ارزیابی قدرت جهانی آمریکا در دوره ریاست جمهوری ترامپ: نوشته: جیمز پتراس، گردان:آمادور نویدی
با تاکتیکهای قلدری،«قدرت جهانی» آمریکا پیشرفت نمیکند. پروژه های (کسب) قدرت به تنهایی، شکست خورده اند – آنها نیازمندند که محدودیتهای واقعی اقتصادی و خسارات ناشی از جنگهای منطقه ای به رسمیت شناخته شوند… آمریکا هنوز یک قدرت جهانی باقی مانده است. اما برخلاف گذشته، جهت «ساختن آمریکای قدرتمند»، فاقد پایگاه صنعتی است. صنعت تابع امور مالی است؛ و نوآوری های تکنولوژیکی جهت افزایش باروری با کارگر ماهر مرتبط نیستند. ترامپ متکی به تحریم هاست ، اما آنها جهت تضعیف قدرتمندان منطقه ای شکست خورده اند. تحریم ها ممکنست که دسترسی به بازارهای آمریکا را موقتاً کاهش دهد، اما ما مشاهده کرده ایم که شرکای تجاری جدیدی جایگزین آنها می شوند.
ارزیابی قدرت جهانی آمریکا در دوره ریاست جمهوری ترامپ
نوشته: جیمز پتراس
برگردان: آمادور نویدی
قدرت جهانی آمریکا: دوره ترامپ: یک ارزیابی
مقدمه:
قدرت جهانی آمریکا در دوره ریاست جمهوری ترامپ، منعکس کننده تداوم و تغییراتیست که سریعاً و عمیقاً در سراسر جهان آشکار میشوند و بر موقعیت واشنگتن تأثیر میگذارند.
REPORT THIS AD
ارزیابی پویایی قدرت جهانی آمریکا، مشکل پیچیده ایست که نیازمند بررسی با ابعاد چندگانه است.
ما بررسی خود را از طریقههای زیر آغاز میکنیم:
(۱) –اصولی را مفهومسازی میکنیم که ساخت امپراتوری، بویژه پایگاههای قدرت و تغییرات پویا در روابط و ساختارهایی را دیکته میکنند که موقعیت کنونی و آینده آمریکا را شکل میدهد؛
(۲)- شناسایی حوزه های نفوذ و قدرت، رشد و کاهش آنها؛
(۳)- بررسی مناطق درگیری و رقابت؛
(۴)-رقابتهای اصلی و فرعی؛
(۵) – روابط پایدار و متغیر بین مراکز قدرت موجود و روبه رشد؛
(۶) –پویایی داخلی که به قدرت نسبی مراکز رقابت قدرت جهانی آمریکا شکل میدهد؛
(۷) – بی ثباتی رژیمها و دولتهایی که بدنبال حفظ و گسترش قدرت جهانی آمریکا هستند.
مفهوم سازی قدرت جهانی
قدرت جهانی آمریکا براساس چندین واقعیت مهم ساخته شده است. اینها عبارتند از: پیروزی آمریکا در جنگ جهانی دوم، پیشرفت متعاقب موقعیت اقتصادی و برتری نظامی آن در پنج قاره جهان.
آمریکا از طریق مجموعه ای از پیمانها (در اروپا از طریق ناتو؛ در آسیا از طریق رابطه هژمونیک خود با ژاپن، کره جنوبی، فیلیپین و تایوان و همچنین استرالیا و نیوزیلند در اقیانوسيه؛ در آمریکای لاتین از طریق رژیمهای دست نشانده سنتی؛ و در آفریقا از طریق حاکمان نواستعماری تحمیل شده پس از استقلال)، برتری خود را به پیش برد.
قدرت جهانی آمریکا از طریق محاصره اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و چین، تضعیف اقتصاد آنها و شکست متحدان نظامی آنها از طریق جنگهای منطقه ای ساخته شد.
برتری اقتصادی و نظامی جهانی پساجنگ جهانی دوم، متحدان را مطیع ساخت و قدرت جهانی آمریکا را تثبیت کرد، اما این در روابط سُلطه، پایه های تغییرات تدریجی آغاز شد.
قدرت جهانی آمریکا سهمگین است، اما در طول زمان و مکان در معرض تغییرات اقتصادی و نظامی قرار گرفت.
حوزه های قدرت آمریکا: گذشته و حال
قدرت جهانی آمریکا از فرصتها بهره برداری نمود، اما در ابتدا، بویژه در کره، هندوچین و کوبا متحمل شکستهای نظامی شد. حوزه های قدرت آمریکا به وضوح در اروپای غربی و آمریکای لاتین بودند، اما در اروپای شرقی و آسیا میجنگید.
