بازهم تهديدهای تکراری عليه تهران: جنگ عليه ايران میتواند به معنای انقراض اسرائيل صهيونيستی باشد.
mahvash n
http://www.edalat.org/sys/content/view/6729/1/
*تارنگاشت عدالت*
*منبع: عصر ما
نويسنده: نورمن پش*
*بازهم تهديدهای تکراری عليه تهران: جنگ عليه ايران میتواند به معنای انقراض
اسرائيل صهيونيستی باشد.*
سازمان سيا ادارهای نيست که شهرتی خوب و جدی داشته باشد. خوب نيست به آن زياد
اعتماد کرد. از طرف ديگر نبايد پنداشت که اين سازمان جاسوسی قادر نيست در اين
يا آن مورد مشخص به نتايج و شناختهای درستی برسد. مثلاً يکی از کارهای پژوهشی
اين سازمان که روز ۱۲ فوريه ۲٠٠۹ انتشار يافت که «در صورت ادامه روند کلی به
صورت جاری... انقراض اسرائيل صهيونيستی را در ۲٠ سال آينده» پيشبينی میکند.
سازمان سيا اين روند را نتيجه گرايشات هستهای تهران نمیداند. خير، اين
پيشبينی نتيجه اين برآوردی است که «... بسيار غيرمحتمل است که رهبری اسرائيل
حاضر به پذيرفتن کوچکترين مصالحهای باشد تا با همسايگان و مردم نااميد آن که
روزبهروز به تعدادشان افزوده میگردد و خواهان اجرای عدالت و حفظ مرتبت خود
هستند به تفاهم برسد.» اين سند فوراً ناپديد شد، زيرا فرض نامبرده بسيار واقعی
به نظر میرسيد و به طور خطرناکی نيز با پيشبينی رييسجمهور ايران محمود
احمدینژاد در مورد سقوط اسرائيل همخوانی داشت. در آنزمان لئون پانهتا مدير
سازمان سيا بود و ظاهراً بر سند نامبرده صحه گذارده بود. هنگامی که او در
اکتبر سال جاری عازم اسرائيل شد، وزير دفاع ايالات متحده آمريکا شده بود و سند
مزبور را در جيب خود حاضر داشت. رهبران اسرائيل خيلی عصبانی شدند ولی نه به
خاطر اين هشدار که انسان نمیتواند آينده خود را به زور ارتش تضمين کند، بلکه
به خاطر اين هشدار که اسرائيل نمیتواند به طور نامحدود دل به کمکهای مالی
آمريکا ببندد. يا بايد با فلسطينیها صلح کند و يا نابود شود.
*کشور ناموفق
*آمريکا با يک مخمصه واقعی روبهروست. از يک طرف میخواهد کشوری را نجات دهد
و بر پا نگاه دارد که به طور فزاينده نشانههای يک کشور در حال زوال را از خود
بروز میدهد و از طرف ديگر میخواهد کشوری را نابود کند که با وجود تحريمها و
منزوی کردنها در بين کشورهای عربی منطقه روزبهروز نقش تعيين کنندهتری برای
خود کسب کرده است.
نبايد آنچه را که زبيگنيو برژينسکی، مشاور مسايل خارجی رؤسای جمهور آمريکا از
جيمز کارتر تا باراک اوباما در اواخر دهه ۹٠ به عنوان هدف ژئواستراتژيکی
واشنگتن با عبارت «خاورميانه بزرگ» بيان داشت، از ياد برد: تربيت کليه کشورها
از ترکيه تا پاکستان در جهت تأمين منافع آمريکا، به کمک هر نوع ابزار و وسيله
لازم. همه رؤسای جمهور آمريکا تاکنون در مورد کليه کشورها بدون در نظر گرفتن
مخاطرات ناشی از آن موفق بوده اند، البته به استثنای ايران. اما اکنون مقدمات
سرنگونی آخرين سنگر «ضدآمريکايی» در خاورميانه که توسط رژيمهای دستنشانده
محاصره گرديده، فراهم میگردد.
در آوريل ۲٠۱۱ مدير سابق آژانس بينالمللی اتمی، محمد البرادعی در يک مصاحبه
مطبوعاتی گفت که آمريکايیها و اروپايیها در مجادله اتمی هرگز علاقهای به
مصالحه با دولت ايران نداشتند، برعکس معتقد به «تغيير رژيم به هر وسيله لازمی»
بودند. جانشين او، يوکيا آمانو دو ماه بعد از انتخاب خود در سال ۲٠٠۹ به سفير
آمريکا گلين ديويس قول داد وظيفه خود را در هماهنگی کامل با تصميمات کليدی-
استراتژيکی آمريکا در رابطه با مسأله ايران انجام دهد. هرچند گزارش وی در
نوامبر ۲٠۱۱ دادهها و اطلاعات قديمی را از نو تعبير کرده و به کمک سرويسهای
جاسوسی خارجی اتهامات بيشتری عليه ايران جمعآوری نموده بود ولی او جرأت نکرد
رهبری ايران را مشخصاً متهم به توليد سلاحهای هستهای بنمايد. با اين حال
کافی بود که باز تحريمهای جديد در نظر گرفته شود و تهديدهای مختلف به استفاده
از کليه ابزار و وسايل لازم اعلام گردد.
از تجربيات کشور همسايه، عراق میدانيم که تحريمها ايرانيان را مجبور به ترک
برنامه اتمی خود نخواهد کرد. در نتيجه اين سؤال باقی میماند: آيا جنگ عليه
ايران غيرقابل اجتناب است؟ تقريباً هر هفته تهديدهای مربوطه از طرف اسرائيل،
چه از طرف دولتمردان و چه نظاميان شنيده می شود. و به همين شکل از طرف آمريکا
به طور منظم خبر طرحهای حمله به ايران انتشار میيابد. اقتصاددان آمريکايی،
دانيل السبرگ که در دهه هفتاد افتضاح پنتاگون را افشا کرده بود، حتا در سال
۲٠٠۶ از طرح حمله آمريکا مطلع بود: «رييسجمهور آمريکا جورج دبليو بوش و
معاونش ريچارد چينی چنين افکاری را از ۱۸ ماه پيش در سر میپروراندند. آنها
از ستاد نظامی خود محرمانه خواستند تا طرح حمله اتمی به تأسيسات اتمی زيرزمينی
ايران و همچنين حملات گسترده هوايی به تأسيسات نظامی و انرژی و ستادهای
فرماندهی را فراهم سازند. فيليپ جيرالدی يکی از کارمندان سابق سازمان جاسوسی
سيا يک سال پيش در American Conservative گزارش کرد که دفتر معاون رييسجمهور
چينی امکانات حمله برای «حملات هوايی به ايران در سطح گسترده به کمک سلاحهای
هستهای و غيرهستهای» را مورد بررسی قرار داده بود. «چندين افسر بلندپايه
نيروی هوايی» که در اين برنامهريزی شرکت داشتند، «در مورد پیآمدهای مسؤوليت
خود شوکه شده بودند که چگونه يک حمله اتمی بیدليل به ايران برنامهريزی
میگردد و هيچکس برای آنکه جريان ترقی و پيشرفت خود را به خطر نيافکند، دست
به اعتراض نمیزند.» (فرانکفورتر روندشاو ۱۳ دسامبر ۲٠٠۶)
*تحريمهای سنگينتر
*چنين اخباری از آن پس تمامی نداشت. اينکه دستگاههای ادارای بعدی تاکنون
درايت به خرج داده اند، نتيجه دانش آنها است که دريافته اند حمله نظامی به
تأسيسات اتمی ايران تمام برنامه اتمی اين کشور را به تعويق خواهد افکند، لکن
قادر نيست آن را از ميان بردارد. البته اين بدان معنی نيست که آنها طرح
قهرآميز «تغيير رژيم» را به کلی به کنار نهاده اند. اوباما در سال گذشته به
سران کشورهای ترکيه و برزيل نامهای نوشت و از آنها خواست ايران را متقاعد
سازند که ۱۲٠٠ کيلوگرم اورانيوم غنیشده خود را در ترکيه انبار کند. سه هفته
بعد هر دو دولت با رهبری ايران به توافق رسيدند. اما دولت آمريکا ديگر
علاقهای نداشت و خواستار تحريمهای شديدتر شد. حتا اگر دولت واشنگتن تاکنون
از اجرای برنامههای جنگی خود خودداری کرده، با اين حال بزرگترين خطر از جانب
بيتالمقدس و رژيم خشن بنيامين نتانياهو/آويگدور ليبرمان ناشی میگردد.
يک بار در ژوئن ۱۹۸۱ جنگندههای نيروی هوايی اسرائيل با موفقيت نيروگاه اتمی
عراق را در التويثه کمی قبل از به پايان رسيدن آن نابود ساختند. عمليات
ساختمانی آن زير کنترل آژانس بينالمللی اتمی قرار داشت که البته اسرائيل به
آن مشکوک بود. شورای امنيت سازمان ملل فوراً واکنش نشان داد و با رأی ايالات
متحده آمريکا اين «حمله زودرس» را به علت «به خطر افکندن صلح و امنيت
بينالمللی» و همينطور «نقض صريح منشور سازمان ملل متحد و قوانين رفتار
بينالمللی» محکوم کرد. شورای امنيت از اسرائيل خواست «در آينده دست از چنين
حملات و تهديدهايی بردارد.» البته اقدامات تضييقی عليه اين کشور در اثر وتوی
آمريکا ميسر نشد. معلوم بود که اين سرزنش توخالی اسرائيل را از تکرار عمل خويش
باز نخواهد داشت. در نتيجه نيروی هوائی اسرائيل در سال ۲٠٠۷ تأسيسات اتمی در
حال ساختمان سوريه را بمباران کرد که اين بار نه شورای امنيت و نه ليگ عرب
واکنش نشان ندادند.
به مراتب خطرناکتر از ماجراجويیهای اين باند بیمسؤوليت دونفره
نتانياهو/ليبرمان، پشتيبانی ايالات متحده آمريکا از سياستهای اين کشور است
که پس از هر اقدام تبهکارانه آن هر نوع اقدام تضييقی و تحريمی را مانع
میگردد. اين سياست دروازه را به روی ادامه خودسریهای تلآويو باز میکند.
اين سياست نه در کاخ سفيد و نه در پنتاگون، بلکه در کنگره طراحی میشود، که از
نتانياهو در بازديد آخر وی استقبال بینظيری کرد. هرکس که يک چنين همپيمانی
داشته باشد، هيچگاه زير بار پذيرفتن مسؤوليت نخواهد رفت، علاقهای به مذاکرات
واقعی صلح نشان نخواهد داد، مصالحه نخواهد کرد و خود را ملزم به پذيرفتن
منشور سازمان ملل متحد نخواهد دانست. البته جنگ با ايران با جنگ غزه تفاوت
خواهد داشت: آن گونه که پانهتا پيشبينی میکند، اين جنگ میتواند به معنی
اضمحلال اسرائيل صهيونيستی باشد و در آن صورت ايالات متحده آمريکا درست خلاف
آنچه را که هميشه برای اسرائيل خواستار بوده، سبب خواهد شد و بسيار غيرمتحمل
است که در آن صورت آمريکا بتواند يک «کرزای ايرانی» را در تهران به مسند
بنشاند.
۱۳۹۰ دی ۸, پنجشنبه
بازهم تهديدهای تکراری عليه تهران: جنگ عليه ايران میتواند به معنای انقراض اسرائيل صهيونيستی باشد
۱۳۹۰ دی ۴, یکشنبه
آکسیون همبستگی با خلقهای فلسطین، ایران و سوریه
آکسیون همبستگی با خلقهای فلسطین، ایران و سوریه
آکسیون همبستگی با خلقهای فلسطین، ایران و سوریه درمقابل سفارات آمریکا در شیلی. مطابق اعلامیه حزب کمونیست شیلی- آکسیون پرولتاریائی، تظاهراتی با همت کمیته همبستگی شیلی با مبارزه مردم فلسطین به همراه شماری ازسازمانها و نهادهای های اجتماعی و زنان و مردان صلحدوست درمقابل سفارت امپریالیست یانکی در سانتیاگوبرگزار کردند و سیاست تچاوزگارانه امپریالیستها در نقض حق تعیین سرنوشت خلقها را محگوم نمودند.. دراین اعلامیه آمده است " امپریالیسم و صهیونیسم بطور فعال در تدارگ یگ چنگ چدید علیه سوریه و ایران هستند و این درحالیست گه آنها تا گنون چندین گشور از چمله لیبی، عراق، افغانستان، گرانادا، ویتنام، سومالی، گره، گوبا، لبنان، و غزه را مورد تچاوز و اشغال قراردادند وفقط در عراق یا بیش از یگ میلیون غیر نظامی گشته شدند. فقط همبستگی بین مردم چهان و مخالفت با چنگ تچاوزگارانه و غارتگرانه است گه می توان از این چنایت و غارت متوقف گرد.
جنگ بس است!
خون ریزی برای نفت بس است!
مرگ و رنچ بس است!
هیچده دسامبر سانتیاگو
۱۳۹۰ آذر ۳۰, چهارشنبه
واقعیت کدام است و موضع اصولی کدام؟
واقعیت کدام است و موضع اصولی کدام؟
منتشر شده توسط مجله هفته در آذر ۲۴, ۱۳۹۰ ۰ نظر
ا. م. شیری
۲٣ آذر ۱٣۹۰
چگونه دیکتاتورهای بزرگ فراموش می شوند؟
در ارتباط با تحلیل ها و ترجمه هایی که درماههای اخیر در ارتباط با جنگهای امپریالیستی بطور کلی و تحرکات و تهاجمات استعمارگران غربی پس از آغاز «بهارعربی» و بمباران و اشغال لیبی بطور اخص، منتشر کردم، در نزد برخی دوستان و رفقا چنین توهمی ایجاد شده است که گویا اغلب آنها یک جانبه و اساساًَ جنبه حمایت از «دیکتاتورها» را دارد. با احترام و اطمینان به صمیمیت و صداقت این دوستان منتقد، لازم به گفتن است که چنین برداشتی در بهترین حالت از درک نادرست مسئله ناشی می شود و ناخواسته با توضیح و افشای ماهیت تجاوزکارانه امپریالیسم و شناساندن سفارش دهندگان جنگهای اشغالگرانه مخالفت می کند. چرا؟ به این دلایل ساده که:
اولا- نباید از نظر دور داشت که مقوله دیکتاتور و رژیمهای دیکتاتوری اصولا خصلت و ماهیت طبقاتی دارند و بمعنی سیادت و اعمال حاکمیت دولتی یک طبقه بر دیگر طبقات و اقشار اجتماعی تعریف می شوند که از منافع طبقاتی طبقه خود در مقابل تعرض دیگر طبقات و اقشار اجتماعی حفاظت و دفاع می کنند. اگر این تعریف ساده را با رژیمها و دولتهای غربی، بمثابه رشدیافته ترین کشورهای سرمایه داری، یعنی کشورهای امپریالیستی انطباق دهیم و اگر درجه رشد نظام سرمایه داری در این کشورها و ارتقا آنها، از جمله، ایالات متحده آمریکا و چند کشور اروپایی به مرحله امپریالیستی را بخصوص پس از روی آوری شدید به نظامیگری و تغییر استراتژی ناتو بمثابه پیمان نظامی اشغالگر بسوی جهانی سازی مورد توجه قرار دهیم، با قطعیت می توان گفت که رهبران و رژیمهای حاکم بر کشورهای امپریالیستی بزرگترین و خشن ترین دیکتاتوریها محسوب می شوند. بنابراین، تقسیم حاکمیتهای سرمایه داری به دمکرات و دیکتاتور، درک بغایت نادرست و غیرمنطقی از مفاهیم دیکتاتور و رژیمهای دیکتاتوری است که در واقعیت خود از عدم درک ماهیت استثمارگرانه نظام سرمایه داری و حد اعلای رشد آن ناشی شده و با کمک رسانه های دروغپراکنی استعماری- امپریالیستی غرب به اذهان عمومی القاء می شود.
منحصر کردن مقوله دیکتاتور و رژیمهای دیکتاتوری به کشورهای خاورمیانه، شمال آفریقا و یا بطور کلی به هر کشور دیگر جهان خارج از محدوده سرزمینی کشورهای امپریالیستی، یک برداشت غیرعلمی و یک تعریف کاملا غیرمنطقی از مقوله دیکتاتور و دیکتاتوری بحساب می آید. چنین قرائتی از موضوع، در وهله اول به این توهم دامن می زند که گویا غرب امپریالیستی، صهیونیسم بین الملل و سفارش دهندگان جنگهای اشغالگرانه، یعنی بانک جهانی، صندوق بین المللی پول، سازمان تجارت جهانی و حکومت واتیکان همگی «دمکرات» اند و بی نیاز از نقد، شناخت و افشاء. خطر این اشتباه در این است که مداخلات نظامی امپریالیسم جهانی را در زیر پوششهای مختلف توجیه می کند، ماهیت و چهره تاریخاًَ مهاجم غرب را عاری از خلل معرفی کرده، حق آنها را برای داشتن حیاط خلوتها و مستعمرات برسمیت می شناسد. اگر تاریخ غرب را (غرب ایدئولوژیک منظور است) از آغاز دوران برده داری به این سو و تا روز امروز از نظر بگذرانیم، اگر نگاهی گذرا به تاریخ کشور نامشروع ایالات متحده از زمان تشکیل آن تا امروز بیاندازیم، اگر نقش و عملکرد حاکمیتها و رژیمهای غربی در عظیم ترین و هولناکترین فجایع جامعه بشری را در نظر بگیریم و یا اگر حتی بدون وارد شدن به اعماق تاریخ، فقط نیم نگاهی به سیاستهای همین دولتها در همین دهه اول قرن حاضر بیاندازیم، می توانیم بروشنی ببینیم که دیکتاتورها و رژیمهای دیکتاتوری نه تنها مختص دنیای خارج از جهان غرب امپریالیستی نبوده، بلکه، بذر این پدیده ها اساسا در همین غرب ریشه دوانیده، رشد یافته و به مناطق دیگر جهان نیز رسوخ کرده است. تکیه به جا و بیجا بر وجود دیکتاتورها و رژیمهای دیکتاتوری در خاورمیانه و یا هر کشور دیگر خارج از جهان امپریالیستی و بزرگنمایی بیش از حد آنها، بی بحث و گفتگو، از تبلیغات غرب نشأت گرفته و بمنظور کتمان واقعیت امپریالیسم صورت می گیرد. خلاصه اینکه، دیو و هیولا سازی و دشمن تراشیهای بی پایان از دیکتاتورهای «ملی» و پنهان کردن چهره تاریخا جنایتکار دیکتاتورهای غرب، بخش جدایی ناپذیر سیاستهای امپریالیسم جهانی می باشد که در اذهان عمومی رسوخ یافته است. در همین ارتباط فقط به دو نمونه: یکی، از تاریخ نسبتا دور و دیگری، از همین سالهای اخیر مثال می آورم:
مثال اول- ایوان گروزنئی، تزار روسیه در سالهای میانی قرن شانزدهم میلادی که حتی امروز هم نامش رعشه بر اندام بسیاری از شهروندان روسیه می اندازد، در دورۀ حاکمیت خود ۴ هزار نفر را اعدام کرد و الیزابت اوّل، پادشاه همزمان او در انگلیس، ٨٩ هزار نفر را به قتل رساند. با این وجود، پادشاه روسیه به ایوان مخوف شهرت یافت و از نظر بسیاریها بدرستی بمثابه سمبل دیکتاتوری و خشونت در تاریخ ماند. اما پادشاه انگلیس، بناحق بعنوان یک دولتمدار کبیر و دمکرات در تاریخ ماندگار شد.
مثال دوم- عملکرد رژیمهای حاکم آمریکا، انگلیس و متحدانشان هم در داخل کشور خود، اعم از اعمال کنترل بی سابقه بر مردم بشکل شنود مکالمات تلفنی، زندانهای علنی و مخفی، نصب گسترده دوربینهای نظارتی و اعمال محدویتهای بی حد و حصر، از میان برداشتن مخالفان در تصادفات و یا بشیوه های «خودکشی» و غیره و هم در خارج، باشکال تهاجم نظامی و قتل عامها و کشتار انبوه توده های مردم، ویرانی های گسترده کشورهای اشغالی و اعدام و ترور دیکتاتورهای «ملی» در همین یک دهه قرن حاضر در کشورهایی از جمله، یوگسلاوی، افغانستان، سومالی، سودان، ساحل عاج، عراق، لیبی و بسیاری دیگر همین امروز هم در جلو چشم همه است. از میان آنها می توان عملکرد صدام حسین، دیکتاتور عراق و رژیم بعث این کشور را با آنچه که «دمکراتها» و رژیمهای «دمکرات» غرب بر سر کشور و مردم عراق آوردند، مقایسه کرد.
بر اساس برخی آمارها، در دوره حاکمیت رژیم بعث و دیکتاتوری ۳۷ ساله صدام حسین بر عراق، در حدود ۳۰۰ هزار نفر عراقی کشته شد و در عین حال، این کشور در بسیاری از عرصه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی به پیشرفتهایی نیز نائل آمد. اما امپریالیستهای آمریکا، انگلیس و متحدان آنها پس از حمله به عراق در سال ۲۰۰۳، علاوه بر اینکه تمام زیرساختهای این کشور را بطور کامل ویران کردند، در عرض پنج سال، یعنی تا اواخر تابستان سال ۲۰۰۸، از میان ۲۴ میلیون نفر جمعیت این کشور، ۲ و نیم نفر را کشته، ۸۰۰ هزار نفر را مفقود الاثر نموده و بیش از ۸ و نیم میلیون نفر را نیز در داخل و خارج از کشور خود آواره ساختند. در لیبی نیز وضع مشابهی را شاهدیم. صرفنظر از اینکه آمار مشخص و قابل اتکائی از رقم کشته شدگان مردم لیبی در دوره ۴۲ ساله حکومت قذافی انتشار نیافته است، اما، یک آمار شدیدا تقلیل یافته از تلفات جنگ اشغالگرانه برعلیه این کشور، نشان می دهد که کشورهای عضو پیمان نظامی ناتو، در مدت تقریبا ۷ ماه، دهها هزار نفر (۵۰ هزار نفر) از مردم لیبی را کشته، تمام زیرساختهای این کشور را در زیر بمبارانهای جنون آسا ویران نموده و یک باند تبه کار تروریستی را بر این کشور حاکم گردانیدند. اگر در کنار این آمارها، میزان کشتارهای بعد از سال ۲۰۰۸ عراق تا روز امروزی را که هنوز پایانی بر آن متصور نیست، در نظر بگیریم، با قاطعیت می توان گفت که اگر دیکتاتورها و رژیمهای دیکتاتوری خارج از جهان غرب شمشیر داموکلس بدست گرفته و سر و پای هر کسی را که بر «تخت» آنها نگنجد، قطع می کنند، اگر در عربستان سعودی «مجرمان» را گردن می زنند، اگر در ایران اسلامی زنان و مردان را سنگسار می کنند، مخالفان را از چوبه های دار می آویزند، تیرباران می کنند، غرب امپریالیستی بجای همه اینها، با بمب و موشک باران شهرها و روستاها، بی محابا مردم را در خانه های خود قتل عام می کند، نظامیان مهاجم را بر جان و مال و نوامیس مردم حاکم می گردانند و همانطور که آمارها نشان می دهند، شیوه های قتل و کشتار جمعی مخالفان و مردم عادی بدست دولتهای امپریالیستی بسیار خشن تر و شمار آنها بسیار فراتر از قربانیان شیوه های مجازات مطرود در کشورهای خارج از دنیای امپریالیسم می باشد. بنظرم، همین دو نمونه ثابت می کنند که دیکتاتور نامیدن صدام حسین یا معمر قذافی، چیزی جز تلاش برای کوچکنمایی و پنهان کردن چهره دیکتاتورهای بزرگ و رژیمهای فاشیستی و شبه فشیستی غربی نبوده و مفهومی جز تحریف آشکار ماهیت واقعی این پدیده ها ندارد. مقایسه این موارد، قطعات چنین تصوراتی را از هم می گسلد و بی اعتبار می سازد.
ثانیا- همه دیکتاتورها و رژیمهای دیکتاتوری در کشورهای پیرامونی و کمتر رشدیافته سرمایه داری مثل هم نیستد. دیکتاتورها نیز مثل هر پدیده دیگر وجوه اشتراک و افتراق زیادی با هم دارند و این شباهتها و تفاوتها، مستقیما با تضادهای داخلی سرمایه داری، با درجه رشد و تکامل سرمایه داری در هر کشور و با تشکیل بورژوازی ملی و وابسته در آن بستگی دارد که ضرورتا و باید همه آنها را مد نظر قرار داد.
هر دیدگاهی که بخواهد صدام حسین، معمر قذافی، بشار اسد، لوران گباگبو و حتی علی خامنه ای و عمر البشیر را با دیکتاتورهای سوگلی و دست نشانده غرب حاکم بر عربستان سعودی، اردن، قطر، کویت، با بن علی، حسنی مبارک، عبدالله صالح در یک ردیف قرار دهد و پیشرفتها و برتری های جامعه عراق، سوریه، لیبی، ایران و ساحل عاج نسبت به مصر، تونس، عربستان، یمن و امثال آنها را نبیند، قطعا به همان دیدگاه امپریالیسم جهانی خواهد رسید که دیکتاتورها و رژیم های دیکتاتوری گروه اول را بمراتب بدتر و خطرناک تر از گروه دوم دانسته، سرنگونی آنها را حتی از طریق حمله نظامی خارجی و بقیمت قتل عام تود ها و خرابی های غیرقابل ترمیم کشور تأئید می کند. اما واقعیت این است که اگر چه همه اینها بواقع دیکتاتور هستند و رویکردهای مشابهی را برای قلع و قمع مخالفان و برقراری فشار و خفقان در جامعه بکار می گیرند، ولی بلحاظ وابستگی به مراکز قدرت جهانی، تفاوتهای ماهوی با همدیگر دارند. بدین معنی که گروه اول بخاطر پیروی از سیاستهای داخلی و خارجی نسبتا مستقل، مغضوب دیکتاتورها و رژیمهای دیکتاتوری غرب واقع می شوند. اما گروه دوم، دیکتاتورهای هستند که دوام و بقاء خود را در وابستگی مطلق به مراکز قدرت جهانی می بینند و به تبعیت از سیاست های همان مراکز قدرت، استقلال کشور را از بین می برند، ثروتهای ملی را بنفع امپریالیسم جهانی به توبره کشیده، در اشغال دیگر کشورها مشاطه گری می کنند، پایگاه نظامی در اختیارشان می گذارند و بخش اصلی هزینه جنگهای امپریالیستی- استعماری را تأمین می کنند.
البته، همه اینها فقط یک طرف قضیه است. اما، طرف دیگر و اصلی قضیه عبارت از چگونگی برخورد به هر نوع مداخله خارجی، بویژه، به مسئله حمله نظامی و جنگهای استعماری می باشد. بدین معنی که تحلیل و بررسی اوضاع داخلی و رژیم حاکم هر کشور مفروض، یک موضوع، و مسئله دخالت و تهاجم نظامی خارجی، یک موضوع کاملا دیگری است که هیچ ربطی به هم ندارند و باید به تفکیک و جدای از هم مورد تجزیه و تحلیل قرار داده شوند. هر گونه تلاش برای در هم آمیزی این دو موضوع، در واقع گام اول بسوی صحه گذاشتن بر مداخلات و تهاجمات نظامی دولتهای امپریالیستی و حداقل بمعنی تأئید غیرمستقیم حق قیومیت امپریالیسم جهانی بر دیگر کشورهاست. بگمانم مخلوط کردن این دو موضوع، دقیقا بمعنای پذیرفتن همان تئوری بی پایه ای است که برخی احزاب، سازمانها و اشخاص منفرد، عامل و علت اصلی تهاجمات امپریالیسم جهانی به کشورهای پیرامونی را در موجودیت دیکتاتورها و رژیمهای دیکتاتوری خارج از جهان امپریالیستی جستجو می کنند نه در ماهیت خود مهاجمان. این متد برخورد به موضوع را می توان یک نوع چشمک زدن و دادن چراغ سبز به امپریالیسم جهانی معنی کرد که می گوید: «آقایان دیکتاتورهای جنگ افروز غربی، اگر به کشور من لشکر بکشید، اگر آن را ویران و هم میهنانم را قتل عام کنید، بفکر من هم باشید. چون من هم با رژیم حاکم مخالف بودم، پس، نظر لطفی هم به من داشته باشید».
خلاصه گفتار اینکه، صرفنظر از کیستی دیکتاتورها و نوع رژیمهای حاکم، هر گونه مداخله خارجی برای مستعمره سازی دیگر کشورها، خواه بشکل جنگهای استعماری مثل آنچه که به اشغال لیبی، عراق، افغانستان، یوگسلاوی ساحل عاج و غیره منجر شد و خواه باشکال سیاسی، اقتصادی و غیره که عربستان سعودی، مصر، کره جنوبی، اردن، تونس و امثالهم را به تیول خصوص امپریالیسم تبدیل کرده است، اقدامی تجاوزکارانه، جنایتکارانه و مطرود است که باید بدون اما و اگر مورد نکوهش و تقبیح قرار گیرد. در این حالت، هر انسان صلحدوست و میهن پرست و آزادیخواهی موظف است چهره واقعی مهاجمان را افشا کند؛ ماهیت امپریالیسم جهانی و سفارش دهندگان جنگهای استعماری را به مردم بشناساند؛ باید همراه با همه صلحدوستان جهان در جهت متوقف کردن ماشین جنگی امپریالیسم جهانی، برای برچیدن پایگاههای نظامی آن در سراسر جهان و انحلال پیمان تروریستی- نظامی ناتو کوشش کند؛ باید به دولتهای استعمارگر بفهماند که تعیین مشروعیت و یا عدم مشروعیت رژیم حاکم این یا آن کشور نه حق شما، بلکه حق مردم همان کشور است. باید بتواند بگوید که آقایان اوباما، سارگوزی و بوش، بلر، براون و… در جای خود بنشینید و دستور برکناری و ساقط کردن این یا آن دیکتاتور را صادر نکنید! کشورهای مختلف را اشغال و ویران نکنید! در کشورهای مختلف تحت عناوین دمکراسی خواهی و بشردوستی ارتشهای مزدور و گروههای مسلح تروریستی، بمبگذار و خرابکار تشکیل ندهید! آنها را با پول و اسلحه تأمین نکنید! جوامع پیرامونی را به آشوب نکشید! مردم را قتل عام نکنید! به «انقلابات رنگی» و کودتاهای نظامی نقطه پایان بگذارید و …
و زمانیکه صحبت از برکناری دیکتاتورها و رژیمهای دیکتاتوری حاکم هر کشور مفروض بمیان می آید، باید در تحلیل و بررسی جداگانه، سیمای ضد ملی و ضد انسانی آنها را افشا کرد، سیاستهای ضدمردمی آنها را توضیح داد، مبارزه توده های مردم، بخصوص کارگران و زحمتکشان یدی و فکری و دیگر اقشار محروم جامعه را سازمان داد، با فراهم ساختن زمینه های عینی و ذهنی بزیر کشیدن دیکتاتورها و رژیمهای دیکتاتوری، با رد هر گونه دخالت خارجی، برای سرنگونی آنها اقدام کرد.َ
توضیحات فوق نشان می دهد که علت اصلی و اساسی برداشت نادرست دوستان منتقد، دقیقا بر پایه شناخت نیمه ناقص از دیکتاتور و رژیمهای دیکتاتوری و بر مبنای عدم تفکیک و در هم آمیزی دو مسئله دخالت خارجی و حق مردم هر کشور در تعیین تکلیف با رژیم حاکم بر میهن خود استوار است.
http://eb1384.wordpress.com/2011/12/14
۱۳۹۰ آذر ۲۴, پنجشنبه
جنگ علیه امپریالیسم جهانی
جنگ علیه امپریالیسم جهانی را با آزادی زندنیان سیاسی جشن بگیریم
گاهنامۀ هنر و مبارزه
ما به جمهوری اسلامی ایران اخطار می کنیم که با توجه به تهدیدات امپریالیسم جهانی، یکی از سلاح های ما برای مقابله علیه جنایتکاران بین المللی یعنی کشورهای عضو ناتو، آزادی ملت ایران است. این سلاح را نباید از ما بگیرند، و ما نیز این سلاح بر زمین نخواهیم گذاشت. ما بردگانی هستیم که رؤیایمان آزادی است و در اسارت خواهیم مرد. ولی ما زندگی را برگزیده ایم
به نشان ایجاد نخستین سنگر ملت ایران در رویا رویی با تروریسم و آدم کشی در سطح بین المللی به رهبری ایالات متحده باید تمام زندانیان سیاسی آزاد شوند و علاوه بر این تشکیل حزب کمونیست ایران و ایجاد دانشگاه مارکسیست لنینیست (یعنی حسابداری ویژۀ برای رسیدگی به واقعیت نظام سرمایه داری و جامعۀ طبقاتی) در ایران نیز باید آزاد اعلام شود
با وجود زندانیان سیاسی و فقدان آزادی برای ایجاد حزب طبقۀ کارگر در ایران، جمهوری اسلامی کاملا در اتحاد با اپوزیسیون های خائن و مزدور و تحکیم حاکمیت سیاست های امپریالیستی به رهبری ایالات متحده قرار می گیرد
جنگ علیه امپریالیسم جهانی را
با آزادی زندنیان سیاسی
جشن بگیریم
حمید محوی
۱۳۹۰ آذر ۲۳, چهارشنبه
وقایعی که در ابوغریب اتفاق افتاده
http://ravandno.net/
وقایعی که در ابوغریب اتفاق افتاده
در چند روز گذشته، فاجعه عظیم تازه ای تحت نام « قرارداد امنیتی» بر مردم عراق وارد شد که اثرات آن از جنگ خانمانسوز ۶ ساله آمریکا بر علیه این ملت کمتر نیست.
برگردان: احمد مزارعی
مقدمه مترجم:
دمکراسی و حقوق بشر آمریکائی: در چند روز گذشته، فاجعه عظیم تازه ای تحت نام « قرارداد امنیتی» بر مردم عراق وارد شد که اثرات آن از جنگ خانمانسوز ۶ ساله آمریکا بر علیه این ملت کمتر نیست. امضای این قرارداد تمام تجاوزات گذشته ، حال و آینده آمریکا را بشکل ” قانونی و مشروع ” در خواهد آورد. اما نباید شک داشت ، همانطور که «مقاومت ملی عراق» در گذشته آمریکا را با شکست فاحشی مواجه ساخت، از این پس نیز با مقاومت خود ، طرح تازه آمریکا را نیز با شکست روبرو خواهد ساخت و آزادی و آبادی را برای ملت عراق به ارمغان خواهد آورد. آمریکا در ۶ سال گذشته به هر نوع جنایت و تجاوز ضد انسانی بر علیه ملت مظلوم عراق دست زد. شکنجه، کشتار، سوزندان و تخریب خانه های مردم بر سرشان ، خانه گردی های شبانه و سرقت اندوخته های فقیرانه مردم و سپس تجاوز به زنان و دخترانشان جزو کارهای یومیه این پیامبران دمکراسی آمریکائی بود. همه بیاد دارند که چگونه دختر ۱۵ ساله ای را بنام عبیر در روستای حدیثه مورد تجاوز ۶ سرباز نیروی دریایی آمریکا قرار گرفت و آنگاه برای پاک کردن آثار جرم، عبیر را بهمراه پدرومادر و خانه اشان در آتش سوزاندند تا مگر جنایت پنهان بماند و این یکی از دهها هزار بود. غافل از اینکه یکی از سربازان برای تفریح از تمام اتفاقات فیلمبرداری کرده بود .
امروز کسانیکه تحت نام«آکادمیسین»، «محقق» و اسمهای گوناگون همچون آقای عباس میلانی و حمید شوکت و غیره که در موسسه «هوور» وسایر موسسات وابسته به سی آی ا به تحریف تاریخ مشغولند در برابر همه این جنایات آمریکا مهر سکوت بر لب زده و خفقان گرفته اند زیرا اینان در خلوت و در برابر فلان مامور دون رتبه آمریکایی به جز انسان حقیر و خود فروخته ای که به نوکری آنان مشغولند چیز دیگری نیستند. القاب پر آب و تاب “دکتری” و مورخ و محقق بودن پرده ساطری برای پوشاندن حقیقت است.
آنانی که امروز در عراق این فاجعه عظیم را برای هموطنان خود آفریده اند، همان عباس میلانی ها ، حمید شوکت ها، و صدها “محقق و تاریخ نویس” همپالکی اینان بوده اند که در دربار اعظم بوش به حقیرانه ترین وجهی به توطئه دست می زدند. همه اینها دیروز از حقوق بشر ، دمکراسی و آزادی گلو پاره می کردند، اما همه این شعارهای توخالی برای سپردن نفت و ثروتهای عراق بدست آمریکا بود . این سینه چاکان ” حقوق بشر و دمکراسی” هیچ رسالتی جز این ندارند .
در این شکی نیست که در کشور ما، حقوق بشر نقض می شود ، آزادی بیان، تشکیل احزاب مستقل وجود ندارد، فساد، رشوه بیداد می کند و بسیاری نارسائی های دیگر . اما این مشکلات را تنها از درون ایران و با کمک نیروهای مترقی و آزادیخواه ود ر پیشاپیش آنان زنان، کارگران و روشنفکران انجام گیرد. نه از طریق دست به دامن شدن به آمریکا، اسرائیل و سایر دولت های استعمارگر ی که اهداف و منافع خاص خود را دنبال می کنند.
براینکه دمکراسی و حقوق بشر آمریکائی ها بیشتر بر هموطنان عزیز روشن گردد، ترجمه قسمتی از پرسش و پاسخی که در کنگره آمریکا انجام گرفته در اینجا آورده می شود. اعضای کنگره آمریکا با حضور سیمور هرش از تعدادی از ژنرال ها و درجه داران آمریکائی که بطور مستقیم در جنایات و شکنجه علیه مردم عراق شرکت داشته اند، سوال و جواب کرده است که البته همه این افراد هم اکنون آزاد و مشغول زندگی شخصی هستند. و این در حالیست که جنایت و تجاوزات مشابه در عراق همچنان ادامه دارد و دهها هزار زندانی عراقی در کشور خود و در زندانهای مخفی سایر کشورها، همچون مصر، اردن، کویت، قطر و اروپا و یا زندان های شناوری که بصورت کشتی در دریاهاست ادامه دارد. باشد که با خواندن ترجمه زیر، کمک به آگاهی هموطنان شده و در عین حال سند روسیاهی برای مزدورانی که در دفاتر متعددی که “سی آی ا ” با نام های دکتر و مورخ به تحقیق و در حقیقت به مزدوری مشغولند، باشد.
این مطلب غیر از سایت سیمور هرش در بسیاری از مطبوعات کشورهای عربی از جمله مجله «الاسبوع» چاپ قاهره و سایت البصره نیز منتشر شده است. که بخشی از متن این سوال و جواب ها را از مجله « الاسبوع» چاپ قاهره انجام گرفته است.
سایت البصره
وقایعی که در ابوغریب اتفاق افتاده
سوال کننده : آیا مطمئن بودید از خویشان تروریست ها هستند؟
توماس روبیج : بله ، از مرکز گزارش داشتیم و من موضوع را به اطلاع ژنرال استیون کاسبون رساندم.
س: عکس العمل ژنرال چه بود؟
بورگس: از وی دستور رسید که کارتان را ادامه دهید.
س: محتوای گزارش چه بود؟
بورگس: بچه ها را آنقدر شکنجه کنید که تروریست ها تسلیم شوند.
س: اما ۱۸ کودک زیر شکنجه بقتل رسیدند؟
بورگس: می دانم
س: چند کودک بودند؟
بورگس: بیش از ۶۰ کودک
س: چگونه آنها را شکنجه می کردید؟
بورگس: عالیجناب ما آنها را مستقیما بازداشت نمی کردیم وقتی خانواده ها را می آوردیم ، آنها بهمراه مادران خود بودند.
س: پس چرا رای خود را تغییر داده و آنها را شکنجه کردید؟
بورگس: برای آنکه تروریست ها چند نفر از سربازان ما را ربوده بودند و این بهترین راه بود تا ما بتوانیم آنان را از حفره هایشان بدر آوریم.
س: با زنان چه کار کردید؟
بورگس: زنان بسیار خونسرد بودند و حاضر نبودند تحت هیچ شرایطی با ما همکاری کنند، وقتی از همکاری آنان ناامید شدیم، تصمیم گرفتیم تا به آنان تجاوز کنیم، زیرا باور داشتیم زنان عراقی با این کار به همکاری با ما تن خواهند داد.
س: چه کسی این دستور را به شما صادر کرد؟
بورگس: پنتاگون در جریان امر قرار داشت.
س: آیا این دستور از کاخ سفید صادر شده بود؟
بورگس: نمی دانم
س: چه کسی بطور شخصی برای شما این اوامر را صادر می کرد؟
بورگس: ژنرال کاسبون. او می گفت که دستور آمده و شما باید اجرا کنید.
س: چگونه عمل تجاوز صورت می گرفت ؟
بورگس: عمل تجاوز با حضور دو افسر و چند سرباز انجام می شد. ۱
س: سوال برای آقای روبیج، رئیس بخش قوانین در نیروی زمینی : آیا از این امور آگاه بودید؟
توماس روبیج: بله گزارش در دست داشتم
س: شما بعنوان یک شخصیت حقوقی و قانونی عکس العملتان چه بود؟
توماس روبیج: عالیجناب این مسئله حقوقی نبود، بلکه سیاسی بود.
س: شما توافق کردید ؟
توماس روبیج: به تعداد معدودی از زنان تجاوز کردیم و بنظرم جرم نیست ، باید این کار را انجام می دادیم.
س: آیا وسیله دیگری برای فشار بر زنان نداشتید؟
توماس روبیج: ژنرال بورگس به این سوال جواب می دهد.
س: ژنرال بورگس، بفرمائید!
بورگس: چرا، ما آنها را به شیوه های مختلفی شکنجه کردیم، از جمله آنان را وادار کردیم که در آب بخوابند ، ۲۴ ساعته بر سر پا بیستند و موی سر آنها را تیغ زدیم که شاید حرف بزنند. اما آنها حاضر نبودند که هیچگونه با ما همکاری نمایند.
س: آیا سربازان با شما همکاری می کردند؟
بورگس: بعضی از آنها کم سن و سال بوده و کمتر این چیزها را دیده بودند ، لذا احساس نارضایتی می کردند. گردان ۲۰۵ فقط عوامل را اجرا می کرد و نمی شد که همه چیز را به آنها بچسبانیم. افراد گردان های دیگر نیز اعمال مشابه ای انجام می دادند.
س: چه کسی مستقیما، دستور شکنجه کودکان را صادر می کرد؟
توماس روبیج: دستور از طرف جانیس کاربینسکی، مسئول زندان ابوغریب صادر شد.
بورگس: بعضی از این شکنجه ها بعلت گزارشی بود که بدست ما می رسید.
س: گزارشات چه می نوشتند؟
بورگس: در این گزارشات آمده بود که بعضی از اعضای بدن این کودکان قطع شده ، بوسیله آلتی فلزی بسر آنها کوبیده شده و قسمت هایی از بدن آنها سوزانده شده است. ۲
س: چرا این اعمال را با کودکانی انجام می دادید که هیچ نمی دانستند؟
بورگس: باور دارم که بچه ها قربانی بودند ولی بخاطر زیر فشار قرار دادن مادران، برادران و خواهرانشان به اعتراف ، بچه ها را شکنجه می کردیم.
س: آیا بچه هایی را که جان می سپردند، چه کارشان می کردید، آیا آنها را به خانوادهیشان می دادید؟
بورگس: نه. آنان را در بیابان به خاک می سپردیم، اما مادرانشان اصرار می کردند که در جریان دفن بچه هایشان حاضر باشند، منظره وحشتاناکی بود.
س: آیا بعد از قتل بچه ها شکنجه در حق خانواده هایشان متوقف می شد؟
بورگس: دستوری به شماره ۱۲۳۴۷۲ ، از طرف ارتش بدست ما رسید که هر کودکی که زیر شکنجه کشته شد، شکنجه را در مورد خانواده اش متوقف کنید.
س: آیا این باعث شد که شما آن خانواده ها را آزاد کنید؟
بورگس: نه. ما می ترسیدیم که این اخبار به گوش مردم عراق برسد.
سوال برای آقای روبیج: در گزارشات آمده که گردان ۳۷۲ و ۳۲۰ و تیپ ۸۰۰ به اعمال بسیار وحشتناکی در حق جوانان عراقی دست زده اند. تفاصیل و جزئیات آنرا بیان کنید.
توماس روبیج: من به فرماندهان گفتم که با بعضی از این اعمال مخالفم. اما کسی به من گوش نداد.
س: اعتراض خود را مستقیم به چه کسی بیان کردید؟
توماس روبیج: به آقای رامسفلد ، وزیر دفاع بطور مستقیم و همچنین بوسیله نامه ای به خانم کاندالیزا رایس دلایل خود را بیان کرده و خواستم که وی گزارش را به اطلاع پرزیدنت بوش برساند.
س: می توانم که علت اعتراضت را بپرسم؟
توماس روبیج : اعتراض من به هر گونه عمل ضد اخلاقی با بازداشت عراقی ها بود، بخصوص وقتی فهمیدم که ارتش تعدادی سربازان همجنسگرا را به عراق آورده تا با بازداشتی های جوان عراقی بعمل جنسی بپردازند. می دانستم که جوانان عراقی با شدت تمام مقاومت می کردند و احیانا عده ای از آنان به قتل می رسیدند. بویژه در مورد استفاده از سگ های آموزش دیده برعلیه جوانان بسیار مخالف بودند.
س: مگر سگ ها چه کار می کردند؟
توماس روبیج: گزارش هایی دارم و به دفتر وزیر دفاع هم فرستاده ام، ما سگ ها را آموزش می دادیم تا آلت تناسلی این جوانان را قطع کنند. جانیس کاربینسکی این موضوع را برایم گفت وبسیار احساس خوشحالی می کرد، گفتم این عمل زشتی است و لایق سرباز آمریکایی نیست.
س: جانیس کاربینسکی چه گفت ؟
توماس روبیج: آنان جوانان عراقی را مجبور می کردند که لخت و بدون هیچ پوششی بایستند و هر کدام از آنها مقاومت می کردند، در جا کشته می شدند. جوانان را مجبور می کردند که عریان بیاستند ، میان پاهای آنان را باز می کردیم ، دست های آنها را به میله های فلزی می بستیم ، پس از آن یکباره سگ ها را بسوی آنان رها می کردیم تا آلت تناسلی آنان را قطع کنند. منظره وحشتناک و خونینی بود که احتمالا به مرگ آنها منجر می شد.
س: چند نفر از آنان به این شکل به قتل رسیدند؟
توماس روبیج: ۳۰۰ نفر، پس از قطع آلت تناسلی شان ، چند ساعتی زنده می ماندند و سپس جان می سپردند، با کمال تاسف باید بگویم که سربازان ما از این صحنه ها لذت می بردند، مسئله ای غیر اخلاقی بود.
س: شما که اعتراض داشتید چرا این اعمال را متوقف نکردید؟
توماس روبیج: من کوشیدم اما اوامر تازه ای رسید که این کار باید ادامه پیدا کند.
س: آیا اینگونه اعمال را با زنان هم انجام دادید؟
بورگس: نه. با زنان نکردیم.
س: اما من گزارشی دارم که سربازان از سگ ها برای لمس آلت تناسلی زنان استفاده می کرده و کارهای بدتری نیز انجام می داده اند. بسیاری از این زنان در اثر این اعمال دچار صدمات روحی و جسمی شده و جان سپرده اند.
بورگس : در این مورد من گزارشی ندارم . این متعلق به بخش های دیگر ارتش است .
س: در مورد بستن آلت تناسلی جوانان عراقی به طناب های لاستیکی چه می گوئید؟
بورگس: ریوج به این سوال پاسخ می دهد
توماس روبیج: ما با این وسیله جوانان عراقی را از هر طرف می بستیم از جمله آلت تناسلی آنها آنچنانکه اگر کوچکترین حرکتی می کردند، دچار درد بسیار شدیدی می شدند.
س: آیا به این عمل اعتراض داشتید؟
توماس روبیج: نه. بنظرم این کاری معمولی بود که بعد از مدتی متوقف خواهد شد.
س: آیا کابل هایی که به برق وصل باشد به تن جوانان عراقی وصل می کردید؟
توماس روبیج: بر حسب معلوماتم آری. اما شخصا فقط ۳ مورد برق را در بدن آنها به جریان انداختم.
زیرنویس
۱- تجاوز حضوری به زنان در مطبوعات عربی به این شکل آمده است: صحنه تجاوز به زنی ۵۰ ساله که مورد تجاوز قرار می گرفته را در مطبوعات به چاپ رساندند. این زن که کاملا عریان بود و مقاومت می کرد سربازان می کوشیدند مقاومتش را در هم شکنند. ظرفی بزرگ پر از آب حاضر کرده آنگاه با زور سر وی را بدرون آب فرو می کردند و بقیه به نوبت با این انسان اسیر، عمل تجاوز حیوانی خود را انجام می دادند.
۲- در این مورد نیز در سایت ” مفکره الاسم” شرح اعمال شکنجه در مورد کودکان چنین آمده است: ” کودکان را در حضور پدران و مادرانشان مورد تجاوز جنسی قرار می دادند. این کودکان که غالبا زیر ۹ سال بودند، در اثر این اعمال ضد انسانی جان می دادند. تا حدود ۱۷ بچه صغیر در زیر این شکنجه ها جان می سپارند زیرا عمل تجاوز همراه با انواع شکنجه ها بوده است. دو نمونه از دمکراسی و حقوق بشر آمریکایی.
۱۳۹۰ آذر ۲۲, سهشنبه
آيا اسد ترکيه را ببر کاغذی خواهد کرد؟
آيا اسد ترکيه را ببر کاغذی خواهد کرد؟
ترکيه از چند ماه پيش گستردهترين تبليغات را عليه سوريه به راه انداخته است، و اين تبليغات را در جهتی سوق داده که میتوان آن را چنين خلاصه کرد: «بکش يا میکشم». لذا ترکيه اکنون همه امکانات خود را به کار گرفته است تا شايد بتواند از تونلی که خود برای خود کنده به در آيد و شايد از تنگنايی که به علت سياستهای غلط خود در آن گرفتار آمده، رهايی يابد. هماکنون جدل در مورد اين سياست غلط حتا از طرف نزديکترين سياستگزاران حزب حاکم جريان دارد. همه از اين تنگنا صحبت میکنند، و از اينکه ترکيه چگونه میتواند خود را از اين وضعيت برهاند- به ويژه اينکه ترکيه همه تخم مرغهای خود را در يک سبد قرارداده است.
تارنگاشت عدالت
مطلب دريافتی
منبع: سايت قاسيون۵ دسامبر ۲۰۱۱نويسنده: محمد نورالدين، کارشناس مسايل ترکيه در روزنامۀ «الاخبار» لبنانبرگردان: احمد مزارعی
ترکيه هم اکنون همه توانايی خود را عليه سوريه بسيج کرده است
کنفرانسها، کنگرهها و جلسات مختلف و رنگارنگ در شهرهای آنکار، استانبول، آنتاکيه و غازی عيشاب در جهت بسيج سياست ترکيه برای تسلط بر «بهار عربی» برگزار میگردد.
از ابتدا معلوم بود که همه راهها پس از تونس، مصر و ليبی، به سوريه ختم خواهد شد و مبارزه اصلی ترکيه با سوريه و در سوريه خواهد بود. ترکيه به خوبی اين را میداند که سوريه دروازه اصلی به سوی جهان عرب است، و از طريق سوريه است که میتواند تمام سياستهای خود را در منطقه پيش ببرد. سوريه گرهگاه اصلی منظومهای است که سرنوشت خاورميانه را تعيين میکند.
ترکيه از چند ماه پيش گستردهترين تبليغات را عليه سوريه به راه انداخته است، و اين تبليغات را در جهتی سوق داده که میتوان آن را چنين خلاصه کرد: «بکش يا میکشم». لذا ترکيه اکنون همه امکانات خود را به کار گرفته است تا شايد بتواند از تونلی که خود برای خود کنده به در آيد و شايد از تنگنايی که به علت سياستهای غلط خود در آن گرفتار آمده، رهايی يابد.
هماکنون جدل در مورد اين سياست غلط حتا از طرف نزديکترين سياستگزاران حزب حاکم جريان دارد. همه از اين تنگنا صحبت میکنند، و از اينکه ترکيه چگونه میتواند خود را از اين وضعيت برهاند- به ويژه اينکه ترکيه همه تخم مرغهای خود را در يک سبد قرارداده است و آن سرنگون کردن «اسد» و به سر کار آوردن دولتی است که آلت دست بیارادۀ ترکيه باشد. ترکيه حتا حاضر است برای اين کار با دولت فرانسه همکاری کند. فرانسهای که در سال ۱۹۱۸ جمال پاشای خونريز را با کمک ژنرال معروف فرانسوی، گورو۱ از سوريه که در آن زمان جزو ايالات عثمانی بود، بيرون کرد.
ترکيه هماکنون در يک رابطه تنگاتنگ و همهجانبه با نيروهای غربی و ناتو قرار دارد، به صورتی که در طول دورۀ حاکميت ژنرالها در ترکيه چنين همکاری گستردهای وجود نداشته است.
احسان راغی، يکی از محققان معروف و بسيار معتبر و متخصص علوم سياسی و روابط بينالملل است و در عين حال يکی از حاميان اوليه حزب «عدالت و توسعه» میباشد. راغی اکنون به طور آشکار نسبت به عواقب خطرناک سياست «همه چيز يا هيچ چيز» در مورد سوريه، هشدار میدهد. راغی دو روز پيش طی مقالهای در روزنامه «زمان» که اسلامی و متعلق به آقای فتحالله گولن، شخصيت مذهبی و معروف ترکيه میباشد و از روزنامههای طرفدار و حامی حزب حاکم است، چنين نوشت:«مسأله سوريه تنها به سوريه ختم نمیشود، بلکه از ايران شروع میشود، به عراق و از آنجا به لبنان و فلسطين میرود، از طريق حماس به سوی اردن راه باز میکند و از آنجا به سمت ايران و کشورهای حوزه خليج فارس باز میگردد و در اين مسير نبايد نقش مهم روسيه را فراموش کنيم.»
وی سپس چنين ادامه میدهد:«هماکنون ما از بحران عميقی صحبت میکنيم که تمام معادلات منطقهای در ارتباط نزديک با آن است. لذا، سياست ترکيه در ابتدا به طور منظم و تدريجی پيش میرفت، اما اسد و طرفدارانش به آسانی کنار نرفتند و رابطه دولت سوريه و طرفدارانش در منطقه به آن سادگی که در ابتدا فکر میکرديم نبود.»
وی در ادامه میافزايد:«هماکنون تير از کمان رها شده و اوضاع آنچنان پيش رفته که ما بدون سقوط بشار اسد نمیتوانيم رابطه معمولی خود را با سوريه تجديد کنيم و حتا ديگر نمیتوانيم توانايی نظامی خود را آنچنان ترسيم کنيم که به حيثيت آن لطمه وارد نشود، زيرا قدرت نظامی ما، موجب فخر و مباهات ما است و اين مباهات هماکنون در گروی سقوط بشار اسد است، در غير اين صورت ترکيه به صورت ببری کاغذی درخواهد آمد و ادعای نقش رهبری سياسی ترکيه در خاورميانه، به مضحکه مبدل خواهد شد.»
راغی در ادامه مینويسد:«سياست ترکيه اکنون چنين خلاصه شده است: "يا همه را ببر، يا همه را بباز"! يا اينکه ترکيه بايد همه توانايیهای نظامی خود را برای سرنگونی نظام بشار اسد بسيج کند تا بتواند در سياستها و معادلات منطقهای دست بالا را داشته باشد، يا عقبنشينی کند و از بلندپروازیهای منطقهای دست بردارد.»
و اين تنگنايی است که ترکيه اکنون در آن گرفتار آمده است. به نظر راغی، ترکيه همه سياست خود را به سرنگونی رژيم بشار اسد ربط داده و عقبنشينی آن بسيار مشکل است. «اگر به اوايل بحران بازگرديم، در آن روزها همه کشورهای غربی و عربی از ترکيه میخواستند که حمله خود را عليه سوريه آغاز کند، اما امروز برعکس شده، اين ترکيه است که از کشورهای غربی اروپا و آمريکا و کشورهای عربی میخواهد جنگ عليه سوريه را آغاز کنند. اما اگر هر يک از کشورهای مذکور از تصميم قبلی خود منصرف شوند، در آن صورت ما در اين ميان تنها خواهيم ماند. يکی ديگر از مشکلاتی که اکنون وجود دارد اين است که ميان نيروهايی که خواستار سرنگون کردن رژيم بشار اسد هستند همخوانی وجود ندارد و کسی نمیداند چگونه اين نظام را ساقط کند، زيرا آن نيرويی که رژيم را سرنگون کند نقش اصلی و بيشترين نفوذ را در سوريه آينده خواهد داشت.»۲
راغی مقاله خود را با يک هشدار بسيار جدی و خطرناک به پايان میبرد:«بسياری در اين بازی در نظر دارند با يک تير دو نشان بزنند، هنگامی که ترکيه صدای خود را برای سرنگونی بشار اسد بلند کرد تنها بود، شما پيرامون اين سناريو که میگويد بگذار سوريه سقوط کند و ترکيه نيز با آن غرق شود، چه فکر میکنيد؟ شما فکر میکنيد بازيگران منطقهای و بينالمللی به اين قدرت و نفوذ ترکيه در منطقه- به ويژه با توجه به راهی که ترکيه برای سرنگونی بشار اسد در پيش گرفته است- تن در خواهند داد؟»
------------------------------------------------------توضيح مترجم:۱- گورو، ژنرال فرانسوی، فاتح بلاد شام موقعی که وارد پايتخت سوريه شد، ابتدا به مسجد جامع شهر رفت و دستور داد با پتک سنگ قبر مرمر صلاحالدين ايوبی، فرمانده معروف شرق در جنگهای صليبی را بشکنند و آثارش را محو کنند، و سپس با فرياد گفت: «صلاحالدين، ما بازگشتيم».۲- بدون شک اروپا و آمريکا طرحی از نوع جنگ عراق و ايران برای ترکيه و سوريه در نظر دارند، تا بعد از آن کل منطقه را به راحتی تحت سطله خود درآورند. آمريکايیها ابتدا کوشيدند با جدا کردن سوريه از ايران، و با رسوخ در آن کشور، به استقلال سياسی آن پايان دهند. آنها بدين منظور از شيخ قطر خواستند به بشار اسد پيشنهاد کند در قبال ۱۵ ميليارد دلار کمک برای «سازندگی» و «اقتصاد» سوريه، با ايران قطع رابطه کند. پيشنهادی که اسد نپذيرفت و ...
۱۳۹۰ آذر ۲۰, یکشنبه
کمربند سبز مذهبی و امنیت ملی ایران
کمربند سبز مذهبی و امنیت ملی ایران
در Uncategorized در دسامبر 10, 2011 در 12:25 ق।ظ।
http://www.hafteh.de/?p=24107
m.rad@gmx.net
جغرافیای اقتصادی خاورمیانه و شمال آفریقا که از ثروت بیکران بر خورداراست مورد تاخت و تاز کشورهای غربی و طرفداران آنها قرار گرفته است بافت های اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی ، زیر ساختها و سیستمهای دفاعی این کشورها از طریق بمباران نابود میشوند چنین بنظر میرسد که جهان دچار هرج و مرج شده و قانونی بر آن حکمفرما نیست در واقع همه قوانین بین المللی توسط آمریکا و اعضاء ناتو بمسخره گرفته شده اند آنها همچنان برای تسلط بر منابع کشورهای این منطقه و تقسیم آن بین خود از هیچ ترفندی ابا ندارند .
سومالی ببهانه ثبات و امنیت کشور نفت خیز عربستان سعودی متلاشی میشود ، سودان تجزیه شده و بخش مسیحی نشین با منابع نفت وگاز غنی آن بعنوان یک کشور مستقل برسمیت شناخته میشود ، افغانستان ببهانه انفجارهای نیویورک بمباران و دیرتر مورد تجاوز و اشغال قرار میگیرد که در پی خود پاکستان را هم میبلعد و این کشور اتمی را وارد یک سیکل بی پایان درگیریهای داخلی و خارجی میکند ، عراق ببهانه داشتن سلاح های شیمیایی و تلاش برای دستیابی به سلاح اتمی نه تنها ویران میشود بلکه عملا به سه کشور تقسیم میشود ، لبنان و فلسطین بارها مورد تجاوز و اشغال قرار میگیرد ، مصر از درون متلاشی میشود که پیامد آن زمینه تلاشی کشورهای تونس و لیبی است و اینک سوریه مراحل پایانی وارد شدن در یک جنگ داخلی راطی میکند و ایران در نوبت قرار دارد تا سرنوشتی همانند کشورهای فوق را پیدا کند .
کشورها یی که دچار این سرنوشت شده اند کشورهای اسلامی هستند که از امکانات مادی و معنوی و تاریخ و تمدن بسیار کهنسال بر خوردارند و همه آنها در مراحل تاریخی با مبارزه و مقاومت خود نه تنها به استقلال رسیده بودند بلکه دارای هویت ملی بوده و سهم بزرگی در تاریخ تمدن بشریت ایفاء کرده اند . این سرزمینها از ثروت بی پایان از جمله نفت و گاز ، بازاری با جمعیت بیش از 600 ملیون نفری ، منابع انسانی ، منابع معدنی بر خوردار و پل ارتباط بین سه قاره آسیا ، اروپا و آفریقا هستند .این کشورها بیش از صد سال است که توسط نیروهای متجاوز خارجی مورد تاخت و تاز قرار دارند و هنوز از ابتدایی ترین امنیت اقتصادی و ملی بر خوردار نبوده و بمحض کوچکترین تغییر و تحول توازن نیروها در منطقه و جهان بسرعت این مناطق مورد آماج نیروهای نظامی کشورهای غربی قرار میگیرند.
تجزیه اتحاد شوروی 1991 کافی بود تا غرب بسرعت دست به تغییر سختار سیاسی و اقتصادی خود ومنطقه بزند که قبلا بر اساس جنگ سرد و در رقابت با این کشور استوار شده بود غرب برای پیشبرد این سیاست به تدوین تئوری نئولیبرالی قرن آمریکایی تحت عنوان پروژه نوین قرن آمریکا دست زد. )Project for the New American Century(
این پروژه زمینه و تدارک برای اشغال مناطق آزاد شده در دوران مبارزات استقلال طلبانه بین جنگ جهانی اول و دوم و جنگ سرد را در بر میگرفت. کلینتون رئیس جمهور وقت آمریکا اولین تیر خلاص رادر یوگسلاوی رها کرد و با بمباران افغانستان ودیرتر عراق عزم آمریکا برای اجرایی کردن این پروژه رانشان داد ، یوگسلاوی تجزیه شد تا روسیه بیشتر تحقیر شود و زمینه برای 11 سپتامبر فراهم شود و بوش بتواند با استناد به آن به عراق حمله کند و آغازی شود تا خاورمیانه و شمال آفریقا در جبهه غرب قرار گیرد . رابرت کاگان (Robert Kagan ) آنرا اینطور فرموله میکند که 11 سپتامبریک نقطه عطف و بزنگاه بود و نه چیز دیگر که مفسران از جمله خود کاگان آنرا با آتش زدن پارلمان آلمان ( Reichstagsbrand) در سال 1933 که منجر به روی کار آمدن نازیهای آلمان وتدارک برای جنگ جهانی دوم شد تشبیه میکنند.
در سال 2001 بنابر این تز باید در ابتدا بمرکز قدرت یعنی عراق در خاورمیانه حمله و آنرا نابود و به اشغال در آورد تا دیگران حساب کار خود را بکنند . حمله بعراق اهمیت این کشور را در سازماندهی مقاومت برعلیه امپریالیسم و دفاع از منافع ملی و استقلال این کشورو کشورهای منطقه را نشان میدهد در واقع جنگ عراق گسترش تز حاکمیت سیاستهای آمریکا در خاورمیانه و شمال آفریقا و در نهایت جهانی کردن آن بود در همین رابطه بودجه نظامی آمریکا در سال 2000 از 300 میلیاردلار در سال در زمان بوش به 607 میلیارددلار بدون در نظر گرفتن بودجه تحقیقاتی به سه برابر افزایش یافت و آمریکا حاضر شد ماهیانه تا ده میلیارددلار صرف اجرایی کردن این طرح بکند رسید و این کشور با ایجاد پلیس ویژه در داخل آمریکا و دادن اختیار تام به آنها و باز گذاشتن دست آنها در امور امنیتی شرایط خفقانی در آمریکا و با ایجاد زندانهای سیار در اقصاء نقاط جهان از جمله اروپا ایجاد کرد که شباهت زیادی بدوران قدرت نازیهای آلمان دارد.
سرعت عمل در اجرایی کردن این طرح که کشورهای چین و روسیه را هم نشانه گرفته بود تا آنجا پیش رفت که یک بار دیگر تز معروف جان اف کندی و تیم او در مورد چگونگی مبارزه با جنبش های ملی و دمکراتیک و چپ در جهان با استفاده از نیروهای مذهبی مورد استفاده قرار گرفت و زمینه ای شد تا با استفاده از نیروی نظامی با آتش انبوه و پشتیبانی از نیروهای مذهبی زمینه کنترل خاورمیانه و شمال آفریقا که تا پیش از جنگ جهانی دوم حیات خلوت کشورهای غربی محسوب میشد مجددا تحت کنترل در آید .
غرب موضع خودرا کاملا مشخص کرد ایجاد کمر بند امنیتی سبزمذهبی با مرکزیت عربستان سعودی و نیروهای مذهبی سنی در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا . این پروژه قرار بود طی ده سال اجرایی شود ولی ادامه جنگ و مقاومت در عراق و افغانستان و اخیرا در لیبی نشان داده که بمباردمانهای بی سابقه آنهم بر علیه کشورهای کوچک نتیجه دلخواه را نداده و بی ثباتی و ادامه جنگ از شمال آفریقا تا مرزهای هندوستان گسترش و حتی امکان گسترده تر شدن آن نیز بدیگر کشورها بوجود آمده است .
اینبار کشورهای تروئیکای اروپا متشکل از آلمان بزرگترین اقتصاد اروپا ، فرانسه بزرگترین قدرت اتمی اروپاو انگلستان بزرگترین قدرت نظامی اروپا طرح کمرنید سبز را که قبلا از طرف نازیهای آلمان و فاشیستها مورد استفاده قرار گرفته بود کار ساز ارزیابی کرده و آنرا در دستور کار قرار دادند و بسرعت برای سازماندهی آن وارد عمل شده که قبلا در ترکیه نتیجه مثبت داده بود . در ترکیه در مقابل حکومت نظامی منفور این کشور نیروهای مذهبی سنی افراطی بنامهای مختلف وارد کارزار سیاسی شده تا در نهایت حزب رفاه عدالت اردوغان در حاکمیت سر در آورد که بنظر میرسد کشورهای غربی از عملکرد این کشور عضو پیمان نظامی ناتو رضایت کامل دارند مضافا به اینکه ترکیه بدون اما و اگر در همه جنایات آنها در منطقه شرکت کرده و میکند.
آمریکا در عراق بعلت نفوذ وسازماندهی حزب بعث عراق موفق به جلب نیروهای سنی این کشور نشد در نتیجه با همکاری ایران و ترکیه و با استفاده از بخشی از کردهای وابسته و شیعیان عقب افتاده این کشور که هنوز هم موقعیت بسیار متزلزل دارند وارد همکاری شد با وجود این مجبور به مستقر کردن دویست هزار نفر نیروی نظامی بعراق شد و طی ده سال گذشته دو ونیم ملیون نفر سرباز آمریکا و ناتو در این کشور جابجا شدند که خسارت آن تنها به کشورهای صنعتی غرب اروپا به بیش 4000 میلیاردلار رسید .
آمریکا با همه امکانات نظامی ، فرهنگی ، ایدئولوژیکی و اقتصادی عراق را کوبید تا احدی جرات نفس کشیدن در منطقه خاورمیانه را نداشته باشد نتیجه این سیاست جنگی تحمل هزینه کمر شکنی بود که آمریکا و شرکا را از نظر اقتصادی به ورشکستگی کشانده است اینک با موج حملات موشکی به پادگانهای این کشور از طرف نیروهای مقاومت عراق مجبور به ترک این کشور شده است .
در این فاصله اروپا با رهبری تروئیکا برای بسیج و سازماندهی نیروهای سنی و سنتی کشورهای عرب از جمله تونس ، مصر ، لیبی ، پاکستان وارد صحنه شد تا ترکیه های دیگری با دولتهای سایه و زیر فرمان نظامیان در منطقه ایجاد کند که سوریه هم در نوبت قرار دارد . بر کسی پوشیده نیست که اروپا و آمریکا با همکاری کشورهای گوش بفرمان مثل شیخ نشین های عرب و ترکیه در صدد تثبیت این نیروها در قدرت بر آمد ه اند . همانطوز که شاهدیم ، علاوه بر تحریک پاکستان که از سالها پیش فعال است، در ماه های اخیر نیز احزاب مشابهی در تونس ( حزب اسلامی عدالت و توسعه ) و مصر ( حزی اسلامی آزادی و عدالت ، شاخه سیاسی اخوان المسلمین ) را سازماندهی کرده و زمینه به قدرت رساندن ۀنهارا بسرعت فراهم میکند . این احزاب دقیقا از روی احزاب دمکرات مسیحی های اروپا با انطباق در منطقه کپیه براداری شده است .
غرب برای کنترل و حفظ منابع استراتژیکی انرژی این مناطق که برای آنها جنبه پشتیبانی ارزی و اقتصادی دارد بهر قیمت در صدد بر پایی ساختار حکومتی بنفع خود در منطقه هستند وتا آنجا که امکانات اجازه دهد برای اجرایی کردن آن پا فشاری خواهند کرد. آنها برای این منظورآماده هزینه کردن ماهیانه بیش از ده میلیارددلار هستند تنها بدولت و ارتش مصر برای تامین هزینه سالیانه 2.3 میلیارددلار کمک مالی ، 7 میلیارددلار به اسرائیل کمک بلاعوض و به پاکستات طی ده سال گذشته برای کشتار مردم خود و مردم افغانستان تا حالا 17 میلیارددلار کمک مالی نظامی کرده اند این مناطق با جمعیت بیش از ششصد ملیونی و تحت سلطه در صورت بروز جنگ جهانی دیگر که احتمال آن کم نیست گوشت دم توپ و ذخیره جنگی ارتجاع محسوب میشود و قربانیان اصلی جنگ آینده خواهند بود. ثروت وسوسه انگیز این مناطق هر نیرویی را بشدت ترغیب بدخالت برای سهم خواهی خواهد کرد .
کمربند سبز مذهبی و اسرائیل:
بعداز پاشیدگی دولت پوسیده عثمانی و تقسیم مناطق تحت اشغال این کشور بین قدرتهای تازه بدوران رسیده انگلیس ، فرانسه و روسیه تزاری بزرگترین سهم نصیب انگلستان شد و فرانسه هم سوریه و لبنان را به اشغال در آورد هرسه قدرت خارجی در منطقه خاورمیانه بر اثر جنگ جهانی اول آنقدر ضعیف شده بودند که دیگر نای جنگیدن و هزینه کردن بیشتررا نداشتند ولی انقلاب اکتبر یک بار دیگر تمامی نیروهای استعماری را فعال کرد تا بکمک همین نیروهای مذهبی و ضد چپ جبهه ای بر علیه کشور نوپای شوروی ایجاد کنند .
طولی نکشید بدلیل همین ضعف قدرت های متجاوز مبارزات استقلال خواهی قوت گرفت و انگلستان و فرانسه از همه طرف مورد حمله قرار گرفتند و ایتالیا فاشیست و نازی های آلمان سر در آوردند و ایتالیا برای سرکوب جنبش لیبی بیش از نیمی از مردم این کشور را قتل عام کرد و عمر مختار رهبر افسانه ا ی مقاومت مردم لیبی و عرب بیش از بیست سال برعلیه ایتالیا جنگید تا سرانجام اسیر فاشیستهای ایتالیا شد ودر سال 1931 در ملاء عام بدار آویخته شد همان کاری که رضا شاه با کوچک خان جنگلی در گیلان کرد و سرش را برید و به تماشای مردم گذاشت و یا محمد رضا شاه با قاضی محمد رهبر کردهای کردستان ایران کرد و اورا بدار آویخت و دکتر فاطمی یکی از چهره های تاریخ ایران را اعدام کرد و مصدق را تا پایان عمر زندانی کرد.
آلمان نازی بسرعت جای انگستان و فرانسه را در منطقه گرفت وفرمانده ارتش فرانسه برهبری ژنرال پاتن خود را تسلیم آلمان نازی کرد و به جبهه آلمان پیوست آلمان در سال 1939 در عراق کودتا کرد و ایران و ترکیه در جبهه آلمان نازی قرار گرفتند در لیبی با وجود اعدام عمر مختار مقاومت بر ضد اشغالگران تازه آلمانی و انگلیسی شدت گرفت که درنهایت با شکست آلمان نازی انگلستان لیبی را بتصرف خود در آورد و ملک ادریس را که جنازه ای بیش نبود دوباره بقدرت رساند.
انگلستان دستور داد مقبره عمر مختار را از بین ببرند و بکلی خراب کنند تا اثری از وی در تاریخ باقی نماند که خود نشانه نفرت و کینه ای است که انگستان از مبارزان و رهبران راه استقلال در جهان داشت و دارد عملکرد غیر انسانی و شرم آور با معمر قذافی چهره عریان ارتجاع غرب را بنمایش گذاشت و مردم جهان بعینه مشاهده کردند که امپریالیسم و ارتجاع برای منافع خود تا کجا حاضرند پرنسیب های انسانی را زیر پا بگزارد.
انگلستان از اوضاع بلبشوی منطقه استفاده کرده و بتدریج آوارگان یهودی را که بشدت در کشورهای اروپایی از جمله خود انگلستان مورد نفرت و اذیت وآزارقرار داشتند به فلسطین اشغالی کوچ داد یهودی ها موفق شدند در چهار چوب مذهب یهودی که از ملیتهای مختلف تشکیل شده بودند متشکل شده واز پایان جنگ جهانی دوم و شکست نازیها استفاده کرده ودر شرایط بسیار بحرانی و گزار جهان دست به ایجاد کشور اسرائیل بزنند بحرانی که هنوز دست از سر مرم خاورمیانه بر نداشته است.
اسرائیل بشدت مذهبی عامل چهار جنگ خانمان بر انداز و نابود کننده در منطقه خاورمیانه همچنان بزرگترین خطر امنیتی را با همراهی امپریالیسم غرب برای تمامی کشورهای خاورمیانه و جهان ایجاد کرده تا آنجا که غرب همواره درگیر این بحران بوده و بدون هیچ محدودیتی از این رژیم نژاد پرست دفاع کرده است حکومت اسرائیل در شرایطی در کشور اشغالی فلسطین ایجاد شد که یهودیان از نظر جمعیت در اقلیت قرار داشتند و اکثرا مهاجران تازه وارد بودند.
اسرائیل بعنوان یک نیروی مذهبی افراطی و نژاد پرست ( بر اسا س تورات یهودیان خلق بر گزیده خدا هستند و بر دیگر خلقها برتری دارند ) امروز بعنوان عامل اصلی بی ثباتی در منطقه و آزمایشگاه تجارب جنگهای غرب بر علیه مردم منطقه وجهان است . اسرائیل از زمان تشکیل این کشور در رویای اسرائیل بزرگ از نیل تا فرات همواره در صدد اجرایی کردن تز کمربند سبز مذهبی با مدل نازیهای آلمان در منطقه خاورمیانه بوده چه بخوبی میدانست که آنها تاچه اندازه ضد چپ و نیروهای ملی دمکراتیک و پیشرفت اقتصادی و تحولات سیاسی هستند .
شیعیان و کمر بند سبز :
در اوایل سده گذشته شیعیان از وزنه مهمی در مبادلات سیاسی منطقه بر خوردار نبودند و در فقر و فلاکت و بصورت پراکنده در منطقه عمدتا در ایران و عراق و بخشا در پاکستان فعلی و افغانستان اسکان داشتند در کشورهای عربی فقیرترین اقشار را شیعیان تشکیل میدادند و همیشه مورد آزار و تحقیر قرار داشتند علت بیشتر این سینه زنیها و تو سرخود زدنها ناشی و گریه وزاریها از دوران تحقیر و نداشتن قدرت برای دفاع از خود بوده است.
با تغییر اوضاع جهانی و شکست آلمان نازی و ایتالیای فاشیست و تشکیل کشورهای سوسیالیستی که ضعیف شدن حکومتهای وابسته منطقه و قدرتهای حامی آنها را هم شامل میشد نطفه های مقاومت و مبارزات شکل گرفت و این جنبشها با سازماندهی خود موفق شدند بتدریخ استقلال خود را بدست آورند که امروز شیعیان از لبنان تا سوریه و از عراق تا بخشهایی از کشورهای عربی و از پاکستان تا افغانستان پراکنده اند بزرگترین جمعیت شیعیان در ایران زندگی میکنند که قدرت را دردست دارند و بیش از 30 ملیون نفر جمعیت پاکستان را شیعیان تشکیل میدهند .
در صدسال گذشته غرب و استعمار موفق نشده است همانند سنی ها از شیعیان استفاده ابزاری کند تنها در سالهای اخیر بعلت محاسبه نادرست رژیم ایران از توازن قوا در منطقه بخشی از آنها در جنایتهای غرب در عراق و لیبی و افغانستان شرکت کردند که بشدت هم منفور شدند. جمعیت شیعیان در منطقه خاورمیانه در حدود 160 ملیون نفراست که از نظر نیروی انسانی و توازن نیروها وزنه سنگین وتعیین کننده ای بحساب می آیند مضافا به اینکه در ایران قدرت را دردست دارند .
یکی از دلایل پافشاری غرب برای بحرانی کردن روابط بین شیعیان و سنی ها این است که آنها مایل نیستند این دونیرو متحد شوند چون در آنصورت خاورمیانه و شمال آفریقا بیک قطب تعیین کننده اقتصادی و نظامی و بازار جهانی تبدیل خواهند شد . با اوضاعی که در منطقه پیش آمده است جلب شیعیان در جبهه غرب بسیار مشکل و تا حدودی غیر ممکن بنظر میرسد . تجارب جنگهای منطقه خاورمیانه نشان میدهد که غرب سیاست خودرا بر اساس تضعیف شیعیان در تک تک کشورهای منطقه تنظیم کرده است برای مثال از اسرائیل خواسته تا شیعیان لبنان را گوشمالی دهد و یا در مورد سوریه تصمیم بر این است که شیعیان را از اریکه قدرت بزیر بکشند و آنوقت سراغ ایران بروند در پاکستان و افغانستان هم شیعیان در موقعیت بسیار بدی قرار دارند .
ایران با حاکمیت شیعه کشور بزرگی است که از نظر اقتصادی ، سیاسی ، نظامی و فرهنگی و از همه مهمتر از نظر وسعت و جمعیت و ثروت طبیعی و تعدد همسایگان از اهمیت استراتژیکی بزرگی در جغرافیای اقتصادی خاورمیانه بر خوردار است که موضع آن میتواتند توازن نیروها را بالکل بهم بزند بی علت نیست که غرب در رابطه با ایران جانب احتیاط را در پیش گرفته و سعی دارد تا این کشور را مهارو ضعیف نگه دارد تا سر فرصت و با جبهه جهانی متحد که عملا بعلت رشد تضاد منافع قدرتهای بزرگ تشکیل آن غیر ممکن است سراغ ایران برود و کارش را یکسره کند .
مزیت بزرگ ایران در آن است که اکثریت مردم کشور شیعه مذهب و ایران در طول تاریخ از زمان دوران صفویه بعنوان یک قدرت منطقه ای موفق شده است در مقابل تجاوز و مداخله دوام آورد و از ارزشهای خود دفاع کند در واقع هیچ رژیمی در ایران بدون در نظر گرفتن این قدرت تاریخی و همت برای دفاع از منافع ملی کشور قادر به بقاء و دوام نیست مزیتی که کمتر کشور منطقه خاورمیانه از آن بر خوردار است .
بسیاری از کشورهای منطقه کشورهای نوپایی هستند که هنوز سابقه تاریخی زیادی ندارند و بسیار شکنند ه اند بهمین دلیل بسرعت تغییر مسیر میدهند مردم ایران این اجازه را به هیچ حکومتی نمیدهند که بر سر منافع ملی دست از پا خطا کند صد سال گذشته نشان داد که وصله های صادراتی ووابستگی هیچ جایی در بین مردم ایران ندارد این آن نقطه قوت کشور است که این سرزمین را سرپا نگه داشته است .
نقش خاورمیانه و شمال آفریقا در بحران ساختاری و اقتصادی غرب:
شتاب غرب برای سرهم کردن حکومتهای نظامی بوروکراتیک با دولتهای سایه در منطقه خاورمیانه زیر پوشش کمر بند سبز مذهبی از نوع سنی آن نشان میدهد که غرب برنامه استراتزیکی طولانی مدتی را در سر می پروراند شوک نظامی با تمام قدرت برای درهم شکستن کشور کوچک عراق با جمعیت بیست ملیونی که از پوشش طبیعی خوبی بر خوردار نبود در واقع زهر چشم گرفتن از تمامی حکومتهای ضعیف و بدون پایه مردمی منطقه ، در هم شکستن وجهه روسیه و چنگ و دندان نشان دادن به چین کشوری که طی چند سال آینده از نظر اقتصادی غرب را پشت سر خواهد گذاشت بود .
غرب موفق نشد طی ده سال گذشته به برنامه ایجاد خاورمیانه بزرگ از طریق اشغال و تهاجم نظامی جامه عمل بپوشاند در نتیجه یکبار دیگر به سیاست ایجاد کمربند سبز مذهبی زمان نازیهای آلمان روی آورده است تا هم مذهیی های سنی سنتی منطقه را از آینده بترساند و هم مسیحی های جهان را بشدت نگران از دست دادن موقعیت خود در بین مردم هستند دلداری بدهد و هم قدرت بسیج خود را برخ توده های زحمتکش جهان ، روسیه و چین بکشد .
آلمان یکی دیگر از صحنه گردانان این جبهه است که از نظر بسیج نیروهای مذهبی ید طولایی دارد این کشورضمن ایجاد کمر بند مذهبی اسلامی ، بودایی ، و مسیحی پیش از جنگ جهانی دوم تقریبا اتحاد شوروی را در محاصره قرار داده بود.
آلمان در اروپای شرقی سابق پس از جنگ جهانی دوم یک شبکه بسیار قوی جاسوسی از نیروهای مذهبی کاتولیکی و ارتدکس ایجاد کرده بود که بسرعت سر بزنگاه ها وارد صحنه میشدند این نیروی مذهبی که عمدتا جاسوسان تربیت شده بودند نه تنها در ترورهای بسیاری در شرق اروپا دست داشته بلکه وظیفه بی ثبات کردن این کشورها را بعهده داشتند .
اوضاع نشان میدهد که غرب بجز در عراق و لیبی که بزرگترین مانع تشکیل این جبهه ارتجاعی مذهبی بودند در دیگر کشورهای عربی منطقه در حال سازماندهی نیروهای سنی منطقه هستند که با موافقت کشورهای اروپایی و شیخ نشینها همراه و همگام است و اگر موفق به روی کار آوردن اخوان المسلمین در سوریه شوند آنوقت بکمک عربستان سعودی و ترکیه کنترل کامل منطقه خاورمیانه بدون ایران را بدست خواهند گرفت و بیش از 70 در صد منابع نفت و گاز منطقه در اختیار آنها خواهد بود تا با استفاده از این سرمایه و ساختار جدید ی که در حال ایجاد آن هستند به بحران اقتصادی خود سروسامانی بدهند.
با اشغال عراق و لیبی و سرنگونی حکومتهای این دوکشور غرب عملا نشان داد که که برای اعمال هژمونی بر جهان و تضمین منافع انحصارات بزرگ حاضر است دست بهر جنایتی بزند جنگی که غرب در منطقه براه انداخته است و بیش از 600 ملیون نفر مسلمان را در گیر آن کرده است آیا همان جنگ صلیبی نیست که بر علیه مردم کشورهای اسلامی راه افتاده است؟
ایجاد کمر بند سبز مذهبی توسط ناتو و غرب نه تنها با منافع ملی ایران در تضاد کامل قرار دارد بلکه بر علیه منافع ملی کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا و همه مردم جهان است باید انتظار داشت مقاومت در منطقه گسترده ترشود تا زمینه بیرون راندن این متجاوزان را فراهم کند چپ ها بهمراه نیروهای ملی و دمکرات در این شرایط میتوانند ابتکار عمل را بدست گیرند وبا تمام توان از تشکیل این نیروی مخرب و در خدمت امپریالیسم جلوگیری کنند .
م . راد (02.12.2011)
ننگ تاریخ بر طرفداران حمله نظامی غرب به ایران
ننگ تاریخ بر طرفداران حمله نظامی غرب به ایران
در Uncategorized در دسامبر 8, 2011 در 9:11 ق.ظ.
دریافتی با ای- میل
روی صحبت ما با طرفداران و مدیحه سرایان حمله نظامی غرب به ایران در برخی از رادیوها، تلویزیونها و سایتهای اینترنتی خائن و خود فروخته خارج از ایران میباشد.
در تاریخ ایران نام و تصویر ننگین شما خائنین به ملت (همانند خائنین به ملت در حمله اسکندر، اعراب و مغولها) ثبت خواهد گردید . چرا از صنایع منهدم شده آب، برق، جاده ها، پلها، کارخانه ها و انهدام زیر بنای اقتصادی یوگسلاوی، افغانستان، عراق و لیبی در زیر بمبارانهای طولانی غرب، جنایات وحشتناک، غارتگریها، حملات مسلحانه به منازل مردم، آدم ربائیها، دزدیده شدن زنان و دختران جوان، گرسنگی، فقر، فحشا، قحطی، بیکاری، آوارگی و شیوع بیماریهای ناشی از کمبود آب آشامیدنی و انتشار میکروبهای آزمایشگاهی و نبود لوازم اولیه درمان و دارو، سانسور روزنامه ها، رادیوها و تلویزیونها و زندانهای پر از زندانیان سیاسی حرفی نمیزنید؟ چرا در عوض جامه خیانت و نوکری به تن کرده و ابلهانه طرفدار و حمایت کننده حمله نظامی غرب به ایران شده اید؟ در عراق و لیبی (همانند دیگر کشورهای زیر سلطه غرب) فقط چهره دیکتاتورها تغییر یافته و دو کشور همچنان به شدت استبدادی ولی ویرانه با زیر بنای اقتصادی نابود شده و ملتی به فلاکت کشیده شده باقی مانده. در این دو کشور مردم حتی حق انتقاد از دولتهای مزدور جدید و اربابان بیگانه آنها را ندارند، وگرنه یا ناپدید شده و یا در زندانهای مخوف و شکنجه گاها به جمع زندانیان سیاسی جدید میپیوندند. چرا از جنایات رژیمهای دیکتاتوری- نظامی خود غرب، زندانهای علنی و مخفی آنها و همچنین، از حکومت های فاشیستی و دیکتاتوری دست نشانده امپریالیسم جهانخوار در عربستان سعودی، کویت، امارات، بحرین، قطر، عمان، یمن، اردن، افغانستان، مراکش، مصر و پاکستان که اکثرا دیکتاتوریهای بدون پارلمان میباشند، سخنی به زبان نمی آورید؟ این کشورها سالهاست که در آغوش غرب هستند ولی زندانها و شکنجه گاه هایشان مملو از زندانی سیاسی میباشد و ملت هایشان درزیر حکومت های دیکتاتوری پلیسی دست نشانده غرب در خفقان کامل، اختلاف طبقاتی شدید، سانسور، شکنجه، چپاول و جنایت راه به جایی ندارند.
۱۳۹۰ آذر ۱۹, شنبه
پیرامون حمله احتمالی به ایران
پیرامون حمله احتمالی به ایران
جبهه دشمنان مردم ایران را بهتر بشناسیم
در ماه نوامبر 2011 "رادیو همبستگی" مصاحبه ای با رهبر "حزب کمونیست کارگری ایران" آقای حمید تقوائی ترتیب داد تا نظریات این حزب را در مورد خطر تجاوز به ایران و تاکتیک نیروهای انقلابی، آزادیخواه، دموکرات و کمونیست در قبال جنگ و تجاوز بداند. صفحه خط داری که آقای حمید تقوائی بکار بردند، تکرار همان تئوریهای پوچ و غیر طبقاتی منصور حکمت است. سخنان ایشان همان نظریات تکراری در حمایت از خط مشی تجاوزکارانه امپریالیسم آمریکا و صهیونیسم اسرائیل در تمام جهان و منطقه است. این حزب همواره حامی تجاوزکاران آمریکائی و اسرائیلی در افغانستان، عراق، لبنان، فلسطین و لیبی بوده است و طبیعتا در مورد ایران نیز نمی تواند طور دیگری سخن براند. فرق موضعگیری این حزب در مورد ایران با موضعگیریش پیرامون لبنان و یا لیبی در آن است که به علت حساسیت مردم میهن ما و به علت اینکه مردم ایران در صورت تجاوز، بلا واسطه با خطرات ناشی از تجاوز بربرمنشانه روبرو هستند، آنها نمی توانند سخاوتمندانه و بی پرده از کشتار مردم ایران حمایت کنند و از منافع امپریالیسم و صهیونیسم آشکارا به دفاع برخیزند. بهمین جهت سخنان ارتجاعی خویش را در لایه ای از مهملات می پیچند تا آنها را برای همگان "قابل بلع" نمایند. تحلیلهای این حزب، مانند همیشه تهی از مضمون طبقاتی است و با ساختن سناریوهای پیچیده نظیر سناریوی "سیاه و سفید" در گذشته و یا مکمل آن بنام سناریوی "سه جبهه"، خویش را از درگیری با مفاهیم طبقاتی خلاص کنند و به پیچیده گوئی بپردازد.
این حزب در مقابل خطر بروز جنگ مجددا به همان سناریوی بی سرو ته „سه جبهه“ متوسل می شود. به ادعای آنها در "جبهه اول"، هواداران قوای مهاجم آمریکا و اسرائیل قرار دارند که فقط هوادار تجاوز به ایران و سرنگونی رژیم ایران توسط قوای خارجی هستند.
"جبهه دوم"، جبهه مخالفین این تجاوزند که از رژیم جمهوری اسلامی دفاع می کنند و "جبهه سوم" که مرکب از "حزب کمونیست کارگری ایران" و پاره ای از اپوزیسیون چپ اندر قیچی ایران باشند، هوادار جنگیدن با مهاجمین از یک طرف و همزمان مبارزه برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی می باشند. این“جبهه سومی“ها که در هر دو دست شمشیر دارند، و مانند طاهر ذوالیمینین به میدان رفته اند، صد البته خود مستقلا عمل نمی کنند، و نمی توانند هم عمل کنند، آنها منتظر می نشینند تا هواپیماهای ناتو ایران را بمباران کنند، تا مانند اپوزیسیون لیبی زمان مناسب برای عملیات فعالانه و قهرمانانه آنها برسد و اعلام موجودیت نموده و مبارزه را آغاز نمایند، در غیر این صورت موجودیتشان تنها در روی صفحه کاغذ است و حضوری در عرصه مبارزه نداشته و نخواهند داشت. اگر تبلیغات فضای جنگی فروکش کند، آنها هر دو شمشیر خویش را غلاف خواهند کرد و چه در ایران و چه در خارج، دیگر به جنگ جمهوری اسلامی نمی روند تا کارش را برای همیشه یکسره کنند. موجودیت عملی و عینی این "جبهه سومی"ها، موجودیت عملی مستقلی نیست و تنها با موجودیت تهاجمی امپریالیستها و صهیونیستها قابل تعریف است.
در میان این "جبهه سومی"ها که البته اقلیتی بیش نیستند، شما با طیف گسترده ای روبرو می شوید از کسانی که آگاهانه از امپریالیسم و صهیونیسم دفاع کرده تا کسانیکه از روی نادانی سیاسی و یا اتخاذ خط مشی های به ظاهر انقلابی و منزه طلبی "انقلابی"، یا چپروانه و نظایر آن، حتی پاره ای با حسن نیت در این طیف قرار گرفته اند. آنها حامل ادعاهای بی پشتوانه، مانند چک بی محل اند که با محاسبه اینکه احتمالا جنگی در نمی گیرد تا دست ما رو شود، زمینه گزافه گوئی و انقلابی نمائی را به حد اعلی می رسانند. آنها مسئولیت و واقعبینی انقلابی کمونیستی را با تئوریهای پوچ و من در آوردی جایگزین کرده اند. پوچی این تئوریها حتی بر رسولان آن نیز روشن است وگرنه نیازی نداشتند که آنها را در کلافی پیچیده برای فرار از تحلیل مشخص از شرایط مشخص بپیچانند. طبیعتا در دنیای مجازی آنها و در عرصه تخیلات موهومی، می توان بر توسن افسار گسیخته انقلابی نمائی به عرش گزافه گوئی رفت و بر سر کاربرد عبارات "انقلابی" با یکدیگر به رقابت برخاست. پاره ای نه تنها می خواهند امپریالیسم و صهیونیسم را از ایران بتارانند و رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون کنند، بلکه حتی آهنگ آن دارند با یک انقلاب قطعی سوسیالیستی و ضد استثماری، مناسبات ظالمانه سرمایه داری را نیز از ریشه برافکنند و جامعه آزاد سوسیالیستی در ایران برقرار کنند. آنها در حقیقت "جبهه چهارمی" در تخیلات خود اختراع کرده اند، که فقط کارگران و زحمتکشان را در بر می گیرد و نه خلق ایران را. ببینید تجاوز امپریالیستی و صهیونیستی به ایران چه ثمراتی ببار می آورد. انسان از این همه بیگانگی نسبت به شرایط ایران در شگفت می ماند. آیا این عده نمی فهمند که حتی اگر بر فرض محال، در سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی نیز، در روند جنگ موفق شوند، قادر نیستند بهره کشی انسان از انسان را از میان برداشته و از ادامه جنگ تجاوزکارانه جلوگیری کنند؟ آیا باید پیغمبر بود تا درک کرد امپریالیسم آمریکا و صهیونیسم اسرائیل و ناتو هرگز پیدایش یک ایران سوسیالیستی و انقلابی و مردمی را بعد از رژیم جمهوری اسلامی نمی پذیرند و ایران را با خاک یکسان خواهند کرد؟ آیا باید پیغمبر بود تا دانست هدف تجاوز به ایران سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و استقرار سوسیالیسم نیست؟ آیا این سخنان نشانه این واقعیت نیست که عده ای ماهیت امپریالیسم را نمی شناسند و قادر نیستند از اوضاع کنونی تحلیل انقلابی بدست دهند؟؟
البته بر خلاف سناریوی "جبهه سومِ" "حزب کمونیست کارگری ایران"، شما حتی یک شخصیت شناخته شده و یا سازمان سیاسی و یا گروهی را پیدا نمی کنید که به صراحت بگوید ما خواهان تجاوز نظامی به ایران هستیم. زیرا چنین اعترافی پایان عمر سیاسی آنها محسوب می شود. زیرا مردم ایران چنین هیولاهائی را به عنوان رهبر خویش هرگز نخواهند پذیرفت. باین جهت این وظیفه نیروهای آگاه سیاسی است که از لابلای ادعاهائی که می شود، ماهیت گفتار و کردار آنها را بر ملا گردانند و بشکافند. ما در اینجا به نمونه های گوناگون هواداران امپریالیسم و صهیونیسم و دشمنان مردم ایران اشاره می کنیم:
"بیانیه ۱۷۵ نفر از فعالان سیاسی و روزنامهنگاران علیه جنگ و فعالیتهای نظامی هستهای ایران" که بیانیه ای در تائید آشکار تجاوز به ایران و حمایت آشکار از امپریالیسم و صهیونیسم بین الملل است و در یک کلام مظهر خیانت ملی و خود فروشی به امپریالیسم است، مانند همه بیانیه های جنگ طلبانه با تزویر تدوین شده است و از چهره جنگ طلبان جهانی، که هنوز خون تازه مردم لیبی از دستانشان می ریزد، چهره بشر دوست و صلح طلب و دلسوز به حال ایرانیان می سازند. این ریاکاری را شما در مقایسه با اسناد مشابه بخوبی کشف خواهید کرد و درک می کنید که سرمنشاء همه این تبلیغات در تمام این اعلامیه ها واحد است. روح کلیه این تحلیلهای خائنانه، تعویض جای علت با معلول و آرایش جنایات و ریاکاری و دودوزه بازی امپریالیسم و صهیونیسم و مجامع جهانی دست نشانده و زیر نفوذ آنهاست. به این مستخرجات از بیانیه توجه کنید و خود داوری نمائید:(در تمام موارد تکیه از ماست-توفان).
"هر نگاهی به چگونگی و علت بحران خارجی کنونی داشته باشیم باز در تحلیل آخر نظام جمهوری اسلامی و بخصوص بخش افراطی آن است که با خطای محاسباتی خود شعله های جنگ محتمل را بر خواهد افروخت". به سخن دیگر امپریالیستها و صهیونیستها و عمالشان از قبیل عربستان سعودی و امارات متحده عربی و... که به عراق و افغانستان و لیبی و بحرین و یمن تجاوز کرده اند، گناهی ندارند و همه آنها صلح طلبند و قربانیان تجاوز جمهوری اسلامی به حساب می آیند که در پی افروختن جنگ است.
و بعد ادامه می دهند: "جمهوری اسلامی تنها مخل حقوق و کرامت انسانی شهروندان ایران زمین نیست، بلکه تهدیدی علیه صلح و ثبات جهانی نیز بشمار میآید." به سخن دیگر ایران با "قدرت افسانه ای" خود صلح جهان را تهدید!! می کند و ناتو و آمریکا و اسرائیل، هرگز به جنگ متوسل نشده و کشوری را به زیر سلطه خویش در نیاورده اند و آرامش و صلح جهان را بهم نزده اند و برای هیچ کشوری تهدید نبوده اند.؟!
و سپس اضافه می کنند: "باید با ارائه راه حلی به جهان نشان داد که جنبش دموکراسی خواهی مردم ایران این ظرفیت را دارد تا اجازه ندهد تنش آفرینی حکومت از آستانه تحمل نهادهای بین المللی عبور کند. در این راستا پرهیز از سیاه و سفید دیدن مناسبات جهانی و مبنا قرار دادن دو گانه دوست و دشمن دائمی و یا دیو و فرشته و عبور از انگاره های مربوط به دوران جنگ سرد ضرروی است".
به سخن دیگر امپریالیستها و صهیونیستها که بسیار مودب و مظهر خیراند و نه شرّ و در اثر تحریکات جمهوری اسلامی کاسه صبرشان لبریز شده است، باید بدون احساس تقصیر، به عنوان قربانیانِ تحریک و تجاوزِ جمهوری اسلامی، به ایران حمله کنند و نگذارند که صبر و تحملشان بازیچه دست ایرانی ها قرار گیرد. و بیانیه مزبور ضروری می داند که مردم ایران از غارتگری و جنایتکاری امپریالیستها و صهیونیستها که به گذشته تاریخ تعلق دارد، بزرگوارانه چشم بپوشند و آنرا فراموش کنند و تاریخ جهان را به سطل خاکروبه بیاندازند و از آنها برای حمله به ایران و "نجات" ایران، دعوت به عمل آورند.
این 175 خود فروخته تنها نیستند. خوب است به سند زیر و مخرج مشترک نظریات آنها توجه کنید.
ببینیم مدعی بی تاج و تخت پادشاهی ایران رضا پهلوی در پیامش مورخ 18 آبان ماه 1390چه می گوید: "... در این شرایط حساس تاریخی که سرزمینمان ایران با آن روبروست، وظیفه همه بخشهای جامعه به ویژه نیروهای مسلح مدافع و مطیع حقوق و خواسته ملت است تا دست در دست یکدیگر، در چارچوب یک جنبش نافرمانی و با ایجاد شبکه های وسیع اجتماعی، برای اجتناب از بروز یک حمله نظامی که می تواند آغازگر یک سیر قهقرایی و پرهزینه برای مردم ایران باشد، به پا خیزیم.
...
تمام تلاش خود را بکار خواهم بست تا خواست صلحجویانه مردم کشورم را به گوش جامعه جهانی برسانم و خطاب به آنان تاکید نمایم که سرنوشت ایران نه با دخالت نظامی خارجی بلکه تنها باید توسط مردم ایران و با حمایت جامعه بین المللی تعیین شود"
در ضمن در طی پیام، رضا پهلوی فراموش نمی کند، که موذیانه به جستجوی "مسبب جنگ" بپردازد و به مردم این فکر را القاء نماید، در صورتی که جنگی توسط قوای خارجی(تو گوئی این قوای خارجی بی نام و نشان اند. وی از بکار بردن حتی نام آمریکا و اسرائیل و ناتو پرهیز می کند-توفان) به ایران حمله کنند، دلیلش خود جمهوری اسلامی است. این جمهوری اسلامی است که "مسبب جنگ" است و نه امپریالیستها و صهیونیستها. وی می نویسد: "نظام مستبد و تمامیت خواه اسلامی ... باعث ایجاد بحران و آشوب در کشورهای منطقه و به خطر انداختن صلح و آرامش جهانی است" و یا در جای دیگر "دیکتاتوری جمهوری اسلامی..با ...نادیده گرفتن معاهدات بین المللی و همچنین حمایت همه جانبه از گروه های تروریستی و... در منطقه، کشورمان را با بحران عمیق روبرو ساخته و به انزوای کامل بین المللی کشانده است.
...
حکومت اسلامی برای انحراف اذهان عمومی از مشکلات اجتماعی و... به دنبال افروختن آتش جنگی دیگر است.
حاکمان جمهوری اسلامی، همانند گذشته جنگ را نعمتی برای بقای حکومتشان می دانند و بر این اساس ، با اتخاذ سیاستهای ماجراجویانه و تحریک آمیز، خشم جامعه بین الملل را بر افروخته و کشورمان را با خطر حمله گسترده نظامی روبرو کرده اند"
"توجه داشته باشیم که حمله نظامی(توسط کی؟ توفان) الزاما منجر به سقوط رژیم جمهوری اسلامی نخواهد شد و می تواند هزینه های گزاف و جبران ناپذیری را برای مردم کشورمان و منطقه در برداشته باشد.
مشروع ترین و کم هزینه ترین راه برای گذر از نظام جنگ طلب جمهوری اسلامی، آزادی ایران به دست خود مردم ایران است"(تکیه همه جا از توفان است).
سخنان روشنی است. مشروع ترین و کم هزینه ترین راه، آزادی ایران بدست مردم ایران است، ولی اگر این راه کم هزینه مقدور نشد، چون مردم ایران یا فعلا خواهان آن نیستند و یا توانائیش را ندارند، نباید از راه پرهزینه چشم پوشید، زیرا رژیم جمهوری اسلامی خشم جامعه بین الملل را بر افروخته است. پیشنهاد رضا پهلوی و سلطنت طلبان این است که سرنوشت ایران نه با دخالت نظامی خارجی، بلکه تنها باید توسط مردم ایران و با حمایت جامعه بین المللی تعیین شود. این بدان معناست که جامعه بین المللی که منظور حتما حاکمیت کویت یا سومالی و زلاند نو نیست، بلکه امپریالیستها و صهیونیستها هستند، مانند نمونه تازه لیبی، به یاری سلطنت طلبان که خود را نماینده مردم ایران جا می زنند، می آیند و ایران را "نجات" می دهند. البته در این عرصه، ما اقلیتهای ملی ناسیونال شونیست، نظیر بخشی از کُردها را داریم، که خود را بدروغ نماینده خلق کرد، جا می زنند و همدست امپریالیسم و صهیونیسم در منطقه هستند و حاضرند نقش شورشیان لیبی یا سوریه را در ایران ایفاء کنند. "حزب دموکرات کردستان ایران" با صراحت ریاکارانه و مابقی با کمی شرم و حیا این نظریه را تبلیغ می کنند. در این میان "سازمان مجاهدین خلق ایران" نیز در پابوسی امپریالیسم آمریکا و جاسوسی برای آنها با دیگران مسابقه گذارده است و حاضر است با خیانت به گذشته پرافتخار مجاهدین خلق و سنتهای انقلابی آن، متاسفانه به هر خیانتی تن در دهد.
خوانندگان عزیز "توفان" می بینند، که هیچکس به صراحت، حامی تجاوز به ایران و تحریم اقتصادی مردم ایران و ساختن نوار غزه از ایران، نیست. حامیان تجاوز به ایران، مسئولیت تجاوز را به گردن جمهوری اسلامی انداخته و جای علت و معلول را عوض می کنند. معلوم نیست چرا جمهوری اسلامی باید هزاران کیلومتر دورتر به آمریکا حمله کند؟ این آمریکاست که تدارک تجاوز به ایران را می بیند و بدور ایران پایگاه نظامی ایجاد کرده و نقض حقوق بشر، استبداد مذهبی، شکنجه زندانیان سیاسی و اختناق حاکم در ایران را بهانه کرده است تا در منطقه حضور داشته باشد و نه جمهوری اسلامی در همسایگی آمریکا. اسرائیل 60 سال است که فلسطین را اشغال کرده است، مسبب چندین جنگ در منطقه بوده است، ایران محمد رضا شاه به ظفار حمله کرده و پاکستان و هندوستان با یکدیگر بارها درگیر شده و شوروی به افغانستان وارد شده و القاعده توسط آمریکا و عربستان سعودی و سازمان امنیت پاکستان پروار گردیده و به افغانستان اعزام شده است و منطقه را به آشوب کشیده اند. آنها بیاری فرانسه و آلمان و آمریکا و انگلیس به اسرائیل بمب اتمی داده اند و... آیا همه این تحریکات و ماجراجوئی ها در منطقه که به صورت عمده، قبل از استقرار رژیم جمهوری اسلامی در منطقه بوده است، در زیر سر جمهوری اسلامی است؟ و یا زیر سر صهیونیسم اسرائیل و توسعه طلبی امپریالیستها در منطقه؟. تروریستها صهیونیستها هستند و یا فلسطینیها و لبنانیها که کشورشان در اشغال به سر می برد. دنیا را واژگونه نشان دادن برای اینکه تجاوز امپریالیستها را به ایران توجیه کردن، کمال بی شرمی و موذیگری و فقدان صمیمیت است. فقط این امر از آدمهای بی وجدان و نوکران امپریالیست و موجوداتی بر می آید که کوچکترین عشق و علاقه ای به مردم ایران و به سرزمین ایران ندارند و میهنپرستی را مسخره می کنند.
مطالعه این نظریات موذیانه ی باصطلاح "جبهه اول" این است، که امپریالیستها و صهیونیستها بی آزار بوده و به تحریک و ماجراجوئی بین المللی دست نمی زنند. این "نیروهای خارجی"، هوادار صلح و آرامش اند و با تروریسم مخالف بوده و به خواستهای مردم ایران احترام می گذارند. اگر جمهوری اسلامی خواهان برافروختن جنگ نباشد، آنها با ایران کاری ندارند. رضا پهلوی در لابلای گفتار خویش به طور موذیانه شرایط امپریالیستها برای تسلیم را نیز بازگو می کند. رژیم جمهوری اسلامی باید از دستیابی به دانش هسته ای دست بردارد، رژیم جمهوری اسلامی باید از حمایت جنبش مردم لبنان و فلسطین دست بردارد، رژیم جمهوری اسلامی باید اسرائیل را برسمیت بشناسد و بپذیرد که عامل تحریک و فتنه و جنگ در منطقه اسرائیل نیست و از حمایت از مبارزه مردم بحرین و یا یمن دست بردارد و روابطش را با دولت سوریه قطع کند و...
اگر جنگی در بگیرد که حزب ما احتمالش را در شرایط کنونی کم می داند و تحریکات کنونی امپریالیستها و صهیونیستها را در خدمت مبارزات انتخاباتی آمریکا و تشدید تحریمهای اقتصادی ضد بشری علیه مردم ایران ارزیابی می کند، در آنصورت ایران به مخروبه بدل خواهد شد. شهودی که از لیبی آمده اند، گزارش می دهند که شهرهای لیبی مانند شهرهای آلمان بعد از جنگ جهانی دوم مخروبه اند. همین که اخباری از لیبی به گوش مردم نمی رسد، همینکه رسانه های گروهی بعد از قتل معمر قذافی و روی کار آمدن حکومت دست نشانده لیبی از خرابیها و کشتار جنگ و عقد قراردادهای پر نان و آب خبری نمی دهند، نشانه دامنه و عمق فاجعه در لیبی است.
جنگ با ایران یعنی نابودی شهرها، یعنی نابودی دستآوردهای چندین نسل فرزندان این آب و خاک، یعنی غارت ثروتهای ایران، یعنی عدم امنیت و تجزیه کردن ایران در خدمت منافع امپریالیستها و صهیونیستها. مشتی بیمار روانی و نادان سیاسی تصور می کنند، امپریالیستها دارای آنچنان موشکهای هوشمندی هستند، که فقط مستبدین مذهبی را هدف قرار می دهند و آنها را نابود می کنند. آنها سفیهانه بر تجارب عراق و افغانستان ولیبی چشم می بندند. خود امپریالیستها در صورت اجبار، مُقُر می آیند که این موشکها و بمبهای هوشمند عوارضی از خود باقی می گذارند که هزاران کشته بهمراه دارد. جنگ یعنی بی خانمانی و بیکاری، فقدان بیمارستان و دوا و دکتر، جنگ یعنی نبودن آب سالم آشامیدنی و...
جنگی که امپریالیستها راه بیاندازند برای آزادی ایران نیست برای اسارت ایران است. باید خائن و فرومایه بود تا مدعی شد، امپریالیستها و صهیونیستها هوادار آزادی و دموکراسی و تحقق حقوق بشر و عدالت اجتماعی در ایران هستند و برای این منظور به ایران می آیند تا این حقوق را برای مردم ایران به ارمغان بیاورند و از کشور ما بهشت برین بسازند و بعد از اینکه در عرض چند روز به این اهداف انسانی رسیدند، بدون چشم داشت از مخارج جنگی سرسام آوری که کرده اند، بدون اظهار تاسف از کشته شدن هزاران سرباز آمریکائی و متحدینشان، بزرگوارانه، بخاطر چشم و ابروی مردم ایران، از این همه خساراتی که دیده اند، چشم می پوشند و خاک ایران را داوطلبانه ترک کرده و همه پایگاههای نظامی خویش را در منطقه بر می چینند و به آمریکا بر می گردند و اجازه می دهند نفوذ چین و روسیه در ایران زیاد شود. مردم ایران خواهان چنین جنگی هرگز نیستند و با آن به مقابله می پردازند.
پس می بینیم آن "جبهه اولی" که آقای تقوائی در تخیلات خود ساخته اند، هرگز به این نحو وجود ندارد. "جبهه اول" ایشان همان جبهه "حزب کمونیست کارگری ایران" است که برچسب "سوم" را به آن زده اند، تا همکاری و همدستی خویش را با امپریالیستها و صهیونیستها پنهان کنند.
حال با اطلاع از سخنان رضا پهلوی که در نوکریش برای بیگانگان تردید نیست، خوب است به سخنان رضا پهلوی دوم بنام حمید تقوائی رئیس "حزب کمونیست کارگری ایران" که همیشه سیاست حمایت و سرسپردگی از اسرائیل را تبلیغ کرده است توجه کنید.
ایشان در پاسخ به پرسش مجری "رادیو همبستگی" که سرانجام، نظر ایشان را در صورت وقوع جنگ می خواهد، چنین پاسخ می دهد: "... حتی در شرایط جنگی هم باید نشان داد که جمهوری اسلامی منبع تمام این وضعیت هست اگر این فضای جنگی همچنان بالای سر ایران الان سالهاست ادامه دارد و هر چند وقتی مسئله حمله نظامی از طرف آمریکا یا اسرائیل و غیره مطرح می شود بخاطر اینکه این رژیم اونجا هست که شرایط، این شرایط جنگی را اصلا ایجاد کرده است و بنابراین من فکر می کنم حتی در شرایط جنگی باید مبارزه علیه جمهوری اسلامی و نشان دادن اینکه بالاخره با سرنگونی جمهوری اسلامی هست که خطر جنگ، خطر هسته ای، بمب اتمی و غیره و همه از سر ایران و منطقه کم میشه باید این وظیفه را باید به پیشبرد و به همه نشان داد که اتفاقا در شرایط جنگی باید حمله علیه جمهوری اسلامی و مبارزه علیه جمهوری اسلامی تشدید بشود برای اینکه ریشه مسایل آنجا هست."
در پاسخ به پرسش باید در ایران چکار کرد تا از جنگ جلوگیری کرد؟ می گوید:
"... راه مقابله با جنگ و هر نوع تاثیرات جنگی و حتی اگر این جنگ اتفاق بیفتد.... باید جمهوری اسلامی را به زیر بکشیم. ختم جنگ رابطه اش این است، بالاخره مردم ایران نمی توانند حکومت اسرائیل و یا آمریکا را به زیر بکشند کاری که می توانند بکنند این است که جمهوری اسلامی را در چنین موقعیتی قرار بدهند، زیر ... فشار انقلاب مردم اولا کسی بخودش جرات ندهد که حمله کند و بگه که خود مردم دارند تکلیف را روشن می کنند، ثانیا اگر چنین جنگی اتفاق افتاد ابتکار عمل دست خود مردم باشه نه نیروهای مهاجم، آنها نباشند که آینده ایران را تعیین می کنند، اینکه جمهوری اسلامی بره یا نره و یا رژیم .. و غیره... باید آلترناتیو مردم این باشد که خود به قدرت خودمان این حکومت را بزیر بکشیم و باین ترتیب به جنگ طلبیها، به جنگ، به بمب هسته ای و تروریسم در منطقه و غیره جواب دهیم، تنها جواب انسانی به مسئله سرنگون کردن رژیم جمهوری اسلامی به قوت انقلاب مردم است. بهمین خاطر ما فکر می کنیم حتی اگر جنگی هم اتفاق افتاد بهیچوجه نباید یک جبهه ضد جنگ تشکیل داد، برعکس اگر کسی می خواهد جبهه ای درست کند توی این شرایط باید جبهه ضد جمهوری اسلامی درست کند و اعلام کند منبع و منشاء این جنگ و ناامنی و تروریسم و وضعیت کاملا اختناق و فشاری که به مردم ایران وارد میشه جمهوری اسلامی هست ..."(تاکیدات از توفان است).
با یک نگاه ساده معلوم می شود کنه نظریات رضا پهلوی از "جبهه اول" با نظریات حمید تقوائی از "جبهه سوم" یکی است. هر دو جای علت و معلول را عوض می کنند تا تجاوز به ایران را توجیه کنند. تقوائی حتی در آستانه جنگ، در شرایطی که اسرائیل و آمریکا بر طبل جنگ می کوبند موافق آن نیست که یک جبهه ضد تجاوز به عنوان یک عامل بازدارنده در وقوع جنگ و تجاوز ایجاد شود. بر عکس وی بر آن است که باید جبهه وسیعی بوجود آورد و رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون کرد. وی هوادار ایفای نقش احمد چلبی است. وی آرزوی تحقق نمونه لیبی را در ایران دارد. وی که همواره آرایشگر امپریالیسم بوده است، چنین جلوه می دهد که گویا امپریالیسم اساسا نه توسعه گر است و نه بدنبال سرکردگی و غارت جهان می گردد. اگر رژیم جمهوری اسلامی سرنگون شود، منطقه در امن و امان بسر می برد. آیا می شود به این عوامفریبی صهیونیستی دل بست؟ آیا این واقعا درست است که منطقه از بعد از پیدایش جمهوری اسلامی ناامن شده است؟ نا امنی آمریکای جنوبی و جنوب شرقی آسیا را چگونه می شود توضیح داد؟ آیا آنها نیز به اسلام گرویده اند؟
در نظریات آقای تقوائی همه خواستهای اسرائیل و آمریکا بازتاب کامل یافته است، از درخواست انصراف ایران از دستیابی به فنآوری هسته ای که ایشان آنرا بدروغ مانند اربابانش "بمب اتمی" جلوه می دهد، تا خطر جنگ و تحریک و تروریسم. ایشان به مردم القاء می کنند، برای پایان دادن به جنگ، باید جمهوری اسلامی را به زیر بکشیم چون زورمان به اسرائیل و آمریکا نمی رسد. آقای تقوائی فراموش کرده اند که بت اعظم ایشان منصور حکمت که ویروس انحرافات فکریش را به جنبش کمونیستی ایران سرایت داد، بر این نظر بود که خصلت اوضاع کنونی را تضاد میان "اسلام سیاسی و میلیتاریسم آمریکا" تعیین می کند و مردم جهان باید با هر دو جبهه ارتجاعی بجنگند. در تحلیل اخیر آقای تقوائی روح گفتار منصور حکمت تجلی یافته است. این دقیقا همان ارزیابی است که حزب کار ایران(توفان) از نظریه آنها ارائه داده است. این سخنان آقای تقوائی اعتراف بسیار صریحی در مورد ماهیت "جبهه سوم" و مبارزه با تئوری "هر دو جبهه ارتجاع" ایشان است. با این اعتراف معلوم می شود، تئوری جنگ همزمان در دو جبهه، یعنی هم با آمریکا و هم با جمهوری اسلامی، هم با اسلام سیاسی و هم با میلیتاریسم آمریکا، از راه تشکیل و شرکت در“ جبهه سوم“، یک تئوری عوامفریبانه ای بیش نیست. ما می پرسیم، اگر مردم ایران زورشان به اسرائیل و آمریکا نمی رسد، پس چرا شما مسئله جنگ از طریق “جبهه سوم“ را که گویا باید با هر دو طرف بجنگد، طرح می کنید؟ چگونه است که مردم ایران زورشان به دو نیروی آمریکا و اسرائیل نمی رسد، ولی زورشان به سه نیروی جمهوری اسلامی و آمریکا و اسرائیل رویهم می رسد؟؟!! پس“ جبهه سوم“ شما فقط جبهه ای برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی است و مبارزه با "اسلام سیاسی" است و نه مانند طاهر ذوالیمینین برای شمشیر کشیدن همزمان به روی نیروهای خارجی و نیروهای داخلی؟ پس شما در حقیقت در دو جبهه نمی جنگید، تنها در یک جبهه می جنگید، در جبهه جنگ برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی، چون زورتان به جمهوری اسلامی می رسد و به اعضاء فریب خورده خودتان تلقین می کنید، که ما با آمریکائیها و اسرائیلیها بخاطر هدف مشترک در یک جبهه قرار داریم و آنها وقتی ببینند که ما رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون کرده ایم راضی شده عقب نشینی می کنند و میلیاردها دلاری را که خرج کرده اند و ناوگانهای خود را به منطقه آورده اند و بر می گردانند به ما خواهند بخشید. آیا می توان به این افسانه سرائی باور کرد؟
واقعیت چیست؟
کمونیستها در شرایط مشخص کنونی چه باید بکنند؟ شرایط کنونی این است که جبهه ای قدرتمند که قابلیت مانور و مبارزه مستقل داشته باشد بنام “جبهه سوم“ وجود ندارد. می شود آنرا در روی صفحه کاغذ اختراع کرد و در پرگوئیها از آن استفاد نمود، ولی این جبهه در عمل فاقد هر گونه تاثیر انقلابی است و تنها دوای درد بی عملان وخانه نشینان است. برای کسانیکه می خواهند مسئولانه در جنبش شرکت کنند و با تلاش خویش مُهر خود را بر جنبش بزنند، تنها دو راه باقی می ماند.
در مرحله نخست ما در آستانه تجاوز و تحریم قرار داریم و هنوز تجاوزی صورت نگرفته است و دشمن تنها بر طبل جنگ می کوبد تا جنگ روانی را آغاز کند و به طرحهای طرف مقابل و واکنشهای جهانی پی برد. در این صورت نیروهای انقلابی باید در یک جبهه گسترده و وسیع همه نیروهائی را که خواهان جلوگیری از جنگ هستند و تحریم های بربرمنشانه اقتصادی علیه مردم ایران را محکوم می کند، گرد آورند و به فعالیت تبلیغاتی در این عرصه دست بزنند. تا در حد توان خود با بسیج افکار عمومی نقشی بازدارنده در وقوع جنگ ایفاء کنند. باین جهت ما به جبهه ای نیاز داریم که در مقابل جبهه تجاوزکاران و جنگ طلبان ایستاده است. مرز جدائی در این جبهه قبول انقلاب و یا سوسیالیسم و نفی بهره کشی انسان از انسان و این قبیل مقولات نامربوط نیست. این مقولات اگر با زبان ملایم بیان کنیم، تنها خرابکاری چپروانه در ایجاد چنین جبهه ای است و عملا در خدمت اهداف امپریالیسم و صهیونیسسم قرار می گیرد. این جبهه باید مخرج مشترک تمام آن نیروهائی باشد که مخالف تجاوز و تحریم اند، زیرا بر این نظرند که تجاوز و تحریم به ضرر مردم ایران است و کوچکترین مساعدتی به تغییرات دموکراتیک و سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی نمی کند.
در این مرحله کار افشاء گری در مورد رژیم جمهوری اسلامی و ماهیت ارتجاعی و استبدادی آن، افشاء فساد و سرکوبگری مافیای در قدرت، باید به صورت ترویجی و روشنگرانه در متون اطلاعیه های ما و یا مقالات تحلیلی ما بازتاب یابد تا به افکار عمومی، دلایل موضعگیری ما را نشان دهد و نه به صورت نمایشات خیابانی و یا آنگونه نمایشاتی که عملا توجیه گر تجاوز امپریالیستی به خاک ایران باشد. در این مرحله باید از مبارزه دموکراتیک بحق مردم ایران که مستقل از خواست ما، در جریان بوده و رژیم جمهوری اسلامی را آماج حملات خویش قرار داده است، حمایت کرد و توضیح داد که سرنگونی رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی، که عامل بازدارنده تحولات دموکراتیک درایران است، یک امر ضروری و خواست باطنی ملت ایران است. باید آگاه بود که مبارزه ضد امپریالیستی جدا از مبارزه دموکراتیک مقدور نیست و وظیفه نیروهای انقلابی در این وضعیت، تلاش در جهت سمت دهی به این جنبش دموکراتیک در پرتو تحولات و اوضا ع کنونی جهان است. باید آگاه بود و تبلیغ کرد که سرنگونی این رژیم فاسد و دزد و سرمایه داری مافیائی وظیفه خلق ایران است و نه نیروهای استعمارگر خارجی که با اشک تمساح در مرزهای ایران به کمین نشسته اند.
