۱۳۹۴ آبان ۱۲, سه‌شنبه



به سوی واژگونی وضعیت در خاور نزدیک
تی یری میسان

Vers un renversement de situation au Proche-Orient
par Thierry Meyssan
دوران «بهار عرب» به پایان خود نزدیک می شود. از این پس کاخ سفید و کرملن در حال ترسیم مجدد «خاورمیانۀ بزرگ» هستند. با این وجود توافقاتی که پیش از مداخلۀ نظامی روسیه در سوریه صورت گرفته به دلیل تحولی که در توازن نیروها روی داده می تواند تغییر کند. هیچ علتی وجود ندارد که مسکو ثبات سوریه را بپذیرد و تجزیۀ ترکیه و عربستان سعودی را که در شرف وقوع است ندیده بگیرد. در هر صورت، تحولاتی که اعلام شده داده های پنج سال گذشته را تغییر خواهد داد. اغلب قدرت هائی که در این کارزار شرکت داشتند می کوشند تا پیش از دیگران در حزب همیشه پیروزمند باد ثبت نام کنند.
شبکۀ ولتر | دمشق (سوریه) | 2 نوامبر 2015
http://www.voltairenet.org/squelettes/elements/images/ligne-rouge.gif

رسانه های در تمام کشورها بیشتر در پی رصد کردن موضع گیری دولت هایشان در منازعات خاور نزدیک هستند بی آن که از گفتگوهای کلی بین کاخ سفید و کرملن مطلع باشند (1)، در نتیجه به تعبیر و تفسیر رویدادهای ثانوی می پردازند. برای روشن ساختن تشویش های دیپلماتیک کنونی، باید به توافقات ایالات متحده و روسیه در سپتامبر گذشته بازگردیم.
بخش رسمی این توافق به تنظیم روسیه طی پرونده ای در 29 سپتامبر به شورای امنیت سازمان ملل متحد تحویل داده شد(2).
این پرونده مشخص می کند که برای برقراری صلح و ثبات در آفریقای شمالی و در خاور میانه : 1) باید و کافی خواهد بود که قطعنامه های شورای امنیت به کار بسته شود — موضوعی که مستلزم بازپس نشینی اسرائیل به مرزهای 1967 است — و 2) مبارزه علیه ایدئولوژی تروریست — یعنی در عین حال علیه برادران مسلمان که توسط بریتانیا ایجاد شده و به پشتیبانی ترکیه، و علیه وهابیتی که عربستان سعودی مبشر آن بوده است —.
در آغاز پیشبینی شده بود که روسیه در 30 سپتامبر در شورای امنیت قطعنامه ای را در این راستا به تصویب رساند. با این وجود، ایالات متحده ساعتی پیش با این طرح مخالفت کرد (3). در نتیجه سرگئی لاوروف که ریاست جلسه را به عهده داشت طرح روسیه را مطرح نکرد. این رویداد مهم تنها می تواند به عنوان عدم توافق تاکتیکی تعبیر شود که نمی بایستی از توافق استراتژیک جلوگیری کند.
20 اکتبر، رئیس جمهور ولادیمیر پوتین به همراهی وزرای دفاع  و امور خارجه، دبیر اول شورای عمومی روسیه برای امنیت ملی و رئیس سرویس های مخفی روسیه از هم قطار سوری خود، بشار اسد در کرملن استقبال به عمل آورد. گفتگوی آنها به کاربست طرح روسیه و ایالات متحده به انضمام بیانیۀ 30 ژوئن 2012 در ژنو مرتبط می شد(4). رئیس جمهور بشار اسد اظهار داشت که در حال اجرای مفاد بیانیه است و به ویژه احزاب سیاسی مخالف که  درخواستشان مطابق بر طرحی که در بیانیه ترسیم شده بوده را در دولت جای داده، یعنی طرحی که ارگان دولت موقت (یا دولت دوران گذار) را ممکن می سازد.
وقتی هر دو کشور مطمئن شدند که برداشت یکسانی از متن بیانیۀ ژنو دارند، روسیه و ایالات متحده تصمیم گرفتند که کشورهای مخالف یعنی ترکیه، عربستان سعودی و فرانسه را به همکاری با این طرح وادار کنند. با آگاهی به این امر که موضع گیری فرانسه بر اساس منافع واقع گرا نیست و صرفاً در پی فانتسم استعماری و روی بزهکاری با پول عربستان سعودی و ترکیه بنا شده است (5)، کاخ سفید و کرملن تصمیم گرفتند روی منشأ اصلی مشکل متمرکز شوند و تنها به مورد ترکیه و عربستان سعودی بپردازند. بر این اساس، در 23 اکتبر، جان کری و سرگئی لاوروف هم قطاران ترک و سعودی خود را در وین ملاقات کردند. ولی هیچ متنی در مورد این ملاقات منتشر نشد. با این وجود بنظر می رسد که روسیه هر دو هم قطار خود را تهدید کرده بی آن که ایالات متحده برای دفاع از آنها واکنش نشان داده باشد.
سراسیمه از توافق روسیه و ایالات متحده علیه ترکیه و عربستان سعودی، فرانسه گردهمآئی برای صرف شام در پاریس را تدارک دید، و نه یک گردهمآئی دیپلماتیک. آلمان، عربستان سعودی، امارات متحدۀ عرب، ایالات متحده، ایتالیا، اردن، قطر، بریتانیا و ترکیه بی آن که تصمیمی دربارۀ سرنوشت سوریه گرفته باشند. استاندارد این گردهمآئی همگن « دوستان سوریه » (میکرو گروه) بود، به جز مصر که مخفیانه به اردوی سوریه پیوسته است. ولی دعوت اجباری ایالات متحده روی این گردهمآئی وزن سنگینی داشت. در این مورد نیز هیچ متنی منتشر نشد.