مهمترین پیشروی قدرت جهانی آمریکا با فروپاشی و تجزیه اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی(تخریب شوروی – م)، دولتهای دست نشانده اروپای شرقی، و همچنین گذار چین و هندوچین به سرمایه داری، طی سالهای ۱۹۸۰ اتفاق افتاد.
ایدئولوگهای آمریکا فرارسیدن امپراتوری تکقطبی و فارغ از محدودیتها و چالشها به قدرت جهانی و منطقه ای خود را اعلام نمودند. آمریکا به سوی تسخیر دشمنان پیرامونی پرداخت. واشنگتن ابتدا یوگسلاوی و سپس عراق را نابود کرد – آنها را به ایالت های کوچک تجزیه نمود. وال استریت گروه کثیری از ابرشرکتهای چندملیتی را جهت حمله به چین و هندوچین ترویج کرد که میلیاردها (دلار) سود از استثمار نیروی کار ارزان را به جیب زدند.
معتقدان (به) حکومت پایدار قدرت جهانی آمریکا، رؤیای یک قرن از فرمانروایی امپریالیستی آمریکا را می دیدند.
درواقع، این چشم اندازی کوتاه مدت از فاصله میان دوپرده کوتاه بود.
پایان جهان تکقطبی: رقابتهای جدید و مراکز قدرت جهانی و منطقه ای: یک مرور کلی
قدرت جهانی آمریکا منجر به آن شد که واشنگتن در چندین منطقه بسیارسخت « بیش از حد دست درازی » کند: مجموعه ای از جنگهای طولانی مدت و پرهزینه را راه اندازی نمود، بویژه در عراق و افغانستان، که سه پیامد منفی داشت: نابودی نیروهای مسلح و اقتصاد عراق که منجر به ظهور دولت اسلامی شد که اکثر کشور را بدست گرفت؛ اشغال افغانستان که منجر به ظهور طالبان و یک جنگ بیست ساله ادامه دار گشته که صدها میلیارد دلار و چندین هزار سرباز زخمی و کشته آمریکایی هزینه برداشته است؛ در نتیجه، اکثریت قریب به اتفاق مردم آمریکا نگاهی منفی نسبت به جنگها و ساخت امپراتوری دارند.
زمانی غارت و غلبه بر روسیه توسط آمریکا به پایان رسید که پرزیدنت پوتین جانشین دولت دست نشانده یلتسین شد. روسیه صنعت، علم، فن آوری و قدرت نظامی خود را بازسازی کرد. جمعیت روسیه استانداردهای زندگی خود را بهبود بخشید.
با بازیابی استقلال و پیشرفت تسلیحات نظامی روسیه، آمریکا قدرت نظامی جهان تکقطبی خود را ازدست داد. با این وجود، واشنگتن یک کودتا را تأمین مالی نمود که تقریباً دوسوم اوکراین را ضمیمه کرد. آمریکا «دولت های کوچک» تجزیه شده از یوگسلاوی را در ناتو ترکیب کرد. اما روسیه با ضمیمه کردن کریمه و تأمین یک دولت کوچک در مجاورت گرجستان مقابله به مثل کرد.
چین تهاجم اقتصادی ابرشرکتهای چندملیتی آمریکایی را به تجربیات آموزشی جهت ساخت اقتصاد ملی و پلاتفرم صادراتی خود مبدل ساخت که کمک کرد و منجر به آن شد که چین به یک حریف و رقیب اقتصادی برای آمریکا تبدیل شود.
ساخت امپراتوری جهانی آمریکا در آمریکای لاتین متحمل شکستهای بزرگی شد که ناشی از باصطلاح اجماع واشنگتن است. تحمیل سیاستهای نئولیبرال، اقتصادهای آنها را خصوصی و غارت کرد، طبقه کارگر و متوسط را فقیر ساخت، و باعث برانگیختن مجموعه ای از شورشهای توده ای و رشد جنبشهای اجتماعی رادیکال و ایجاد دولتهای چپ – مرکز گشت.
امپراتوری آمریکا حوزه های نفوذ خود را در برخی از مناطق (چین، روسیه، آمریکای لاتین و خاورمیانه) از دست داد، اگرچه نفوذ خود را در میان نخبگان در مناطق رقابت حفظ نمود و حتی جنگهای امپریالیستی جدیدی در ناحیههای تحت رقابت براه انداخت. مهمتر از همه، آمریکا از طریق نیروهای نیابتی مسلح خود به رژیمهای مستقل در لیبی، سوریه، ونزوئلا، سومالی و سودان حمله کرد.
