگل از در اختیار داشتن چهار هزار قطعه عکس و ویدئوفیلم خبر داد که نشان می دهد نظامیان آمریکا برای تفریح و سرگرمی مردم افغانستان را به قتل می رسانند. گرچه این مسئله توجه دادستانی ارتش و هفته نامه آمریکایی «نیویورکر» را بخود معطوف داشت، اما، برای بقیه خبر تازه ای نبود. در متن همه آن حوادثی که در طول ده سال در افغانستان، هشت سال در عراق و در سه ماه اخیر در لیبی روی می دهد، خودافشاگری چند بیمار سادیستی دانه ریز، اهمیت جدی کسب نمی کند.
بهره گیری از هواپیماهای بی خلبان و دیگر تسلیحات کنترل از راه دور برای وارد آوردن ضربه، نه فقط خصلت جنگ را دگرگون ساخت، حتی روانشناسی اجتماعی در کشورهای متمدن را نیز بسرعت به این مسئله عادت داد که نسبت تلفات در محدوده یک به صد (١ به ١٠٠) در نوسان است. به همین جهت، بمناسبت مرگ شش نظامی ایتالیایی در افغانستان، در ایتالیا عزای عمومی اعلام شد ولی در مقابل کشتار اتفاقی مردم عراق، افغانستان، پاکستان و لیبی در جریان عملیات نظامی، صدای کسی درنمی آید. در طول تمام سالهای جنگ در افغانستان، ٤٧ نظامی آلمانی کشته شده ولی شمار «قربانیان اتفاقی» در میان مردم عادی در همین افغانستان و پاکستان سر به هزاران نفر می زند. در مدت هشت سال جنگ در عراق، در حدود ٤۵٠٠ نظامی آمریکایی و بیش از یک میلیون مردم عیرنظامی کشته شدند.
حق سرکوبی خونین عبرت آمیز موضوع بحث دیگری است. یوگسلاوی را بخاطر «رئیس جمهور بد» آن بمباران کرده و سپس او را به دادگاه بین المللی کشاندند که در آنجا هم جان سپرد. جامعه جهانی چنان وانمود کرد که گویی همه چیز رو براه است و تنظیم کنندگان سیاست جهانی فهمیدند که می توانند کار خود را به همین منوال ادامه دهند. افغانستان قربانی انفجار برجهای دو قلو گردید و عراق فدای گناهان صدام. امروز با اینکه همه هیولاها کشته شده اند، ولی قتل عامها همچنان ادامه دارد و پایان آنها نیز دیده نمی شود.
لیبی بعنوان هدف بعدی «بمبارانهای بشردوستانه» انتخاب گردید که خود آن، بهترین مثال وقاحت و بیدادگری مدافعان دمکراسی می باشد. از همان روز اول، شورشهای مسلحانه را «تظاهرات مسالمت آمیز» معرفی کردند و قطعنامه پرواز ممنوع در آسمان لیبی روزانه ١۵٠ حمله هوایی را در پی آورد. البته، روزانه ٣٠٠ حمله برنامه ریزی شده بود، منتها از تأمین هزینه آنها عاجز ماندند. و البته که هدف از همه اینها، نجات مردم غیرنظامی بود که اکنون زیر بمبارانهای ائتلاف غرب کشته می شوند.
امروز دیگر چهره واقعی شورشیان لیبی در نزد کسی ایجاد شبهه نمی کند. صفحات اینترنت از ویدئوفیلمهای تسویه حساب جنون آمیز با هواداران قذافی پر است که اتفاقا خود همین شرکت کنندگان «تفریحات» فیلمبرداری کرده اند. البته، مبتکر این اعمال آمریکایی ها و انگلیسیها بودند و حالا، خود آنها باندها را تغذیه می کنند. تفاوت، اما، عبارت از این است که هیچ کس به فکر محاکمه آنها نیست. برای اینکه حق الزحمه قساوت دریافت گردیده و دادگاه لاهه برای رسیدگی به پروده شخصی قذافی آماده شده است.
همچنین صرفنظر از اینکه هیچگونه سند معتبری دال بر مجرمیت قذافی ارائه نشده، حتی سازمان جهانی عفو بین الملل نیز رسما اعلام کرد که هیچگونه سندی برای اثبات هیچ یک از موارد اتهام اعلام شده برعلیه رهبر لیبی وجود ندارد. البته که این مسئله هیچ کسی را ناراحت نمی کند. زیرا، همه بسیار خوب می دانند که مسئله نه بر سر ارتکاب جرم، بلکه عبارت از آن است که قذافی هم باید مثل صدام حسین، بدون آنکه تسلیحات کشتار جمعی در عراق یافت شود، به زیر کشیده شد و حلق آویز گردید، سرنگون و نابود شود.
مهم این است که هیچکس هدف اصلی حمله را پنهان نمی کند. مقامات رسمی آمریکا و اروپا حتی بخود اجازه می دهند بطور تقریباًَ آشکار بگویند هدف اصلی بمبارانها، خود رهبر جماهیری می باشد. در چنین وضعیتی صحبت از دفاع از شهروندان غیرنظامی، چیزی جز بسته بندی زیبای ته مانده های شرف شرکت کنندگان این جنایات نیست. مسئله دیگر اینکه، جهان چگونه به چنین جایگاهی رسید؟ چگونه جامعه بین المللی توانست معاهدات و قوانین قویا انساندوستانه امضاءشده پس از جنگ جهانی دوم را به ابزار نسل کشی تبدیل کند؟
بعید نیست که جنبه های بین تمدنی جنگهای اخیر که در آنها شخصیت دشمن بیش از حد با خصایل ناسیونالیستی و نژادپرستی رنگ آمیزی شده و اغلب بصورت نژادپرستانه در زندگی روزمره بازتاب می یابد، نقش تعیین کننده ای بازی می کند. در نتیجه، در چشم طرفهای درگیر، طرف مقابل نه تنها محروم از صفات طبیعی انسانی و دشمن، حتی بمثابه «غیرانسان» مستحق همه نوع قساوت، دیده می شود.
دقیقا با چنین روحی جون مک کین، سناتور جمهوریخواه، بعدها رقیب اوباما در انتخابات ریاست جمهوری نقطه نظر خود را در آغاز هزاره دوم بیان کرد. او با خشمگینی کاملا بحق از اعدام گروگان آمریکایی توسط اسلامگرایان گفت: «اینک بر همگان روشن است که اینها آدم نیستند». و بعید نیست که دقیقاًَ همین سخنان، ضرب در وقاحت رهبران و تجارب پیشبرد جنگ در کشورهای مختلف، موجب تحرک و توجیه قلدریهای گسترده ای گردید که دهها آمریکایی جوان برعلیه زندانیان عراقی به اجرا گذاشتند.
پنجاه سال پس از تصویب بیانیه حقوق بشر، کنوانسیون ژنو دایر بر منع شکنجه و بسیاری اسناد مهم دیگر، معلوم گردید که همه این انساندوستی ها یک ریاکاری محض هستند. چرا که از یک سو، زندگی انسان بدرستی بالاترین ارزش شمرده می شود و از سوی دیگر، هیچ ارزشی ندارد. و معیار معمولی برای تشخیص اینکه این یا آن فرد، این و یا آن گروه به کدام دسته تعلق دارد، معیار شهروندی و وفاداری به تمدن ایده آل غرب بحساب می آید. بر اساس همین منطق، بدوی های گمنام – عراقیها و افغانیها- «غریبه اند» و اگر آنها را «تصادفا» می کشند، هیچ اتفاق بدی هم نمی افتد، اما شهروندان کشورهای متمدن- «خودی هستند».
این حقوق فرضی برای یکی و بی حقوقی کامل برای دیگری، جنگهای ده سال اخیر را به مهمترین وسیله نسل کشی ملتها، نژادپرستی و نمود ایدئولوژیک بدل ساخته است. و این واقعیت که یک کشور در مقام مدیرکل انجام وظیفه می کند، جهان را به یک اردوگاه بزرگ مرگ تبدیل کرده که بر سردر آن کلمات «ارزشهای انسانی» و «حقوق بشر» نقش بسته است.
منبع: «utra.ru»، ناتالیا
يکشنبه ۲٦ تير ۱٣۹۰