سرانجام، در 30 اکتبر، ایالات متحده و روسیه وسیعترین گردهمآئی را تشکیل دادند که شامل تمام شرکت کنندگان در دو گردهمآئی پیشین می شد به علاوۀ مصر، چین، عراق، ایران، لبنان، عمان، اتحادیۀ اروپا و سازمان ملل متحد. اگر رسانه ها با وجد خاصی از حضور ایران یاد کردند که از آغاز جنگ از هر گونه تصمیمی و گفتگوئی حذف شده بود، ولی به بازگشت مصر با مارشال سیسی  بخاطر کشف مخازن نفتی جدید به صحنۀ بین المللی اعتنائی نکردند که پیش از این توسط فرانسه حذف شده بود. به همین گونه به غیبت اسرائیل به عنوان قدرت منطقه ای نیز اشاره ای نداشتند. نکتۀ آخری می تواند به این شکل توضیح داده شود که دولت عبری در اهداف جنگی اش از پیش تضمین هائی برای ایجاد دولت استعماری در شمال سوریه به دست آورده بود.
شرکت کنندگان همه دعوت شدند بیانیۀ نهائی را امضا کنند و تنها روسیه و ایران بودند که این بیانیه را پخش کردند (6). و روشن است که چنین امری شکست شاهین های ایالات متحده را نشان می دهد. در واقع، در هشتمین مورد فرموله شده در این بیانیه، مشخص شده است که « فرایند سیاسی » — و نه « فرایند گذار » — توسط سوری ها هدایت خواهد شد، سوریه در تعلق سوری ها بوده و این مردم سوریه هستند که برای آیندۀ کشورشان تصمیم خواهند گرفت (7). این فرمول پروندۀ فلتمن Feltman را قاطعانه منفعل می سازد که طی بیش از سه سال گذشته هدف اصلی شاهین های ایالات متحده، فرانسوی ها، ترک ها و سعودی ها بود : یعنی تسلیم تمام و کمال و بی قید و شرط جمهوری عرب سوریه (8).
طرح ایالات متحده با وجود توافق با روسیه ادامه دارد
در ادامۀ رویدادها از دیدگاه منطقی می بایستی ترکیه، عربستان سعودی و فرانسه می بایستی تبعیت کنند، کاری که صورت خواهد گرفت و البته در عین حال اهداف اولیه ایالات متحده نیز پی گیری خواهد شد. برای ترکیه، انتخابات قانونگذاری در اول ماه نوامبر به هر نتیجه ای برسد و به ویژه در صورت پیروزی حزب عدالت و توسعه (9)، جنگ داخلی فراگیر خواهد شد (10) و تا تجزیۀ کشور به دو بخش ادامه می یابد، سپس ادغام کردستان ترکیه، کردستان عراق و بخشی از سرزمین عرب سوریه که در اشغال کردهای سوریه و ایالات متحده می باشد.
از این پس یگان های مدافع خلق (کردهای سوریه) و ایالات متحده بخشی از سرزمین عرب در شمال سوریه را اشغال کرده اند. یگان های مدافع خلق تا همین یک ماه پیش از دمشق اسلحه و پول دریافت می کردند، ولی حالا علیه جمهوری عرب سوریه موضع گرفته اند. مبارزان کرد دهکده ها را تصرف می کنند و با اخراج آموزگاران کردستانی سازی اجباری مدارس را به اجرا گذاشته اند. زبان کردی که به شکل محاوره ای در مدارس تدریس می شد به عنوان تنها زبان و به شکل اجباری به اجرا گذاشته شده است. مبارزان جمهوری عرب سوریه، به ویژه آشوری ها مجبور شده اند که با اسلحه در مقابله با هم وطنان کرد از مدارس خودشان دفاع کنند.
شاه سلمان عربستان سعودی به سهم خود مجبور است شکستش در یمن را تحمل کند، کشور همسایه ای را که برای پشتیبانی از یک رئیس جمهور فراری اشغال کرده بود، در واقع هدف اصلی اش بهره داری مشترک با اسرائیل از منابع نفت « ربع الخالی »  بود (11). به شکل پی در پی، امارات متحدۀ عرب و مصر از این اتحادیه خارج شدند. امارات متحدۀ عربی پس از تحمل تلفات سنگین بین افسرانشان، و مصری ها با مخفی کاری بیشتر عملیات نظامی را به اسرائیلی ها واگذار کردند. حوثی ها (جنبش انصارالله که به جریان حوثی نیز شهرت دارند، و بیشتر آنها را شباب المؤمنین می نامند و جریان سیاسی نظامی شیعیان زیدی یمن را تشکیل می دهند) که زیرا بمباران به سوی شمال رانده شده بودند، چندین بار وارد عربستان سعودی شدند و در آنجا پایگاه های نظامی نیروی هوائی و تجهیزاتشان را مورد تخریب قرار دادند. سربازان سعودی که تقریباً تماماً خارجی هستند و زیر پرچم سعودی خدمت می کنند، به شکل گسترده از مأموریت هایشان دست کشیدند و پادشاه مجبور شد فرمانی علیه ترک پست ها را اعلام کند. عربستان سعودی برای اجتناب از مصیبت نظامی متحدین تازه ای برای خود دست و پا کرد. لنگ لنگان و با جرینگ جرینگ صدای سکه و پول از سنگال 6000 مرد جنگی و از سودان 2000 سرباز وارد میدان شدند. موریتانی در ارسال مستشار تردید کرد. شاه سرانجام به شرکت خصوصی آکادمی دهم (بلاک واتر سابق ex-Blackwter) مراجعه کرد که در حال حاضر برای استخدام مزدوران مسلح در کلمبیا اقدام کرده است. این ورشکستگی را مستقیماً باید متوجه شاهزاده محمد بن سلمان بدانیم که رسماً ابتکار این جنگ را به عهده گرفته است. بر این اساس اقتدار پدرش را تضعیف می سازد، شاه سلمان در عین حال موجب نارضایتی دو قبیلۀ دیگر شده است که از قدرت محروم مانده اند. قبیلۀ شاه عبدالله قدیمی و شاهزاده بندر. در واقع این جنگ می بایستی به تقسیم ارث و ثروت بین سه قبیله بیانجامد و سرزمین بین سه دولت تقسیم شود.