تغییراز جهان تکقطبی به جهان چندقطبی و ظهور تدریجی رقبای منطقه ای منجر به آن شد که استراتژیستهای جهانی آمریکا در استراتژی خود تجدیدنظر کنند. سیاستهای تهاجمی رژیم ترامپ زمینه را جهت تقسیم سیاسی در درون رژیم و در میان متحدان فراهم ساخت.
همگرایی و تفاوت های اوباما و ترامپ در جهت ساخت امپراتوری
در دهه دوم قرن ۲۱، چندین صف بندی قدرت جهانی جدید پدید آمد: چین به رقیب اصلی اقتصادی برای قدرت جهانی و روسیه چالشگر نظامی بزرگی نسبت به برتری نظامی آمریکا در سطح منطقه ای تبدیل شده اند.آمریکا جانشین امپراتوری استعماری سابق اروپایی در آفریقا شد. حوزه نفوذ واشنگتن بویژه در شمال و جنوب صحرای آفریقا: کنیا، لیبی، سومالی و اتیوپی گسترش یافت. ترامپ قدرت نفوذ در خاورمیانه، یعنی مصر، عربستان سعودی، امارات و اردن را کسب کرد.
اسرائیل نقش عجیب و غریب خود را حفظ کرد، و آمریکا را به عنوان حوزه نفوذ خود تبدیل کرد.
اما آمریکا برای حوزه نفوذ در لبنان، سوریه، ایران، عراق و الجزایر مواجه با رقبای منطقه ای شد.
در جنوب آسیا، آمریکا برای حوزه نفوذ از چین، هند، افغانستان و پاکستان مواجه با رقابت است.
در آمریکای لاتین، تغییرات حاد و ناگهانی در حوزه های نفوذ، معمولی بود. نفوذ آمریکا بین سالهای ۲۰۰۰-۲۰۱۵ کاهش یافت و از سال ۲۰۱۵ تاکنون بهبود یافته است.
صف بندی های قدرت امپریالیستی تحت ریاست جمهوری ترامپ
رئیس جمهور ترامپ با چالشهای پیچیده جهانی، منطقه ای و سیاسی و اقتصادی داخلی روبروست.
ترامپ بسیاری از سیاستهایی را دنبال کرد و عمیقتر ساخت که توسط سیاستهای اوباما و کلینتون در ارتباط با کشورها و مناطق دیگر راه اندازی شده بودند. بااینحال، ترامپ همچنین سیاستهای اسلاف خود را رادیکالیزه کرد و/ یا متوقف نمود. او همزمان چاپلوسی و تهاجم را ترکیب کرد.
ترامپ هیچوقت محدودیت های قدرت جهانی آمریکا را به رسمیت نشناخت. همانند سه رئیس جمهور قبلی، او بر این عقیده اصرار دارد که دوره گذار جهان تکقطبی امپراتوری را میتوان دوباره تحمیل کرد.
ترامپ نسبت به روسیه، رقیب جهانی، سیاست « به عقب برگرداندن» را اتخاذ کرده است. ترامپ تحریم های اقتصادی را با این «امید» استراتژیک تحمیل نمود، که با فقیر کردن روسیه، بخشهای مالی و صنعتی آن را تخریب کند که مجبور به تغییر رژیم شود و بتواند مسکو را به یک دولت دست نشانده تبدیل سازد.
ترامپ در ابتدای مبارزات انتخاباتی خود با خیال سازش به کمک جهت کسب و کار با پوتین لاس زد. بااینحال، انتصابات فوق خصمانه ترامپ و اپوزیسیون داخلی بزودی او را بسوی یک استراتژی بشدت نظامی برگرداند، و توافقات نظامی – از جمله هسته ای – را به نفع ارتقاء گسترش نظامی رد کرد.
در ارتباط با چین، ترامپ با یک رقیب پویا و پیشرفته تکنولوژیکی مواجه است.
ترامپ به یک «جنگ تجاری» متوسل شد که از «تجارت» فراتر رفته است تا با جنگ، ساختار اقتصادی و روابط اجتماعی پکن را محاصره کند. رژیم ترامپ تحریم ها را تحمیل نموده و تهدید به بایکوت تمام صادرات چین کرده است.
