۱۳۹۰ اسفند ۹, سه‌شنبه

سپر دفاع موشکی ناتو در ترکیه برای مقابله با «تهدید ایران» راه اندازی شد!


ب. الف. بزرگمهر

سه‌شنبه ۲۸ فوریهٔ ۲۰۱۲
سپر دفاع موشکی ناتو در ترکیه برای مقابله با «تهدید ایران» راه اندازی شد!

يک فرمانده ارشد ارتش آمريکا راه اندازی سيستم رادار دفاعی ناتو در ترکيه را رسما تایيد کرده و گفته است که سربازان و کارشناسان نظامی آمريکا در منطقه مستقر شده اند.
اين سيستم رادار دفاعی که بخشی از سامانه دفاع موشکی ناتو برای مقابله با خطرات احتمالی موشکی جمهوری اسلامی است در ۷۰۰ کيلومتری مرز ترکیه با ايران مستقر شده است.
روسيه با استقرار سامانه دفاعی ناتو در چند کشور اروپايی مخالفت کرده و ايران نيز واکنشی تند به آن نشان داده است.
سرتيپ مارک هرتلينگ، فرمانده نيروهای آمريکايی مستقر در اروپا می گوید که سيستم رادار دفاعی ناتو در جنوب ترکيه آماده شده و عده ای ازسربازان و کارشناسان آمريکايی هم در منطقه هستند.
اين نخستين بار است که يک فرمانده ارشد آمريکايی استقرار اين سيستم را که بخشی از سامانه دفاع موشکی ناتو در اروپا است، تایيد می کند.
خبرگزاری های ترکيه هم از استقرار سربازان آمريکايی در منطقه خبر داده و گفته اند که نيروهای آمريکايی به طور موقت در هتلی در شهر «مالاتيا» می مانند تا محل زندگی دائمی آنها در نزديکی سايت رادار ساخته شود.
مقامات آمريکايی تا کنون اعلام نکرده اند که چه تعداد از سربازان و کارشناسان نظامی آمريکا به منطقه اعزام شده اند.
سامانه دفاع موشکی ناتو از چندين سيستم دفاعی تشکيل شده که هر کدام از آنها در يکی از کشورهای اروپايی مستقر خواهد شد.
فرمانده نيروهای آمريکايی در اروپا گفته است که واحدهای زمينی دفاع موشکی آماده عمليات هستند و همکاری های دائم با نيروهای دريايی و هوايی آمريکا نيز ادامه دارد.
به گفته مارک هرتلينگ، فعاليت های مربوط به استقرار سامانه دفاع موشکی به خوبی و طبق برنامه پيش می رود.
سامانه ی راداری که در ترکيه مستقر شده، بخشی از سامانه دفاعی است که قادر است موشک های کوتاه برد و ميان برد را که در ارتفاع بسيار بالا پرواز می کنند، شناسايی و رديابی کند.
اين سيستم رادار دفاعی در منطقه «کورجيک» در ۶۰ کيلومتری شهر مالاتيا در جنوب شرقی ترکيه مستقر شده است. اين منطقه ۴۰۰ کيلومتر تا آنکارا و ۷۰۰ کيلومتر تا مرز ايران فاصله دارد.
سال گذشته دولت رجب طيب اردوغان با استقرار اين سيستم دفاعی که برای مقابله با تهديدهای احتمالی ايران طراحی شده است، موافقت کرد.
به دنبال این موافقت، روابط آنکارا و تهران به تيرگی گرایيد و ايران از ترکيه درخواست کرد تا از استقرار سيستم دفاعی ناتو در آن کشور جلوگيری کند.
سامانه دفاع موشکی ناتو که مرکز عملياتی آن در پايگاه هوايی «رم اشتاين» آلمان است در کشورهای لهستان، رومانی و اسپانيا نيز مستقر خواهد شد.
روسيه هم با استقرار سامانه دفاع موشکی ناتو در اروپا مخالفت کرده است.
برگرفته از «رادیو فردا»
این گزارش تنها اندکی در یکی دو جا از سوی اینجانب ویرایش شده و نخستین نوشتاری است که به درازای سالیان آشفتگی های زبان نوشتاری در نوشته های گوناگون بویژه در نشانه گذاری ها، آن را نیازمند ویرایش چندانی ندیده ام! ب. الف. بزرگمهر
پی نوشت:درباره ی جُستار این گزارش، بد نیست به دو نوشتار زیر نیز نظر افکنده تا صرف نظر از عملکرد تبهکارانه شان در همه ی زمینه های سیاسی و اقتصادی ـ اجتماعی، اندازه ی نادانی و ندانمکاری سیاستمداران جمهوری اسلامی را نیک دریابید:
«گُه خوردیم! غلط کردیم! به گور پدرمان هم ...یدیم!»http://www.behzadbozorgmehr.com/2011/12/blog-post_15.html
«پس از «گُه خوردیم، غلط کردیم ...» در ترکیه، اکنون بده بستان بر سر هواپیمای جاسوسی!»http://www.behzadbozorgmehr.com/2011/12/blog-post_25.html
ب. الف. بزرگمهر نهم اسپند ماه ١٣٩٠

جنایت امپریالیست فرانسه درافغانستان را محکوم میکنیم.






جنایت امپریالیست فرانسه درافغانستان را محکوم میکنیم.
استفاده از سلاح شیمیائی جنایت علیه بشریت است.
..........................................................
اخبار دربارۀ اورنیوم رقیق شده: افغانستان در خطر انقراض نسل
به گزارش حمید محوی
9 شهریور 1387, بوسيله ى دیاکو

برگرفته از سایت خبری سلام دمکرات
آقای برنارد کوشنر از اورانیوم رقیق شده چه می دانید؟
پیش از این در مقاله ای تحت عنوان «هیروشیما بغداد» مطالبی را که توسط ژوئل پنوشه روزنامه نگار آزاد پیرامون موضوع استفاده از سلاحهایی با شارژ اورانیوم رقیق شده جمع آوری کرده بود، به زبان فارسی منتشر ساختیم، در اینجا به گزارش دیگری در این زمینه می پردازیم که به سال گذشته باز می گردد...
در وبلاگ روزنامۀ فرانسوی «لیبراسیون» به تاریخ 3 دسامبر 2007 مطالبی دربارۀ حضور نظامی فرانسه در بین نیروهای حاضر در صحنۀ افغانستان می خوانیم (1) :
اسرار وزارت دفاع فرانسه
«اطلاعاتی را که وزارت دفاع سعی در پنهان ساختن آن داشت، در سایت نیروی هوای ایالات متحدۀ آمریکا منتشر شده بود. بر اساس این گزارشات، هواپیماهای فرانسوی، بطور متوسط 20 بمب در ماه روی افغانستان پرتاب می کنند، یعنی در مجموع از ماه آوریل 150 بمب پرتاب کرده اند، و باز هم یعنی یک بمب در هر 36 ساعت. در مجموع تعداد هواپیماهای فرانسوی که در اتحادیۀ ناتو در این منطقه شرکت دارند، شش فروند گزارش شده است که آشیانه های آنها در پایگاه قندهار است. این هواپیماها عبارتند از از سه میراژ 2000-د از پایگاه نانسی و سه میراژ اف 1 از پایگاه رایم. هواپیماهای اف 1 قاعدتا برای مأموریت های شناسایی مورد استفاده قرار می گیرند، ولی در افغانستان در مأموریت های پشتیبانی شرکت می کنند، و حتی تیراندازی با آتش بار را نیز با بمباران ترکیب می کند. بمب ها از نوع
GBU-12
می باشند که وزن آنها 250 کیلو و از هدایت لازر بهره می برد.»
http://www.chez.com/galleriejb/GBU-12.JPG

توضیح دربارۀ بمب
GBU-12
در خلال توضیحاتی که در مجلات مختلف نظامی می توانیم مشاهده کنیم، یکی از خصوصیات این بمب علاوه بر دقت بالا در شرایط آب و هوایی مختلف، سنگر کوب بودن آن است. «سنگر کوب» در واقع اصطلاح جنتلمنانه ای ست که برای پوشاندن واقعیت چنین سلاحی بکار می برند. زیرا حداقل از سال 1991 تا کنون آمریکا و ناتو در چهار جنگ از این نوع سلاحهای به اصطلاح سنگر کوب استفاده کرده است، که در واقع شارژ آنها تماما به اورانیوم رقیق شده مسلح می باشد. و باید دانست که آمریکا و کشورهای عضو پیمان ناتو و از جمله فرانسه هنوز استفاده از چنین سلاحی را قانونی می دانند. در حالی که بر اساس گزارشات دیگری، این نوع سلاحها نسل برانداز هستند و قدرت تخریبی آنها در طول زمان انجام می گیرد ( برای اطلاعات بیشتر به مقالۀ هیروشیما بغداد مراجعه کنید).یادآوری می کنیم که عمر اورانیوم رقیق شده بیش از چهار میلیارد سال است. نتیجه این که برنارد کوشنر وزیر فعلی امور خارجۀ فرانسه، که خود او پزشک است، حتما به چنین واقعیاتی آگاهی دارد. اگر ما در محاسبات و اطلاعات دچار اشتباه شده باشیم، در این صورت می توانیم بگوییم که اخبار اشتباهی در اختیار ما گذاشته بودند. ولی اگر چنین اخباری واقعیت داشته باشد، پیمان ناتو و با آن آقای وزیر برنارد کوشنر به جنایت علیه بشریت متهم خواهند.
http://www.armees.com/local/cache-vignettes/L280xH255/uranium2-4551e.jpg

۱۳۹۰ اسفند ۷, یکشنبه

چه کسی باند موسوم به «ارتش آزاد سوریه» را مسلح می کند


چه کسی باند موسوم به «ارتش آزاد سوریه» را مسلح می کند
لئونید ساوین
http://www.fondsk.ru/news/2012/02/17/kto-vooruzhaet-bandu-svobodnaya-sirijskaya-armia.html
ا. م. شیری
http://eb1384.wordpress.com/2012/02/25/
۶ اسفند ۱۳۹۰
مجله آمریکایی «سیاست خارجی»(Foreign Policy) در مقاله تحت عنوان «مسئله سوریه»، بصراحت می نویسد: «حمله نظامی ناتو به لیبی با مجوز سازمان ملل متحد و پول قطر، اینک می تواند در سوریه تکرار شود، ایالات متحده آمریکا و متحدان ناتویی آن با تسلیح ارتش آزاد سوریه به اجرای همین سناریو مشغولند». همه اینها بعقیده نویسنده آمریکایی، در چهارچوب دکترین «مسئولیت حفاظت» سازمان ملل متحد به اجرا در گذاشته می شود. در عین حال، مؤلف با احتیاط چنین نتیجه گیری را می کند که یک تصمیم نادرست در باره سوریه می تواند به پیامدهای بسیار جدی منجر شود.
درست زمانیکه پارلمان اروپا در ۱۶ فوریه با تصویب قطعنامه ای از روسیه می خواهد از فروش هر گونه سلاح و تجهیزات نظامی به سوریه خودداری نماید، در آمریکا هیاهوی تحویل سلاح به هر کسی که برای سرنگونی بشار اسد تلاش می کند، بلندتر شنیده می شود. جون مک کین برای «تسلیح اپوزیسیون» اصرار دارد و الیوت آدامس، عضو با نفوذ شورای روابط بین الملل در مصاحبه با سی ان ان(CNN) ضمن پشتیبانی اکید از موضع او، می گوید: «من خواهان دادن پول به آنها (اپوزیسیون سوریه. ل. س.) هستم و من خواهان تحویل سلاح به آنها هستم».
در هر حال، منظور از این فراخوانها، پرده پوشی است. در این که دولت باراک اوباما در مسئله سوریه، ضمن تأمین و تجهیز مخالفان بشار از طریق کشور ثالث هم با پول و هم با اسلحه، عملا بازی دو گانه می کند، تردید نیست. ایالات متحده آمریکا در طول ۲۰ سال اخیر بزرگترین فروشنده سلاح به کشورهای خاورمیانه بوده و تقریبا نیمی از همه تسلیحات و تجهیزات جنگی آمریکا به این منطقه صادر می شود.
عنصر اصلی این بازی جنجالی، عبارت از ارتباط «ارتش آزاد سوریه» با تروریستهای اسلامی و سازمانهای جاسوسی غرب می باشد. «ارتش آزاد سوریه» شاخه نظامی شورای ملی سوریه، مخالف رژیم بشار اسد است و از سوی یکسری کشورهای غربی برسمیت شناخته می شود. البته این مسئله که این «ارتش» از سوی خود اپوزیسیون بعنوان سازمانی تبلیغ می شود که از متمردان و فراریان از نیروهای مسلح سوریه تشکیل یافته، بخشی از واقعیت است. در صفوف آن، مجاهدان عرب قاتل سربازان آمریکایی و متحدان آن در عراق و افغانستان و همچنین، مزدورانی از دیگر کشورها که پس از شروع مناقشات به سوریه اعزام شدند، می جنگند. اخیرا رهبر جدید القاعده، ایمن الظواهری، مسلمانان ترکیه، عراق، لبنان، اردن و کشورهای دیگر را برای ارائه هر گونه کمک به «برادران سوری» فراخواند.
مقر «ارتش آزاد سوریه» در ترکیه واقع است و در ماه نوامبر سال گذشته در حدود ۶۰۰ نفر «جندالله» وابسته به القاعده لیبی برهبری عبدالحکیم بالحاج به آن پیوستند. بر اساس ادعای خوزه ماریو ازنار، نخست وزیر سابق اسپانیا بالحاج به سازماندهی عملیات تروریستی ۱۱ مارس سال ۲۰۰۴ مادرید متهم است. المهدی هتاری لیبیائی که تا قبل از پیوستن به «القاعده»، در ایرلند اقامت داشت، در میان برخی گروه های شبه نظامی در سوریه در نزدیکی مرز ترکیه دیده شده است. وی، فرمانده تیم طرابلس بود و در شورای طرابلس فرد شماره دو بعد از بالحاج بحساب می آمد. هتاری، پس از استعفا در لیبی، اعلام کرد که می خواهد به سر زندگی خود در ایرلند باز گردد ولی از ترکیه سر در آورد و از آنجا نیز در رأس یک گروه شبه نظامی به اراضی سوریه وارد شد. تری میسان می نویسد که هتاری وابسته به گروه مبارزان مسلمان لیبی می باشد که رسما در لیست سازمانهای تروریستی آمریکا قرار دارد، و در ماه ژوئن سال ۲۰۱۰ در میان فعالان مدافع فلسطین در کشتی «ماوی مرمره» حضور داشت (مأموران امنیتی سازمانهای جاسوسی آمریکا نیز در میان هئیت های این کشتی حضور داشتند). هنگام حمله نیروهای ویژه اسرائیل به کشتی، او مجروح گردید و ۹ روز در زندان اسرائیل بسر برد و سپس آزاد شد.
در سایتهای اینترنتی جهادگرایان اطلاعات زیادی در باره سازماندهی شبه نظامیان و تسلیح آنها در سوریه برای جنگ با دولت این کشور درج شده است. این امر از کشورهای عربی همسایه و ترکیه جریان می یابد. در سایت «انصار المجاهدین» منبع اطلاع رسانی بین المللی شبه نظامیان اسلامی، متن دعوت به جهاد علیه سوریه درج شده (در آنجا، از جمله، ویدئو فیلم وهابیون روسیه نیز درج شده است) و یکی از آنها بنام نصرالدین الحسنی می نویسد، که امیر ابو اسامه المجاهر در عملیات مرز عراق و سوریه کشته شد. ۱۲ فوریه، همام سعید، رهبر «اخوان المسلمین» در اردن نیز به جهاد علیه دولت سوریه فرمان داد و پیوستن به «ارتش آزاد سوریه» را جزء «وظایف اسلامی» خواند.
افرائیم هالوی، رئیس سابق سازمان جاسوسی اسرائیل موساد، سوریه را پاشنه آشیل ایران نامید. او، از این کشور بعنوان مرکزی نام برد که ایران از طریق آن حوزه نفوذ خود را گسترش می دهد و «کمینترن کوچکی» نامید که حزب الله، قدرت اصلی در لبنان و حماس در رأس نوار غزه را بهم پیوند می دهد. هفتم فوریه هم اندرو کوئین، خبرنگار واشینگتن آژانس رویتر، سوریه را محل مناقشه بین غرب و کشورهای عربی از یک سو، و روسیه و ایران از سوی دیگر خواند.
دستجات تروریستی شبه نظامی نیروی ضربت اصلی آنهایی بشمار می آیند که امروز سعی می کنند پس از لیبی، سوریه را ویران سازند. در گزارش منتشره هئیت نمایندگی اتحادیه عرب در باره سوریه در ژانویه ۲۰۱۲ که از سوی غرب نادیده گرفته شد، گفته می شود: «دولت سوریه تظاهرات مسالمت آمیز مردم را بطور سازمانیافته که منجر به مرگ شود، سرکوب نمی کند ولی باندهای مسلحی وجود دارند که وسائل حمل و نقل مسافری، موسسات دولتی، پلها، وسایل ارتباطی و هر آنچه را که مستقیما موجب مرگ شهروندان عادی بشود، منفجر می کنند.
...
پانوشت مترجم:
۱ــ این مقاله خبری- تحلیلی صرفا محض خاطر آن گروه از احزاب، سازمانها و بطور کلی آن دسته از کسانی ترجمه شد که فریب شعارهای بشردوستی و دمکراسی خواهی دولتهای فاشیستی غرب و دست آموزان منطقه ای آنها مثل دولتهای قطر، عربستان سعودی، کویت، اردن، جکومت نظامی مصر، اخوان المسلمین تونس و امثالهم را خورده و جنگ افروزیها، دسیسه ها و لشکرکشی های استعمارگران غرب به کشورهای مختلف را تحت عنوان «جنگ با تروریسم» توجیه می کنند.
۲ــ فاشیسم (Fascisme) :معنای علمی این واژه عبارت است از نظام دیکتاتوری متکی به اعمال زور و ترور آشکار که توسط ارتجاعی ترین و متجاوزترین محافل امپریالیستی مستقر می شود.
فاشیسم زائیده بحران عمومی سرمایه داری است. فاشیسم در مرحله ای از مبارزه شدید طبقاتی میان پرولتاریا و بورژوازی پدید می گردد که سرمایه انحصاری دیگر قادر نیست سلطه خود را از طریق پارلمانی و شیوه های متعارف حکومت حفظ کند و لذا به استبداد و ترور، سرکوب خونین جنبش کارگری و هر جنبش دمکراتیک دیگر و نیز به عوامفریبی های گزافه گویانه متوسل می شود. فاشیسم سیاست و عمل خود را به ممنوع کردن احزاب کمونیست، سندیکاها و سایر سازمانهای مترقی، الغای کلیه حقوق و آزادیهای دمکراتیک و نظامی کردن دستگاه دولتی و همه حیات اجتماعی کشور همراه با عوامفریبی های «اجتماعی» و تبلیغات متکی بر تعصب ملی و نژادی و ادعای وحدت ملی و آشتی طبقاتی مبتنی می سازد. فاشیسم برای اجرای این مقاصد از دستجات ضربتی، قاتلان و عناصر وازده و اوباش نظیر اس اس ها در آلمان هیتلری و پیراهن سیاهان در ایتالیای موسولینی استفاده می کند. نژادپرستی و تئوریهای نظیر آن حربه های اساسی ایدئولوژیکی فاشیسم را تشکیل می دهد.
...
در معنای دقیق علمی خود، فاشیسم محصول امپریالیسم و حربه انحصارهاست، ولی در عین حال با توجه به شیوه های خاص اعمال دیکتاتوری و ترور، آمیخته با عوامفریبی، عبارت «حکومت فاشیستی» به نظامهای استبدادی دیگری هم که تمام مخالفان و آزدای خواهان و احزاب سیاسی را وحشیانه سرکوب می کنند و کلیه حقوق بشری و آزادیهای مدنی را از بین می برند نیز اطلاق می شود.
علاوه بر ارگانهای رسمی امنیتی و انتظامی دولتی، گروههای ضربتی ویژه تعلیم یافته و به سبک فاشیستی، همواره آماده عمل بر ضد میهن پرستانند.
نقل به تلخیص از کتاب واژه نامه سیاسی- اجتماعی، تألیف شهید زنده یاد هوشنگ ناظمی (امیر نیک آئین).

۱۳۹۰ اسفند ۶, شنبه

سوریه : جنگ بشردوستانۀ آینده توسط ناتو







سوریه : جنگ بشردوستانۀ آینده توسط ناتو
نوشتۀ میشل شوسودوسکی
ترجمه توسط حمید محوی
میشل شوسودوسکی، مونترآل، 11 فوریه 2012
Mondialisation.ca, Le 17 février 2012
[سفیر ایالات متحده روبرت فورد در اواخر ماه ژانویه 2011 در اوج جنبش اعتراضی در مصر به دمشق فرستاده شد]
مقدمه
«برای تسهیل عملیات نیروهای رهایی بخش، [...] در اوایل شورش و مداخله با اقدامات ویژه، باید برخی افراد کلیدی حذف شوند[...]
به محض این که تصمیمات سیاسی برای ایجاد شورش در سوریه اتخاذ گردید، سیا و اینتلیجنت سرویس (ام آی 6) باید در خاک سوریه حوادث محدود، خرابکاری، با هم کاری افراد سازماندهی کنند [...] ایجاد سانحه و حادثه نباید روی دمشق تمرکز یابد[...]
علاوه بر این : ترس و وحشت زیاد [...] ایجاد حوادث، زد و خورد در مناطق مرزی (صحنه آرایی در مناطق مرزی) [...] بهانۀ کافی برای مداخله را فراهم می سازد[...] سیا و اینتلیجنت سرویس (ام آی 6) باید از امکاناتشان در سطح جنگ روانی برای بالا بردن تنش در منطقه استفاده کنند.»
(پروندۀ افشا شده در مورد سرویس های اطلاعاتی ایالات متحده و انگلستان، لندن، واشینگتن، 1957)
دروغ های رسانه ای و تبلیغات دولتی رویدادهای سوریه را به عنوان «جنبش اعتراضی صلح جویانه» معرفی کرده اند.
منشأ«تظاهرات» به شکلی که رسانه های حاکم مطرح می کنند به هیچ عنوان در شکاف سیاسی داخلی نیست. «تظاهرات» به آن شکلی که از طریق رسانه های حاکم در اذهان عمومی انعکاس یافته، در واقع از همان آغاز حاصل عملیات پنهانی سرویس های اطلاعاتی ایالات متحده و ناتو بوده است. هدف چنین عملیاتی، بی ثبات سازی سوریه از طریق ایجاد هرج و مرج اجتماعی و به هدف بی اعتبار سازی دولت بشار الاسد و بی ثبات سازی سوریه به عنوان دولت-ملت بوده است .
از اواسط مارس 2011، گروه های مسلح اسلام گرا، به پشتیبانی سرّی سرویس های اطلاعاتی ایالات متحده و اسرائیل، حملات تروریستی هم راه با ایجاد آتش سوزی علیه ساختمان های دولتی را به اجرا گذاشتند. تیراندازان ماهر حرفه ای که از باند سربازان مزدور تشکیل شده، با سازماندهی کردن کمین، پلیس، نیروهای نظامی و شهروندان ناشناس را هدف قرار می دادند. این موضوع به شکل گسترده به اثبات رسیده و پرونده های بسیار زیادی موجود است. به شکلی که در گزارشات دیدبانان اتحادیۀ عرب مطرح گردیده، مدارک زیادی وجود دارد که گروه های مسلح را مسئول کشتار شهروندان معرفی می کند.
در حالی که ارتش و دولت سوریه مسئولیت سنگینی را به عهده دارند، باید بی هیچ ابهامی بگوییم که اعمال تروریستی، به انضمام قتل رایگان مرد و زن و کودک، نتیجۀ اقدامات ایالات متحده، ناتو و اسرائیل بوده است که با آموزش و تجهیز و تأمین مالی «گروه های مسلح» در سوریه دست به عملیات زده اند.
بر اساس گزارشات، دلایل متعددی نشان می دهد که مأموران اطلاعاتی بیگانه به صفوف شورشیان ضمیمه شده اند.
یکی از نمایندگان امنیتی گفته است که وقتی که هرج و مرج و کشتار در کشور عربی به جریان افتاد، مأموران ام آی 6 و سیا که از پیش در سوریه حضور داشتند، به ارزیابی وضعیت پرداختند. از سوی دیگر نیروهای ویژه با سربازان فراری سوریه مذاکره پرداخته اند، هدف از این مذاکرات این بود که بدانند در صورتی که تصمیم بگیرند نیروهای شورشی را تجهیز کنند، به چه نوع سلاح و ابزار اطلاعاتی نیازمند خواهند بود.
یک منبع آگاه اعلام کرده است که «ام آی 6 و سیا در سوریه هستند و عملیات نفوذ آنها برای کسب اطلاعات بوده». « اس آ اس (نیروی هوایی ویژه)، و ا س بی ا س (نیروی ویژۀ اطلاعاتی) می خواهند بدانند که چه می گذرد و سربازان به چه تجهیزاتی نیازمند هستند.»
«ارتش سوریۀ آزاد» اختراع مستقیم ایالات متحده و ناتو است. هدف از این مداخلۀ نظامی، تحریک واکنش پلیس و نیروهای نظامی به وسیلۀ تانک تهاجمی و زره پوش است که دیر یا زود مداخلۀ نظامی را توجیه ساخته و «مسئولیت حفاظتی» را به عهدۀ ناتو خواهد گذاشت.
طرح مداخلۀ ناتو که مراحل مقدماتی آن پیش از مارس 2011 تهیه شده بود در دست بررسی می باشد. بر اساس منابع نظامی و اطلاعاتی، ناتو، ترکیه و عربستان سعودی دربارۀ «چگونگی و شکلی که این مداخله باید داشته باشد» گفتگو می کنند.
مأموران ایالات متحده، انگلستان و ترکیه مسئولیت تحویل تجهیزات نظامی به شورشیان را به عهده دارند. وزیر دفاع بریتانیا به سهم خود تأیید کرد که در حال تهیۀ طرح منطقۀ ممنوعۀ پرواز، تحت نظارت ناتو و با هم کاری کشورهای هم پیمان است، ولی مقدما باید حکم شورای امنیت در سازمان ملل متحد را در اختیار داشته باشد. بر اساس طرح های سرّی «جنگ در سوریه می تواند خیلی مهمتر و خونبارتر از جنگ علیه قذافی باشد.»
مداخلۀ نظامی «بشر دوستانه» بر اساس الگوی لیبی طرح ریزی می شود. نیروهای ویژۀ ناتو، بریتانیا، فرانسه، قطر و ترکیه با نقض حقوق بین الملل در خاک سوریه مستقر هستند. این موضوع را منابع نظامی بریتانیا تأیید کرده اند :
«نیروهای ویژۀ بریتانیا با ارتش سوریۀ آزاد ملاقات داشته اند [...] ظاهرا هدف از این ملاقات مقدماتی ارزیابی توانایی شورشیان و گشودن راه برای هر گونه عملیات در آینده بوده است[...]
گزارشات تازه تر حاکی از این امر است که نیروهای ویژۀ بریتانیایی و فرانسوی به شکل فعال اعضای ارتش سوریۀ آزاد را در پایگاهی که در ترکیه واقع شده، آموزش می دهند.
گزارشات دیگری نشان می دهد که آموزش ها در لیبی و در شمال لبنان صورت گرفته است.
مأموران بریتانیایی ام آی 6 و ستاد مشترک اعضای اس آ اس، و ای بی اس شورشیان را برای جنگ داخلی (جنگ در مناطق شهری) آموزش می دهند، و در عین حال سلاح و تجهیزات در اختیار آنها می گذارند. مأموران سیا و نیروهای ویژۀ ایالات متحده شورشیان را در زمینۀ اطلاعاتی پوشش می دهند.»
وضعیت اجتماعی – سیاسی سوریه
در منشأ تشنجات اجتماعی و تظاهرات توده ها در سوریه، مطمئنا دلایل روشنی وجود دارد : در این سال های گذشته افزایش بی کاری و فروپاشی شرایط اجتماعی، به ویژه از دوران اصلاحات رادیکال اقتصادی در سال 2006 به مدیریت صندوق بین المللی پول که شرایط بسیار سختی را تحمیل کرد، انجماد حقوق، دگرگونی در نظام مالی، خصوصی سازی و اصلاحات تجاری.
از سوی دیگر، اختلافات عمیقی در بطن دولت و ارتش وجود دارد. چهار چوب سیاسی پوپولیستی در حزب بعث به شدت فرسوده شده است. یکی از بخش های ممتاز هیئت رهبری با نئولیرالیسم وصلت کرده است و به کار بستن «درمان اقتصادی» به شیوه ای که صندوق بین المللی پول پیشنهاد می کند، موجب ثروت بیشتر برای صاحب منصبان اقتصادی شد. بخش های طرفدار ایالات متحده در مراتب بالای ارتش و اطلاعات سوریه نیز گسترش پیدا کرد. ولی نقش جنبش «طرفدار- دموکراسی» که به بازیگران اسلام گرا واگذار شده و از جانب ناتو و «جامعۀ بین المللی» حمایت می شوند، از پشتیبانی جامعۀ سوریه برخوردار نیستند.
موج اعتراضی خشونت بار شامل بخش بسیار ناچیزی از افکار عمومی در سوریه می شود. این حرکات تروریستی با خصلت مذهبی به هیچ عنوان برای مسائلی مانند بی کاری و اختلاف طبقاتی، حقوق شهروندی راه حلی ندارد.
اکثریت مردم سوریه به علاوه مخالفان دولت بشار الاسد از این جریان اعتراضی و شورش مسلحانه دفاع نمی کنند، و به طریق اولی موضع گیری آنها کاملا در قطب مخالف است.
وجه طنز آمیز این موضوعف به این شکل است که علی رغم طبیعت قدرت مدار دولت رئیس جمهور بشار الاسد از پشتیبانی قابل توجه مردم برخوردار بوده ، و گردهم آیی های گستردۀ آنها به نفع دولت این موضوع را تأیید می کند.
سوریه تنها دولت مدنی مستقلی است که در جهان عرب هنوز وجود دارد. پایگاه مردمی، ضد امپریالیستی و مدنی میراثی که ازدوران حزب بعث بر جا مانده و مسلمانان، مسیحیان و دروزها را در خود جای داده و از مبارزۀ ملت فلسطین دفاع می کند.
هدف نهایی متفقین ایالات متحده و ناتو تخریب دولت بشار الاسد و جایگزین ساختن آن توسط یک شیخ یا یک نوع جمهوری اسلامی طرفدار ایالات متحده یا یک نوع (به اصطلاح)«دموکراسی» طرفدار ایالات متحده است.
تظاهرات طرفداران دولت در دمشق مارس 2011
شورش : الگوی لیبی
خصوصیات شورش در سوریه مشابه شورش در لیبی می باشد : از بریگادهای شبهه نظامی شبکۀ القاعده تشکیل شده که مستقیما از پشتیبانی ناتو و ترکیه برخوردار هستند.
گزارشات متعدد تأیید می کند که فرماندهان عالی رتبۀ ناتو و ترکیه تجهیزات نظامی در اختیار شورشیان گذاشته و به آنها آموزش نیز داه اند : «استراتژهای ناتو فکر می کنند که به طریق اولی مقادیر زیادی راکت ضد تانک و ضد هوایی، خمپاره و مسلسل سنگین باید به شورشیان و مراکز اعتراضی داده شود تا نیروهای نظامی دولتی را به عقب نشینی وادار سازند.»
(DEBKAfile,NATO to give rebels anti-tank weapons, 14 août 2011)

سیا و موساد شبکه های جاسوسی خودشان را در تونس بازسازی می کنند





سیا و موساد شبکه های جاسوسی خودشان را
در تونس بازسازی می کنند
ژولی لوسک
ترجمه توسط حمید محوی
Mondialisation.ca, Le 21 février 2012
به گزارش مجلۀ تونسی «التصویر»، از زمان سقوط زین العابدین بن علی تا امروز، سیا و موساد سرگرم باز سازی شبکه های جاسوسی خود در تونس بوده اند.
این نشریه به نقل از مرکز پژوهشی مصری یفا گزارش می دهد که شبکۀ اطلاعاتی موساد در چند شهر تونس گسترش داشته و هر شاخه ویژۀ مأموریت خاصی در نظر گرفته شده است.
شبکۀ شهر تونس، به عنوان مثال، در پی شناسایی اهداف در الجزایر و جربا، جزیره ای واقع در 500 کیلومتری پایتخت، اهدافی که در لیبی قرار دارد. در این گزارش آمده است که دفتاتر آنها در شهر سوسه به امور داخلی می پردازد.
(Roi Kais, Report: Mossad bolsters activity in Tunisia, YNet News, 14 février 2012)
شبکۀ جاسوسی به هم کاری سیا، «برای عملیات تروریستی و ایجاد تشنج ، و پی گیری روند رویدادهای الجزایر و لیبی، و تعقیب گروه های فلسطینی، و به هم چنین نظارت بر جریان های اسلامی و سلفی که در تونس به سر می برند،، ایجاد شده است.»
موساد در عین حال گروه های مخالف تونسی را تحت نظر دارد، «به ویژه آنهایی که با روند صلح مخالفت می ورزند.»
+ نوشته شده در 21 Feb 2012ساعت 9:50 قبل از ظهر توسط گاهنامۀ هنر و مبارزه نظر بدهید
سوریه : جنگ بشردوستانۀ آینده توسط ناتو. نوشتۀ میشل شوسودوسکی
گاهنامۀ هنر و مبارزه
19 فوریه 2011




۱۳۹۰ اسفند ۳, چهارشنبه

تاکتیک ما در افشاء دسیسه امپریالیستی



تاکتیک ما در افشاء دسیسه امپریالیستی
by eb1384
منبع: صفحه فیسبوک حزب توفان
رژیم جمهوری اسلامی که در جنایت وبی قانونی و ارتشاء و دزدی و خیانت از رژیمهای بی نظیرتاریخ ایران می باشد، مورد نفرت به حق اکثریت مردم کشور ما است. این رژیم قادر نیست، اعتماد مردم را برای یک مبارزه همه جانبه، طولانی و توده ای به کف آورد و در مقابل این دسایس ایران بر باد ده مقاومت کند. این رژیم از مردم کشورش بیش از امپریالیستها می ترسد. این رژیم بقدری دروغگوست که کسی نمی داند آیا در پس تهدید های وی علیه امپریالیستها، خالی بندی کامل نهفته است و یا اینکه واقعیتی در پس این گفتارها وجود دارد. اگر این تهدید ها توخالی باشد، می تواند در زمان وقوع خطر به روحیه مردم مقاوم، صدمات جبران ناپذیری بزند و درجه مقاومت آنها را در مقابل دشمن به حداقل برساند. درماهیت رژیم ارتجاعی و جنایتکار حاکم در ایران نیست که برای مقابله با دشمن خارجی و انقلاب مخملی داخلی، برای ممانعت از جنگ داخلی تجزیه ایران و برای کسب اعتماد مردم، به حقوق مردم و ملتهای ساکن ایران احترام بگذارد، این حقوق را برسمیت بشناسد، احزاب و سازمانهای سیاسی را آزاد کند، تساوی حقوق زنان با مردان را بپذیرد، سندیکاهای کارگری را آزاد کند، سانسور مطبوعات را بردارد، حق آزادی بیان را بپذیرد، دزدان مال مردم را آشکارا محاکمه کرده و با مصادره اموالشان آنها را به مجازات در خور خویش محکوم نماید. انتخابات آزاد برگذار کند تا قادر شود سد و صف متحد و متشکلی در مقابل سیل دشمن ایجاد گرداند. این رژیم با روش خویش کارش را به بن بست کشانده است. این مردم ایرانند که باید پرچم مقاومت را برافرازند و با همدستان امپریالیسم و اخلالگران در جبهه ضد جنگ و تجاوز مبارزه کنند. هیچ قدرتی قدرتمندتر از نیروی خلق نیست. این نیرو است که هم می تواند بجنگد، هم ایران را حفظ کند و هم ایران را بسازد. رژیم جمهوری اسلامی نمی خواهد بپذیرد که قوای کشور ناشی از ملت است و نه ولی فقیه، نمی خواهد بپذیرد که مردم موجودات عاقل و بالغ اند و قدرت تصمیمگیری داشته و دارای شخصیت مستقل بوده و مطیع و سرسپرده شخص رهبر نیستند و هرگز نخواهند بود. فقط با چنین درکی امکان دارد خطراتی که کشور ما را تهدید می کند به حداقل رساند و از حقوق قانونی کشور ایران به عنوان یک عضو رسمی سازمان ملل متحد دفاع کرد. باید سیاست راهبردی امپریالیسم جهانی را برای نفوذ در منطقه شناخت و برای مقابله با آن بسیج شد. این مقابله تنها با تکیه بر مردم ممکن است مردمی که حقوقشان برسمیت شناخته شود. هر گونه بی توجهی نسبت به این وضعیت عواقب خطرناکی برای میهن ما دارد. رژیم جمهوری اسلامی گور خود را می کند. تسخیر و اشغال ایران توسط تجاوزکاران و امپریالیستهای غارتگر و خون آشام، بزرگترین فاجعه تاریخ در نه دهه اخیر بعد از جنگ جهانی دوم و تاریخ ایران خواهد بود. تسخیر ایران پیروزی سیاست راهبردی امپریالیست آمریکا در تسلط بر منابع انرژی جهان و تولید و استخراج آن، در صد سال آینده است و جهان را یک گام بزرگ به جنگ جهانی برای تقسیم مناطق نفوذ و مواد اولیه نزدیک می کند.
طبیعتا حزب ما نمی تواند به افشاء هر دسیسه مشخص امپریالیستی که در حال تغییر و گوناگون است، بپردازد. ولی می تواند خطوط تمایزی را میان دوستان و دشمنان مردم ایران و عوامل انقلاب مخملی بکشد.
در مبارزه برای تحقق خواستهای دموکراتیک باید حتما مبارزه دموکراتیک را با مبارزه بر ضد امپریالیسم و صهیونیسم پیوند زد.
حقوق بشر یک دستآورد جهانشمول و معتبر است. باید با نقض آن در همه جا مبارزه کرد. باید دست ریاکارانی را که نژادپرستانه میان انسانها، در سرزمینهای اشغال شده فلسطین و بویژه نوار غزه و زندان ابوغریب و گوانتانامو و مردم عراق و افغانستان فرق می گذارند، رو کرد. نقض حقوق بشر در عربستان سعودی و لیبی فرقی با نقض آن در ایران ندارد. سکوت در مقابل نقض یکی از آنها و حمایت گزینشی از حقوق بشر دشمنی با تحقق حقوق بشر است.
باید از خواستهای مردم ایران و منافع ملی ایران از جمله حق مسلم ایران در غنی سازی اورانیوم حمایت کرد و تخریب در این دستآوردهای مردم ایران و قتل دانشمندان ایرانی، این فرزندان برجسته میهنمان را توسط تروریسم صهیونیستی محکوم نمود.
باید نقش غارتگرانه امپریالیسم را به عنوان بزرگترین تجاوزگر و جنگ طلب تاریخ بشریت، بزرگترین دشمن آزادی و دموکراسی در جهان رو کرد و دست کسانی را که برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی از این عفریتها کمک مالی و حمایت تبلیغاتی می گیرند، برملا ساخت. تنها از این طریق است که حاکمیت ایران منفرد شده و مردم ایران به سمت ما روی می آورند و دید روشنی نسبت به دوستان و دشمنان مردم ایران پیدا می کنند.
سخن هفته
توفان
دوشنبه ۱اسفند ۱۳۹۰
eb1384 فوریه

۱۳۹۰ اسفند ۲, سه‌شنبه

هشدار نخست وزیر روسیه به امریکا و اتحادیه اروپا حمله به ایران یعنی تهدید مستقیم روسیه!


هشدار نخست وزیر روسیه به امریکا و اتحادیه اروپا
حمله به ایران
یعنی تهدید مستقیم روسیه!
میشل شودوفسکی ــ ترجمه رضا نافعی
بخش سوم
اقدامات دفاعی ایران دربرابر حملات موشکی محدود به حمله به اسرائیل نخواهد ماند بلکه تاسیسات نظامی آمریکا در خلیج فارس، عراق و افغانستان را نیز در بر خواهد گرفت. ایران سیستم های مدرن ضد هوائی روسی موسوم به اس ـ 300 را دراختیار دارد که مجهز به موشکهای میانبرد و دور پرواز هستند. قدرت برد موشک های شهاب 3 و سجیل تا 2هزار کیلو متر است. با این موشک ها حمله به هدف هائی در اسرائیل نیز ممکن است. قدرت پرواز موشک قدر 1 تا 1800 کیلومتر است ( مراجعه کنید به هاآرتس 28 سپتامبر 2009 )
ولی جنگ با ایران محدود به جنگ هوائی نخواهد ماند . درپی چنین حمله ای احتمالا جنگ زمینی درخواهد گرفت که در آن ترکیه بعنوان عضو ناتو در کنار آمریکا و اسرائیل نقشی نظامی و استراتژیک ایفا خواهد کرد. نیروی زمینی ارتش ترکیه حدود 500 هزار سرباز است. تعداد سربازان معمولی ایران 465 هزار نفر است . میدان عمل نیروی نظامی ترکیه در منطقه مرز ایران و شمال سوریه خواهد بود.
نفرات نیروی هوائی ایران 57 هزار و نیروی دریائی آن 28 هزار نفر است. نفرات نیروی زبده ایران به 120 هزار نفر بالغ می گردد. افزون بر این ایران دارای واحد های وسیع نیروهای بسیجی، از زن و مرد، است که تعداد آنها به چند میلیون نفر بالغ می گردد.
جنگ به سوریه که همپیمان ایران است و نیز به فلسطین، لبنان و اردن نیز توسعه خواهد یافت . در کنار نیروی زمینی سوریه نیروی حزب الله نیز هست که در سال 2006 با موفقیت در برابر تجاوز اسرائیل ایستاد. و در این اواخر ایران کمک های نظامی خود به سوریه و لبنان را نیز افزایش داد.
روسیه هم یک پایگاه دریائی در جنوب سوریه دارد و قراردادهای همکاری با سوریه و ایران منعقد ساخته است و در هر دو کشور مشاوران نظامی روسیه حضور دارند.
یکی از کشتی هائی که روسیه در پایگاه دریائی طرطوس در سوریه مستقر ساخته ناو هواپیما بر آدمیرال کوزنتسوف است. انتقال این ناو به این پایگاه هنگامی صورت گرفت که جورج بوش ( پدر) رئیس جمهور آمریکا گروه ناوگان جنگی آمریکا را در برابر سواحل سوریه مستقر ساخت.( مراجعه کنید به M.K. Badrakumar „ Russia deploying warships in Syria“. Indien Punchline,21.November 2011.)
با قطعنامه 1929 شورای امنیت سازمان ملل مصوب ژوئن 2010 و تحریم ایران همکاری نظامی میان روسیه و چین با ایران برای مدتی متوقف شد. آنگونه که شواهد و قرائن تازه نشان می دهند پس از آن که روسیه و چین با تصویب قطعنامه تازه و تشدید تحریم اقتصادی ایران مخالفت کردند این همکاری ها هم دوباره آغاز شده اند .
اگر کار به در گیری نظامی بکشد آنوقت نیروی نظامی معمولی ایران و یا نیروهای زبده آن از مرزهای افغانستان و عراق خواهند گذشت. با آغاز جنگ علیه ایران سه صحنه کنونی و جدا از هم جنگ، افغانستان ـ پاکستان ( آف ـ پاک) عراق و فلسطین به یک میدان بهم پیوسته جنگ تبدیل خواهند شد. آنگاه آتش جنگ از شرق مدیترانه گرفته تا مرزغربی چین در افغانستان و پاکستان، و از جنوب شبه جزیره عربستان تا دریای خزر شعله ور خواهد شد.

قفقاز و آسیای مرکزی : اتحادیه های نظامی رقیب

حضور ” همکار ” آمریکائی در قفقاز ، بویژه در گرجستان و آذربایجان چگونه شکل گرفت؟
چندی پیش آذربایجان از واشنگتن فاصله گرفت و رزمایش مشترک با آمریکا را نیز متوقف ساخت. بنظر می رسد توافق استراتژیک میان آمریکا و آذربایجان نیز در حال ریزش است:
” باکو می کوشد تا مسکو را نرنجاند. در این صورت بنظر می رسد که دیگر بختی برای برای ایجاد تاسیسات نظامی آمریکا در آذربایجان وجود نداشته باشد…” ( Azerbaijan: US Militray Ties with Baku Are Stagnating – Expert/ Eurasia Net.org. 25. april 2011).
گرجستان ، برخلاف آذربایجان، مستقیما از تدارک جنگ آمریکا با ایران حمایت می کند. چندی پیش پنتاگون به ساختن یک بیمارستان نظامی آمریکائی در گرجستان کمک کرد تا اگر جنگی با ایران درگرفت مورد بهره برداری قرار گیرد. („ Readies for War On Iran: US Builds Military Hospitals in Georgia“ , in Global Research, 10 Januar 2012)
” این بیمارستانی است 20تختخوابی (…) این یک برنامه آمریکائی است. جنگ بزرگی میان آمریکا و ایران در خلیج فارس در حال شکل گیری است. 5 میلیارد دلار برای احداث این بیمارستان 20 تخت خوابی آماده شده است ، تقریبا تمام هزینه احداث این بیمارستان را آمریکا می پردازد. افزون بر این با شتاب فراوان یک فرودگاه نیز در گرجستان ایجاد خواهد شد. ( نقل از مصاحبه Elizbar Javelidze سیاستگر اپوزیسیون گرجستان با روزنامه گرجی کوویریس کرونیکا ) .
پروژه احداث بیمارستان بوضوح نشان می دهد که پنتاگون در حال تدارک جزئیات لجیستیک برای انتقال سربازان مجروح آمریکائی از میدان جنگ به بیمارستان های نزدیک در گرجستان است . این تدارکات پیش رفته نشان میدهند که نقشه جنگ و فراهم آوردن مقدمات آن به مراحل بسیار پیش رفته رسیده است و حتی سناریو تهیه مقدمات برای پرستاری از قربانیان نظامی نیز به اجرا گذاشته شده است.
اتحادیه های نظامی: سازمان همکاریهای شانگهای

در مقابلِ محور آمریکاـ ناتوـ اسرائیل سازمان همکاریهای شانگهای قرار دارد که تاحدی شامل سازمان پیمان امنیت اجتماعینیز می شود. اعضای سازمان شانگهای عبارتند از : جمهوری خلق چین، قرقیزستان، فدراسیون روسیه، تاجیکستان و ازبکستان. اعضای سازمان پیمان امنیت اجتماعی عبارتند از روسیه، ارمنستان، قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، و ازبکستان. ایران در سازمان همکاری های شانگهای عضو ناظر است.
ازبکستان در سال 2005 از اتحادیه امنیت گوآم ( گرجستان، اوکرائین، آذربایجان و مولداوی ) که از حمایت ناتو برخوردار است، جدا شد.
با توجه به این پسزمینه اظهارات الماس بیک آتامبایف، رئیس جمهور تازه منتخبِ قرقیزستان ( نوامبر 2011) اهمیت پیدا می کند که گفت با پایان مدت قرارداد جاری در سال 2014 پایگاه نظامی آمریکا در مناس تعطیل خواهد شد.
این رویدادها حاکی از آنند که جمهوریهای سابق اتحاد شوروی در آسیای مرکزی مناسبات خود را با مسکو دوباره تقویت کرده اند، که این خود بمعنی تثبیت موقعیت سازمان همکاری های شانگهای و سازمان پیمان امنیت اجتماعی است.
برتری نظامی آمریکا ـ روسیه و چین در جهان
بر اساس قرارداد معتبر همکاری نظامی باید فرض کرد که در چالش کنونی روسیه و چین در کنار ایران می ایستند. موید این نظر آنست که روسیه تکنولوژی و سیستم های تسلیحاتی خود را در اختیار ایران قرار می دهد و مشاوران و کارشناسان نظامی روسیه در ایران و سوریه حضور دارند. حضور ایران در سازمان همکاریهای شانگهای بعنوان عضو ناظرنیز حائز اهمیت ویژه است.
روسیه و چین می دانند که جنگ با ایران گامی است در راه جنگی فراگیر تر. آماج های سیاست آمریکا و ناتو روسیه و چین هستند. مرزهای غربی روسیه را اتحادیه اروپا تهدید می کند، که اعضای آن سلاحهای اتمی خود را بسوی شهرهای روسیه نشانه گرفته اند . چین نیز از مرزهای شمالی آن که بگذریم در محاصره پایگاهای نظامی آمریکا قرار دارد ازکره جنوبی گرفته تا دریای چین.
آمریکا روسیه و چین را ” تهدید جهانی ” اعلام کرده است. پرزیدنت اوباما و وزیر خارجه اش هیلاری کلینتون تقریبا با صراحت چین را تهدید کرده اند. لئون پانتا وزیر دفاع آمریکا در آخرین گزارش در باره امنیت آمریکا ، National Defense Review برای مهار کردن روسیه و چین خواستار افزایش بودجه نظامی شده است.
با توجه به رویداد های اخیر دیمیتری روگوزین معاون نخست وزیر روسیه به به واشنگتن و بروکسل هشدار داد : ” اگر حادثه ای برای ایران پیش آید ، اگر ایران بنحوی از انحاء، سیاسی یا نظامی، در تنگنا قرارگیرد بمعنی تهدید مستقیم امنیت ملی ما تلقی خواهد شد “.
بودجه نظامی بی حد و مرز آمریکا: ایده ئولوژیِ شاخ و شانه کشیدنِ پنتاگون
واشنگتن تلاش می کند تا سرآمد قدرت های نظامی جهان باشد. هنوز هم “جنگ با ترور” و مهار کردن ” کشورهای شریر ” بهانه رسمی و موتور این سیاست است ولی در اسناد رسمی وقتی مسائل نظامی و امنیت ملی مطرح می گردد از چین و روسیه نیز بعنوان “دشمن بالقوه” سخن گفته می شود:
“…ارتش آمریکا می کوشد تا مانع از آن گردد که قدرت های بزرگ و بالنده چون چین برتری قدرت نظامی آمریکا را زیر سوال ببرند.” ( در این مورد مراجعه کنید به : Gerg Jaffe: Ä Rumsfeld details big military shift in new document” , in : The Wall Street Journal, 11 März 2005.)
واشنگتن از چه طریق می خواهد به هدف خود برسد و سرآمد قدرتهای نظامی جهان گردد.؟ از طریق استمرار در افزودن بودجه نظامی و حفظ رشد تولید صنایع نظامی، که از سوی دیگر واشنگتن را مجبور می سازد بشدت از دیگر هزینه های خود در زمینه های دیگر بکاهد.
افزایش کنونی بودجه نظامی و مسابقه تسلیحاتی اعلام نشده با چین و روسیه مبالغ عظیمی از پول مالیات ها را در زمانی به صندوق کنسرن های اسلحه سازی سرازیر می کند که آمریکا با شدید ترین بحران اقتصادی تاریخ خود دست بگریبان است.
انگیزه پنهان در پس این شیوه آنست که هزینه تولید سلاحها و سیستم های تسلیحاتی چنان سنگین گردد که قدرت های بزرگ دیگر مانند چین و روسیه از عهده پرداخت آن برنیایند و نتوانند خطری برای موضع برتر آمریکا بوجود آورند مگر آن که پیشرفت اقتصاد غیر نظامی خود را بخطر بیاندازند.”( مراجعه کنید به : Michel Chosuudovsky , „ New Undeclared Arms Race“ , in : Global Rrsearch , 17.März 2005)
این ایده ئولوژی خشن و قدرت طلبی دست نیافتنی ـ که پنتاگون خود نام ” سگ بزرگ” بر آن نهاده است ـ شرط لازم برای ” جهانی کردن جنگ ” است. هزینه گسترش و موثر تر کردن سیستم های آدم کشی از طریق حذف هزینه های اجتماعی تامین می شود که سبب می گردد تنگدستی مردم در سراسر آمریکا گسترده تر، بیشتر و سخت تر گردد چنین نقشه ای نه تنها بد خواهانه است که اهریمنی است.
در کانون این استراتژی این اعتقاد نهفته است که آمریکا در عرصه های حساس تکنولوژی ( تسلیحاتی) باید آنچنان جلو افتد که قدرت های بالنده ( روسیه، چین، ایران) به این نتیجه برسند که حتی فکر ایستادن در برابر آمریکا چنان پر خرج است که باید از آن چشم بپوشند. مشاور وزارت دفاع آمریکا که بخشی از این سند را او تهیه کرده می گوید آنها باید درک کنند که برایشان مقرون بصرفه نیست که رشد اقتصادی خود را بخطر اندازند.”
(Gerg Jaffe: Ä Rumsfeld details big military shift in new document” , in : The Wall Street Journal, 11 März 2005.)
بخش های یکم و دوم این تفسیر را در همین صفحه با عنوان های:
” تدارک حمله به ایران از 9 سال پیش دیده شده “
” جبهه متحد ناتو برای حمله نظامی به ایران ” بخوانید.

جبهه متحد ناتو برای حمله نظامی به ایران


جبهه متحد ناتو
برای حمله نظامی به ایران
میشل شودوفسکی ــ ترجمه رضا نافعی
طبل های جنگ به صدا در می آیند: ایران را تحریک می کنند که ضربه اول را وارد آورد؟
رزمایش آمریکا و اسرائیل برای آزمون دفاع ضد موشکی و رزمایش دریائ ایران همزمان صورت گرفتند. بعدا ایران اعلام کرد که در ماه فوریه دست به یک رزمایش دریائی دیگر در خلیج فارس خواهد زد. از لحاظ دیگر نیز ایران در حالت جنگ بسر می برد. نیروهای نظامی ایران برای دفاع از مرزها و یا وارد آوردن ضربات انتقامی در برابر حمله آمریکا و اسرائیل در حالت آماده باش دائم است.
بنا بر اخبار انتشار یافته، در رزمایش دسامبر گذشته، ایران سیستم های متفاوت موشکی از کوتاه برد، میان برد، و دوربرد را آزموده است… مقامات ایرانی اعلام کرده اند موشک زمین به زمین نور را که رادار بدشواری می تواند آنرا رد یابی کند آزموده اند.

اما پرسش اساسی این است: آیا پنتاگون می خواهد در خلیج فارس تعمدا یک حادثه نظامی بوجود آورد که بتواند به بهانه آن اعلام جنگ رسمی خود را با ایران توجیه کند؟
کارشناسان نظامی آمریکا اذعان می کنند که نیروی دریائی آمریکا در آبراه تنگه هرمز در قیاس با نیروهای ایرانی وضع مناسبی ندارد:
ساختار جغرافیائی تنگه هرمز و خلیج فارس برای نیروی دریائی آمریکا نا مناسب است. باریکی نسبی خلیج فارس آنرا، دست کم از لحاظ استراتژیک به یک کانال شبیه کرده است. ناوهای هواپیمایر و کشتی های جنگی آمریکا در آب های تنگ یا در آب های ساحلی خلیج فارس زندانی می شوند….
در آزمون جنگ های فرضی که خود پنتاگون به اجرا گذاشت نیز روشن شد که جنگ با ایران در خلیج فارس می تواند برای آمریکا به فاجعه نظامی بی انجامد”.
آیا قرار است با صحنه سازی، حادثه آفرینی و تحریکات ایران فریب داده شود که نخستین ضربه را وارد آورد؟
آیا دولت اوباما حاضر است یک یا چند کشتی جنگی از ناوگان پنجم را قربانی کند، یعنی دست به کاری بزند که تلفات سنگینی به سربازان و ملوانان آمریکائی وارد آید تا از این طریق همدلی افکار عمومی را برای دفاع از خود و برای جنگ با ایران بدست آورد؟
اسنادی که ریچارد ساندرز ارائه می کند نشان می دهند که در تاریخ آمریکا به کرات از تاکتیک ایجاد یک حادثه تعمدی برای پیدا کردن بهانه برای جنگ استفاده شده است:
“در طول تاریخ طراحان نقشه های جنگی برای فریب دشمن خدعه های فراوانی بکار برده اند و از آنجا که تایید عمومی برای آغاز یک جنگ نقش تعیین کننده ایفا می کند برای فریفتن افکار عمومی داخلی و جلب حمایت آن برای چنین کار مرگباری نیز حیله های فراوانی بکار برده شده تا دست یازیدن به جنگ موجه و به حق جلوه کند. احتمالا رایج ترین بهانه برای آغاز یک جنگ این است که بگویند دشمن حمله را آغاز کرده است. این حمله را یا خود با صحنه سازی بوجود می آورند، یا مخصوصا آتش را چنان داغ می کنند که دشمن دست به حمله بزند و یا تعمدا دست دشمن را باز می گذارند که چنین حمله ای را آغاز کند. این صحنه سازی وسیله ای می شود برای تحریک احساس همدردی و دلسوزی مردم برای قربانیان و نفرین و بدگوئی به دشمن شیطان صفت و جلب حمایت وسیع مردم برای دست زدن به یک اقدام نظامی تلاقی جویانه .

طراحان نقشه جنگ می دانند درستی یا نادرستی این ادعا که ضربه اول را دشمن وارد آورده است بی اهمیت است. همین کافیست که بتوان چنین وانمود کرد که دشمن ضربه اول را زده است. پس از آن می توان با خشونت ” پاسخ ” داد. طراحان نقشه جنگ متخصص تحریک، تهدید و زخم زبان زدن به قربانی خود هستند. ولی اگر طرف مقابل به زخم زبان ها و تحریک ها و تهدید ها واکنش نشان نداد و ضربه اول را وارد نیاورد، بسیار آسان می توان دروغی بافت و ادعا کرد که دشمن چنین و چنان کرده است. گاهی اوقات کافیست با اتکاء به دلائل عقلانی و قانع کننده باعث یک زد و خورد در حیاط مدرسه و یا آغاز یک جنگ جنایتکارانه شد.
احتمالا هر قدرت نظامی در طول تاریخ از این نوع خدعه ها بکار برده است. امپراتوری رم برای سرپوش گذاشتن بر دلیل واقعی جنگهای خود بهانه (Casus Belli)دیگری را پیش می کشید. در طول تاریخ چند هزار ساله بشری هم سلاح ها و هم استراتژی ها تغییرات اساسی کرده اند اما آنچه قابل توجه است این است که در تاکتیک بهانه تراشی و حادثه سازی برای آغاز جنگ تغییری داده نشده است. ( برای اطلاع بیشتر در این مورد مراجعه کنید به :” How to Start a War: The American Use of War Pretext Incidents” in : Globa Research,9.Januar 2012)
پرل هاربور یک مثال تاریخی و نمونه است برای ایجاد بهانه برا ی جنگ و موجه جلوه دادن ورود آمریکا به جنگ دوم جهانی . گرچه پرزیدنت روزولت می دانست که ژاپن قصد دارد به آمریکا حمله کند ولی برای جلوگیری از آن اقدامی نکرد. در یاداشت های هنری استیمسون وزیر جنگ آمریکا در باره یکی از دیدارهای شورای جنگی روزولت که در 25 نوامبر 1941 تشکیل شد در باره نظر کلی شورا چنین آمده است” چگونه می توان آنها( ژاپنی ها) را برآن داشت که تیر اول را شلیک بکنند، بدون آن که خطری جدی برای ما ببار آورد؟” ” Did FDR Provoke Pearl Harbor?“ in : Global Research,7.Dezember 2011.)
پس از حمله ژاپنی ها آمریکا حاضر شد وارد جنگ دوم جهانی شود، درحالی که این واقعیت که دولت روزولت قبلا خبرداشت که ژاپن قصد حمله دارد و اقدامی برای پیشگیری از آن نکرد، در پرده ماند و افکار عمومی از آن با خبر نشد.
” چند روز پس از آن که حمله شروع شد، برنامه وسیع مخفی کاری آغاز گشت و سرفرماندهی با صدور دستور اکید برای راز داری گفت : آقایان این (راز) را باخود به گور خواهیم برد” ( John Toland, Infamy: Perl Harbor and its Aftermath, Doubeleday, 1982,S.321)
در ارتباط با نمایش قدرت دائمی میان نیروی دریائی آمریکا و ایران در خلیج فارس پرفسور فرانسیس بویل می گوید: “مجموعه این ها مرا بیاد رفتار روزولت در سال 1941 می اندازد که به جز ناوهای هواپیما ــ کل نیروی دریائی آمریکا در اقیانوس آرام را با تمام نیروی انسانی آن، در پرل هاربور قربانی کرد تا بتواند ، برخلاف خواست مردم و کنگره آمریکا، که بشدت خواستار حفظ بیطرفی آمریکا در جنگ جهانی دوم بودند، آمریکا را وارد جنگ کند.
امروز بر خلاف آنروز و شرائط آنزمان، اکثریت گسترده ای از نمایندگان کنگره خواستار جنگ با ایران هستند و اکثریت مردم آمریکا بدلیل اطلاعات گمراه کننده رسانه ها از عواقب هراس انگیز حمله آمریکا و اسرائیل بی خبرند.
توجیه حقانی : دشمن ابلیسی است
در کنار صحنه سازی یک حادثه که وسیله ایست برای تحریک دشمن که ضربه اول را وارد کند . راه دیگر برای ” حقانی ” نشان دادن جنگ آنست که از دشمن چهره ای اهریمنی ساخته شود که جنگیدن با آن را تبدیل به وظیفه کند .
در مورد عراق گفته شد که عراق سلاحهای کشتار انبوه در اختیار دارد و رژیم آن باید تغییر کند.(2003)
درمورد افغانستان گفتند از القاعده، عامل حمله 11سپتامبر پشتیبانی کرد ه است (2001)
در مورد یوگوسلاوی خواستار تغییر رژیم و دموکراتیک کردن یوگوسلاوی ( 1999) شدند. همان کاری که در (2011) با لیبی هم کردند.
دلائل توجیه جنگ با ایران عبارتند از :
1ــ ایران متهم است به این که برنامه برای تسلیحات اتمی دارد.
2 ــ ایران کشوریست شریر و خطرناک برای جهان غرب .
3 ــ ایران می خواهد اسرائیل را از نقشه جغرافی حذف کند.
4ــ ایران از ضربات تروریستی 11سپتامبر حمایت کرده و برای آنها تسهیلات فراهم آورده است.
5ــ ایران یک کشور مستبد و غیر دموکراتیک است ک اصل “ مسئولیت حفاظت” ایجاب می کند مناسبات دموکراتیک در آن کشور بر قرار گردد.
عربستان سعودی و کشورهای منطقه خلیج فارس
برای جنگ با ایران کشورهای عضو ناتو و همچنین اعضای ناتو موسوم به ” گفتگوی مدیترانه” که عبارتند از کشورهای شورای همکاری خلیج، عربستان و اردن، همدست هستند.
عربستان سعودی و کشورهای خلیج دارای سلاحهای مدرن و قابل ملاحظه هستند. هواپیماهای اف 15، سیستم ضد موشکی ” پاتریوت ” بالگردانهای جنگی ” آپاچ ” و همچنین کشتی های ساخت آمریکا دارند که در جنگ آمریکا خواسته علیه ایران بکار گرفته خواهند شد. ( مراجعه کنید به : The Gulf Military Balance in 2010 Ö An Overview/ Center for Strategic and International Studies)

آمریکا بیش از 30 پایگاه و تاسیسات نظامی در اختیار دارد از جمله در پایگاه دریائی بحرین و مرکز فرماندهی آمریکا در قطر ( CENTCOM) . از پایگاههای آمریکا در پاکستان، ترکیه و افغانستان سخن نمی گوئیم.
از دیدگاه واشنگتن عربستان باید بعنوان نماینده نیروی هوائی آمریکا وارد عمل شود. نیروی هوائی عربستان مجهز به مدرن ترین هواپیماهای جنگی از جمله اویرواستارفایتر تیفونز، تورنادو ای. د. اس. و اف 15 است. واشنگتن در اکتبر 2010 اعلام کرد که بزرگترین معامله تسلیحات نظامی درتاریخ آمریکا به مبلغ 65،5 میلیارد دلار با عربستان سعودی صورت گرفته است. گرچه این سلاحها را عربستان سعودی خریداری کرده و پولش را پرداخته است ولی در واقع جزو زرادخانه آمریکا محسوب می گردد که استفاده از آنها مشروط به موافقت آمریکا و با مشورت نزدیک با پنتاگون ممکن است. در سال 2010 به کشورهای خلیج نیز سلاحهای فراوانی فروخته شد.
با این همه نباید ناگفته بماند که سرآمدان عربستان سعودی از شرکت فعال در یک جنگ محلی خرسند نیستند زیرا باید با حملات هوائی انتقامی و اجتناب ناپذیر ایران روبرو گردند. منتظر بخش سوم این تفسیر باشید.
(بخش نخست این تفسیر را با عنوان .تدارک حمله به ایران از 9 سال پیش دیده شده…. در همین صفحه بخوانید)
http://kopp-online.com/hintergruende/geostrategie/prof-michel-chossudovsky/die-kriegstrommeln-werden-geschlagen-soll-der-iran-durch-provokationen-zum-ersten-schlag-verleitet-2.html

تدارک حمله به ایران از 9 سال پیش دیده شده



تدارک حمله به ایران
از 9 سال پیش دیده شده
میشل شودوفسکی ــ ترجمه رضا نافعی

گرچه رسانه های آمریکائی به خطر جنگ با ایران می پردازند ولی از تحلیل عواقب محلی و جهانی آن خودداری می کنند. در آمریکا فقط چند نفری هستند که می دانند اگر جنگی درگیرد که از حمایت آمریکا یا اسرائیل برخوردار باشد چه کشتار انبوهی از مردم خواهد کرد و چه ویرانی هائی برجای خواهد گذاشت. مخصوصا، با همدستی رسانه ها، تلاش می شود تا توجه مردم منحرف گردد و کسی از این عواقب با خبر نگردد.
اخبار تدارک جنگی که بوسیله سرفرماندهی راهبردی آمریکا ( USSTRATCOM) متمرکز و هماهنگ می گردد و بخشی از برنامه “ضربه جهانی ” ( Global Strike) است، در سر خط درشت رسانه ها جائی ندارند. رسانه های آمریکائی ترجیح می دهند خبرهای جنحه و جنایات محلی را پوشش دهند و یا به شایعات درباره ستارگان هالیوود بپردازند.
ولی ” جهانی کردن جنگ ” که با به میدان فرستادن نیروی نظامی آمریکا و ناتو صورت می گیرد و هدفش تسلط یافتن بر تمام مناطق با اهمیت جهان است، در چشم رسانه های غربی بی اهمیت است.
عواقب وخیم این جنگ یا بی اهمیت جلوه داده می شوند و یا اصلا مطرح نمی گردند. باید به مردم باورانده شود که جنگ یک ” وظیفه انسانی دارد ” ( مسئولیت حفاظت دارد) حفاظت از امنیت جهانی و دموکراسی غربی در برابر خطر دائمی و بی وقفه ایران و همپیمانهایش و در راس آنها چین و روسیه.
ولی جنگ های آمریکا که در آنها مخرب ترین سلاحهای جنگی بکار گرفته می شوند و تلفات سنگین انسانی دارند هیچگاه بعنوان “عملیات مرگ زا ” معرفی نمی شوند.
هرچند از ” صدمات جنبی” سخن گفته می شود ولی جنگ هائی که آمریکا در راس آن قرار دارد همیشه جنگ هائی هستند برای ” استقرار صلح و حفظ آن ” و برای ” ترویج دموکراسی” .
در اندیشه میلیونها نفر این فکر غلط ریشه دوانده که ” جنگ کاریست شرافتمندانه “. این فکر ناشی که از این فرض است که جنگ یعنی ” نبرد میان خیر و شر، پیکار میان خوب با بد “ . این تفکر است که درک دلائل جنگ و عواقب خانمان برانداز آنرا دشوار می سازد.
یک چنین تفکری سبب می شود که واقعیت و خیال وارونه شوند. در نتیجه جنگ تبدیل می شود به صلح و دروغ جای راست را می گیرد. و نیت و هدف پنتاگون و ناتو مورد شک و تردید قرار نمی گیرد.
وقتی صحبت بر سر “شکست دادن شر ” است آنوقت پرزیدنت اوباما می گوید ” همه کارت ها روی میز است”. و تجسس افکار مثل دوران تسلط تفتیش عقائد در اسپانیا در دستور روز قرار می گیرد و مردم باید فکر کردن را تعطیل کنند.
در ایران 80 میلیون نفر زندگی می کنند. این کشور در منطقه از لحاظ نظامی و اقتصادی یک قدرت بزرگ است. ده درصد از ذخائر نفت و گاز تمام جهان در ایران است ، که پنج برابر ذخائر نفت و گاز آمریکاست.
انگیزه نقشه های نظامی آمریکا و تلاش های آن کشور برای آن است که این کشور را صاحب شود. نیت واقعی آمریکا برای جنگ دست یافتن به این غنیمت جنگی ست که در باره آن یک کلام هم صحبت نمی شود و لی ستادهای نقشه کشی پنتاگون 9 سال روی آن کار کرده اند.
آمریکا خود را در وضعیت جنگی می بیند ولی ایران هم بیکار نبوده است و دهسال است که مشغول بالا بردن توانائی نظامی خود برای روزیست که آمریکا مستقیم یا غیر مستقیم به آن حمله کند.
اگر میان ایران و اتحادیه نظامی غرب آتش جنگ برافروخته شود، ممکن است به یک جنگ منطقه ای تبدیل گردد که از منطقه مدیترانه تا مرز چین را در بر بگیرد و می تواند جهان را برلب پرتگاه جنگ سوم جهانی بکشاند.
روسیه در آخرین موضع گیری خود به آمریکا و ناتو هشدار داد که اگر ” ایران بنحوی از انحاء سیاسی یا نظامی در تنگنا قرار گیرد ما آنرا تهدید مستقیم امنیت ملی خود خواهیم دانست”.
سخنانی از این دست نشان می دهد که روسیه خود را متحد نظامی ایران می داند و اگر ایران مورد حمله قرار گیرد واکنش نظامی نشان خواهد داد.



عملیات نظامی
آمریکا و اسرائیل در صدد هستند با ایران بجنگند و می خواهند در این جنگ سیستم های مدرن تسلیحاتی بکار برند . نیروهای ویژه آمریکا و اسرائیل و همچنین ماموران اطلاعاتی آنها هم اکنون در ایران هستند. هواپیماهای بی سرنشین آمریکائی در آسمان ایران پروازهای تجسسی و جاسوسی می کنند.
ادعا می شود که ایران برنامه تولید سلاح اتمی دارد و به تلافی آن می خواهند بمب های تاکتیکی اتمی و بتن شکن مانند B 61 علیه ایران بکار گرفته گیرند. البته لئون پانتا وزیر دفاع آمریکا خود در همین اواخر گفت که ایران قصد تولید سلاحهای اتمی ندارد. ترجمه واژه به واژه سخن او این است:” ( آیا ایران در تلاش تولید سلاح اتمی است ؟ ــ نه .) ” به گفتۀ کارشناسان نظامی اسرائیل مخاصمات مسلحانه میان دول موتلف آمریکا و اسرائیل با ایران “تا حد خطرناکی نزدیک شده است”. افزون بر نقل و انتقال سربازانی که قبلا در افغانستان و عراق مستقر بودند، و نیز تعداد معتنابهی سرباز که به خاورمیانه منتقل شده اند.
9 هزار سرباز آمریکائی به اسرائیل انتقال یافته اند تا در آنجا، به نوشته جرائد اسرائیل، به بزرگترین رزمایش دفاع هوائی که در تاریخ اسرائیل مانند نداشته است، بپردازند. هدف اعلام شده این رزمایش آزمون سیستم های متعدد دفاع ضدموشکی، بویژه سیستم ” اّرو” است. این سیستم با کمک آمریکائی ها بویژه برای بی اثر ساختن موشک های زمین به زمین ایران ساخته شده است.
گزارش های دیگرحکایت از آن دارند که تعداد نیروهای احتیاط که در خاور میانه مورد استفاده قرار می گیرند بسیار افزایش یافته . بر اساس گزارش های تایید شده نیروی هوائی آمریکا افراد احتیاط را به پایگاه های نظامی در جنوی غربی آسیا ( منطقه خلیج فارس) منتقل کرده است 120 تن از افراد احتیاط از جمله خلبانها، ناویگاتورها و مکانیک های نیروی هوائی روز 8 ژانویه از ایالت مینسوتا به سوی خاور میانه پرواز کرده اند. حدس زده می شود که تعداد بیشتری از” نیروی احتیاط هوائی از پایگاههای کارولینای شمالی و جورجیا همراه با واحد های خود در ماههای آینده انتقال خواهند یافت”. واحدهای پاسداری سواحل آمریکا نیز به خاور میانه منتقل خواهند شد”. („ Coast Guard Reservist Head to Middel East“ ,in : military.com,5.januar 2010) البته بر اساس این خبرهای محلی نمی توان به رقم کل نیروهای احتیاط آمریکا که در اختیار ” عملیات جنگ با ایران ” قرار می گیرند دست یافت. نیروهای احتیاط انگلیس نیز به خاورمیانه اعزام شده اند.
سربازان آمریکا در اسرائیل و در خلیج فارس


در این مدت اسرائیل عملا تبدیل به یک پادگان خارجی آمریکا شده است. ساختارفرماندهی آمریکا و اسرائیل در هم ادغام می گردند. قرار است در پایان رزمایش نیز بخش مهمی از سربازان آمریکائی در اسرائیل بمانند. پسزمینه این عملیات نظامی حمله هوائی مشترک آمریکا و اسرائیل به ایران است . گسترش دامنه جنگ تا حد توسعه آن به یک جنگ منطقه ای بخشی از این سناریو نظامی است:
” هزاران سرباز آمریکائی در این هفته به اسرائیل خواهند رفت…بسیاری از آنها بعنوان بخشی از نیروی عملیات مشترک آمریکا و اسرائیل برای جنگ با ایران و گسترش احتمالی آن به منطقه، تا پایان سال بحالت آماده باش در آنجا خواهند ماند یک ناو هواپیما بر با آنها همراهی خواهد کرد. هواپیماهای آمریکائی مستقر بر ناو با جنگنده های اسرائیلی دست به تمرین ماموریت های مشترک خواهند زد. نیروی 9 هزار نفری آمریکا ترکیبی است از اعضای نیروی هوائی، واحدهای دفاع ضد موشکی، تنفگداران دریائی ، ملوان ها ، سربازان بخش فن و تکنیک و افسران اطلاعاتی …
تهران دست به یک بند بازی خطرناک زده است. برای آن که به مردم نشان داده شود رهبری کشور برای دفاع در برابر حملات آمریکا و اسرائیل به برنامه اتمی کشور آماده دفاع است، هر چند روز یکبار رزمایشی به اجرا در می آید. نیروی زمینی، هوائی و دریائی ایران در حال آماده باش کامل است تا بتواند در برابر یک حمله بی خبر مقابله کند. طبق اظهارات رسمی در مانور مشترک آمریکا ــ اسرائیل سیستم های دفاع ضد موشکی متعددی که در اختیارهست به آزمایش گذاشته خواهد شد( DEBKAfile;6.01.201 )
در این میان پنتاگون 15 هزار سرباز در کویت مستقر ساخته است که ترکیبی است از دو لشگر پیاده نظام و یک واحد بالگردان. افزون بر این نیروی دریائی آمریکا دو ناو هواپیما بر کارل وینسون و جان استینس را در دریای عربی بحالت آماده باش مستقر ساخته است.
تا کنون یک نیروی نظامی قابل توجه همراه با مدرن ترین تجهیزات نظامی در منطقه متمرکز گشته که رو به گسترش است.
اینک آبراهام لینکلن سومین کشتی جنگی آمریکا نیز بسوی دریای عربی به حرکت درآمده است. نیروی دریائی انگلیس نوترین و مدرن ترین ناوشکن خود را که رادار گریز است روانه منطقه کرده است. فرانسه ناو هواپیما بر شارل دوگل را روانه کرده است.
رسانه های غربی اعزام نیرو و ارسال تجهیزات نظامی به منطقه را تقریبا مسکوت گذاشتند. ” اعزام اخیر نیروی نظامی آمریکا به کویت و بیشتر شدن نیروی قابل ملاحظه قبلی با تجهیزات نظامی آن که ایران را به هرشکل قابل تصور محاصره کرده اند چندان مورد توجه خبرگزاری ها قرار نگرفت ” راشیا تودی ) ” آمریکا 15 هزار سرباز در کویت مستقر می سازد .” تکبه از نویسنده است 13 ژانویه 2012
آیا این انتقال و تمرکز وسیع نیرو و تجهیزات نظامی به اسرائیل و کشورهای منطقه خلیج فارس و آرایش دوباره آنها با بیرون بردن نیرو ئی که آمریکا قبلا در عراق مستقر بود ارتباطی دارد ؟ نیروهای نظامی مستقر در کویت تحت فرمان مستقیم فرمادهی مرکزی آمریکا قرا دارند. پایان بخش اول، در انتظار بخش دوم این نوشته باشید.
http://kopp-online.com/hintergruende/geostrategie/prof-michel-chossudovsky/die-kriegstrommeln-werden-geschlagen-soll-der-iran-durch-provokationen-zum-ersten-schlag-verleitet-.html
Die Kriegstrommeln werden geschlagen: Soll der Iran durch Provokationen zum ersten Schlag verleitet werden? – Teil 1
Prof. Michel Chossudovsky

دست از خوش باوری ها باید برداشت تقسیم ایران استراتژی امریکاست!


دست از خوش باوری ها باید برداشت
تقسیم ایران
استراتژی امریکاست!
گلوبال ریسرچ ــ گزینش و ترجمه رضا نافعی
این نوشتار نخستین بار در 2011 در مجله ایتالیائی ” ژورنال اویراسیا ” منتشر شد.
ایالات متحده آمریکا پس از جنگ دوم جهانی قانون اساسی کشورهای شکست خورده را دیگرگون کرد. ولی در بیست سال گذشته واشنگتن موفق به تغییر بنیادین ساختار اقتصادی و سیاسی آنها گردید در نتیجه این تغییر ساختار ها نه تنها تقسیم بندی متمرکز آنها را عوض کرد بلکه دست اندازی خارجی بر ساختار سیاسی و اقتصادی آنها را قانونی ساخت. در یوگوسلاوی سابق ، افغانستان و عراق این تغییرات همراه با جنگ و حضور مستقیم و مستمر نظامی صورت گرفت. با چنین پسزمینه ای قانون های اساسی تازه اهمیت ویژه ای یافتند و باز شدن در و دروازه این کشورها بسوی امپراتوری آمریکا قانونی شد.
قانون اساسی یک کشور آئینه ای است که بازتاباننده وضع جغرافیائی آن کشور و عموما متناسب با وضع مرزهای خارجی و داخلی آن کشور است. و اگر موضوع را از این منظر دقیق تر بنگریم می بینیم که برای رسیدن به برخی از هدف های استراتژیک می توان از قوانین اساسی سوء استفاده کرد و آنها را تغییر داد. اگر کشورهائی را که با آمریکا و همدستانش در جنگ بوده اند دقیق تر بنگریم پرسشی برایمان مطرح می گردد که از لحاظ ژئو پلییک دارای اهمیت ویژه ایست. وقتی به عقب و به جنگ جهانی دوم و رویداد هائی که بلافاصله پس از آن رخ دادند بنگریم، می بینیم که قوانین اساسی ژاپن و آلمان ، پس از شکست آنها یا مستقما بوسیله آمریکا و یا با نظارت متحدین آن تغیییر داده شده اند. افزون براین پنتاگون ( وزارت دفاع آمریکا) در هر دو کشور پایگاه های نظامی ایجاد کرد که این خود موجب نگرانی رهبری شوروی گشت.
جهت گیری تازه قوانین اساسی ژاپن و آلمان در خدمت علائق ژئوپلیتیک آمریکا بود. این نکته را بویژه با وضوح چشمگیری در قانون اساسی ژاپن می بینیم که نظامیان آمریکائی طراح آن بودند. طبق بند 9 از قانون اساسی ژاپن ، این کشور اجازه ندارد نیروی نظامی زمینی، هوائی یا دریائی داشته باشد بنا براین حق دفاع از این کشور سلب شده است. با این قانون اساسی تازه، ژاپن بعنوان قدرتی که بالقوه بتواند با آمریکا از در رقابت درآید و یا در منطقه اقیانوس آرام برای آمریکا تبدیل به منشاء بالقوه خطر گردد، حذف شده است. در بیست سال گذشته تغییر اهداف ژئو پلیتیک آمریکا در قوانین اساسی کشورهای تازه مغلوب نیز منعکس شده است.
ایجاد یا انهدام ملت ها : برای امپراتوری ها دستوریست اساسی
میتوان گفت که ایالات متحده آمریکا طی بیست سال گذشته همراه با همپیمانهای خود به گونه ای جدی به امر باصطلاح ” ایجاد ملیت های تازه ” پرداخته است. در محدودۀ روند های متفاوت ایجاد ملیت تازه در کشورهائی که تحت کنترل سیاسی و نظامی واشنگتن قرار داشتند قوانین اساسی یا از نو نوشته شدند و یا تغییر داده شدند. روند “ ایجاد ملیت های نو “ ناشی از نیتی خیرخواهانه بسود ملت مورد نظر نیست، بلکه بخشی از یک برنامه استراتژیک امپریالیسم و نقشی است که کشورها ی در حال “ نو ایجاد شدن” در راستای اجرای اهداف امپریالیسم مجبور به اجرای آن هستند. قوانین اساسی طوری نوشته می شوند که: 1ـ یا این کشورها را تبدیل به خادم سرسپرده می کنند و یا عملا تبدیل به مستعمره می سازند ،2ـ یا در ساختار مدرن امپریالیسم جهانی حُجره ای برای آنها در نظر گرفته می شود ،3 ــ یا این کشورها برای آن که آمریکا به هدف استراتژیک خود، یعنی دست یابی به سروری جهانی و یا توسعه آن برسد کمر به خدمتش می بندند.
اما نخست نظام کهن باید منهدم شود یا دست کم از بنیادعوض شود تا چیزی تازه بتواند جایش را بگیرد. این باصطلاح ” ملت زائی ” معمولا همزمان با ” ملت زدائی” آغاز می شود. واشنگتن و هم پیمانهایش برای اجرای روند “ملت زدائی” سه وسیله بکار می گیرند اقتصادی، سیاسی یا تجاوزنظامی یا با بکار گرفتن موسسات و سازمانهای بین المللی که تحت کنترل آنهاست مانند بانک جهانی یا صندوق بین المللی پول . بعبارت دیگر در طول این مسیر کار به نوعی جنگ کشیده می شود
1- برای ایجاد فشار
2- ایجاد ترس و وحشت
3- فروپاشاندن مجموع ساختار اجتماعی
4- سرانجام به بندکشیدن کشور مورد نظر در ساختار امپراتوری واشنگتن.
این جنگ ها می توانند به دوصورت وقوع یابند : به شکل علنی یا سرپوشیده . این سیر تجاوز معمولا به شکل سرپوشیده آغاز می گردد و اگر کشور مورد نظر در این مرحله تسلیم نشد شیوه دوم بکار گرفته می شود که جنگ آشکار است. ابزار های تاکتیکی که پیش از به زانو درآوردن کشور مورد نظر بکار گرفته می شوند عبارتند از تحریم، اهریمن جلوه دادن حریف، برپا کردن کارزارهای رسانه ای، منزوی کردن سیاسی، ایجاد محدودیت های اقتصادی، دامن زدن به ناآرامی های سیاسی داخلی در کشور مورد نظر. در این جنگ حتی از دادن اعتبارمالی و پشتیبانی نیز بعنوان سلاح علیه این کشورها استفاده می شود.
برنامه هماهنگ سازی ساختاری (Structural Adjustment Program) برنامه ایست که صندوق بین المللی پول و بانک جهانی به کشور های مورد نظر تحمیل می کنند. طبق این برنامه باید صنایع ملی و نیز هر ثروت ملی که در مالکیت دولت است به بخش خصوصی واگذار گردد. اجرای این برنامه در یوگسلاوی فدرال سابق به جنگ داخلی و قومی در آن کشورمنجر شد و سرانجام آن کشور را تکه تکه ساخت و به جمهوری های متعدد تقسیم کرد. اگر کشور مورد نظر تسلیم نشود و حاضر به اجرای این برنامه نگردد، آنوقت واشنگتن بسوی اجرای برنامه “ تغییر رژیم” می رود.
این تغییر رژیم می تواند به دو شکل صورت پذیرد ، یا از طریق “انقلاب های رنگین “( مثلا ” انقلاب گل سرخ ” در 2003 در گرجستان، انقلاب پرتغالی در 2004 در اوکرائین) و اگر ازاین طریق نشد با حمله نظامی مستقیم. نتیجه اجتناب ناپذیر جنگ رسمی آنست که کشور مورد نظر به تسخیر نیروی نظامی قدرت اشغالگر خارجی در آید. واشنگتن و همدستانش خیلی علاقه دارند این تسخیر و اشغال خاک یک کشور دیگر را ” آزاد سازی “ یا دخالت نظامی به دلیل ملاحظات انسانی” نام گذاری کنند. از این منظر سربازان اشغالگر خارجی ” نیروهای صلح ” نامیده می شوند، مثلا وقتی بوسنی هرزه گوین به تصرف سربازان خارجی در آمد. نام دیگری که به این اعمال داده می شود ” عملیات برای ایجاد ثبات ” است و سربازان مجری آن “ نیروهای بین المللی برای حمایت از امنیت “International Security Assistance Force خوانده می شوند. این نام نیروهای ناتو در افغانستان اشغال شده است.
در واقع هدف از اشغال یک کشور توسط سربازان خارجی آنست که با عوض کردن ساختار آن کشور که ” نوسازی ساختاری” خوانده می شود این کشور تبدیل به یک مستعمره یا تحت الحمایه از نوع مدرن و بخشی از امپراتوری جهانی آمریکا گردد.
نگاهی به دولت های موقت و کشورهای ” آزاد شده “

هنگامی که کشوری به تسخیر نیروهای آمریکا و همدستانش در آمد ساختار های سیاسی، حقوقی و اقتصادی این کشور باصطلاح ” آزاد شده “، ” تغییر داده می شود “. کاخ سفید و پنتاگون در کشورهای اشغال شده کوسوو و عراق دولت موقت یا مدیریت موقت ایجاد کردند. ایجاد این دولت ها در واقع شکل مدرنی از مدیریت استعماری در مناطق اشغال شده است. لقب” موقت ” که به این حکومت ها و مدیریت ها داده می شود بسیار گمراه کننده است. چون این دستگاه ها که نمونه آن را در سومالی مشاهده می کنیم، سالهای متمادی بر این مناطق اشغال شده یا فروپاشیده حکومت می کنند. مثلا مدیریت موقتی که سازمان ملل بر کوسوو گماشت United Nations Interim Administration Mission in Kosovo ( UNMIK ) از سال 1999 تا امروز بر قرار است و کوسوو در تمام این مدت تحت کنترل نیروهای ناتو ست که Kosovo Force ( KFOR) نامیده می شود.
با وجود آن که حکومتی با شرکت اهالی کوسوو در آنجا هست ولی این حکومت تحت نظارت (UNMIK ) قرار دارد که حافظ منافع واشنگتن و دولت های با نفوذ اتحادیه اروپاست. واشنگتن و اتحادیه اروپا توانسته اند با کمک این مدیریت نوین استعماری شانه از زیر بار مسئولیتی که برای تامین رفاه اهالی مناطق تسخیر شده دارند خالی کنند. آمریکا و اروپا در عین حال با کمک همین مقامات ثروت های سرزمین های اشغالی و مواد خام آنها را از طریق خصوصی سازی صاحب می شوند و از طریق گشودن راه Liberalization“ ” در مناطق اشغالی دست به تاراج اقتصادی و فرهنگی آنها می زنند.
در این میان اقتصاد محلی بکلی ویران می گردد زیرا فاقد قدرت رقابت با رقبای خارجی است. کشاورزی محلی و بخش مالی نیز با خشونت تمام زیر فشار نهاده می شوند و سرانجام ضبط می گردند. مانند دوران استعمار، کشاورزی سنتی محلی را ، از طریق واردات بذر های باصطلاح اصلاح شده ،ویران می سازند ، آبها و اقتصاد آبی ودیگر منابعی که در مالکیت عمومی است خصوصی می شود.
حاصل این وضع اسفبار گسترش گرسنگی، فقر عمومی، تبهکاری، خشونت و جنایت است.
استعمار از طریق قوانین اساسی در : یوگوسلاوی،عراق و افغانستان
تهیه و تنظیم قانون اساسی جدید در مرکز پروسه نوسازی یک کشور تسخیر شده است. همانطور کهDSN (Desoxyribonukleinsäure نمودار مشخصات ژنتیک یک فرد است قانون اساسی یک کشور نیز نمودار د. اس. ان. یعنی مشخصات نمونه وار یک کشور است.
این قوانین بنیادین، پی و پایه اسناد حقوقی هستند، حقوق اولیه و حقوق ملی بر این شالوده استوار گشته ، هسته مرکزی تمام قوانین دولتی، قوانین تفکیک قوا، اقتصاد ملی، مناسبات بین المللی، مواضع اساسی یک کشور در مناسبات دو جانبه و درقرار دادهای بین المللی، درمناسبات سیاست خارجی ، در سیاست ارزی ، سیاست سرمایه گذاری و بازرگانی، در سیاست دفاعی بین المللی همین قانون اساسی است. قانون اساسی جدید در کشورهای ” آزاد شده ” وسیله ایست برای بستن دست و دهان این کشورها.
قانون اساسی بوسنی نمونه خوبی برای نمایش این شیوه عمل است. قانون اساسی بوسنی بخشی از “قرارداد جامع صلح ” ” دیتون ” است که در پایگاه هوائی ” رایت پَترسون ، در دی تون، واقع در ایالت اوهایو آمریکا تهیه و تدارک دیده شده و در سال 1955 بامضاء رسیده است . قرار داد دیتون و قانون اساسی بوسنی که بوسیله یک قدرت خارجی تهیه، تدوین و تنظیم شده ، بوسنی هرزه گوین را تبدیل به یک منطقه تحت الحمایه مدرن کرده است.
بر اساس این قانون اساسی جدید، در بوسنی هرزه گوین که زیر دیدگان بیدار سربازان ناتو قراردارد، یک محدودۀ سیاسی و اقتصادی جدید ایجاد شده است. طبق قانون اساسی جدید رئیس واقعی و قانونی دولت در بسنی از اهالی بسنی نیست، این نماینده عالیمقام یک شهروند بسنیائی نیست. او نایب الحکومه است، حکمرانی است که در بروکسل از سوی اتحادیه اروپا منصوب می گردد. از سال 2002 این مقام جامع الاختیار در عین حال حکمران ویژه اتحادیه اروپا در بسنی هرزه گوین نیز هست.
معاون حکمران عالیمقام را همیشه واشنگتن تعیین می کند. رئیس باک مرکزی نیز یک خارجی است که منتخب بروکسل، واشنگتن یا صندوق بین المللی پول است.
بانک مرکزی بسنی عملا بخشی از سیستم بانکی آمریکا یا اروپای غربی است و طبق مقررات قانون اساسی بسنی نه حق دادن اعتبار دارد و نه اجازه دارد پول ملی منتشر کند. از سال 1999 سیاست اقتصادی بسنی هرزه گوین را واشنگتن یا بروکسل تعیین می کند UNMIK حتی کوسوو را از اتحادیه اقتصادی یوگوسلاوی خارج ساخت و مارک آلمان را جایگزین دینار یوگوسلاوی کرد. افزون بر این UNMIK اهالی بسنی را تشویق می کرد که با ارزهای خارجی از جمله دلار خرید و فروش کنند، که در درجه اول به سود آمریکا و همدستان غربی اش تمام می شد. گرچه بسنی هرزه گوین در آن زمان هنوز بخشی از یوگوسلاوی و صربستان بود معهذا می بایستی از سال 2002 یورو را بعنوان پول خود برگزیند. در تمام این مدت UNMIK هیچگاه به این فکر نیفتاد که کوسوو می تواند پول مستقل خود را داشته باشد.
روند مستعمره سازی افغانستان و عراق در اصل با نسخه ای که در یوگوسلاوی بکار بسته شد تفاوتی ندارد. در تمام این موارد پس از جنگ یا پس از اشغال کشوری یک دستگاه اداری یا دولتی در آنجا بکار گمارده می شود که کارش تغییر تقسیم بندی مناطق اشغالی و ایجاد یک قانون اساسی جدید است. اقتصاد های محلی با اعمال خشونت بی ثبات می گردند و از خارج به تلاشی و تکه تکه شدن مناطق کشور دامن زده می شود. در نتیجه این مناطق بعنوان واحد های مستقل از یکدیگر جدا می گردند و سرانجام تبدیل به تحت الحمایه و یا مستعمره و در نهایت تبدیل به پادگانی از پایگاههای نظامی ارتش آمریکا یا ناتو می شوند…کاخ سفید ، در سال 2003، برای آن بخش از عراق که به تصرف آمریگا و انگلیس در آمده بود یک والی خارجی تعین کرد، عنوان رسمی او در آغاز مدیر موقت دفتر بازسازی و کمک های انسانی بود، این نام بعدا به مدیریت ائتلافی تغییر یافت و بعد ها نیز این که عنوان رسمی رئیس نیروهای اشغالگر چه باید باشد پیشنهاد های متعدد مطرح گشت. کار رئیس دولت ائتلافی نیز انجام کارهائی بود شبیه به کار های نماینده عالیمقام در بسنی هرزه گوین . در دوران تصدی او اصلاحات پرشماری صورت گرفت و در سال 2004 قوانین مدیریت موقت ـ نوعی قانون اساسی ـ بر عراق تحمیل شد.
این قانون اساسی برای دولت آمریکا از اولویت فوق العاده برخوردار بود. محمود عثمان نماینده مجلس عراق در سال 2005 گفت :” آنها یک طرح مفصل ، در واقع یک قانون اساسی کامل جلوی ما گذاشتند…نمایندگان آمریکا بیش از خود عراقی ها به این طرح علاقه داشتند.” سرانجام پس از مدتی طولانی، بر اساس این قانون اساسی موقت یک قانون اساسی نهائی تهیه شد که طبق آن 1) تمرکز دولتی درعراق جای خود را به یک نظام فدرال و نااستوار می داد2) و بخشنامه 39 را که از سال 2003 به اجرا گذشته شده بود تبدیل به قانون می کرد. طبق آن بخشنامه که بلافاصله به اجرا گذاشته شد، برنامه خصوصی سازی خارجی آغاز گشت.
بند 10 از قانون اساسی افغانستان که در سال 2004 تهیه شد نیز پیروی از شیوه اقتصادی بازار آزاد را تبدیل به قانون کرد و دوسال پس از آن تاراج رسمی ثروت های دولتی افغانستان و منابع طبیعی زیر زمینی آن کشور به ” سرمایه گذاران ” خارجی صورت گرفت. این شیوه عمل، پس از جنگ ناتو در شمال آفریقا، در لیبی نیز بکار گرفته شد. شورای موقت ملی در بنغازی نیز که مانند ” اوچه کا” ( میلیشیای ” ارتش آزادی بخش کوسوو) مورد حمایت ناتو قرار داشت، بلافاصله یک بانک مرکزی و یک کنسرن ملی نفت تاسیس کرد، که زیر تسلط خارجی قرار دارد.
انحلال تمرکز دولتی جاده صاف کن نیروی نظامی امپریالیستی و جنگهای آینده است
در قانون اساسی تحمیل شده از سوی آمریکا و همدستانش امکانات و ظرفیت هائی نهفته است که با بکاربستن آنها تمرکز دولتی در کشور تسخیر شده و صلاحیت مسئولیت قانونی آن دولت بطور سیستماتیک کاهش می یابد و بعد حذف می گردد. از سوی دیگر به تقسیم بندی های کشوری مانند شهرها،بخش ها، ایالات و مناطق و همچنین گروههای سیاسی محلی استقلال بیشتری داده شده ، بویژه در زمینه برقراری ارتباط با قدرت اشغالگر خارجی. بر این اساس حکومت کردستان امکان یافت، با دور زدن بغداد و برغم مقاومت وزارت نفت عراق ، مستقلا 40 قرار داد برای استخراج نفت با شرکت های خارجی منعقد سازد.
این تضعیف قدرت مرکزی که از خارج بر مناطق اشغال شده تحمیل می گردد در زمینه های سیاسی، اقتصادی و ساختارجامعه، نتایج و عواقبی ببار می آورد. آمریکا و همدستانش می توانند نظریه از هم پاشی اجتماعی (Desintegration ( را در عرصه ساختار های خورد یا کلان کشوری که به تصرف در آورده اند ، هر طور که می خواهند گسترش دهند و به هر سوئی که می خواهند بگردانند، در نتیجه از منظر جامعه شناسی ساختار و چوب بست جامعه تسخیر شده تغییر می کند.
این تغییرات عبارت خواهند بود از بر هم خوردن وحدت اجتماعی و گسترش تفرقه اجتماعی، آشفته شدن ارزش های اجتماعی، که یکی از آنها اصل وحدت ملی. بر این پایه است که وحدت ملی متزلزل می گردد و ثبات اجتماعی دچار اختلال می شود. حاصل این تزلزل و این اختلال نفاق اجتماعی است به این معنی که گروههای اجتماعی در مناطق تسخیر شده بگونه ای روز افزون نسبت به یکدیگر رفتاری خصمانه در پیش می گیرند و از یکدیگر دوری می کنند.
حاصل این روند سست شدن مقاومت درونی این گروه ها در برخورد با نیروی اشغالگر و امر و نهی های قیم وار آنهاست. ارزش ها و قواعد اجتماعی پیشین دیگر در این جامعۀ بی ضابطه و بی آئین اعتبار ندارند. در این محیط اجتماعی که آئین ها و ضابطه های آن از میان رفته واشنگتن موفق گشته با تکیه بر واقعیت های با هم ناسازگار و از هم گریزان یک ساختار تازه اجتماعی بوجود آورد. جامعه ای چنین از هم گسیخته و از درون ناتوان را می توان بآسانی تبدیل به بخشی از ساختار امپراتوری واشنگتن کرد .این شیوه همیشه تکرار شونده که عبارت است از استراتژی ” تفرقه بینداز و حکومت کن” به مقیاس وسیع در آفریقا نیز بکار گرفته می شود و مستقیما به امپراتوریهای اروپائی و دوران استعمار پیوند زده می شود.
این کشورها نه تنها تسلیم اهداف استراتژیک واشنگتن و ناتو شدند از جمله به این شکل که اجازه دادند تعداد پر شماری پایگاه نظامی در خاک آنها ایجاد گردد بلکه این پایگاهها را با پذیرفتن ساختارهای سیاسی و اقتصادی تازه ، با تن بقبول تفرقه دادن، یا موافقت کردن با بوجود آمدن وضعی سست و شکننده در این جوامع ، تحکیم و تثبیت هم کردند. ایجاد پایگاههای نظامی نیز، مانند قوانین اساسی جدید، بخشی از ایجاد ساختار های لجیستیک امپریال هستند که نقش پایگاههای مرزی را ایفا می کنند برای رساندن تدارکات به نیروی های نظامی ، برای نگهبانی از راههای حمل ونقل انرژی و حفظ کریدورهای حمل ونقل .
Camp Bondsteel در نزدیکی مرز آلبانی و مقدونیه قراردارد که قبلا جزو یوگوسلاوی بود. ” بونداستیل ” را وزارت دفاع آمریکا پس از جنگ ناتو با یوگوسلاوی، در سال 1999 ایجاد کرد. این کمپ مرکز فرماندهی نیروی های آمریکائی موسوم به KFOR است. و وظیفه آن حفاظت از لوله نفتی AMBO است که قرار است از خاک آلبانی ، مقدونیه و بلغارستان بگذرد و نفت دریای خزر را با دور زدن روسیه به اروپای غربی برساند و یک پاسگاه نظامی در خاک بالکان است.
ایجاد این پایگاه که 386 هکتار وسعت آنست، بخشی از یک برنامه وسیع نظامی برای نفوذ در مرکز منطقه اویراسیا است. این پایگاه همراه با زیربنای نظامی که پنتاگون در اروپای شرقی ایجاد کرد تا جایگزین زیربنای نظامی در آلمان گردد، در سال 2001 برای حمله به افغانستان مورد استفاده قرار گرفت و دو سال بعد برای حمله به عراق.
امروز خاک افغانستان و عراق پر است از پایگاههای نظامی آمریکا. عراق برای حضور نیروهای نظامی آمریکا (SOFA)در خاک آن کشور قراردادی منعقد کرده مشابه قراردادی که آمریکا پس از جنگ جهانی دوم با ژاپن منعقد کرد. در 1960 ژاپن یک قرارداد دفاعی دوجانبه با آمریکا منعقد کرد که طبق آن در واقع استقرار نیروی نظامی آمریکا در ژاپن حق آمریکا ست. پایگاه نظامی آمریکا در عراق در نزدیکی مرز عراق با سوریه قراردارد ، در حالی که پایگاههای نظامی آمریکا در افغانستان مانند
CampDwyer یاCampRhino کاملا در نزدیکی مرز ایران، ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان، پاکستان، و جمهوری چین قرار دارند. تمام این کشورها در مرکز توجه ژئو پلیتیک پنتاگون هستند. همانطور که مناطق تحت الحمایه در یوگوسلاوی سابق بعنوان تخته پرش برای حمله به افغانستان و عراق مورد استفاده قرار گرفتند، پایگاههای نظامی در تحت الحمایه یا مستعمره ای که اینک در حال ایجاد آن هستند باید راه حمله آمریکا به کشورها ی اویراسیا را هموار سازند، که بخشی از استراتژی آمریکا برای دست یابی به مقام امپراتوری جهانی است.
http://www.globalresearch.ca/index.php?context=va&aid=28662

ترکیه آماده جهش های بزرگ نظامی میشود


ترکیه آماده جهش های بزرگ نظامی میشود
یونگه ولت ــ گزینش و ترجمه رضا نافعی
در حاشیه جشن 60 سالگی عضویت ترکیه در ناتو(1952) “راسموسن” دبیر کل ناتو، روز جمعه گفت اتحادیه نظامی ناتو قصد ندارد در سوریه دخالت کند. حتی اگر سازمان ملل هم تصمیم به حفاظت از مردم غیر نظامی بگیرد نیز، در این تصمیم ناتو تاثیر نخواهد داشت و ناتو از ایجاد “گذرگاه انساندوستانه ” نیز حمایت لجیستیک نخواهد کرد. در سوریه دخالتی مشابه دخالت در لیبی پیش نخواهد آمد، زیرا ” ساختار جامعه سوریه از لحاظ ترکیب قومی، سیاسی و مذهبی پیچیده تر از لیبی است”.
این سخنان درحالی بیان می شود که هواپیماهای جاسوسی و بی سرنشین آمریکا، عضو ناتو، بر فراز سوریه در پروازند. فرستنده تلویزیونی آمریکائی ان. بی. سی. به نقل از وزارت دفاع آمریکا گزارش داد ” تعداد زیادی “هواپیمای بی سرنشین در فضای هوائی سوریه در پروازند و حملات به مردم غیر نظامی را زیر نظر دارند. حمله نظامی به سوریه تدارک دیده نمی شود ولی دولت آمریکا در بارۀ “عملیات انسانی ” مشغول بحث و گفتگوست”. ” تُم دولینون” مشاور امنیتی اوباما، روز شنبه وارد اسرائیل شد تا با نمایندگان اسرائیل در بارۀ ایران، سوریه و مسائل دیگر مربوط به وضع امنیتی منطقه، گفتگو کند.
تصمیم اخیرا ترکیه مبنی موافقت با استقرار چتر دفاع ضدموشکی و مجهز به رادار، در جنوب شرقی ترکیه، یعنی در مرز مشترک با سوریه، عراق، ایران، ارمنستان، آذربایجان، نخجوان، و گرجستان، گام دیگری بود در جهت نظامی سازی بیشتر منطقه. استقرار این چتر دفاع ضد موشکی که ظاهرا باید جلو حمله اتمی ایران را بگیرد، از سوی روسیه اقدامی تهاجمی شناخته شده است. در ترکیه تردید هائی ابراز شده مبنی بر این که حاصل شنودها و تصاویر بدست آمده از نظارت های راداری در اختیار اسرائیل گذاشته می شود. راسموسن دبیر کل ناتو کوشید تا همکاری با اسرائیل را ناچیز جلوه دهد و ادعا کرد که این اسناد فقط در “محدودۀ ناتو مبادله خواهد شد” که البته شامل اسرائیل هم خواهد شد. از سال 1994 همکاریهای اطلاعاتی میان ناتو و اسرائیل ــ در محدود گفتگوهای مدیترانه ـ مقرر شده است. این مقررات در سال 2001 گسترش یافت. اسرائیل در عملیات ” ضد ترور” در بخش شرقی مدیترانه نیز شرکت فعال دارد.
نوری المالکی نخست وزیر عراق دستور داده است امنیت مرز 600 کیلومتری مشترک با سوریه مورد بر رسی و کنترل قرار گیرد. دلیل این دستور انتقال اسلحه قاچاق به سوریه و دخالت مزدوران مذهبی در سوریه است که عموما بنام القاعده شناخته می شوند. “جیمز کلاپر” مدیر سیا در هفته گذشته اظهار داشت که انفجارهای زنجیره ای هفته گذشته در شهرهای دمشق و حلب مُهر القاعده را بر پیشانی داشت.
http://www.jungewelt.de/2012/02-20/020.php

جنگ ، نه تحريم ، نه مداخله در ايران : ائتلاف جنگ را قطع کنيد!


جنگ ، نه تحريم ، نه مداخله در ايران : ائتلاف جنگ را قطع کنيد!
نه جنگ ، نه تحريم ، نه مداخله در ايران : ائتلاف جنگ را قطع کنيد! ، سيدنی � استراليا!ترجمه توسط آمادور � اشتراک!
http://eshtrak.wordpress.com/wp-admin/post.php?post=11368&action=edit
14 فوريه 2012
ائتلاف جنگ را قطع کنيد مخالف استفاده تحريم و عمليات جنگی توسط ايالات متحده آمريکا و اسرائيل بر عليه ايران است.اينها (جنگ و تحريم) تجاوز به قوانين بين المللی است.
ما مخالف همه تسليحات هسته ای (کشتار جمعی) هستيم.
ما مخالف پشتيبانی دولت استراليا جهت مداخله بر عليه ايرانيم.
عليرغم دروغهای آمريکا و اسرائيل ،ايران فاقد تسليحات هسته ايست..
نمايندگی سازمان جهانی انرژی هسته ای که مرتبا دستگاههای هسته ای ايران را زير نظر دارد،چيزی را که موجب ساختن افزار های سلاحهای کشتار جمعی بشود،مشاهده نکرده است.در ضمن ايران امضا کننده عهد نامه ايست که مخالف استفاده از چنين سلاحهائيست و قانونا حق استفاده و برخورداری صلح آميز از چنين دانشی است.
حتی لئون پانتا، وزير دفاع آمريکا در ژانويه 2012 اعلام کرد که ايرا ن سعی نکرده که سلاح هسته ای را بسازد.
بهر حال همه ميدانند که آمريکا و اسرائيل دارای صدها کلاهک هسته ای (تسليحات کشتار جمعی) هستند.برای مثال،آمريکا دارای بيش از هزار بمب هسته ايست و تنها کشوريست که از آنها برعليه مردم عادی استفاده کرده است.اسرائيل از گفتن اينکه دارای چنين سلاحهائيست، امتناع می ورزد و از امضا کنندگان عهد نامه منع استفاده از سلاحهای کشتار جمعی(بمب اتمی) نيست.
برخلاف آمريکا و اسرائيل،ايران هرگز جنگی متجاوزانه بر عليه هيچ کشوری نکرده است.
دولت ايران سابقه بدی برای نقض حقوق بشر دارد ولی اين دليلی نميشود که دول غربی با مداخله، زير عنوان ”کمک يا مداخله بشر دوستانه“ ايران را مورد حمله قرار دهند .هم آمريکا هم اسرائيل دارای چنان غير معمولی ترين نقض حقوق بشرند که در جهان محکومند.استراليا هم بدليل بد رفتاری با بوميان (ابوريجينال) اظهار ندامت و پشيمانی کرده است.
بعد از حمله تجاوز کارانه آمريکا � ناتو ، بدبختی مردم عراق،افغانستان، پاکستان و ليبی بيشتر شده است. بمبهای غربي، زندگی مردمان اين کشورها را به روز سياه کشانده ، ميليونها نفر کشته، زخمی و مجروح و بی خانمان شده اند.
روش خصمانه غربيها بر عليه ايران، روی تحريم نفت، تحريم اقتصادی و بانک مرکزی متمرکز شده است.اين روشها برای بزانو در آوردن دولت و فقير تر کردن مردم ايرانست. تحريمهای غربيها بر عليه عراق باعث شد که يک ميليون که 500000 نفرشان کودکان زير 5 سال بودند، به هلاکت برسند.
تصميم دولت استراليا به فروش اورانيوم به دولت هند باعث تشنج بيشتر در اين بخش از قاره ميشود.ادامه پشتيبانی و شرکت در جنگ آمريکا � ناتو در افغانستان، باعث شده است که استراليا را در جنگی درگير کند که از طولانی ترين جنگهاست.
دولت کارگر استراليا با طرفداری از تحريم ايران ، آماده کردن شرايط برای جنگ را بيشتر مساعد کرده است. تظاهر کردن دولت استراليا برای کمک به مردم ايران برای رسيدن به دمکراسي،آنجا عيان ميشود که همواره پناهندگان ايرانی را يا به کشورشان بر ميگرداند و يا در بازداشتگاهها زندانی ميکند.(قسم حضرت عباس را باور کنيم و يا دم خروس را!)
ائتلاف جنگ را قطع کنيد از مبارزه مردم ايران برای احقاق حقوق دمکراتيکشان پشتيبانی می نمايد. ما ازجنبشهائی که برای حق تعئين سرنوشت -“بهارعربی“- که باعث بزير کشاندن ديکتاتورهای تونس و مصر شد، پشتيبانی ميکنيم.
نه آمريکا، نه اسرائيل هيچگونه حق قانونی و يا معنوی ندارد که جنگی را بر عليه ايران و يا کشور ديگری تحميل نمايد.
هرگونه حمله ای به ايران باعث بدبختی مصيبت بار برای مردم ايران، منطقه و سرانجام تمام جهان ميگردد.
ائتلاف جگ را قطع کنيد از دولت استراليا ميخواهد که از هرگونه تجاوز به ايران خود داری و مخالفت نمايد و اين شامل مخالفت با تحريم ايران نيز ميشود.
اين ائتلاف از دولت استراليا ميخواهد که خود را از جبهه اتحاد با آمريکا رها نمايد . استراليا نبايد در هيچ جنگی در خاورميانه شرکت نمايد.
سرانجام، ائتلاف جنگ را قطع کنيد دوباره تکرار ميکند که خواهان بازگشت فوری سربازان استراليايی از افغانستان است



۱۳۹۰ اسفند ۱, دوشنبه

قطعنامه برای پشتیبانی از مبارزات اعتراضی در ایران


قطعنامه برای پشتیبانی از مبارزات اعتراضی در ایران
کنفرانس بین المللی احزاب برادر برای پیروزی انترناسیونالیسم پرولتری

ما پشتیبانی خویش را از مطالبات عادلانه خلق ایران و نبرد مترقی مردم ایران برای استقرار یک ایران دموکراتیک اعلام می کنیم. ما بر این عقیده ایم که این فقط وظیفه مردم ایران است رژیم دیکتاتوری را در ایران سرنگون کند.
با توجه به دروغهائی که بر خلاف مصلحت خلق ایران شایع می شوند، با توجه به سیاست تجاوزکارانه و جنگ طلبانه امپریالیستها برای تقسیم جهان ما مخالف دخالت و دسیسه های قدرتهای امپریالیستی و صهیونیستی در ایران هستیم.
ما همزمان شکنجه ها، تجاوزات و کشتار معترضین توسط دستگاه خشونت بربرمنشانه رژیم جمهوری اسلامی را محکوم کرده و آن را یک اقدام جنایتکارنه ارزیابی می کنیم.
ما معتقدیم که مبارزه دموکراتیک خلقهای ایران بخشی جدا ناپذیر از مبارزه ضد امپریالیستی است. رژیم هائیکه به مردم خود احترام نمی گذارند و خواستهای عادلانه و دموکراتیک آنها را لگدمال می کنند دیر یا زود به دامن امپریالیستها پناه می برند.
زنده باد مبارزه خلق ایران برای کسب حقوق دموکراتیک.
زنده باد مبارزه طبقه کارگر ایران برای استقرار یک ایران سوسیالیستی.
حزب کمونیست انقلابی برزیل
حزب کمونیست اکوادور مارکسیست لنینیست
حزب کمونیست کارگران فرانسه
حزب کمونیست اسپانیا مارکسیست لنینیست
حزب کمونیست کلمبیا مارکسیست لنینیست
حزب کمونیست کارگران تونس
حزب کمونیست انقلابی ترکیه
جنبش احیاء دوباره حزب کمونیست یونان
حزب کمونیست کارگران دانمارک
خط مشی کمونیستی ایتالیا
حزب کمونیست مکزیک مارکسیست لنینیست
سازمان مارکسیست لنینیستی انقلابی نروژ
حزب کمونیست کار جمهوری دومینیکن
حزب کمونیست مارکسیست لنینیست ونزوئلا
حزب کمونیست انقلابی ولتائیک(بورکینافاسو)
حزب کار ایران(توفان)
*****
بر گرفته ازتوفان شماره 143 بهمن ماه ۱۳۹۰ فوریه 2012، ارگان مرکزی حزب کارایران
صفحه حزب کار ایران (توفان) در شبکه جهانی اینترنت. www.toufan.org
نشانی پست الکترونیکی(ایمیل). toufan@toufan.org

۱۳۹۰ بهمن ۲۹, شنبه

تجربه‌های شکست خورده سازمان‌سازی در انیران،


تجربه‌های شکست خورده سازمان‌سازی در انیران، منوچهر صالحی

آن گونه که شنیده‌ام، این روزها برخی از ایرانیان برون‌مرزی در پی تدارک کنفرانس‌هائی برای «رهائی» مردم ایران از چنگال حکومتی هستند که چون بختک بر سر مردم ایران افتاده است و در جنایت، قانون‌شکنی، فساد و بی‌اعتبار ساختن ارزش‌های اخلاقی و دینی در تاریخ ما بی‌همتا است. یک کنفرانس گویا قرار است از 8-6 ژانویه 2012 در شهر کلن آلمان و کنفرانس دیگری در روزهای 3-2 مارس در واشنگتن برگزار شود. یکی می‌خواهد با تجربه‌اندوزی از مبارزات آزادی‌بخش مردم هند، «کنگره ملی ایرانیان» را به‌وجود آورد1 و دیگری در پی دامن زدن به «گفتمان ملی» برای «گذار به دمکراسی» است. هر دو کنفرانس می‌خواهند ایرانیان برون‌مرزی را در یک سازمان سراسری گرد آورند تا بتوان در جهت تحقق دولتی سکولار و دمکراتیک گام برداشت، حکومتی که باید از «حقوق بشر» شهروندان خود دفاع و قانون اعدام را لغو کند و دارای ساختار فدراتیو باشد. این چهره‌های سیاسی بر این باورند که با تحقق یک‌چنین سازمان برون‌مرزی از یک‌سو بهتر می‌توان خواست‌ها و اهداف جنبش دمکراسی‌خواهانه مردم ایران را در محافل بین‌المللی بازتاب داد و از سوی دیگر به‌مثابه رهبران نیرومندترین سازمان سیاسی برون‌مرزی می‌توان به‌ هم‌کاری با دولت‌هائی پرداخت که در رابطه با منافع ملی خود در خاورمیانه خواهان تحقق «حقوق بشر» در ایرانند.
کسانی که در برگزاری این دو کنفرانس «پیش‌قدم» شده‌اند، چهره‌های ناشناخته‌ای نیستند. این خانم‌ها و آقایان با امکاناتی که از آن برخوردار بوده‌اند، در سه دهه گذشته چندین بار برای ایرانیان برون‌مرزی سازمان‌سازی کردند، یعنی کوشیدند برای ایرانیان در تبعید هویت‌سازی کنند. اینان در چند مورد نیز در آغاز از کامیابی‌های لحظه‌ای برخوردار گشتند، اما دیری نپائید و تلاش‌ آن‌ها در دوام‌بخشیدن به سازمان‌های رنگارنگی که به‌وجود آورده بودند، بی‌نتیجه ماند و مردمی که در آغاز به این سازمان‌ها پیوسته بودند، پس از چندی راه خود را پیمودند، زیرا دریافتند این سازمان‌ها چون در ایران ریشه ندارند، در نتیجه در دگرگونی‌های جامعه ایران نیز نمی‌توانند نقشی داشته باشند. با آن‌که برخی از این چهره‌ها برای برخورداری از اقتدار ملی کوشیدند جنبش «سبز» را به سود خود مصادره کنند و سازمان‌های «سبز» رنگارنگی را در انیران به‌وجود آوردند، اما این تلاش‌ها نیز با شکست روبه‌رو شد، زیرا زندگی نشان داد که سازمان‌های «فرنگ‌نشین» که در میان مردم ایران پایگاهی ندارند، هم‌چون گیاهان بدون ریشه‌اند و خیلی زود می‌خشکند و از بین می‌روند.
واقعیت آن است که در دولت‌های استبدادی با جامعه تک‌صدائی روبه‌روئیم. در این جوامع فقط می‌توان صدای دیکتاتورها را شنید که گویا دارای خصیصه‌ها و خرد فراانسانی‌اند و توده مردم باید بدون چون و چرا از خواست‌ها و اوامر آن‌ها پیروی کند. ایران نیز پس از رویش و سرکوب «جنبش سبز» که جنبش قشر میانی جامعه شهری ما بود، با گام‌های بزرگ به‌همین سمت در حرکت است. اینک کار به‌جائی رسیده است که سید علی خامنه‌ای حتی حاضر به تحمل انتشار نوشته‌های یار غار دیرین خود هاشمی رفسنجانی نیست و به دستور او سایت این سیاستمدار کهنه‌کار رژیم اسلامی فیلتر شد. انتخابات مجلس آینده نیز دارد همان هیبت و شمایل مجالس دوران پهلوی را می‌یابد که نمایندگانش را ساواک برای مردم دست‌چین می‌کرد و اینک شورای نگهبان دارد شبیه همان آش را برای «امت اسلامی» می‌پزد. بنابراین در دورانی که جنبش توده‌ای، یعنی جنبش اقشار و طبقات اجتماعی هم‌چون آتش در زیر خاکستر پنهان است، هر کسی و هر گروه کوچکی می‌تواند خود را نماینده واقعی مردم ایران جا زند، برای مردم رئیس‌جمهور تعیین کند، خود را یگانه نماینده واقعی همه مردم ایران، طبقه کارگر، خلق کرد، خلق آذربایجان، خلق بلوچستان و خلق «الاحواز» بنامد و به‌نام مردمی که حتی چنین افراد و گروه‌ها را نمی‌شناسند، با دولت‌های بیگانه بنشیند و برخیزد.
می‌گویند تجربه را تجربه کردن خطاست. یک ضرب‌المثل آلمانی می‌گویند «یک اشتباه را دو بار نمی‌کنند» و ضرب‌المثل دیگری می‌گوید «کسی که اشتباه خود را تکرار کند، نادان است.» اما این چهره‌های سیاسی انیران‌نشین سازمان‌سازی را چندین بار تجربه کرده‌اند. می‌گویند گذشته چراغ راه آینده است، یعنی با جمع‌بندی از گذشته می‌توان حال و آینده را بهتر ساخت. با آن که این خانم‌ها و آقایان حتی یک‌بار نیز از تجربه‌های شکست‌خورده سازمان‌سازی خویش یک جمع‌بندی کوچک هم به افکار عمومی ارائه نداده‌اند، باز عزم خود را جزم کرده‌اند تا به رهبری خود یک سازمان سراسری تازه برای همه ایرانیان مخالف رژیم جمهوری اسلامی به‌وجود آورند.
پرسش آن است که خواست این چهره‌های سیاسی از این کار چیست؟ چرا بخشی از ایرانیان برون‌مرزی ناگهان به‌چنین تکاپوئی افتاده‌ است؟ چرا بدون ارائه یک جمع‌بندی از نتایج سازمان‌سازی‌های خود در گذشته‌ای نه چندان دور، دوباره برای ایجاد «سازمان‌های سیاسی فراگیر!!!» خیز برداشته‌اند و چرا این «کنفرانس‌ها» باید در پس درهای بسته تشکیل شوند؟
پاسخ به این پرسش‌ها زیاد سخت نیست، زیرا وضعیت رژیم اسلامی در دو سال گذشته دگرگون شده است. نخست آن که جنبش «سبز» مشروعیت مردمی رژیم را به دود هوا بدل ساخته است. دو دیگر آن که دو جناح از رژیم دچار اختلاف درونی شده‌اند و در رسانه‌های وابسته به «بیت رهبری» حتی شایعه برکناری احمدی‌نژاد از سوی «رهبر» هدفمندانه تبلیغ شد. سه دیگر آن که الویت سیاست «بیت رهبری» بر حذف مخالفین از حوزه قدرت سیاسی است، زیرا دیکتاتور فقط کوتوله‌های سیاسی را می‌تواند در کنار خود تحمل کند و در همین راستا تلاش می‌شود از شرکت هواداران احمدی‌نژاد در انتخابات مجلس آینده جلوگیری شود. چهار دیگر آن که سازمان‌ها و چهره‌های شناخته شده جناح «اصلاح‌طلب» شرکت در انتخابات را تحریم کرده‌اند و یا آن که در آن شرکت نخواهند کرد، زیرا می‌دانند شورای نگهبان به‌آن‌ها امکان شرکت در انتخاباتی آزاد را نخواهد داد. به‌این ترتیب رژیم جمهوری اسلامی به رهبری بی‌کفایت سید علی خامنه‌ای با گام‌های بلند مشروعیت مردمی خود را از دست ‌داده است.
در کنار بحران سیاسی درونی، رژیم اسلامی از بیرون نیز مورد هجوم همه‌جانبه قرار گرفته است. از یک‌سو حکومت بشار اسد در سوریه که مهم‌ترین متحد سیاسی- نظامی رژیم اسلامی در منطقه است، در بحران به‌سر می‌برد و سرنوشت مبارزه سیاسی در این کشور هنوز ناروشن است، زیرا مهم‌ترین نیروی مخالف سیاسی بشار اسد را نیروهای دین‌گرای سلفی تشکیل می‌دهند که با برخورداری از پشتیبانی مالی عربستان سعودی توانسته‌اند مبارزه مسلحانه با رژیم بعث را در این کشور آغاز کنند. در عوض اقلیت‌های مسیحی، دروزی، علوی، شیعه و هم‌چنین سکولارهای سوریه می‌دانند که هرگاه این نیرو به‌قدرت سیاسی دست یابد، آن‌ها را قتل عام خواهد کرد. به‌همین دلیل رژیم بشار اسد هنوز از پشتیبانی نیمی از جامعه سوریه برخوردار است، وضعیتی که رژیم‌های تونس، مصر و لیبی از آن برخوردار نبودند. از سوی دیگر روزی نیست که اسرائیل و متحدانش ‌بر طبل جنگ و بمباران تأسیسات هسته‌ای ایران نکوبند. اوباما نیز برای آن که بتواند در انتخابات ریاست جمهوری ماه نوامبر پیروز شود، به لابی یهودی هوادار اسرائیل این کشور نیازمند است و در نتیجه خواسته یا ناخواسته به دامنه تحریم‌ها، یعنی تحریم صنعت نفت و سیستم بانکی ایران به‌گونه‌ای چشم‌گیر افزوده است تا با محدودسازی درآمدهای نفتی دولت ایران، این رژیم را در برابر زیاده‌خواهی‌های امپریالیستی خود به تسلیم وادارد. در 30 ژانویه نیز قرار است وزیران خارجه کشورهای عضو اتحادیه اروپا تحریم‌های مشابه‌ای را علیه ایران تصویب کنند. محدود شدن درآمدهای نفتی از هم اکنون سایه شوم خود را بر گرده مردم ایران انداخته است. بالا رفتن بهای ارزهای خارجی، یعنی افزایش شتابان تورم و گرانی قیمت‌ها، یعنی افزایش فقر عمومی و تهی‌دست‌تر شدن اقشار آسیب‌پذیر. امپریالیست‌ها امیدوارند با تحقق این سیاست که دود آن مستقیمأ به چشم مردم ایران می‌رود، به دامنه نارضائی‌ها در درون کشور افزوده شود و موقعیت درونی رژیم اسلامی لرزان‌تر گردد.
هر اندازه رژیم ولایت فقیه پایگاه توده‌ای خود را بیش‌تر از دست ‌دهد، به‌همان نسبت نیز مجبور است به ابعاد نظامی‌سازی سیاست و اقتصاد کشور بی‌افزاید. در گذشته‌ای نه چندان دور سپاه و بسیج در سرکوب جنبش «سبز» نقشی کلیدی داشتند. امروز نیز بخش بزرگی از بودجه ملی صرف ارتش و سپاه می‌شود تا با تولید سلاح‌های مدرن بتوان اسرائیل و ایالات متحده آمریکا را از حمله نظامی به ایران بازداشت.
عامل دیگر پیروزی ایالات متحده آمریکا و کشورهای عضو ناتو در به اصطلاح «جنگ‌های بشردوستانه» است که نخست در یوگسلاوی، سپس در سودان و به تازه‌گی در لیبی با موفقیت تجربه شد. امپریالیسم جهانی می‌تواند منافع منطقه‌ای خود را در پس پرده «دفاع از حقوق شهروندی» پنهان سازد و به‌نام «حقوق بشر» به جنگ دولت‌های

۱۳۹۰ بهمن ۲۷, پنجشنبه

قطعنامه اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران در ایران در مورد تحریمهای اقتصادی و تهدیدات جنگی



قطعنامه اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران در ایران در مورد تحریمهای اقتصادی و تهدیدات جنگی
From: info@workers-iran.org
Sent: Wednesday, February 15, 2012 5:59 AM
To: info@workers-iran.org

اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران در ایران سیاست های توسعه طلبانه وجنگ طلبانه سرمایه داری جهانی را شدیدا محکوم می کند و خود را در جبهه جهانی طبقه کارگر، در کنار جنبش ضد سرمایه داری و ۹۹ درصد مردم جهان، برای صلح واقعی و پایدار برمبنای آزادی، برابری، عدالت اجتماعی و اقتصادی و محو استثمار می داند.
· اتحاد بین المللی تهدید به دخالت نظامی و جنگ علیه ایران از سوی آمریکا و متحدینش و نیز فراهم کردن شرایط نظامی از سوی رژیم جمهوری اسلامی ایران برای سرکوب شدیدتر مبارزات کارگران و دیگر اقشار زحمتکش جامعه برای حقوق انسانی خود را به شدت محکوم می کند. اتحاد بين المللی، از موضع استقلال طبقاتى كارگران، هر دو سوى اين نزاع را بورژوایی، سركوبگر و ضدكارگر ميداند. ما همه جا علیه سیاست های ميليتاريستى، ويرانگر و ضدبشری آمريكا و متحدينش مبارزه خواهیم کرد و همزمان از منظر استقلال طبقاتی کارگران به تلاش ها و فعالیت های خود برای کسب حمایت های بین المللی طبقاتی و مترقی از مبارزات كارگران عليه كليت سرمايه دارى و رژيم ضدكارگر جمهورى اسلامى ایران ادامه خواهیم داد.
· اتحاد بین المللی مخالف قاطع سیاست های تحریم اقتصادی است. تحریم اقتصادی ایران توسط قدرت های سرمایه داری غرب و متحدین آن باعث تشدید و گسترش باز هم بیشتر فقر و فلاکت و بیکاری در ایران خواهد شد. عوارض این تحریم ها هم اکنون خود را در افزایش شدید قیمت ها، کمبود مواد اولیه و بیکار شدن گسترده تر کارگران نشان داده است. تحریم اقتصادی بیش از آنکه فشاری علیه رژیم حاکم در ایران باشد بار سهمگینی است بر گرده کارگران و اکثریت مردم ایران. در واقع، تحریم اقتصادی همچون تهدیدات جنگی، ابزاری است ضدانسانی علیه کارگران و مردم محروم و در خدمت اهداف و سیاست های سرمایه داری جهانی. از سوی دیگر، تحریم اقتصادی و تهدیدات جنگی وسیله ای است در دست حکومت سرمایه داری جمهوری اسلامی ایران برای تشدید سرکوب اعتراضات کارگری و حق طلبانه و گسترش فضای ترس و اختناق در جامعه.
بنابراین، اتحاد بین المللی از کارگران و جنبشهای کارگری و مترقی در سراسر جهان می خواهد که با برافراشتن پرچم همبستگی طبقاتی:
- تحریم اقتصادی و سیاستهای میلیتاریستی و جنگ طلبانه آمریکا و متحدینش در مورد ایران را محکوم کنند.
- از مبارزات طبقه کارگر و دیگر اقشار زحمتکش در ایران برای حق تشکل مستقل، آزادی بیان، تجمع، اعتراض، اعتصاب و حضور طبقاتی در جامعه حمایت نمایند.
- برای ایجاد کارزارهای بین المللی بر مبنای محور مبارزه علیه تحریم اقتصادی و تهدیدهای نظامی، اعتراض به سرکوب مبارزات کارگران و مردم توسط رژیم جمهوری اسلامی و حمایت از مبارزات کارگری و مترقی در ایران اقدام نمایند.

زنده باد همبستگی جهانی طبقه کارگر
اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران در ایران
۲۵ بهمن ۱۳۹۰- چهارده فوریه ۲۰۱۲
info@workers-iran.org
http://www.etehadbinalmelali.com

۱۳۹۰ بهمن ۲۴, دوشنبه

سوریه، در آستانه جنگ است؟


سوریه، در آستانه جنگ است؟
اولِگ دمیترنکو (Oleg Dmitrenko)
http://www.fondsk.ru/news/2012/02/08/sirija-kanun-vojny.html
برگردان: ا. م. شیری
http://eb1384.wordpress.com/2012/02/12/
۲۳ بهمن ۱۳۹۰
اوضاع پیرامون سوریه، درواقعیت خود، به کیفیت جدید پیش از آغاز جنگ فرامی روید. کسانیکه برنامه حمله به ایران را تدوین می کنند، بعنوان گام اول برای سرنگونی بشار اقدام کرده اند. وتوی قطعنامه جنگ افروزانه شورای امنیت سازمان ملل متحد برعلیه سوریه از سوی روسیه و چین، باعث شد که آمریکا و متحدانش مسکو را به زیر آتشبار تهدیدات خود بگیرند. به این تهدیدات باید بسرعت و شدت عکس العمل تأخیر نشان داد. زیرا، خطر تجاوز نظامی هنوز باقیست، و بدنبال آمریکا و آلمان، اعجوبه های سیاست جهانی مانند قطر نیز روسیه را تهدید می کنند...
وزیر امور خارجی روسیه دلایل مسکو برای وتوی قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد علیه سوریه را بطوردقیق توضیح داد. او گفت: «در این قطعنامه مسائلی مطرح شده بود که باید تدقیق و روشن می شدند و در شکل فعلی خود حتی قابل اجرا نبود. بعنوان مثال، با اصرار زیاد از دولت سوریه می خواهد نیروهای امنیتی و واحدهای ارتش خود را از همه شهرها و مناطق مسکونی خارج ساخته و در پادگانها مستقرسازد. ما، مسائل واقعا تکمیلی، بعقیده من، خیلی معمولی را پیشنهاد کردیم. این پیشنهاد شامل پایان دادن به خشونت از طرف گروههای مسلح و رها کردن مناطقی از شهرهایی می شود که آنها تصرف کرده اند. اگر همه چیز را آنچنان که هست، باقی بگذاریم، این بدین معنی است که از دولت می خواهیم بطور یک جانبه شهرها و روستا را تحویل بدهد. این بمعنی آن است که شورای امنیت سازمان ملل متحد قطعنامه غیر واقع بینانه تصویب می کند. خوب! بر اساس کدام عقلانیت می توان تسلیم شهرها به گروههای مسلح را از دولت حاکم درخواست کرد؟ این پیشنهاد غلط همکاران، بمفهوم آن است که شورای امنیت به طرفداری از یک طرف، وارد جنگ داخلی می شود».
بلافاصله پس از جلسه شورای امنیت، سوزان رایس، نماینده دائمی آمریکا در سازمان ملل متحد اعلام کرد که مسئولیت خونهای ریخته شده شهروندان سوریه بدست رژیم اسد، برعهده آنهایی است که قطعنامه را وتو کردند.هفتم فوریه رایس بروشنی باز هم بشتری گفت: «فکر می کنم هم رو سیه و هم چین بویژه، زمانیکه با سوریه دمکراتیک جدید مواجه بشوند، از وتوی خود پشیمان خواهند شد و آن دور نیست». در باره اینکه آمریکا بودجه گروههای مسلحی را تأمین می کند که خون شهروندان عادی را می ریزند، خانم رایس مطلقا سکوت می کند. این در حالیست که اتهام «توحش رژیم اسد» حتی یک فاکت هم تأئید نمی کند. در باره همه اخبار و اطلاعات مربوط به شمار مجروحان و کشته شدگان، به داده های «اپوزیسیون» سوریه استناد می شود! بدنبال نماینده آمریکا در شورای امنیت سازمان ملل متحد، معاون نماینده رسمی دولت آلمان، گئورگ اشترایتر هم اظهار داشت که روسیه و چین مسئول خونریزیها در سوریه هستند.
همزمان با آنها، نمایندگان اپوزیسیون سوری مقیم روسیه، برعلیه اعضای سازمانهای اجتماعی مخالف دخالت خارجی درسوریه اعلام جهاد کردند. در نامه ارسالی به کمیته همبستگی با خلقهای لیبی و سوریه، سازمان اجتماعی بین المناطق و دیگر سازمانهای اجتماعی گفته می شود که «روز حسابرسی نزدیک می شود»...، «ما... به شما اعلام جهاد می کنیم» (امضای زیر نامه: «قیام»).
به کارزار تهدید روسیه، همانطور که گفتم، قطر هم پیوست. پیش از رأی گیری قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد وزیر امور خارجه قطر با مراجعه به ویتالی چورکین، نماینده دائمی روسیه در سازمان ملل متحد می گوید: «من به روسیه اخطار می کنم که اگر از وتوی خود صرفنظر نکند و به تصمیم سازمان ملل متحد رأی ندهد، تمام دنیای عرب را از دست خواهد داد». در پاسخ وی، چورکین ببی سر وصدا می گوید: «اگر شما با این لحن با من صحبت بکنید، در این صورت، از همین امروز مفهومی بنام قطر دیگر وجود نخواهد داشت».
)si vous me parlerez une autre fois de cette facon, il n'y aura plus une telle chose comme le Qatar a partir d'aujourd'hui(.
در عرض سه روز کشورهای اسپانیا، ایتالیا، فرانسه، انگلیس و آلمان سفرای خود را از سوریه فراخواندند. آمریکا سفارت خود در سوریه بست و کارکنانش را خارج کرد. هفتم فوریه بحرین، کویت، عمان، قطر، عربستان سعودی و امارات متحده عربی(همه ۶ کشور عضو شورای همکاری خلیج فارس) سفیران خود را از سوریه فراخواندند.
همزمان با اینها اتحادیه اروپا اعلام کرد که طرح مجموعه تحریمهای تازه علیه سوریه آماده می کند. کار بر روی مجموعه فشارهای جدید می تواند تا ۲۷ فوریه پایان یابد. رویترز به نقل از دیپلوماتهای اروپایی در بروکسل گزارش می دهد که ممکن است بانک مرکزی سوریه در لیست سیاه قرار گیرد، موجودی آن راکد و تمام معاملات فسخ شود. افزون بر آن، بر واردات و صادرات فسفاتها، سنگهای قیمتی، طلا و همچنین دیگر فلزات گرانبها ممنوعیت اعمال خواهد شد. لازم به یادآوریست که ایالات متحده امریکا و اتحادیه اروپا تمامی ذخیره طلای موجود لیبی و مصر در بانکهای خود را بسرقت بردند. آمریکا همچنین، همه دارائی های دولت ایران را در اراضی خود بلوکه کرد (در واقع نام دیگری جز سرقت نداشت). دستور سرقت آنها را شخص رئیس جمهور باراک اوباما صادر کرد.
رسانه های غربی در این باره که بشار اسد، رئیس جمهور سوریه در دیدار هفتم نوامبر خود با سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه در دمشق، از برگزاری همه پرسی در آینده نزدیک برای تصویب قانون اساسی جدید سوریه خبر داد، سکوت کرده اند. آمریکا، متحدان اروپایی و اقمار عرب آن طرفدار هیچگونه راه حل سیاسی نیستند. آنها در صدد آنند که از طریق جنگ بر بحران اقتصادی غرب غلبه کنند. سوریه و ایران بعنوان هدف تعیین شده اند. به همین جهت، برای «جامعه جهانی» فرقی نمی کند که تهران و دمشق برای حل و فصل مسالمت آمیز مسائل، چه گامهای برمی دارند. چگونه ممکن است کاربرد تسلیحات کشتار جمعی برعلیه کلان شهرهای اروپا و آمریکا در حال حاضر بتواند ماشین جنگ را متوقف سازد؟ نه ایران و نه سوریه فعلا چنین سلاحی در اختیار ندارند. اما تعجیل مقامات غربی قابل درک است. آنها دو دلیل اساسی دارند: انتخابات در روسیه و ایران. قبل از هر چیز، شروع جنگ برعلیه سوریه تا ماه مارس برنامه ریزی شده است. به تاریخها توجه کنید: ۲ مارس ۲۰۱۲ انتخابات سراسری مجلس در ایران و ۴ مارس انتخابات ریاست جمهوری در روسیه برگزار می شود و از هم اکنون برنامه نامشروع شمردن آنها طراحی می شود. در جبهه سوریه برای تأثیرگذاری بر روی ایران و روسیه بشدت همآهنگ عمل می کنند.
در چنین شرایطی، موضع سفت و سخت مسکو در قبال مسئله سوریه، همانطور که گفتگوهای هفتم فوریه سرگئی لاوروف و میخائیل فرادکوف در دمشق نشان داد، امیدوار کننده است. مسکو و دمشق در ماه ژانویه قرارداد تحویل ۳۶ فروند هواپیمای آموزشی- جنگی «یاک ۱۳۰» را منعقد کردند، که موجب نگرانی شدید واشینگتن گردید. از این هواپیماها با توجه به موقعیت محلی، میتوان برعلیه دسته های چریکی و همچنین، برعلیه دسته های هوابرد متجاوزانی که برای نفوذ به خاک سوریه از مرزهای کشورهای همسایه و یا از طریق دریا آماده می شوند، استفاده کرد. شکی نیست که اگر سوریه و ایران موشکهای اس- ۳۰۰ یا مدل جدیدتر آنها و همچنین موشکهای بالدار و ضد کشتی و ابزارهای دفاع الکترونیکی پیشرفته تر از آن که با موفقیت هواپیمای جاسوسی (RQ-۱۷۰) آمریکا را در چهارم دسامبر در مرزهای شرقی جمهوری اسلامی ایران شکار کرد، در اختیار داشتند، خیلی راحت می توانستند متجاوزان را آرام سازند.
و اما اگر تحویل تسلیحات دفاعی به ایران و سوریه با دوره سرمای شدید همزمان گردد، بموازات آن، یک ساعت اختلال در انتقال گاز روسیه به اروپای سرما زده، شاید، بتواند مانع دیگری در مقابل جنگ و به سود حل و فصل مسالمت آمیز به وجود آورد...
* * *
۲۲ ژوئن سال ۱۹۴۱، آلمان نازی با حمله اتحاد شوروی بدون اعلان جنگ، فصل جدیدی را در مناسبات بین المللی باز کرد. از اوایل ماه فوریه سال ۲۰۱۲ نیز خطر «غنی سازی» سیاست جهانی با نوآوریهای تازه، یعنی: قطع روابط دیپلوماتیک عملا بدون رعایت موازین حقوقی آن، برسمیت شناختن باندهای مسلح و اوباشان مصمم به تسخیر «حاکمیت» کشورها همراه با اعزام واحدهای نظامی کشور ثالث به اراضی آنها تحت عنوان «کمک» به باندهای دست آموز آغاز شد. در همه حال، هیچکس منتظرشروع جنگ داخلی درسوریه نخواهد ماند. ابزار تخریب دولتمداری سوریه تحت پوشش تجاوز نظامی برخی «نیروهای ائتلافی» طراحی شده و آتش «جنگ جهانی سوم» عملا و فعلا بدون بکارگیری تسلیحات کشتار جمعی، در حال شعله کشیدن است.



تذکره

مترجم سطور فوق بر این باور است که شاید پاسخ صریح به سه سؤال زیر بتواند کمک شایان توجهی به تعیین و تشخیص علل بسیاری از حوادث منطقه و جهان بنماید:

۱ــ چرا معترضان به رژیمهای دیکتاتوری لیبی و سوریه فورا مسلح شده و مورد حمایت «جامعه جهانی» قرار گرفتند ولی معترضان به رژیمهای دیکتاتوری- سلطنتی تونس، مصر، یمن، عربستان سعودی، قطر، بحرین، اردن و... هیچگاه مسلح نشدند و شورای امنیت سازمان ملل متحد هم برای جلوگیری از کشتار شهروندان این کشورها قطعنامه صادر نکرد؟

۲ــ چرا امپریالیستهای غرب و فراشان منطقه ای آنها مثل صهیونیستهای اسلامی ترکیه، پادشاهان عربستان، قطر، مراکش، اردن،... و امثال غربی آنها که در اشغال و ویرانی لیبی و کشتار مردم، سرنگونی دولت و غصب ثروتهای آن از هیچ کوششی دریغ نکردند، اینک برای بر هم زدن سوریه و برکناری دولت و رئیس جمهور این کشور تلاش می کنند؟ آیا آنها خودسرانه عمل می کنند، یا یک دولت نامرئی موسوم به کمیته ۳۰۰ آنها را هدایت می کند؟

۳ــ گروههای مسلحی که با فریادهای الله آگبار (توجه کنید: در زبان عربی حرف «گ» وجود ندارد)، فجایع غیر قابل جبرانی را به لیبی تحمیل کردند و امروز در سوریه نقش آفرینی می کنند، همان ارتش مزدوران نیستند که روزنامه نیویورک تایمز در مقاله ١٤ ماه مه خود با اشتیاق می نویسد: کلمبیایی ها تحت پوشش کارگران ساختمانی، با مهر مخصوص ضداطلاعات ارتش امارات متحدۀ عربی در روادیدشان بمنظور بستن دهان مأموران گمرک و کارکنان خدمات مهاجرتی از دادن سؤال اضافی به آنها، به امارات متحدۀ عربی منتقل می شوند و در واحدهای اریک پرینس، رئیس پیشین بلاک واتر، بخدمت گرفته می شوند. زیرا، او ریسک نمی کند که برای کشتن مسلمانان از مزدوران مسلمان استفاده کند.

۱۳۹۰ بهمن ۲۲, شنبه

نقش اولاف پالمه سنتر در اپوزیسیون سازی برای آینده ایران چیست؟!


نقش اولاف پالمه سنتر در اپوزیسیون سازی برای آینده ایران چیست؟!
بهرام رحمانی
bahram.rehmani@gmail.com

اپوزیسیون راست ایرانی همانند هم کیشانش در عراق، افغانستان، لیبی و...، مذهب زده، ارتجاعی، نژادپرست، جنگ طلب، معامله گر و غیراجتماعی است. به همین دلیل، بخشی از اپوزیسیون راست ایران، به هر خفت و خواری و بند و بست با جناح بندی های حکومت اسلامی و دولت های رقیب این حکومت تن درمی دهد تا به هر قیمتی به قدرت و ثروت ها «اهدایی» دسترسی پیدا کند.
اما مشکل و مانع اپوزیسیون راست ایرانی، جنبش های اجتماعی نظیر جنبش کارگری، جنبش زنان، جنبش دانش جویان و جوانان، نویسندگان و هنرمندان مترقی و هم چنین جنبش های حق طلب و برابری طلب مردم تحت ستم مناطق مختلف ایران است.
هر بار مساله تحریم اقتصادی ایران و زمزمه حمله نظامی به این کشور اوج می گیرد اپوزیسیون راست ایرانی، به تحرک می افتد در حالی که حکومت اسلامی هر بلایی سر کارگران، دانش جویان و جوانان، زنان و کودکان، مردم تحت ستم مناطق مختلف ایران بیاورد و تهدید و شکنجه و اعدام را تشدید کند مساله این بخش از اپوزیسیون نبوده و حتی یک اطلاعیه خشک و خالی نیز نمی دهد. این اپوزیسیون در خارج کشور نیز در تظاهرات ها و اعتراضات ضدراسیسم و ضدسرمایه داری و دفاع از پناه دجویان و غیره نیز حضوری ندارد. آن ها را فقط می توان در جلساتی که تقسیم قدرت و ثروت و معامله گری در میان است می توان دید و شنید.
بر این اساس، این بخشی از اپوزیسیون راست ایرانی، در ادامه نشست های مخفی و علنی شان با نمایندگان دست چندم دولت های غربی و ناراضیان حکومت اسلامی، در سمیناری به دست اندرکاری مرکز اولاف پالمه شرکت کردند. این سمینار، با اعتراض و افشاگری های وسیع نیروهای چپ و آزادی خواه ایرانی در گفتگوهای رادیویی و آکسیونی روبرو شد.
مرکز اولاف پالمه، با برگزاری این سمینار برای طیف هایی از منتقدین و ناراضیان و اپوزیسیون راست حکومت اسلامی ایران، نشان داد که اشتهای زیادی به شرکت در سناریوهای اپوزیسیون سازی دولت های غربی برای آینده ایران است. حال نقش مرکز اولاف پالمه در اپوزیسیون سازی برای آینده ایران، چقدر است باید مسئولین آن، به ویژه مسئولان ایرانی آن که عضو حزب سوسیال دمکرات سوئد هم هستند و اغلب در پشت پرده در سازمان دهی این سیمنار ایفای نقش کرده اند، باید جواب بدهند؟!
در گزارشی در سایت رایو زمانه، از قول برگزارکنندگان این سمینار آمده است: «اکثریت شرکت کنندگان ایرانی بودند، اما از کارشناسان غیرایرانی در کارگاه‌ های آموزشی بهره گرفته شده بود؛ از جمله پی ‌یر ژوری (وزیر سابق و دیپلمات بین ‌المللی)، حمدی حسن (مشاور سیاسی ارشد سازمان بین‌ المللی IDEA)، لنا یلم والن (وزیر سابق و رییس هیات مدیره مرکز بین ‌المللی اولاف پالمه)، ژنوه عبدو (روزنامه ‌نگار و کارشناس خاورمیانه) و جان یرنانت (رییس انستیتوی میانجی ‌گری سوئد در اتاق بازرگانی).
تعدادی از این کارشناسان در روز دوم در سه کارگاه آموزشی با شرکت‌ کنندگان شرکت کردند و از تجربیات مشابه خود گفتند. کارگاه نخست درباره «گفتگوی ملی پیرامون اتحادیه ‌ها و ائتلاف ‌ها بود. در این جلسه حمدی حسن درباره تجربیات دموکراسی ‌خواهی در کشورهای مختلف حرف زد و خطراتی که جوامع مختلف در این مسیرمتحمل شده ‌اند.
کارگاه دوم درباره این نکته بود: «چگونه جامعه جهانی از ما تاثیر می ‌پذیرند؟» در این کارگاه خانم لنا یلم والن بحث‌ های مطرح شده در کنفرانس را جمع‌ بندی کرد و از تجربیات خودش برای جمع سخن گفت که چگونه اپوزیسیون می‌ توانند در تحولات اجتماعی تاثیرگذار باشند.
در کارگاه سوم درباره «تحریم ها و اثرات آن در آینده افتصاد کشورها» صحبت شد. این کارگاه برعهده ژنوه عبدو کارشناس مسائل خاورمیانه و مشاور نشریات آمریکایی در این زمینه بود. او به طور مشخص روی این نکته تاکید کرد که چگونه می ‌توان صداهای مختلف و دامنه مطالبات را به گوش جامعه جهانی رساند.
به این ترتیب، نشست دو روزه اتحاد برای دموکراسی با همکاری مرکز بين المللی اولاف پالمه روز شنبه چهارم فوريه در سوئد آغاز شد و روز يک شنبه پنجم فوريه به کار خود پايان داد.
رضا طالبی، يکی از برگزارکنندگان اين نشست در بنياد اولاف پالمه درباره نحوه انتخاب شرکت کنندگان اين نشست می گويد: «تعدادی از فعالان سياسی و مخالفان جمهوری اسلامی در سال ميلادی گذشته به مرکز اولاف پالمه مراجعه کردند. اين افراد گفتند قصد دارند کنفرانسی را متشکل از افراد اپوزيسيون ايران برای برقراری گفتگوها و مذاکرات برای پيش برد دموکراسی در ايران برگزار کنند. مرکز بين المللی اولاف پالمه از پيشنهاد آن ها استقبال کرد و گروهی را تشکيل داد که برای اين کنفرانس برنامه ريزی کند.»
طالبی، سپس درباره نقش مرکز بين المللی اولاف پالمه در انتخاب شرکت کنندگان می گويد: «در مرحله اول تعدادی از کسانی که ابتکار برگزاری اين کنفرانس را به دست گرفته بودند و به اولاف پالمه درخواست برگزاری کنفرانس را داده بودند، يک فهرست از مدعوين را ارائه کردند. با توجه به اين که مرکز اولاف پالمه شناخت کافی درباره سياست مداران و مخالفان جمهوری اسلامی ندارد به يک ارگان خارج از سوئد و يک فرد ديگر اين ماموريت را داد که طوری اين فهرست تنظيم شود که ديدگاه های گوناگون سياسی در آن رعايت شود، زنان در آن حضوری چشم گير داشته باشند و نسل جوان مخالفان جمهوری اسلامی هم در آن حضور داشته باشند. اين فهرست پس از تکميل، به اولاف پالمه داده شد و از مهمانان دعوت شد و از اين فهرست، ۵۲ نفر در اين کنفرانس شرکت کردند.»
مسئولین مرکز اولاف پالمه، در اطلاع رسانی و جواب به سئولات معترضین به تناقض گویی افتاده اند. برای مثال، رضا طالبی، در ادامه می گويد مايل نيست نام اين سازمان که شرکت کنندگان را انتخاب کرده، مطرح کند. چون اين سازمان و فردی که انتخاب مهمانان شرکت کننده در اين کنفرانس را برعهده داشت، خواستار اين شده بود که نامش در جايی برده نشود.
این «ارگان خارج از سوئد و يک فرد ديگری» که مسئولین مرکز اولاف پالمه به او ماموريت دادند تا لیست دعوت شوندگان را تعیین کند اما نام این ارگان و فرد را مخفی نگه می دارند خود به خود شبهه برانگیز است.
«ینس اوربک»، مدیر بنیاد پالمه در استکهلم (وزیر اسبق هم پیوستگی از حزب سوسیال دمکرات)، در بیانیه ای پیرامون این کنفرانس ابراز داشته است: «افراد اپوزیسیون ایران با ما تماس گرفته و خواستار آن بودند که امکان گردهمایی بخش های مختلف اپوزیسیون را برایشان فراهم آوریم. آن ها هم چنین خواستار کمک های مشاوره ای در زمینه هماهنگ نمودن تلاش های خود بودند.»
نقط قابل توجه در بیانیه رسمی پیرامون این کنفرانس که از سوی بنیاد اولاف پالمه منتشر شده بدون هیچ گونه توضیحی اعلام کرده است که «این کنفرانس برای رسانه ها و نیز افراد غیر از دعوت شدگان، بسته است.»
در سایت رادیو پژواک آمده است: پیشنهاد برگزاری این کنفرانس و اسامی شرکت کنندگان ازسوی چندفعال سیاسی ایرانی درخارج کشور شهریار آهی، محسن سازگارا، حسن شریعتمداری، مهران براتی و فریدون احمدی در ماه اکتبرگذشته به مرکز اولاف پالمه داده شد.
مهران براتی که از او در سایت پژواک به عنوان یکی از پنج نفری که از مرکز اولوف پالمه درخواست برگزاری این کنفرانس را کرده بود، نام برده شده در یادداشتی برای پژواک هرگونه مشارکت خود را در ارائه این درخواست رد کرده و تاکید کرده است که تنها هنگام گردهم آیی مشورتی در هامبورگ از برگزاری این کنفرانس با خبر شده است. براتی می گوید: اين خبر واقعيت ندارد. من در رابطه با كنفرانس مورد نظر در اين جا نه نامه اى به بنياد اولاف پالمه نوشته ام و نه تماسى داشته ام. از چند و چون اين كنفرانس هم ابتدا با شركت در گردهم آيى مشورتى در هامبورگ آلمان با خبر شدم. من پروژه انتخابات آزاد را بهترين راه دست يابى به آزادى مى دانم و از هر بنيادى نيز كه در اين جهت حامى ايرانيان باشد ممنونم و اين كار را دخالت در امور ديگر كشورها نمى دانم، ولى من هيچ گاه با افرادى كه ذكر شده اند نامه اى به بنياد پالمه ننوشته ام. ممكن است كسانى ما را خرج كرده باشند تا پاسخ گوى مدعيان رقيب باشند.
با ارجاع به قانون مطبوعات در خواست مى كنم اين پاسخ را در تارنماى راديو درج نماييد. با سپاس از زحمات قابل قدردانى شما، مهران براتى، چهارم فوريه ٢٠١٢

پژواک می گوید: براساس اطلاعیه ای که مرکز اولاف پالمه منتشر کرده بود، محل کنفرانس و اسامی شرکت کننده ها محرمانه بود و نمایندگان رسانه ها هم اجازه ورود به این محل را نداشتند. بخش فارسی رادیو سوئد، پژواک اجازه پیدا کرد که ساعتی در روز یک شنبه آن هم در خارج از سالن کنفرانس، با تعدادی از شرکت کننده ها گفتگو کند.
رادیو پژواک، از این کنفرانس با محسن سازگارا (فعال سیاسی ساکن آمریکا) و ینس اوربک (مدیر مرکز اولوف پالمه»، محسن مخملباف (فیلم ساز)، لیلی پورزند (حقوقدان و فعال حقوق بشر)، نوشابه امیری (ژورنالیست)، گیتی کاوه (تریبونال آزاد) و عبداله مهتدی (دبیرکل سازمان انقلابی زحمت کشان کردستان، کومله).
هم چنین به گزارش رادیو پژواک، پیش از ظهر روز یک شنبه، آخرین روز کنفرانس تعدادی از اعضای «شورای حمایت از حرکت های آزادی خواهانه مردم ایران»، در برابر محل کنفرانس گردآمده و تظاهراتی اعتراضی برگزارکردند. آن ها نسبت به برگزاری این کنفرانس که به گفته آن ها برای آلترناتیوسازی برای حکومت آینده ایران است، اعتراض داشتند. این تظاهرات با دخالت پلیس به پایان رسید.
شایان ذکر است که مسئولیت اصلی کنفرانس بنیاد اولاف پالمه را کارگاه آموزشی «ايده آ» به عهده داشت. مدعوين به عنوان «رهبران سياسی و صاحب نظر و تحلیل گران سیاسی» برای «آينده ايران» در يک کارگاه آموزشی دربسته و اختصاصی به نام «کارگاه هدی صابر» که توسط موسسه بين المللی «ايده آ» تدارک دیده شده، آموزش خواهند دید. ايده آ، يک موسسه دولتی (Intergovernmental)، با حدود ١۲۰ کارمند است که با بودجه دولتی اداره می شود و دفتر مرکزی آن در شهر استکهلم و جنب پارلمان سوئد قرار دارد.
سئوال این است که مرکزی که در مورد «اتحاد برای دمکراسی در ایران»، بحث و گفتگو کند چرا درها را به روی مردم ایرانی و به ویژه رسانه ها می بندد؟ بنیادی که در آزادترین کشور دنیا تشکیل شده، چرا و به چه دلیل بحث در مورد یک کشور را در پشت درهای بسته برگزار می کند؟
می توان حدس زد که یکی از دلیل این مخفی کاری، کارنامه سیاه برخی از شرکت کنندگان است. آن ها، در دوران فعالیت در درون حکومت اسلامی، دست شان به خون انسان های بی گناه زیادی آلوده است. برای مثال، محسن سازگارا از بنیان گذاران سپاه پاسداران حکومت اسلامی بود و در کشتار مردم کردستان، ترکمن صحرا، خوزستان و...، هم چنین در سرکوب ها، حمله به تجمعات و جلسات، تظاهرات زنان، اشغال روزنامه ها و دفاتر سازمان ها و احزاب و اعدام های سال نخست قدرت گیری حکومت اسلامی، کشتارهای دهه شصت به ویژه کشتار چندین هزار زندانی در بهار و تابستان 67 بود. یا نمایندگان سازمان هایی چون فدائیان اکثریت و حزب توده در سال های نخست انقلاب 57، با حکومت اسلامی همکاری نزدیک پلیسی - امنیتی داشتند. بنابراین، شاید حضور چنین افرادی در این نشست یکی از دلایل بسته بودن آن بود که احتمال می دادند با اعتراض شدید ایرانیان آزادی خواه و نیروهای چپ روبرو شوند. اما مهم تر از همه بحث ها و تصمیمات این سمینار و هم چنین وجود کسانی بوده که برای شرکت کنندگان «آموزش دمکراسی» دادند و...
لازم به تاکید است که مرکز اولاف پالمه و بخش عظیمی از دولت سوئد به لحاظ سیاسی، طرفدار بقاى حکومت و قدرت گیرى جناح هاى طرفدار سازش با غرب و به لحاط اقتصادی حفظ منافع کمپانی هاى سوئد در ایران است. بنابراین، این مرکز نه تنها نیروهای چپ و انقلابی که سرنگونی کلیت حکومت اسلامی و برقراری یک جامعه آزاد و برابر و انسانی در کشورشان هستند دعوت نمی کند، بلکه اعضای ایرانی آن نیز کمابیش همین سیاست را دنبال می کنند.
لیست اسامی 44 تن از شرکت کنندگان نشست بنیاد اولاف پالمه در روزهای شنبه و یک شنبه 15 و 16 بهمن 1390 برابر با 4 و 5 فوریه در استکهلم، به شرح زیر است:
1- رامین احمدی؛ 2- فریدون احمدی؛ 3- شهریار آهی؛ 4- هوشنگ اسدی؛ 5- جواد اکبرین؛ 6- نوشابه امیری؛ 7- ناصر بلیده ای؛ 8- جما بورش؛ 9- ناهید بهمنی؛ 10- رامین پرهام؛ 11- مهشید پگاهی؛ 12- لیلی پورزند؛ 13- محمد تهوری؛ 14- آرام حسامی؛ 15- ناهید حسینی؛ 16- محسن خاتمی؛ 17- جواد خادم؛ 18- مهدی خرازی؛ 19- فرشاد دوستی پور؛ 20- نیما راشدان؛ 21- احمد رافت؛ 22- محسن سازگارا؛ 23- ماشاالله سلیمی؛ 24- گلاله شرفکندی؛ 25- حسن شریعتمداری؛ 26- رضا طالبی؛ 27- شهران طبری؛ 28- مزدک عبدی پور؛ 29- اکبر عطری؛ 30- نادره عصاره؛ 31- خالد عزیزی؛ 32- میرو علی یار؛ 33- شهلا فرید؛ 34- سعید قاسمی نژاد؛ 35- یاسین قبیشی (اهوازی)؛ 36- مهرانگیز کار؛ 37- گیتی کاوه؛ 38- بهزاد کریمی؛ 39- مسعود مافان؛ 40- محسن مخملباف؛ 41- مریم معمار صادقی؛ 42- منوچهر مقصدنیا، 43- عبدالله مهتدی؛ 44- علیرضا نوری زاده.

ترکیب این لیست نشان می دهد که شرکت کنندگان از طیف سلطنت طلب ها، ناسیونالیست های کرد، آذری، خوزستانی، بلوچی، جمهوری خواهان، اکثریتی ها، طرفداران جناح اصلاح طلب و سبز حکومت اسلامی بودند و برخی نیز قبیله ای و خانوادگی شرکت داشتند.
بنابراین، در این سمینار، هیچ سازمان و حزب سیاسی چپ و سوسیالیست و یا فعال سیاسی و اجتماعی، دانشگاهی، روزنامه نگار و غیره چپ و آزادی خواهی که خواهان سرنگونی کلیت حکومت اسلامی است اما در عین حال با محاصره اقتصادی ایران و حمله نظامی به کشورشان مخالفند، شرکت نداشتند. به باور من، حتی اگر هم دعوت می شدند نیز هرگز در چنین سمینارهایی شرکت نمی کردند و تاکنون نیز شرکت نکرده اند. چرا که عموما چنین حرکت های سیاسی، به ضرر مردم و در بهترین حالت از بالای سر مردم و در پشت درهای بسته در بند و بست با دولت و گرایشات راست غربی است.
نیروهای کمونیست و چپ، همواره شرکت پیگیر و دایمی در مبارزات روزمره سیاسی و اجتماعی در جهت سرنگونی کلیت حکومت اسلامی دارند و هدف شان برقراری یک جامعه آزاد، برابری، انسانی و عدالت اجتماعی در کشورشان هستند. این نیروها، خواهان بایکوت سیاسی حکومت اسلامی در سراسر جهان و اخراج نمایندگان آن از جوامع بین المللی، قرار دادن اسامی سران و مقامات حکومت اسلامی در لیست جنایت کاران و تحت تعقیب قرار دادن بین المللی آن ها، بستن سفارت خانه ها و کنسولگری های و محدود کردن آن ها به یک دفاتر اداری، تحریم فروش هرگونه سلاح و جنگ افزار و ابزار و آلات شکنجه و دستگاه های جاسوسی و غیره به ایران هستند. بنابراین، همین تفاوت های عمیق سیاسی و استراتژیک، به سادگی نشان می دهند که دوستان و دشنمان مردم ایران کیانند؟!
نگاهی به کارنامه چند نفر از چهره های شناخته شده شرکت کننده در سمینار مرکز اولاف پالمه، که همواره «عرق ریزان» از این جلسه مخفی و نیمه مخفی دولتی و غیردولتی و از این رسانه فارسی زبان به آن یکی و غیره می دوند به سادگی هر ناظر بی طرف را به این نتیجه می رساند که آن ها، به هر قیمتی شده و لو به بهای جنگ و کشتار میلیون ها انسان و ویرانی زیرساخت های جامعه ایران هم شده در تلاشند سهمی و صندلی در حاکمیت آینده ایران پیدا کنند.
البته شرکت در این سیمنارها دست کم برای برخی از آن ها، نان و آب آور هست و خشک و خالی نمی باشد. دولت آمریکا، رسما اعلام کرده است هر کدام از گروه های اپوزیسیون ایرانی از آمریکا کمک بخواهند به آن ها کمک خواهند کرد. البته این کمک ها شامل آن گروه هایی است که سیاست هایشان را با سیاست های آمریکا در رابطه با ایران، منطبق باشد و یا گام های عملی و نظری در این راستا بردارند. دولت آمریکا در این مورد، بودجه کلانی در نظر گرفته است. این مساله را اخیرا «کلینتون»، وزیر امور خارجه آمریکا در گفتگویی با بخش فارسی بی بی سی رسما اعلام کرده است.
هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا روز چهارشنبه، چهارم آبان ۱۳۹۰ در گفتگوی اختصاصی با تلویزیون فارسی بی بی سی، به سئوالات مخاطبان برنامه «نوبت شما» پاسخ داد و به موضوعاتی از جمله تاثیر تحریم های آمریکا علیه ایران و دلایل عدم حمایت کافی آمریکا از «جنبش سبز» اشاره کرد.
کلینتون، گفته بود که دلیل حمایت آمریکا و متحدانش از معترضان در لیبی این بوده که رهبران شورشیان در این کشور از هرگونه کمک خارجی استقبال کرده بودند، در حالی که به گفته او که دو سال پیش، از درون جنبش اعتراضی ایران این صدا شنیده می شد که آمریکا باید مواظب باشد که طوری عمل نکند که عامل و حامی اصلی این جنبش جلوه کند، چون در آن صورت اعتبار جنبش و امنیت هواداران آن به خطر می افتد. هم خانم کلینتون و هم قبل از ایشان جمهوری خواهان بودجه هایی را برای کمک به اپوزیسیون راست و ناسیونالیست که در راستای اهداف و استراتژی آمریکا در تحولات ایران حرکت می کنند، کمک کنند.

با نگاهی به کارنامه سیاسی، تنی چند از شرکت کنندگان اصلی سمینار مرکز اولاف پالمه و هم چنین افتضاح های سیاسی آن ها، به سادگی می بینیم که این ها اهل مبارزه جدی و سخت از پایین و بسیج مردمی نیستند اما ظرفیت های خیلی بالایی در معاملات سیاسی و نوکری صفتی و راه انداختن جنگ داخلی و غیره دارند؛ به شرطی که به بازی گرفته شوند.
* شهریار آهی، مشاور کنونی رضا پهلوی که بنا بر گزارش یکی از شمارهای هفته نامه آمریکایی نیویورکر در سال گذشته، قبل از انقلاب واسط غیررسمی کاخ سفید و دربار پهلوی بود در همه جلسات اپوزیسیون راست فعال است و طرح های راهبردی ارائه می دهد. در همان مقاله نیویورکر در مورد آهی نوشته شده است: آهی برنامه ریز، منتور، نویسنده سخنرانی ها و مونیتور پهلوی است. او هم چنین سعی می کند اپوزیسیون اتمیزه شده را به نفع رضا پهلوی گرد هم بیاورد... اغلب او را با احمد چلبی که قبل از حمله آمریکا به عراق رهبر کنگره ملی عراق بود مقایسه می کنند. در جلسات پالتاکی که به این منظور برگزار شده چند بار رضا پهلوی نیز شرکت کرده است.
آهی در عمل سمت سخن گويی اپوزیسیون راست را بر عهده گرفته و از نزديک ترين مشاوران رضا پهلوی است. اما مساله فقط همين نيست. در محافل سياسی و هم چنین به اقرارهای خود سلطنت طلبان در رسانه های جمعی شان، ايشان فقط مشاور رضا پهلوی نيست، بلکه راهنمای ايشان هم هست و هم او بود که در جريان رفراندومی که توسط سازگارا و جريان پشت ايشان هدايت می شد، رضا پهلوی را که از نزول رهبری خود در رفراندوم به شدت مايوس شده بود وادار به قبول رفراندوم کرد. این داستان رفراندوم اکنون به برگزاری «انتخابات آزاد در ایران» زبان زد گرایشات لیبرالی، ناسیونالیستی و راست شده است.

* محسن سازگارا، عضویت برنامه «آزادی بشر» متعلق به موسسه دالاس (موسسه جرج بوش) است. او، در سال های اخیر به عنوان یکی از نارضیان حکومت اسلامی، در نقش فعال حقوق بشر و تحلیل ‌گر در شبکه ماهواره‌ ای صدای آمریکا متعلق به دولت آمریکا فعالیت می ‌کرد.
او، پیش از انقلاب 1357 مردم ایران، برای ادامه تحصیل به آمریکا رفته بود. و در آن ‌جا، به عنوان عضو انجمن‌ اسلامی دانش جویان به فعالیت پرداخت. هنگامی که خمینی، به نوفل لوشاتو در پاریس رفت، تعدادی به او پیوستند و سازگارا هم در میان آن ها بود. او، یکی از کسانی بود که ترجمه مصاحبه‌ های خمینی را بر عهده داشت.
همان طور که خود او عنوان کرده، یکی از اتاق ‌های تنها مهمان‌ خانه‌ نوفل لوشاتو را برای آموزش نیروهای انقلابی اجاره کرده بود. نیروهایی که تحت هدایت وی آموزش‌ سازماندهی می ‌دیدند و پس از آن برای آموزش نظامی به سوریه و لبنان اعزام می ‌شدند. پس از پیروز انقلاب 57، این به ایران بازگشتند.
سازگارا از کسانی بود که در پرواز 12 بهمن ایرفرانس حضور داشت و مسئولیت سازماندهی خبرنگاران را بر عهده داشت. در روزهای نخست پس از پیروزی انقلاب، از کسانی بود که در تاسیس سپاه پاسداران نقش داشت. درباره میزان نقش وی در تاسیس سپاه روایت‌ های مختلفی ارائه شده است، برخی نقش وی را کلیدی می‌ دانند و برخی این نقش را معمولی و «فرصت‌ طلبانه» ارزیابی می ‌کنند. او، از شورای فرماندهی سپاه به رادیو رفت و ریاست آن را به عهده گرفت. محسن سازگارا، معاونت نخست وزیری رجایی را نیز بر عهده داشت.
محسن سازگارا، هم چنین به همراه محمد حسینی بهشتی، محمدعلی رجایی، محمدرضا مهدوی کنی، محسن رضایی، بهزاد نبوی و خسرو تهرانی اعلامیه ای با عنوان «اعلامیه ۱۰ ماده ای دادستانی» جهت خلع سلاح نیروها و احزاب مسلح تدوین کردند.
به رغم ارتباطاتی که محسن سازگارا با نهضت آزادی داشت، او پس از کنار گذاشته شدن اعضای این حزب از مناصب اجرایی، در حلقه نیروهای حاکمیت باقی ماند. به همین جهت در سال 61 به وزارت‌ خانه صنایع رفت و مدیریت سازمان گسترش صنایع را بر عهده گرفت. در سال‌ های دهه هفتاد وی از اعضای حلقه کیان بود و در انتشار برخی نشریات در دوران پس از دوم خرداد 76 نقش داشت. نهایتا او، با هدف جراحی قلب به آمریکا رفت و در آن جا، به محافل جنگ طلب بوش و جمهوری خواهان پیوست.

* احمد باطبی، در وقایع 18 تیر 87 یورش مامورین حکومت به دانشگاه تهران، دانش جو بود و به دلیل این که پیراهن خون آلودی را در دست گرفته عکس اش در رسانه ها آمد همراه با صدها دانش جو، دستگیر گردید. اما باطبی، هم از زندان آزاد شد و هم به او اجازه سفر به آمریکا داده شد.
برخی رسانه های فارسی زبان دولتی آمریکا و غیره او را به عنوان فعال حقوق بشر معرفی می کنند. او سفت و سخت طرفدار محاصره اقتصادی ایران و حمله نظامی به این کشور است معلوم نیست که طرفداری او از حقوق بشر چه معنی دارد. البته طیف های زیادی هستند که به خصوص رسانه های آمریکایی، آن ها را فعال حقوق بشر معرفی می کنند تا لقبی در جوامع بین المللی و افکار عمومی داشته باشند.

* نیما راشدان، متولد سال 1353 تهران است. او، پیش از انقلاب به همراه خانواده به ایالات متحده آمریکا مهاجرت کرد، ولی پس از انقلاب به ایران بازگشت و در سپاه پاسداران و دستگاه های امنیتی حکومت اسلامی به فعالیت پرداخت.
نیما راشدان، سخت طرفدار دولت اسرائیل و حمله به ایران است به طوری که او چند سال پیش مطالبی را در دفاع از جنگ و آن که چقدر این جنگ برای «ما» و منافع «ملی‌ مان» مفید است و... نوشته و در «گویا نیوز» منتشر کرد. او، از جمله نوشت: ... کشور من بدبخت است - بيچاره است در حال نابودی است و نياز به مرزهای امن دارد - نياز به منطقه ای غيرهسته ای دارد - نياز به دولت های دوست آمريکا و غرب دارد - نياز به همسايگانی چون مشرف و حامد کرزای دارد نه صدام و ملاعمر- نياز به آغاز سرمايه گذاری خارجی دارد - نياز به شغل دارد- نياز به دمکراسی دارد و دمکراسی فرزند اقتصاد رقابتی و بازار آزاد است٬ فرزند سرمايه گذاری کلان خارجی است و سرمايه گذاری کلان خارجی با وجود ملامحمد و صدام يزيد کافر و ملاعلی محقق نمی شود که نمی شود که نمی شود.»
نیما راشدان، در مطلب دیگری تحت عنوان «اسرائیل و دشمنانش» نیز می نویسد: خوشتان بیاید یا نیاید، دوستی یا دشمنی اسرائیل ملاک انتخاب است میان تمدن و بدویت - این یک حکم راست گرایانه، نئوکنسرواتیو و غیرانسانی نیست. این واقعیت دنیای امروز ماست...
راشدان، در یک از مصاحبه هایش چند سال پیش خود با رایو فردا، به عنوان يک «آگاه سياسی؟!»، خواهان اين بود که آمريکا با حمله به ايران و تغيير رژيم، دمکراسی به ارمغان بياورد.

*هوشنگ اسدی و همسرش در انی سمینار شرکت داشتند. هوشنگ اسدی، کسی است که در زمان حکومت پهلوی توده ای بود اما با ساواک همکاری می کرد. حزب توده بعدها گفت که او نفوذی حزب توده در ساواک بود.
نشریه نامه مردم (ارگان حزب توده)، شماره ۱۹ به تاریخ ۷ خرداد ۱۳۵۸، چنین آمده است: «دبیرخانه کمیته مرکزی حزب توده ایران بدین وسیله اعلام می‌دارد که هوشنگ اسدی عضو حزب توده ایران است و به دستور حزب و در انجام ماموریت محوله، از طریق شبکه‌ مخفی حزب توده‌ ایران در داخل ساواک رخنه کرده و در این رابطه موفق به خدمات موثری شده است.»

* درباره علیرضا نوری‌ زاده، روزنامه نگار و تحلیل گر سیاسی، حرف و حدیث زیاد است. می گویند او در حکومت پهلوی، از ساواک پول می گرفت تا علیه نیروهای چپ مطلب بنویسید.
گفته می شود او، صرفا به دلیل علاقه شخصی و قلبی به حکومت پهلوی، به مصف مخالفین حکومت اسلامی پیوست و در این راه نیز حاضر است با هر کسی همکاری کند: جناح اصلاح طلب حکومت اسلامی، دولت های عربی، دولت های غربی، سازمان سیا و موساد و...
نوری زاده در دوره ریاست جمهوری خاتمی، از این جناح حکومت دفاع می کرد و مبلغ آن بود. پس از انتخابات ریاست سال 88، طرفدار حرکت سبز اسلامی و میرحسن موسوی شد.

* محسن مخملباف، سینماگر، سال گذشته در یک سخنرانی در پارلمان اتحادیه اروپا کوشید که خود را نماینده مردم ایران جا بزند و در رابطه با مسائل مربوط به خیزش مردم ایران موضوع را واژگونه نشان دهد. او کوشیده است تا با دفاع از بخشی از حاکمیت جمهوری اسلامی، خیزش عظیم مردم ایران در دفاع از حقوق خود را که در سی سال گذشته به طور مستمر و سیستماتیک از جانب همه جناح های حکومتی جمهوری اسلامی پایمال شده است طور دیگری جلوه بدهد.
همان موقع تعدادی از فعالین فرهنگی، نویسندگان و فیلم سازان تبعیدی، با نتشار نامه سرگشاده ای خطاب به پارلمان اروپا، از جمله نوشته بودند: «...ما خود در طول زمان اقامت مان در ایران بارها دچار شکنجه و آزار و بدرفتاری های بسیار قرار گرفته ایم و حتی از جانب کسی که اکنون خود ظاهرا مخالف بخشی از حاکمیت جمهوری اسلامی است، یعنی آقای محسن مخلباف مورد آزار و اذیت بسیار قرار گرفته ایم، بر آن شدیم تا با نگارش این نامه به شما واقعیت وجودی محسن مخملباف و جناحی از جمهوری اسلامی را که وی از آن حمایت میکند برای شما و مردم اروپا روشن سازیم تا واقعیت پنهان نماند...
آقای مخملباف کسی است که در آغاز استقرار رژیم جمهوری اسلامی، مامور ایجاد و سازمان دهی سینمای اسلامی شد و در این راه به نابکاری های بسیاری دست زد. وی ضمن اخراج بسیاری از دست اندرکاران سینمای ایران از محیط کار و فعالیت خود و محروم ساختن آن ها از خلاقیت در عرصه فرهنگی، مامور دستگیری و آزار و اذیت کسانی شد که پیش از آن با وی در زندان زمان شاه زندانی بودند. ما مدارک بسیاری در این زمینه داریم که اگر شما مایل باشید می توانیم در اختیارتان قرار دهیم تا چهره و شخصیت آقای محسن مخملباف را بیش تر بشناسید.
محسن مخملباف، در گروه بلال حبشی مسئول شکار نیروهای مخالف نظام جمهوری اسلامی به خصوص مخالفان چپ گرای رژیم بود و اگر اینان به چنگش گرفتار می آمدند دستگیرشان می کرد و تحویل لاجوردی معروف به جلاد زندان اوین می داد، در زندان های جمهوری اسلامی محسن مخملباف خود بازجویی زندانیان را به عهده می گرفت، زندانیان زندان عادل آباد را به زور اسلحه حکومت علیرغم میلشان در پروپاکاندا فیلمی به اسم بایکوت شرکت داد و در عنوان بندی فیلم، آن ها را زیر عنوان تواب و جاسوس رژیم معرفی کرد. این زندانیان علیه وی همان زمان شکایتی تنظیم وبه مجامع حقوق بشری ارسال کردند که با جو آن زمان و زیر سیطره خمینی واندیشه مسمومش که در اوج قدرت بود هیچ گاه شکایت و فریاد در گلو خفته شاکیان انعکاس نیافت.
در زندان های ج. ا خواندن کتاب های مخملباف برای زندانیان اجباری بود و همین طور زندانیان باید به تماشای فیلم های مخملباف می رفتند و سرپیچی از این دستور، شکنجه وشلاق را به دنبال داشت، خود وی نیر کلاس تواب سازی در زندان دایر کرده بود. البته او بعد از سال ها خدمت مستقیم به بقاء جمهوری اسلامی به خاطر قرار گرفتن در جناحی از حاکمیت که سهمش توسط جناح حاکم نادیده گرفته می شد، چنین ادعا کرد که آزادی خواه شده است. اما این تصور واقعیت نداشت؛ بلکه او تنها ماسک تحول و ترقی را به چهره ارتجاعی خود گذاشت در این سال ها، هر گاه از او خواسته شد نسبت به جنایت های رژِیم موضع بگیرد این ادعا را مطرح می کرد که دیگر می خواهد فقط کار فرهنگی بکند اما هرگاه شرایطی پیش آمد که نظام جمهوری اسلامی در موقعیت متزلزل قرار گرفت، ماسک چهره هنری - فرهنگی را برداشت وبا ماسک سیاسی به میدان آمد. نمونه قابل ذکر هم را همین روزها شاهد هستیم. مخملباف با آن سابقه نابکارانه، می خواهد جمع عظیم ایرانیان رانده شده از ایران را در مسیری قرار دهد که بلکه رژیم اسلامی با تعویض برخی از مهره ها حفظ شود. اطلاعیه هایش را از طرف مردم ایران امضاء می کند وادعا می کند مردم شجاع ایران که جلوی رگبار گلوله پاسداران و قمه و چاقو و پنجه بوکس لباس شخصی ها - نیروی شبه نظامی نظام - ایستاده اند او را نماینده خود می دانند، اما پیدا نیست کجا و در چه شرایطی چنین نمایندگی برای ایشان صادر شده است؟ این توهین بزرگی است برای مردم ما که کلیت نظام را به بن بست کشانده اند...
اکنون چنین شخصی، یعنی محسن مخملباف، که سال ها در شکنجه و آزار مردم دست داشته است، خود را نماینده مردم ایران جلوه می دهد و می کوشد از طریق تریبون پارلمان اروپا در افکار عمومی مردم اروپا برای بخش دیگری از حاکمیت جنایت کار جمهوری اسلامی اعتبار بخرد و سبب حمایت بین المللی از آن شود...

* عبدالله مهتدی و هم فکرانش در سال 2000، از موضع کاملا راست و ناسیونالیستی از حزب کمونیست ایران و کومه له - سازمان کردستان حزب کمونیست ایران جدا شدند. از آن موقع سعی کردند فرهنگ سیاسی و گفتمان سیاسی خود را از چپ به راست تغییر دهند. اما چند سال بعد بین عبادلله مهتدی و هم فکرش عمر ایلخانی زاده، اختلاف سیاسی پیدا کردند به طوری که بین طرفداران طرفین درگیری فیزیکی شدیدی نیز درگرفت. در نتیجه نیروهای امنیتی اتحادیه میهنی، وارد مقر این جریان در نزدیکی سلمیانیه شدند و حتی تعدادی از آن ها را دستگیر و زندانی کردند.
عبدالله مهتدی، رهبر این گروه، در اردوگاه کومه له، حکومت نظامی برقرار کرد، مخالفین خود را محاصره اقتصادی کرد و یاران دیرین خود را تهدید به راه انداختن «حمام خون» کرد. این درگیری در نوروز 1388 به درگیری و جدایی منجر شد و در نتیجه کومه له زحمت کشان به دو جناح تقسیم شد.
عبدالله مهتدی و عمر ایلخانی زاده، قبل از انشعاب و درگیری با همدیگر تلاش کرده بودند اهداف و برنامه و سیاست های سازمان شان را با سیاست های آمریکا در منطقه تطبیق دهند تا از حمایت هیا همه جانبه دولت آمریکا برخوردار گردند. از این رو، رفت و آمد آن ها به جلسات مخفی و نیمه مخفی آمریکایی ها و هم چنین به جلسات طرفداران جناح دوم خرداد و سبز حکومت اسلامی، جمهوری خواهان، فدائیان اکثریت و حزب توده و هم چنین به جلسات به اصلاح نمایندگان خلق بلوچ، خوزستان و آذری آن ها دشدتر شد. بنابراین، سازمان عبدالله مهتدی به همراه هر دو بخش حزب دمکرات کردستان ایران و غیره، اميد خود را به مداخله و یورش آمریکا به ایران و تکرار سناریوی های هولناک و خون بار عراق در ایران به منظور کسب موقعيتی برای خود با سياست های آمریکا در منطقه است.
در دوره ریاست جمهوری جرج بوش، عبدالله مهتدی، عمر ایلخانی زاده همراه با فعالین سازمان های ناسیونایست بلوچ و خوزستانی و آذری به واشنگتن رفتند و در جلسه ای در زیر پرچم آمریکا و مامورین آمریکایی شرکت کردند. فراخوان های مکرر عبدالله مهتدی برای تشکيل جبهه کردستانی و دیدارها و گفتگوهایش با احزاب و سازمان های مختلف در این زمينه در راستای همين استراتژی آمریکایی است.
در خرداد ۱۳٨۵ - ژوئن ۲۰۰۶، مهتدی در کنگره ايالات متحده آمريکا در ‏نشستی که از طرف گروه «حقوق بشر کنگره» آمريکا، به رياست فرانک ولف (جمهوری ‌خواه) و تام لانتوس ‏‏(دمکرات)، و «ديده‌ بان حقوق بشر کردستان» برگزار شد، در کنار ديگر اعضای به اصطلاح «کنگره مليت ‌های ‏ايرانی برای يک ايران فدرال» شرکت کرد و برای پيش برد اين ايده، خواهان کمک آمريکا شد.
روزنامه آسو چاپ سلیمانیه، درباره سفر عبدالله مهتدی و همراهنش به واشنگتن نوشت: «اگر چه تاکنون هدف از سفر رهبران کورد ایران به آمریکا مشخص نیست اما پیش بینی می شود این شخصیت های کورد ایرانی در کنگرس آمریکا و چندین مرکز و سازمان جاسوسی دیگر در آمریکا با هم دیدار کنند.»
الجزیره، یک شنبه 14 ژانویه 2007، در گزارش اعلام کرد: ایالات متحده در سال قبل علاقه مند به همکاری با گروه عبدالله مهتدی، شده است. عبدالله مهتدی که نماینده ارشد این حزب می باشد برای شرکت در کنفرانس گروهای اقلیت ایرانی به واشنگتن سفرکرد.
مهتدی، به الجزیره گفت: «امکان تغییر با حمله آمریکا وجود دارد . بله، همه احساس می کنند که یک چیزی در شرف اتفاق افتادن است و چیزی باید اتفاق افتد.»
عبدالله مهتدی، هم چنین در سال 2006، در گفتگویی با رادیو همبستگی - استکهلم، رسما و علنا از محاصره اقتصادی ایران و حمله نظامی به این کشور دفاع می کند و حتی به سازمان ها و نیروهای ضدجنگ و چپ می تازد که چرا با حمله آمریکا و متحدانش به عراق مخالف کردند.
او می گوید: «به‌ راه‌ انداختن جنبشی بر عليه‌ حمله‌ آمريکا و غيره‌ و بر عليه‌ محاصره‌ اقتصادی که‌ صورت نگرفته،‌ به‌ اعتقاد من آب به‌ آسياب جمهوری اسلامی ريختن است.»

در سال های اخیر همین اپوزیسیون راست در بسیاری از جلسات مخفی و نیمه مخفی دولت ها شرکت داشته است. برای مثال، همایشی تحت عنوان «جنبش دموکراسی‌ خواهی ایران: پتانسیل ‌ها و موانع پیش روی آن»، روزهای ۲۹ و ۳۰ ژوئن، با شرکت بیش از ۷۰ تن از فعالان خوزه ‌های سیاسی، حقوق بشری و روزنامه ‌نگاری در شهر رم برگزار شد.
به گزارش زمانه، این همایش با همکاری مجلس ایتالیا و سازمان کشورها و ملل بدون کشور (unpo) برگزار و توسط «اما بونینو»، کمیسار سابق اروپایی و معاون کنونی سنای ایتالیا افتتاح شد.
روز نخست همایش، به سخن رانی‌ ها و جمع ‌بندی ‌های نمایندگان حزب رادیکال و شخصیت ‌های سرشناس ایتالیا اختصاص داشت.
علیرضا نوری ‌زاده، درباره این کنفرانس، به زمانه می ‌گوید: «هدف ما این بود که اولا به دعوت ‌کنندگان و به‌ ویژه به دولت ایتالیا که میزبان بود گفته شود که جنبش سبز یک جنبش همه‌ گیر است... آقایان موسوی و کروبی، فقط بخشی از تحرک جنبش را به‌ عهده دارند و آن ها نیز خود را رهبر نمی ‌دانند.»
ناصر بلیده ‌ای، نماینده «حزب مردم بلوچ»، «از جنبش سبز می‌ خواهد خود را با بقیه‌ جنبش‌ ها پیوند دهد و خواسته ‌های بقیه‌ مردم را در نظر گیرد.»
در کنفرانس دو روزه‌ «جنبش دموکراسی ‌خواهی ایران: پتانسیل‌ ها و موانع پیش روی آن»، علاوه بر نوری زاده و بلیده ای، ناهید بهمنی و عبدالله مهتدی از حزب کومه له، حسن شرفی معاون دبیر کل حزب دمکرات کردستان ایران، فرخ نگهدار از فدائیان اکثریت، کریم عبدیان و عزیز بنی‌ طرف فعالان عرب و چند تن دیگر شرکت داشتند.

در کنفرانس لندن، که توسط «دفتر مطالعات ایران وعرب» روز یک شنبه 26 - 6 - 2011 برگزار شد کسانی با عنوان های کریم بنی سعید عبدیان نماینده مردم عرب، عبدالله مهتدی رهبر کومله، ناهید بهمنی نماینده جنبـش زنان کردستان، ضیاء الدین صدراشرافی پژوهشگر ترک، حسن شریعتمداری از جمهوری خواهان، خالد عزیزی دبیرکل حزب دموکرات کردستان، شاهوحسینی نماینده حزب دموکرات کردستان ایران به رهبری مصطفی هجری که پس از اختلاف با حزب مذکور اعلام موجودیت کرده، شهریار آهی مشاور رضا پهلوی و... سخن رانی کردند.

نمایندگان به اصطلاح شش جریان سیاسی در نشستی در «آمستل فین» هلند شرکت کردند. در نشست روز 14 ژانویه 2012، تحت عنوان «بررسی اوضاع و تحولات اخیر ایران در عرصه داخلی و بین المللی» برگزار گردید که مورد استقبال ایرانیان ساکن هلند قرار گرفت.
مجری جلسه بهزاد کریمی بود. کمال ارس، نماینده جبهه ملی ایران- اروپا، فریدون ابراهیمی، عضو کمیته مرکزی حزب توده ایران، عبدالرضا کریمی نماینده حزب دمکرات کردستان ایران، محمد شافعی عضو کمیته مرکزی حزب کومله کردستان ایران، محمد اعظمی، عضو کمیته مرکزی سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران، بهروز خلیق مسئول هیئت سیاسی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت).

همه این افراد و سازمان هایی که در بالا به اسامی شان برخوردیم، اهل مبارزه خیابانی و اجتماعی علنی از پایین نیستند، بلکه بر عکس ظرفیت های زیادی در بند و بست ها و معاملات سیاسی پشت پرده و حقیرانه به نفع خود و سازمان شان هستند. از این رو، این جریانات ارتجاعی ترین و عقب مانده ترین گرایشات سیاسی و اجتماعی ایرانی را با خود حمل می کنند.
انسان انگشت به دهن می ماند هنگامی که می بیند و می شنود تعدادی از اپوزیسیون راست ایرانی، خود را فعال «حقوق بشر» و «زنان» و «دانش جویان» معرفی می کنند اما موافق محاصره اقتصادی ایران و حمله نظامی به این کشور و یا هر کشور دیگری هستند؟ این چه حقوق بشری ست که به دنبال کودتا و خشونت و جنگ است؟

یکی دیگر از افتضاح و رسوایی سیاسی اپوزیسیون راست، داستان «الماسی برای فریب» است. «الماسی برای فریب»، نام فیلمی است که شامگاه ۱۸ خرداد 1390، از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش شد، موضوعش افشاگری برنامه ‌های براندازانه اپوزیسیون خارج از کشور بود.
علیرضا نوری ‌زاده، محسن مخملباف، مهرداد خوانساری و عبدالله مهتدی از جمله کسانی هستند که نام شان در برنامه «الماس فریب» برده شد و چهره برخی از آنان نیز نمایش داده شد. نقش اول این فیلم را یکی از عوامل اطلاعاتی حکومت اسلامی به نام «محمدرضا مدحی» به عهده دارد.
محمدرضا مدحی، معروف به حسینی، جانباز شیمیایی و مسئول حراست دفتر حجت ‌الاسلام ارومیان نماینده مراغه در مجلس خبرگان بود. او، سال ۱۳۸۷ از ایران خارج شد و به بانکوک رفت. به محض رسیدن به تایلند با برخی از چهره ‌های اپوزیسیون مقیم اروپا تماس گرفت و خواهان تشکیل یک شبکه اپوزیسیون شد.
علیرضا نوری ‌زاده، روزنامه ‌نگار و تحلیلگر سیاسی مقیم لندن به گفته خودش، از کسانی است که مدحی از ابتدا سعی داشته با او تماس برقرار کند. او درباره مدحی به دویچه ‌وله می‌ گوید: «آقای سردار محمدرضا حسینی ملقب به «مدحی» یا مدحی ملقب به «حسینی» یکی از پاسدارهایی بوده که در جنگ ۷۰ درصد شیمیایی شده است. من شاهد بودم که روزی دو کورتون به بازویش می ‌زد و ۸۰ـ ۷۰ تا قرص هم می‌ خورد و گاهی اوقات حالش چنان بود که او را به بیمارستان می ‌بردند و برای چند روز زیر چادر اکسیژن بود. در این ‌ها که تردیدی نیست.»
مدحی به مدت یک ماه با نام «سردار مدحی» میهمان ویژه برنامه تلویزیونی علیرضا نوری ‌زاده بود. وی در این سلسله برنامه‌ ها مطالبی درباره مافیای اقتصادی، آقازاده ‌ها و ماموریت‌ های وزارت اطلاعات بیان می‌ کرد.
بخشی از فیلم «الماسی برای فریب» صحنه خواندن سرود ای ایران توسط گروهی بر روی سن است که دست‌ ها را به یکدیگر داده و شال سبز نیز بر گردن دارند. گفتار روی فیلم، به بیننده می‌ گوید که این صحنه، پایان کنفرانسی است با نام «گوادالوپ» که در آمریکا برگزار شده است. اما علیرضا نوری ‌زاده که یکی از سرودخوانان این صحنه است روایت دیگری دارد. او می‌ گوید: «آقای هنری برنار لویی فیلسوف فرانسوی ما را دعوت کرده بود به تالار فرهنگ‌ های فرانسه. در آن جا ما رفتیم راجع به جنبش سبز در ایران سخنرانی کردیم. خیلی‌ ها در آن جلسه بودند، از جمله آقایان مخملباف، کاک حسن شرفی از حزب دموکرات کردستان، کاک عبدالله مهتدی از حزب کومله، حسین بر از بلوچ ‌ها، دکتر مهرداد خوانساری، جهانشاهی و من. این اصلا ربطی به گوادالوپ ندارد، بلکه در پاریس در تالار فرهنگ ‌ها یک کنفرانس یک روزه برپا شد و ما هر کدام در رابطه با جنبش سبز سخن رانی کردیم. سخن رانی ‌های ‌مان هم روی یوتیوب هست و آخرش هم سرود ایران را خواندیم.»
مدحی، به عنوان کسی که تاجر الماس است و از فرماندهان سابق سپاه بوده، جنبشی را به نام «جنبش جمع ياران» تاسيس کرده و می گوید كه هزاران نفر از نيروهای نظامی و امنيتی داخل كشور در آن عضويت دارند و با او و اهدافش همراهی می ‌كنند با نوری زاده و هم فکران او تماس می گیرد.
مدحی، در گفتگويی با راديو زمانه اظهار می ‌كند كه هم چنان 20 هزار نفر در سپاه پاسداران ايران با شما عضو جنبش جمع ياران هستند.
در تصاوير ديگری كه در اين مستند پخش می ‌شود، مدحی را پس از بازگشت به تهران نشان می ‌دهد. او، در اين فيلم می ‌گويد: «اين خانم اصرار داشتند كه رابطه‌ ای بين ما و سفارت آمريكا برای ادامه همكاری برقرار شود. گفت كه ما سفارت آمريكا را برای شما تدارك ديده ‌ايم و مسئولين آن جا هستند و می ‌خواهند با شما صحبت كنند. ما با آن ها رفتيم سفارت آمريكا. چند نفری نشسته بودند از جمله يكی از ژنرال‌ های پنتاگون نشسته بود علاوه بر ديپلمات‌ ها و صحبت هايی را شروع كردند و مواردی مطرح شد در ارتباط با نوع همكاری در نهايت جواب نه را از من شنيدند.»
در بخش ديگری از اين فيلم مدحی، خاطرنشان می ‌كند: «صحبت‌ ها، مذاكرات و گفتگوهايی شد. او می ‌گفت روی تمام كمك‌ های ما حساب كنيد. ايالات متحده به شما و همراه شماست من به شما خوش آمد می ‌گويم و چندين با اين جمله را تكرار كرد...
مدحی، گفت: «بحث دولت در تبعيد از تقريبا يك سال گذشته مطرح بود و به عنوان حكومت مخفی مطرح بود. همه پازل‌ هايشان تكميل بود يك گروهی به نام نظامی امنيتی از داخل را كم داشتند و اين هم كه پيوست، ديگر جای ضعف نداشتند و ديگر عجله كردند برای اعلام دولت در تبعيد برای سرنگونی سريع و بدون فوت وقت نظام جمهوری اسلامی ايران.»
پس از ورود محمدرضا مدحی به پاريس، دیدارهایی بین او و اميرحسين جهانشاهی و مهرداد خوانساری از سلطنت طلبان صورت می گیرد. مدحی: «وقتی ما به آن جا رسيديم با آقای مهرداد خوانساری و آقای اميرحسين جهانشاهی نشست گذاشتيم و قرار ملاقات گذاشتيم در جايی. شروع كرديم به مذاكره كردن كه شما چه داريد و ما چه داريم.»
در ادامه اين فيلم صوت گفتگوی جهانشاهی با يكی از راديوهای خارجی درباره مدحی پخش می ‌شود: «ما وارد حكومت شديم. آن ها هنوز وارد ما نشده ‌اند و نخواهند شد.» مدحی: «خوانساری يكه ‌تاز سلطنت‌ طلب‌ ها و مغز متفكر جهانشاهی است.»
در اين قسمت تصاويری پخش می ‌شود كه مدحی در كنار جهانشاهی در پاريس نشسته است. اين ويدئويی است از جلسه خصوصی مدحی با يكی از رابطين آمريكا يعنی جهانشاهی. جالب اين كه نفر سوم كه پشت دوربين قرار دارد كسی نيست جز مهرداد خوانساری كه او هم در جلسه‌ ای محرمانه برای توافق اوليه در راستای تشكيل دولت در تبعيد حضور داشته است. مدحی، با اشاره به اين فيلم می گويد: «اين جا پاريس است. 9 دسامبر 2010 يك ربع بعد از شب به وقت محلی در دفتر كار اميرحسين جهانشاهی. در اين فيلم در كنار من، اميرحسين جهانشاهی و پشت دوربين مهرداد خوانساری قرار گرفته است.»
در اين ويدئو كه يك جلسه محرمانه است، مدحی به جهانشاهی و خوانساری دست می ‌دهد و می گويد در اين جا شروع اتحاد دو كار داخل و خارج را اعلام می ‌كنيم. ما سه نفر متحديم و شما هم با ماييد و ما هم با شماييم و فقط خواهش می ‌‌كنم ما را پيش دوستان بدقول نكنيد و می ‌دانم نمی ‌كنيد. در پايان اين ويدئو جهانشاهی و مدحی تاكيد می ‌كنند كه اين فيلم نبايد پخش شود.
در ادامه اين مستند به گزارش صدای آمريكا، تلويزيون اسرائيل و اظهارات نوری ‌زاده درباره مدحی اشاره شده است.
در بخش ديگری از اين مستند گفتگوی جهانشاهی با يكی از راديوهای خارج كشور درباره مدحی پخش می ‌شود: «تمام كسانی كه با ما متحد می ‌شوند تمام كارهايی كه كرده ‌اند را ما چك می كنيم و تمام شبكه‌ هايی كه دارند را بررسی و كنترل می كنيم و وقتی به من رسند با آن ها صحبت كنم كه همه چيز مطمئن شده باشد. بنابراين، سردار كه اين جا بودند همه گذشته‌ شان و همه كارهايی كه كرده ‌اند و همه امكانات شان بررسی شده و صددرصد مطمئن است. ما وارد حكومت شده ‌ايم. آن ها وارد ما نشده‌اند هنوز و نخواهند شد!»
در ادامه اين مستند، تصاويری از نوری ‌زاده پخش می ‌شود. وی در اين ويدئو می ‌گويد: «هر تحليل‌ گری و هر برنامه‌ سازی منبع دارد. بسياری از آدم‌ های منابع من در درون دستگاهند. بدون آن ها ما كاری نمی ‌‌توانيم بكنيم. تكيه بر اطلاعات آن ها كرده ‌ايم و شما را روشن كرديم. محقق يك ايميل برايم می ‌فرستاد از وسط و قلب امنيت خانه و فاش می ‌كرد برای من. محقق الان با ماست. اون فرد محمدرضا مدحی است.»
در اين قسمت مستند، تصاويری از نشست بزرگ اپوزیسیون در پاريس پخش می شود كه عليرضا نوری ‌زاده، محسن مخملباف، اميرحسين جهانشاهی، حسن شرفی سخن گو و جانشين دبيركل حزب دموكرات، عبدالله مهتدی دبيركل حزب كوموله، مهرداد خوانساری، رضا حسين بر موسی شريفی نماينده حزب همبستگی اهواز و علاوه بر اين افراد تعدادی از طیف های مختلف توده ای - اکثریتی، سلطنت طلبان، جمهوری خواههان و غیره نيز حضور دارند. در اين نشست هم چنين فردی به نام «همل»، مسئول ميز ايران در سازمان اطلاعات فرانسه و نماينده ساركوزی كه هماهنگی كنفرانس را نيز برعهده دارد، حضور داشت.
در ادامه تصاويری از محسن مخملباف در نشست پاريس پخش می ‌شود. او، در اين كنفرانس می ‌گويد: «اين پروژه تحقيقاتی ملی پس از يك سال به يك ديگرآگاهی از سوی مردم جهان منجر شده است.»
سازگارا در اين جلسه حضور ندارد و اما پيامی را ارسال می ‌كند كه توسط فردی خوانده می ‌شود.
مدحی، در اين باره می ‌گويد: «دولت در تبعيد يك مانيفست و يك گذشته و قانون اساسی داشت. متشكل شده بود از دولت موقت و شورای حفظ امنيت و منافع ملی. بنده به عنوان ریيس شورای عالی حفظ امنيت و منافع ملی منصوب شدم و اميرحسين جهانشانی به عنوان جانشين من بود. قرار بود ما 15 نفر از اعضای جنبش جمع ياران از داخل سيستم اسم بدهيم و 15 نفر هم آن ها برای تشكيل شورای حفظ امنيت و منافع ملی اسم بياورند و دولت موقت كه زير مجموعه آن قرار می گرفت، افرادی بودند از چهره‌ های مختلف در داخل و خارج كه برای سمت‌ های مختلف در نظر گرفته شده بودند. تقريبا همه چيز تكميل شده بود و چيزی نبود الا اقدام عملی برای براندازی.»
جهانشاهی در مصاحبه با صدای آمريكا: «وظيفه ما و موج سبز و جناب سردار و افرادی كه با او هستند و به ما وصل شده ‌اند بوجود آوردن شرايط به زانو كشيدن جمهوری اسلامی است.»
داستان «فیلم الماسی برای فریب»، با هر هدفی از جانب حکومت اسلامی، پخش شده باشد٬ اما نشانگر یک حقیقت آشکار در مورد ماهیت ضدانسانی بخش وسیعی از نیروهای اپوزیسیون بورژوایی حکومت اسلامی است.

به این ترتیب، رسوایی های اپوزیسیون راست یکی دو تا نیست. اساسا تشکیل دولت در تبعید و تبدیل شدن بخشی از اپوزیسیون حکومت اسلامی به ابزار دست اهداف و سیاست های دولت آمریکا٬ در رابطه با ایران، بحث تازه ای نیست. تاریخ فعالیت اپوزیسیون بورژوایی ایران، با سازمان ها و احزاب، نهادها، روزنامه نگاران و غیره اش، چیزی جز دنباله روی از سیاست های دولت های قدرت مند و یا جناح های حکومت اسلامی نبوده است. این طیف ها، سال هاست آماده شرکت در هر پروژه ارتجاعی٬ حتی به بهای ویرانی و جنگ و نابودی میلیون ها انسان در ایرانند٬ به شرطی که از سوی صحنه گردانان اصلی این پروژه ها، به بازی گرفته شوند.
در شرایطی که یک جنبش اجتماعی فراگیر و ریشه‌ ای و تحولات انقلابی در سرتاسر جهان و منطقه و ایران در جریان است هرگونه دخالت نظامی، تنها دست آویزی است برای حکومت اسلامی تا بار دیگر با «بحرانی» و «جنگی» اعلام کردن شرایط، به سرکوب هر چه شدیدتر جنبش‌ های مردمی و فعالین سیاسی، اجتماعی، فرهنگی دست بزند. هم چنین نگاهی ساده به وضعیت و تجربه یوگسلاوی، عراق، افغانستان، لیبی، مصر، تونس و...، می ‌تواند واقعیت های تلخ و دردناک و وحشت برانگیز را برای ما آشکار سازد. از این رو، اکثریت مردم ایران، خواستار آن هستند تا سرنوشت خودشان و آینده جامعه شان را مستقیما با قدرت و اتحاد و همبستگی خویش در صحنه‌ عینی مبارزه شان تعیین کنند. آن‌ ها، هیچ نیازی به قیم و جنگ و کشتار داخلی و خارجی ندارند. بنابراین، از یک سو تمام آن جریانات و کسانی که به هر نام و جایگاهی در جهت تشدید محاصره اقتصادی ایران و حمله هوایی و موشکی و غیره ناتو و آمریکا حرکت می کنند و از سوی دیگر، با جناح اصلاح طلب و یا سبز حکومت اسلامی بده و بستان دارند هیچ ارزشی در نزد مردم ایران ندارند و در آینده نیز نخواهند داشت و باید به صراحت به آنان گفت که دشمنان مردمند!
آلترناتیو اثباتی چپ ها و کمونیست ها و مدافعین کارگران و همه نیروهای آزادی خواه، برابری طلب و عدالت جو در مقابل آلترناتوهای رنگارنگ اپوزیسیون راست، نه دفاع از تحریم اقتصادی ایران و احتمال حمله نظامی به کشورمان، نه انتخابات آزاد در چارچوب حکومت اسلامی، نه کنگره ملی، نه دولت موقت در تبعید و غیره از بالای سر مردم و در پشت درهای بسته در بند و بست با گرایشات جنگ طلب دولت های غربی، بلکه در خارج کشور: تلاش برای جلب همبستگی بین المللی از مبارزات کارگران، دانش جویان و جوانان، نویسندگان، هنرمندان و مردم تحت ستم ایران، افشای حکومت جهل و جنایت و ترور اسلامی، افشای سیاست ها و بند و بست های اپوزیسیون راست با دولت های غربی، سازمان دهی آکسیون ها و تجمعات و سمینارهای سیاسی و اجتماعی، انتقال تجارب مبارزات و انقلابات مردم کشورهای دیگر به مردم ایران از طریق رسانه های عمومی و غیره و هم چنین در داخل کشور: تلاش در راستای سازمان یابی جنبش های اجتماعی، طرح شعارها و خواست های کوتاه مدت و درازمدت، تلاش برای آزادی همه زندانیان سیاسی و لغو همه قوانین وحشیانه شکنجه و اعدام و سنگسار و قصاص، لغو کار کودکان، لغو آپارتاید جنسی، لغو سانسور و اختناق و به رسمیت شناختن آزادی بیان، اندیشه و فعالیت متشکل و غیره و نهایتا فراهم ساختن زمینه های یک انقلاب سیاسی - اجتماعی با هدف سرنگونی کلیت حکومت اسلامی با قدرت و همبستگی مستقیم همه نیروهای انقلابی و مردمی با تاکتیک ها و استراتژی کارگری کمونیستی و تلاش برای برقراری یک جامعه آزاد، برابر، مرفه، انسانی و بدون سانسور و اختناق و بدون سلاح های اتمی و میلیتاریسم است. از این رو، ما با صدای بلند خواهان نابودی همه سلاح های کشتار جمعی در سطح بین المللی و لغو محاصره اقتصادی کشورها و حمله نظامی دولت های قدرت مند غربی و ناتو و غیره به کشورهای ضعیف تر است. سرنگونی هر حکومتی امر مستقیم مردم آن کشور است و تاریخ نشان داده است که با فشار و جنگ نمی توان امنیت و صلح و آرامش و دمکراسی و آزادی بر قرار کرد. زیرا خشونت و جنگ و ترور، خشونت و جنگ و ترور را بازتولید می کند نه دمکراسی و آزادی. مساله ای که سال هاست در عراق و افغانستان در مقابل چشمان همه ماست!
شکی نیست که پیش شرط تحقق آزادی، برابری، عدالت اجتماعی و امنیت و آسایش در جامعه ایران، در گرو سرنگونى کلیت حکومت اسلامى با قدرت مستقل مردمی است نه با جنگ آمریکا، اسرائیل، ناتو و متحدان جنگ طلب ایرانی آن ها. هرگونه دخالت خارجی در ایران، اوضاع این کشور را نیز شبیه افغانستان و عراق و لیبی خواهد کرد و برای دهه های طولانی آسایش و امنیت را از جامعه سلب خواهد کرد. از یک سو، برگزاری هرگونه نشست و بحث و به هر شکلی حق طبیعی هر افراد و سازمان هاست و از سوی دیگر، برگزاری و شرکت در کنفرانس های مخفی با حضور نمایندگان دولت ها و بند و بست و معامله با آن ها، با هدف تشکیل دولت موقت و کنگره ملی و غیره محکوم است. چرا که از بالای سر مردم و به نام مردم ایران معامله با دولت ها و تشکیل دولت در پشت درهای بسته، توهین بزرگی به مردم یک کشور 75 میلیونی است و تصمیمات سیاسی این نوع نشست ها هیچ ارزش و اعتبار سیاسی و اجتماعی پیدا نمی کنند و محکوم به شکست اند. مگر این که پروژه ها و سناریوهای سیاه و هولناک آمریکا و متحدانش در مورد ایران چه از طریق باد زدن به تفاوت های ملی و مذهبی و راه انداختن جنگ داخلی و چه بمباران ایران با حملات هوایی و موشکی هم چون تکرار سناریوهای هولناک عراق و افغانستان و لیبی در ایران است که این بخش از اپوزیسیون ما، به پیاده نظام جنگ و کشتار و ویرانی و آوارگی تبدیل خواهد شد. بنابراین، افراد و جریاناتی که در قبال جامعه ایران، ذره ای احساس مسئولیت انسانی، اجتماعی و سیاسی کند نه تنها در سمینارهایی نظیر سمینار مرکز اولاف پالمه شرکت نمی کند و ماهیت چنین سمینارهایی را نیز برای افکار عمومی افشا می کند، بلکه مهم تر از همه به صف آن نیروهایی می پیوندد که آگاهانه و سرافرازانه و با خلوص نیت و صداقت برای سرنگونی کلیت حکومت اسلامی در راه برقراری آزادی و برابری و عدالت از جان و زندگی خود نیز مایه می گذارند.
پنج شنبه بیستم بهمن 1390 - نهم فوریه 2012