تنها پس از این منازعات جدید هست که صلح باید به منطقه بازگردد، بجز در بخش عرب اشغالی توسط کردستان جدید، که به عنوان نقطۀ تمرکز تضادها و منازعات منطقه ای بجای فلسطین فراخوانده شده است.
ولی آیندۀ چنین داستانی نامطمئن بنظر می رسد. زیرا واژگونی توازن نیروها بین واشنگتن و مسکو (12) می تواند توافقات را تغییر دهد.
موش ها کشتی را ترک می کنند
در حالی که بد بازی کن ها بی آن که تردیدی بخودشان راه دهند در مورد مداخلۀ نظامی روسیه در سوریه می گویند مسکو به نتیجۀ مطلوب خود دست نخواهد یافت، جهاد طلبان به عراق و ترکیه می گریزند. فرماندۀ ستاد فرماندهی ایالات متحده ژنرال جوزف دانفورد  Joseph Dunford در 27 اکتبر طی سخنرانی در سنا اعلام کرد که از این پس جنگ افزارها به نفع جمهوری عرب سوریه حرف می زنند (13). و فرماندۀ ارشد ناتو ژنرال فیلیپ بریدلاو Philip Breedlove در 30 اکتبر طی مصاحبۀ مطبوعاتی در پنتاگون اعلام کرد که بی آن که موضوع را به شکل مبالغه آمیزی مطرح کرده باشیم وضعیت هر روز تحول می یابد و از این پس امنیت اروپا در تهدید قرار گرفته است (14).
باید بپذیریم که اتحاد بین طرفداران هرج و مرج و تجدید استعمار نه تنها در سوریه بازی را باخته بلکه حتی خود اتحادیۀ آتلانتیک تسلط جهانی خود را از دست داده است. به همین علت دست پاچگی بین مقامات عالی رتبه، بسیاری از آنها به این نتیجه رسیده اند که وقت آن رسیده است که به صلح دست یابیم، یعنی واکنشی که نشان می دهد که تا اینجا به شکل دیگری فکر می کردند.
تغییر جبهه ای که در رابطه با سوریه می بینیم نخستین نتایج نقش بین المللی جمهوری اسلامی ایران و فدراسیون روسیه است. دو بازیگری که رسانه های غربی تا همین چهار ماه پیش آنها را به عنوان عناصر کاملاً منزوی که با مشکلات اقتصادی عظیمی دست و پنجه نرم می کنند معرفی می کردند، دو قدرتی که از این پس باید به عنوان نخستین قدرت های نظامی تلقی کنیم، ایران به عنوان قدرت منطقه ای و روسیه در سطح جهانی. دومین نتایج حفظ رئیس جمهور بشار اسد است که از پنج سال پیش دائماً اعلام می کردند که «باید برود».
در این وضعیت، تبلیغات جنگ به شکل خدشه ناپذیری ادامه دارد و مدعی می شوند که بمباران های روسیه نیست که شهروندان را به قتل می رساند، بلکه ارتش سوریه است که آنها را بمبران می کند، این اتهامات از سوی مولد اصلی سازمان های تروریستی یعنی اخوان المسلمین از طریق دیدبان حقوق بشر سوریه (مستقر در لندن) مطرح شده است. و یا علاوه بر این مدعی شده اند که روسیه برای گفتگو عجله دارد زیرا این مداخلات نظامی برایش گران تمام می شود — گوئی طی دوران آماده سازی طولانی نیروهایش به فکر تأمین بودجه نبوده است — این جماعت ها هیچ گاه در اختراعاتشان کم نمی آورند، رئیس سازمان سیا جان برنان John Brennan به سهم خودش گفته است که رئیس جمهور پوتین برای رها کردن رئیس جمهور بشار اسد آماده شده در حالی که چند روز پیش رئیس جمهور ولادیمیر پوتین در باشگاه والدای  این گونه نظریات خود ساخته را مسخره آمیز دانست.
در فرانسه، قیام در سطح تمام طبقۀ سیاسی سرایت کرده است. چهار رهبر اصلی دست راستی، دومینیک دو ویلپن Dominique de Villepin، فرانسوآ فیلون François Fillon، آلن ژوپه Alain Juppé و نیکلا سرکوزی Nicolas Sarkozy هر یک به سهم خودشان اعلام کرده اند که کنار گذاشتن روسیه و نفی شکست در سوریه پوچ است. با این وجود الن ژوپه که در آغاز جنگ نقش مرکزی داشت، به ویژه با امضای قرداد سرّی با ترکیه، بعداً، در حفظ اهداف قدیمی برای سرنگونی جمهوری عرب سوریه پا فشاری کرد. از چبهۀ چپ، چندین رهبر در فکر مسافرت به دمشق هستند.