ترامپ و تیم اقتصادی او خواستار آنند که چین تمام صنعت تحت حمایت دولت را خصوصی سازد و ملی زدایی کند. آنها خواهان آنند که بطور یکجانبه قدرت تصمیم گیری داشته باشند که چه زمانی نقض قوانین آمریکا صورت گرفته و قادر به تحریم های مجدد و بدون رایزنی باشند. ترامپ خواستار آن است که تمام توافقات تکنولوژیکی، بخشهای اقتصادی و نوآوری های چین در معرض دید، باز و به نفع کسب و کار آمریکا باشند. به عبارت دیگر، ترامپ خواهان پایان حاکمیت و توقف پایه های ساختاری چین برای قدرت جهانی است. آمریکا به «تجارت» محض علاقه ای ندارد- آمریکا خواهان بازگشت به فرمانروایی امپراتوری بر یک چین مستعمره است.
رژیم ترامپ مذاکرات و برسمیت شناختن رابطه شراکت در قدرت را رد کرده است: او رقبای جهانی خود را به عنوان دست نشانده بالقوه درنظر میگیرد.
ناگریر، استراتژی رژیم ترامپ هرگز در مذاکرات بر روی هرگونه موضوع اساسی به هیچ توافق پایداری نخواهد رسید. چین دارای یک استراتژی موفق جهت قدرت جهانی ست که با ۶ تریلیون دلار در سطح جهانی پروژه توسعه جاده و کمربند را ساخته، که ۶۰ کشور و چندین منطقه را به یکدیگر وصل میکند. پروژه جاده و کمربند، بنادر دریایی، سیستمهای راه آهن و هوایی را ساخته و صنایعی را بهم متصل میکند که توسط بانکهای توسعه تأمین مالی شده اند.
درمقابل،بانکهای آمریکایی صنعت را استثمار کرده اند، سفته بازی میکنند و در درون مدارهای مالی بسته، فعالیت مینمایند. آمریکا تریلیون ها دلار جهت جنگها، کودتاها، تحریم ها و دیگر فعالیتهای انگلی هزینه میکند که هیچ ربطی با رقابتهای اقتصادی ندارند.
متحدان رژیم ترامپ در خاورمیانه، یعنی عربستان سعودی و اسرائیل، متحدان انگلی هستند که حفاظت میخرند و باعث تحریک جنگهای پرهزینه میشوند.
اروپا درباره افزایش صادرات صنعتی چین شکایت میکند، اما واردات کالاهای مصرفی خود را نمیبیند. با اینحال، اتحادیه اروپا قصد دارد که در برابر تحریمهای ترامپ که منجر به بن بست میشود، مقاومت کند.
نتیجه گیری
تازه ترین دوره اوج قدرت جهانی آمریکا، دهه بین سالهای ۱۹۸۹-۹۹، شامل کاهش قدرت و متوسل شدن کنونی آن به جنگهای تجاری، تحریم ها و تهدیدات هسته ای است.
در طول هفت دهه گذشته، ساختار قدرت جهانی آمریکا تغئیرکرده است. ساختمان امپراتوری جهانی آمریکا با فرماندهی آمریکا جهت بازسازی اقتصاد اروپای غربی و جایگزینی امپراتوریهای انگلیس، فرانسه، پرتغال و بلژیک در آسیا و آفریقا آغاز گشت.
امپراتوری از طریق ابرشرکتهای چندملیتی آمریکایی در آمریکای جنوبی گسترش یافت و رخنه کرد. با اینحال، نظربهاینکه آمریکا شاهد مقابله ناموفق با جنبشهای رهائیبخش ملی در کره، هندوچین، کشورهای جنوب آفریقا (آنگولا، کنگو، و غیره) و کارائیب (کوبا) بود، ساخت امپراتوری آمریکا پروسه ای مستقیم نبوده است. در اوایل سالهای ۱۹۶۰، آمریکا جایگزین رقبای اروپایی خود شد و باموفقیت آنها را به عنوان متحدان مطیع خود ترکیب نمود.
رقبای اصلی واشنگتن در حوزه های تحت نفوذ حزب کمونیست چین و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالستی با متحدان خود در میان دولتهای دست نشانده و انقلابیون خارج از کشور بودند.
پیروزیهای معماران امپراتوری آمریکا منجر به تغییر رقبای کمونیست و ملی گرای آنها به حریفان سرمایه داری نوپا شد.
در یک کلام، سُلطه آمریکا منجر به ایجاد رقبای سرمایه داری، بویژه در چین و روسیه شد.
متعاقباُ، پس از شکستهای نظامی و جنگهای طولانی مدت آمریکا، قدرتهای منطقه ای در خاورمیانه، شمال آفریقا، جنوب آسیا و آمریکای لاتین بسط و توسعه یافتند. بلوک های منطقه ای با دست نشاندگان آمریکا جهت کسب قدرت به رقابت پرداختند.
تنوع مراکز قدرت منجر به جنگهای جدید و پرهزینه گشت. واشنگتن کنترل انحصاری بازارها، منابع و اتحاد ها را از دست داد، و رقابت حوزه های قدرت آمریکا کاهش یافتند.
رژیم ترامپ برای مقابله با این محدودیتها بر قدرت جهانی آمریکا و جهت بازیابی سلطه آمریکا، یک استراتژی طراحی کرد – و توانایی محدود و ساختار سیاسی، اقتصادی و روابط طبقاتی آمریکا را نادیده گرفت.
چین فنآوری آمریکا را فرا گرفت و بدون پیروی از مراحل قبلی، پیشرفتهای جدیدی بدست آورد.
روسیه از ضررها و تحریمها بهبود یافت و روابط تجاری جایگزین را تأمین نمود که با چالش های جدید امپراتوری جهانی آمریکا مقابله نماید. رژیم ترامپ یک «جنگ تجاری پایدار»، اما بدون متحدان پایدار را براه انداخت. بعلاوه، او موفق به تضعیف شبکه زیربنای جهانی چین نشد؛اروپا خواستار ورود و تضمین حفظ خودمختاری به معاملات تجاری با چین، ایران و روسیه شد.
ترامپ بسیاری از قدرتهای منطقه ای را که تهدیدات او را نادیده گرفته اند، تحت فشار قرار داده است.
آمریکا هنوز یک قدرت جهانی باقی مانده است. اما برخلاف گذشته، جهت «ساختن آمریکای قدرتمند»، فاقد پایگاه صنعتی است. صنعت تابع امور مالی است؛ و نوآوری های تکنولوژیکی جهت افزایش باروری با کارگر ماهر مرتبط نیستند.
ترامپ متکی به تحریم هاست ، اما آنها جهت تضعیف قدرتمندان منطقه ای شکست خورده اند. تحریم ها ممکنست که دسترسی به بازارهای آمریکا را موقتاً کاهش دهد، اما ما مشاهده کرده ایم که شرکای تجاری جدیدی جایگزین آنها می شوند.
ترامپ در آمریکای لاتین موفق به کسب رژیمهای دست نشانده ای شده است، اما موفقیتها متزلزل و برگشت پذیرند.
تحت رژیم ترامپ، کسب و کار های بزرگ و بانکداران، قیمتهای سهام بازار و حتی نرخ رشد تولید ناخالص داخلی را افزایش داده اند، اما او با بی ثباتی سیاسی شدید داخلی و سطوح بالای ناراحتی در میان شاخه هایی از دولت مواجه است. در تعقیب وفاداری نسبت به صلاحیت، منصوبین ترامپ منجر به صعود مقامات کابینه ای شده اند که بدنبال استفاده یکجانبه از قدرتی هستند که آمریکا دیگر فاقد آن است.
الیوت ابرامز میتواند با معافیت از مجازات، دویست و پنجاه هزار نفر از مردم آمریکای مرکزی را قتلعام کند، اما او در تحمیل قدرت آمریکا بر ونزوئلا و کوبا شکست خورده است. پومپئو میتواند کره شمالی، ایران و چین را تهدید کند، اما این کشورها اتحادهای خود را با رقبا و حریفان آمریکا تقویت میکنند. بولتون میتواند منافع اسرائیل را به پیش ببرد، اما مکالمات آنها در یک کیوسک تلفن انجام میگیرد- که فاقد پژواک هیچ یک از قدرتهای جهانی است.
ترامپ برنده انتخابات ریاست جمهوری شد، و امتیازات برخی از کشورها را تضمین کرده است، اما او متحدان منطقه ای و دیپلوماتیک آمریکا را منزوی کرده است. ترامپ ادعا میکند که او آمریکا را قدرتمند میسازد، اما او به توافقات تجاری چندجانبه استراتژیک سودآور صدمه زده است.
با تاکتیکهای قلدری، «قدرت جهانی» آمریکا پیشرفت نمیکند. پروژه های (کسب) قدرت به تنهایی، شکست خورده اند – آنها نیازمندند که محدودیتهای واقعی اقتصادی و خسارات ناشی از جنگهای منطقه ای به رسمیت شناخته شوند.
درباره نویسنده:
جیمز پتراس، استاد بارتل (بازنشسته) جامعه شناسی در دانشگاه بینگهامتون، نیویورک است.
آدرس سایت اینترنتی:
برگردانده شده از:
US Global Power: The Trump Period: An Assessment, By:James Petras
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر