۱۳۸۹ آذر ۵, جمعه


Erik Andersson: از کره تا ويتنام
Anders Karlsson
Erik Andersson

مترجم: پيام پرتوى

از کره تا ويتنام

طی جنگ جهانی دوم امپریالستهای آمریکا و ژاپن با یکدیگر بر سر تسلط بر آسیای جنوب شرقی جنگیدند. امپریالیسم آمریکا برنده این جنگ بود. اما نتیجه آن آنچیزی نشد که شرکتهای مونوپولی آمریکایی بر روی آن حساب کرده و امیدوار بودند. ژاپن مطمئنا در هم شکسته شده بود و برای مدتی دراز دیگر رقیبی جدی به حساب نمیامد٬ اما دشمنان جدیدی به شکل جنبشهای آزادیبخش دمکراتیک ملی٬ که قاعدتا توسط احزاب کمونیست رهبری میشدند و دارای جاه طلبیهای سوسیالیستی بودند پدیدار شدند.
وضعیت با وقوع انقلاب چین در سال ١٩٤٩ بحرانیتر شد. وقتی که رهبر حزب کمونیست چین٬ مائوتسه دونگ٬ ایجاد جمهوری خلق چین را در برابر هلهله های بی پایان مردم پیروز در میدان
nanmenTi Square در پکن اعلام نمود٬ مواضع و موقعیت امپریالیسم در پر جمعیت ترین کشور جهان طی دوره ای طولانی به عقب رانده شد.
در قسمتهای دیگر شرق آسیا نیز موقعیت امپریالیسم متزلزل شد. در کره٬ در سال ١٩٤٥ نفوذ استعماری ژاپن از هم گسیخت و پارتیزانها کیم سونگ دوم به پیونگ یانگ وارد شدند. کمیته های انقلابی در سراسر کشور٬ حتی در قسمتهای جنوبی٬ به عنوان ارگانهای دمکراتیک برای تقویت قدرت تودها ايجاد شد. اما قدرت گرفتن تودها برای امریکا قابل قبول نبود. آمریکا یک ماه بعد به بهانه خلع سلاح کردن ارتش شکست خورده ژاپن٬ جنوب کشور را به اشغال خود در آورد. آمریکا قدرت را بدست گرفت و دستگاه استکبار خود را دوباره سازماندهی نموده و به سرعت عروسکی فرمانبردار را در سئول بر اریکه قدرت نشاند. به عنوان "رئیس جمهور" برای این رژیم٬ که سریعا به یک دیکتاتور فاشیست تبدیل شد٬ یک کره ای به gman RiSyn که ٤۰ سال در آمریکا زندگی کرده بود انتخاب شد. اتحاد جماهیر شوروی درخواست کرد که یک رژیم دمکراتیک موقت به سرعت در یک کره متحد تشکیل شود٬ امری که آمریکا با آن مخالفت کرد. به جای آن آمریکا بر خلاف خواست اکٽریت مردم سیاست تقسیم کشور را که همچنان باقییست اتخاذ نمود.
این تقسیم اجباری منجر به جنگ کره میان سالهای ١٩٥۰ – ١٩٥٣ شد. یک جنگ خونین استعماری از جانب امپریالیسم آمریکا با این هدف که تمام کشور کره را در تحت کنترل خود درآورد. جنگ در ژوئن ١٩٥۰ آغاز شد ولی همچنان در این مورد بحٽ میشود که چه کسی ابتدا از نیروی نظامی استفاده کرد. در حقیقت این امریست بی اهمیت٬ اگر چه برای اٽبات اینکه نیروهای کره جنوبی جنگ را آغاز کردند مدارک لازم وجود دارد. جنگ را آمریکا٬ که با اجبار و زور و بر علیه خواست اکٽریت مردم کره که مخالف تقسیم کشور بودند و به خاطر اینکه جای پای خود را در قاره آسیا مستحکمتر نماید٬ آغاز نمود. نه کمتر و نه بیشتر.