در واقع دست پاچگی در رویاروئی با تحولات قابل پیشبینی به شکل عمومی قابل رؤیت است. نیکلا سرکوزی و به همین گونه صدر اعظم پیشین آلمان زیگمار گابریل Sigmard Gabriel  با عجله به ملاقات رئیس جمهور پوتین رفته اند (15). سرکوزی از ترک اختلافات و دلگیری های گذشته دفاع کرده و می خواهد با روسیه گفتگو کند. زمان آن فرارسیده بود.
به یاد داشته باشیم :
— بیانیۀ وین در 30 اکتبر 2015 محتوای بیانیۀ ژنو 30 ژوئن 2012 را تغییر داد. «فرایند گذار» در سوریه وجود نخواهد داشت زیرا جمهوری عرب سوریه در جنگ پیروز شده است، ولی « فرایند سیاسی » زیر کنترل صندوق آرای عمومی خواهد بود.
— جنگ در سوریه باید در ماه های آینده خاتمه یابد، بجز در شمال کشور که اسرائیل و ایالات متحده سعی می کنند دولتی دست نشانده با حاکمیت کردها به وجود بیاورند.
— جنگ های تازه ای در شرف آماده سازی بنظر می رسد، ابتدا در اطراف کردستان دروغینی که به مردمانی که کرد تبار نیستند و کلونیزه شده اند، سپسس مطابق بر «ترسیم مجدد خاورمیانۀ بزرگ» که در سال 2001 طرح ریزی شد، در ترکیه و در عربستان سعودی برای تجزیۀ این کشورهای بزرگ به چندین کشور کوچک. واشنگتن برای تخریب هم پیمانانی که از او فرمانبرداری نمی کنند تردیدی بخود راه نمی دهد، در حالی که مسکو در پی برچیدن بساط اخوان المسلمین و وهابیت است.
— اپوزیسیون در فرانسه و مجموع رهبران آلمانی به روی کار آمدن فزایندۀ روسیه و ایران از یک سو و سقوط عنقریب ترکیه و عربستان سعودی از سوی دیگر پی برده اند و در پی تغییر سیاست هایشان هستند.
:ver_imprimer:>:recommander:recommander:>acebookwittereliciouseenthisiggSS
[1] « Moscou et Washington entendent refonder les relations internationales », par Thierry Meyssan, Réseau Voltaire, 5 octobre 2015.
[4] « Communiqué final du Groupe d’action pour la Syrie », Réseau Voltaire, 30 juin 2012.
[5] « Pourquoi la Allemagne veut-elle renverser la République arabe syrienne ? », par Thierry Meyssan, Réseau Voltaire, 12 octobre 2015.
[6] “Joint Statement on the outcome of the multilateral talks on Syria”, Voltaire Network, 30 October 2015.
[7] “This political process will be Syrian led and Syrian owned, and the Syrian people will decide the future of Syria”.
[8] « Deux épines dans le pied d’Obama », par Thierry Meyssan, Réseau Voltaire, 31 août 2015.
[9] « Vers la fin du système Erdoğan », par Thierry Meyssan, Réseau Voltaire, 15 juin 2015.
[10] « La Turquie en danger », par Thierry Meyssan, Réseau Voltaire, 27 juillet 2015.
[11] « Les projets secrets d’Israël et de l’Arabie saoudite », par Thierry Meyssan ; « Pourquoi l’Occident est-il silencieux sur la guerre du Yémen ? », par Martha Mundy, Traduction Alasso, Counterpunch, Réseau Voltaire, 22 juin et 4 octobre 2015.
[12] « L’armée russe affirme sa supériorité en guerre conventionnelle », par Thierry Meyssan, Réseau Voltaire, 19 octobre 2015.
[13] “Dunford Tells Senate Now is Time to Reinforce Iraqi Success Against ISIL”, Jim Garamone, DoD News, October 27, 2015.
[15] « L’Allemagne tente de se sortir du conflit syrien », par Thierry Meyssan, Al-Watan (Syrie), Réseau Voltaire, 29 octobre 2015


ترجمه توسط حمید محوی

۱۳۹۴ آبان ۱۱, دوشنبه

داعش دست پخت امپریالیسم آمریکا ووابستگانش در منطقه ، هدفی شوم ودراز مدت را در پیش دارند ، تجزیه کشورهای خاورمیانه واوراسیا
 وتبدیل آنها یه کانتونهائی مجزا از یکدیگر وزیر نظر دولت فاشیستی وصهیونیستی اسرائیل ، ایجاد جنگ وکشتار وانفجارات در مناطق اطراف روسیه وچین وبه قصد تخریب ومتلاشی کردن انها ، ودر مجموع تبدیل محیط آسیا واراسیا به مخروبه هائی که امپریالیسم آمریکا بتواند به راحتی بر این مناطق تسلط داشته باشد ، این جزء برنامه استراتژیک برژنسکی میباشد که در کتاب صفحه شطرنج خود به شرح آن پرداخته است ، تاکنون این طرح آمریکا با مقاومت ملتهای منطقه در ایران ، عراق ، افغانستان ، سوریه ، لبنان ویمن با شکست روبرو شده ودر کشورهای آسیای میانه وچین وروسیه یعنی منطقه اوراسیا نیز با بن بست روبرو شده است ، نیروهای مترقی ودر رآس آنها کمونیستها باید شدیدا با این طرح امپریالیستی مبارزه کنند ، امروز ما شاهدیم که همان جبهه جهانی دوره جنگ سرد ، در شکل تازه ای وبا حضور نیروهای ملی واستقلال طلب وبا حضور قدرتمند روسیه به اضافه کشورهای بریکس ، درحال تشکیل قطب تازه ای در جهان هستند که از مدار امپریالیسم خارج شده اند ومنبع امیدی برای بشریت مترقی وتوده های ستمکش است.