در مرحله دوم احتمال وقوع جنگ است که در این صورت کار با یک بمب و موشک حل نمی شود. جنگ امپریالیستها و صهیونیستها تنها برای سرنگونی رژیم مستبد، ارتجاعی، عقب مانده و وحشی و یا بربرمنش جمهوری اسلامی نیست، برای اشغال ایران و غارت منابع طبیعی و ثروتهای کشور ما و در درجه اول نفت و گاز و مس و اورانیوم است. این جنگ تنها یک حمله برق آسا نخواهد بود، که 24 ساعته تمام شود. در چنین اوضاع دهشتباری تنها دو جبهه وجود دارد، چه در خارج و چه در داخل. جبهه همه کسانی که خواهان قطع جنگ و خروج نیروهای تجاوز کار به ایران در خارج از کشور هستند، در مقابل جبهه کسانی که خواهان ادامه جنگ می باشند. همین وضعیت نیز در داخل ایران است. مردم ایران یکپارچه برای اخراج متجاوزین بپا می خیزند و به مقابله با آنها دست می زنند. فقط آن دیوانگانی که قدرت تخیلشان مافوق انسانی است، فکر می کنند مردم بجای اخراج اشغالگران نخست به سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی دست می زنند و یا با سربازان موهومی "جبهه سومی" ایجاد خواهند کرد که هم مخالف متجاوزین خواهند بود و هم "سوسیالیسم" را در ایران مستقر خواهند کرد؟؟!!.
چه در آستانه جنگ و چه در زمان وقوع جنگ تنها دو جبهه وجود دارد. جبهه همه ایرانیان میهندوستی که مخالف تجاوز به ایران هستند و سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی را وظیفه داخلی مردم ایران می دانند و جبهه هواداران تجاوز به ایران که سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی را نیز با یاری امپریالیستها و صهیونیستها نظیر احمد چلبی و یا محمود جبرئیل در دستور کار خود قرار داده اند. این ایرانیهای خود فروخته هرگز مورد احترام و اعتماد مردم ایران نخواهند بود.
در چنین شرایطی امر سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی به امری درجه دو تبدیل می شود و این را شرایط به نیروهای انقلابی تحمیل می کند. برخورد اپوزیسیون منحرف و خودفروخته ایرانی نسبت به حمله احتمالی به ایران همان برخوردیست که اپوزیسیون خودفروخته و منحرف عراقی در دوران تدارک اشغال این کشور در قبال جنگ آمریکا علیه رژیم صدام حسین اتخاذ کرد.نمونه عراق برای آنهائی که دل درگرو رهائی کارگران و زحمتکشان و موجودیت ایران دارند، نمونه آموزنده ای برای پرهیز از هرگونه چپ روی کودکانه و درغلتیدن به خیانت ملی است.
ما باید بدانیم که سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی توسط نیروهای انقلابی در ایران هرگز به معنای جلوگیری از جنگ نیست، زیرا امپریالیستها برای تسلط بر ایران و غارت میهن ما به تجاوز متوسل می شوند و نه تنها برای تغییر رژیم جمهوری اسلامی. تاکتیک درست مبارزه بر اساس همه تجارب مثبت تاریخی، نشان می دهد که باید امر مبارزه ملی را در دستور کار قرار داد و تنها از این طریق است که نیروهای مترقی و انقلابی قادر خواهند شد، متشکل شده، در میان اقشار مردم نفوذ کرده، ارتجاع داخل ایران را که حتما بخشا به همدستی با متجاوزین دست خواهند زد افشاء و منزوی کرده و راه را برای کسب قدرت سیاسی و سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی در مرحله بعد آماده نمایند. به سخن دیگر در شرایط تجاوز و اشغال، مبارزه برای کسب قدرت سیاسی در ایران از گذرگاه مبارزه ملی برای دفع متجاوز خارجی می گذرد. مبارزه ما یک مبارزه طولانی است و میزان موفقیت آن به تناسب قوای ملی و بعد طبقاتی وابسته است. این واقعبینی انقلابی است که منجر به اتخاذ تاکتیکهای درست در مبارزه می شود.
آنها که می خواهند در „سه جبهه“ بجنگند که توهم خنده داری بیش نیست، چه در داخل و چه در خارج ایران، در جبهه نیروهای تجاوزکار قرار می گیرند. در عمل دو جبهه بیشتر نیست. "جبهه سوم" تنها تا زمانیکه مسایل جدی نشده است، امکان پر حرفی و ایفای نقش دوگانه و جای ایفای ادا اطوار انقلابی را باز می گذارد. وقتی مسایل جدی شد، کار مانور آنها نیز به پایان می رسد، زیرا زمان تعیین تکلیف فرارسیده است. تصورش را بکنید که امپریالیستها و صهیونیستها به ایران تجاوز کرده اند و در لحظه ایکه حزب ما مانند همیشه به میدان می آید و محکومیت امپریالیستها و صهیونیستها و قطع بمباران و خروج اشغالگران را همراه با مردم جهان می طلبد، یک گروه ایرانیهای "جبهه سومی" پیدا شوند که می خواهند با شعار "سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی" و برای خالی نبودن عریضه، بیان "ما خواهان قطع بمباران ایران هستیم"، به نمایشات اعتراضی بپوندند. همه شرکت کنندگان به آنها خواهند گفت شما به مالیخولیا دچارید. شما با بمباران مشروط و تجاوز مشروط موافقید. پوچی این تئوریهای منصور حکمتی نیازی به بحث ندارد و پوچی آن کاملا روشن است.
ما آرزو داریم این شرایط به جنگ خانمانسوز بدل نشود، ولی حزب ما از وضعیت فعلی که دوستان و دشمنان خلق را مجبور به اتخاذ موضع کرده است خوشحال است. باید این تضادها را تشدید کرد تا سره از ناسره تشخیص داده شود و همدستان امپریالیسم و صهیونیسم شناخته شوند. هم اکنون نقش روشنفکران خود فروخته و نقش ستون پنجم امپریالیسم و صهیونیسم در قالب پاره ای سازمانهای زنان و یا سازمانهای غیر دولتی و نظایر آنها برملا شده است. این خائنین با پنهان کردن خویش در پشت جنایات جمهوری اسلامی در پی ایجاد فاجعه ای به صد برابر بدتر در ایران هستند.
حزب کارایران(توفان)
آذر ماه 1390
www.toufan.org
۱۳۹۰ آذر ۱۸, جمعه
سفير ترکيه در آمريکا: در مقابل بمب هسته ای ايران تسليم نمی شويم
انتخاب
سفير ترکيه در امريکا گفت: ترکيه موادهايی را که می توان از آنها برای پيشبرد برنامه هسته ای ايران ساتفاده شود را متوقف کرده است.
به گزارش سرويس بين الملل انتخاب Entekhab.IR به نقل از کريستين ساينس مانيتور، نميک تن گفت: ترکيه به عنوان همسايه ايران از کشورهای ديگر برای جلوگيری از دستيابی ايران به سلاح هسته ای مصمم تر است.
وی افزود: روابط ايران و ترکيه بر سر مسئله هسته ای بدتر شده است.
وی در جمع خبرنگاران گفت: برخی ديگر از کشورها سعی در انتقال محموله هايی به ايران داشته اند که در برنامه هسته ای به اين کشور کمک می کند.
سفير ترکيه اضافه کرد: اما ما جلوی اين محموله ها را گرفتيم.
کريستين ساينس مانيتور نوشت: "تن" اطلاعاتی ديگری در مورد نوع مواد و محموله و زمان توقف آن ارائه نداد اما تاکيد کرد که ترکيه هرگز وجود يک بمب هسته ای در ايران را قبول نمی کند.
وی افزود: ترکيه در مقابل بمب ايران تسليم نمی شود. حتی اگر با ايران بر سر اين قضيه کنار هم بيايند باز هم ما مخالف آن خواهيم بود.
به گزارش سرويس بين الملل انتخاب Entekhab.IR به نقل از کريستين ساينس مانيتور،تن گفت: سقر اخير جو بايدن معاون رئيس جمهور آمريکا نشان دهنده ی رابطه ی نزديک بين دو کشور است. وی تصريح کرد: اوباما نگرانی های امنيتی و سياست های ما در منطقه را درک می کند.
سفير ترکيه در امريکا گفت: بايدن به ما اطمنيان داد که امريکا عراق را رها نخواهد کرد تا بی ثبات شود.
وی در پايان گفت: مقامات امريکايی درخواست های نظامی ما را می فهمند. آنها می دانند که ما از آنها از چه می خواهيم. وی گفت: يکی از درخواست ها هواپيمای بدون سرنشين است.
18 آذر 1390 10:19
از سایت روشنگرئ
روزنامه گاردین چاپ لندن، در شماره روز پنجشنبه ۸ دسامبر ۲۰۱۱ خود نوشته که عملیات نظامی غرب علیه ایران شروع شده است هرچند شاید علناً اعلان نشده باشد.
آفتاب: روزنامه گاردین چاپ لندن، در شماره روز پنجشنبه ۸ دسامبر ۲۰۱۱ خود نوشته که عملیات نظامی غرب علیه ایران شروع شده است هرچند شاید علناً اعلان نشده باشد.
شیموس میلن، نویسنده این مقاله با عنوان "جنگ علیه ایران آغاز شده است" مینویسد: "تعداد شواهدی که نشان میدهد جنگ مخفی آمریکا و اسرائیل علیه ایران، با حمایت بریتانیا و فرانسه، از هم اکنون آغاز شده، روزبهروز افزایش مییابد. حمایت مخفیانه از گروههای مخالف کم کم به تلاش برای کشتن دانشمندان ایرانی، استفاده از جنگافزار سایبری ... از جمله این شواهد است."
نویسنده مقاله گاردین مینویسد که هرچند که این حملات مستقیماً تائید نشده، اما در کنار سر تکاندادنها و چشمکزدنهای تاییدآمیز منابع اطلاعاتی و رساندن داستانهای خصمانه در مورد ایران به دست رسانهها– که عجیبترین آنها طرح ترور سفیر عربستان سعودی در آمریکا بود – قدرتهای غربی هم فشاری بیشتر برای افزایش تحریمها علیه برنامه هستهای ایران وارد می کنند.
نویسنده مقاله ادامه میدهد که تصمیم بریتانیا به پیشگامشدن برای اعمال تحریم علیه تمام بانکهای ایران و تحت فشار قرار دادن اتحادیه اروپا برای تحریم صنعت نفت ایران، منجر به حمله عدهای به سفارت بریتانیا در تهران در هفته گذشته و متعاقباً اخراج دیپلماتهای ایرانی از لندن شد.
او مینویسد که این نمونه به خوبی نشان میدهد که چنین مناقشهای چگونه میتواند به سرعت ابعاد بزرگتری به خود بگیرد؛ همانطور که سرنگونپکردن یک هواپیمای جاسوسی آمریکا در خاک ایران در اوایل هفته نشان داد. آنچه که یک مقام اسرائیلی آن را "نوع جدیدی از جنگ" توصیف کرده، میتواند تبدیل به جنگی از نوع قدیمیتر آن بشود که می تواند برای همه خطرناک باشد.
نویسنده میافزاید که ماه گذشته مقامهای وزارت دفاع بریتانیا به روزنامه گاردین گفتند که چنانچه آمریکا اجرای طرح حمله به ایران را جلو بیاندازد،(که به عقیده آنها همینطور خواهد شد)، در آنصورت از "نیروی نظامی بریتانیا درخواست کمک میکند و این کمک را دریافت هم خواهد کرد."
در ادامه مقاله گاردین آمده است که صرفنظر از هدف مقامات وزارت دفاع، که میتواند آرام کردن افکار عمومی و یا هشدار دادن به آنها باشد، بیان این موضوع خود دارای اهمیتی فوقالعاده است: نیروی نظامی بریتانیا موافق است که به حمله بیدلیل آمریکا به ایران کمک کند.
شیموس میلن در ادامه مقاله مینویسد شواهد قابل اعتمادی که نشان دهد ایران به دنبال تولید سلاح هستهای است، وجود ندارد.
در ادامه مقاله گاردین آمده است که همانگونه که پیش از آغاز جنگ علیه عراق گفته میشد، این بار هم قویترین ادعاها در رابطه با ایران بر اساس "اطلاعات سری" از طرف کشورهای غربی مطرح میشود. اما حتی جیمز کلپر، رئیس اطلاعات ملی آمریکا هم تصدیق کرده که شواهد حاکی از آن است که ایران برنامه خود برای تولید سلاح هستهای را در سال ۲۰۰۳ متوقف کرده و هنوز از سر نگرفته است.
به نوشته آقای میلن، ماجرا در کل بیشتر شبیه داستان "آلیس در سرزمین عجایب" است. ایران، که میگوید برنامهای برای تولید سلاح هستهای ندارد، در میان کشورهایی قرار دارد که خود سلاح هستهای دارند: آمریکا، که در کشورهای همسایه یعنی افغانستان و عراق نیرو دارد و در سراسر منطقه هم دارای پایگاههای نظامی است و همچنین اسرائیل، روسیه، پاکستان و هند.
آقای میلن در ادامه مقاله مینویسد: ... ایران در ۲۰۰ سال گذشته به هیچ کشوری حمله نکرده است اما خود در دهه ۱۹۸۰ توسط عراق و با حمایت قدرتهای غربی مورد تهاجم قرار گرفت. این در حالیست که آمریکا و اسراییل در طی ۱۰ سال گذشته به ۱۰ کشور یا اراضی خارج از خاک خود، حمله کردهاند. بریتانیا هم به مدت بیش از یک قرن، خاک ایران را اشغال کرده، دولتهای آن را برکنار کرده و از این کشور بهرهبرداری کرده است. پس در اینجا، چه کسی دیگری را مورد تهدید قرار میدهد؟"
به عقیده نویسنده مقاله، "حمله آمریکا و اسرائیل به ایران، مناقشهای منطقهای را به یک توفان آتشین جهانی تبدیل خواهد کرد. ایران مانع از عبور ۲۰ در صد از نفت صادراتی جهان از طریق تنگه هرمز خواهد شد. صرفنظر از کشتار و ویرانیهای ناشی از این جنگ، تاثیر آن بر اقتصاد جهان غیرقابل تصور خواهد بود."
در ادامه مقاله روزنامه گاردین آمده است که عقل و منطق حکم میکند که چنین اقدام خصمانهای نباید صورت بگیرد.
نویسنده سپس مینویسد که تقریباً شکی نیست که دولت آمریکا بسیار محتاطانه در مورد حمله مستقیم به ایران فکر میکند. اما در اسرائیل، ایهود باراک گفته است که برای دست زدن به چنین اقدامی کمتر از یک سال وقت هست، بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر، از اتخاذ "تصمیمی درست در زمان درست" صحبت کرده است.
به گزارش خبرگزاریها، آقای میلن در پایان مطلب خود مینویسد: "شاید این حمله انجام نگیرد. شاید هدف از بحث درباره این جنگ، بیشتر ایجاد بیثباتی باشد تا دست زدن به یک حمله تمامعیار. اما شکی نیست که کسانی در آمریکا، بریتانیا و اسرائیل هستند که نظر دیگری دارند. اشتباه در محاسبه، احتمال دارد که تعادل را به ضرر ایران برهم بزند. اگر با حمله به ایران شدیداً مخالفت نشود، امکان دارد که این حمله تبدیل به بزرگترین جنگ خاورمیانه بشود."روزنامه گاردین: ایران به دنبال سلاح هستهای نیست/ عملیات نظامی غرب علیه ایران شروع شده اس
الاخبار: 42 افسر ترکیه در سوریه بازداشت شدهاند
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۰ ساعت ۱۹:۵۴
یک روزنامه لبنانی اعلام کرد که بیش از ۴۰ افسر ترکیه در سوریه بازداشت شدهاند اما مشاور رئیس جمهوری ترکیه تلاش کرد آن را کم اهمیت جلوه بدهد.
به گزارش فارس، روزنامه الاخبار لبنان اعلام کرد که بیش از ۴۰ افسر ترکیه اکنون در سوریه در بازداشت هستند.
این روزنامه تاکید کرد که این موضوعی است که ارشاد هرمزلو مشاور عبدالله گل رئیس جمهوری سوریه آن را تایید کرده است.
این روزنامه به نقل از محافل خبری اعلام کرد که هرمزلو تاکید کرده است که ۴۲ افسر ترکیه در سوریه در بازداشت هستند.
بنا بر این گزارش، هرمزلو این مطلب را در همایش رسانه های ترکی-عربی که اخیرا در استانبول برگزار شد، اعلام کرده است.
این روزنامه لبنانی در ادامه تصریح کرد که مشاور رئیس جمهوری ترکیه در عین حال تلاش کرده است که موضوع را کماهمیت جلوه بدهد.
به گفته هرمزلو این افسران در سوریه به «اتهام قاچاق» بازداشت شدهاند.
در همین حال، روزنامه السفیر لبنان به نقل از روزنامه ملیّت ترکیه اعلام کرد که افسران آمریکایی به همراه نیروهای ناتو در حال آموزش عناصر مخالف سوریه در خاک ترکیه هستند.
ملیت به نقل از سیبل ادموندز یکی از اعضای سابق دفتر تحقیقات فدرال آمریکا (اف.بی.آی) اعلام کرد: معارضانی از اعضای ارتش ازاد سوریه [عناصر مسلحی که نام خود را ارتش آزاد سوریه گذاشتهاند] در اردوگاههای غیرنظامی هاتای در مرز سوریه و ترکیه آموزش محرمانه میبینند.
این عضو سابق اف.بی.آی افزود: افسران نیروهای آمریکایی و پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) معارضا سوریه را در پایگاه آمریکایی انجرلیک با هدف سرنگون کردن نظام بشار اسد (در سوریه) آموزش میدهند
ایران 08.12.2011