۱۳۹۳ مهر ۲, چهارشنبه

در پی گرد دولت اسلامی» : حدس بزنید چه کسی پشت خلیفه ایستاده است ؟

گاهنامۀ هنر و مبارزه
23 سپتامبر 2014


«در پی گرد دولت اسلامی» :
حدس بزنید چه کسی پشت خلیفه ایستاده است ؟
نوشتۀ پروفسور میشل شوسودوسکی
ترجمه توسط حمید محوی
مرکز مطالعات جهانی سازی، 23 سپتامبر2014 


دولت اسلامی (یا امارات اسلامی) را به عنوان دشمن ایالات متحده و جهان غرب ترسیم می کنند. به پشتیبانی بریتانیا، متحد خدشه ناپذیر ایالات متحده، رئیس جمهور آمریکا بارک اوباما فرمان یک سری بمباران توسط نیروی هوائی ایالات متحده روی عراق را صادر کرد که ظاهراً هدفش تخریب مواضع ارتش شورشیان دولت اسلامی تعیین شده بود.
در تایمز لندن، 4 سپتامبر 2014 به نقل از بارک اوباما و داوید کامرون نوشته است : « ما از رویاروئی علیه دولت اسلامی چشم پوشی نمی کنیم [...] اگر تروریست ها فکر می کنند که ما در مقابل تهدیدهایشان اظهار ضعف می کنیم، هیچگاه به این اندازه در اشتباه نبوده اند. »
ولی چه کسی پشت طرح دولت اسلامی است ؟
طنز تلخی می گوید که شورشیان دولت اسلامی، که پیش از این پرچم « دولت اسلامی در عراق و شامات » را به دست داشتند تا همین اخیراً به عنوان « مبارزان آزادی در جبهۀ اپوزیسیون » در سوریه معرفی می شدند که برای دموکراسی و برای واژگون ساختن دولت لائیک بشار اسد مبارزه می کردند. ولی پرسش این است که چه کسی پشت شورش جهاد طلبان در سوریه ایستاده است ؟
آنهائی که فرمان بمباران آنها را صادر کرده اند پشت طرح خلیفه ایستاده اند. مبارزان دولت اسلامی که در حال حاضر ظاهراً به عنوان هدف اردوی بمباران ایالات متحده و ناتو با مجوز « مبارزه علیه تروریسم »انتخاب شده اند، همواره به شکل پنهانی از سوی ایالات متحده و هم پیمانان این کشور مورد پشتیبانی بوده و هستند.
به عبارت دیگر، دولت اسلامی توسط سرویس های آگاهی ایالات متحده، با پشتیبانی ام ای 6 سرویس آگاهی بریتانیائی، موساد، سرویس اگاهی پاکستانی و سرویس آگاهی عربستان سعودی ایجاد شده است. از سوی دیگر، بر اساس منابع آگاهی اسرائیلی دبکا «  Debka»، ناتو، در پیوند با فرماندهی عالی ترکیه، از آغاز بحران سوریه از ماه مارس 2011 دراستخدام مزدوران جهاد طلب فعال بوده است.
در مورد شورش سوری، مبارزان دولت اسلامی و به همین گونه جبهۀ النصره، نیروهای وابسته به القاعده پیاده نظام اتحادیۀ نظامی غرب هستند و به شکل پنهانی از سوی ایالات متحده، ناتو و اسرائیل پیشتیبانی می شوند. مأموریت آنها عبارت است از هدایت شورش علیه دولت بشار اسد. جنایاتی که مبارزان اسلامی دولت اسلامی در عراق مرتکب شده اند مشابه جنایاتی است که در سوریه مرتکب شده اند.
به دلیل تحریف رسانه ای، افکار عمومی غرب نمی داند که از همان آغاز تروریست های دولت اسلامی از پشتیبانی ایالات متحده و هم پیمانانش برخوردار بوده اند.
قتل شهروندان بی گناه توسط تروریست های دولت اسلامی در عراق به عنوان بهانه مورد استفادۀ قرار می گیرد تا مداخلۀ نظامی ایالات متحده را به عنوان مداخلۀ بشردوستانه جلوه دهد. فرمان بمبارانی که اوباما صادر کرده است، در واقع هدفش تخریب دولت اسلامی نیست که برگ اصلی اطلاعاتی برای ایالات متحده به حساب می آید. بر عکس، هدف اصلی بمباران های ایالات متحده مردم عادی و شهروندان و جنبش مقاومت عراق است.

نقش عربستان سعودی و قطر
موضوعی که پروندۀ ضخیمی  دربارۀ آن وجود دارد، پشتیبانی ایالات متحده و ناتو از دولت اسلامی به شکل پنهانی با تکیه به وفادارترین متحدان ایالات متحده صورت می گیرد، یعنی قطر و عربستان سعودی. رسانه های غربی اعتراف کرده و این واقعیت را به رسمیت شناخته اند که ریاض و دوحه در تبانی با واشینگتن، دولت اسلامی را تأمین مالی کرده اند واستخدام آموزش و تزریق اعتقادات مذهبی بین مزدوران تروریست مستقر در سوریه را به عهده داشته اند. به گزارش دیلی اکسپرس در لندن : « آنها [تروریست های دولت اسلامی] از قطر و عربستان سعودی پول و اسلحه دریافت کرده بودند. »

به گفتۀ دکتر گونتر  Dr Günter Meyerمدیر مرکز مطالعات جهان عرب در دانشگاه ماینس Mayence در آلمان Deutsche Welle : « مهمترین منبع مالی دولت اسلامی (یا امارات اسلامی) تا کنون کشورهای خلیج (خلیج فارس)، عربستان سعودی، قطر، کویت و امارات متحدۀ عربی بوده است »
این سرمایه ها به تروریست هائی که علیه نیروهای دولتی سوریه می جنگند منتقل شده است، دیلی تلگراف 12 ژوئن 2014 نوشته است : به یاری هم پیمانانی مانند عربستان سعودی و قطر، غرب از گروه های شورشی مبارز پشتیبانی کرده است. این گروه ها به تشکل امارات اسلامی و شبکه های وابستۀ دیگر به القاعده انجامیده است.
به گفتۀ رابرت فیسک Robert Fisk طرح خلیفه « با پول عربستان سعودی به اجرا گذاشته شده است » :
این است تازه ترین محصول هیولائی عربستان سعودی در تاریخ جهان : خلیفۀ اسلامی سنّی در عراق و شامات، فاتح موصل و ترکریت — و رقه در سوریه — و شاید بغداد « تحقیر کنندۀ » نهائی بوش و اوباما. از حلب در شمال سوریه تا اطراف مرز عراق با ایران، جهاد طلبان دولت اسلامی و دیگر گروهک های کشورهای مختلف که وهابیت سعودی و الیگارشی کویت حقوقشان را پرداخت کرده است روی هزران هزار کیلومتر مربع حکمفرمائی می کنند. (رابرت فیسک، دی اندیپاندنت، 12 ژوئن 2014)

سال 2013 در چهار چوب استخدام تروریست ها، عربستان سعودی طرح مبتکرانه ای را پیشنهاد کرد و آن را به اجرا نیز گذاشت، طرح مبتکرانه این بود که محکومین به اعدام در زندان های سعودی را بر اساس قرارداد خاصی با آنها آزاد کرد. یک پیغام فاش شده می گوید که زندانیان استخدام شده به ازای آزادیشان باید به مبارزان جهاد طلب (به انضمام جبهۀ النصره و امارات اسلامی در عراق و شامات) بپیوندند و علیه دولت بشار اسد مبارزه کنند.
زندان سعودی
به زندانیان اعلام کردند یا بمانند و اعدام شوند و یا برای مبارزه به سوریه بروند. در چهارچوب این قرارداد با زندانیان محکوم به مرگ، زندانیان بخشیده می شدند و خانواده هایشان نیز از حقوق ماهیانه برخوردار خواهند شد و می توانند در سرزمین اهل سنت باقی بمانند.
مقامات سعودی به آنها حق انتخاب داده بودن : قطع سر یا جهاد ؟ در مجموع، زندانیان یمن، فلسطین، عربستان سعودی، سودان، سوریه، اردن، سومالی، افغانستان، مصر، پاکستان، عراق، کویت جهاد در سوریه را انتخاب کردند.
دگرگونی ناگهانی
11 سپتامبر 2014 هم زمان با یادمان 11 سپتامبر، پادشاه عربستان سعودی و الیگارشی های سطنتی کشورهای خلیج (خلیج فارس) پشتیبانی خدشه ناپذیر خودشان را از جنگ مقدس اوباما علیه دولت اسلامی اعلام کردند، یعنی سازمانی که همچنان و پیوسته توسط عربستان سعودی در چهار چوب عملیات اطلاعاتی که به دقت تدارک داده شده بود تأمین مالی می شود.

وزیر امور خارجه جان کری، سمت چپ، با جوزف وستفال سفیر ایالات متحده در عربستان سعودی، و وزیر امور خارجۀ سعودی، شاهزاده سعود آل فیصل در ورود به فرودگاه بین المللی شاه عبدالعزیز جده در عربستان سعودی در 11 سپتامبر 2014 (عکس از براندان اسمیلوسکی در آسوشیتد پرسBrendan Smialowski, )

در حالی که خودشان دولت اسلامی را تأمین مالی کرده بودند، و حتی استخدام و آموزش تروریست ها را به نام واشینگتن به عهده داشتند، عربستان سعودی و دولت های خلیج (خلیج فارس) اطمینان دادند که قویاً از اردوی نظامی اوباما برای تضعیف و سرانجام تخریب دولت اسلامی پشتیبانی خواهند کرد.
در بیانیه « کشورهای عربی متعهد می شوند برای قطع جریان مبارزان و توقف کمک های مالی خارجی به دولت اسلامی با ایالات متحده همکاری کنند ». بیانیه در عین حال تأیید می کند که اعضا طی گفتگوهائی « استراتژی خاصی برای تخریب امارات اسلامی در عراق و شامات تدارک دیده اند – برای عراق و سوریه ».
عربستان سعودی سرانجام دریافت که گروه دولت اسلامی کشور خودش را نیز تهدید می کند، و جنبش سنّی سنتی نیست. یکی از عناصر طرح اوباما علیه دولت اسلامی قطع پیوندهای ایدئولوژیک و مذهبی با اسلامی است که مبارزان دولت اسلامی از آن طرفداری می کنند. دولت آمریکا امیدوار است که برای تحقق چنین امری، ریاض از نفوذ خود بین رهبران اسلامی استفاده کند(Voice of America, 11 septembre 2014).
استخدام « تروریست های میانه رو »
در چهارچوب این توافق،  خاندان آل سعود « میزبان یک مرکز آموزشی برای هزاران مبارز شورشی سوری خواهد بود که هم زمان علیه دولت اسلامی و رژیم رئیس جمهور بشار اسد خواهند جنگید ».
ولی این پیشنهاد خطا و پوچ است. تا 9 سپتامبر، عربستان سعودی « رسماً » از دولت اسلامی (داعش) علیه دولت بشار اسد پشتیبانی می کرد، و حالا استخدام جهاد طلبانی را به این کشور واگذار کرده اند که علیه دولت اسلامی بجنگند. با این وجود رسانه ها نتوانستند نقطه ها را با یکدیگر تلاقی دهند و دروغ بزرگ را کشف کنند.
باید دانست که موضوع در رابطه با یک طرح شیطانی است : سازندگان دولت اسلامی به جهانیان اعلام کرده اند در جهارچوب عملیات ضد تروریستی در پی نابودی تروریست های خود ساخته شان هستند.
اگر چه چنین عملیاتی زیر پرچم « جنگ جهانی علیه تروریسم » صورت بگیرد، ولی ایالات متحده قصد ندارد بریگادهای تروریست خودش را در امارات اسلامی (داعش) را هدف قرار دهد، خصوصاً به این علت که نیروهای ویژۀ خودش و سرویس های اطلاعاتی غربی نیز در صفوف آنها به سر می برند. در واقع، تنها اردوی معتبر و مؤثری که علیه تروریسم اسلامی و دولت اسلامی مبارزه می کند، نیروهای دولت سوریه است.
بی فایده است که به تداوم کمک های مالی و پشتیبانی های ایالات متحده، ناتو، عربستان سعودی و قطر اشاره کنیم. هدفف به گونه ای که اوباما قول داده است، تخریب دولت اسلامی نیست. هدف راه اندازی روندی است که ایالات متحده برای بی ثبات سازی و تخریب عراق و سوریه طرح ریزی کرده است. اردوی جنگ علیه دولت اسلامی به عنوان بهانه ای برای توجیه بمباران هر دو  کشو ربه کار برده می شود و اهداف اصلی شهروندان هستند(1).
هدف نهائی بی ثبات سازی دولت-ملت عراق و تجزیۀ عراق به سه منطقۀ مستقل است. هدف استراتژیک عمومی ایالات متحده و ناتو عبارت است از بی ثبات سازی تمام منطقۀ خاورمیانه، آفریقای شمالی، آسیای مرکزی و آسیای جنوبی به انضمام ایران، پاکستان و هند.



1)مترجم : این موضوع را می توانید در مقالۀ ونسان رنوآ که من آن را تحت عنوان «اسرار و رسوائی سلاح های اورانیوم ضعیف شده» منتشر کرده ام پی گیری کنید که در اینجا بخشی از آن را یاد آور می شوم »
«برای حفاظت از جان سربازان غیر نظامیان را می کشند. جنگ علیه ژاپن و جنگ علیه آلمان یعنی همین، یعنی کشتار غیر نظامیان. نمی خواهیم نظامیان ما کشته شوند. سربازان برای رژه خوب هستند، در نتیجه باید زن و بچۀ دشمن را کشت، با سلاح های وحشتناک و جهنمی. بمب اتمی یعنی کشتار زن و بچه های دشمن.
فرض کنید هیتلر برای تسخیر فرانسه اعلام می کرد که نمی خواهد سربازانش را از دست بدهد، اگر تسلیم نشوید مارسی را بمباران خواهم کرد، و اگر باز هم پافشاری کنید لیون را بمباران خواهم کرد...اگر هیتلر چنین کاری کرده بود الان ما دربارۀ او چه می گفتیم؟ دائما در مارسی و لیون علیه بربری نازی راه پیمائی می کردیم.
ادوارد بلدور می گفت «جنگ کشتن زن  بچه نیست»، ولی آمریکائی ها دارند زن و بچه می کشند. اگر هیتلر دست به چنین کاری می زد، الان هر روز تظاهرات می کردند، و هیتلر هیولای مطلق معرفی می شد، ولی چون که آمریکائی ها دست به چنین اعمالی می زنند، قانونی است و هیچ اشکالی ندارد.
آن چه در جنگ 1945 کاشتند، یعنی خواستی که مبنی بر جنگ صفر کشته بود. فاجعه ای که اورانیوم ضعیف شده به وجود دارد، نتیجۀ چنین طرحی است. وقتی یک سرباز آمریکائی کشته می شود، آشفته می شوند و می گویند او برای آزادی جانش را از دست داد...و یعنی چرت و پرت های همیشگی. این تصاویری که از کودکان اورانیوم ضعیف شده می بینیم پیامد منطقی همان هیروشیما است. به همین علت است که شهامت افشای آن را پیدا نمی کنند. اگر بخواهند بگویند این کار جنایت است، مجبور خواهند بود که شروع آن را در 1945 افشا کنند. 1944، 1943 در هامبورگ.
به این ترتیب، یک دلیل دوم هم وجود دارد، زیرا با وجود چنین وضعیتی جنگ هرگز تمام نخواهد شد. اورانیومی که در عراق پراکنده شده، چهار میلیارد سال دوام خواهد آورد. مناطقی که دیگر قابل زیست نیست. جنگ تمام نمی شود. جنگ میلیاردها سال طول خواهد کشید. کشورهایی که از «برادر بزرگ» تبعیت نکنند، ویران خواهد شد، برای میلیاردها سال. به ارتش این کشورها حمله نخواهند کرد، به زن و بچه هایشان حمله می کنند، و کودکانشان به این شکل هیولائی به دنیا خواهند آمد. می خواهید مقاومت کنید؟ این آن چیزی است که منتظر شما خواهد بود. این جنگی است که تمام نخواهد شد.
این فلسفه ای که از جنگ بی پایان حرف می زند از کجا می آید؟ از جنگ دوم جهانی.»
آدرس متن :
http://stopua.blogfa.com/post/30
+ نوشته شده در 23 Sep 2014ساعت 23:39 توسط حمید محوی | نظر بدهید

۱۳۹۳ شهریور ۱۱, سه‌شنبه

گاهنامۀ هنر و مبارزه
17 اوت 2014
جان مک کین رهبر ارکستر «بهار عرب» و خلیفه
تی یری میسان
ترجمه توسط حمید محوی
John McCain, le chef d’orchestre
du « printemps arabe », et le Calife
par Thierry Meyssan
همه به تناقض آنهائی که تا همین چندی پیش امارات اسلامی در سوریه را «مبارزان آزادی» می نامیدند و سپس اخیراً خشونت آنها را در عراق محکوم کردند، پی برده اند. با این وجود اگر چنین تحلیل هائی از انسجام درونی برخوردار نیست، ولی از دیدگاه استراتژیک آن را باید کاملاً منطقی تلقی کنیم : به این معنا که همین افرادی که به عنوان متحد دیروزی معرفی می شدند، می بایستی به عنوان دشمنان امروزی معرفی شوند، حتی اگر هر دو گوش به فرمان واشینگتن باشند. تی یری میسان در اینجا پشت پردۀ سیاست ایالات متحده را فراسوی جان مک کین  John McCainسناتور آمریکائی به عنوان رهبر ارکستر «بهار عرب» و مخاطب دیرینۀ خلیفه ابراهیم را مورد بررسی قرار می دهد.
شبکۀ ولتر| دمشق (سوریه)
آیا بارک اوباما و جان مک کین آنگونه که ادعا می کنند، رقیبان سیاسی یکدیگرند و یا این که هر دو برای پیشبرد استراتژی امپریالیستی کشورشان همکاری می کنند ؟
جان مک کین به عنوان رهبر جمهوری خواهان، نامزد ناموفق ریاست جمهوری ایالات متحده در سال 2008 شناخته شده است. چنین امری، چنان که خواهیم داد، تنها بخشی از زندگینامۀ واقعی او را روایت می کند، یعنی آن بخشی که به مثابه پردۀ حائل برای هدایت طرح های سرّی به نام دولت به کار می برد.
وقتی در لیبی به سر می بردم، طی حملۀ غربی ها، این فرصت را یافتم تا به یکی از گزارشات سرویس اطلاعات خارجی دسترسی پیدا کنم و آن را بخوانم. در این گزارش نوشته شده بود که روز 4 فوریه 2011 ناتو برای راه اندازی «بهار عرب» در لیبی و سوریه، در قاهره گردهمآئی برگزار کرده است. بر اساس پرونده ای که در اختیار داشتم، ریاست این گردهمآئی به عهدۀ جان مک کین بوده است. این گزارش نام شرکت کنندگان لیبیائی را در فهرست آورده بود. نمایندۀ گروه لیبی محمود جبریل شمارّ 2 دولت لیبی در آن دوران بود که به محض ورود به این گردهمآئی با تغییر جبهۀ ناگهانی به رئیس اپوزیسیون در تبعید تبدیل می شود. به یاد می آورم که بین نمایندگان فرانسوی حاضر در این گردهمآئی، نام برنارد هانری لوی Bernard-Henry Lévy نیز در فهرست نوشته شده بود. اگر چه باید یادآور شوم که برنادر هانری لوی هرگز هیچ مقامی در بطن دولت فرانسه نداشته است. شخصیت های دیگری در این گردهمآئی حضور داشتند، از جمله بین گروه نمایندگی سوریه نیز نام تعداد کثیری از سوری های مقیم خارج در فهرست دیده می شد.
پس از خروج از این گردهمآئی، یک حساب کاربری  اسرار آمیز در فیس بوک به نام انقلاب سوریه 2011 برای تظاهرات مقابل شورای مردم (مجلس ملی) در دمشق، روز 11 فوریه، فراخوان صادر کرد. اگر چه این حساب کاربری مدعی شده بود که 40000 نفر آن را پی گیری می کنند، تنها حدود ده تا دوازده نفر در مقابل جمع عکس برداران و صدها پلیس حاضر شدند. تظاهرات به شکل مسالمت آمیز پراکنده شد، و البته برخوردها یک ماه و اندی بعد در درعا آغاز گردید(1).

در 16 فوریه 2011، تظاهراتی که به مناسبت کشتار اعضای گروه مبارز اسلامی در لیبی (2) سال 1996 در زندان ابو سلیم برپا شده بود، در بنغازی به تیراندازی انجامید. فردای آن روز، دومین تظاهرات نیز به تیراندازی انجامید، و این بار تظاهرات به یادبود افرادی راه اندازی شده بود که در حمله به سفارت دانمارک برای اعتراض علیه کاریکاتور محمّد کشته شده بودند. در همین موقع، اعضای گروه مبارز اسلامی در لیبی که از مصر آمده بودند، کاگول به سر و به شکل ناشناس در آن واحد به چهار پایگاه نظامی در چهار شهر مختلف حمله کردند. پس از سه روز نبرد و ارتکاب به جنایات خشونت بار، شورشیان قیام سیرنیاک علیه طرابلس را اعلام کردند (3)، یعنی حملۀ تروریستی که رسانه های غربی با دروغ پردازی به عنوان «انقلاب دموکراتیک» علیه «رژیم» معمر قذافی معرفی کردند.
در 22 فوریه جان مک کین در لبنان بود. او با اعضای «کوران آینده» (حزب سعید حریری) ملاقات کرد و به آنها مأموریت داد تا ارسال اسلحه به سوریه را پیرامون نمایندۀ مجلس عقاب صقر (4) نظارت کنند. سپس بیروت را ترک کرد، او به بازدید مرز سوریه پرداخت و دهکده هائی را برگزید، به ویژه دهکدۀ عرسال که می بایستی برای مزدوران مسلح در جنگ آینده به عنوان پایگاه پشت جبهه به کار بسته شود.
گردهمآئی هائی که به ریاست جان مک کین تشکیل شد، به روشنی چیزی نبود بجز آغازی برای اجرای نقشه ای که از مدتها پیش توسط واشینگتن طرح ریزی شده بود، یعنی طرح جنگی که مطابق بر دکترین «رهبریت در پشت صحنه» و به انضمام معاهدۀ لانکستر هاووس Lancaster House  در نوامبر 2010 (5) می بایستی هم زمان علیه لیبی و سوریه توسط بریتانیا و فرانسه به اجرا گذاشته شود.
سفر غیر قانونی به سوریه در ماه مه 2013
در ماه مه 2013 سناتور مک کین به شکل غیر قانونی از راه ترکیه، به نزدیکی شهر ادلب در سوریه رفت تا با رهبران «اپوزیسیون مسلح» ملاقات کند. مسافرت او تنها پس از بازگشت به واشینگتن به شکل رسمی اعلام شد(6).
این سفر توسط Syrian Emergency Task Forceسازماندهی شده بود که خلاف عنوان آن یک سازمان صهیونیستی است که توسط یک کارمند فلسطینی از کمیتۀ روابط عمومی آمریکا و اسرائیل (AIPAC) اداره می شود(7).
جان مک کین در سوریه. جلوی صحنه سمت راست، رئیس Syrian Emergency Task Force را می بینیم. فردی که در چهار چوب ورودی ایستاده، در مرکز عکس، محمد نور است.

روی عکس های منتشر شده در آن دوران، تصویر محمد نور را می توانیم ببینیم، او سخنگوی بریگاد طوفان شمال است (جبهۀ النصره، یعنی القاعده در سوریه) که 11 زائر شیعۀ لبنانی را در اعزاز گروگان گرفته بود(8). سناتور در پاسخ به مناسباتش با گروگان گیر و عضو القاعده اظهار داشت که او را نمی شناسد و گویا که او به دعوت خودش در آنجا حضور داشته است.
موضوع آدم ربائی سر و صدای زیادی به پا کرد و خانواده های زائران ربوده شده به دادگستری لبنان علیه سناتور مک کین به دلیل همکاری با آدم ربایان شکایت کردند. سرانجام، توافقاتی صورت گرفت و زائران ربوده شده آزاد شدند.
فرض کنیم که اظهارات سناتور مک کین حقیقت داشته و محمد نور از او سوء استفاده کرده است. هدف از مسافرت غیر قانونی او به سوریه ملاقات با ستاد فرماندهی ارتش آزاد سوریه بوده، و به گفتۀ او این سازمان «اکیداً از سوری ها» تشکیل شده و برای « آزادیشان » علیه «دیکتاتور علوی» مبارزه می کنند. ولی بی گمان آنهائی که در سازماندهی این مسافرت شرکت داشته اند چنین عکسی را برای تأیید ملاقاتی که واقعاً صورت گرفته منتشر کرده اند.

جان مک کین و ستاد فرماندهی ارتش آزاد سوریه. در جلوی صحنه سمت چپ، ابراهیم البدری نشسته و سناتور با او در حال حرف زدن است. فرد بعدی، با عینک، بریگادیه ژنرال سلیم ادریس است.

با وجود این که بی هیچ ابهامی می توانیم ارتشبد سالم ادریس، فرماندۀ ارتش آزاد سوریه را در عکس ببینیم، و در عین حال ابراهیم البدری را نیز در جلوی صحنه ببینیم که سناتور مک کین با او حرف می زند. در بازگشت از این سفر مک کین شگفت زده اظهار داشت که تمام مسئولان ارتش آزاد سوریه « میانه رو هستند و می توانیم به آنها اعتماد کنیم».

بنابراین، از 4 اکتبر 2011، نام ابراهیم البدری و الیاس ابو دعا در فهرست 5 تروریستی به ثبت رسیده که بیش از همه تحت پیگرد ایالات متحده هستند (Rewards for Justice). جایزه ای معادل 10 میلیون دلار به فردی تعلق خواهد گرفت که بتواند به دستگیری او یاری رساند (9). فردای آن روز، 5 اکتبر 2011، نام ابراهیم البدری در فهرست کمیتۀ مجازات های سازمان ملل متحد به عنوان عضو القاعده به ثبت رسید (10).
علاوه بر این، یک ماه پیش از پذیرائی از سناتور مک کین، ابراهیم البدری، با نام مستعار ابوبکر البغدادی، دولت اسلامی در عراق و شام را تشکیل داد — هم زمان که عضو ستاد فرماندهی — بسیار «میانه رو» — ارتش آزاد سوریه باقی مانده بود — او عملیات حمله به زندان های تاج و ابوغریب در عراق را رسماً به عهده گرفت و 500 تا 1000 نفر از جهاد طلبان زندانی را فراری داد که بعداً به سازمان او پیوستند. این حمله در همآهنگی و تقریباً هم زمان با عملیات های دیگری در هشت کشور دیگر صورت گرفت و هر بار جهاد طلبان فراری به سازمان های مبارزان در سوریه پیوستند. این موضوع به اندازه ای شگفت آور بود که پلیس بین الملل پیغامی برای 190 کشور عضو فرستاد و درخواست کمک کرد (11).
من به سهم خودم، همیشه بر این باور بودم که عملاً هیچ تفاوتی بین ارتش آزاد سوریه، جبهۀ النصره، امارات اسلامی و غیره وجود ندارد. تمام این سازمان ها از افرادی تشکیل شده که دائماً پرچمشان را عوض می کنند. وقتی خودشان را عضو ارتش آزاد سوریه معرفی می کنند، زیر پرچم دوران استعمار فرانسه از واژگونی «بشار سگ» حرف می زنند. وقتی خود را به عنوان عضو جبهۀ النصره معرفی می کنند، پرچم القاعده را بدست می گیرند و اعلام می کنند که خواهان گسترش اسلام در جهان هستند. و یا وقتی خود را امارات اسلامی می نامند، پرچم خلیفه را به اهتزاز در می آورند و اعلام می کنند که منطقه را از تمام نااهلان پاک خواهند کرد. ولی هر نامی که داشته باشند نوع ارتکاب به عمل آنها یکسان است : تجاوز، شکنجه، بریدن سر، به صلیب کشیدن.
با این وجود، نه سناتور مک کین، نه همراهان او از Syrian Emergency Task Forceدر مورد آنچه از ابراهیم البدری می دانستند، وزارت خارجه را مطلع نساختند و جایزۀ تعیین شده را نیز درخواست نکردند. آنها حتی کمیتۀ ضد تروریست سازمان ملل متحد را نیز  از آنچه می دانستند مطلع نکردند.
در هیچ یک از کشورهای جهان، با هر رژیم سیاسی، برای هیچ کس قابل قبول نخواهد بود که رهبر اپوزیسیون در رابطۀ دوستانه و رسمی با تروریست بسیار خطرناکی باشد که در پی گرد پلیس بین الملل به سر می برد.
سناتور مک کین کیست ؟
ولی جان مک کین نه تنها رهبر اپوزیسیون سیاسی رئیس جمهور اوباما است، بلکه یکی از کارمندان عالی رتبه می باشد !
در واقع او رئیس نهاد بین المللی جمهوری خواهان (International Republican Institute)، شاخۀ جمهوری خواه بنیاد ملی برای دموکراسی/سیا (NED/CIA ) (12)، از ژانویۀ 1993 می باشد. این به اصطلاح «سازمان غیر دولتی» رسماً توسط رونالد ریگان برای گسترش برخی فعالیت های سازمان سیا در رابطه با سرویس های مخفی بریتانیائی، کانادائی و استرالیائی ایجاد شد. خلاف اظهاراتش این نهاد یک آژانس مابین دولتی است. بودجۀ آن نیز توسط کنگره در ردیف بودجۀ مرتبط به وزارت امور خارجه به تصویب رسیده است.
و به همین علت که این آژانس در پیوند با آژانس مخفی آنگلو ساکسون می باشد، چندین دولت در جهان فعالیت آن را در کشورهایشان ممنوع اعلام کرده اند.
متهم به تدارک واژگون سازی رئیس جمهور حسنی مبارک به حساب اخوان المسلمین، دو نفر از کارمندان نهاد بین المللی جمهوری خواه در قاهره، جان تاملاسزوسکی John Tomlaszewski (نفر دوم سمت راست) و سام لاهود Sam LaHood (پسر وزیر حمل و نقل، آمریکائی-لبنانی، در دولت دموکرات، ری لاهود Ray LaHood) (نفر دوم سمت چپ) به سفارت آمریکا پناهنده شدند. هر دو نفر را کنار جان مک کین و لیندسی گراهام Lindsey Graham در گردهمآئی تدارکات مقدماتی «بهار عرب» برای لیبی و سوریه می بینیم. آنها توسط برادر محمد مرسی در زمانی که به ریاست جمهوری رسید، آزاد شدند.

فهرست مأموریت های جان مک کین برای وزارت امور خارجه براستی شگفت آور است. او در تمام انقلاب های رنگی بیست سال گذشته حضور فعال داشته است.
چند مثال در اینجا کافی خواهد بود، همیشه به نام آرمان «دموکراسی» او، جان مک کین کودتا علیه رئیس جمهور قانونی هوگو چاوز  Hugo Chávezدر ونزوئلا را سازماندهی کرد که  البته با شکست روبرو شد(13)، واژگون کردن رئیس جمهور قانونی ژان برتراند آریستید Jean-Bertrand Aristide در هائیتی (14)، تلاش برای سرنگونی رئیس جمهور قانونی موای کیباکی Mwai Kibaki در کنیا(15) و اخیراً کودتای علیه رئیس جمهور قانونی اوکرائین، ویکتور اینوکوویچ Viktor Ianoukovytch را سازماندهی کرد.
در هر دولتی در جهان، وقتی شهروندی با ابتکار عمل برای سرنگونی دولت دیگری اقدام می کند، در صورتی که رژیم تازه خود را متحد نشان دهد، آن فرد می تواند انتظار تشویق و تبریکات ویژه داشته باشد، ولی اگر نتایج اقدامات او برای کشورش مضر تشخیص داده شود، چنین امری می تواند موجب محکومیت او شود. ولی سناتور مک کین هرگز بخاطر فعالیت های ضد دموکراتیکش علیه دولت های دیگر و در جاهائی که با شکست روبرو شده و نتیجۀ کار علیه واشینگتن کمانه کرده، مورد نکوهش قرار نگرفته است. به عنوان مثال، در ونزوئلا. برای ایالات متحده، جان مک کین خیانتکار نیست ولی یک مأمور است.
و مأموری که از بهترین پوشش باورنکردنی برخوردار است : او اپوزیسیون رسمی بارک اوباما تلقی می شود. به همین عنوان، او می تواند به هر کجای جهان مسافرت کند (او پر سفر ترین سناتور آمریکا است) و می تواند بی آن که بیمی بخود راه دهد با هر کسی که بخواهد ملاقات کند. اگر مخاطبان او سیاست واشینگتن را تأیید کنند، او نیز تداوم آن را تضمین می کند، و اگر با سیاست آمریکا مخالف باشند، در این صورت مسئولیت آن را به رئیس جمهور اوباما نسبت می دهد.
جان مک کین شهرت خاصی دارد زیرا در کوران جنگ ویتنام طی 5 سال به عنوان اسیر جنگی در زندان به سر برده و تحت شکنجه قرار گرفته بوده است. او قربانی برنامه ای بود که هدف آن نه کسب اطلاعات بلکه تزریق یک گفتمان بود. برنامه می بایستی به تغییر شخصیت او بیانجامد و علیه کشور خود حرف بزند.
این برنامه از الگوی کره برای بنیاد تحقیق و توسعه Rand Corporation توسط پروفسور البرت بیدرمن Albert D. Biderman برای دکتر مارتین سلیگمن Martin Seligman  (16) در پژوهش هائی که روی زندانیان گوآنتانامو و زندان های دیگر انجام گرفت به کار برده شد. این پژوهش ها روی 80000 زندانی در زمان جرج بوش انجام گرفت، و موجب تحولاتی نزد زندانیان («موش های آزمایشگاهی») شد که بعداً به سربازانی حاضر به خدمت برای واشینگتن تبدیل شدند. جان مک کین که در ویتنام از پا درآمده بود، خیلی خوب این موضوع را درک می کند. او می داند چگونه می توان روح و روان جهاد طلبان را دستکاری کرد، بی آن که به امور اخلاقی و وجدان آگاه فکر کنیم.
استراتژی ایالات متحده در رابطه با جهاد طلبان در شامات کدام است ؟
سال 1990، ایالات متحده تصمیم گرفت که عراق، متحد قدیمی خود را تخریب کند. پس از آن که به رئیس جمهور وقت عراق صدام حسین القا کرده بود که حمله به کویت از دیدگاه ایالات متحده یک موضوع داخلی عراق تلقی می شود، از همین موضوع برای تشکیل و بسیج اتحادیه ای علیه عراق استفاده کرد. با این وجود، به دلیل مخالفت اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی رژیم را سرنگون نکرد و به برقراری منطقۀ ممنوعۀ پرواز بسنده نمود.
سال 2003، مخالفت فرانسه برای تحت تأثیر قرار دادن کمیتۀ آزاد سازی عراق کافی نبود. ایالات متحده دوباره به این کشور حمله کرد و این بار رژیم صدام حسین را سرنگون کرد. البته، جان مکین یکی از مسئولان اصلی کمیتۀ آزاد سازی عراق بود. پس از واگذاری مأموریت تخریب عراق به یک شرکت خصوصی (17) تلاش کرد تا کشور را به سه دولت تجزیه کند، ولی به دلیل مقاومت مردم مجبور شد که از این طرح قطع نظر کند.
سال 2007، دوباره برای اجرای همین طرح پیرامون قطعنامۀ بیدن-برانبک Biden-Brownback تلاش کرد ولی دوباره با شکست روبرو شد(18). به همین علت برای دستبابی به این هدف یعنی تجزیۀ عراق به سه دولت مستقل، استراتژی دیگری را به کار بستند، که همین استراتژی کنونی است یعنی به کار بستن عوامل غیر دولتی مانند امارات اسلامی.

در این پرونده که در سپتامبر 2013 منتشر شده، سفیر قطر در طرابلس وزارت امور خارجه اش را آگاه می سازد که یک گروه 1800 نفره از آفریقائی ها برای جهاد آموزش دیده اند و در لیبی به سر می برند. او پیشنهاد می کند که آنها را در سه گروه به ترکیه بفرستند و سپس به امارات اسلامی به سوریه گسیل شوند.
عملیات از مدت ها پیش از ملاقات جان مک کین با ابراهیم البدری تدارک دیده شده بود. گزارشات داخلی وزارت امور خارجۀ قطر که توسط دوستان من جیمز و یوآن موریارتی (19) منتشر شده نشان می دهد که 5000 جهاد طلب با سرمایه گذاری قطر در لیبی زیر نظر ناتو در سال 2012 آموز ش دیده اند، و در همان دوران دو و نیم میلیون دلار نیز به حساب خلیفه واریز شده است.
در ژانویۀ 2014، کنگرۀ ایالات متحده طی یک گردهمآئی سرّی، و با نقض حقوق بین الملل، برای تأمین مالی جبهۀ النصره (القاعده) و امارات اسلامی در عراق و شام تا سپتامبر 2014 رأی داد(20). اگر چه از محتوای توافقات این نشست سرّی که آژانس رویترز(21) پرده از آن برداشته است، اطلاعی نداریم، و هیچ یک از رسانه ها نیز شهامت عبور از سانسور را نیافتند، ولی به احتمال زیاد بخشی از آن مرتبط است به ارسال سلاح و آموزش جهاد طلبان.
عربستان سعودی مفتخر از این بودجۀ ایالات متحده روی شبکۀ رسمی تلویزیون، ال عربی اعلام کرد که امارات اسلامی تحت فرماندهی شاهزاده عبدالرحمان آل فیصل، برادر شاهزاده سعود آل فیصل (وزیر امور خارجه) و شاهزاده ترکی الفیصل(سفیر عربستان سعودی در ایالات متحده و در انگلستان) اداره می شود (22).
امارات اسلامی مرحلۀ تازه ای را در زمینۀ مزدوران مسلح تجربه می کند. خلاف گروه های جهاد طلبی که در افغانستان، بوسنی هرزگوین و در چچنی پیرامون اسامه بن لادن جنگیدند، نیروی موقتی یا کمکی نیستند، بلکه یک ارتش کامل را تشکیل می دهند. بر عکس گروه های پیشین در عراق، لیبی و سوریه پیرامون شاهزاده بندر بن سلطان، خدمات اطلاعاتی پیشرفته در اختیار دارند و کارمندان اداری برای امور مدنی که از فارغ التحصیلان مدارس بزرگ غربی بوده و می توانند امور اداری تمامی منطقه را به عهده بگیرند.
سلاح های اوکرائینی کاملا نو توسط عربستان سعودی خریداری شده و به همکاری سرویس های مخفی ترکیه به امارات اسلامی تحویل داده شده است. آخرین جزئیات طی گردهمآئی در عمان با خانوادۀ بارزانی در اول ماه ژوئن 2014 همآهنگ شد(23). حملۀ مشترک علیه عراق توسط امارات اسلامی و دولت محلی کردستان چهار روز بعد آغاز گردید. امارات اسلامی بخش سنی کشور را تصرف کرد، و دولت محلی کردستان نیز بیش از 40% مرز خود را گسترش داد. اقلیت های مذهبی بخاطر اعمال خشونت بار و جنایات هولناک جهاد طلبان،مناطق سنی نشین را ترک کردند و گریختند، و بر این اساس بود که مقدمات تجزیۀ عراق به سه کشور فراهم آمد.
پنتاگون با نقض قرارداد دفاع عراق-ایالات متحده، و عدم مداخله برای دفاع از تمامیت عراق، دست امارات اسلامی را برای فتوحات و کشتارهایش باز گذاشت.
یک ماه بعد، در حالی که پیشمرگان دولت محلی کردستان بی آن که در نبردی درگیر شده باشند عقب نشینی کردند، و وقتی هیجان و احساسات عمومی در سطح جهانی قویاً تحریک شده بود، رئیس جمهور اوباما دستور داد که مواضع امارات اسلامی را بمباران کنند. با این وجود، به گفتۀ ژنرال ویلیام میویل William Mayville فرماندۀ عملیات های ستاد فرماندهی «این بمباران ها به ندرت بتواند قابلیت های کلی امارات اسلامی و فعالیت هایش را در دیگر مناطق عراق یا سوریه مورد اصابت قرار دهد» (24).
روشن است که آنها ارتش جهاد طلبان را هدف نمی گیرند، و تنها روی مرزهائی که از پیش ترسیم کرده اند نظارت می کنند تا بازیگران منطقه از این مرزهائی که برای آنها تعیین شده پا فراتر نگذارند. در نتیجه، در حال حاضر بمباران ها تنها نمادینه است و بجز تعداد اندکی خودرو چیز دیگری هدف گرفته نشده است. در واقع مداخلۀ کردهای حزب کار کردستان ترکیه و سوریه بودند که مانع پیشروی امارات اسلامی شدند و راهی را برای آنهائی که از قتل عام می گریختند ایمن سازی کردند.
تبلیغات پیرامون امارات اسلامی و خلیفۀ آن جریان دارد. روزنامۀ گلف دیلی نیوز Gulf Daily Newsمدعی شد که ادوارد اسنودن Edward Snowden مطالبی در این مورد منتشر کرده است (25). در نتیجه تحقیقات بعدی آشکار شد که جاسوس آمریکائی (ادوارد اسنودن) هیچ مطلبی در این مورد منتشر نکرده است. گلف دیلی نیوز در بحرین منتشر می شود، دولتی که تحت اشغال گروه های نظامی سعودی به سر می برد. مقالۀ منتشر شده تنها در پی پاک سازی پروندۀ عربستان سعودی و شاهزاده عبدالرحمان آل فیصل و مسئولیت های آنها بوده است.
امارات اسلامی با ارتش های مزدور قرن شانزدهم اروپا قابل مقایسه است. مزدوران مسلح در جنگ های مذهبی به حساب اربابان می جنگیدند، گاهی در این جبهه و گاهی در جبهۀ دیگر. خلیفه ابراهیم یک مزدور مسلح دوران مدرن است. اگر چه او در کنار شاهزاده عبدالرحمان (عضو قبیلۀ سدیری ها) است، جای شگفتی نیست که او حماسۀ خود را در عربستان سعودی ادامه می دهد ( پس از گشت مختصری در لبنان، حتی در کویت) و بر این اساس به نفع جانشینی سلطنتی قبیلۀ سدیری ها علیه شاهزاده میتاب Mithab (پسر شاه عبدالله) عمل می کند.
جان مک کین و خلیفه

ابراهیم البدری، الیاس ابودعا، الیاس ابو بکر آل بغدادی، الیاس خلیفه ابراهیم، مزدور مسلح شاهزاده عبدالرحمان آل فیصل، که توسط عربستان سعودی، قطر و ایالات متحده تأمین مالی می شود. او می تواند تمام اعمالی را که منشور ژنو در رابطه با دولت ها به عنوان جنایت و شقاوت شناسائی کرده است زیر پا بگذارد.

در آخرین مجله ای که منتشر شده، امارات اسلامی دو صفحه را به سناتور مک کین اختصاص داده و او را «دشمن» و «صلیبی» نامیده و حمایت او را در اشغال عراق توسط ایالات متحده یادآور شده است. از بیم آن که این اتهام در ایالات متحده ناشناخته بماند، سناتور فوراً بیانیه ای منتشر کرد و امارات اسلامی را به عنوان «خطرناکترین گروه تروریسم اسلامی در جهان» معرفی نمود(26).

این دعوا تنها برای سرگرم کردن عمومی است. دوست داشتیم به آن باور کنیم...تنها اگر  آن عکس از دوران می 2013 را نمی داشتیم.
یادداشت ها :
1)ما گزارشاتی فرستادیم مبنی بر این که تظاهرات اعتراضی در درعا تظاهراتی اعتراضی از سوی دانش آموزان دبیرستان، پس از بازداشت و شکنجۀ محصلینی راه اندازی شده بود که علیه جمهوری شعار داده بودند. در نتیجه، بسیاری از همکاران ما سعی کردند هویت این دبیرستانی ها را کشف کنند و با خانواده های آنها تماس بگیرند. ولی هیچ یک از آنها در این تلاش توفیقی بدست نیاوردند، تنها شاهدانی که وجود داشتند با رسانه های بریتانیائی مصاحبه کرده بودند و این مصاحبات نیز به شکل ناشناس انجام گرفته بود، و با توجه به چنین شرایطی گزارشات قابل بررسی نبود. ما امروز مطمئن هستیم چنین رویدادی هرگز وجود خارجی نداشته است. بررسی پرونده های سوری مرتبط به آن دوران نشان می دهد که در واقع تظاهراتی به راه افتاده ولی برای درخواست افزایش حقوق کارمندان و بازنشستگان صورت گرفته. فراخواستی که در این تظاهرات مطرح شده از سوی دولت پاسخ مثبت دریافت کرده است. در این دوران هیچ روزنامه ای از تظاهرات دبیرستانی ها مطلبی منتشر نکرده، و این داستان دو هفته بعد، تنها از تخیل شبکۀ الجزیره تراوش کرده است.
2)اعضای گروه مبارزان اسلامی در لیبی، یعنی القاعده در لیبی، تلاش کرده بودند که معمر قذافی را برای حساب ام آی 6 بریتانیا به قتل برسانند. این موضوع از سوی یک افسر ضد جاسوسی بریتانیا افشا شد. دیوید شایلر David Shyler. «دیوید شایلر : من از خدمت در سرویس مخفی بریتانیا استعفا دادم، چون که ام ای 6 تصمیم گرفته بود که آدمکشان عضو گروه اسامه بن لادن را تأمین مالی کند» (شبکۀ ولتر 18 نوامبر 2005).
 [3] Rapport de la Mission d’enquête sur la crise actuelle en Libye, juin 2011.
[4] « Un député libanais dirige le trafic d’armes vers la Syrie », Réseau Voltaire, 5 décembre 2012.
«نمایندۀ مجلس لبنان قاچاق اسلحه به سوریه را هدایت می کند»، شبکۀ ولتر، 5 دسامبر 2012
[5] Sur ce plan, on se reportera à ma série de six émissions 10 ans de Résistance, sur la guerre des États-Unis contre la Syrie.
[6] « John McCain entre illégalement en Syrie », Réseau Voltaire, 30 mai 2013.
[7] « La Syrian Emergency Task Force, faux-nez sioniste », Réseau Voltaire, 7 juin 2013.
[8] « John McCain a rencontré des kidnappers en Syrie », Réseau Voltaire, 1er juin 2013.
[9] “Wanted for Terrorism”, Rewards for Justice Program, Department of State.
[10] Le Comité du Conseil de sécurité créé par la résolution 1267 (1999) le 15 octobre 1999 est également connu sous le nom de « Comité des sanctions contre Al-Qaida ». Fiche d’inscription d’Ibrahim al-Badri (cette fois avec le nom de guerre d’al-Samarrai).
[11] « Évasions simultanées de jihadistes dans 9 pays », Réseau Voltaire, 6 août 2013.
[12] « La NED, vitrine légale de la CIA », par Thierry Meyssan, Оdnako (Russie), Réseau Voltaire, 6 octobre 2010.
[13] « Opération manquée au Venezuela », par Thierry Meyssan, Réseau Voltaire, 18 mai 2002.
[14] « La CIA déstabilise Haïti », « Coup d’État en Haïti », par Thierry Meyssan, Réseau Voltaire, 14 janvier et 1er mars 2004.
[15] « L’expérience politique africaine de Barack Obama », par Thierry Meyssan, Réseau Voltaire, 9 mars 2013.
[16] « Le secret de Guantánamo », par Thierry Meyssan, Оdnako (Russie), Réseau Voltaire, 28 octobre 2009.
[17] « Qui gouverne l’Irak ? », par Thierry Meyssan, Réseau Voltaire, 13 mai 2004.
[18] « La balkanisation de l’Irak », par Manlio Dinucci, Traduction Marie-Ange Patrizio, Il Manifesto (Italie), Réseau Voltaire, 17 juin 2014.
[19] « Official Document Qatar Embassy Tripoli Confirms Sending 1800 Islamic Extremists Trained in Libya to Fight in Syria », Libyan War The Truth, 20 septembre 2013.
[20] « Les États-Unis, premiers financiers mondiaux du terrorisme », par Thierry Meyssan, Al-Watan (Syrie), Réseau Voltaire, 3 février 2014.
ایالات متحده، نخستین پشتیبان امور مالی تروریسم در جهان
http://www.voltairenet.org/article182010.html


[21] “Congress secretly approves U.S. weapons flow to ’moderate’ Syrian rebels”, par Mark Hosenball, Reuters, 27 janvier 2014.
[22] « L’ÉIIL est commandé par le prince Abdul Rahman », Réseau Voltaire, 3 février 2014.
[23] « Révélations du PKK sur l’attaque de l’ÉIIL et la création du "Kurdistan" », Réseau Voltaire, 8 juillet 2014.
[24] “U.S. Air Strikes Are Having a Limited Effect on ISIL”, par Ben Watson, Defense One, 11 août 2014.
[25] « Baghdadi ’Mossad trained’ », Gulf Daily News, 15 juillet 2014.
[26] “Statement by senator John McCain on being targeted by terrorist group ISIL as "the ennemy" and "the crusader"”, Cabinet de John McCain, 28 juillet 2014.
دگرگونی بزرگ در جبهۀ سعودی ها

تی یری میسان
ترجمه توسط حمید محوی
Le grand retournement saoudien
par Thierry Meyssan
با این وجود اینکه عربستان سعودی از 35 سال پیش از تمام جنبش های جهاد طلب به انضمام افراطی ترین آنها پشتیبانی کرده است، اینگونه بنظر می رسد که ریاض به شکل ناگهانی سیاست خود را تغییر داده است. عربستان سعودی با احساس خطر از حملۀ احتمالی امارات اسلامی که روزی بنیان های خودش را هدف بگیرد، دستور نابودی این سازمان را صادر کرد. ولی خلاف ظواهر امر، امارات اسلامی همچنان از سوی ترکیه و اسرائیل پشتیبانی می شود و نفت ربوده شده توسط اسلامگرایان افراطی  با میانجیگری آنها در اروپا بفروش می رسد.
شبکۀ ولتر| 29 اوت2014
پیشگفتار : امارات اسلامی محصول غرب است
همگامی شورای امنیت علیه امارات اسلامی و رأی برای منشور 2170 چیزی نیست بجز یک نمایش ظاهری و مشخصاً برای حفظ ظاهر. با این وجود، چنین نمایشاتی نمی تواند هیچیک از پشتیبانی های دولتی که امارات اسلامی از آن برخوردار بوده را بفراموشی بسپارد، یعنی پشتیبانی هائی که هنوز هم از آن برخوردار است.
اگر خودمان را تنها به رویدادهای اخیر در عراق محدود کنیم، همه دیدیم که این مبارزان اسلامگرا در ستون های هاموی High Mobility Multipurpose Wheeled Vehicle کاملاً صفر کیلومتر و نو که بتازگی از کارخانۀ جنرال موتور آمریکا بیرون آمده بود، و به همین گونه مسلح به تجهیزات مدرن نظامی اوکرائینی که این نوع سلاح ها نیز کاملاً نو بود، وارد کشور عراق شدند. با چنین ساز و برگ رزمی بود که سلاح های آمریکائی ارتش عراق را به غنیمت گرفتند. علاوه بر این برای همگان جای شگفتی بود که امارات اسلامی کارشناس امور مدنی در اختیار داشته باشد که همزمان مدیریت امور تمامی منطقۀ اشغالی آنها را به عهده بگیرد، کارشناسان امور ارتباطاتی برای انترنت و تلویزیون. این متخصصان مستقیماً در فورت برگ Fort Bragg آموزش دیده بودند(پایگاه نظامی آمریکائی در کارولینای شمالی، ستاد نیروهای ویژۀ ارتش ایالات متحدۀ آمریکا، هشتاد و دومین لشکر هوابرد). اگر چه روی گزارشات مربوطه سانسور برقرار کرده است، ولی ما از راه آژانس بریتانیائی رویترز می دانیم که نشست سرّی کنگره در ماه ژانویۀ 2014 برای  تأمین مالی و ارسال سلاح برای ارتش آزاد سوریه، جبهۀ النصره و امارات اسلامی (داعش) تا 30 سپتامبر 2014 رأی موافق داده است(1). چند روز دیرتر، «العربیه» مدعی بود که شاهزاده عبدالرحمان فرماندۀ واقعی امارات اسلامی است(2).
روی این عکس که توسط امارات اسلامی منتشر شده، بی هیچ ابهامی کی از مبارزان را می بینیم (سمت چپ عکس) که تفنگ فاماس، تفنگ رسمی ارتش فرانسه را در دست دارد، در حالی که فرانسه هر گونه رابطه با این سازمان را انکار کرده است. در واقع، فرانسه برای ارتش آزاد سوریه اسلحه فرستاده که دو سوم از آن به جبهۀ النصره (یعنی القاعده در سوریه)، به همین گونه پر.ندۀ دیگری که توسط سوریه به شورای امنیت در سازمان ملل متحد فرستاده شده این موضوع را تأیید می کند. سپس، چندین گروه از سازمان النصره به ارتش امارات اسلامی پیوستند.  علاوه بر این، خلاف اعلامیه های رسمی، فرماندهی امارات اسلامی، خلیفۀ کنونی ابراهیم، در عین حال عضو مرکز فرماندهی ارتش آزاد سوریه نیز بود.

سپس، در 6 فوریه، وزیر امنیت داخلی ایالات متحده وزرای امور داخلی کشورهای اروپائی را در لهستان به جلسه ای ویژه فراخواند تا از آنها درخواست کند که به جهاد طلبان اروپائی در شامات که قصد بازگشت به کشورهای مبدأ خودشان را دارند، اجازۀ بازگشت ندهند. به این ترتیب امارات اسلامی برای حمله به عراق نفرات کافی در صفوف خود خواهد داشت (3). سرانجام در اواسط فوریه، جلسه ای طی دو روز با شرکت رؤسای سرویس های مخفی کشورهای هم پیمانی که در سوریه دخالت دارند برگزار شد که مطمئناً مرتبط بود به آماده سازی حملۀ امارات اسلامی به عراق (4). (گزارش اوت 2012 دربارۀ تعصب مذهبی نزد به اصطلاح « اپوزیسیون دموکراتیک »)
جای شگفتی بسیار است که رسانه های بین المللی را می بینیم که ناگهان به افشای جنایات جهاد طلبان می پردازند، در حالی که اسلام گرایان افراطی از سه سال پیش بی وقفه در حال ارتکاب به همین رفتارهای جنایتکارانه بوده اند. سر بریدن و به چلیپا کشیدن افراد در گذرگاه های همگانی شهرها و روستاها پدیدۀ تازه ای نیست : به عنوان مثال، امارات اسلامی در محلۀ بابا عمرو در فوریۀ 2012، دادگاه اسلامی بر پا نمود و 150 نفر را به مرگ با قطع سر محکوم کرد، و چنین موردی نه واکنش غرب را بر انگیخت و نه سازمان ملل متحد (5).
در ماه مه 2013، فرماندۀ بریگاد الفاروغ از ارتش آزاد سوریه ( میانه روهای مشهور) ویدئوئی منتشر کرد که در آن صحنۀ قطعه قطعه کردن یک سرباز سوری را نشان می داد که در پی همین صحنه یکی از سربازان میانۀ رو و دموکرات و اسلامگرا قلب (مترجم : به تعبیر دیگری ریۀ)مقتول را به دندان می کشد و می خورد. در آن دوران، غربی ها سعی می کردند این جهاد طلبان را به عنوان « اپوزیسیون میانه رو» معرفی کنند که ناامیدانه برای دموکراسی مبارزه می کنند. حتی بی بی سی با آن فرد آدمخوار گفتگو کرد و برای او این فرصت را فراهم ساخت تا کار خود را توجیه کند.
هیچ تردیدی وجود ندارد که تفاوتی که لوران فبیوس بین جهاد طلبان « میانه رو » (ارتش آزاد سوریه و جبهۀ النصره _ یعنی القاعده _ تا آغاز 2013) و جهاد طلبان « افراطی » (جبهۀ النصره از تاریخ 2013 و امارات سالامی) قاول می شود یک تنها دروغ ساختگی برای رسانه ها بوده است. موردی که به خلیفه ابراهیم مربوط می باشد روشنگر این واقعیت است : در ماه می 2013، هنگامی که جان مک کین با ارتش ازاد سوریه ملاقات داشت، او هم زمان عضو ستاد فرماندهی به اصطلاح میانه رو و رهبر جبهۀ «افراطی ها» بود(6). علاوه بر این، یک نامه از ژنرال سلیم ادریس، فرماندۀ ستاد فرماندهی ارتش آزاد سوریه، مورخۀ 17 ژانویه 2014، تأیید می کند که فرانسه و ترکیه مقادیری مهمات فرستاده اند که یک سوم آن برای ارتش آزاد سوریه و دو سوم برای القاعده با میانجیگری ارتش آزاد سوریه اختصاص داشته است. حقانیت نامۀ سفیر سوریه به شورای امنیت که این موضوع را مطرح کرده بود، از سوی هیئت نمایندگی فرانسه مردود شناخته نشد(7).
جان مک کین و ستاد فرماندهی ارتش آزاد سوریه. در جلوی صحنه سمت چپ، ابراهیم البدری نشسته و سناتور با او در حال حرف زدن است. فرد بعدی، با عینک، بریگادیه ژنرال سلیم ادریس است.

با آگاهی به چنین وضعیتی، روشن است که رفتار برخی قدرت های ناتو و شورای همکاری خلیج (خلیج فارس) طی ماه اوت 2014 از یک موضع پشتیبانی سری، گسترده و دائمی به یک موضع خصمانه تغییر کرده است. چرا ؟

نظریۀ برژینسکی دربارۀ جهاد طلبی
برای درک اهمیت تغییر جهتی که عربستان سعودی —  و شاید ایالات متحده  — در حال تکوین بخشیدن به آن هستند، باید به 35 سال پیش بازگردیم. از سال 1979، واشینگتن به مدد مشاور امنیت ملّی زیبیگنیو برژینسکی، تصمیم گرفت تا برای مقابله با گسترش و نفوذ شوروی از اسلام سیاسی پشتیبانی کند، و سیاست پشتیبانی از اخوان المسلمین علیه جمال عبدالناصر را در پیش گیرد.
برژینسکی تصمیم گرفت که «انقلاب اسلامی» گسترده ای از افغانستان (که در آن دوران توسط رژیم کمونیست نور محمد ترکی —به فتح ت و ر — اداره می شد)، و ایران، که خود او بازگشت امام روح الله خمینی را سازماندهی کرد. سپس، این انقلاب اسلامی می بایستی به جهان عرب گسترش یافته و جنبش های ملی را که با اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی متحد بودند از میان ببرد.
عملیات در افغانستان به شکل غیر منتظره ای موفقیت آمیز بود : جهاد طلبان اتحادیۀ جهانی ضد کمونیست (8) از بین اخوان المسلمین استخدام شده بودند و مدیریت آنها را نیز میلیاردر ضد کمونیست اسامه بن لادن به عهده داشت و اردوی تروریستی او دولت افغانستان را مجبور کرد که از شوروی ها درخواست کمک کند. ارتش سرخ نیز وارد دامی شد که در افغانستان برای آنها تدارک دیده بودند و طی پنج سال به طول انجامید و موجب تسریع فروپاشی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی شد.
ولی عملیات تدارک دیده شده برای ایران، بر عکس به مصیبت انجامید : برژینسکی مات و مبهوت شده بود زیرا خمینی آن فردی نبود که به او معرفی کرده بودند — پیر مردی که می خواهد املاک توقیف شده اش را از شاه پس بگیرد — بلکه خمینی یک ضد امپریالست واقعی از آب درآمد. کمی پس از این واقعه، کلمۀ « اسلامگرا» برای یکی و دیگری به معنای یگانه ای نبود، در نتیجه برژینسکی بر آن شد تا بین سنی های خوب (همکاران) و شیعه های بد (ضد امپریالیست) تفکیک قائل شود، و مدیرین اولی ها را به عربستان سعودی واگذار کرد.
سرانجام، با توجه به اتحاد نوین بین واشینگتن و سعودی ها، رئیس حمهور جیمی کارتر طی سخنرانی دربارۀ وضعیت اتحاد در 23 ژانویه 1980 اعلام کرد که از این پس دسترسی به نفت خلیج (خلیج فارس) برای امنیت کلی ایالات متحده اهمیت ویژه ای خواهد داشت.
از این تاریخ، جهاد طلبان برای وارد آوردن هر ضربۀ شومی علیه شوروی ها ( و سپس روس ها) و علیه رژیم های ناسیونالیست یا نافرمان عرب مأموریت یافتند. این دوران از اعلام اتهام علیه جهاد طلبان در سوء قصد ساختگی 11 سپتامبر شروع شد و تا اعلام مرگ دروغین اسامه بن لادن در پاکستان (20011-2001) ادامه یافت و موجب پیجیده شدن مسائل گردید. اصل موضوع بر محور انکار هر گونه رابطه با جهاد طلبان بود تا بتوانند متعاقباً از آنها به عنوان بهانه برای مداخلاتشان بهره برداری کنند. این موضوع در سال 2011 با همکاری رسمی بین جهاد طلبان و ناتو در لیبی و در سوریه به روشنی آشکار شد.
تغییر جهت سعودی ها در ماه اوت 2014
در طول 35 سال، عربستان سعودی تمام جریان های سیاسی مسلمان سنّی مذهب (1) را که الگوی اقتصادی ایالات متحده را با اسلام سازگار تشخیص می دادند(2) و با اسرائیل نیز موافقتنامه ای به امضا رسانده و متعهد می شدند که موجودیت آن را زیر علامت سؤال نخواهند برد(3)، تأمین مالی کرد و به آنها اسلحه داد.
در طول 35 سال، اکثریت عظیم توده های سنّی مذهب تبانی بین جهاد طلبان و امپریالیست ها را ندیده گرفتند. عربستان سعودی با تمام حرکات آنها و هر آنچه را که به آنها نسبت دادند اعلام همبستگی کرد. سرانجام، وهابیت را به عنوان اسلام اصیل به رسمیت شناخت، اگر چه اماکن مقدس را در عربستان سعودی تخریب می کردند.
عربستان سعودی در دوران «بهار عرب» شگفت زده می دید که واشینگتن به قطر و اخوان المسلمین نقش هائی واگذار کرده، ولی او به این میهمانی دعوت نشده است. به زودی عربستان سعودی در رقابت با دوحه برای پشتیبانی از جهاد طلبان در لیبی و به ویژه در سوریه وارد کارزار شد.
علاوه بر این شاه عبدالله اقتصاد مصر را نجات داد، وقتی که ژنرال عبدالفتاح آل سیسی به عنوان رئیس جمهور مصر انتخاب شد و نسخه ای کامل از پروندۀ پلیس  در رابطه با اخوان المسلمین را برای او و اماراتی ها فرستاد. با این وجود در چهار چوب مبارزه علیه اتحادیه (اخوان المسلمین)، ژنرال آل سیسی در فوریۀ 2014 طرح دقیق اخوان المسلمین را برای کسب قدرت در ریاض و ابو ذبی را کشف کرد و اطلاع داد. طی چند روز توطئه چینان بازداشت شدند و اعتراف کردند، از سوی دیگر عربستان سعودی و امارات متحدۀ عربی قطر پدر خواندۀ اخوان المسلمین را تهدید کردند که اگر اخوان المسمین را فورا رها نکند، مورد تخریب قرار خواهد گرفت.
ریاض به زودی کشف می کند که امارات اسلامی نیز پس از تسخیر یک سوّم عراق برای حمله به عربستان نقشه کشیده است.
ساخته های ایدئولوژیک 35 ساله توسط امارات و مصر از هم فروپاشید. 11 اوت، امام جماعت دانشگاه الزهرا، احمد الطیب قویاً امارات اسلامی و القاعده را محکوم کرد. در ادامۀ این سخنرانی، فردای آن روز، مفتی اعظم مصر، شوقی ابراهیم علام نیز آنها را محکوم کرد(9).
18 اوت و دوباره در 22 همین ماه، ابو ذبی با همکاری قاهره تروریست ها را در طرابلس (لیبی) بمباران کرد. برای نخستین بار، دو دولت سنّی مذهب برای حمله به سنّی های افراطی واقع در سومین کشور، با یکدیگر هم پیمان می شوند. هدف آنها چیزی نبود بجز اتحادیۀ عبدالحکیم بلحاج، شمارۀ 3 قدیمی القاعده که توسط ناتو به عنوان حاکم حکومت نظامی در طرابلس برگزیده شده بود(10). گویا که این عملیات بی آن که واشینگتن از آن آگاه شده باشد به اجرا گذاشته شده است.
در 19 اوت، مفتی اعظم عربستان سعودی، شیخ عبدالعزیز آل الشیخ بر آن شد تا سرانجام جهاد طلبان امارات اسلامی و القاعده را به عنوان « دشمن شمارۀ 1 اسلام» معرفی کند (11).
پی آمدهای دگرگونی در رویکرد عربستان سعودی
درگرگونی در رویکرد عربستان به اندازه ای با شتاب صورت گرفت که بازیگران منطقه ای فرصت انطباق خود را با وضعیت تازه پیدا نکرده اند، در نتیجه مبنی بر پرونده های مختلف در وضعیت متناقضی قرار گرفته اند. به طور کلی هم پیمانان واشینگتن امارات اسلامی در عراق را محکوم می کنند، ولی در مورد حضور آن در سوریه هنوز واکنشی نشان نداده اند.
با این وجود، موضعی که شگفت آورتر بنظر می رسد، این است که شورای امنیت در بیانیۀ 28 ژوئیه و در قطعنامۀ 2170 در 15 اوت امارات اسلامی را محکوم دانسته است، در حالی که این سازمان جهاد طلب هنوز از پشتیبانی های دولتی برخوردار است : نقص اصول و موازینی که در این قطعنامه مطرح شده، نفت ربوده شدۀ عراق توسط امارات اسلامی از راه ترکیه عبور می کند. نفت ربوده شده در بندر جیحان بار تانکرهای نفتی می شود و با یک توقف در اسرائیل، راهی اروپا می شود. تا کنون نام شرکت های نفتی مشخص نشده ولی مسئولیت ترکیه و اسرائیل در این معاملات کاملاً روشن است. قطر به سهم خود همچنان به بسیاری از شخصیت های اخوان المسلمین پناه داده و هنوز از امارات اسلامی پشتیبانی می کند.
گردهمآئی وزرای امور خارجۀ عربستان سعودی، امارات متحدۀ عربی، مصر، قطر و... در جده به تاریخ 24 اوت 2014، برای مقابله علیه امارات اسلامی.

طی مصاحبۀ مطبوعاتی، وزرای امور خارجۀ روسیه و سوریه، سرگئی لاورف و ولید معلم برای تشکیل یک جبهۀ ضد تروریستی فراخواندند. با این وجود ایالات متحده در حالی که عملیات زمینی در خاک سوریه را به همکاری بریتانیا پی گیری می کند ( «نیروی مداخلۀ سیاه»(12) ) از پیوستن به جمهوری عرب سوریه امتناع کرد و همچنان خواستار استعفای بشار اسد شد.

شکاف به وجود آمده، به 35 سال سیاست سعودی پایان داد و به رویاروئی ریاض و آنکارا انجامید. از این پس، حزب کرد ترکیه و سوریه، حزب کار کردستان که همواره از سوی واشینگتن و بروکسل به عنوان سازمانی تروریستی شناسائی می شد، در مقابله با امارات اسلامی از پشتیبانی پنتاگون برخوردار خواهد بود.
در واقع خلاف گزارشات ابهام آمیز رسانه های آتلانتیست، مبارزان کرد ترکیه و سوریه از حزب کار کردستان بودند که در روزهای اخیر به پشتیبانی نیروی هوائی ایالات متحده از پیش روی امارات اسلامی جلو گیری کردند و نه پیشمرگان دولت محلی کردستان عراق.

نتیجه گیری موقت
مشکل بتوانیم تشخیص دهیم که وضعیت کنونی را باید واقعی و یا صحنه آرائی تلقی کنیم. آیا ایالات متحده واقعاً می خواهد امارات اسلامی را که خود او به وجود آورده بود و احتمالاً از کنترلش خارح شده، از بین ببرد، و یا تضعیف کند — و با حفظ آن در آینده به عنوان ابزار سیاسی مورد استفاده قرار دهد ؟ آیا آنکارا و تل آویو به حساب واشینگتن یا علیه واشینگتن از امارات اسلامی پشتیبانی می کنند، و یا روی اختلافات درونی ایالات متحده بازی می کنند ؟ آیا سعودی ها برای نجات رژیم سلطنتی شان تا اتحاد با ایران و سوریه پیش خواهند رفت و حفاظت از اسرائیل را رها خواهند کرد ؟
" border="0" height="24" width="24">" border="0" height="24" width="24">
[1] « Le Congrès US vote secrètement l’envoi d’armes en Syrie », Réseau Voltaire, 29 janvier 2014.
[2] « L’ÉIIL est commandé par le prince Abdul Rahman », Réseau Voltaire, 3 février 2014.
[3] « La Syrie devient « question de sécurité intérieure » aux USA et dans l’UE », Réseau Voltaire, 8 février 2014.
[4] « Washington coordonne la guerre secrète contre la Syrie », Réseau Voltaire, 21 février 2014.
[5] « The Burial Brigade of Homs : An Executioner for Syria’s Rebels Tells His Story », par Ulrike Putz, Der Spiegel, 29 mars 2012. Version française in « Les dernières manœuvres de Washington et de ses alliés européens, turcs et arabes », par Pierre Khalaf, New Orient News, Réseau Voltaire, 10 avril 2012.
[6] « John McCain, le chef d’orchestre du « printemps arabe », et le Calife », par Thierry Meyssan, Réseau Voltaire, 18 août 2014.
[7] « Résolution 2165 et débats (aide humanitaire en Syrie) », Réseau Voltaire, 14 juillet 2014.
[8] « La Ligue anti-communiste mondiale, une internationale du crime », par Thierry Meyssan, Réseau Voltaire, 12 mai 2004.
[9] « Le grand mufti d’Égypte condamne l’État islamique en Irak », Radio Vatican, 13 août.
[10] « Comment les hommes d’Al-Qaida sont arrivés au pouvoir en Libye », par Thierry Meyssan, Réseau Voltaire, 6 septembre 2011.
[11] « Déclaration du mufti du Royaume sur l’extrémisme », Agence de presse saoudienne, 19 août 2014.
[12] « SAS and US special forces forming hunter killer unit to ’smash Islamic State’ », par Aaron Sharp, The Sunday People (The Mirror), 23 août 2014.

۱۳۹۳ مرداد ۲۲, چهارشنبه

بیانیه ای در تائید موذیانه کشتار مردم فلسطین و تبرئه امپریالیسم و صهیونیسم

بیانیه ای در تائید موذیانه کشتار مردم فلسطین و تبرئه امپریالیسم و صهیونیسم

یا با امپریالیسم و صهیونیسم بر ضد خلق قهرمان فلسطین و همدستی با دشمنان بشریت  که به چند میلیون انسان گرسنگی و تشنگی داده و آنها را به گروگان گرفته اند و یا در کنار جبهه مقاومت مردم فلسطین برای رهائی از اسارت، راه دیگری وجود ندارد

اخیرا یک بیانیه غلط انداز "به کشتار مردم فلسطین بی درنگ پایان دهید" با امضاء برخی ایرانی ها که اکثرا ناشناخته بوده و حتی هویت و وجود واقعی شان ناروشن می نماید، منتشر شده است. در همان نگاه گذرا به این بیانیه در می یابید که نیت این بیانیه اعتراض به کشتار مردم فلسطین نیست، بلکه دفاع بی چون چرا از کشتار صهیونیسم اسرائیل و متحد وی امپریالیسم جهانی در منطقه و از جمله در فلسطین است. در این بیانیه منافع خلق فلسطین توسط این ایرانی های متاثر از تبلیغات زهرآگین صهیونیسم در پای منافع صهیونیسم جهانی قربانی می شود و این سیاست همدستی با اسرائیل، دفاع از منافع مردم فلسطین جا زده می شود. البته روشن است که نمی توان به صراحت از جنایت علیه بشریت دفاع کرد. حتی صهیونیستها نیز برای توجیه آدمکشی خویش مدعی هستند که شلیک گلوله های آنها نه برای کشتن مردم عادی و غیر نظامی فلسطینی، بلکه برای نابودی "تروریسم" در جهان و کشتن "تروریستهای" حماس است. این روشنفکران ایرانی نیز که موافق کشتن میلیونها فلسطینی هستند به جای تحلیل علمی و تاریخی از مبارزه مردم قهرمان و مقاوم فلسطین، حساب ویژه ای برای توجیه استعمار و "جنبه های مثبت و ترقیخواهانه" جنایت علیه بشریت باز می کنند. اگر نادانند باید به خود آیند و چنانچه آگاهانه بر ضد ملت فلسطین اقدام می کنند،  تبهکارند و نامشان به بدنامی در تاریخ مبارزات خلق ایران ثبت می گردد.

پس گرفتن امضاء رفقائی که به ماهیت این سند ارتجاعی پی برده و بر ضد آن موضع گرفتند اقدامی جسورانه، افشاءگرانه، انقلابی و ضد امپریالیستی-صهیونیستی است. جا دارد که همه افرادی که به زیر این سند ننگین بهر دلیل امضاء گذارده اند، به خود آیند و به رفقای انقلابی فوق تاسی جویند تا در جنبش مقاومت و انقلابی مردم ایران سره از ناسره تشخیص داده شود.

نفی مبارزه طبقاتی

این اعلامیه فاقد درک طبقاتی از پیوند مبارزه طبقه کارگر و خلقهای ستمدیده جهان است. این بیانیه منکر آن است که مبارزه طبقه کارگر باید با مبارزه خلقهای تحت ستم پیوند خورده و بیک صدای واحد برای نابودی دشمنان عمده بشریت بدل شود. این بیانیه مفاهیم اجتماعی را از مضمون طبقاتی جدا می کند و آنها را به واژه های پوچ و بی محتوی بدل کرده و بتدریج به شکل روضه خوانی و تعزیه گردانی بر می گرداند. اینکه آدمکشی بد است، اینکه جنگ بد است، اینکه بیگناهان نباید کشته شوند و... بدون رفتن به کنه مسایل، عبارات پوچی خواهد بود که پشت سرهم ردیف شده و حتی جرج بوش و هیتلر هم با آن موافقند، ولی در اینجا این عبارات پوچ با این هدف تکرار می شوند تا اذهان را از اصل مسئله که اشغال یک سر زمین و سرکوب یک ملت است، دور کنند. در سراسر این بیانیه از دولت و نه از صهیونیسم اسرائیل که یک تئوری نژادپرستانه برای سلطه بر تمام خاور میانه است، صحبت می شود. استفاده از واژه دولت اسرائیل ماهیت تجاوزکارانه صهیونیسم و خطری را که برای منطقه دارد، کتمان می کند. در اینجا مبارزه مردم برای نابودی صهیونیسم که امری پایدار و تعیین کننده ماهیت فاشیستی دولت اسرائیل است، به مبارزه با دولتهای اسرائیل که مشروعیت ادامه بقاء دارند، سوق داده می شود. در این بیانیه از امپریالیسم سخنی به میان نمی آید تا مبادا آمریکائی ها ناراحت شوند و از تعداد روشنفکران مسحور امپریالیسم و "نئو کانها" که این اعلامیه را امضاء کرده اند، کاسته گردد. تلاش تدوین کننده یا تدوین کنندگان این سند، تبرئه امپریالیسم و صهیونیسم است که آنها را در قالب "دولتهای" آنها پنهان کرده اند. سخن گفتن از "دولت اسرائیل" و یا "دولت آمریکا" بیان ماهیت صهیونیسم و امپریالیسم نیست، تبرئه آنهاست.
تئوری این همانی

تلاش این بیانیه موذیانه که بسیار با دقت و با روش کارشناسانه و روانشناسانه تنظیم شده است و از قلم فرد یا افراد عادی تراوش نمی کند، در درجه اول این است که به خواننده موذیانه تلقین کند که جنایات صهیونیسم و مبارزه مردم فلسطین همتراز و برابر هستند و به زبان دیگر هر دو طرف حق دارند و یا هر دو طرف حق ندارند، هر دو طرف آدم می کشند، هر دو طرف موشک پراکنی می کنند، هر دو طرف مسلسل در دست داشته و مسلحند، هر دو طرف ارتجاعی هستند، هر دو طرف غیر قابل دفاع و یا هر دو طرف قابل دفاع هستند. هم طرف ستمگر و هم طرف ستمکش، هم ظالم و هم مظلوم، هم قربانی و هم قاتل همتراز خواهند بود.
شیمون پرز نیز در نطق خویش از این عده تشکر کرد که فقط اسرائیل را محکوم نمی کنند و هر دو طرف را محکوم می کنند و حق را به حق دار می رسانند.
به گزارش رادیو اسرائیل، شیمون پرز در کنفرانسی مطبوعاتی در “بئر السبع” گفت: "جهان عرب برای منزوی ساختن حماس و افراطیون می کوشد. او از تمام انسانهای متمدن که نقش حماس و افراطیون مخالف دوستی با مردم اسرائیل در این جنگ را کمرنگ نکردند و تلاش کردند که عدالت را در این جنگ رعایت کنند صمیمانه تشکر کرد". شیمون پرز اعتراف کرد که چه نقشی را به عهده سازمانهای جاسوسی اسرائیل و کنسرنهای دروغپراکنی واگذار کرده تا افکار عمومی را در جهت خواستهای اسرائیل سوق دهند و نگذارند "افشاء حماس مورد غفلت" قرار گیرد. مبتکران این بیانیه خوب به دستورات شیمون پرز عمل کرده اند. امضاء کنندگان ایرانی باید تکلیف خود را با گفتار شیمون پرز روشن کنند.

ماهیت جنگ

جنگی که در فلسطین در گرفته است، مربوط به بیش از شصت سال است و تازه نیست. در آن زمان نه سازمان حماسی در کار بود و نه  جهاد اسلامی. این جنگ برخلاف ادعای بیانیه، از دو طرف یک "جنگ ارتجاعی و خانمانسوز" نیست. نه کمونیستها چنین نظر ضدعلمی دارند و نه هومانیستها چنین نظر ضد انسانی. چنین برخوردی تنها نظر حامیان ایرانی صهیونیسم است. جنگی که در فلسطین در گرفته است، دو سو دارد. در یک سو صهیونیسم اشغالگر و امپریالیسم حامی وی ایستاده و سرزمین مردم فلسطین را اشغال کرده و به سوزاندن و خانمان براندازی مردم فلسطین مشغول است و در سوی دیگر مجموعه مردم فلسطین و نه تنها کمونیستها، حتی غیر مذهبی ها، مسلمانان، مسیحیان و یهودیان انقلابی... ایستاده اند. این جنگ، جنگ خلق فلسطین بر ضد سلطه گران خارجی و نه آنگونه که تروتسکیستها القاء می کنند جنگ پرولتاریای فلسطین بر ضد سرمایه داران خارجی است که در آن سازمانهای مقاومت عامل مزاحم به حساب می آیند. این جنگ تنها دو طرف دارد. جنگِ مردمی تحت سلطه و سرکوب شده و محکوم به مرگ با طرفی که تا دندان مسلح بوده، و برای اشغال کشور دیگران و نسل کشی در سرزمینشان از هیچ جنایتی رویگردان نیست. بیانیه مذکور که ادعا نامه ای علیه خلق فلسطین و تبرئه صهیونیسم است برخلاف این ادعای پوچ و بی سر و ته که مدعی گردیده "جنگ حماس با اسرائیل هیچ چیز نیست جز جنگ قدرت برای سلطه بر منطقه ای که هم اکنون در اختیار دولت اسرائیل است."، جنگی است خلقی و انقلابی برای استقلال ملی و رهائی خلق فلسطین و خلقهای منطقه از سلطه امپریالیسم و صهیونیسم. عبارات پردازیهای مجوف نظیر "جنگ قدرت برای سلطه" تنها برای کتمان ماهیت سلطه و قدرت امپریالیسم و صهیونیسم نژادپرست و استیلاگر در منطقه است. همه خلقهای منطقه باید این غده سرطانی و خطرناک صهیونیستی را بدور افکنند.
کمونیستها بر این نظرند که این جنگ دو طرف دارد و از منظر خلق فلسطین جنگی عادلانه بر ضد اشغالگر و برای کسب استقلال، آزادی و هویت ملی، دفاع از شرافت و غرور یک ملت است که نمی خواهد نوکر بیگانه باشد و در سرزمین اشغالی در زیر سرنیزه صهیونیسم زندگی کند. از منظر کمونیستها جنگ اسرائیل بر ضد خلق فلسطین برای اشغال این سرزمین و نسل کشی در آن، یک جنگ ارتجاعی، ضد انسانی است که باید به عنوان جنایت جنگی محکوم شده و عاملان آن در دادگاهی نظیر دادگاه نورنبرگ، به منزله جانی و یاغی محاکمه شوند. پس مضحک است که تدوین کنندگان سند با موذیگری ماهیت یک جنگ عادلانه از جانب ملت فلسطین را بیکباره برای فریب مردم "ارتجاعی" از هر دو طرف جا می زنند.  در اینجا سخن از درک کمونیستی از ماهیت جنگ نیست، حتی هومانیستها نیز جنایات اسرائیل را محکوم می کنند و تجاوز به سرزمین فلسطین توسط یک نیروی اشغالگر را رد می نمایند و ماهیت مبارزه مردم فلسطین را ارتجاعی ارزیابی نمی کنند. این تئوری ارتجاعی تروتسکیستی تنها بر ضد خلق فلسطین نیست، بر همه جنایات امپریالیستها در سراسر تاریخ جهان صحه می گذارد. به نظر آنها، هم جنگ رهائی بخش مردم الجزایر بر ضد امپریالیسم فرانسه و هم جنگ آزادیبخش مردم اندونزی بر ضد استعمار هلند و هم جنگ انقلابی و عادلانه مردم هندوچین(ویتنام، کامبوج، لائوس) بر ضد امپریالیسم آمریکا، جنگهای غیر عادلانه و خانمانسوز و ارتجاعی بوده اند، زیرا در آن جنگها انسانها کشته شده و خانمانسوز بوده اند!!؟؟. این عده بلندگویان استعمار نوین درایران هستند.
آنها می نویسند: "کشتاری که این روزها در فلسطین جریان دارد ناشی از جنگ بین دو دولت جنایتکار و ضدمردمی است و هیچ ربطی به منافع مردم محروم و ستمدیده ی فلسطین ندارد، مردمی که اکنون به راستی گوشت دَم توپ یک جنگ ارتجاعی شده اند." آنها در این عبارت به نحو زشتی مردم محروم و ستمدید فلسطین را سپر بلای خود کرده اند تا بیشتر قربانی تجاوز اسرائیل شوند.
با این حکم صادر شده ی ارتجاعی، در این جنگی که استعمار و امپریالیسم به ملت فلسطین تحمیل کرده، هیچ طرف برحقی وجود ندارد. از هیچ طرفی نباید حمایت کرد. باید به استعمار و اشغال کشور فلسطین صحه گذارد و به طریق اولی به استعمار به طور کلی صحه گذارد و مبارزه ملتی را که برای آزادی و استقلال کشورش می رزمد، باعنوان اینکه لطفا "گوشت دم توپ" نشوید، به لجن کشید و آب به آسیاب اسرائیل ریخت. طبیعتا این زبان نمی تواند زبان و قلم عده ای انسان انقلابی و شرافتمند و با وجدان باشد. این زبان بی وجدانها و کسانی است که می خواهند وضعیت کنونی را به نفع اشغالگران و سلطه جویان صهیونیستی و امپریالیستی به ملت فلسطین و به همه ملتهای منطقه تحمیل کنند. مبتکر و یا مبتکران این سند، حق ملت فلسطین را برای مبارزه قهرآمیز تا سرحد رهائی خویش به سخره گرفته اند و به نفی آن مشغولند. در حالی که مردم فلسطین به رهبری حماس یا هر سازمان مقاوم دیگری حق دارند تا آخرین قطره خون برای رهائی ملی خویش مبارزه کنند. در شرایط اشغال، صلح کردن حرف پوچی بیش نیست. صلح تنها با اخراج اشغالگر معنی دارد وگرنه تسلیم بلا شرط محسوب می شود. آنها که به ملت فلسطین توصیه می کنند، مبارزه نکند، تیراندازی نکند، موشک پرتاب نکند چون اسرائیل را عصبانی می کند، مربیان پرورش افکار صهیونیسم هستند. آنها که از گروگان گیری دو تا سرباز اشغالگر و صهیونیست خونِ دل می خورند، موذیانه بر گروگان گیری میلیونها مردم فلسطین چشم بسته اند. دشمنان مردم فلسطین دشمنان مردم ایران نیز هستند. باید نقاب آنها رادرید. و مانع شد که اجرشان را شیمون پرز بدهد.

استنتاج عملی

اگر روشنفکر منحرفی در ایران مبارزه مردم فلسطین برای رهائی ملی خویش را ارتجاعی قلمداد کند، طبیعتا جائی در درون صفوف مردم ایران ندارد. این روشنفکران همان روشنفکرانی هستند که در صورت تجاوز امپریالیسم و صهیونیسم و داعش به ایران به بهانه جنگ ارتجاعی، حاضرند در پا رکابی امپریالیستها، ایران را به گورستان مردم ایران بدل کنند. آنها نمی پذیرند که مقاومت مردم ایران در مقابل امپریالیسم و صهیونیسم و داعش یک مبارزه انقلابی و رهائی بخش، مبارزه ای برای دفاع از استقلال ملی ایران است. در ایران نیز مانند فلسطین تنها دو جبهه و دو طرف بیشتر وجود نخواهد داشت، جبهه آنهائی که در مقابل تجاوز برای رهائی ملی ایستادگی می کنند و و جبهه آنهائی که نوکری و گماشتگی امپریالیسم را می پذیرند. برای ورود به جبهه خلق کسی به تفتیش عقاید نمی پردازد و دهان کسی را بو نمی کشد. این سیاست است که نقش تعیین کننده دارد و نه ایدئولوژی افراد و سازمانها. کسانی که امروز جنگ رهائی بخش ملت فلسطین را ارتجاعی جا می زنند، همدستان ارتجاع امپریالیستی و صهیونیستی برای حمله به ایران هستند. در تفکر ارتجاعی آنها جائی برای مبارزه به خاطر رهائی ملی و حفظ استقلال سیاسی و تمامیت ارضی ایران وجود ندارد. این عده دقیقا در پی آن هستند که همین تفکر ارتجاعی را که مردم ایران در مقابلش ایستادند و تئوری ارتجاعی "پی ریزی جبهه سوم" را به گورستان تاریخ سپردند، دوباره در زیر نقاب مخالفت با جنبش انقلابی مردم فلسطین زنده کنند. بزعم آنها در زمان تجاوز امپریالیسم و صهیونیسم و ارتجاع منطقه با نیت تجزیه و نابودی ایران، باید به پی ریزی "جبهه سوم" که چیزی بغیر از جبهه مقاومت مردمی در مقابل تجاوزگر است، دست زد. آنها چه بخواهند و چه نخواهند مردم ایران خودجوش برای مقابله با تجاوزگر، اشغالگر و ارتجاع منطقه به صورت میلیونی بسیج می شوند. "جبهه سوم" آنها جبهه "همه فن حریف" و "روئین تن" و "شکست ناپذیر"ی است که یک تنه همه دنیا را، در یک چشم بر هم زدن "سوسیالیستی" می کند. آنها نمی فهمند و یا مترصد آن هستند جنبش را به دره نادانی بکشانند تا صدای سوم مردم که تنها در چارچوب وجود دو جبهه امکان رشد، بقا و موفقیت دارد، از میان برود. حال آنکه مردم و نیروهای مترقی تنها در چارچوب جبهه مقاومت ضد اشغال و ضد تجاوز قادرند امکان کسب رهبری و اعتماد مردمی را برای خویش با تلاش و شعارهای درست و فداکاری به کف آورند. آنها با اختراع تئوری "جبهه سوم" که برای سترون کردن روحی و فکری جنبش مطرح می شد، تبلیغ می کردند، در جنگی که در می گیرد، نباید از وجود دو جبهه، یعنی جبهه سیاسی مقاومت مردم در مقابل اشغالگران سخن گفت، بلکه باید هم با امپریالیسم، هم با صهیونیسم و هم با ارتجاع منطقه جنگید و آنها را به تمامی نابود کرد و در عین حال ارتجاع حاکم در ایران را نیز صرفنظر از تمایل به مقاومت در مقابل اشغالگران سرنگون ساخت. افرادی از این قماش با همین منطق "یکه زنی" به ارتش داعش پیوستند و سرنوشت عبرت انگیزشان در مقابل ماست. مردم ایران نیز مانند مردم فلسطین در مقابل امپریالیستها، صهیونیسم و داعش خواهند ایستاد و از استقلال و تمامیت ارضی ایران دفاع خواهند کرد. در ایران نیز دو جبهه بیشتر نیست و مردم ایران تنها صفوف خویش را در جبهه مقاومت تشکیل می دهند و صدای خود را رسا خواهند کرد و کمونیستها تنها در این متن قادرند که برای کسب رهبری مبارزه کنند و نه در کنار آمریکا و اسرائیل و داعش. نمی شود از در عقب امپریالیستها را به ایران وارد کرد.  

بیرون کشیدن امپریالیسم و صهیونیسم از زیر ضربه

کسی که مدعی است هدفش افشاء "دولت اسرائیل" و "جنگ ارتجاعی" در فلسطین است حتی اگر به ادعاهای خود مبنی بر افشاء طرفهای درگیر وفادار باشد، باید بخش مهمی از نوشته خود را صرف افشاء این جانیان کند، ولی این روشنفکران هوادار آمریکا و اسرائیل می نویسند: "این دولت ارتجاعی و کینه توزیِ بربرمنشانه و شرارت آمیزش - نه فقط با مردم فلسطین بلکه با مردم خودِ اسرائیل - شناخته شده تر از آن است که به افشاگری نیاز داشته باشد. همچنین، حمایت ننگین دولت آمریکا از آدم کشی اسرائیل رسواتر از آن است که از چشم مردم آزاده ی جهان پنهان بماند."(تکیه همه جا از توفان). به این ترتیب جنایات صهیونیسم و امپریالیسم را چون امر "همه دانسته ای" است نباید افشاء کرده و تکیه بیانیه را بر این افشاءگریها قرار داد، بلکه باید تکیه را بر روی افشاء حماس گذارد که در حقیقت نماینده منتخب مردم فلسطین در یک انتخابات آزاد و دموکراتیک بوده، در طرح اتحاد دولت فلسطینی شرکت داشته و از هم اکنون یک طرف مذاکره با نمایندگان دولت صهیونیستی اسرائیل است. آنها می نویسند: "آن چه در بیشتر واکنش ها به کشتار مردم فلسطین مغفول مانده نقش ارتجاعی دولت حماس در شعله ور ساختن آتش این جنگ خانمان سوز است. جنگ حماس با اسرائیل هیچ چیز نیست جز جنگ قدرت برای سلطه بر منطقه ای که هم اکنون در اختیار دولت اسرائیل است"(تکیه همه جا از توفان). به این ترتیب روشن می شود که این روشنفکران آمریکائی-اسرائیلی در ایران به جای افشاء صهیونیسم باید "دولت حماس" را افشاء کنند که بر طبق کشفیات تدوین کنندگانِ سند، به "نقش ارتجاعی دولت حماس در شعله ور ساختن آتش این جنگ خانمان سوز" کم بهاء داده شده است. به زبان قابل فهم صهیونیستهای اسرائیلی بیگناه هستند و این حماس است که جنگ خانمانسوز را آغاز کرده است.
توجه کنید مبتکر یا مبتکران این سندِ کارشناسانه، با الهام از رادیو اسرائیل و آقای منشه امیر، از "منطقه ای که هم اکنون در اختیار دولت اسرائیل است" سخن می گویند. در زبان مردم جهان و نه تنها کمونیستها، به این مناطق، مناطق اشغالی می گویند و نه مناطق "تحت اختیار دولت اسرائیل". بیش از شصت سال است که این مناطق "در اختیار دولت" اسرائیل است و هر روز هم آنرا گسترش می دهد. مرز این مناطق اختیاری معلوم نیست. مناطق تحت اختیار این امر را به ذهن شنونده تداعی می کند که اسرائیل مرز جغرافیای معینی ندارد. هر چه در اختیار وی است سرزمین "مقدس" اسرائیل است و نه مناطق اشغال شده. روشن است که تا نابودی صهیونیسم این مناطق و مناطق بیشتر از آن "در اختیار دولت اسرائیل" باقی می ماند. کسی که تلاش کند ماهیت یک اشغالگر یاغی را به یک دولت اداره کننده مناطق تحت اختیار بدل کند ریگ به کفش دارد.
تدوین کنندگان این بیانیه ارتجاعی صهیونیستی که برای دلداری و توجه دولت اسرائیل اسامی خودشان را نیز برای گرفتن امان نامه و بیمه عمر در رژیم بعدی ذکر کرده اند، می آورند: "حماس برای رسیدن به این هدف ارتجاعی حاضر است فوج فوج از مردم فلسطین را به کشتن دهد. گواه این مدعا، صرف نظر از برخورد ارتجاعی و سرکوبگرانه ی حماس با مردم غزه، موشک پرانی بی هدف آن به سوی اسرائیل است که بسیار بیش از آن که به دولت و ارتش اسرائیل لطمه زند به مردم اسرائیل و مردم غزه آسیب می رساند." روشن است که این ادعا توجیه جنایات صهیونیسم و پخش اکاذیب امپریالیستها و صهیونیستها در مورد مبارزه خلق فلسطین به رهبری حماس است. چقدر جنایتکارانه است که کسی کشتار فوج فوج مردم فلسطین را نه به گردن اسرائیل، بلکه به گردن سازمانهای مقاومت فلسطینی بگذارد و مدعی شود، ویرانی نوار غزه محصول "ترقه در کردن" و "فشفشه پراندن" سازمانهای مقاومت و نه فقط حماس است. جالب است ببینیم که این عده چگونه حق مبارزه و دفاع را از مبارزان انقلابی برای رهائی ملی سلب می کنند. جنگ رهائی بخش برای آنها جنگ خانمانسوز است. و جنگ جنایتکارانه و خانمانسوز صهیونیسم واکنش طبیعی اسرائیل در مقابل با "موشک پرانی" حماس محسوب می شود. اینکه از "لطمه خوردن مردم اسرائیل" نیز سخن می رانند، با نیت توجیه کشتار هزاران نفر مردم غیرنظامی و کودکان فلسطینی و پرده استتار کشیدن بر جنایات جنگی صهیونیسم است. ننگ بر این قلمبدستان صهیونیسم ایرانی.

جعل تاریخی

نخست اینکه مبارزه ایکه ملت فلسطین در عرض بیش از شصت سال علیه صهیونیسم و امپریالیسم می کند یک "جنگ ارتجاعی" آنطور که تدوین کننده یا تدوین کنندگان این سند مدعی هستند، نیست. این مبارزه ربطی هم به این ندارد که رهبریش در دست آقای شوقیری باشد و یا آقای یاسر عرفات و یا آقای خالد مشعل. مگر رهبری دولت اسرائیل مترقی و انقلابی است که نباید بر ضد آن مبارزه کرد؟. مگر صهیونیستها و امپریالیستها از "موضع ترقیخواهی" دنیا را به فاجعه کشیده اند و داعش و القاعده را ساخته اند؟.
مبارزه مردم فلسطین بر ضد اشغال کشورشان بیش از شصت سال است که دوام دارد و تا نابودی صهیونیسم برغم نگرانی امضاء کنندگان بیانیه دوام خواهد یافت. تاریخ مبارزه مردم فلسطین نشان می دهد که فلسطین یک سرزمین اشغال شده است. ماهیت همه رویدادهای فلسطین را باید در این متن تاریخی بررسی کرد. ملتی که سرزمینش اشغال شده حق دارد با هر تفکر مذهبی و رنگ پوستی که دارد، با هر زبان و فرهنگی و ایدئولوژی که دارد، با چادر یا بی چادر، با روسری و یا بدون روسری، با ریش و یا بدون ریش با نیروهای اشغالگر و استعمارگر مبارزه کند. این حق قانونی، برسمیت شناخته شده و عادلانه و مشروع ملت فلسطین است. اسرائیل صهیونیستی یک کشور اشغالگر است و دراین منطقه دارای کوچکترین حقی نیست. "حق دفاع از امنیتِ" یک نیروی آدمکش، یاغی، و جانی و اشغالگر حرف پوچی است که تنها مبلغان استعمار و صهیونیسم آنرا تبلیغ می کنند. "حق دفاع از خودِ اسرائیل" حق پوچی است که هرگز موضوعیت ندارد. تنها حق دفاع از خودِ ملت فلسطین مطرح است و این ملت تحت ستم حق دارد تا آخرین سرباز تجاوزگر و اشغالگر را با هر وسیله ایکه در اختیار دارد و برایش ممکن است از سرزمین تاریخی خویش بیرون کند. ساکنان کنونی و وارداتی اسرائیل که جزئی از مردمان بومی این سرزمین نبوده اند و یهودیان وارداتی هستند باید به سرزمینهای سابق خود برگردند، کسی برای آنها دعوتنامه نفرستاده بوده است. کسانی که نمی توانند و نمی خواهند در کنار صاحبان اصلی سرزمین فلسطین یعنی فلسطینیها در آنجا زندگی کنند و بیک زندگی دموکراتیک تن در دهند نژاد پرستی را تبلیغ می کنند. جنگی که در فلسطین درگرفته آغازگرش مردم فلسطین نیستند، صهیونیسم جنایتکار است. امضاء کنندگان بیانیه که در واقع هوادار "ترقیخواهی" صهیونیسم هستند می آورند: "منفعت کنونی و عاجل مردم فلسطین در پایان دادن سریع به این جنگ است و آنان که در آتش این جنگ می دمند فقط ضدیت خود را با منافع مردم فلسطین نشان می دهند. مردم متمدن و انسان دوست جهان در کنار مردم غزه باید حماس را برای پایان دادن به جنگ تحت فشار بی امان خود قرار دهند، همان گونه که به همراه مردم اسرائیل باید با جنگ طلبی و تبه کاری دولت اسرائیل به مقابله برخیزند و با مبارزات خود این دولت را وادارند که هرچه زودتر به لشکرکشی خود برضد مردم غزه پایان دهد." و به این ترتیب به مردم جهان القاء می کنند که مسببان جنگ و ادامه جنگ و کشتار مردم فلسطین نه رژیم جنایتکار و صهیونیستی و اشغالگر اسرائیل، بلکه سازمان مقاومت حماس می باشد. آنها در عین اینکه حق جنگیدن برای رهائی ملی را از سازمانهای مقاومت سلب می کنند، مردم جهان را تشویق می کنند که جلوی اسرائیل را برای کشت و کشتار نگیرند و دستش را در جنایت باز بگذارند، زیرا آنها باید حماس را تحت فشار قرار دهند تا نجنگد و عملا ادامه اشغال توسط اسرائیل و وضع کنونی را بپذیرد. این بلندگویان اسرائیلی در ایران جای علت و معلول را با آگاهی و دنائت عوض می کنند. پیام مبتکر و یا مبتکران این بیانیه عمیقا ارتجاعی و صهیونیستی، پیام تسلیم بلاشرط به ملت فلسطین است. حال ببیینیم که این عده در مورد ادعاهای خود صداقت دارند. هرگز!. آنها در همین موارد جعلی نیز دروغ می گویند.

بخشی از اسرائیلیهای مخالف سیاست آدمکشی دولتشان برملا کرده اند که شرایط حماس برای آتش بس و نه صلح که تنها بعد از تسلیم اسرائیل و اخراج قوای تجاوزگر و اشغالگر مقدور است، بسیار قابل قبول و منصفانه است. دولت اسرائیل باید به این خواستها تن در دهد. ما متن این خواستها را از زبان منابع اسرائیلی منتشر می کنیم تا دست نویسندگان بیانیه ارتجاعی برملا شود.

خواستهای سازمانهای مقاومت فلسطین

سازمان حماس خواستهای خویش را بیان کرده که حتی اسرائیلی ها آنرا به شکل زیر تدوین و در نشریات خویش بازتاب داده اند. نظری به این خواستها نشان می دهد که این خواستها تا چه حد منطقی و قابل اجراست. تنها یک دولت جنایتکار که هدفش نسل کشی و ادامه اشغال است می تواند از زیر بار تحقق این خواستها شانه خالی کند.
گیدون لوی روزنامه نگار اسرائیلی نشریه "هاآرتس" در مورد خواستهای حماس چنین نوشته است:
"1- آزادی برای غزه، پایان دادن به هرگونه عملیات نظامی زمینی، هوایی و دریایی،
2- خروج نیروهای نظامی اسرائیلی از غزه تا کشاورزان فلسطینی بتوانند از زمین های خود تا دیوارهای اسرائیل بهره برداری کنند،
3- آزادی فلسطینی هایی که ابتداء به عنوان مبادله ی زندانیان در برابر سرباز اسرائیلی گیلات شالید آزاد شده، اما دوباره در آغاز جنگ غزه دستگیر شدند،
4-پایان دادن به محاصره ی اقتصادی و باز کردن مرزهای غزه،
5- قرار گرفتن بندر و فرودگاه بین المللی غزه زیر نظارت سازمان ملل متحد،
6- گسترش محدوده ی ماهی گیری ساحل غزه  و نظارت سازمان های بین المللی بر مرز رفح،
7-پذیرش آتش بس ده ساله و بسته شدن آسمان غزه به روی هواپیماهای اسرائیلی،
8- اجازه ی سفر مردم غزه به اورشلیم برای زیارت مسجد الاقصی،
9-خاتمه به مداخله در سیاست داخلی فلسطین و تشکیل دولت واحد،
10-گشودن منطقه صنعتی غزه."
این خواستهای حماس(جنبش مقاومت اسلامی فلسطین) توسط سازمان آزادی بخش فلسطین(ساف) نیز مورد حمایت قرار گرفت و به این ترتیب دست صهیونیستهای اسرائیل که هدفش نابودی ملت فلسطین، نسل کشی و ادامه اشغال سرزمینهای فلسطینی است رو شده است.
با این ترتیب در زمانی که خواستهای روشن حماس و جنبش فلسطین آشکارا مطرح است و اسرائیل حاضر نیست زیر بار آن رود، ناشرین سند ننگین و موذیانه فوق می نویسند: "... مردم متمدن و انسان دوست جهان در کنار مردم غزه باید حماس را برای پایان دادن به جنگ تحت فشار بی امان خود قرار دهند، همان گونه که به همراه مردم اسرائیل باید با جنگ طلبی و تبه کاری دولت اسرائیل به مقابله برخیزند و با مبارزات خود این دولت را وادارند که هرچه زودتر به لشکرکشی خود برضد مردم غزه پایان دهد." می بینید که ناشرین سند با پرگوئی و آسمان و ریسمان بهم بافتن و ظالم و مظلوم را یکسان کردن و خطوط تمایز را مخدوش نمودن، حاضر نیستند، تجاوز اسرائیل جنایتکار را محکوم کرده و به مردم بگویند که اسرائیلی ها برای خواستهای نهضت مقاومت فلسطین تره هم خورد نکرده و به آدمکشی ادامه می دهند. مردم صلحدوست جهان باید نقش تجاوزکار، نقش ستمگر، نقش اشغالگر، نقش جانی را برملا کنند، زیرا اسرائیل است که در منطقه موجب قتل و غارت و بحران و آدمکشی است. علت و معلول را مخلوط کردن به نفع و به فرمان صهیونیسم است. جالب است که مبتکران سند خواست نتانیاهو را تکرار می کنند که در بن بست افتاده، راه پس و پیش نداشته و می خواهد با فشار به حماس آنها را برای پیشگیری از بدنامیِ عقب نشینی و شکست نیروهای اسرائیلی به تسلیم وادارد. آنها می آورند: "مردم غزه باید حماس را برای پایان دادن به جنگ تحت فشار بی امان خود قرار دهند" تا حتما نتانیاهو بتواند "سربلند" از این مخمصه نجات پیدا کند.
هر کس وجدان داشته باشد و برای تحقق انسانیت، برای آزادی ملتها، برای احترام به حقوق ملل و حقوق بشر مبارزه می کند، نمی تواند قاتل و مقتول را هم ارز و هم ارزش کند. آنوقت باید مانند سایر روشنفکران انقلابی ومسئول امضای خویش را پس بگیرد و به صف مردم ایران و دوستداران مقاومت مردم فلسطین بپیوندد. در این مبارزه است که دوست و دشمن مردم ایران از هم تمیز داده می شوند و معلوم می گردد که چه کسانی گوش به بلندگوهای و اوامر بیگانه بسته اند. در این مبارزه است که معلوم می شود چه کسانی با این دسیسه که می آورد: "ما امضاکنندگان این بیانیه ضمن محکوم کردن دولت های اسرائیل و حماس خواهان پایان-یافتن فوری و بی قید و شرط این جنگ ارتجاعی و خانمان سوز هستیم." موافقند و چه کسانی در کنار مردم ایران و مردم منطقه قرار دارند. ما توصیه می کنیم هرچه زودتر امضاء های خویش را پس بگیرید تا مسببان اصلی این دسیسه اسرائیلی برملا شوند و در تاریخ ایران مهر باطله بخورند. تنها این اقدام بشردوستانه و میهنپرستانه است که می تواند ننگ و رسوائی را بزداید.


جنایات جمهوری اسلامی بهانه برای تائید هر جنایتی

درخاتمه نکته مهم دیگری را نیز باید تذکر داد که در میان سطور این بیانیه نوشته شده است. رژیم جمهوری اسلامی یک رژیم جنایتکار است که در دریائی از فساد و تبهکاری غوطه می خورد و روز به روز بیشتر به اردوگاه دشمنان مردم ایران نزدیک می گردد و مترصد فروش ایران و زدن چوب حراج بر منافع ملی آن است. مذاکرات هسته ای که بر اساس اسناد تا کنون منتشر شده اش، تسلیم به امپریالیسم و خیانت ملی است، نمونه ای از این مماشات با امپریالیستهاست. صدماتی را که این رژیم به ایران و به مردم میهن ما وارد کرده، موجی از نفرت و انزجار به حق در مردم ایران نسبت به این رژیم ایجاد کرده است. استقرار این رژیم بر دریائی از خون برپا شده و بقاء آن تنها با سرکوب و توسعه استبداد و نقض حقوق انسانها میسر است. ولی علیرغم این نمی توان آن چنان از کینه توزی کور شد که از یک تحلیل مستقل و علمی چشم پوشید و همیشه تابع سیاستهای رژیم جمهوری اسلامی گردید. هر آنچه آنها کردند ما به عکس آن دست زنیم و آنرا انقلابی جلوه دهیم. ایجاد تقابل مصنوعی با سیاستهای رژیم جمهوری اسلامی گویای ماهیت مترقی و انقلابی نیست، نشانه ضعف و سستی، نشانه بی برنامگی و سردرگمی در اتخاذ موضع روشن و مستقل است. در غیر این صورت برخلاف ادعاهای "انقلابی"های افراطی ابتکار سیاست آنها در دست رژیم جمهوری اسلامی است و افسار آنها را همین رژیم برکف گرفته و آنها را به منجلاب گمراهی خواهد کشانید. سرنگونی این عده به دامن داعش در سوریه، همدستی آنها با امپریالیستها و صهیونیستها برای تجاوز به ایران که با جرج بوش جبهه متحد سرنگونی ساخته بودند و یا همدستی آنها با دارو دسته حریری در لبنان و تروریستهای داعش از همین نمونه هاست. دیروز با داعش و حمایت از تجاوز امپریالیسم به عراق و افغانستان و امروز با اسرائیل بر ضد مبارزه مردم فلسطین. ما باید از اصولی حمایت کنیم که اصول کمونیستی، انقلابی و دموکراتیک است. اشغالگری محکوم است، تجاوز به ممالک محکوم است، نقض حقوق ملل و حقوق بشر محکوم است. نسل کشی محکوم است. نمی شود برای اشغالگر، شکنجه گر و یاغی برتری حقوقی قایل شد، تنها به این استناد که عنصر تحت شکنجه و یا فرد سرکوب شده مطلوب ما نیست و صاحب ایدئولوژی اسلامی یعنی ایدئولوژی ارتجاعی است، مگر صهیونیسم دارای ایدئولوژی انقلابی است؟ مگر بجز سوسیالیسم، ایدئولوژی انقلابی دیگری هم وجود دارد. نمی شود بر جنایات در گوانتانامو صحه گذارد و حامیان دفاع از حقوق دموکراتیک و حقوق بشر را مدافعان تروریسم و پوپولیسم جا زد. مگر امپریالیستها ترقیخواه، مدافع حقوق بشر و حقوق دموکراتیک هستند؟ مگر آنها از موضع "ترقیخواهانه" و "انقلابی" شکنجه می دهند؟ این یاوه گوئی محض است. بیهوده گویان اساسا درکی از مبارزه دموکراتیک و ضد امپریالیستی ندارند و تاریخ زندگی سیاسیشان سراسر همدستی با امپریالیسم و ارتجاع، از موضع "چپ" بوده است. پاره ای از اپوزیسیون ایران به این راه روان است و روشن است که این راه، انقلابی نیست به گورستان می رود. روشن است که مبلغانِ بانیان این راه، جاده صاف کن تجاوز امپریالیسم به ایران هستند و از هم اکنون تبلیغ می کنند که تجاوز امپریالیسم آمریکا به ایران به ما مربوط نیست، جنگ مردم نیست، هیچ ربطی به منافع مردم محروم و ستمدیده ی ایران ندارد، نباید کشته شد، نباید گوشت دم توپ گردید، نباید مقاومت کرد، بهتر است ایران نابود گردد تا جمهوری اسلامی از بین برود. این جنگ میان دو قطب ارتجاع، قطب ارتجاع دولتی آمریکا!! و قطب ارتجاع اسلامی است. روشن است که این تفکر انقلابی نیست ارتجاع محض در پناه "ترقیخواهی" است.

حزب کارایران (توفان)
نگارش در تاریخ  10/05/1393
مطابق با اول ماه اوت 2014