برای بدست آوردن اطلاعات کافی در این زمینه مقاله زیر را بخوانید تا بیشتر به اهداف تبهکارانه وضد انسانی امپریالیم آمریکا پی ببرید :

پروژه سی آی إ برای تجزیه چین و رابطه مشکوک میان لابی صهیونیسم و رهبانان تبت
گروههای مرتبط با لابیهای یهودیان آمریکا از بهار ۲۰۰۷ کوشش فراوانی به کار بردند تا بتوانند کشور چین را که قرار است بازیهای المپیک در آنجا برگزار شود با مشکلات بین المللی روبرو کرده و در نهایت چین را در عرصه جهانی منزوی کنند.
بر همین اساس تبلیغات گسترده ای ...در سراسر جهان در مورد جنایات و قتل عام در منطقه "دارفور" سودان به راه افتاد و اینکه اعمال این جنایات در آن منطقه به توسط دولت سودان و با کمک چین انجام می گیرد و در حقیقت هدف از این تبلیغات و اتهام چین و سودان در آنجا به دو منظور انجام می گرفت، یکم اینکه چین را منزوی کنند و دوم نقش شرکتهای نفتی غرب را که اکنون چند دهه در آنجا به فعالیت مشغولند پنهان بدارند و حوادث آن منطقه را در حد وقوع جنایت خلاصه کنند.
یکی از کسانی که در راس این تبلیغات قرار دارد "استیفن سیلبرگ" سینماگر معروف یهودی آمریکاست که مشاور فنی بازیهای المپیک بود و برای وارد آوردن "ضربه به چین" و "افشای" این کشور، از سمت خود استعفا داد.
هنوز تبلیغات گسترده در منطقه "دارفور" و اتهام چین پایان نیافته بود که در تاریخ 
۱۰/۳/۲۰۰۸ آشوب دیگری در تبت و در پایتخت آن لهاسا به وقوع پیوست و طی آن تعداد زیادی از مسلمانان شهر مورد هجوم کاهنان بودایی قرار گرفته خانه و کاشانه اشان و یکی دو مسجد در شهر دچار حریق شد و تعداد زیادی زخمی و چند نفری به قتل رسیدند.
خبرگزاری رسمی "شینخوا" در تاریخ ۱۶/۳/۲۰۰۸ گزارشی در مورد حوادث شهر مذکور در سایت خود به زبان انگلیسی انتشار داده و در آن اظهار می دارد که تجزیه طلبان در منطقه خودمختار تبت دست به شورش زده و عده ای را کشته و زخمی و خانه و مغازه های آنان را به آتش کشیدند. در گزارش آمده که طرفداران "دایلا لاما"مسلمانان ساکن شهر را بیگانه پنداشته و برای بیرون راندشان به این اعمال ضد انسانی دست زدند.
همگان به یاد دارند که طالبان زمانی که مجسمه بودا را تخریب کردند، در سراسر جهان تبلیغاتی بسیار گسترده بر علیه آنان و مسلمانان به راه افتاد و تا مدتهای مدیدی هر گونه اتهامی را به طالبان و مسلمانان وارد آورده زیرا اکنون طالبان از طلوع بندگی آمریکا بدر آمده وگرنه برای کشورهای غربی سوزانیده شدن یا تخریب مجسمه اگر به منافع آنان آسیب وارد نیاورد چندان مهم نیست وگرنه طالبان زمانی نور چشمی های اروپا و آمریکا بودند. آنان همیشه در مسائل جهانی سیاست یک بام و دو هوا را اعمال می کنند.
مدت زمانی است که کشورهای غربی با ساختن انواع فیلم های تبلیغاتی برعلیه چین و به نفع "دایلا لاما" مشغولند. آنان می کوشند ؟ دالای لاما را شخصیتی خداگونه، مقدس، منزه و طرفدار حقوق بشر و دمکراسی معرفی کنند و برعکس چین را ناقض حقوق بشر و حامل همه مفاسد. در مراسمی که به احترام دالیلاما اینجا و آنجا در پایتخت کشورهای اروپایی و آمریکا برگزار می شود بهای بلیت حضور به خدمت ایشان تا یک هزار دلار می رسد. چندی پیش کاخ سفید با دعوت از دالیلاما، از وی تجلیل به عمل آورد که مورد اعتراض کشور چین قرار گرفت. در همین مراسم کنگره آمریکا هم پیشدستی کرده و یکی از مهمترین مدالهای ایالات متحده آمریکا یعنی "مدال شهروندی" به او اعطا کرده تا بدینوسیله از "خدمات" ارزنده ایشان به حقوق بشر و برقراری صلح در جهان، قدردانی به عمل آورده باشند.
اما واقع این است که "دالیلاما" که از سالهای 
۵۰ از کشور چین خارج شده خواستار تجزیه چین است و به همین جهت تحت نام آزادی مذاهب مورد حمایت دولت آمریکا قرار گرفته است، زیرا کوشش در جهت تجزیه چین به نفع سیاستهای ضد چینی آمریکاست.
بیش از اینکه آمریکا مدال شهروندی را به دالیلاما اعطا کند، وی دوباره به اسرائیل مسافرت داشته و در مراسم یکصدمین سال هجرت دیوین بن گوریون بنیانگذار کشور اسرائیل شرکت کرده است. دولت اسرائیل نیز به تبلیغات زیادی در مورد بشردوستی "دالیلاما" دست زده است. بهنگام مسافرت دالیلاما به اسرائیل، کنسولگری چین در شهر تل آویو طی ارسال نامه ای به وزارت خارجه اسرائیل نسبت به عمل دولت اسرائیل اعتراض کرد.
علیرغم اینکه دولت اسرائیل سالانه میلیاردها دلار با کشور چین مبادله بازرگانی دارد، اما منافع استراتژیک و درازمدت اسرائیل ایجاب می کند که از دالیلاما دفاع کند، زیرا تضعیف چین در صحنه جهانی نه فقط برای اسرائیل بلکه برای تمام غرب از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است.
در شرایط جهانی فعلا که آمریکا شکستهای پی در پی در عراق، افغانستان، لبنان و فلسطین داشته است و از طرفی رشد روزافزون توسعه و اقتصاد چین، مبارزه و تضعیف این کشور از لحاظ استراتژیک بسیار مهم است. سیاستهای آمریکا، اسرائیل و اروپا را از این منظر باید ارزیابی کرد.
براساس گزارشی که نویسنده آمریکایی به نام "مایکل بارنته"تهیه کرده و رابطه تجزیه طلبان چینی را با دولت آمریکا تحلیل کرده است، دولت آمریکا سالانه مبلغ 
۷/۱ میلیون دلار به تجزیه طلبان و خشونت طلبان و مبلغ ۱۸۰ هزار دلار بودجه شخصی در اختیار دالیلاما قرار داده است. این گزارش دولت آمریکا مبنی بر مقدار بودجه پرداختی در تاریخ های ۱۵/۹/۱۹۹۸ ـ ۱/۱۰/۱۹۹۸ در مجلات لوس آنجلس تایمز و نیویورک تایمز به چاپ رسیده است. این کمکها در سال ۱۹۷۹ که میان آمریکا وچین رابطه برقرار شد متوقف و مجددا این بار تحت نام "مراکز تحقیقاتی غیرانتفاعی" و دقیقا به نام "ناآرامی های تبت" ادامه یافت.
یک محقق روسی به نام "الیاس سرسمیف" چنین می نویسد: دولت آمریکا می کوشد به طرق مختلف مردم تبت را به جنگ مسلحانه برعلیه دولت چین وادارد تا از این راه بتواند سناریویی از نوع کوسوفو در چین به وجود آورده و دولت آمریکا از طریق CIA می کوشد موقعیت سیاسی و جغرافیایی چین را در جهان تضعیف کند.
اشاره به کوسوفو در اینجا اهمیت زیادی پیدا می کند زیرا ایالت سنکیانج چین از اکثریتی مسلمان تشکیل شده و چندی پیش دولت آمریکا مصوبه ای مبنی بر "حقوق مسلمانان در چین" به تصویب رسانید و این موضوع باید مورد توجه مسلمانان قرار گرفته تا به آسانی ابزاری در دست آمریکا برای پیشبرد برنامه های استعماری خود نگردند.
● زمینه های تاریخی مسئله تبت از نظر روابط بین المللی
بسیاری از مطبوعات می کوشند تا چنین نشان دهند که گویا تبت قبل از پیروزی انقلاب چین کشور مستقلی بوده است و انقلابیون چینی پس از پیروزی در 
۱۹۴۸ این کشور مستقل را وابسته به خود کردند، باید گفت که این ادعا صحت ندارد.
حقیقت این است که تبت در هفتصد سال گذشته جزیی از خاک چین به حساب می آمده اما در جریان جنگ و درگیری میان نیروهای "چانکانچک" و حزب کمونیست در جریان جنگ داخلی چین مدتی نزدیک به دو سال منطقه تبت دارای دولتی مشخص نبود همچون کردستان عراق در زمان جنگ دوم خلیج میان عراق و آمریکا. در این دوره آمریکا کوشید تا تبت را به عنوان کشوری مستقل وارد سازمان ملل نماید اما چانکانچک علیرغم اینکه هم پیمان آمریکا بود نپذیرفت تا تبت از کشور چین جدا شود.
"سارا فلاندرز" نویسنده سوسیالیست آمریکایی می نویسد: "امپریالیسم آمریکا می کوشد تا در جبهه های مختلفی کشور چین را تضعیف و تجزیه کند.
۱) تبت
۲) تایوان 
۳) ایالت سنکیانگ که غالبا ساکنان آن مسلمانند. کوشش آمریکا در این است تا همان برنامه ای که برای تجزیه و سرکوب یوگسلاوی به کار برد در مورد چین به اجرا درآورد، آمریکا همین برنامه را برای جمهوریهای سابق شوروی در نظر دارد. شرکتهای عمده نفتی در این زمینه بیشترین کمکهای مالی را به دست اندرکاران این برنامه ها می کنند زیرا با تجزیه و تخریب این کشورها که شرکتهای نفت و گاز می توانند منابع طبیعی این کشورها را به ثمن بخس به غارت ببرند."
چرا آمریکا می کوشد تا چین را به تجزیه و جنگ بکشاند؟ رشد روزافزون اقتصاد چین و تبدیل این کشور به غول عظیمی در آسیا، پیشرفتهای عظیمی که در زمینه تکنولوژی و صنعت نصیب این کشور گردیده، افزایش بودجه نظامی چین در سال ۲۰۰۸، پیمان استراتژیک میان این کشور و روسیه، قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان و ازبکستان در چهارچوب "سازمان همکاریهای شانگهای"، رشد روزافزون مبادله تجاری میان چین و اتحادیه اروپا که سالانه میلیاردها دلار بهره نصیب بازار چین می نماید، رقابت این کشور برای به دست آوردن انرژی بویژه در کشورهای خاورمیانه نفتی، رشد مبادلات تجاری میان چین و کشورهای آفریقایی، متراکم شدن ۶۵۰/۱ میلیارد دلار، ارز آمریکایی در بانک مرکزی چین (در نظر آوریم که اگر چین این دلارها را به بازارهای جهانی سرریز کند و موجب سقوط اقتصاد آمریکا گردد) مخالفت چین در بسیاری از مسائل جهانی با آمریکا همچون، فشار بر ایران مسئله کوسوفو، "دارفور" سودان، مخالفت با تهاجم نظامی آمریکا به عراق، تسلط چین بر غالب بازارهای آسیای شرقی و اینکه این کشور به مانع بزرگی بر سر راه نفوذ ایالات متحده آمریکا و ژاپن در آسیا گردیده است.
با وجود در نظر گرفتن عوامل بالا، بدیهی است که کشور چین خطر بزرگی برای توسعه نظام تک قطبی آمریکا است و بویژه محافظه کاران این کشور را حتی خطرناک تر از به قول آنان "تروریسم اسلامی" می دانند.
شورش کور تجزیه طلبان تبت در تاریخ 
۱۰/۳/۲۰۰۸ تصادفی نبود، همچنان که سخنرانی رئیس حزب "کومین تانگ" در تایوان در فردای پیروزی، مبنی بر اینکه چین باید قبل از شروع مذاکره با تایوان، موشکهایی را که به طرف این کشور نشانه گیری کرده جمع آوری کند و یا اخباری که از ایالات سنکیانگ با اکثریت مسلمان به گوش می رسد بویژه اینکه این ایالت تنها منطقه نفتی کشور چین است، همه این حوادث را باید در چهارچوب سیاستهای آمریکا ارزیابی کرد که تصمیم دارد بهر قیمتی شده کشور چین را به تجزیه و جنگ داخلی بکشاند.
پرواضح است که چین عقب نشینهای زیادی در مقابل آمریکا از خود نشان داده است اما آمریکا به خوبی می داند که چین با تجربه اندوزی از دوران جنگ سرد آرام آرام به تقویت بنیه اقتصادی، نظامی و سیاسی خود می پردازد تا بتواند در مقابل آمریکا ایستادگی کند. صاحب نظران اقتصادی باور دارند که اگر چین با همین وضعیت جلو رود تا سالهای ۲۰۲۰ـ۲۰۲۵ این کشور اقتصادی بسیار قدرتمند از اقتصاد آمریکا خواهد داشت، و این زمانی طولانی نخواهد بود.
● ریشه های اقتصادی رهبانان تبت برعلیه دولت چین
علیرغم همه اعتبارات تاریخی، سیاسی و اجتماعی، در اینجا برای آن کسانی که قلبشان برای "مظلومیت" مردم تبت می تپد و بدون در نظر گرفتن توطئه های رنگارنگ آمریکا برای تجزیه و تخریب کشور چین، در اینجا نگاهی میاندازیم به اوضاع تبت در سالهای 
۱۹۵۱ یعنی هنگامی که کمونیست های پیروز وارد این منطقه شدند تا به درستی ببینیم چه کسانی مردم تبت را مورد ظلم و تعدی و تحقیر قرار می دادند؟ همچنان که اشاره شد تبت تنها به مدت دو سال به علت وجود هرج و مرج در کشور چین و وجود جنگ داخلی در حالتی "بی دولتی" به سر میبرد.
نویسنده آمریکایی به نام "مایکل بارانته" در مقاله ای با عنوان "فئودالیسم دوست داشتنی: 
ـ افسانه تبت" درباره تبت قبل ورود کمونیست ها چنین می نویسد: معبد "دریبانگ" یکی از بزرگترین زمینداران آن زمان به حساب می آمد. این زمینها به یکصد و هشتاد و پنج فئوال نشین تقسیم شده و در هر کدام بیست و پنج هزار کشاورز مقید به زمین به کار می پرداختند. در کنار این زمینها سیصد مرتع چرا وجود داشت که هر کدام دارای شانزده هزار چوپان به نگهداری از دامها مشغول بودند. همه این املاک و ثروتها در دست تعداد معدودی کاهنان بزرگ روحانی قرار داشت که آنان را "لاما" می نامیدند.
در کنار این کاهنان بزرگ تعداد زیادی کاهنان فقیر وجود داشتند که به رتق و فتق امور می پرداختند ولی اینان حق زیادی از استفاده از ثروتهای موجود نداشتند، اما رهبر بزرگ روحانی "لاما"، "دلای لاما" در قصر بزرگی با ریخت و پاشهای فراوان زندگی می کرد. این قصر بزرگ را "بوتولا" می نامیدند که دارای یک هزار اتاق و چهارده طبقه بود که تنها مورداستفاده رهبر بزرگ روحانی "لامای" بزرگ و اطرافیانش قرار داشت.
بوداییان خشونت طلب که در تاریخ 
۲۰۰۸ به خیابانهای تبت سرازیر شده و آن آتش سوزیها و جنایات را آفریدند از این قصرها آمده و منشاء جنگ و ستیزشان نشات گرفته از چنین فرهنگی بود. ورود کمونیست ها ، لغو بردگی کشاورزان در تبت مغایر منافع ثروت اندوزی و مخارج عظیم این کاهنان بود: "لاماها و دالایی لاما" امروز بر آن فرهنگ دل می سوزانند، تسلط کمونیست ها بر تبت شیوه های کهنه و رقت انگیز کشاورزان تحت حکومت "لاماها" را برای همیشه نابود ساخت.
معروف است که شخص "دالای لاما" سالانه مبلغ یکصد و هشتاد هزار دلار از CIA دریافت می دارد که در سالهای بعد این بودجه به مبلغ ۷/۱ میلیون دلار افزایش یافت که اختصاصا به تجزیه طلبان چینی و همکاران و همراهان "دالایی لاما" پرداخت می گردد. اینان از این بودجه برای شورش، تخریب و اعمال مسلحانه برعلیه ملت و دولت چین استفاده می برند.
مایکل بارانته در ادامه می افزاید:
ـ "اگرچه این معابد اکثرا به توسط دولت چین بسته شد اما دولت چین معابد سابق را ترمیم و به بسیاری کاهنان کمک مالی نموده تا بتوانند آزادانه و ؟ این بار بدون ستمگری بر کشاورزان زندگی کنند و این مسئله ای است که دالای لاما را بسیار نگران می کند زیرا از این پس آنان از "لامای" بزرگ تبعیت نمی کنند و زمینهای مزبور و منافع آن نیز در اختیار دولت و در حقیقت در خدمت منافع عمومی مردم تبت به مصرف می رسد.
در منطقه تبت پروژه های بسیار عظیم مهندسی و کشاورزی به اجرا درآمده و از همه مهمتر پروژه عظیم راه آهن سراسری تبت است که این منطقه را به وسیله قطار به سراسر چین وصل می کند و بنابه نظر کارشناسان با در نظر گرفتن مناطق کوهستانی این مناطق، اتمام پروژه راه آهن جزو دستاوردهای بسیار مهم کشور چین به حساب می آید.
ساره فلاندرز در سال 
۱۹۹۹، طی مقاله ای با عنوان: "CIA ، با "دالای لاما" می خواهد چکار کند؟" اوضاع تبت را قبل از پیروزی کمونیست ها چنین به تصویر می کشد: تبت پیش از پیروزی کمونیستها بسیار عقب مانده بود، شبکه راهسازی وجود نداشت و در سراسر این منطقه حتی یک بیمارستان ساخته نشده بود. بجز مدرسه مخصوص کاهنان که تعداد ۶۰۰ کاهن در آن به تحصیل مشغول بودند هیچ مدرسه وجود نداشت، اقتصاد زراعتی تبت براساس وابستگی کشاورزان به زمین بود و نود درصد این کشاورزان وابسته به زمین و بدون هیچ حقوق به بردگی مشغول بودند. تام همه این کشاورزان تنها برای کار کردن در مزرعه ها در دفاتری به ثبت می رسید.
اما اکنون در سال ۱۹۹۹ نزدیک به یکصد بیمارستان و صدها درمانگاه در تبت وجود دارد، بیش از یک هزار مدرسه ابتدایی و تعداد زیادی آموزشگاههای فنی و علوم عالی تاسیس شده اند که هم به زبان تبتی تدریس می کنند.
سیستم بردگی زمینی در سال ۱۴۹۴۹ لغو گردید و دولت جدید چین در برابر کار افراد بر روی زمین، جاده سازی، احداث راه آهن و غیره پول پرداخت کرد، قوانین تازه موجب شد که کشاورزان و فرزندانشان از کار اجباری و وابستگی به زمین نجات یافته و به طرف کارهای دولتی روی آوردند. دولت مقرر داشت تا برای بچه هایی که به مدرسه می روند کتاب و غذای مجانی فراهم کند. اوضاع تازه موجب شد که دالایی لاما و یکصد تن از مالکان و کاهنان بزرگ تبت به CIA روی آورده تا مگر با ایجاد شورش و جنگ بتوانند اوضاع سابق را بازگردانده و به برده داری ادامه دهند.
از سال ۱۹۵۵، CIA دست به تشکیل ارتش ضد انقلابی تبت زد، برای این منظور پایگاههای آموزشی متعددی در ژاپن، جزیره اوکیناوا و جزیره گوام به وجود آوردند و مزدورانی را از منطقه تبت به این پایگاهها آورده و به آموزش آنان می پرداختند. دولت آمریکا تنها در سالهای ۱۹۵۰ و مابعد با شرکت در ۷۰۰ عملیات هوایی مقدار زیادی اسلحه و مواد مخرب و انفجاری در مناطق نشان شده برای تجزیه طلبان و خرابکاران تبتی و به وسیله چتر نجات به زمین ریخته تا آنان بتوانند از آنها برای عملیات خرابکاری استفاده کنند.
بدون در نظر گرفتن این پیش زمینه های تاریخی نمی توان پی برد که امروز در تبت چه می گذرد.
نوشته دکتر ابراهیم علوش 
ترجمه: احمد مزارعی