در شروع جنگ بخش شمالی به موفقیتهای بسیاری دست یافت و موفق شد که قسمت بزرگی از کشور را با کمک شورشهای توده ای بر علیه دولت فاشیستی Syngman Ri آزاد نماید. آنزمان بود که آمریکا با ارتش نیرومند خود دخالت کرد. از طریق بمبارانهای بیرحمانه٬ که حتی سنگی را در Pyongyang و دیگر شهرهای شمالی باقی نگذاشت٬ و از طریق به پیش بردن جنگی که بر طبق موازین بین المللی کشتار دسته جمعی غیر نظامیان تعریف میشود٬ ارتش آمریکا موفق شد که تا Pyongyang پیشروی کند.
آنزمان بود که چین که از قبل اعلام نموده بود که اشغال یک کشور همسایه را توسط امپریالیستها تحمل نخواهد کرد در جنگ مداخله کرد. نیروهای داوطلب چینی در اختیار جمهوری دمکراتیک کره قرار گرفتند و سپس با کمک سربازان بخش شمالی کره موفق شد که به سرعت نیروهای اشغالگر را به عقب براند. امپریالیسم آمریکا جنگ خود را تحت حمایت سازمان ملل آغاز کرد. و این بهانه ای به دست داد که جمهوری خلق چین از عضویت دائمی در شورای امنیت سر باز زند و اینکه اتحاد جماهیر شوروی طی آنزمان در اعتراض به تحریفات آمریکا٬ شورای امنیت را بایکوت نماید. آمریکا موفق شد که رای بقیه اعضاء را از طریق اجبار و پرداخت رشوه بخرد. در این شکی نبود که جنگ٬ جنگی امپریالیستی بود.
در تابستان سال ١٩٥١ گفتگوهای صلح آغاز شد٬ و آنزمانی بود که طرفین جنگ در مقابل هم در عرض جغرافیایی ٣٨ درجه که قبلا کره را تقسیم کرده بود ایستاده بودند. مذاکرات به کندی پیش میرفت. برای اولین بار دو سال بعد در پایان جولای ١٩٥٣ قرارداد آتش بس در روستای کوچک مرزی پان مون جون بسته شد. جنگ پایان یافته بود٬ اما بدون صلح. هنوز در سال ٢۰۰١ قرارداد صلحی نوشته نشده و هنوز تعداد بیشماری از نیروهای آمریکایی مجهز به اسلحه های اتمی در کره جنوبی بسر میبرند.
آمریکا موفق نشد که سراسر کشور کره را به اشغال خود درآورد ولی توانست مواضع خود را در قاره آسیا تقویت نماید.
همچنین در جنوب٬ در هند و چین فرانسوی٬ موضع امپریالیسم تضیعف شد. در ویتنام هوشی مین کمونیست در دهه های ١٩٢۰ مبارزه آزادیبخش ملی را بر علیه قدرت استعماگر فرانسه و آن طبقه فاسد که از جانب فرانسه حمایت میشد سازمان دهی نمود. طی جنگ جهانی دوم رژیم فرانسوی Vichy نه تنها با هیتلر٬ بلکه با ژاپن که حق داشت ویتنام را از لحاظ نظامی مورد بهره برداری قرار دهد همکاری میکرد. این دولت مورد حمایت فرانسه و بقیه بهره کشان محلی٬ زیر نظر رژیم فاشیست ژاپن زندگی میکرد. با اینحال ژاپنیها به فرانسویها اعتماد نداشتند. در لحظات پایانی جنگ٬ آنها زمان را برای نیروهای نظامی استعمارگر فرانسوی کوتاه کردند و در ویتنام دیکتاتوری خونینی را با پشتیبانی طبقه فاسد ٽروتمند که به دنبال تغییر جهت باد٬ به سرعت کت خود را پشت و رو کرده بودند٬ براه انداختند.
بدین ترتیب هوشی مین و کمونیستهای ویتنام٬ که در گذشته با برنامه آزاد سازی ویتنام
(Minh-Viet) درراس مبارزه بر علیه استعمارگران فرانسوی قرار گرفته بودند٬ اینبار نیز در راس مبارزه با فاشیسم ژاپن قرار گرفتند. وقتی ژاپن در هم شکسته شد٬ تنها یک قدرت مردمی وجود داشت که میتوانست رهبری را در کشور بدست گیرد. در سپتامبر١٩٤٥ جمهوری دمکراتیک ویتنام با هوشی مین به عنوان رئیس جمهور آن اعلام موجودیت نمود.
با اینحال امپریالیسم از قبول غیر وابسته بودن ویتنام امتناع کرد. نیروهای فرانسوی و انگلیسی ویتنام را اشغال کرده و هشت سال جنگ را به ویتنامیها تحمیل نمودند. در قسمت جنوبی کشور ارگانهای مستعمراتی فرانسوی سازماندهی شد و در شمال پرزیدنت هوشی مین ناگزیر شد که برای مدتی رهبری چریکها را به عهده بگیرد. با اینحال قدرت مستعمراتی و در حال زوال فرانسه آن توان لازم را نداشت که در مقابل مبارزات آزادیخواهانه مردم ویتنام مقاومت کند. در ماه مه ١٩٥٤ نیروهای استعمارگر فرانسه در محلی به نام Dien Bien Phu شکست سختی را متحمل شدند. این شکست به معنای پایان استعمار خونین فرانسه در ویتنام بود.
در کنفرانس صلح در ژنو قرارداد صلحی به امضاء رسید٬ قراردادی که بر اساس آن برای اینکه به نیروهای باقیمانده فرانسوی این امکان داده شود که به صورتی منظم عقب نشینی کنند٬ کشور به صورتی موقت در عرض جغرافیایی ١٧ درجه به دو قسمت تقسیم شده و پس از آن در سراسر کشور انتخابات عمومی برگذار شود. کسی به نتیجه این انتخابات شک نداشت. بر اساس محاسبات اداره کنندگان وزارت امور خارجه آمریکا هوشی مین ٨۰ % از رای مردم را بدست مياورد و اینکه امپریالیسم ویتنام را از دست ميداد. بنابراین در جنوب کشور انتخابات را متوقف نمودند و رژیم دست نشانده ای را که مورد پشتیبانی نیروهایی بود که در گذشته از فرامین نیروهای اشغالگران فرانسوی و ژاپنی اطاعت میکردند را در آنجا بر سر کار آوردند.
به این ترتیب امپریالیسم ویتنام را به دو قسمت تقسیم کرد٬ همانطور که کره را با خشونت و روشهای تروریستی و در تضاد با معاهده ژنو به دو قسمت تقسیم کرده بود. با اینحال مردم ویتنام تسلیم نشدند. جنگی پارتیزانی بر علیه رژیم دست نشانده امپریالیسم در سایگون آغاز شد و همزمان در ٢۰ دسامبر ١٩٦۰ جبهه آزادیبخش ملی (FNL) در محلی مخفی در جنوب ویتنام تشکیل شد. FNL بسرعت قدرت را در روستاهای ویتنام جنوبی در دست گرفت. رژیم دست نشانده و مورد تنفر در جنوب٬ حرفی برای گفتن نداشت.
امپریالیسم آمریکا به هیچ عنوان قصد نداشت که ویتنام را از دست بدهد. مشاوران نظامی جهت سازمان دادن جنگ رژیم دست نشانده خود بر علیه مردم خودش به جنوب ویتنام فرستاده شدند و زمانیکه این هم کمکی نکرد آمریکا با تمام توان خود حمله کرد. ١٩٦٤ بمباران تروریستی در هر دو قسمت شمال و جنوب ویتنام آغاز شد و یک سال بعد نیروهای نظامی منظم به کار گرفته شدند.
بمبارانهای تروریستی در ویتنام یکی از خونينترين بمبارنهای ٽبت شده در تاریخ به شمار میرود. طی ١١ سال مقدار بمبی که آمریکا بر سر مردم ویتنام ریخت بیش از بمبهایی بود که تمامی شرکت کنندگان در جنگ جهانی دوم در تمامی جبهه ها استفاده نموده بودند. مجموع قدرت انفجاری آنها چندین برابر از بمب اتمی که در ناکازاکی و هیروشیما بکار گرفته شد بیشتر بود. شمال ویتنام بشدت صدمه دید اما در روستاهای واقع در جنوب اوضاع وخیمتر شد. آمریکا به آنجا وارد شد فقط به این خاطر که بوسیله بمبهای خود تمام موجوات زنده ای را که توسط جبهه آزادیبخش ملی (FNL) کنترل میشد نابود سازد. آنها از استفاده از هیچ وسیله ای که در تاریخ از جمله بزرگترین جنایات انسانی به شمار میرود فروگذاری نکردند.
این بمبارانها با ترور مردم غیر نظامی در جنوب ویتنام همراه شد. طی بمبارانها٬ پناهندگان در روستاهای به اصطلاح سوق الجیشی – بازداشتگاههای زندانیان سیاسی - زندانی و تمام مخالفان سیاسی به بند کشیده شدند. ٢۰۰۰۰۰ نفر زندانی سیاسی که بسیاری از آنها خوراک ببرها شدند٬ در سوراخهایی که در زمین حفر شده بودند کشته شدند. کشتار های دسته جمعی توسط سربازان آمریکایی انجام شد. در روستای ySong M یک واحد آمریکایی به صورتی بیرحمانه ٤۰۰ انسان را٬ که بیشتر از زنان٬ کودکان و سالخوردگان تشکیل میشدند اعدام کرد.
تمامی سربازانی که در این کشتار شرکت کردند به جز فرمانده مسئول سروان Willam Calley آزاد شدند. جهت جلوگیری از اعتراض افکار صلح طلبانه٬ Calley در سال١٩٧١ به زندان ابد محکوم شد. اما با دخالت پرزیدنت نیکسون مجازت او تقلیل یافته و در خانه خودش زندانی شد! در سال ١٩٧٤ او را آزاد کردند. امپریالیسم جلادان خود را تنبیه نمیکند.
جنگ ویتنام اولین جنگ تلویزیونی بود. تصاویر واقعی از کٽیفترین صحنه های جنگ از طریق کابلها به اطاقهای پذیرایی مردم به سرتاسر جهان فرستاده شد. این امر باعٽ تحریک هر چه بیشتر افکار عمومی در جهان و آمریکا بر علیه جنگ شد. آمریکایی که مردان جوان را جهت اعزام به جبهه وادار به نام نویسی مینمودند٬ و روزانه تعداد هر چه بیشتری از کیسه اجساد و یا سربازان معلول و روانی به آنجا فرستاده میشد. در آمریکا تقاضای محول نمودن مسئولیت جنگ به رژیم سایگون هر چه بیشتر قوت میگرفت. این امر پرزیدنت را وادار ساخت که دستور عقب نشینی نیروهای آمریکایی را صادر نماید. این آغاز پایان جنگ بود. دولت فاسد و مورد تنفر سایگون در مقابل نیروهای آزادیبخش هیچ امکانی برای دفاع از خود نداشت. این دولت در بهار سال ١٩٧٥ سرنگون شد و در ٣۰ آوریل ١٩٧٥ نیروهای جبهه آزادیبخش ملی (FNL) سایگون را به تصرف خود درآوردند. ملتی کوچک از طریق اتحاد و تحمل قدرتمندترین ارتش جهان را شکست دادند.
این یک پیروزی بی نظیر بود٬ اگر چه بشدت گران تمام شد. طبق محاسبات ٢۰۰۰۰۰۰ انسان قربانی این جنگ امپریالیستی شدند. اما این تمام واقعیت نیست. حتی امروز هم انسانها به دلیل ضرباتی که حاصل جنگ آنزمان است میمیرند٬ کودکان بصورت ناقص و با مشکلات مغزی متولد میشوند٬ زمینهای کشاورزی به دلیل بمبارانهای شیمیایی آمریکا مسموم هستند و مشکلات اجتماعی بی اندازه است. آمریکا تا به حال برای تمام این جنایات خود یک دلار غرامت جنگی به کشاورزان فقیر ویتنام پرداخت ننموده است.
جنگ بر علیه کره و ویتنام یاد آور خاطرات وحشتناک جنایات امپریالیستی و دشمنی بر علیه خلقهاست. اما نشاندهنده این امر نیز هست که میتوان امپریالیسم را شکست داد – که جمعیتی کوچک میتواند دشمنی پر قدرت را شکست بدهد. این امر اتحاد٬ تحمل٬ رهبری کمونیستی و اشتراک و همکاری میان ملتها را طلب میکند.

هیچ نظری موجود نیست: