۱۳۸۹ آذر ۵, جمعه

یادداشتی پیرامون یک تحلیل
ا. م. شیری
اخیرا حزب کار ایران(توفان) یک تحلیل و بررسی بسیار جامع، علمی، منطقی و مستدل زیر عنوان «آیا ماهیت ویکی لیکس شبهه برانگیز نیست؟» ارائه داده است که در نوع خود و در بررسی ابعاد جنایتکاریها و فریبکاریهای امپریالیسم آمریکا، حداقل در میان احزاب و سازمانهای ایرانی بی نظیر است. تنها ایراد جدی و واقعا هم جدی، بر این بررسی مبوسط وارد است این است که می نویسد: «...اگر تا کنون در نشریات بسیاری ممالک تقریبا از یک میلیون کشته سخن می رفت، در این اسناد آنرا به ١٠٦ هزار نفر به نفع آمریکائیها تقلیل داده اند». در صورتیکه حزب کار ایران می توانست بجای یادآوری آمارهای غیرواقعی نشریات ”بسیاری ممالک“، به آمار رسمی دولت عراق، که به نقل از سایت کنعان در تارنگاشت عدالت نیز تحت عنوان «ترازنامه دمکراسی آمریکائی در عراق» آمده است، استناد نماید. در این سند، آمار کلیه تلفات عراقیان پس از اشغال کشورشان از سوی امپریالیستهای آمریکا و انگلیس، به تفکیک مشخص شده و مطابق گزارش وزارت بهداشت و پزشکی قانونی، تا دسامبر سال ٢٠٠٨ دو و نیم میلیون نفر عراقی کشته و بر اساس شکایتهای ثبت شده در وزارت کشور عراق،٨٠٠ هزار نفر نیز ناپدید(بخوانیم: سر به نیست) شده است (به سند مورد نظر، در پایان همین نوشتار توجه کنید). صرفنظر از اینکه آمارهای وزارتخانه های کشور، بهداشت و پزشکی قانونی عراق هم بدلیل اوضاع بلبشوی عراق نمی تواند از دقت کافی برخوردار بوده و بیانگر ابعاد واقعی جنایت امپریالیستهای آمریکا و انگلیس در این کشور باشد، طبیعی است همانطور که حزب کار ایران(توفان) نیز می نویسد، جنجال «ویکی لیکس» با هدف تقلیل ابعاد فاجعه عظیم مردم عراق و جلب اذهان عمومی به مسائل فرعی و درجه دومی به راه انداخته شده است. این را نیز فراموش نکنیم که بدنبال انتشار این آمارها، پزشکی قانون عراق در روز ٢۵ ژانویه ٢۰۱۰، هدف یک عملیات انتحاری (بخوانید آمریکائی) قرار گرفت که در اثر این عملیات، ۱٨ نفر از کارکنان آن کشته و تعدادی نیز (طبق ادبیات معمول امپریالیسم خبری، نا معلوم) مجروح شدند. متد «ویکی لیکس» و متدهای مشابه دیگر برای کوچک و بی اهمیت نشان دادن ابعاد جنایات امپریالیسم نه تازگی دارد و نه فعلا، امیدی به شناساندن گسترده و رساندن آن به بخش اعظم جامعه بشری وجود دارد. زیرا، تبلیغات و جیغ و قشقرقهای امپریالیسم خبری، جامعه جهانی را به چنان سرگیجگی و آشفته فکری دچار کرده است که حتی، بخش قابل توجهی از احزاب، سازمانهای، تشکلهای سیاسی، مدنی و حقوق بشری، از جمله همین به اصطلاح اپوزیسیون ایرانی، به بهانه حاکمیت ضد بشری جمهوری اسلامی، سیمای انسانی خود را بحدی از دست داده و دموکراسی و حقوق بشر امپریالیستی را چنان با حرص و ولع بلغور می کنند که انگار نه تنها حافظه تاریخی، حتی چشم و گوش خود را از دست داده و اخبار و حوادث روز را که مردم کشورهای مختلف، از آن میان، مردم عراق، افغانستان، پاکستان، فلسطین و برخی کشورهای دیگر زیر بمبارانهای روزمره هواپیماهای آمریکائی کشته می شوند، از صفحه تلویزیونها نمی بینند و نمی شنوند. آنها چنان مبهوت و حیران امپریالیسم شده اند که نمی خواهند حتی در مورد مبرهن ترین مسائل، مثلا در این مورد که آن سه «گردشگر آمریکائی» چرا در میان اینهمه کشورها و مناطق زیبای جهان، با صرف هزینه شخصی عراق ناامن و مخصوصا مرز این کشور با ایران را برای سیاحت انتخاب کردند، بیاندیشند (این مسئله، در تحلیل حزب کار ایران مفصلا آمده است) و یا آن آمریکائی که در هوای نسبتا سرد پائیز سال ٢٠٠٧، شناکنان از دریاچه می خواست خود را به خانه خانم آنگ سان سوچی، به تعبیر امپریالیستها، «رهبر قهرمان مخالفان دولت نظامی میانمار» برساند، برای توجیه «دمکراسی و حقوق بشر» مأموریت داشت و یا صرفا بخاطر عشقبازی با این خانم محبوب امپریالیستها، تن به چنین کار خطرناکی داد و در وسط آب دستگیر شد. امپریالیسم خبری معمولا در چنین مواردی چنان جیغ و داد ”دمکراسی خواهی“ و ”بشر دوستی“ سر می دهد که مسئله اصلی فراموش می شود. بر کمتر کسی پوشیده است که این قبیل اعمال احمقانه سازمانهای امنیتی غرب بیش از حد زیاد است. ولذا این دو نمونه را صرفا بعنوان مثال در اینجا یادآوری کردم. امروزه هیچ عقل سلیمی را نمی توان یافت که بپذیرید در هیچ کجای دنیا حتی هیچ ترقه ای بدون دخالت و مشارکت مقامات و مأموران امنیتی آمریکا و انگلیس منفجر نمی شود. هیچ انسان خردمندی را نمی توان سراغ داشت که باور داشته باشد در تمام مناقشات و درگیریهای تحت پوشش ملی و قومی، دینی- مذهبی و فرقه ای و یا تحت هر پوشش دیگری در هر گوشه دنیا، عوامل و مأموران ارگانهای امنیتی امپریالیستی دست نداشته باشند. آنها این اعمال را با مهارت خاص خود، با متدهای بسیار پیش پا افتاده و با اتکاء به اجامر و اوباش، ناسیونالیستهای کور و متعصبان مذهبی بومی مرتکب می شوند. نمونه مناقشات ملی- قومی و جنگهای دینی- فرقه ای در اتحاد شوروی، فدراسیون یوگسلاوی و برخی کشورهای اروپای شرقی شاهد زنده این «مهارت» آنهاست. ناگفته نماند که در اینگونه موارد، مأموران امنیتی امپریالیسم پس از یک دوره تبلیغات و آماده کردن زمینه ذهنی لازم، فقط جرقه اول را می زنند و پس از آن، آتش خشونتهای ملی یا دینی بلافاصله مشتعل می شود. برای این کار در جمهوریهای اتحاد شوروی معمولا دو گروه ظاهرا مختلف، تحت پوشش «ملی گرائی» یا «دینی- مذهبی» را از میان تربیت یافتگان مراکز آموزش خرابکاری که عمدتا زیر نظر بنیاد صهیونیستی «جامعه باز» جورج سورس و با حمایت دولتهای محلی اداره می شدند، به شهرهای پر جمعیت ساکن ملیتها و پیروان ادیان مختلف می فرستادند. آنها نیز، طی یک درگیری ساختگی از نوع فیلمهای هالیوودی بین خود، با فحش و فشکاریهای استثنائاًَ ”ملی“ یا ”دینی“ جرقه اول را می زدند. همین جرقه برای تجمع و تحریک احساسات متعصبان دینی و ناسیونالیستهای کور و برافروختن آتش مناقشه ملی- قومی یا دینی- مذهبی و خارج شدن اوضاع از کنترل، کفایت می کرد. به این ترتیب، امپریالیستها در اتحاد شوروی پیش از هر کاری، دوستی و اتحاد بین خلقها، یکی از ارجمندترین و گرامی ترین دستاوردهای سوسیالیسم را مورد حمله قرار داده، در میان خلقهای مختلف که در طول تمام تاریخ در کنار هم و با هم زندگی و کار می کردند، تخم نفاق و نفرت، کینه و خصومت پاشیدند که کشتار بیش از یک میلیون نفر و آوارگی در حدود ١٢ میلیون انسان نتیجه آن بود. در مورد ماجرای «ویکی لیکس» نیز وضع به همین منوال است و همچنانکه حزب کار ایران (توفان) به درستی ثابت می کند، هدف عمده از رو کردن یکسری اسناد بیهوده و تاریخ مصرف گذشته، کاربست سیاست امپریالیستی «تفرقه بیانداز و حکومت کن» بمنظور پاشیدن تخم نفاق و تفرقه، خصومت و بدبینی در میان ملتهای مختلف خاورمیانه، از جمله خلقهای ایران، عراق، سوریه، افغانستان و دیگر کشورهای منطقه بوده است نه یاوه گوئیهای پوچ و بیهوده مأموران امپریالیسم دایر بر به خطر افتادن جان نظامیان متجاوز آمریکا و ناتو. آنچه که امروز نباید از نظر دور داشت این واقعیت است که در شرایط تعمیق بحران ساختاری سامانه سرمایه داری، امپریالیسم جهانی با القاعده سازی، تروریسم را به سطح دولتی ارتقاء داده و به بهانه جنگ با تروریسم، جنگ گسترده ای را برعلیه تمام بشریت جهان براه انداخته است. تمام تلاش آن امروز بر این نقطه متمرکز شده است که ضمن ایجاد رعب و وحشت در جوامع انسانی، این جنگ کثیف را در زیر پرچم دروغین ”دمکراسی خواهی“ و ”بشر دوستی“ دائمی سازد. طبیعتا، این جنگ نیز، مثل هر جنگی خواه ناخواه با مبارزه و مقاومت روبرو بوده و مقاومت در مقابل آن در اشکال مختلف افشای دسیسه ها و توطئه گریهای امپریالیسم بعنوان یکی از کارآمدترین ابزارها و متدها ادامه خواهد یافت. بر همین اساس، انتظار می رود تحلیل قابل تقدیر و تکان دهنده حزب کار ایران(توفان) از ماجرای «ویکی لیکس»، بتواند دیگر احزاب، سازمانها، تشکلها و فعالین سیاسی، اجتماعی، مدنی و بخصوص حقوق بشری را که ترک مقاومت کرده اند، برای بازگشت به میدان مبارزه و مقاومت در جنگهای امپریالیستی، بخود آورد. ٢٤ آبان ١٣٨٩ ________________________________________________________________________ نویسنده: صباح البغدادی برگردان: ع. سهند آمار رسمی دولتی زیر، تا دسامبر ۲۰۰٨، شرایط فاجعه‌بار غالب بر عراق را از زمان حمله آمریکا و اشغال آن ‏کشور نشان می‌دهد.‏ ‏۱- یک میلیون (۱۰۰۰۰۰۰) بیوه زن عراقی (بنا به گزارش وزارت امور زنان عراق).‏ ‏۲- چهار میلیون (۴۰۰۰۰۰۰) کودک یتیم عراقی (بنا به تخمین وزارت برنامه‌ریزی عراق).‏ ‏۳- دو و نیم میلیون (۲۵۰۰۰۰۰) کشته عراقی (بنا به گزارش وزارت بهداشت و پزشکی قانونی عراق).‏ ‏۴- هشتصد هزار (٨۰۰۰۰۰) عراقی ناپدید شده در بازداشتگاه‌های مخفی مرتبط با احزاب گوناگون حاکم (بر ‏اساس شکایت‌های ثبت شده در وزارت کشور عراق).‏ ‏۵- سیصد و چهل هزار (۳۴۰۰۰۰) زندانی عراقی که بدون اعلام جرم، در زندان‌های ارتش ایالات متحده، ‏زندان‌های دولت عراق، و زندان‌های واقع در منطقه کردستان به سر می‌برند (بنا به گزارش سازمان‌ها و ‏آژانس‌های حقوق بشر عراقی، عرب، بین‌المللی و سازمان ملل).‏ نیروهای اشغالگر ایالات متحده رسماً قبول دارند که تعداد بازداشت شدگان عراقی در زندان‌های آن‌ها حدود ‏صد و بیست هزار (۱۲۰۰۰۰) نفر است.‏ ‏۶- چهار و نیم میلیون (۴۵۰۰۰۰۰) آوارۀ عراقی در خارج از عراق (بنا بر آمار متقاضیان گذرنامه (نوع ث) از ‏اداره مرکزی صدور گذرنامه).‏ ‏٧- دو و نیم میلیون (۲۵۰۰۰۰۰) عراقی آواره در داخل عراق (به گزارش وزارت آوارگان عراق).‏ ‏٨- هفتاد و شش هزار (٧۶۰۰۰) مورد ثبت‌نام شده ایدز در عراق؛ این رقم قبل از تجاوز به عراق و اشغال آن ‏کم‌تر از ۱۴ مورد بود (بنا به گزارش وزارت بهداشت عراق).‏ ‏٩- گسترش ترسناک استفاده از مواد مخدر وارداتی از ایران در میان جوانان (بنا به گزارش وزارت بهداشت ‏عراق و مرکز مبارزه با مواد مخدر و اعتیاد).‏ من در باره شیوه‌های گوناگون قاچاق مواد مخدر، که برخی از آن‌ها بسیار سمی هستند، و چگونه آن‌ها در ‏جاهای مختلف در مناطق جنوبی تحت کنترل برخی از احزاب و میلیشیای شرکت کننده در دولت انبار ‏می‌شوند، و چگونه سود حاصل از فروش مواد مخدر در جهت به دست آوردن حمایت و سکوت مقامات ‏دولتی صرف خریدن آن‌ها (پرداخت رشوه) و کمک به کارزاهای انتخاباتی آن‌ها می‌شود، یک‌سری مقالات ‏تحقیقی نوشته ام.‏ ‏۱۰- از زمان تجاوز و اشغال عراق، از هر چهار ازدواج سه ازدواج به طلاق می‌انجامد (بنا به گزارش وزارت ‏بهداشت عراق).‏ ‏۱۱- بیش از چهل درصد عراقی‌ها زیر خط فقر قرار دارند (بنا به گزارش وزارت حقوق بشر عراق).‏ اما من معتقدم درصد واقعی بسیار بالاتر و بیش‌تر از ۵۵ درصد است.‏ ‏۱۲- کاهش سطح کیفیت آموزش ابتدایی و عالی، بر اساس بیانیه‌های مقامات رسمی در یونسکو، که ‏باعث شد این سازمان مدارک تحصیلی صادر شده از دانشگاه‌ها و مؤسسات آموزش عالی عراق را به ‏رسمیت نشناسد.‏ ‏۱۳- ده‌ها هزار مدرک دانشگاهی تقلبی به مقامات ارشد دولتی، افسران ارشد، مدیران کل، و مقامات ‏ارشد احزاب سیاسی اعطا می‌شود (بنا به بیانیه‌ها و آمار کمیسیون صداق و شفافیت عراق).‏ ‏۱۴- حدود ۵۵۰ نهاد سیاسی و ائتلاف‌های حربی وجود دارد (بنا به گزارش کمیسیون مستقل انتخابات ‏همگانی). و تا امروز، هیچ قانونی برای نظارت بر این تعداد نهادهای سیاسی وجود ندارد.‏ ‏۱۵- حدود یازده هزار و چهار صد (۱۱۴۰۰) عدد سازمان‌های جامعه مدنی وجود دارد (بنا به گزارش وزارت ‏کشور و وزارت عدالت و رفاه اجتماعی عراق).‏ این سازمان‌ها دارای اهداف آشکار و پنهان هستند، روشن نیست این اهداف کدامند و بودجه آن‌ها از کجا ‏تأمین می‌شود.‏ ‏۱۶- صد و بیست و شش (۱۲۶) شرکت امنیتی تحت کنترل آژانس‌ها و سرویس‌های مخفی خارجی و ‏وزارت کشور عراق وجود دارد. هدف اعلام شده این شرکت‌ها حمایت از سفارتخانه‌های خارجی، ‏دیپلمات‌های خارجی، و مهمانان رسمی بازدید کننده از کشور است. با این وصف، اهداف پنهان آن‌ها معلوم ‏نیست. در این صورت، برای چه یک میلیون عراقی مسلح وجود دارد که در بین وزارتخانه‌های دفاع، کشور، ‏آژانس‌های امنیتی دولتی گوناگون، و آژانس‌های امنیتی احزاب حاکم گوناگون تقسیم شده اند؟ ‏۱٧- هفده (۱٧) میلیشای مسلح رسمی ثبت شده مرتبط با احزاب سیاسی وجود دارد.‏ ‏۱٨- دویست و بیست (۲۲۰) روزنامه و رسانه انتشاراتی وجود دارد که بودجه آن‌ها را آژانس‌های ‏سرویس‌های مخفی خارجی تأمین می‌کنند (بنا به گزارش اتحادیه روزنامه نگاران عراق).‏ اهداف مشخص این مطبوعات شستشوی مغزی عراقی‌ها، منحرف کردن افکار آن‌ها از طرح‌های مختلفی ‏که تجزیه عراق به دولت‌های کوچک فرقه‌گرای منطقه‌ای و قومی را دنبال می‌کند، و نابود کردن هویت ملی ‏آن‌هاست.‏ ‏۱٩- چهل و پنچ کانال تلویزیونی وجود دارد که بودجه آن‌ها را آژانس‌های سرویس‌های مخفی خارجی تأمین ‏می‌کنند (براساس بیانیه‌های مدیران تأمین کنندگان خدمات ماهواره‌ای ‏Nilesat‏ و ‏Arabsat‏).‏ ‏۲۰- شصت و هفت (۶٧) ایستگاه رادیویی وجود دارد که بودجه آن‌ها را آژانس‌های سرویس‌های مخفی ‏خارجی تأمین می‌کنند (براساس بیانیه‌های کمیسیون اطلاعات عراق).‏ ‏۲۱- چهار شبکه مخابراتی دیجیتال، به ارزش ۱۲ میلیارد دلار، متعلق به رهبران سیاسی وجود دارد. ‏شرکت‌های زیر از جمله شرکت‌های این شبکه اند:‏ ‏● شرکت کورک ‏Kork‏ متعلق به مسعود بارزانی (رییس‌جمهور منطقه کردستان)؛ ‏● شرکت آسیا ‏Assia‏ انحصاراً متعلق به جلال طالبانی ‏(رییس‌جمهور عراق)؛ ‏● شرکت زیین ‏Zein‏ (کویتی) که ۵۰ درصد آن متعلق به احمد چلبی و حزب الدعوه اسلامی است؛ ‏● شرکت اطیر ‏Atheer‏ که انحصاراً به عبدالعزیر حکیم تعلق دارد. ‏ ‏۲۲- بیش از یازده هزار و چهارصد (۱۱۴۰۰) دفتر حزبی رسمی و غیر رسمی وجود دارد. این‌ها می‌توانند ‏دفتر یک شرکت تقلبی مقاطعه‌کاری، یا دفتر یک سازمان غیردولتی، یا دفتر یک گروه سیاسی باشد. با این ‏وصف، این دفاتر اماکن عمومی متعلق به دولت عراق هستند که پس از از بین بردن صاحبان قانونی آن‌ها، یا ‏اجبار آن‌ها به تخلیه آن دفاتر و رفتن به جاهای دیگر، اشغال شده اند. پول همه این‌ها از بودجه ملی عراق ‏تأمین می‌شود.‏ این تنها گوشه‌ای از آن چیزی است که از زمان تجاوز آمریکا به عراق و اشغال آن «در عراق نوین دمکراتیک ‏آن‌ها» می‌گذرد.‏ این مقاله برای اولین بار در سایت ‏www.kanaanonline.org‏ منتشر شد. صباح البغدادی یک روزنامه‌نگار و ‏پژوهشگر مستقل عراقی است. دکتر خلیل نخله، پژوهشگر فلسطینی آن را به انگلیسی ترجمه کرده ‏است. www.edalat.org/sys/content/view/367547
www.kanaanonline.org
***************************************************** این مطلب و نوشتارهای دیگر به همین قلم، در آدرس زیر نیز در دسترس می باشد: www.eb1384.wordpress.com

مصاحبه ملالی جویا ،زن مبارز ضد اشغال افغانستان


مصاحبه ملالی جویا ،زن مبارز ضد اشغال افغانستان با آلترناتیو
سوسیالیستی ضد جنگ امپریالیستی در استرالیا.وی در این مصاحبه خواهان خروج فوری نیروهای اشغالگر به رهبری آمریکا از خاک افغانستان است و تاکید دارد که مبارزه زنان افغانستان برای حقوق دمکراتیک و برابری جنسی بعد... از خروج متجاوزین بمراتب آسان تر است تا اینکه امروز همز...مان درمقابل چند دشمن بجنگند.. مردم افغانستان پس از هر بمباران توسط ناتو به خیابان می آیند و شعار خروج متجاوزین از خاک افغانستان را صلا میدهند. حضور نیروهای متجاوز درخاک افغانستان جز مصیبت و بدبختی برای زنان ومردان و همه مردم میهن من دربر نداشته است
End this disgusting war”: an interview with Malalai Joya | Socialist Alternative
www.sa.org.au

Erik Andersson: از کره تا ويتنام
Anders Karlsson
Erik Andersson

مترجم: پيام پرتوى

از کره تا ويتنام

طی جنگ جهانی دوم امپریالستهای آمریکا و ژاپن با یکدیگر بر سر تسلط بر آسیای جنوب شرقی جنگیدند. امپریالیسم آمریکا برنده این جنگ بود. اما نتیجه آن آنچیزی نشد که شرکتهای مونوپولی آمریکایی بر روی آن حساب کرده و امیدوار بودند. ژاپن مطمئنا در هم شکسته شده بود و برای مدتی دراز دیگر رقیبی جدی به حساب نمیامد٬ اما دشمنان جدیدی به شکل جنبشهای آزادیبخش دمکراتیک ملی٬ که قاعدتا توسط احزاب کمونیست رهبری میشدند و دارای جاه طلبیهای سوسیالیستی بودند پدیدار شدند.
وضعیت با وقوع انقلاب چین در سال ١٩٤٩ بحرانیتر شد. وقتی که رهبر حزب کمونیست چین٬ مائوتسه دونگ٬ ایجاد جمهوری خلق چین را در برابر هلهله های بی پایان مردم پیروز در میدان
nanmenTi Square در پکن اعلام نمود٬ مواضع و موقعیت امپریالیسم در پر جمعیت ترین کشور جهان طی دوره ای طولانی به عقب رانده شد.
در قسمتهای دیگر شرق آسیا نیز موقعیت امپریالیسم متزلزل شد. در کره٬ در سال ١٩٤٥ نفوذ استعماری ژاپن از هم گسیخت و پارتیزانها کیم سونگ دوم به پیونگ یانگ وارد شدند. کمیته های انقلابی در سراسر کشور٬ حتی در قسمتهای جنوبی٬ به عنوان ارگانهای دمکراتیک برای تقویت قدرت تودها ايجاد شد. اما قدرت گرفتن تودها برای امریکا قابل قبول نبود. آمریکا یک ماه بعد به بهانه خلع سلاح کردن ارتش شکست خورده ژاپن٬ جنوب کشور را به اشغال خود در آورد. آمریکا قدرت را بدست گرفت و دستگاه استکبار خود را دوباره سازماندهی نموده و به سرعت عروسکی فرمانبردار را در سئول بر اریکه قدرت نشاند. به عنوان "رئیس جمهور" برای این رژیم٬ که سریعا به یک دیکتاتور فاشیست تبدیل شد٬ یک کره ای به gman RiSyn که ٤۰ سال در آمریکا زندگی کرده بود انتخاب شد. اتحاد جماهیر شوروی درخواست کرد که یک رژیم دمکراتیک موقت به سرعت در یک کره متحد تشکیل شود٬ امری که آمریکا با آن مخالفت کرد. به جای آن آمریکا بر خلاف خواست اکٽریت مردم سیاست تقسیم کشور را که همچنان باقییست اتخاذ نمود.
این تقسیم اجباری منجر به جنگ کره میان سالهای ١٩٥۰ – ١٩٥٣ شد. یک جنگ خونین استعماری از جانب امپریالیسم آمریکا با این هدف که تمام کشور کره را در تحت کنترل خود درآورد. جنگ در ژوئن ١٩٥۰ آغاز شد ولی همچنان در این مورد بحٽ میشود که چه کسی ابتدا از نیروی نظامی استفاده کرد. در حقیقت این امریست بی اهمیت٬ اگر چه برای اٽبات اینکه نیروهای کره جنوبی جنگ را آغاز کردند مدارک لازم وجود دارد. جنگ را آمریکا٬ که با اجبار و زور و بر علیه خواست اکٽریت مردم کره که مخالف تقسیم کشور بودند و به خاطر اینکه جای پای خود را در قاره آسیا مستحکمتر نماید٬ آغاز نمود. نه کمتر و نه بیشتر.
در شروع جنگ بخش شمالی به موفقیتهای بسیاری دست یافت و موفق شد که قسمت بزرگی از کشور را با کمک شورشهای توده ای بر علیه دولت فاشیستی Syngman Ri آزاد نماید. آنزمان بود که آمریکا با ارتش نیرومند خود دخالت کرد. از طریق بمبارانهای بیرحمانه٬ که حتی سنگی را در Pyongyang و دیگر شهرهای شمالی باقی نگذاشت٬ و از طریق به پیش بردن جنگی که بر طبق موازین بین المللی کشتار دسته جمعی غیر نظامیان تعریف میشود٬ ارتش آمریکا موفق شد که تا Pyongyang پیشروی کند.
آنزمان بود که چین که از قبل اعلام نموده بود که اشغال یک کشور همسایه را توسط امپریالیستها تحمل نخواهد کرد در جنگ مداخله کرد. نیروهای داوطلب چینی در اختیار جمهوری دمکراتیک کره قرار گرفتند و سپس با کمک سربازان بخش شمالی کره موفق شد که به سرعت نیروهای اشغالگر را به عقب براند. امپریالیسم آمریکا جنگ خود را تحت حمایت سازمان ملل آغاز کرد. و این بهانه ای به دست داد که جمهوری خلق چین از عضویت دائمی در شورای امنیت سر باز زند و اینکه اتحاد جماهیر شوروی طی آنزمان در اعتراض به تحریفات آمریکا٬ شورای امنیت را بایکوت نماید. آمریکا موفق شد که رای بقیه اعضاء را از طریق اجبار و پرداخت رشوه بخرد. در این شکی نبود که جنگ٬ جنگی امپریالیستی بود.
در تابستان سال ١٩٥١ گفتگوهای صلح آغاز شد٬ و آنزمانی بود که طرفین جنگ در مقابل هم در عرض جغرافیایی ٣٨ درجه که قبلا کره را تقسیم کرده بود ایستاده بودند. مذاکرات به کندی پیش میرفت. برای اولین بار دو سال بعد در پایان جولای ١٩٥٣ قرارداد آتش بس در روستای کوچک مرزی پان مون جون بسته شد. جنگ پایان یافته بود٬ اما بدون صلح. هنوز در سال ٢۰۰١ قرارداد صلحی نوشته نشده و هنوز تعداد بیشماری از نیروهای آمریکایی مجهز به اسلحه های اتمی در کره جنوبی بسر میبرند.
آمریکا موفق نشد که سراسر کشور کره را به اشغال خود درآورد ولی توانست مواضع خود را در قاره آسیا تقویت نماید.
همچنین در جنوب٬ در هند و چین فرانسوی٬ موضع امپریالیسم تضیعف شد. در ویتنام هوشی مین کمونیست در دهه های ١٩٢۰ مبارزه آزادیبخش ملی را بر علیه قدرت استعماگر فرانسه و آن طبقه فاسد که از جانب فرانسه حمایت میشد سازمان دهی نمود. طی جنگ جهانی دوم رژیم فرانسوی Vichy نه تنها با هیتلر٬ بلکه با ژاپن که حق داشت ویتنام را از لحاظ نظامی مورد بهره برداری قرار دهد همکاری میکرد. این دولت مورد حمایت فرانسه و بقیه بهره کشان محلی٬ زیر نظر رژیم فاشیست ژاپن زندگی میکرد. با اینحال ژاپنیها به فرانسویها اعتماد نداشتند. در لحظات پایانی جنگ٬ آنها زمان را برای نیروهای نظامی استعمارگر فرانسوی کوتاه کردند و در ویتنام دیکتاتوری خونینی را با پشتیبانی طبقه فاسد ٽروتمند که به دنبال تغییر جهت باد٬ به سرعت کت خود را پشت و رو کرده بودند٬ براه انداختند.
بدین ترتیب هوشی مین و کمونیستهای ویتنام٬ که در گذشته با برنامه آزاد سازی ویتنام
(Minh-Viet) درراس مبارزه بر علیه استعمارگران فرانسوی قرار گرفته بودند٬ اینبار نیز در راس مبارزه با فاشیسم ژاپن قرار گرفتند. وقتی ژاپن در هم شکسته شد٬ تنها یک قدرت مردمی وجود داشت که میتوانست رهبری را در کشور بدست گیرد. در سپتامبر١٩٤٥ جمهوری دمکراتیک ویتنام با هوشی مین به عنوان رئیس جمهور آن اعلام موجودیت نمود.
با اینحال امپریالیسم از قبول غیر وابسته بودن ویتنام امتناع کرد. نیروهای فرانسوی و انگلیسی ویتنام را اشغال کرده و هشت سال جنگ را به ویتنامیها تحمیل نمودند. در قسمت جنوبی کشور ارگانهای مستعمراتی فرانسوی سازماندهی شد و در شمال پرزیدنت هوشی مین ناگزیر شد که برای مدتی رهبری چریکها را به عهده بگیرد. با اینحال قدرت مستعمراتی و در حال زوال فرانسه آن توان لازم را نداشت که در مقابل مبارزات آزادیخواهانه مردم ویتنام مقاومت کند. در ماه مه ١٩٥٤ نیروهای استعمارگر فرانسه در محلی به نام Dien Bien Phu شکست سختی را متحمل شدند. این شکست به معنای پایان استعمار خونین فرانسه در ویتنام بود.
در کنفرانس صلح در ژنو قرارداد صلحی به امضاء رسید٬ قراردادی که بر اساس آن برای اینکه به نیروهای باقیمانده فرانسوی این امکان داده شود که به صورتی منظم عقب نشینی کنند٬ کشور به صورتی موقت در عرض جغرافیایی ١٧ درجه به دو قسمت تقسیم شده و پس از آن در سراسر کشور انتخابات عمومی برگذار شود. کسی به نتیجه این انتخابات شک نداشت. بر اساس محاسبات اداره کنندگان وزارت امور خارجه آمریکا هوشی مین ٨۰ % از رای مردم را بدست مياورد و اینکه امپریالیسم ویتنام را از دست ميداد. بنابراین در جنوب کشور انتخابات را متوقف نمودند و رژیم دست نشانده ای را که مورد پشتیبانی نیروهایی بود که در گذشته از فرامین نیروهای اشغالگران فرانسوی و ژاپنی اطاعت میکردند را در آنجا بر سر کار آوردند.
به این ترتیب امپریالیسم ویتنام را به دو قسمت تقسیم کرد٬ همانطور که کره را با خشونت و روشهای تروریستی و در تضاد با معاهده ژنو به دو قسمت تقسیم کرده بود. با اینحال مردم ویتنام تسلیم نشدند. جنگی پارتیزانی بر علیه رژیم دست نشانده امپریالیسم در سایگون آغاز شد و همزمان در ٢۰ دسامبر ١٩٦۰ جبهه آزادیبخش ملی (FNL) در محلی مخفی در جنوب ویتنام تشکیل شد. FNL بسرعت قدرت را در روستاهای ویتنام جنوبی در دست گرفت. رژیم دست نشانده و مورد تنفر در جنوب٬ حرفی برای گفتن نداشت.
امپریالیسم آمریکا به هیچ عنوان قصد نداشت که ویتنام را از دست بدهد. مشاوران نظامی جهت سازمان دادن جنگ رژیم دست نشانده خود بر علیه مردم خودش به جنوب ویتنام فرستاده شدند و زمانیکه این هم کمکی نکرد آمریکا با تمام توان خود حمله کرد. ١٩٦٤ بمباران تروریستی در هر دو قسمت شمال و جنوب ویتنام آغاز شد و یک سال بعد نیروهای نظامی منظم به کار گرفته شدند.
بمبارانهای تروریستی در ویتنام یکی از خونينترين بمبارنهای ٽبت شده در تاریخ به شمار میرود. طی ١١ سال مقدار بمبی که آمریکا بر سر مردم ویتنام ریخت بیش از بمبهایی بود که تمامی شرکت کنندگان در جنگ جهانی دوم در تمامی جبهه ها استفاده نموده بودند. مجموع قدرت انفجاری آنها چندین برابر از بمب اتمی که در ناکازاکی و هیروشیما بکار گرفته شد بیشتر بود. شمال ویتنام بشدت صدمه دید اما در روستاهای واقع در جنوب اوضاع وخیمتر شد. آمریکا به آنجا وارد شد فقط به این خاطر که بوسیله بمبهای خود تمام موجوات زنده ای را که توسط جبهه آزادیبخش ملی (FNL) کنترل میشد نابود سازد. آنها از استفاده از هیچ وسیله ای که در تاریخ از جمله بزرگترین جنایات انسانی به شمار میرود فروگذاری نکردند.
این بمبارانها با ترور مردم غیر نظامی در جنوب ویتنام همراه شد. طی بمبارانها٬ پناهندگان در روستاهای به اصطلاح سوق الجیشی – بازداشتگاههای زندانیان سیاسی - زندانی و تمام مخالفان سیاسی به بند کشیده شدند. ٢۰۰۰۰۰ نفر زندانی سیاسی که بسیاری از آنها خوراک ببرها شدند٬ در سوراخهایی که در زمین حفر شده بودند کشته شدند. کشتار های دسته جمعی توسط سربازان آمریکایی انجام شد. در روستای ySong M یک واحد آمریکایی به صورتی بیرحمانه ٤۰۰ انسان را٬ که بیشتر از زنان٬ کودکان و سالخوردگان تشکیل میشدند اعدام کرد.
تمامی سربازانی که در این کشتار شرکت کردند به جز فرمانده مسئول سروان Willam Calley آزاد شدند. جهت جلوگیری از اعتراض افکار صلح طلبانه٬ Calley در سال١٩٧١ به زندان ابد محکوم شد. اما با دخالت پرزیدنت نیکسون مجازت او تقلیل یافته و در خانه خودش زندانی شد! در سال ١٩٧٤ او را آزاد کردند. امپریالیسم جلادان خود را تنبیه نمیکند.
جنگ ویتنام اولین جنگ تلویزیونی بود. تصاویر واقعی از کٽیفترین صحنه های جنگ از طریق کابلها به اطاقهای پذیرایی مردم به سرتاسر جهان فرستاده شد. این امر باعٽ تحریک هر چه بیشتر افکار عمومی در جهان و آمریکا بر علیه جنگ شد. آمریکایی که مردان جوان را جهت اعزام به جبهه وادار به نام نویسی مینمودند٬ و روزانه تعداد هر چه بیشتری از کیسه اجساد و یا سربازان معلول و روانی به آنجا فرستاده میشد. در آمریکا تقاضای محول نمودن مسئولیت جنگ به رژیم سایگون هر چه بیشتر قوت میگرفت. این امر پرزیدنت را وادار ساخت که دستور عقب نشینی نیروهای آمریکایی را صادر نماید. این آغاز پایان جنگ بود. دولت فاسد و مورد تنفر سایگون در مقابل نیروهای آزادیبخش هیچ امکانی برای دفاع از خود نداشت. این دولت در بهار سال ١٩٧٥ سرنگون شد و در ٣۰ آوریل ١٩٧٥ نیروهای جبهه آزادیبخش ملی (FNL) سایگون را به تصرف خود درآوردند. ملتی کوچک از طریق اتحاد و تحمل قدرتمندترین ارتش جهان را شکست دادند.
این یک پیروزی بی نظیر بود٬ اگر چه بشدت گران تمام شد. طبق محاسبات ٢۰۰۰۰۰۰ انسان قربانی این جنگ امپریالیستی شدند. اما این تمام واقعیت نیست. حتی امروز هم انسانها به دلیل ضرباتی که حاصل جنگ آنزمان است میمیرند٬ کودکان بصورت ناقص و با مشکلات مغزی متولد میشوند٬ زمینهای کشاورزی به دلیل بمبارانهای شیمیایی آمریکا مسموم هستند و مشکلات اجتماعی بی اندازه است. آمریکا تا به حال برای تمام این جنایات خود یک دلار غرامت جنگی به کشاورزان فقیر ویتنام پرداخت ننموده است.
جنگ بر علیه کره و ویتنام یاد آور خاطرات وحشتناک جنایات امپریالیستی و دشمنی بر علیه خلقهاست. اما نشاندهنده این امر نیز هست که میتوان امپریالیسم را شکست داد – که جمعیتی کوچک میتواند دشمنی پر قدرت را شکست بدهد. این امر اتحاد٬ تحمل٬ رهبری کمونیستی و اشتراک و همکاری میان ملتها را طلب میکند.

۱۳۸۹ آبان ۴, سه‌شنبه

ویکی لیکس از افشای اسناد محرمانه در مورد جنگ عراق دفاع کرد


ویکی لیکس از افشای اسناد محرمانه در مورد جنگ عراق دفاع کرد
وبسایت ویکی لیکس که ۴۰۰ هزار سند محرمانه ارتش آمریکا در مورد جنگ عراق را در اختیار رسانه ها قرار داده، از این اقدام خود دفاع کرده است.
جولیان آسانژ، مدیر وبسایت ویکی لیکس، در یک کنفرانس خبری در لندن گفت که هدف از این افشاگری، بیان حقایق در مورد جنگ عراق بوده است.
در این اسناد آمده که اعضای ارتش آمریکا چشمانشان را به روی شکنجه عراقی ها توسط نیروهای امنیتی عراق بسته بودند.
این اسناد همچنین نشان می دهد که پس از تهاجم آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳، "صدها" غیرنظامی عراقی در ایستگاه های بازرسی ارتش آمریکا کشته شدند.
بر اساس این مدارک، بیش از پانزده هزار غیرنظامی در خشونت هایی که قبلا در باره آنها اطلاعاتی منتشر نشده بود، کشته شده اند.
این مدارک نشان می دهند که آمریکا شمار غیرنظامیانی را که در خشونت های عراق کشته شده اند، ثبت کرده در حالی که پنتاگون پیشتر اعلام کرده بود که آمار قربانیان غیرنظامی را ثبت نمی کند.
اسناد منتشر شده توسط ویکی لیکس همچنین از دخالت ایران در خشونت های عراق حکایت دارد.
این اسناد شامل گزارش های متعدد و موارد مشخصی است که سپاه پاسداران ایران و به ویژه نیروی قدس متهم به آموزش شبه نظامیان شیعه عراقی، ارسال سلاح، راکت و بمب های دست ساز پیشرفته شده است.
مطابق این مدارک نیروی قدس به همراه حزب الله لبنان، شبه نظامیان شیعه عراقی را در اردوگاهی در نزدیکی قم آموزش می دادند که برخی مقام های عراقی و همینطور سربازان آمریکایی را گروگان گرفته و یا به قتل برسانند.
وزارت دفاع آمریکا، پنتاگون، ویکی لیکس را متهم کرده که با انتشار این مدارک، جان افراد را به خطر انداخته است.
اما کریستین هرافنسون، از دیگر سخنگویان وبسایت ویکی لیکس در همین کنفرانس خبری گفت ویکی لیکس این اسناد را اصلاح کرده و هر گونه اطلاعاتی که ممکن بود جان افراد را به خطر بیاندازد، از متن آنها حذف شده است.
مدارک تازه ای که ویکی لیکس منتشر کرده، بزرگترین نمونه از افشای اطلاعات محرمانه در تاریخ آمریکاست.
یکی از سخنگویان وزارت دفاع آمریکا، پنتاگون، ضمن رد مندرجات این مدارک، آنها را مشاهدات اولیه و خام واحدهای رزمی خواند، مشاهداتی که تنها صحنه هایی از "اتفاقات مصیبت بار و همچنین اتفاقات پیش افتاده و معمولی" است.
اما گزارشگر ويژه سازمان ملل در مسئله شکنجه از باراک اوباما، رییس جمهوری آمریکا، خواسته است که درباره این اتهامات، تحقیق کند.
آدام بروکس خبرنگار بی بی سی در پنتاگون که اسناد منتشر شده ویکی لیکس را بررسی کرده می گوید این مدارک حاوی شیوه هایی است که مقام های عراقی برای شکنجه استفاده می کردند.
وی می افزاید شوک الکتریکی، سوراخ کردن بدن با مته های برقی و حتی اعدام از جمله این موارد است.
آدام بروکس می گوید بر اساس این مدارک، ارتش آمریکا از این آزارها مطلع بوده اما مقام های بالای ارتش بر روی گزارش هایی که دریافت می کردند مهر "تحقیقات بیشتر لازم نیست" زدند.
یکی از ۳۹۱ هزار و ۸۳۱ سندی که ویکی لیکس منتشر کرده ویدئویی است که نشان می دهد سربازان ارتش عراق یک زندانی را به خیابان می برند، به روی زمین می اندازند و به او شلیک می کنند.
در گزارشی دیگر سربازان آمریکایی احتمال می دهند که مامورین عراقی انگشت های یک زندانی را قطع کرده و او را با اسید سوزانده اند.
ویکی لیکس در ژوئیه گذشته نیز با انتشار بیش از ۷۰ هزار سند محرمانه از جنگ افغانستان خشم دولت و ارتش آمریکا را برانگیخت.
مقام های ارتش آمریکا در آن زمان گفتند که درز این اسناد ممکن است جان سربازان آمریکایی و غیرنظامیان افغان را به خطر اندازد زیرا برخی اسناد شامل اسامی افراد محلی است که به نیروهای ائتلاف کمک می کنند.
http://www.bbc.co.uk/persian/world/2010/10/101023_l20_wiki_assange_reax.shtml

۱۳۸۹ مهر ۱۸, یکشنبه


کشتار و جنایات آمریکا در افغانستان از زبان تصویر


به نتایج مترتب بر استفاده از فسفر سفید و گازهای شیمیایی و تصاویر وحشتناک قربانیان این جنایات هولناک ضد بشری که وجدان هر انسان بیدار وجدان را معذب میکند نگاه کنید تا پی به ماهیت کثیف امپریالیسم و در راس آن امپریالیست آمریکاببرید.
ننگ و نفر بر کسانیکه مخالف طرح شعار خروج بی قید و شرط و فوری تمامی قوای اشغالگراز خاک افغانستان و عراق هستند و بیشرمانه سکوت مرگ پیشه کرده اند.
لطفا لینک زیررا باز کنید!
http://www.rense.com/general70/deathmde.htm

۱۳۸۹ مهر ۱۴, چهارشنبه



در باره "خروج" ارتش آمريکا از عراق
مايکل مور

برگردان:ناهيد جعفر پور
________________________________________

هرگز فراموش نکنيم: جنگ های شيطانی زمانی ممکن خواهند بود که انسانهای خوب از اين جنگ ها پشتيبانی کنند
Michael Moore
OpenMike / ZCommunications

اين را ميدانم که ما دوهفته است از دست جنگ عراق خلاص شده ايم و اکنون افکار ما متوجه فصل آغاز فوتبال و هفته فشن نيويورک است و آغاز شدن برنامه پائيزی تلويزيون در چند روز ديگر هيجان انگيز نيست!
با اين وجود قبل از اينکه آن مسئله ای که همه ما می خواهيم از صميم قلب فراموشش کنيم از نظرمان پاک شود، اجازه می خواهم چيزی را بگويم که بايد گفته شود و آنهم خيلی روشن وصريح:
ما به عراق حمله کرديم چون اکثر آمريکائی ها به اضافه ليبرال های خوبی چون آل فرانکن، نيکلاس کريستوف و بيل کلر از "نيويورک تايمز"، داويد رمنيک از " نيو نيويورک"، مجريان " آتلانتيک" و " نيو رپوپليک"، وايل هاروی واين اشتاين، هيلری کلينگتون، شومر و جان کری اين را می خواستند.
البته تقصير اصلی اين جنگ طبيعتا بر دوش بوش/شنی/رومفلد/ولفوويتز بود زيرا که آنها بودند که دستورحمله و حضور بمباران ها، اشغال و دستبرد غارتگرانه به صندوق مالی ملی ما را صادر می نمودند. من شکی ندارم که اعمال آنها بعنوان جنايت غير قابل بحث قرن جديد در تاريخ ثبت خواهد شد.
خوب چگونه موفق به اين کار شدند ـ با توجه به اين واقعيت که آنها انتخابات رياست جمهوری سال 2000 را باختند چون 543895 رای کم داشتند؟ بعلاوه اينکه اکثريت مردم در کشور(آمريکا) احتمالا از يک چنين جنگی پشتيبانی نمی کرد. (درنتيجه يک همه پرسی نيوزويک در اکتبر 2002 آمده که 61% کسانی که مورد سئوال قرار گرفتند، گفته اند برای يک چنين جنگی بسيار مهم است که بوش تائيد صد در صد سازمان ملل را داشته باشد). البته او يک چنين تائيدی را هرگز نگرفت. پس چگونه آنها اين مسئله را انجام دادند؟
مهمترين نکته: آنها موفق به جنگ شدند ( افکار عمومی هم به آنها کمک کرد) زيرا که بوش و شرکا به شيوه ای استثنائی موفق شدند نيويورک تايمز را بجائی برسانند تا رديفی از سرمقالاتی را بچاپ برسانند که در آن آمده بود صدام حسين صاحب تمامی آن "تسليحات کشتار جمعی" است.
دولت به اندازه کافی زرنگ بود که محافظه کاران " فوکس نيوز" يا " واشنگتن تايمز" را با چنين اطلاعات غلطی تغذيه نکند بلکه بجای آن ازروزنامه ليبرال رهبری کننده آمريکا استفاده نمود. احتمالا آنها هر صبح زمانی که روزنامه نيويورک تايمز را ورق می زدند از خنده روده بر می شدند. در آن روزنامه آنها عملا کلمه به کلمه سناريو ها و تم هائی را که دست پخت خودشان در دفتر معاون رئيس جمهور بود، می خواندند.
من برای اين جنگ روزنامه نيويورک تايمز را مقصر تر از بوش می دانم. آن چيزی که به بوش و شنی ربط پيدا می کند، کاملا قابل انتظار بود که تلاش بکنند مسئوليت اين اعمال را از سر خود باز بکنند. در واقع اين وظيفه " نيويورک تايمز" و کلا رسانه ها در مجموع بود که کار خود را انجام دهند و اين آدمها را متوقف سازند: رسانه ها می بايست در مقابل دولت سگ نگهبان خستگی ناپذيری باشند که مردم را مطلع سازند تا آنها فعال شوند. بجای اين نيويورک تايمز توجيحات لازم را برای دولت بوش فراهم نمود. دولت حالا می توانست بگويد ( وگفت): هی نگاه کنيد حتی تايمز هم می گويد که صدام صاحب تسليحات کشتار جمعی است.
بعد از اينکه به اين صورت اين سنگ فرش چيده شد آدمهای بوش توانستند 70% افکار عمومی را قانع سازند که اين جنگ را پشتيبانی نمايند ـ چه موفقيتی! بالاخره اين همان افکار عمومی بود که در سال 2000 حتی 48 درصد آراء اش را به بوش نداد.
ليبرال هائی که جنگ را در آغازش پشتيبانی می نمودند مهمترين عاملی بودند تا جنگ به اکثريت مردم قبولانده شود.
برای من روشن است که هيچ رسانه ای ـ حداقل هيچ رسانه آمريکائی ـ بطور واقعی در باره اين مسئله مشکل صحبت نخواهد نمود. چه کسی از ما دلش می خواهد به اين مسئله فکر کند که ليبرال ها طرف بوش را گرفتند وشرايط اين جنگ را فراهم ساختند؟.
بله قبل از اينکه حافظه جمعی ما کم کم گم شود، لطفا می خواهم که با هم روراست باشيم. من می خواهم در اينجا صورت سانسور نشده وقايعی را که منجر به جنگ شد مطرح نمايم. من به شما قول می دهم که روزيونيست ها تلاش می کنند که حقايق در راه رسيدن به کتاب های تاريخی گم شوند.
بچه هائی که در اولين سال جنگ بدنيا آمدند در ماه سپتامبر کلاس دوم ابتدائی را آغاز می کنند.
بچه هائی که سال 2003 يازده ساله بودند، حال به سنی رسيده اند که سرباز بشوند و در عراق کشته شوند ـ طبيعتا تنها در يک لشکر " غير جنگنده ". اين بچه ها هيچگاه نخواهند فهميد که چرا موضوع به اينجا ختم شد ـ اگر که ما اين را نفهميم ـ.
بگذاريد واضح توضيح بدهم: اين جنگ ممکن گشت و پشتيبانی شد اولا از سوی ليبرال هائی که از پشت پوشش خود بيرون نيامده و مايل بودند که خاموش بمانند و دوما از سوی ليبرال هائی که ادعا داشتند، نمايش بازی کردن کولين پاوئول جلوی جامعه بين الملل را باورکردنی می دانند و رسما پشتيبانی خويش را برای حمله به عراق اعلام می نمودند.
در آغاز 29 سناتور دمکرات اقرار نمودند که آنها آراء شان را به نفع جنگ می دهند. سپس ما شاهد يک نمايش خجالت آور بوديم : گزارشگرانی که نمی توانستند در انتظار بنشينند تا از آنها خواسته شود يک گردش تفريحی با مزه بر روی يک تانک برادلی داشته باشند. من واقعا مايوسم. مايوس در باره کسانی که من روی دخالتشان بر عليه اين ديوانگی حساب می کردم و در باره کسانی که وقتی می خواستيم جلوی اين جنگ را بگيريم دست ما را در حنا گذاشتند.
هر کسی که در ماه مارس 2003 بر عليه جنگ صحبت می نمود موقعيت شغلی خود را بر باد می داد. مدرک شماره يک: " ديکسی چيکس" که خواننده اش ناتالی مينز تنها يک جمله انتقاد آميز گفته بود در همان لحظه " ديکسی چيکس" موقعيت خويش را از دست داد. بروسه اسپرينگستن به شکلی فعال از " ديکسی چيکس" دفاع نموده و در کلورادو يک دی جی اخراج گشت زيرا که از پخش آهنگ های ديکسی چيکس خودداری نموده بود.
سپس فرستنده تلويزيونی " ام اس ان ب س" تنها کسی را که در شوی تلويزيونی شبانه اش به جنگ انتقاد نموده بود اخراج نمود: پيل دوناهو يک افسانه تلويزيونی. هيچکسی در اين فرستنده و يا در فرستنده ديگری بشکلی همبستگی خويش را با دوناهو اعلام ننمود. شوی تلويزيونی دوناهو برای هميشه تعطيل گشت ـ البته آنها نمی دانستند که ادامه دهنده راه دوناهو در برنامه ساعت 20 که آدمی ورزشی با نام کيت اولبرمن بود به يک شخصيت عالی و ممتاز منتقد جنگ تبديل بشود ـ هر شب و هر شب و هر شب ـ و تعدادی آدمهای ديگر ـ بيل ماهر، جانه آن گارفالو، تيم روبينز و سيمور هرش ـ بدون وحشت واقعيت ها را می گفتند. بله بقيه کجا بودند؟ به ناگهان تمامی آن صدا های ليبرال در رسانه ها کجا بودند؟
بجای اين رسانه ها در سال 2003 و 2004 با مسائل زير ما را دوره کردند:
آل فرانکن. اوگفت که وی يک پشتيبان مردد جنگ بر عليه صدام است. شش ماه بعد، بعد از اينکه جنگ آغاز گشت وی هنوز می گفت" دلائلی برای جنگ بر عليه صدام وجود داشت............. من احساسی دوگانه دارم و هنوز مطمئن نيستم که آيا حتما غلط بود اين جنگ را شروع نمود".
نيکلايوس کريستوف: پاورقی نويس روزنامه نيويورک تايمز. کريستوف در يکی از پاورقی هايش به من حمله نمود و مرا با راديکال های راست و ديوانه که ادعا نموده بودند هيلری گلينگتون يک قاتل ازوينسه فورستراست مقايسه نمود. کريستوف گفت آدمهائی مثل من (مايکل مور) آغل های سياسی را دوقطبی می کنند. او همه کسانی را که به خود اجازه داده بودند دلائل جنگ بوش را " دروغ " بخوانند بر منبر برده بود.
هوول رينز. سردبير روزنامه ليبرال نيويورک تايمز. ديوگ فرانتز سردبير اسبق نيويورک تايمز زمانی گفته بود که رينز مشتاق بود مقالاتی دريافت کند که جنگ طلبان واشنگتن را پشتيبانی کند.... وی توی ذوق مقالاتی می زد که در تم هائی چون " تسليحات کشتار جمعی احتمالی عراق" و رابطه احتمالی با القاعده در مقابل موضع دولت آمريکا قرار می گرفتند. در کتاب " هارد نيوز" آمده" يک دوجين منبع در ميان روزنامه نيويورک تايمز حاکی از اين دارند که راينز می خواسته برای هميشه ثابت کند وی روزنامه را بشکلی اداره نمی کرده که خيانت به وجدان ليبرالی آن بشود..... ".
کلر. وی آنزمان پاورقی نويس روزنامه نيويورک تايمز بود. او می نويسد" امکان دارد که ما شاهين های مردد زمانيکه موضوع بر سر منطق جنگ است با هم هم نظر نباشيم: از آمريکا محافظت کردن، بارعراقی های تحت ستم را سبک کردن و خاورميانه را اصلاح کردن. اما ما در کل روی يک مسئله توافق داريم که منطق هيچ کاری نکنيم بدرد نمی خورد.......... ما برای قبول يک آلترناتيو که مطابق آرزوهای ما نيست، تحت فشار بزرگی قرار گرفته ايم".
( نيويورک تايمز رسانه ای رياکار است ـ آنچنان رياکار که بعد از اينکه راينز بازنشسته شد .... کلر جای وی را گرفت.)
روزنامه نيويورکر. روزنامه ای است برای ليبرال های واقعا ريز که سردبيرش داويد رمنيک در ورق های روزنامه از جنگ پشتيبانی می نمود: تاريخ مارا به راحتی نخواهد بخشيد اگر که به اين نتيجه رسيده باشيم در باره رهبری خشونت بار، استبدادی که نه تنها تسليحات کشتار جمعی توليد می کند بلکه می خواهد از آن استفاده نمايد، تصميم نگيريم........... برگشت به اين استراتژی ابلهانه که به صدام دهنه بزنيم، خطرناکترين گزينه خواهد بود". ( اين روزنامه برای اينکه امنيت خود را تضمين کند مقاله ای ديگر از سوی سردبير ديگر نيويورک تايمز با نام ريک هرزبرگ در تقابل با مقاله اول چاپ نمود که در اين مقاله موضعی ضد جنگ گرفته شد.)
برخی از کسانی که در بالا از آنها نام برده شد در اين فاصله از پشتيبانی آنزمانی خويش از جنگ عراق اعلام پشيمانی نمودند. روزنامه نيويورک تايمز کارشناسان خويش را برای تسليحات کشتار جمعی اخراج نمود و از خوانندگان معذرت خواهی نمود. آل فرانکن يک سناتور خوب گشت و کريستوف امروز به واقع پاورقی های خوب می نويسد. ( به پاورقی يکشنبه گذشته توجه شود 1)
اما با اين وجود تحت حفاظت پشتبانان جنگ چون اين ليبرال های رهبری کننده و از طريق پشتيبانی اکثريت دمکرات ها در سنای آمريکا، راست ها توانستند بدون کنترل يک هيستری شيطانی را بر عليه تمامی آنهائی براه اندازند که همقدم آنها نبودند ( از زمره خود من) و آنها را تهديد کنند. کم نبودند رسانه هائی که از من بعنوان " ضد آمريکائی" و "غيرآمريکائی" نام بردند. يعنی اينکه من از تروريست ها دفاع می کنم و يک خيانتکارم".
در اينجا به چند مثال برای آنچه که رسانه ها در باره من نوشتند اشاره می کنم. نقل قول ها از سوی دو مفسر محافظه کار مهم ملی ما مطرح شدند:
گلن بک " بگذاريد که من خيلی ساده بگويم که در حال حاضر به چه می انديشم. من فکر می کنم ( چه ميشد) اگر که مايکل مور را می کشتيم. آيا من خودم اين کار را می کردم و يا بايد کسی را برای اين کار مامور می کرديم. من فکر می کنم من می توانستم اين کار را بکنم. می دانيد فکر می کنم در اين صورت او به چشمان من نگاه می کرد و من او را تا حد مرگ خفه می کردم. آيا خفه کردن او غلط است؟ من ديگر آن باند را که رويش نوشته است " عيسی چه می کرد؟ " را با خود حمل نمی کنم. در حال حاضر من ذهنم را برای کار درست و غلط از دست داده ام. قبلا من می توانستم بگويم: بله من می توانم اين مايکل مور را بکشم" اما حالا به نوشته روی باند نگاه می کنم که نوشته عيسی چه می کرد؟ و فکر می کنم نه من نمی توانم مايکل مور را بکشم. حداقل او را خفه نخواهم کرد. می دانيد حالا من ديگر آن اطمينان را ندارم".
بيل او رايلی" خوب حالا من می خواهم مايکل مور را بکشم. آيا اين درست است؟ بله درست است ولی من به مجازات مرگ اعتقاد ندارم. من فقط يک شوخی در باره مايکل مور کردم".
اينها خاطرات شخصی من در دوسال اول جنگ بود: من با يک خطر حقيقی و موجود زندگی می کردم ـ اين خطر از سوی راديوی راست و فرستنده تلويزيون که نفرت را ايجاد می کنند منتشرگرديد. ( به من نصيحت شد که مسائل مشخصی را که برايم پيش آمد تعريف نکنم تا ديوانه های ديگر به ايده های همسان فکر نکنند)
من هنوز زنده ام و می دانم خيلی از شما ها تجربيات مشابه داشته ايد ـ زيرا که شما در مدرسه، محل کار و يا در سر شام فاميلی شکرگزاری چيزی بر عليه جنگ گفته ايد.
چقدر برای ما آسان می بود اگر که دستگاه ليبرالی در جانب ما قرار داشت. نظر شما چيست؟ ما ديگر روزنامه ای نداشتيم و مجله ای با يک ميليون تقاضا همچنين. ما شوی تلويزيونی نداشتيم. هيچکدام از اين فرستنده ها به ما تعلق نداشتند. ما در فرستنده هائی چون " مت د پرس" مهمان نمی شديم ـ زيرا که در آنجا اجازه نمی دادند که مردم صدای ما را بشنوند.
"اف آ ای ار" سگ نگهبانی است که مواظب است رسانه ها چه را بياورند. اين سازمان وسيله ای فراهم نمود تا در اخبار شب " گ ب اس" در اولين سه هفته بعد از شروع جنگ تنها يک صدا بر عليه جنگ گفته شود: آنهم 4 ثانيه از سخنرانی من در اهدای جايزه اسکار پخش گرديد ـ در حاليکه در ماه مارس 2003 ميليون ها انسان بر عليه جنگ بودند ( به خاطر می آوريد تظاهرات های عظيم را در شهر های بزرگ) غالب همه پرسی ها گويای اين بودند که 30% آمريکائی ها ضد جنگ هستند ( در حدود 100 ميليون). هيچ ابزاری وجود نداشت تا اين مردم با هم ارتباط برقرار کنند ـ البته گذشته از " د ناسيون " وسايت های مختلف انترنتی مانند " کمون دريمز اورگ" 2 و "يا تروس آيوت اورگ" 3
در هر حال همه اين اعتراض ها کافی نبود تا يک جنبش عمومی از شهروندان آمريکائی بر عليه جنگ تشکيل داد. ما مجمعی برای افکار عمومی نداشتيم البته بجز آن مرد خوشبختی که در روبروی دوربين روشن جايزه اسکار قرار گرفت و در مقابل ميليون ها انسان 45 ثانيه تمام اجازه صحبت يافت و سپس ميکروفون از وی گرفته شد و روی سن با هوی شرکت کنندگان در سالن روبرو شد ( هاهاهاهاها 4).
بله سال 2003 من غالبا با هوووووووووووو روبرو شدم. در راه رفتن از سالن فرودگاه، در موقع شام در يک رستوران يا اينکه در موقع ديدن بازی بسکتبال يا لوس آنجلس " لکرز". در واقع هر جائی که من می نشستم آدمها آنچنان عصبی هو می کردند که لاری داويد که بغل من نشسته بود برای محافظت از خود چند صندلی آنور تر می نشست يا بلند می شد که برای خودش چند سوسيس بياورد اما کنار من می ماند و بشکرانه حرکت های نينيا شکلش ما بازی را زنده ترک می کرديم.
من ميدانم فهميدن اين مسئله مشکل است. اما زمانی که اين جنگ شروع شد يوتوب (5) و فيس بوک (6) و يا تويتر (7) وجود نداشت. در واقع امکانی وجود نداشت که آقايان رسانه ها را دور بزنيم و تفسير های خودمان را پست کنيم.
اگر مجددا چنين وضعيتی پيش آيد ديگر چنين ساده نخواهد بود که صدای خواننده ديکسی چيکس را خاموش نمود و يا مردی که جايزه اسکار را می گيرد و يا صدای ميليون ها شهروند ديگر در خيابانها را.
در حال حاضر می توانيم اميدوار باشيم که جنگ های ما پايان يافته اند. افسوس که ما جنگ را باختيم. من از باختن متنفرم. شما هم؟ واقعيت اين است که ما جنگ را درست در آن روزی باختيم که به يک کشور خودمختار حمله کرديم که مطلقا خطری برای ما به وجود نياورده بودند و با 11 سپتامبر رابطه ای نداشتند. ما انسانهائی را از دست داديم ( بيش از 4400 نفر از جانب خودمان و صدها هزار نفر از جانب عراقی ها) انسانها معيوب شدند ( 35000 از سربازان ما با زخم و نقص عضو به خانه برگشتند و تنها خدا می داند که چقدر سرباز مشکل های روانی پيدا نمودند). ما پول هائی را پودر کرديم که با آن نوه های ما می بايست زندگی کنند.
ما روح خودمان را گم کرده ايم. ما ديگر آن چيزی نيستيم که بوديم. چيزی که برايش متحدا حرکت می کرديم: کشوری بزرگ. همه اين ها گم شده اند. می توانيم خودمان را آزاد کنيم؟ و تقاضای بخشش کنيم؟ می توانيم مجددا ... تبديل به آمريکائی ها بشويم؟
خواهيم ديد. اکثريت مردم کشور امروز نطر ديکسی چيکس را دارد و ما مردی را انتخاب کرديم ـ که نامش باراک حسين اوباما است ـ که مخالف اين جنگ بود.
لطفا، به من قول بدهيد: فراموش نکنيد که کشور ما هفت و نيم سال پيش به اين ديوانگی دست زد. ( برای بسياری آنزمان همه چيز بسيار نرمال بود). من اينجا آمده ام که بشما بگويم: بيتفاوت از اينکه اوضاع چقدر بهبود يافته است و چقدر نرمال مسائل برای شما گشته است. اما ما هنوز نيمه راه را نرفته ايم. گوش کنيد که باند جديد " زنزيبله گروس" چه می گويد. باز طبل ها زده می شوند که با ايران چه کنيم. يک جنگ را پشت سر گذاشتيم و حال يک جنگ ديگر( يا دو يا سه جنگ ديگر)در جريان است.
آقای رئيس جمهور آيا هنوز بايد جوانی در خارج در اونيفورم با پرچم ما کشته شود؟ نه. به اين طريق ما نمی توانيم پيروزی بدست آوريم. بگذاريد که ما در افغانستان چند هزار چشمه آب بسازيم و چند مسجد آزاد بسازيم و احتياجات برق آنها را حل کنيم. برای آنها مقداری غذا و لباس باقی بگذاريم و از آنها معذرت بخواهيم. يک سايت فيس بوک باز کنيم که آنها با ما در رابطه قرار بگيرند و بعد هيچ چيزی بهتر از خروج از افغانستان نيست! حتی مشاورين امنيت ملی ما (8) و رئيس سازمان سيا (9) به ما می گويند که در مجموعه افغانستان کمتر از 100؟؟؟؟؟؟؟؟ جنگنده القاعده وجود دارند.
100000 سرباز برای 100 جنگجوی القاعده. اين کاملا عجيب نيست ـ درست بمانند اين طبالی ديوانه کننده:
"A-ba-dee-a-ba-dee-a-bade-dee
به واقعيت نگاه کنيم. من خوشحالم که جنگ تمام شده است. اما ميدانم که چگونه به دامان آن افتاديم. من مصمم که همانقدر سخت مبارزه کنيم که ساير جنگ ها را متوقف سازيم ـ حتی اگر شما اين کار را نکنيد آقای رئيس جمهور.
زير نويس های 1 تا 9 را در متن اصلی برای هر کدام لينکی خواهيد يافت.
برگردان به آلمانی:
Andrea Noll
متن اصلی:
Never Forget: Bad Wars Aren't Possible Unless Good People Back Them

۱۳۸۹ شهریور ۱۶, سه‌شنبه


استقراردموکراسی درافغانستان بکمک ارتش آمریکا?!

۱۳۸۹ مرداد ۹, شنبه



بار ديگر جنايات دولت اشغالگر آمريکا عليه بشريت درافغانستان فاش شد

روز دوشنبه ٢٦ ژوئيه، ٩٢٠٠٠ صفحه سند نظامی محرمانه جنگ افغانستان به بيرون درز کرد !
سايت ويکی ليکس اين اسناد را در اختيار روزنامه ھای نيويورک تايمز آمريکا، گاردين بريتانيا و مجله اشپيگل آلمان قرارداد .اسناد ياد شده از ژانويه ٢٠٠۴ تا دسامبر ٢٠٠٩ را در بر می گيرد و شامل گزارش ھای منتشر نشده از تعداد کشته شدن غير نظاميان و ھمينطورعمليات پنھان "بگير يا بکش" کماندوھای آمريکايی عليه رھبران طالبان است .چندين ھزار صفحه از اين اسناد به کشته شدن ھزاران تن از مردم بيدفاغ و غير نظامی افغانستان، توسط ارتش متجاوز آمريکا در عمليان "بگير و بکش" ارتباط دارد .
اين اسناد نشاندھنده ارتکاب جرائم جنگی و جنايت عليه بشريت توسط دولت آمريکا است.

۱۳۸۹ خرداد ۲۰, پنجشنبه

قطعنامه شورای امنیت علیه ایران را قویا محکوم میکنیم
شورای امنیت سازمان ملل متحد به رهبری آمریکا، با 12 رای موافق، 2 رای مخالف و یک رای ممتنع قطعنامه چهارم را علیه ایران به تصویب رساند.
جبهه ضد تجاوز نظامی و ضد تحریم اقتصادی علیه ایران این اقدام زورگویانه و خلاف موازین بین المللی را غیر قانونی ارزیابی کرده و آن را بطورصریح وروشن تحریم میکند. ما بارها اعلام کرده ایم که مخالف تحریم و تجاوز نظامی به ایران هستیم و امرسرنگونی رژیم جمهوری اسلامی را وظیفه مردم خود ایران می دانیم .تحریمهای پی درپی شورای امنیت علیه عراق دردوران صدام حسین و سرانجام بمباران و اشغال این کشور فجایع عظیم و دهشتناکی برای مردم ببار آوردکه به این زودیها قابل جبران نیست. این تحریم قلدرمنشانه درشرایطی انجام میگیرد که اسرائیل صهیونیست سرزمین چهارکشور را برخلاف موازین بین المللی و حقوق بین الملل به اشغال خود درآورده است و گوشش به کسی بدهکار نیست. کشتار اخیر شناورهای صلح نیز سبب نگردید تا دولت نژاد پرست اسرائیل از طرف جامعه باصطلاح جهانی محکوم گردد چه رسد به این که مورد تحریم اقتصادی قرار گیرد. از طرفی همه کس میداند که کشور اسرائیل دارای سلاح اتمی است و از طرفی تاکنون در جایی ثابت نشده است که ایران صاحب سلاح اتمی باشد.
آمریکا برای مردم ایران نقشه های شومی دارد. این تحریمها را باید از منظر رقابتهای جهانی بین قدرت های امپریالیستی درمنطقه بر سر کنترل انرژی و اعمال هژمونی بر سایر رقبا مورد بررسی قرارداد.مسئله آمریکا دست یافتن به منابع انرژی ایران است ، همانطور که درعراق با همین هدف آن کشور را به اشغال خود درآورد
ما از همه انسانها و دول و جبهه های مردمی میخواهیم سوای خط کشی با ماهیت نظام ضد انسانی جمهوری اسلامی این تحریم ضد بشری را که دودش به چشم مردم ایران میرود محکوم نمایند و آن را غیر قانونی و خلاف حقوق بین المللی دولتهای جهان ارزیابی نمایند.
زنده باد صلح! نابود باد جنگ افروزان امپریالیست!
جبهه ضد تجاوز نظامی و ضد تحریم اقتصادی علیه ایران درمونیخ

۱۳۸۹ خرداد ۱۸, سه‌شنبه



اسرائیل: مصونیت تا کی؟
آلن گرش، دوشنبه ۳۱ مه ۲۰۱۰
ترجمه بهروز عارفی

یورش ارتش اسرائیل به یک ناوگان حامل کمک های بشردوستانه به غزه، در سحرگاه ۳۱ مه ۲۰۱۰، احتمالا بیست کشته داده است. این حمله در آب های بین المللی صورت گرفته. کشورهای متعدد از جمله در اروپا و نیز دولت فرانسه آن را محکوم کردند. برنارد کوشنر، وزیر خارجه فرانسه، اعلام کرد که «هیچ چیز نمی تواند اعمال چنین خشونتی را که ما آنرا محکوم می کنیم، توجیه کند». چند کشور از جمله سوئد، اسپانیا، ترکیه و فرانسه سفیر اسرائیل را فراخواندند. یونان مانور هوائی با اسرائیل را معلق و سفر فرمانده نیروی هوائی اسرائیل را لغو کرد.
طبیعی است که باید از این محکومیت ها استقبال کرد. اگر چه هنوز افرادی هستند که عملیات اسرائیل را توجیه می کنند. برای مثال، بنا بر گزارش خبرگزاری فرانسه، فردریک لوفور سخنگوی وصف ناپذیر حزب «اتحاد برای جنبش مردمی» (UMP) [حزب حاکم در فرانسه.م] اظهار داشته که حزب او از مرگ افراد «متاسف» است ولی «تحریکات» «کسانی را که خود را دوستان فلسطینیان معرفی می کنند» نکوهش می کند.
یک روز پیش از این عملیات نظامی، برنار هانری لوی با غیب گوئی که از صفات پسندیده بی شمار اوست، در تل آویو گفت: «من هرگز ارتشی این چنین دموکراتیک ندیده ام که این قدر اخلاقی رفتار کند.» (روزنامه هارتص، ۳۱ مه ۲۰۱۰) (۱) یادآوری کنیم که هنگام جنگ غزه، فیلسوف ما بر روی یک تانک اسرائیلی خرامیده بود تا وارد سرزمین اشغالی شود (۲). بنا بر گزارش خبرگزاری فرانسه، لوی حمله امروز را «احمقانه» ارزیابی کرده، زیرا ممکن است وجهه اسرائیل را خدشه دار کند. اما، او حتی یک کلمه برای محکومیت یا اظهار تاسف نسبت به کشته شدگان به زبان نیاورد...
تنها پرسشی که امروز مطرح است، تخمین میزان بهائی است که دولت اسرائیل بخاطر این جنایت خواهد پرداخت. چرا که سازمان ملل متحد سال هاست ده ها قطع نامه صادر کرده است (۳) (و اسرائیل آنها را نقض کرده است)، اتحادیه اروپا متون بی شماری را به تصویب رسانده که از اسرائیل دعوت می کنند تا به حقوق بین المللی احترام بگذارد یا حتی به حقوق انسانی، مثلا با شکستن تحریم غزه. هیچکدام از این مصوبات در عمل به اجرا در نیامده اند. برعکس، اتحادیه اروپا و ایالات متحده به اسرائیل پاداش هم می دهند.
شاهد این مدعا پذیرش عضویت اسرائیل در «سازمان همکاری و توسعه اقتصادی» (OCDE) در هفته گذشته و دیدار بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل از فرانسه برای رسمیت بخشیدن به آغاز حضور این کشور است. همان طوری که در اطلاعیه «انجمن همبستگی فرانسه- فلسطین» (AFPS) در تاریخ ۳۰ آوریل ۲۰۱۰ آمده است: «عضویت اسرائیل در سازمان همکاری و توسعه اقتصادی، ضربه ای است برای صلح!» (۴). این عضویت به منزله تایید انضمام کرانه باختری و جولان به «محدوده» اسرائیل است. حمله اسرائیل به ناوگان صلح چند روز پس از آن نشان می دهد که این دولت حسن نظر یادشده را بمنزله چراغ سبزی جهت دست یازیدن به هر عملیاتی می داند.
در دسامبر ۲۰۰۸، رویداد مشابهی رخ داده بود. در آن هنگام، اتحادیه اروپا تصمیم به «ارتقای» روابط دوجانبه با اسرائیل گرفت (۵). تصمیم یاد شده امتیازاتی به دولت اسرائیل می داد که اتحادیه اروپا فقط برای قدرت های بزرگ قائل بود. چند روزی از آن رویداد نگذشته بود که تانک های اسرائیلی به سرزمین غزه یورش برد و در کمال مصونیت از هر گونه مجازاتی، مرتکب «جنایت های جنگی» و حتی «جنایت علیه بشریت» شد.
ریچارد فالک، فرستاده ویژه سازمان ملل به سرزمین های اشغالی فلسطین، در لوموند دیپلماتیک (مارس ۲۰۰۹) مقاله ای نوشت با عنوان «ضرورت بازخواست از مسئولین تجاوز به غزه» (۶). چند ماه بعد، کمیسیون سازمان ملل به ریاست ریچارد گلدستون، قاضی جنوب آفریقائی جمعبندی خود را اعلام کرد (۷). گزارش او اسرائیل را بشدت محکوم می کرد، هر چند که حماس را نیز نادیده نمی گرفت. این گزارش تایید می کرد که ارتش اسرائیل آتش بس را نقض کرده و از جنایات آن پرده بر می داشت. گزارش گلدستون گزارش های متعددی را که عفو بین المللی (۸) و سازمان دیده بان حقوق بشر منتشر کرده بودند، تایید می کرد.
این گزارش ها به اتخاذ هیچ مجازاتی علیه حکومت اسرائیل نیانجامید. یکی از بهانه هائی که برای پرده پوشی و توجیه بی ارادگی پیش کشیده شد، ادعای وجود بررسی های جدی در اسرائیل بود. در حالی که شارون ویل، حقوقدان اسرائیلی با استدلال آن را رد می کند (لوموند دیپلماتیک، سپتامبر ۲۰۰۹) (۹)، در مقاله ای با عنوان «از غزه تا مادرید، ترور حساب شده صلاح شهاده».
از سوی دیگر، در اسرائیل شاهد یورش بی سابقه ای به سازمان های دفاع از حقوق بشر، چه اسرائیلی و چه بین المللی هستیم. در این کشور، این سازمان ها را، پس از تهدید ایران، حماس و حزب الله، مهم ترین تهدید استراتژیک علیه دولت تلقی می کنند. گروه هائی که از سوی حکومت و جناح راست افراطی حمایت می شوند، کارزاری تمام عیار برای بی اعتبار کردن آنان براه انداخته اند. نظیر «مونیتورسازمان های غیر دولتی NGO-Monitor (۱۰) که جنگی تبلیغاتی برای توجیه آن چه غیرقابل توجیه است به پیش می برد. (به مقاله دومینیک ویدال «دروغ هر چه بزرگ تر باشد...» (لوموند دیپلملتیک، فوریه ۲۰۰۹ مراجعه کنید).(۱۱). آیا باید در شگفت بود که سربازان اسرائیلی مددکارانی را که تلاش می کنند به غزه آذوقه برسانند، «تروریست» خوانده و چون تروریست ها با آنان رفتار کنند؟
آیا مصونیت اسرائیل از مجازات همچنان ادامه خواهد یافت یا برخی دولت ها تصمیم دقیقی برای مجازات اسرائیل اتخاذ خواهند کرد تا به دولت اسرائیل ( و همچنین مردم آن) بفهمانند که این سیاست ، سرکوب و اشغال بهائی دارد که باید بپردازند؟
دولت فرانسه، می تواند در چارچوب اتحادیه اروپا به شرکایش پیشنهاد کند تا پیمان همکاری با اسرائیل را به اتکای ماده ۲ معلق کنند. این ماده به صراحت می گوید که اسرائیل موظف به حفاظت از حقوق انسانی است. به مقاله ایزابل آوران، «مسامحه اتحادیه اروپا در برابر اسرائیل» در سایت لوموند دیپلماتیک مراجعه کنید. (۱۲)
هم اکنون، فرانسه می تواند بدون این که معطل شرکای اروپائی اش شود، تصمیم مقتضی اتخاذ کند (۱۳)
ابتدا، برای وادار کردن اسرائیل به احترام به حقوق و تصمیمات اتحادیه اروپا، کارزاری برای تعیین مبداء محصولات اسرائیلی وارداتی در فرانسه براه انداخته و واردات محصولات مستعمره های اسرائیلی را ممنوع کند (و نه فقط اختصاص عوارض گمرگی به آن ها)؛
سپس، تاکید کند که استقرار شهرک های استعماری در سرزمین های اشغالی غیر قابل قبول است و ساکنان این شهرک ها برای مسافرت به فرانسه به ویزا نیاز دارند. با مراجعه به نشانی داوطلبان سفر به فرانسه این امر عمل ساده ای است؛
سرانجام، فرانسه اعلام کند که شهروندان فرانسه که در اسرائیل به خدمت نظام وظیفه در می آیند، حق خدمت در سرزمین های اشغالی را ندارند. شرکت آنان در عملیات نظامی اشغالگرانه مستوجب تعقیب قضائی شود.
برنارکوشنر، وزیرخارجه اعلام کرد که در میان کشته شدگان در کشتی ها، فرانسوی نبوده است. اما، آیا او او مطمئن است که هیچ شهروند فرانسوی در میان مسئولان جنایت وجود ندارد؟
-----
عنوان اصلی مقاله:
Israël, l’impunité jusqu’à quand ?, Par Alain GRESH, 31 mai 2010

http://blog.mondediplo.net/2010-05-31-Israel-l-impunite-jusqu-a-quand
------
پاورقی ها:
1 -
http://www.haaretz.com/news/diplomacy-defense/bernard-henri-levy-i-have-never-seen-an-army-as-democratic-as-the-idf-1.293087?localLinksEnabled=false
2 - http://blog.mondediplo.net/2009-01-10-Liberer-les-Palestiniens-des-mensonges-de-Bernard
3 - http://www.monde-diplomatique.fr/2009/02/A/16775
4 - http://www.palestine-solidarite.org/communique.afps.300410.htm
5 - http://ir.mondediplo.com/article1345.html
6 - http://ir.mondediplo.com/article1416.html
7 - http://blog.mondediplo.net/2009-09-16-Gaza-crimes-de-guerre-crimes-contre-l-humanite
8 - http://blog.mondediplo.net/2009-07-05-Le-rapport-d-Amnesty-International-sur-la-guerre
9 - http://ir.mondediplo.com/article1460.html
10 – http://www.ngo-monitor.org/index.php
11 - http://ir.mondediplo.com/article1385.html
12 – http://www.monde-diplomatique.fr/carnet/2009-06-25-UE-Israel
13 - http://blog.mondediplo.net/2010-04-06-Trois-suggestions-a-Bernard-Kouchner



-------------------------------------------------------------------------------------------------
کانون مدافعان حقوق کارگر درباره آخرین حمله ضد انسانی ارتش اسرائیل

کارگران ایران، کارگران فلسطین، کارگران همه جهانهمراه و هم دل با همه مردم آزادی خواه جهان اندوهگین و خشمگین شده ایم. چنان که می دانید، نیروهای ویژه ارتش اسرائیل در تاریخ 10 خرداد امسال( 1389) به طور غافلگیرکننده و وحشیانه به کشتی حامل کمک های انسان دوستا...نه حمله ور شدند. در این حمله شماری از صلح طلبان جهان کشته و ده ها تن زخمی شدند و کشتی توسط ارتش نژادپرست اسرائیل تصرف شد. کسانی در این حمله کشته و زخمی شدند که برای مردم غزه- که سه سال است در محاصره ارتش اسرائیل هستند و محروم از غذا و آب و دارو و بهداشت و آموزش به سر می برند- کمک های محدودی را حمل می کردند. مردم فقیر و کارگران رنجدیده غزه در مقابل چشمان حیرت زده جهانیان شاهد حمایت ضمنی دولت های غرب سرمایه دار از اسرائیل و بی توجهی آنان نسبت به این جنایت بودند. دولت نژادپرست اسرائیل که از هر فرصتی برای نسل کشی فلسطینیان استفاده کرده است، این بار نیز فرصت را در این حرکت غیرانسانی خود غنیمت شمرده و به صلح طلبان جهانی حمله کرده و شماری از آنان را به قتل رسانده است.مردم فلسطین که زیر فشار خونبار اسرائیل اند، به مرحله ی بحران بی سابقه ای رسیده اند. دولت های مرتجع با همکاری سازمان های وابسته فلسطینی و کشورهای مداخله جو، برای تثبیت قدرت خود، زندگی این مردم را دستمایه ی منافع خود می کنند. اراده و مقاومت مردم و همدلی بین المللی به تنهایی برای جلوگیری از فاجعه نسل کشی کافی نیست. به نظر ما باید کارگران، روشنفکران و همه ی آنان که از ستم حکومت های جبار رنج می برند، مبارزه جدی و پیگیر در برابر این گونه جنایت بین المللی و کشتار را در دستور دائمی کار مبارزاتی خود قرار دهند و در این راه فقط از اراده مردم فلسطین و جنبش مستقل آنان حمایت کنند.کانون مدافعان حقوق کارگر در ایران، ضمن محکوم کردن قاطعانه ی این ددمنشی، بار دیگر پیوند و همراهی خود را با مبارزان فلسطین به ویژه کارگران، معلمان، کارکنان خدمات اجتماعی و بهداشتی اعلام می دارد. ما در غم خانواده و یاران مصیبت دیدگان ترکیه ای و همه زخمی شدگان و آسیب دیدگان این فاجعه شریکیم و آرزو می کنیم روزی بتوانیم همراه با همه ی ستمدیدگان، آرمان و اراده ی مستقل و آزادی خواهانه مردم تحت ستم نظام سرمایه داری را بر جهان حاکم گردانیم.

کانون مدافعان حقوق کارگرتهران- 13 خرداد

۱۳۸۹ خرداد ۱۱, سه‌شنبه






احتمال قطع کامل رابطه ترکیه با اسرائیل/ حداقل۱۰ کشتهافزایش تعدادکشتگان به ۱۰ نفر، و دهها زخمی: اسرائیل ابتدا این کشتی‌ها را که در هفتاد مایلی ساحل اسرائیل قرار داشتند از دریا و هوا تحت محاصره قرار داد و سپس در ساعات اولیه بامداد چندین نظامی اسرائیلی از هلیکوپتر پایین آمده و در داخل کشتی مرمره آبی (ماوی مارمارا) متعلق به ترکیه، شروع به تیراندازی به سوی سرنشینان آن کردند. پیش بینی می شود این حمله باعث اوج بحران در روابط اسرائیل با ترکیه شود، بحرانی که حتی ممکن است به قطع روابط دو کشور منجر شود. چرا که سه کشتی از هفت کشتی حامل کمکهای انسانی...رویترز: حمله اسراییل به کشتی ترک حامل کمک های بشردوستانه/۱۵ نفر کشته شدند بامداد امروز نیروهای نظامی اسراییلی با ورود به عرشه یک کشتی ترکیه ایی که عضو گروهی از کشتی های حامل کمک برای مردم غزه بود با شلیک به افراد عرشه، 15 نفر را کشتند. مقامات اسراییلی هنوز درباره این حمله اظهار نظری نکرده اند. به گزارش شاهدان، سربازان از یک هلیکوپتر ارتش اسراییل به داخل عرشه وارد شده بودند.کماندوهای اسرائیلی در کشتیهای امدادی عازم غزه پیاده شدند کماندوهای اسرائیلی در کشتی های حامل مواد امدادی برای غزه پیاده شده اند و برخی گزارش ها از زخمی و احتمالا کشته شدن عده ای در درگیری با سرنشینان کشتی حکایت دارد.// بامداد دوشنبه، 10 خرداد (31 مه)، شبکه های تلویزیونی ترکیه تصاویری ار پیاده شدن کماندوهای ارتش اسرائیل را نشان داد که از هلی کوپتر در تعدادی از شناورهای حامل مواد امدادی که به قصد شکستن محاصره اقتصادی باریکه غزه عازم این منطقه بودند پیاده شده اند./ به گزارش رسانه ای ترکیه، در عملیات واحدهای هلی برد ارتش اسرائیل که به منظور جلو...حمله اسرائیل به کاروان 800 نفری صلح، 20 کشته و بیش از 60 زخمی حمله‌ی اسراییل به کشتی حامل کمکهای انسانی ترکیه در آبهای غزه (+ویدئو) خبرگزاری الجزیره گزارش کرد که کشتی حامل کمکهای انسانی به غزه توسط نیروهای نظامی اسراییل مورد حمله قرار گرفته است. گزارشهای رسیده خبر از کشته شدن دو نفر و زخمی شدن بیش از سی نفر حکایت میکنند. ویدئوی ارسالی از کشتی "ماوی مرمره" سربازان مسلح اسراییل را در حال ورود به کشتی نشان داده اند در حالیکه هلیکوپترهای اسراییلی در بالای کشتی در حال پرواز بوده‌اند. صدها روزنامه نگار و یک برنده‌ی جایزه‌ی نوبل در داخل این کشتی هستند. سازمان دهندگان این کمکها هدف از ارسال آنها را عملی انساندوستانه در راستای شکس...روزنامۀ اسرائیلی "هاآرتض": حدأقل 10 کشته در حملۀ نیروهای دریایی اسرائیل به کشتی‌های حامل کمک به غزه بنا به گزارش رسانه‌های ترکیه، بیش از 60 نفر از طرفداران فلسطین که با زیر پا گذاشتن هشدار اسرائیل، به سوی نوار غزه در حرکت بودند بخاطر حملۀ اسرائیل مجروح شدند. نیروهای دریایی اسرائیل به شش کشتی کوچک حامل طرفداران فلسطین که به نوار غزه در جرکت بودند، آتش گشودند که حدأقل 10 کشته و چندین مجروح در پی داشت. دوشنبه صبح الجزیره گزارش داده بود که کاروان کمک‌های عازم غزه، به خاطر جلوگیری از مواجهه با نیروهای اسرائیلی مسیر خود را تغییر داده‌اند. وزارت دفاع اسرائیل همچنین ادعا کرد که دو سرباز در حالی...حمله نظامی اسراییل به یک کشتی ترکیه‌ای حامل کمکهای انسانی به غزه (+ویدیوی گزارش اولیه‌ی الجزیره) افزایش تلفات به 16 کشته و 60 زخمی/ عدم حضور سفیر اسرائیل در وزارت خارجه ترکیه فیلم از صحنه حمله‌ی نیروی نظامی اسراییل به کشتی حامل کمکهای انسانی ترکیه در آبهای غزه ارتش اسرائيل به ناوگان کمک‌رسانی غزه حمله کرد اسرائیل به کشتی حامل کمک ترکیه حمله کرد:شانزده کشته.به مانند قتل عام خبرگزاری هارتص: مردم خشمگین در ترکیه به کنسولگری اسرائیل یورش آورده اند تلویزیون های سی ان ان ترک و ان تی وی صحنه هایی از درگیری شدید مردم ترک با نیروهای امنیتی مستقر در کنسولگری اسرائیل در استانبول را منتشر کرده اند. پلیس ترکیه تا کنون ده ها نفر را که در حال سنگ پرانی به سفارت اسرائیل بودند دستگیر کرده است. مردم شعار مرگ بر اسرائیل سر میدهند. این حمله در اعتراض به یورش امروز صبح نیروهای اسرائیلی به شش کشتی حامل "کمک" به نوار غزه بوده و خبرها از کشته شدن دست کم 16 نفر حکایت میکنندكنسولگری اسراییل در استانبول توسط مردم تركيه تسخير شد مردم تركيه دقايقي پيش كنسولگري اسرائیل در استانبول را تسخير كردند. مرجع حامی جنبش سبز حمله اخیر اسرائیل به کشتی های حامل کمکهای بشر دوستانه را محکوم کرد. این پیام در وب سایت دفتر آیت الله بیات زنجانی اومده:..بسم الله الرحمن الرحیم فاجعه ددمنشانه رژیم صهیونیستی در حمله به کشتی های حامل امکانات، مواد غذائی، پوشاک و دیگر لوازم ضروری اهدائی به مردم مظلوم فلسطین، نشان داد این رژیم به ابتدائی ترین اصول انسانی و اخلاقی پایبند نبوده و تنها به منطق زور و ظلم می اندیشد، با اینکه می داند این کشتی ها، حامل کالاها و لوازمی است که هیچگونه مصرفی به جز نجات دادن و رفع نیازهای اولیه یک عده انسان بی گناه و مظلوم ندارد و از طرف مردمی اهدا شده است که هیچ انگیز...ترکیه با اسرائیل درگیر می‌شود؟ رابطه میان آنکارا - تل‌آویو هر روز متشنج‌تر از دیروز می‌شود احتمال موضع گیری تند ترکیه در برابر اسرائیل وجود دارد. به گزارش تلویزیون بی بی سی،وزارت خارجه ترکیه سفیر اسرائیل را در آنکارا فراخوانده است تا درباره حمله ارتش این رژیم به ناوگان آزادی توضیح دهد.همچنین در استانبول نیز ،معترضان تلاش کردند به کنسولگری اسرائیل حمله کنند. در حالیکه تصاویر زنده از تجمع مردم مقابل کنسولگری اسرائیل پخش می شد،جاناتان هد خبرنگار این شبکه گزارش داد،یکی از کشتی های ناوگان آزادی وهمچنین سازمان دهنده اصلی این...فرانس 24: وزیر خارجه ترکیه هشدار داد عواقب حمله امروز اسرائیل جبران ناپذیر خواهد بود وزیر امور خارجه ترکیه، حمله به کاروان حمل آذوقه برای مردم غزه را که منجر به کشته شدن 16 نفر شد شدیدا محکوم کرد و گفت این حادثه که برخلاف قوانین بین المللی و در آبهای آزاد اتفاق افتاده است عواقب جبرانه ناپذیری برای اسرائیل خواهد داشت و روابط بین دو کشور را تحت تاثیر قرار می دهد. مقامات اسرائیلی مدعی اند که با مقاومت و حمله افراد حاضر در کشتی مواجه شده اند. همچنین راعد صلاح رهبر اسلامگرای یک گروه عرب-اسرائیلی نیز در این حادثه شدیدا مجروح شده. اسرائیل می گوید تعدادی از کوماندوهای ارتش این کشور ن...

۱۳۸۹ فروردین ۲۱, شنبه

ویدیوی کشته شدن یک عکاس خبرگزاری رویتر و چند نفر دیگر توسط نیروهای آمریکایی
در عراق پس از حدود دو سال و نیم به رسانه های گروهی درز کرده است.
http://peykeiran.com/Content.aspx?ID=15224
نمیر نورالدین، عکاس ۲۲ ساله رویتر در ۱۲ ژوئیه سال ۲۰۰۷ میلادی در بغداد به همراه راننده اش در تیراندازی هلیکوپر آپاچی آمریکا کشته شد.
در آن واقعه چند عراقی دیگر که از سوی خلبان های آمریکایی شورشی شناخته شدند هم جان خود را از دست دادند.
وب سایت ویکی لیکس که برای دستیابی به اسناد محرمانه تلاش می کند، روز دوشنبه (۵ آوریل) ویدیوی ۳۸ دقیقه ای آن حمله هلیکوپتر آپاچی که توسط آن هلیکوپتر فیلم برداری شده بود را منتشر کرد.
عکاس رویتر در کنار افرادی دیده می شود که به گفته خلبان ها مسلح هستند و یکی از آن ها آر پی جی داشته است. اثبات این ادعا از روی مشاهده ویدیو ممکن نیست.
هلیوکوپتر به حدود هشت نفر که در گوشه ای جمع شده بودند حمله می کند و سپس خودرویی که برای جمع آوری مجروحان به محل شتافته بود را هدف قرار می دهد.
حداقل دوازده نفر در این حمله جان خود را از دست می دهند و شماری نیز زخمی شدند که در بین آن ها دو کودک بودند.
بر اساس نوار مکالمات خلبان ها یکی از آن ها می گوید: "تقصیر آن هاست که بچه های خود را به میدان جنگ می آورند."
ارتش آمریکا همواره گفته است درباره این واقعه تحقیق کرده است و نیروهای آمریکایی ضوابط درگیری با شورشیان را دنبال کرده بودند.
خبرگزاری رویتر می گوید در سال ۲۰۰۷ میلادی بطور خصوصی این ویدیو را روئیت کرده بود.
با این همه، وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) درخواست رویتر برای انتشار این ویدیو را رد کرده بود.

۱۳۸۹ فروردین ۱۳, جمعه


افشاگریهای یک فعال ضد جنگ
سرباز سابق درعراق

بمناسبت هفتمین سالگرد اشغال عراق
http://www.youtube.com/watch?v=akm3nYN8aG8

مایکل پرایزنر ( Prysner Michael) یک سرباز سابق ارتش آمریکا است که مدت 12 ماه در عراق خدمت کرده است. او شاهد بعضی از جنایات آمریکا در عراق بوده و پس از بازگشتش تصمیم میگرد که دست به افشاگری بر علیه جنایات ارتش آمریکا در عراق بزند و راجع به اهداف اشغال ونحوه آماده سازی اذهان عمومی و سریازان آمریکائی برای جنگ سخن بگوید. مایکل هم اکنون در چندین سازمان ضد جنگ منجمله " سازمان ضد جنگ سربازان سابق آمریکا در عراق http://www.ivaw.org/wintersoldier/testimony/racism-and-war- dehumanization-enemy-part-2/mike-prysner/video" فعالیت میکند. مایکل پرایزنر درمیتینگ های متعددی شرکت کرده و ویدیو چندین سخنرانیهای او در سایتهای مختلف موجود است . ویدیوی بالا از روی یکی از سخنرانیهای او ساخته شده است. ما دیدن آنرا به همه فعالین ضد جنگ و انسانهای آزاده و صلح دوست توصیه میکنیم.
در زیر برگردان بفارسی قسمتهائی از متن ویدیو را در اختار بینندگان قرار میدهیم.

من کوشش کردم که از خدمتم در ارتش احساس غرور کنم اما آنچه که من میتوانستم احساس کنم چیزی جز شرم و احساس گناه نبود. نژاد پرستی دیگر نمیتوانست ماسکی بر روی واقعیت اشغال بزند. اینها (اشغال شدگان) مردم هستند ، انسان اند.
من از آن زمان تاکنون از احساس گناه شدیدا رنج میبرم ، زمانی که پیر مردی را میبینم، مثل آن پیرمردی که نمیتوانست راه برود و ما او را از روی برانکارد پائین انداختیم و از پلیس عراق خواستیم که او را از محل بیرون ببرد. وجدان من احساس گناه میکند موقعیکه مادری را با بچه هایش میبینم ، مانند آن مادری که با شدت تمام گریه میکرد و با عصبانیت موقعی که او را از خانه اش بیرون کردیم فریاد میزد که ما از صدام بدتر هستیم . من احساس گناه میکنم هر موقعی که دختر جوانی را میبینم ، مانند آن دختری که من بازوی او را محکم گرفتم و او را بوسط خیابان کشاندم.
به ما گفته شده بود که ما بر علیه تروریستها میجنگیم. تروریست من بودم. تروریسم واقعی اشغال بود.
تروریسم در ارتش همیشه ابزاری عمده برای توجیه اشغال و نابودی کشورهای دیگر بوده است. مدتهاست که ارتش از این ابزار برای کشتار و انقیاد و شکنجه مردم استفاده میکند. ..............
آنهائی که ما را به جنگ میفرستند خود ماشه تفنگ را نمیچکانند و خمپاره را آتش نمیکنند. آنها فقط جنگ را بمردم میفروشند. آنها بمردمی نیاز دارند که سرباز به قربانگاه بفرستند. آنها بسربازانی نیاز دارند که بدون سوال بکشند و کشته شوند.......
طبقه حاکمه ، میلیاردر ها فقط بفکر افزودن بر ثروت خود هستند ، فقط بفکر کنترل اقتصاد دنیا هستند. آنها میفهمند که قدرتشان در این است که بتوانند ما را متقاعد کنند بپذیریم که جنگ ، سرکوب، و استثمار به نفع ماست. آنها میفهمند که کسب ثروت هنگفت برایشان به این وابسته است که کارگران را متقاعد کنند که کشته شوند تا خود بازار کشور های دیگر را کنترل کنند. و متقاعد کردن ما به کشتن و کشته شدن بر این اساس استوار است که بتوانند به ما این تفکر را القا کنند که ما از مردم دیگر برتر هستیم.
سربازان ، ملوانان ، پرسنل نیروی هوائی سودی از این اشغال کسب نمیکنند. اکثریت عظیم مردم آمریکا منافعی در این اشغال ندارند بلکه از آن هم آسیب دیده اند. ..............
میلیونها نفر در این کشور بدون بیمه بهداشت ، بدون شغل ، بدون دسترسی به آموزش باید شاهد آن باشند که دولت این کشور روزانه 450 میلیون دلار هزینه این اشغال بکند.
فقیران و کارگران این کشور برای کشتار مردم تهیدست و کارگران کشور دیگری گسیل شده اند برای آنکه ثروتمندان ثروتمندتر شوند. بدون نژاد پرستی سربازان ما متوجه خواهند شد که ما منافع بیشتری با مردم عراق داریم تا میلیاردرها که ما را به جنگ فرستاده اند. من خانواده هائی را در عراق بوسط خیابان پرت کردم. وقتی که برگشتم دیدم که خانواده هائی در این کشور بخاطر بحران ایجاد شده در مسکن بوسط خبابانها پرت شده اند.
ما باید بیدار شویم تا دریابیم که دشمن ما در کشوری دوردست زندگی نمیکند. دشمنان ما مردمی نیستند که ما نه اسم آنها را میدانیم و نه فرهنگ آنها را میشناسیم. دشمنان ما کسانی هستند که ما آنها را خوب میشناسیم و می توانیم آنها را مشخص کنیم. دشمن ما سیستمی است که وقتی برایش سود آور باشد دست به جنگ میزند. دشمنان مدیران کله گنده ای هستند که موقعی که برایشان سودآور باشد ما را از کار بیکار میکنند. دشمنان ما کمپانی های بیمه بهداشتی هستند که هر زمانی که برایشان سودآور باشد خدمات بهداشتی را از ما دریغ میدارند. دشمنان ما بانکها هستند که موقعی که برایشان سود آور باشد خانه های ما را ضبط میکنند. دشمن ما 5000 مایل ( 8000 کیلومتر) آنطرف دنیا ساکن نیست. دشمن ما همینجا در مملکت خودمان است. اگر به خود تشکیلات بدهیم میتوانیم این جنگ را متوقف کنیم. ما میتوانیم این دولت را از کار باز داریم و دنیای بهتری بسازیم.



چندین لینک ویدیوی بالا ، با زیرنویس بزبان های مختلف


http://www.youtube.com/watch?v=akm3nYN8aG8

http://www.ivaw.org/wintersoldier/testimony/racism-and-war-dehumanization-enemy-part-2/mike-prysner/video

http://www.a-w-i-p.com/index.php/news/2009/12/21/amazing-speech-by-war-veteran

http://www.mefeedia.com/watch/27627475

http://www.youtube.com/watch?v=hPxTtvr5N58

http://www.wikio.es/news/MIKE+PRYSNER


http://palestinethinktank.com/2010/01/11/mike-prysner-iraq-veterans-against-the-war-speech/

http://www.superaflam.com/video/9kWU-JHetMM/AMAZING-SPEECH-BY-WAR-VETERAN-Asombroso-discurso-de-un-Veterano-SUBTITULADO-ESPAÑOL.html
http://jk-iran.blogspot.com/
منبع: کارگر آگاه

۱۳۸۸ اسفند ۲۴, دوشنبه



افغانستان به کجا می رود؟


این پرسش از مدتی به این سو میان روشنفکران، تشکلات سیاسی و در مجموع نزد برخی از مردم افغانستان مطرح است و بسیاری از پیچیده بودن اوضاع بحث می کنند، تا حدی که معتقد اند «خود امریکایی ها هم نمی دانندکه چه می کنند» و به این باور رسیده اند که گویا امریکا و ناتو در افغانستان درمانده و به دنبال راه چاره ای جهت خروج ازین «تله» می باشند. این در حالیکه خود اینان بنابر عدم شناخت دقیق از امپریالیزم و اشغال در تحلیل اوضاع درمانده شده و آن را حملی بر درماندگی اشغالگران به سرکردگی امریکا می نمایند. اینان که شناخت دقیقی از امپریالیزم و اشغال ندارند، سبکسرانه فکر می کنند که نارضایتی مردم از وضعیت، ناموفق بودن امریکا و اشغالگران متحد آن را در افغانستان می رساند و به این اصل اساسی توجه نمی کنند که اگر مردم افغانستان از وضعیت راضی باشند، تجاوز واشغال معنایی نداشته، چون در یک نظام انقلابی که اصل برابری و خدمت به خلق سر لوح کار آن قرار دارد، مردم راضی بوده می توانند نه یک نظام پوشالی و مزدور طبقاتی که حافظ منافع اقلیت ستمگر ملاک و کمپرادور می باشد.
سازمان انقلابی افغانستان به عنوان یک سازمان پیشاهنگ، وظیفۀ خود می داند تا در چنین فرصت هایی به این پرسش ها با «تحلیل مشخص از اوضاع مشخص» پاسخ ارائه دارد و تا حد توان به چنین سردرگمی های فکری پایان دهد. به این خاطر نوشتۀ «افغانستان به کجا می رود؟» را به پیشگاه اعضا، هواداران، جنبش انقلابی و عموم زحمتکشان افغانستان تقدیم می دارد.
با به قدرت رسیدن بارک اوباما و عنوان نمودن سیاست های «انساندوستانه» و «انتقاد از سیاست های بوش» همگام با ماموران استخباراتی غرب، برخی از ساده لوحان سیاسی در کشور ما نیز به تبلیغات جالبی که گویا طلوع «خدمت به انسان» از کاخ سفید دمیده، رو آوردند و وقتی اوباما اعلان کرد که به افغانستان توجه جدی خواهد داشت؛ بسیاری به امید معجزه ازین سیاه پوست شده که «حسین» را با نامش یدک می کشد و فکرکردند که «این بار کشور شان جور می شود» و دیگر از جنگ و درگیری در آن خبری نخواهد بود، مخصوصاً که اوباما چند بار «ختم غایلۀ» افغانستان، «رنج های مردم» و «خروج» نیروهای امریکایی از افغانستان را نیز عنوان کرد. اما در عمل دیده شد که او بنابر ضرورت خاص این دوران و برای اینکه بالاخره امریکا دروغی برای گفتن داشته باشد، به کاخ سفید برده شده و از همان خطی که ستراتیژیست های سرمایه بعد از فروپاشی اتحاد شوروی برای تأمین منافع امپریالیستی امریکا در آسیا تعیین کرده بودند، قدمی فراتر نگذاشته و به کمپنی های امپریالیستی نشان داد که مامور خوبی برای تأمین منافع آنها می باشد.
اینکه چرا اوباما اعلان کرد که دیگر نمی خواهد عراق را محور سیاست های خارجی خود قرار دهد نه به این خاطر که کمپنی های امریکایی دیگر فرشته شده و نفت خواری را ترک کرده باشند، بلکه سود و سودای این کمپنی ها را «پل برومر» حاکم امریکایی عراق قبلاً یکسره کرده بود. وی ذخایر 15 ملیارد تنی نفت عراق را برای 5 کمپنی امریکایی فروخت که حق داشتند روزانه تا 6 ملیون بشکه را برای 25 سال استخراج کنند و به اینصورت درین مرحله ماموریت خونین 172 هزار سرباز امریکایی در آن کشور تا حدی به پایان رسید و باید سی هزار آن از عراق خارج و بر طبق سیاست جدید اوباما وارد افغانستان می شدند. اما اوباما هرگز از خروج کامل نیروهای خود از عراق چیزی بر زبان نیاورد چون تصمیم دارد که عراق را به عنوان یک پایگاه مهم در کنار 736 پایگاه دیگرش در جهان نگهدارد تا از آنجا بتواند سایۀ شوم امپریالیستی اش را بر خاورمیانه سنگین تر حفظ کند.
درینجا نخست دلایل این را که چرا امریکا به اشغال افغانستان دست زد، می شماریم، بعد برای این حضور ابزارهایش را مورد ارزیابی قرار داده، نشان می دهیم که اشغالگران امریکایی بر طبق یک ستراتیژی سنجیده، وارد کشور ما شده و هنوز نه تنها به درماندگی نرسیده، که برای اشغال و استقرار بلند مدت اش در افغانستان و منطقه، بی هیچ تشویشی کار می کند.
1. ایالات متحدۀ امریکا به خاطر سلطۀ امپریالیستی اش مانند 736 پایگاه دیگر خود در جهان که هر یک از منظر خاصی برایش اهمیت دارد، افغانستان را نیز اشغال نموده است. افغانستان نسبت به اکثر این پایگاه ها برای آن و متحدانش با اهمیت تر می باشد. همینکه کسی بداند که بالاخره چرا امریکا این همه پایگاه را با چنگ و دندان در تمام کرۀ زمین نگه می دارد و از آنها چه سودهایی برای کمپنی های خود می کشد، به حقیقت اشغال افغانستان و سودهای حاصله از آن به آسانی پی خواهد برد. کسی که تجارب تاریخی اشغال و ماهیت امپریالیزم را بداند، این را به روشنی می داند که تا حال هیچ اشغالگری به دلخواه خود از منطقۀ اشغالی بیرون نشده که در مورد امریکا برای بسیاری از باشندگان زمین هنوز جنگ ویتنام فراموش نشد است. در حالیکه امروز افغانستان چند برابر ویتنام آن زمان برای امریکایی ها با ارزش می باشد.
2. افغانستان به عنوان نقطۀ اتصال، پایگاه های امریکا را از ظهران در شرق میانه تا اکیناوا و دیگوگارسیا در شرق دور وصل می سازد. حفظ این خط در آسیا در حقیقت حفظ سلطۀ امریکا بر قارۀ ثروتمند آسیا می باشد و موازی با آن کمپنی های امریکایی بازارها، مواد خام، آبراه ها و نیروی کار ارزان این قاره را در کنترول گرفته، آقایی خود را بر این بزرگترین قارۀ جهان اعمال می دارند.
3. افغانستان در میان سلاح های هستوی کشورهای آسیایی (روسیه، چین، هند و پاکستان) و در مجاورت دو حوزۀ بزرگ نفتی دنیا (خاور میانه و آسیای میانه) قرار دارد. امریکا که به این دو حوزه چشم دوخته و بخشی از آنها را در کنترول دارد، اینک با حضور قوی نظامی در افغانستان از یکطرف بیش از قبل پایش را درین منطقه محکم نموده و در برابر هر مخالفتی می تواند به زودی عکس العمل نشان دهد و از سوی دیگر راه ورودش را به حوزۀ نفتی آسیای میانه و قفقاز باز داشته و ایران را تهدید می نماید.
4. امریکا که سالها در مقابله با اتحاد شوروی ملیاردها دالر را به مصرف رساند و بالاخره ابرقدرت سوسیال- امپریالیستی را از پا درآورد و تیوریسن های بورژوازی احمقانه پایان تاریخ را اعلان نمودند، اکنون نه تنها روسیه که چین نیز به عنوان یک قدرت بزرگ امپریالیستی در حال تبارز می باشد. از جاییکه امپریالیست ها برای چاپیدن شیرۀ جان خلق های جهان میان خود رقابت دارند، لذا امریکا از تبارز بار دیگر روسیه و برآمد چین به عنوان یک قدرت بزرگ اقتصادی و نظامی شدیداً نگران می باشد، بنابرین با حضور قوی در افغانستان می تواند از هر حرکت این دو کشور که حال در پیمان اقتصادی شانگهای متحد شده اند، جلوگیری نماید و این برای امریکا و منافع آن در آسیا حیاتی می باشد.
5. امریکا با اشغال افغانستان به بهانۀ حادثۀ یازده سپتامبر این زمینه را پیدا کرد که برخی از نیروهایش را در آذربایجان، ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان و قرغیزستان مستقر سازد (ازبکستان بعد از یک شورش که فکر می کرد در عقب آن دست امریکا قرار دارد، نیروهای امریکایی را از خاک خود اخراج کرد). علاوتاً نیروی دریایی عظیمی را به این بهانه در آبهای بحر هند مستقر ساخت که طی هشت سال گذشته مصارف سوختی این ناوگان باجگیرانه از جاپان گرفته می شد و طیاره های بی پیلوت امریکایی نیز در پایگاه «شمس» در بلوچستان پاکستان استقرار یافتند.
6. افغانستان سالانه بیش از 400 ملیارد دالر از درک مواد مخدر سود به دامن امپریالیست ها می ریزد که نیم آن را انگلیس ها و بقیه را امریکایی ها می چاپند. علاوتاً ذخایر زیرزمینی افغانستان بیش از 500 هزار ملیارد دالر ارزش دارند که به اینصورت افغانستان نه تنها به عنوان یک گذرگاه نظامی که به عنوان یک منطقۀ مهم اقتصادی برای امریکا و متحدان آن ارزش بزرگی دارد. امریکایی ها همین اکنون در صدد استخراج بزرگترین معدن طلای افغانستان در بدخشان اند و انگلیس ها بر معدن بزرگ یورانیوم افغانستان در هلمند شکم انداخته اند.
7. امریکا که با تمسک به مبارزه برضد تروریزم به افغانستان آمد، حال در صدد تهدید حریفان آسیایی اش توسط بنیادگرایان اسلامی می باشد و بنابرین به کمک آی اس آی پاکستان در تلاش در مشت گرفتن بیشتر جریانات بنیادگرا بوده که در زمان ضرورت فقط با این غول می تواند این حریفان را تضعیف و در نهایت از پا درآورد.
8. افغانستان با شرایط خاص جغرافیایی آن، محل مناسبی برای آزمایش تسلیحات اشغالگران می باشد و کمپنی های تولید سلاح این کشورها قادر به پر رونق نمودن بازارهای شان ازین طریق شده اند. اشغالگران در هشت سال گذشته 6500 فقره اسلحه را در افغانستان آزمایش نموده و روز تا روز سلاح های پیشرفته تری را به بهانۀ جنگ با طالبان وارد افغانستان می نمایند.
9. مصارف امریکایی ها در افغانستان پول های سرسام آوریست که تا حال حدود یک تریلیون (1000000000000) دالر رقم خورده است. مصرف هر سرباز امریکایی در افغانستان سالانه یک ملیون دالر بوده، رسیدن هر گیلن تیل تا محل مصرف در افغانستان 400 دالر خرج بر می دارد. امریکایی ها تا حال یک هزار نفر در افغانستان کشته داده (25 فبروری 2010، در حالیکه این رقم تا این زمان در عراق 4443 نفر می باشد). بناً هر آدم اندک هوشیاری با کمی تعقل درک کرده می تواند که اشغالگران امریکایی این همه پول و خون را برای زدن چند طالب و القاعده و یا آوردن دموکراسی بورژوایی برای افغان ها به مصرف نمی رسانند، بلکه به سادگی این را می رساندکه امریکایی ها سال ها در افغانستان باقی می مانند.
امریکا برای ماندن دراز مدت در افغانستان، ضرورت به تدارکات خاصی دارد که همین اکنون روی دست گرفته و بی کوچکترین تعللی روی آنها کار می کند که می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1. معاهدۀ ستراتیژیک: امریکا تا حال چند بار تلاش نموده که با دولت وابسته به خود در افغانستان معاهدۀ ستراتیژیک به امضا برساند. این معاهده یک بار توسط کرزی و بار دیگر به وسیلۀ وزیر خارجۀ او (سپنتا) به امضا رسید. در ختم امضای این معاهده برخی از مقام های امریکایی گفتند که امریکا برای 90 سال در افغانستان باقی می ماند. این تمسکی است که امریکا برای حضور دراز مدت خود در بسیاری از کشورهای جهان از آن استفاده کرده و تا حال با 80 کشور به امضا رسانده است. افغان ها از گذشته نیز به یاد دارند که انگلیس ها چگونه با امضای «معاهدۀ گندمک» افغانستان را «رسماً» اشغال کردند و شوروی طی معاهده ای با رهبران حزب دموکراتیک خلق به نام دفاع از مرزهای جنوبی خود به افغانستان تجاوز نمود.
2. پایگاه های نظامی: تا چند ماه بعد که تعداد نیروهای امریکایی در افغانستان به 127 هزار نفر می رسند و موازی با آن سلاح ها و مهمات پیشرفته ای وارد افغانستان می گردد، امریکا ضرورت به پایگاه های کلانی برای استقرار این نیروی عظیم دارد. این پایگاه ها در مناطقی گرفته می شوند که با ستراتیژی آسیایی امریکا خوانایی داشته باشد. امریکایی ها در حال گسترش میدان هوایی بگرام، میدان هوایی کندهار، میدان هوایی شیندند، پایگاه شوراب (منطقه ای مربوط به هلمند در کنار جادۀ عمومی کندهار- هرات)، پایگاه خوست و جلال آباد م یباشند. بگذریم ازینکه سفارت امریکا در کابل با بناهای غول آسایی که در این سال ها در آن اعمار شده، به شدت در حال وسعت یافتن است. چند ماه قبل امریکایی ها در جوار سفارت، ساختمان وزارت صحیه را رسماً «خریداری» کردند. شایعاتی وجود دارد که به زودی مکروریان دوم را هم «خریداری» و ضمیمۀ این سفارت می نمایند. امریکایی ها در منطقۀ تخته پل در نزدیکی میدان هوایی کندهار در حال ساختن ده ها تانکر ذخیرۀ تیل می باشند که هر یک ظرفیت یک صد هزار و حتی یک ملیون لیتر تیل را دارد.
با به قدرت رسیدن بارک اوباما برای طراحی این پایگاه ها 500 انجنیر به افغانستان آورده شدند که بر ده ها مهندسی که قبلاً به افغانستان آمده بودند، افزود گشتند. میدان هوایی بگرام که حکم پایتخت امریکا را در کابل دارد، نیز در حال گسترش می باشد و به این صورت هیچ قرینه ای مبنی بر اینکه نیروهای امریکایی در سال های نزدیک از افغانستان خارج شوند به مشاهده نمی رسد. علاوه بر امریکایی ها، انگلیس ها نیز در صدد ایجاد پایگاه های بزرگی در هلمند می باشند. انگلیس ها بزرگترین قونسلگری را در هلمند ایجاد کرده که در آن نسبت به سفارت انگلیس در کابل جاسوسان بیشتری را به نام دیپلمات گماشته و رفت و آمد مقامات ارشد انگلیسی از کشور شان مستقیماً به این ولایت صورت می گیرد. سیاست جدید امریکا و انگلیس مبنی بر تقویت والی ها خارج از دایرۀ حکومت مرکزی، جز در نظر گرفتن منافع اشغالگران به طور جداگانه چیز دیگری نیست که آن را در هلمند به روشنی می توان دید. اینکه آلمان ها در مزار، ایتالیایی ها در هرات، فرانسوی ها در کاپیسا، دنمارکی ها در فاریاب، هالندی ها در ارزگان و اشغالگران دیگر در ولایات دیگر افغانستان برای محکم کردن جای پای شان چه اقداماتی روی دست خواهند گرفت و امریکا به عنوان قدرت برتر چه سهمی برای شان قایل خواهد شد، در آینده باید دید.
3. پایگاه طبقاتی: امپریالیزم امریکا و متحدان دیگر آن در افغانستان تلاش دارند که در قدم اول، بخش خصوصی را برای تقویت دلالان بورژوازی کمک و حمایت کنند. زمانیکه این طبقه از نظر کمیت و کیفیت به جایی رسید که بتواند نظام وابسته را بچرخاند و مدیران آن قادر به کنترول و هدایت بخش های سیاسی، اقتصادی و نظامی کشور گردند، امپریالیست ها به آرامی در پایگاه های شان برای اهداف منطقوی و استثمار طبقاتی آرمیده و بر عملکرد دولت دست نشانده نظارت خواهند کرد. ملاکان ارضی بخش دیگری ازین پایگاه است که در همگامی با دلالان بورژوازی این وظیفۀ مقدس را به پیش خواهند برد. امریکایی ها در شرایط کنونی بیشتر بر بورژوازی دلال و انگلیس ها بر ملاکان ارضی اتکا کرده و ازین منظر میان این دو اختلاف وجود دارد. سران انجوها، تکنوکرات هایی از غرب آمده، برخی از سران حزب دموکراتیک پشت کرده به ریویزیونیزم شان در قطار فکری این دلالان قرار دارند، اما بیشتر رهبران و قوماندانان جهادی و سران طالب در قطار فکری ملاکان شریر ارضی قرار می گیرند که هر دو پایگاه امپریالیزم را می سازند. انگلیس ها بیشتر متمایل اند تا با حمایت ملاکان کوچک وارد معرکه شوند، اما امریکایی ها به عنوان یک قدرت برتر نه تنها بر بورژوازی دلال سرمایه گذاری می کنند، که بخش اعظمی از ملاکان بزرگ و مخصوصاً ملاکان شریر تازه به دوران رسیده را در مشت خود دارند. سران تنظیم ها و بخش اعظمی از جنگسالارن خونریز درین کتگوری تشریح میشوند. اشغالگران امریکایی حضور دراز مدت شان را بر همین ها آباد می سازند و منطقی وجود ندارد که آنان را به محاکمه بکشند، جز حالاتی که فکر کنند یکی یا چند تای شان از مصرف افتاده که باید به دور انداخته شوند.
4. دولت افغانستان: در بسیاری از کشورهایی که به وسیلۀ امریکایی ها اشغال شده و در آنها پایگاه نظامی دایمی ساخته اند، دولت سازی وقت نسبتاً درازی را در برگرفته و بر طبق خواست های خود، دولت گوش به فرمانی را ساخته اند. این دولت ها با اینکه ظاهراً ارکان سه گانه را دارند و از منافع ملی نام می برند، اما در واقع بدون امر و نهی اشغالگران برگی را شورانده نمی توانند. این دولت ها مطیع و فرمانبردار بوده، تمام موضعگیری های شان در امور داخلی و خارجی، قراردادهای اقتصادی، انعقاد پیمان های نظامی، اقتصادی وغیره همه و همه به هدایت اشغالگران صورت می گیرد که باید در تمام آنها در قدم اول منافع اشغالگران رعایت گردد. این جریانیست که همین اکنون در کشور ما در حال تکوین بوده و تا زمانیکه این پروسه تکمیل نشود، اشغالگران در تمام زمینه ها مستقیماً عمل می کنند. در افغانستان موازی با پیشرفت این پروسه، نا امنی ها فروکش خواهد کرد و دولت یکدست ایجاد خواهد شد. این کار زمان می طلبد و نمی شود یکشبه به سر برسد، چیزی که برخی ها فکر می کنند، اشغالگران سردرگم شده و برای به میان آوردن آن ناتوان می باشند!!
5. اردو و پولیس: در کنار چند مورد بالا، امپرپالیزم امریکا در صدد ایجاد یک اردویی نسبتاً قوی و فرمانبردار در افغانستان است تا بتواند چنان دولتی را حمایت و حرکت توده های مردم در مخالفت با این دولت را سرکوب و در نطفه خنثی نماید. اما ساختن چنین اردویی برای امریکا به این زودی ممکن نیست، مخصوصاً که باید فرماندهان آن را چهارقاته بخرد و زیر فرمان خود داشته باشد. این پروسه در افغانستان آغاز شده و بورد مشورتی که به نام «c-eistica» یاد می شود و در کمپ «ایگل» مستقر می باشد، تمام کارهای ساختاری وزارت دفاع و داخله را زیر کنترول دارد و قدم به قدم آنها را برابر به نیاز خود سازمان می دهد و تغییر و تبدیلی های رده های بالا همه زیر نظر این بورد صورت می گیرد. امریکایی ها نمی خواهند به زودی این اردو را چنان قوی بسازند که روزی از کنترول خود شان خارج گردد. به این خاطر تا حال حاضر نشده که اردوی پوشالی کنونی را به قوای هوایی مجهز سازند، زیرا امریکایی ها بر هیچ پیلوتی در افغانستان (چون اکثر شان در شوروی تحصیل کرده اند) اعتماد ندارند و 60 تن از افغانها را جهت فراگیری دانش هوایی و پیلوتی به امریکا فرستاده که تا حال دو سال از بودن آنان در امریکا می گذرد. دانش پیلوتی تا شش ماه به سر می رسد، اما اینان به خاطر یاد گرفتن کارهای غیر پیلوتی و اهماله های سیاسی تا حال نگهداشته شده اند. امریکایی ها اکنون کاملاً بر فضای افغانستان مسلط اند و هیچ طیاره نظامی و غیر نظامی افغانستان بدون اجازۀ آنان بلند شده نمی تواند، زیرا تیل و مصارف آنان نیز توسط امریکایی ها و انگلیس ها پرداخته می شود. امریکایی ها زمانی این اردو را قوی می سازند که فرماندهان گوش به فرمانی در رأس آن قرار داده شوند؛ با یک اشاره کودتا کنند، بخشی از سرزمین خود را آتش بزنند و برای هر اقدامی از اشغالگران اجازه بگیرند. اردوی افغانستان تا حال به چنین جایی نرسیده، در میان صفوف این ارتش تا حال گرایشات تنظیمی، قومی و سمتی دیده می شود، برخی از افراد آن معتاد اند و اکثر سربازان و افسران آن از حضور اشغالگران در افغانستان ناراضی اند که این را امریکایی ها خوب می دانند. اما تلاش هایی از سوی امریکایی ها وجود دارد تا این اردو را به چنین «تربیتی» برسانند و تا آن زمان خود امریکایی ها کار نظامی در کوچه و بازار افغانستان را همچنان به دوش می گیرند و وقتی مطمئن شدند که اردوی مزدور دلخواه خود را ساخته، آن وقت با آرامش خاطر در پایگاه های خود لمیده و همه چیز را نظارت خواهند کرد، کاری که همین حالا در عراق در دست تکوین است. برای این ارتش منافع ملی و استقلال مفهومی نخواهد داشت و قوماندانان آن زرخرید خواهند بود و هر تغییری در رده های بالا فقط با اجازۀ امریکایی ها صورت خواهد گرفت. مطمئناً برای رسیدن به چنین اردو و پولیسی، اشغالگران نیاز به وقت دارند و نمی شود در چند سال معدود به آن دست یابند.
6. استخبارات: امپریالیست ها عموماً بر کار استخباراتی بیشترین اتکا را دارند. ایالات متحده که 15 شبکۀ استخباراتی دارد، سازمان مرکزی سیا (CIA) و اف بی آی (FBI) آن در افغانستان به شدت فعال است. از چهارکشوری که اف بی آی در سطح جهان در آنها دفتر دارد، یکی افغانستان است. سازمان سیا در هر ماه مبلغ یک ملیون دالر در اختیار «امنیت ملی افغانستان» افغانستان قرار می دهد و بخشی از آن را انتلجنس سرویس انگلستان حمایت می کند. در حال حاضر در افغانستان 65 هزار جاسوس فعالیت دارند، اکثر از غرب آمده ها که بر چوکی های قدرت تکیه می زنند، در ارتباط با شبکه های استخباراتی امریکا قرار دارند. امریکایی ها می خواهند که فعالیت های استخباراتی در افغانستان چنان بالا برود که هر لحظه از هر حرکتی با خبر شوند و با این جاسوسان اطلاعات منطقه را نیز تحت پوشش قرار دهند، کاری که به شدت جریان دارد و عموماً جوانان پسر و دختر را زیر نام بورس های یکساله و چند ساله به امریکا و انگلیس برده، برای شان ماستری «روابط بین المللی» را درس می دهند و به این ترتیب از میان شان برای خود خبرچین انتخاب کرده و زیر پرورش بعدی قرار می دهند. تعدادی از افغان ها به عنوان همکار و ترجمان با نیروهای امریکایی در پایگاه های شان نیز کار می کنند، اکثر اینان خود را امریکایی می دانند تا افغان. برخی از گروپ های افغان را امریکایی ها مستقیماً مسلح کرده و معاش می دهند و عملیات نظامی را توسط آنان اجرا می کنند. گروپ «شاهین» در شرق و گروپ کماندویی «الماس» در مرکز که از امکانات بسیاری برخوردار بوده و با تمام قوا از حضور امریکایی ها در افغانستان دفاع می کنند. گروپ «الماس» در تمام عملیات ها، سپیشل فورس امریکایی ها را همراهی کرده و به یک اشاره هر تعداد افغانی را که دل امریکایی ها بخواهند می کشند. این وطنفروش ترین نیرویی است که تا حال از سوی امریکایی ها پرورش یافته است. تعدادی از افغان ها در انجوها و ده ها موسسۀ دیگر خارجی کار می کنند، در کمپنی های امنیتی استخدام می گردند و در خدمت خارجی ها قرار می گیرند. تمام اینان در برابر حضور امریکایی ها در ملک شان نه تنها حساسیتی نشان نمی دهند،که بر این حضور با گوشت و پوست صحه می گذارند. اکثر اینان عوامل مستقیم و غیر مستقیم امریکا بوده و در درازمدت از اشغال کشور شان حمایت می کنند. بالاخره این سرمایه گذاری معنای آن را می دهد که امریکایی ها به زودی از افغانستان نمی برآیند.
7. ابزارهای دیگر: امریکایی ها تلاش دارند که برای صحه گذاردن بر حضور درازمدت شان به ابزار معنوی مثل دموکراسی، پلورالیزم، برابری حقوق زن و مرد، آزادی رسانه ها، آزادی بیان، انتخابات، قانون مداری، بازار آزاد، حقوق بشر وغیره پناه ببرند و این ابزارها را در قالب نهادهای جامعۀ مدنی، احزاب سیاسی (برخی ازین احزاب عضو نهادهای جامعه مدنی اند)، کمیسیون های حقوق بشر، یوناما وغیره ارائه دارند. امپریالیست های امریکایی با علم نمودن این ابزار که بیشتر مورد پسند اروپایی هاست، نه تنها تشکلات استحاله یافته از حزب دموکراتیک خلق، تنظیم های وطنفروش و تکنوکراتهای غربزده را رام نموده، که برخی از سازمان های وابسته به جنبش شعله ای را که افتخارات بزرگی داشته نیز تسلیم نموده اند و حال که قرار است این احزاب با ده هزار تذکره بار دیگر در وزارت عدلیه دولت پوشالی ثبت و راجستر شوند، خُرد و بزرگ اینان شب و روز به دنبال جمعاوری تذکره و بازی دادن و به میدان تسلیم طلبی بردن مردم زیر نام ساختن حزب قانونی و بی ایدیولوژی و در نهایت به دنبال خم کردن گردن های پر افتخار روشنفکران انقلابی به پای اشغالگران امریکایی می باشند و یا به قول رفیقی از جنبش چپ، تلاش دارند «شیر دیروز را به دُم خر امروز ببندند» و از مدالگیری و جیره خواری محروم نشوند. ساختن چنین احزابی جز مهر گذاشتن بر اشغال و به رسمیت شناختن دولت پوشالی چه چیزی بوده می تواند؟ فعالیت چنین احزابی برای استقرار دایمی اشغالگران ضروری است و چون برخی از سازمان های تسلیم طلب، منحرف و مدالگیر شرمک دارند که مستقیماً با ایالات متحده یعنی سر کردۀ اشغالگران در پیوند قرار گیرند (گرچه مدال های آن را می گیرند) و خود امریکایی ها هم با تجاربی که دارند این حساسیت ها را درک کرده، به این خاطر در تقسیمات وظایف امپریالیستی اشغال کشور ما، وظیفۀ به دام انداختن سازمان های انقلابی و قلاده بند نمودن شان را چنانچه از شواهد و قراین بر می آید، به اشغالگران ایتالیایی سپرده تا دست شفقت اروپایی های شفیق، بر سر شان کشانده شود و فندهای کلان را به آنان بپردازند و تا هستند تسلیم و سر بزیر کار کنند. این احزاب در نظام های «دموکراتیک» امریکایی باید یا پوزیسیون و یا اپوزیسیون باشند، از داشتن ایدیولوژی انکار کنند و با طعنه و پوزخند سازمان های انقلابی را ایدیولوژیک نامیده و با تمام مخالفت های ظاهری هرگز دشمن نظام حاکم نبوده، کوشش می کنند که برای تثبیت هویت حزب قانونی با مدارا با نظام برخورد کنند. این احزاب در مبارزات سیاسی (انتخابات) شرکت می کنند و به تمثیل دموکراسی بورژوایی می پردازند، چون رسمی و قانونی اند پس اعتراضات و اکسیون های شان هم قانونی بوده، از این چارچوب پا فرا تر نمی گذارند. اعضای شرکت کنندۀ این احزاب که در این چند سال با فساد تنظیم ها شکل گرفته، حزب را بیشتر لقمۀ چربی می دانند که در مواقع معین چیزی به دامن شان بریزد، هدف از عضویت درین احزاب هم همین است. این احزاب با امکاناتی که دارند، تذکره و فورمه را به زور از مردم فقیر ما جمعاوری کرده و یا با دادن چند سیر گندم آنان را می فریبند و به این صورت به خرید عضو می پردازند و در اکسیون ها، آدم های کرایی را به کابل می آورند. جمعاوری ده هزار کارت به هیچوجه پایه مردمی این احزاب وطنفروش را نشان نمی دهد چون در نهایت حزب سازی یکی از ابزار امریکا برای مساعد ساختن حضورش در افغانستان و در دادن جنگ زرگری میان آنها و تهی کردن شان از ایدیولوژی انقلابی می باشد، توقع خدمت به توده ها از چنین احزاب پستی، توهین به توده ها و مردم افغانستان می باشد.
8. تمسک اشغال: در طول تاریخ هر امپریالیستی وقتی اقدام به اشغال کشوری نموده، قبل از آن برای خود تمسک و دستاویزی عنوان کرده و بعد به اشغال پرداخته اند. شوروی در 1979 تهدید مرزهای جنوبی خود را تمسک قرار داد و به اشغال افغانستان پرداخت. امریکا برای لشکرکشی به عراق در 1991، تسخیر کویت را بهانه گرفت و در 2003 سلاح های کشتار جمعی صدام را تمسک قرار داد و آن کشور را به اشغال کامل خود درآورد، چیزی که تا آخر قادر به اثبات آن نشد. امریکایی ها برای اشغال افغانستان یازده سپتمبر، القاعده و طالبان (تروریزم بین المللی) را بهانه نمود (دلایل و قراین بسیاری وجود دارد که در پشت حادثۀ 11 سپتمبر سازمان سیا قرار داشته است) و آرام آرام اشغال کشور ما را تکمیل کردند.
امریکایی ها که خود در ده سال(1982 تا 1992) زمینۀ آمدن اعراب به پاکستان و جنگیدن در برابر ارتش شوروی را مساعد ساختند، بالاخره از درون این اعراب ناراضی القاعده شکل گرفت و اسامه به عنوان رهبر القاعده ظهور کرد. اسامه ظاهراً زمانی مخالف امریکا و عربستان سعودی شد که نیروهای امریکایی بعد از حملۀ عراق به کویت جهت «حفظ امنیت» عربستان سعودی فرستاده شدند و باید همینطور می شد، ورنه امریکایی ها بدون دشمنی با القاعده چگونه می توانستند این همه پایگاه بسازند؟ عملیات این سازمان بر ضد امریکا در 1998 در پایتخت های کینیا و تانزانیا آغاز گردید که منجر به قتل دو صد امریکایی شد و همان بود که اعضای القاعده مورد پیگرد امریکا و متحدان آن و نیروهای امنیتی عربستان سعودی قرار گرفتند. این درست زمانی بود که کار فروپاشی اتحاد شوروی چند سال قبل به اکمال رسیده بود و ابرقدرت خونخوار امریکا برای به گردش نگهداشتن زرادخانه های تسلیحاتی اش به دنبال دشمن فرضی می گشت که هم دُمش زیر پای خود او باشد و هم قادر به انجام عملیات بیرحمانه ای گردد که همه را بترساند. و این دشمن فرضی چیزی جز القاعده نبود که در تمام نقاط کرۀ زمین «حضور» دارد و امریکا هر لحظه می تواند کشوری را با تمسک به آن تهدید نماید.
ایالات متحدۀ امریکا برای پیشبرد اهداف بعدی اش باز هم به دولت مزدورش در پاکستان توسل جست و با هماهنگی کامل، قادر به جابجایی نیروهایش در این منطقه گردید. یازده سپتمبر که در آن شاخ های امریکا پرید، طرحی از سوی سازمان سیا بود که شواهد و قراین زیر این ادعا را تأیید می کند:
· پیلوت های القاعده چگونه طیاره های مسافربری را از چند میدان هوایی در امریکا در یک وقت ربودند و چگونه از موانع شدید امنیتی گذشتند. این کار بدون همکاری نیروهای امنیتی امریکا ناممکن بود.
· در این روز بخش بزرگی از کارکنان یهودی مرکز تجارت امریکا به کار نیامدند که باید اطلاع قبلی داشته بوده باشند.
· یک عکاس امریکایی که از سوی وزارت دفاع در نقطۀ صفری این منطقه برای گرفتن عکس های اضطراری از مدت ها مستقر بود، بعد از آن که 17 رول فلم را ثبت کرده و بعد به ارجنتاین گریخت، می گوید که سازمان سیا جهت اخذ این فلم ها و انکار او از استرداد آنها دو بار وی را شکنجه داده، اما او می خواهد با این تصاویر به اثبات برساند که این کار سازمان سیا بوده و مدعی است که در مجاورت این برج ها یک ساختمان یازده طبقه ای مربوط سازمان سیا بود که از آنجا این عملیات رهبری می شد و چند روز بعد به وسیلۀ سیا منفجر گردید تا اسناد آن به دست هیچکس نیافتد.
· یک عسکر فرانسوی که در نبرد توره بوره شرکت نموده بود، اذعان داشت که اسامه در تیررس او قرار داشته، اما یک افسر امریکایی مانع چکاندن ماشۀ تفنگش شده است.
· امریکایی ها امکانات بسیار پیشرفتۀ استخباراتی دارند و علاوتاً آی اس آی (ISI) پاکستان تمام امکانات خود را درین کشور در اختیار سیا قرار داده و بزرگترین مرکز سیا در اسلام آباد قرار دارد، اینکه با چنین امکاناتی دو سازمان مشهور و مخوف جهانی، چگونه اسامه بن لادن، ایمن الظواهری و ملا محمد عمر می توانند در پاکستان پنهان شوند، برای کسی قابل قبول نیست و همه به این باورند که اینان در کنترول مستقیم سیا قرار دارند.
· وقتی قرار شد که ارتش پاکستان بر وزیرستان، مهمترین پایگاه القاعده حمله کند، در ظرف چند هفته از 26 هزار نیروی القاعده، 25 هزار آن از طریق دریا به یمن رفتند، یمنی که از سال ها به اینسو امریکا خواهان استقرار نیرو در آن می باشد تا از یکسو بر عربستان سعودی و از سوی دیگر بر تنگۀ باب المندب و کانال سوئز نظارت داشته باشد و گویی که ستراتیژیست های امریکایی با سران القاعده یکجا این تصمیم واحد را گرفته باشند که در یمن جابجا گردند. در پنج بار عملیاتی که دولت یمن در نزدیک صنعا بر پایگاه القاعده انجام داد، ناموفق بود و اکنون طیاره های بی پیلوت امریکایی بر مواضع القاعده در یمن حمله می کنند که تا حال چند بار دولت یمن تلویحاً از امریکا خواسته تا نیروهایش را به یمن بفرستد. با رفتن القاعده به شرق میانه اکنون تلاش وجود دارد که لشکر طیبه جانشین القاعده شود که هم حساسیت اعراب را کم سازند و هم القاعده وظیفه اش را در شرق میانه به سر برساند. این دشمن نامرئی بعد از یازده سپتمبر برای امریکا زمینۀ پایگاه سازی در عربستان سعودی، عراق، کویت، قطر، آذربایجان، ترکمنستان، ازبکستان، افغانستان، پاکستان، تاجیکستان و قرغیزستان را مساعد ساخت و همچنان باعث شد که ناوگان دریایی بزرگ امریکا به بهانۀ پشتیبانی از عملیات ضد تروریستی، در بحر هند جابجا گردد.
· امریکایی ها برای گستراندن جنگ به شمال افغانستان به وسیلۀ طیاره های خود نیروهای طالب را به کندز، بغلان و فاریاب پیاده می کردند که آن را نه تنها والی های این ولایات، که خود کرزی هم تأیید کرد و همچنان کانتینرهای سلاح و مهمات را به قوماندانان طالب می رساند که یکی آن در قلات افشا و سر و صدای بسیاری را خلق کرد. چند تن از افسران اردوی افغانستان می گویند که از همان امکانات لوژستیکی که ما برخورداریم، طالبان نیز برخوردار بوده که تا حال از چند سنگر طالبان عین امکانات به وسیلۀ نیروهای اردوی افغانستان به دست آمده است. معلوم می شود که نیروهای امریکایی و انگلیسی هر دو طرف را برادروار تسلیح و تمویل می نمایند و می خواهند این تمسک نخوابد و برای مدت ها این جنگ ادامه یابد.
با توجه به موارد بالا، امریکا برای استقرار دایمی در افغانستان نیاز به زمان دارد، به این خاطر باید ابزاری در دست می داشت که آرام آرام چنین بستری را برایش مهیا می کرد و کسی هم بر حضور آن اعتراضی نمی داشت. سازمان مخوف القاعده چنین حضوری را برای تشکیل پایگاه های آسیایی و طالبان برای تشکیل پایگاه های آن در افغانستان مهیا ساخت. امروز امریکا ضرورت وجودی طالبان و طالبان ضرورت حضوری امریکا را در این منطقه تأمین می کند و به این صورت یکی لازم و ملزوم دیگریست.
طالبان که زمانی به وسیلۀ انگلیس، امریکا، عربستان سعودی و پاکستان زاده شد و معجزه آسا القاعده را به خود چسباند و افرادی در رأس این جریان قرار گرفت که برای مردم هیچ ولسوالی شناخته نبودند و همین ناشناخته ها بعد از دو سال قادر شدند که بیش از 90 در صد افغانستان از جمله کابل را به تصرف خود درآورند، باید در مشت نیرومندی قرار می داشتند. این رهبران عبارت بودند از ملا عمر، ملا ربانی، ملا محمدحسن، ملا برادر، ملا کبیر، ملا متقی، ملا متوکل، ملا جمال، ملا احسان الله، ملا نیازی، ملا عبدالرزاق، ملا ترابی، ملا خیرالله، ملا دادالله، ملا محمدغوث، ملا حکیم مجاهد، ملا بورجان، ملا عبدالله، و ملا محمدرسول که از میان اینان از زمان ظهور شان تا حال ملا بورجان، ملا احسان الله، ملا ربانی، ملا دادالله و ملا حسن کشته شده اند. ملا محمدغوث، ملا خیرالله، ملا کبیر، ملا ترابی و ملا برادر دستگیر و به امریکایی ها تسلیم داده شده و ملا متوکل با ملا مجاهد و ملا ضعیف تسلیم دولت کرزی شدند و از آن همه رهبر فقط ملا عمر، ملا عبدالرزاق، ملا عبیدالله، ملا نیازی، ملا متقی، ملا جمال و ملا محمدرسول ماندند که طالبان را رهبری می کنند. اینکه این تحریک با این همه ضربه ای که چشید و از 19 تن اعضای رهبری آن فقط 7 نفر باقی ماند و بالاخره بار دیگر سازماندهی شد و این جنگ بسیار گسترده اکنون به طور اتوماتیک به پیش برده می شود، این پرسش ها را مطرح می سازد که طالبان از چه جایی تمویل گشتند، چگونه تسلیح شدند، این همه لوژستیک چگونه برای شان آماده شد، چه کسانی برای اعضای رهبری و قوماندانان ارشد شان مخفیگاه تهیه نمودند، این همه افراد انتحاری و وسایل پیشرفتۀ انتحار و انفجار را چه کسانی و از کجا تهیه کردند، تغییر در رهبری کل تحریک و جابجایی قوماندانان چگونه سازماندهی می شود، شورای کویته چگونه عمل می کند، مناطق عملیاتی چگونه تشخیص می گردد، ارتباط میان مناطق، قوماندانان و رهبران طالبان چگونه تنظیم می گردد و ده ها مورد دیگر که برای همه گنگ و سوال برانگیز است. اما آنانی که با شگردهای امپریالیست ها و رژیم های مزدور شان آشنایی دارند این را خوب می دانند که در پشت سر طالبان سازمان های بسیار پیچیده، مخوف و با تجربه ای چون سیا، انتلجنس سروس و آی اس آی پاکستان قرار دارند که چنین جنگی را هدایت و رهبری می کنند و با آن منافع تمام دست اندرکاران برآورده می شود.
اما اینکه پاکستان به قول برخی ها امریکا را بازی می دهد، جز ساده اندیشی و سطحی نگری چیز دیگری نیست. پاکستان از افغانستان به رسمیت شناختن خط دیورند و استفادۀ تجاری و بازار زیردستی را می خواهد و امریکا می خواهد تا این غایله میان افغانستان و پاکستان جاری باشد و پاکستان طالبان را حمایت کند و جنگ در افغانستان برای مدت ها دوام بیاورد تا امریکا به اهدافش دست یابد. در این جا منافع پاکستان و امریکا کاملاً تلاقی می گردد که اگر چنین هم نمی بود پاکستان به عنوان یک دولت پوشالی و وابسته نمی تواند، از آنچه امریکا می خواهد سرپیچی کند. پاکستان در کنار امریکا قادر به دستیابی به طیاره های پیشرفتۀ فانتوم و حتی سلاح اتومی شد و در حال حاضر آن کشور را با دستگاه های هدایتگر بم های لیزری مسلح می سازد. پاکستان سال ها چون سگ پاسبان منافع امریکا در جلوگیری از نفوذ شوروی به جنوب عمل کرد و یکی از رأس های مثلث دفاع امریکا از بحر هند نامیده می شد. بعد از فروپاشی رژیم شاه در ایران، تمامی اسناد سازمان سیا به اسلام آباد انتقال داده شد و اکنون هیچ تغییری در پاکستان بدون رأی و نظر امریکا و در قدم دوم انگلیس صورت گرفته نمی تواند. تمامی جنرالان پاکستانی در امریکا و انگلیس تحصیل می کنند و گوش به فرمان امریکایی ها هستند. 27 درصد سرمایه گذاری های خارجی پاکستان در کنترول امریکا و 25 درصد در کنترول انگلیس ها قرار دارد.
به این صورت کنترول پاکستان و آی اس آی بر طالبان در حقیقت کنترول امریکا بر آنان است و اینکه چرا در شرایط حساسی که کرزی، انگلیس ها و سعودی ها به دنبال مذاکره و مصالحه با طالبان اند، پاکستانی ها شاه کلید طالبان یعنی ملا برادر را دستگیر می کنند، کسی که تمایل به مذاکره داشت و امریکا ظاهراً در بدل آن برای پاکستانی ها 394 ملیون دالر پرداخت و نشان داد که امریکا هنوز برای ریشه کن کردن و یا به قدرت آوردن طالبان بر صحنه نیاز به زمان دارد و در تحلیل نهایی کسی غیر از امریکا و چوبدستش پاکستان قادر به همچو مصالحه ای بوده نمی تواند.
امریکا هنوز 30 هزار نیروی دیگرش را به افغانستان نیاورده و برای این آوردن، عملیات مارجه (منطقۀ کوچکی در جنوب ولسوالی نادعلی) را با 15 هزار نفر به راه انداخت تا اینطور به جهانیان بگوید که وقتی برای تصرف مارجه 15 هزار نیرو کار است، پس برای شکست طالبان هنوز هم به نیروی بیشتر امریکایی ضرورت است، ورنه امریکایی ها با نیروی 1500 نفری قادر شدند ولایت پر آشوب لوگر را که محل مهم فعالیت طالبان و حزب اسلامی بود، در دو ماه رام کنند.
با توضیحات بالا روشن می گردد که نزد امریکایی ها در اشغال افغانستان، هیچ سردرگمی وجود ندارد و کارها بر همان ستراتیژی از قبل تعیین شده پیش می روند. این فقط افراد ناآگاه، ساده و کم معلومات اند که با ندیدن تمام جوانب اشغال، عوض اینکه ناآگاهی های خود را اصلاح کنند، اشغالگران را بدون طرح و برنامه می دانند و می خواهند این فکر ملانصرالدینی را بر دیگران هم بقبولانند. امریکا برای حضور درازمدت آمده تا از یک طرف از این طریق به کنترول کل منطقه بپردازد و از سوی دیگر با تمام هست و بود خود، افغانستان را نیز چپاول نماید. افغانستان در سیاست های قاره ای امریکا فقط یک نقطه است و آن هم نقطۀ بسیار با ارزش که می خواهد حداقل 90 سال آن را در مشت خود داشته باشد، ورنه سرکوب جریان بی بنیاد و فاشیستی مثل طالبان برایش از خوردن یک قورت آب هم آسانتر می باشد (طالبان نیرویی به شدت ضد مردمی و جاهلی می باشد که مورد حمایت اکثریت مردم افغانستان قرار ندارد). این رسالت و اصالت نیروهای انقلابی است که با ساختن حزب پیشاهنگ از طریق راه محاصرۀ شهرها از طریق دهات تمام اشغالگران را برانند و بر ویرانه های اشغال، دیکتاتوری پرولتاریا را برپا دارند، کاری که در ویتنام صورت گرفت و تا آن زمان افغانستان هرگز ویتنام نخواهدشد، ورنه تجارب اشغال در کشورهای دیگر و خود افغانستان نشان می دهد که غارتگران در ابتدا به فتح و استحکام خود می اندیشند و بعد در پی اهداف ستراتیژیک شان بر می آیند؛ چیزی که در افغانستان به طور سیستماتیک جریان دارد.

مرگ بر امپریالیز م
در راه سوسیالیزم، به پیش


سازمان انقلابی افغانستان
7 حوت 1388