تجربههای شکست خورده سازمانسازی در انیران، منوچهر صالحی
آن گونه که شنیدهام، این روزها برخی از ایرانیان برونمرزی در پی تدارک کنفرانسهائی برای «رهائی» مردم ایران از چنگال حکومتی هستند که چون بختک بر سر مردم ایران افتاده است و در جنایت، قانونشکنی، فساد و بیاعتبار ساختن ارزشهای اخلاقی و دینی در تاریخ ما بیهمتا است. یک کنفرانس گویا قرار است از 8-6 ژانویه 2012 در شهر کلن آلمان و کنفرانس دیگری در روزهای 3-2 مارس در واشنگتن برگزار شود. یکی میخواهد با تجربهاندوزی از مبارزات آزادیبخش مردم هند، «کنگره ملی ایرانیان» را بهوجود آورد1 و دیگری در پی دامن زدن به «گفتمان ملی» برای «گذار به دمکراسی» است. هر دو کنفرانس میخواهند ایرانیان برونمرزی را در یک سازمان سراسری گرد آورند تا بتوان در جهت تحقق دولتی سکولار و دمکراتیک گام برداشت، حکومتی که باید از «حقوق بشر» شهروندان خود دفاع و قانون اعدام را لغو کند و دارای ساختار فدراتیو باشد. این چهرههای سیاسی بر این باورند که با تحقق یکچنین سازمان برونمرزی از یکسو بهتر میتوان خواستها و اهداف جنبش دمکراسیخواهانه مردم ایران را در محافل بینالمللی بازتاب داد و از سوی دیگر بهمثابه رهبران نیرومندترین سازمان سیاسی برونمرزی میتوان به همکاری با دولتهائی پرداخت که در رابطه با منافع ملی خود در خاورمیانه خواهان تحقق «حقوق بشر» در ایرانند.
کسانی که در برگزاری این دو کنفرانس «پیشقدم» شدهاند، چهرههای ناشناختهای نیستند. این خانمها و آقایان با امکاناتی که از آن برخوردار بودهاند، در سه دهه گذشته چندین بار برای ایرانیان برونمرزی سازمانسازی کردند، یعنی کوشیدند برای ایرانیان در تبعید هویتسازی کنند. اینان در چند مورد نیز در آغاز از کامیابیهای لحظهای برخوردار گشتند، اما دیری نپائید و تلاش آنها در دوامبخشیدن به سازمانهای رنگارنگی که بهوجود آورده بودند، بینتیجه ماند و مردمی که در آغاز به این سازمانها پیوسته بودند، پس از چندی راه خود را پیمودند، زیرا دریافتند این سازمانها چون در ایران ریشه ندارند، در نتیجه در دگرگونیهای جامعه ایران نیز نمیتوانند نقشی داشته باشند. با آنکه برخی از این چهرهها برای برخورداری از اقتدار ملی کوشیدند جنبش «سبز» را به سود خود مصادره کنند و سازمانهای «سبز» رنگارنگی را در انیران بهوجود آوردند، اما این تلاشها نیز با شکست روبهرو شد، زیرا زندگی نشان داد که سازمانهای «فرنگنشین» که در میان مردم ایران پایگاهی ندارند، همچون گیاهان بدون ریشهاند و خیلی زود میخشکند و از بین میروند.
واقعیت آن است که در دولتهای استبدادی با جامعه تکصدائی روبهروئیم. در این جوامع فقط میتوان صدای دیکتاتورها را شنید که گویا دارای خصیصهها و خرد فراانسانیاند و توده مردم باید بدون چون و چرا از خواستها و اوامر آنها پیروی کند. ایران نیز پس از رویش و سرکوب «جنبش سبز» که جنبش قشر میانی جامعه شهری ما بود، با گامهای بزرگ بههمین سمت در حرکت است. اینک کار بهجائی رسیده است که سید علی خامنهای حتی حاضر به تحمل انتشار نوشتههای یار غار دیرین خود هاشمی رفسنجانی نیست و به دستور او سایت این سیاستمدار کهنهکار رژیم اسلامی فیلتر شد. انتخابات مجلس آینده نیز دارد همان هیبت و شمایل مجالس دوران پهلوی را مییابد که نمایندگانش را ساواک برای مردم دستچین میکرد و اینک شورای نگهبان دارد شبیه همان آش را برای «امت اسلامی» میپزد. بنابراین در دورانی که جنبش تودهای، یعنی جنبش اقشار و طبقات اجتماعی همچون آتش در زیر خاکستر پنهان است، هر کسی و هر گروه کوچکی میتواند خود را نماینده واقعی مردم ایران جا زند، برای مردم رئیسجمهور تعیین کند، خود را یگانه نماینده واقعی همه مردم ایران، طبقه کارگر، خلق کرد، خلق آذربایجان، خلق بلوچستان و خلق «الاحواز» بنامد و بهنام مردمی که حتی چنین افراد و گروهها را نمیشناسند، با دولتهای بیگانه بنشیند و برخیزد.
میگویند تجربه را تجربه کردن خطاست. یک ضربالمثل آلمانی میگویند «یک اشتباه را دو بار نمیکنند» و ضربالمثل دیگری میگوید «کسی که اشتباه خود را تکرار کند، نادان است.» اما این چهرههای سیاسی انیراننشین سازمانسازی را چندین بار تجربه کردهاند. میگویند گذشته چراغ راه آینده است، یعنی با جمعبندی از گذشته میتوان حال و آینده را بهتر ساخت. با آن که این خانمها و آقایان حتی یکبار نیز از تجربههای شکستخورده سازمانسازی خویش یک جمعبندی کوچک هم به افکار عمومی ارائه ندادهاند، باز عزم خود را جزم کردهاند تا به رهبری خود یک سازمان سراسری تازه برای همه ایرانیان مخالف رژیم جمهوری اسلامی بهوجود آورند.
پرسش آن است که خواست این چهرههای سیاسی از این کار چیست؟ چرا بخشی از ایرانیان برونمرزی ناگهان بهچنین تکاپوئی افتاده است؟ چرا بدون ارائه یک جمعبندی از نتایج سازمانسازیهای خود در گذشتهای نه چندان دور، دوباره برای ایجاد «سازمانهای سیاسی فراگیر!!!» خیز برداشتهاند و چرا این «کنفرانسها» باید در پس درهای بسته تشکیل شوند؟
پاسخ به این پرسشها زیاد سخت نیست، زیرا وضعیت رژیم اسلامی در دو سال گذشته دگرگون شده است. نخست آن که جنبش «سبز» مشروعیت مردمی رژیم را به دود هوا بدل ساخته است. دو دیگر آن که دو جناح از رژیم دچار اختلاف درونی شدهاند و در رسانههای وابسته به «بیت رهبری» حتی شایعه برکناری احمدینژاد از سوی «رهبر» هدفمندانه تبلیغ شد. سه دیگر آن که الویت سیاست «بیت رهبری» بر حذف مخالفین از حوزه قدرت سیاسی است، زیرا دیکتاتور فقط کوتولههای سیاسی را میتواند در کنار خود تحمل کند و در همین راستا تلاش میشود از شرکت هواداران احمدینژاد در انتخابات مجلس آینده جلوگیری شود. چهار دیگر آن که سازمانها و چهرههای شناخته شده جناح «اصلاحطلب» شرکت در انتخابات را تحریم کردهاند و یا آن که در آن شرکت نخواهند کرد، زیرا میدانند شورای نگهبان بهآنها امکان شرکت در انتخاباتی آزاد را نخواهد داد. بهاین ترتیب رژیم جمهوری اسلامی به رهبری بیکفایت سید علی خامنهای با گامهای بلند مشروعیت مردمی خود را از دست داده است.
در کنار بحران سیاسی درونی، رژیم اسلامی از بیرون نیز مورد هجوم همهجانبه قرار گرفته است. از یکسو حکومت بشار اسد در سوریه که مهمترین متحد سیاسی- نظامی رژیم اسلامی در منطقه است، در بحران بهسر میبرد و سرنوشت مبارزه سیاسی در این کشور هنوز ناروشن است، زیرا مهمترین نیروی مخالف سیاسی بشار اسد را نیروهای دینگرای سلفی تشکیل میدهند که با برخورداری از پشتیبانی مالی عربستان سعودی توانستهاند مبارزه مسلحانه با رژیم بعث را در این کشور آغاز کنند. در عوض اقلیتهای مسیحی، دروزی، علوی، شیعه و همچنین سکولارهای سوریه میدانند که هرگاه این نیرو بهقدرت سیاسی دست یابد، آنها را قتل عام خواهد کرد. بههمین دلیل رژیم بشار اسد هنوز از پشتیبانی نیمی از جامعه سوریه برخوردار است، وضعیتی که رژیمهای تونس، مصر و لیبی از آن برخوردار نبودند. از سوی دیگر روزی نیست که اسرائیل و متحدانش بر طبل جنگ و بمباران تأسیسات هستهای ایران نکوبند. اوباما نیز برای آن که بتواند در انتخابات ریاست جمهوری ماه نوامبر پیروز شود، به لابی یهودی هوادار اسرائیل این کشور نیازمند است و در نتیجه خواسته یا ناخواسته به دامنه تحریمها، یعنی تحریم صنعت نفت و سیستم بانکی ایران بهگونهای چشمگیر افزوده است تا با محدودسازی درآمدهای نفتی دولت ایران، این رژیم را در برابر زیادهخواهیهای امپریالیستی خود به تسلیم وادارد. در 30 ژانویه نیز قرار است وزیران خارجه کشورهای عضو اتحادیه اروپا تحریمهای مشابهای را علیه ایران تصویب کنند. محدود شدن درآمدهای نفتی از هم اکنون سایه شوم خود را بر گرده مردم ایران انداخته است. بالا رفتن بهای ارزهای خارجی، یعنی افزایش شتابان تورم و گرانی قیمتها، یعنی افزایش فقر عمومی و تهیدستتر شدن اقشار آسیبپذیر. امپریالیستها امیدوارند با تحقق این سیاست که دود آن مستقیمأ به چشم مردم ایران میرود، به دامنه نارضائیها در درون کشور افزوده شود و موقعیت درونی رژیم اسلامی لرزانتر گردد.
هر اندازه رژیم ولایت فقیه پایگاه تودهای خود را بیشتر از دست دهد، بههمان نسبت نیز مجبور است به ابعاد نظامیسازی سیاست و اقتصاد کشور بیافزاید. در گذشتهای نه چندان دور سپاه و بسیج در سرکوب جنبش «سبز» نقشی کلیدی داشتند. امروز نیز بخش بزرگی از بودجه ملی صرف ارتش و سپاه میشود تا با تولید سلاحهای مدرن بتوان اسرائیل و ایالات متحده آمریکا را از حمله نظامی به ایران بازداشت.
عامل دیگر پیروزی ایالات متحده آمریکا و کشورهای عضو ناتو در به اصطلاح «جنگهای بشردوستانه» است که نخست در یوگسلاوی، سپس در سودان و به تازهگی در لیبی با موفقیت تجربه شد. امپریالیسم جهانی میتواند منافع منطقهای خود را در پس پرده «دفاع از حقوق شهروندی» پنهان سازد و بهنام «حقوق بشر» به جنگ دولتهای
۱۳۹۰ بهمن ۲۹, شنبه
تجربههای شکست خورده سازمانسازی در انیران،
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر