۱۳۹۵ آبان ۴, سه‌شنبه

نقش ایالات متحده و ناتو در مناسبات اتحادیۀ اروپا و چین


گاهنامۀ هنر و مبارزه

24 اکتبر 2016

 

نقش ایالات متحده و ناتو

در مناسبات اتحادیۀ اروپا و چین

نوشتۀ مانلیو دینوچی

عضو آکادمی مارکسیست در آکادمی علوم انسانی چین، انجمن سیاسی و فرهنگی مارکس بیست و یکم...

مرکز مطالعات جهانی سازی. 21 اکتبر 2016

 






فوراً به گره مسئله می پردازم. فکر می کنم که نمی توانیم از مناسبات بین اتحادیۀ اروپا و چین حرف بزنیم بی آن که نفوذ ایالات متحده با اتکا به حضور مستقیم ناتو در اتحادیه اروپا  را مد نظر قرار ندهیم.
امروز 22 از 28 کشور در اتحادیۀ اروپا (از تاریخ خروج بریتانیا از اتحادۀ اروپا 21 از 27 کشور) با بیش از %90 از جمعیت اتحادیه زیر پوشش ناتو به سر می برند که از سوی اتحادۀ اروپا به مثابه «بنیاد دفاع جمعی» به رسمیت شناخته شده است. و همانگونه که می دانیم ناتو نیز به فرماندهی ایالات متحدۀ آمریکا عمل می کند : فرماندهی ارشد متفقین در اروپا نیز همیشه از سوی رئیس جمهور ایالات متحدۀ آمریکا و دیگر مراکز فرماندهی کلیدی که جملگی در دست ایالات متحده است انتخاب می شود. در نتیجه سیاست خارجی و نظامی اتحادیۀ اروپا و بزرگترین قدرتهای اروپائی به شکل بنیادی تابع استراتژی ایالات متحده هستند.
این استراتژی در دوران فروپاشی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی که به تغییر وضعیت جهانی انجامید به روشنی در پرونده های رسمی اعلام شده است.
در سال 1991 کاخ سفید در امنیت استراتژی ملی در ایالات متحده  National Security Strategy of the United States  اعلام کرد : «ایالات متحده یگانه کشوری ست که با قدرت و نفوذ در همۀ عرصه های سیاسی، اقتصادی و نظامی دارای بُ رد جهانی می باشد» .
در سال 1992 پنتاگون ( در Defense Planning Guidance) تأکید کرد : « نخستین هدف ما جلوگیری از ظهور هر قدرتی در مناطقی ست که منابع آن برای تشکل قدرت جهانی کفایت می کند. این مناطق عبارتند از اروپای غربی، آسیای شرقی، سرزمین های شوروی سابق و آسیای جنوب غربی ».

در سال 2001، یک هفته پیش از جنگ ایالات متحده و ناتو علیه افغانستان، در گزارشی که در مجلۀ Quadrennial Defense Review منتشر شد، پنتاگون در مورد نخستین زمینۀ استراتژیک مهم و درجۀ یک خود در رویاروئی با روسیه و چین اعلام داشت : « این امکان وجود دارد که در منطقه رقیب نظامی با منابع سرشار ظهور کند. نیروهای نظامی ما باید قابلیت تحمیل خواست ایالات متحده را بر هر رقیبی حفظ کنند، از جمله دولتها و گروه های غیر دولتی به شکلی که قادر باشند رژیم دولت رقیب را تغییر دهند یا سرزمینشان را متصرف شوند، و این روند تا جائی که اهداف استراتژیک ایالات متحده به نتیجه رسد باید ادامه یابد ».
بر پایۀ این استراتژی، ناتو به فرماندهی ایالات متحدۀ آمریکا به جبهۀ شرقی حمله کرد : پس از تخریب فدراسیون یوگوسلاوی با مداخلۀ نظامی، از سال 1999 تا امروز همۀ کشورهای پیمان ورشوی سابق را بلعید و به زودی کشورهای دیگر را نیز خواهد بلیعد (گرجستان و اوکراین)، و پایگاهها و نیروها از جمله جنگ افزارهای هسته ای اش را در نزدیکی مرز روسیه مستقر کرد. هم زمان در جبهۀ جنوبی در پیوند تنگاتنگ با جبهۀ شرقی، ناتو به فرماندهی ایالات متحدۀ آمریکا با مداخلۀ نظامی رژیم لیبی را تخریب کرد و کوشید تا همین سرنوشت را برای سوریه رقم بزند.
ایالات متحدۀ آمریکا و ناتو به بحران اوکراین دامن زد و روسیه را متهم کرد که گوئی می خواهد امنیت اروپا را مختل کند، و با این ترفند اروپا را به جنگ سرد تازه ای سوق داد (به بهای اقتصاد اروپائی ها که مجازات هایشان علیه روسیه بجز خسارت نتیجۀ دیگری برای آنها نداشته). روشن است که واشنگتن مناسبات اقتصادی روسیه و اتحادیۀ اروپا را برای منافع ایالات متحدۀ آمریکا مضر می دانست. بر مبنای همین استراتژی بود که ایالات متحدۀ آمریکا علیه چین نیروهایش را بیش از پیش به آسیای اقیانوس آرام منتقل کرد. نیروی دریائی آمریکا اعلام کرد که تا 2020 در این منطقه %60 از نیروی دریائی و هوائی اش را متمرکز خواهد کرد.
استراتژی ایالات متحدۀ آمریکا روی دریای جنوبی چین متمرکز شد و دریاسالارهاریس Harris فرماندۀ نیروی دریائی آمریکا در اقیانوس آرام اهمیت آن را چنین تعریف کرد : در اینجاست که بازرگانی دریائی به ارزش 5 هزار میلیارد دلار در سال جریان دارد، از جمله %25 صادرات جهانی نفت و %50 گاز طبیعی. ایالات متحدۀ آمریکا می خواهد این راه آبی را به نام همان استراتژی که دریاسالار هاریس از آن یاد کرده در تسلط خود بگیرد، یعنی به نام « آزادی در کشتیرانی برای حفظ شیوۀ زندگی ما در ایالات متحدۀ آمریکا امری بنیادی ست »، با  متهم کردن چین « به حرکات خشونت آمیز در دریای جنوبی چین، مشابه روسیه در کریمه ». برای تضمین این امر بنیادی ناوگان ایالات متحده در دریای جنوبی چین گشت می زند. بدنبال ایالات متحده بزرگترین قدرتهای اروپائی نیز روانه شده اند : در ژوئیۀ گذشته فرانسه اتحادیۀ اروپا را برای « همآهنگ سازی گشت ناوگان دریائی در  دریای جنوبی چین فراخواند تا حضور دائمی و قابل رؤیتشان را در آبهائی تضمین کنند که چین به شکل غیر قانونی مطالبه و مصادره کرده است ».
در حالی که ایالات متحده در کرۀ جنوبی سامانه های « ضد موشکی » مستقر می کند، گرچه از هم اکنون می تواند  موشکهای هسته ای اش را شلیک کند، که مشابه موشکهائی است که در رومانی مستقر کرده و همین نوع موشکها را نیز  به زودی در لهستان مستقر خواهد کرد، به این کلکسیون این باید موشکهای هسته ای دریا پایه در مدیترانه را نیز اضافه کنیم. استولتنبرگ Stoltenberg فرماندۀ کل ناتو روز 6 اکتبر در بروکسل از وزیر امور خارجۀ کرۀ جنوبی استقبال به عمل آورد تا « همکاری ناتو را با سئول تقویت کند ».
این رویدادها و مانند اینها نشان می دهد که در اروپا و آسیا همین استراتژی در شرف تکوین است. این تلاش نهائی ایالات متحده و دیگر قدرتهای غربی برای حفظ برتری اقتصادی، سیاسی و نظامی در جهانی ست که در حال حاضر قویاً در حال تحول به سر می برد و شاهد پیدایش دولتها و جوامع و قدرتهای نوین است. سازمان همکاری شانگهای که با توافق استراتژیک چین و روسیه بنیانگذاری شد، دارای منابع و با قابلیت کار برای ایجاد بزرگترین تحولات اقتصادی در سطح جهانی می باشد. سازمان شانگهای و بریکس می توانند با سازمانهای مالی خودشان تا حدود بسیار گسترده ای از بانک جهانی و صندوق بین المللی پول که طی 70 سال به ایالات متحده و قدرتهای غربی اجازه داد که با وامهای سنگین و دیگر ابزاکارهای مالی به کشورهای مقروض بر اقتصاد جهان فرمانروائی کنند. سازمانهای نوین در عین حال می توانند مبادلات بازرگانی را دلار زدائی و بر این پایه امکان انتقال قرض های ایالات متحدۀ آمریکا  را به دیگر کشورها متوقف کنند. چنانکه می دانیم انتقال قرض ایالات متحده به دیگر کشورها با چاپ پول کاغذی به مثابه پول بین المللی حاکم انجام می گیرد.
برای حفظ برتری، بیش از پیش متزلزل، ایالات متحده نه فقط از نیروی نظامی بلکه از جنگ افزارهای دیگری نیز استفاده می کند که خیلی مؤثرترند.
نخستین جنگ افزار : نامبرده « توافقات مربوط به مبادلات آزاد»، مانند «پیمان بازرگانی و سرمایه گذاری فرا آتلانتیک» (TTIP ) بین ایالات متحده و اتحادیۀ اروپا و «پیمان فرا اقیانوس آرام» است که هدف آن نه فقط اقتصادی بلکه جغرافیای سیاسی و جغرافیای استراتژیک نیز می باشد. به همین علت هیلاری کلینتون همکاری ایالات متحدۀ آمریکا و اتحادیۀ اروپا را «بزرگترین هدف استراتژیک برای پیمان فرا آتلانتیک» معرفی کرد، که می بایستی با راه اندازی «ناتوی اقتصادی» انجام پذیرد که ناتوی سیاسی و نظامی را نیز در بر می گیرد. طرح روشن است : تشکیل بلوک سیاسی، اقتصادی و نظامی بین ایالات متحدۀ آمریکا و اتحادیۀ اروپا البته به فرماندهی ایالات متحدۀ آمریکا که باید از بلند پروازیهای اورآسیا بر اساس همکاری بین چین و روسیه، بریکس، ایران و هر کشور دیگری که بخواهد از فرمانروائی غرب بگریزد جلوگیری کند. از آنجائی که گفتگوهای «پیمان بازرگانی و سرمایه گذاری فرا آتلانتیک» (TTIP ) به دلیل اختلاف منافع و اپوزیسیون گستردۀ در اروپا به سختی پیش می رود، در حال حاضر با « پیمان اقتصادی و بازرگانی جهانی» (CETA) بین کانادا و اتحادیۀ اروپا دور زده اند : یعنی پیمان بازرگانی و سرمایه گذاری فرا آتلانتیک استتار شده زیرا کانادا عضو پیمان مبادلات آزاد در آمریکای شمالی (NAFTA ) است. اتحادیۀ اروپا  پیمان اقتصادی و بازرگانی جهانی  (CETA) را احتمالاً در 27 اکتبر آینده طی دیدار نخست وزیر کانادا ترودو  Trudeau از بروکسل امضا خواهد کرد.
دومین جنگ افزار : نفوذ در کشورهای هدف گیری شده برای تخریب درونی. با اتکا به نقاط ضعفی که هر کشوری می تواند به درجات مختلف داشته باشد : بزهکاری، حرص پول، بلند پروازی بیمارناک برای کسب قدرت سیاسی، جدا طلبی ساختگی از سوی گروه های صاحب مقام محلی، تعصب مذهبی، ضعف توده ها در مقابل عوام فریبی سیاسی. و به همینگونه در برخی موارد با اتکا به نارضایتی قابل توجیه مردم از رفتار دولتهایشان. ابزار نفوذ : به اصطلاح «سازمانهای غیر دولتی» که در واقع نام اصلی آن دست بلند وزارت امور خارجۀ آمریکا و سازمان سیا می باشد. این سازمان امکانات مالی عظیمی در اختیار دارد و همان سازمانی ست که «انقلاب های رنگی» را در اروپای شرقی سازماندهی کرد، و حتا همین عملیات را با نام «چتر انقلابی» در هونگ کونگ راه اندازی کردند و هدفشان این بود که جنبش مشابهی را در دیگرمناطق چین گسترش دهند، یعنی مناطقی که ساکنان آن از اقلیت های قومی تشکیل شده است. همین سازمانها در آمریکای لاتین با هدف اولیه برای شوراندن مؤسسات دموکراتیک برزیل بر آن بودند تا بریکس را از درون مین گذاری کنند. این سازمانها ابزارکار همان استراتژی هستند : گروه های تروریست، از نوع مسلح که وارد لیبی و سوریه شدند تا تخم هرج و مرج را بکارند و دولت را سرنگون کنند، جزئی از همین استراتژی بوده و هستند.
سومین جنگ افزار : عملیات روانی. پنتاگون راه اندازی عملیات روانی در فراسوی شبکه های رسانه های همگانی در جهان را چنین تعریف کرده است : « عملیات طراحی شده به هدف نفوذ از طریق اطلاعات تعیین شده باید احساسات و انگیزه ها خاصی را در افکار عمومی، سازمانها و دولتهای خارجی تشویق کند تا رفتارهای مساعد برای اهداف از پیش تعیین شده را تقویت کند ». با اینگونه عملیات روانی که رسانه های جمعی را به خدمت می گیرد، افکار عمومی را برای بر پا کردن جنگ آماده می کنند، بر این پایه روسیه را مسئول تنش در اروپا و چین را نیز مسئول تنش در آسیا جلوه می دهند، علاوه بر این هر دو را به «نقض حقوق بشر» متهم می کنند.
آخرین نکته : در سالهای 60 وقتی با همسرم در پکن برای انتشار یک مجلۀ چینی به زبان ایتالیائی کار می کردم، به کسب تجربه ای آموزنده و بنیادی نائل آمدم. در آن دوران که 15 سال بیشتر از آزادی چین از شرایط استعماری و نیمه استعماری و نیمه فئودالی نگذشته بود، کاملاً در انزوا به سر می برد و هنوز به مثابه دولت حاکم نه از سوی غرب و نه از سوی سازمان ملل متحد به رسمیت شناخته نشده بود. آنچه از این دوران در ذهن من به یادگار مانده، قابلیت پایداری و آگاهی این ملت است که در آن دوران  600 میلیون نفر را تشکیل می دادند و زیر پرچم حزب کمونیست بسیج شده بودند تا جامعۀ چینی را بر پایه های اقتصادی و فرهنگی کاملاً نوینی بنیانگذاری کنند. فکر می کنم چنین قابلیتی امروز نیز برای چین معاصر که در حال توسعۀ پتانسیل های عظیم خود می باشد برای پایداری در مقابل طرحهای نوین تسلط امپراتوری ایالات متحدۀ آمریکا ضروری ست. این پایداری در عین حال در مبارزۀ جامعۀ بشری برای آیندۀ جهان نقش تعیین کننده دارد : مبارزه برای جهانی بدون جنگ و در پیروزی صلح که به شکل اجتناب ناپذیری در پیوند تنگاتنگ با عدالت اجتماعی خواهد بود.

Manlio Dinucci

لینک متن اصلی :




ترجمۀ حمید محوی

۱۳۹۵ آبان ۲, یکشنبه

تحلیلی در مورد برنامه گردآوردن داعش در شمال شرقی سوریه بوسیله آمریکا


AHMAD MAZAREI

16. Okt. (vor 7 Tagen)
an
تحلیلی در مورد برنامه گردآوردن داعش در شمال شرقی سوریه بوسیله آمریکا

نوشته سرگرد بازنشسته: شارل ابی نادر، 15/اکتوبر2016

مترجم: احمد مزارعی، سایت اتحاد نویسندگان ارد نی

چه بسیار جالب خواهد بود که جهانیان با تمام تفکرات گوناگون وموضعگیریهای سیاسی خود، اما درموقع انتخابات آمریکا دقت کنند تا به حقیقت عملکرد آنها پی برده و ببینند که کاندیداهای ریاست جمهوری این کشوربه چه توطئه ها وبرنامه های خرابکارانه وضد انسانی گوناگونی بر علیه ملل دیگر وجهانیان دست میزنند واین سیاستها را میتوان از خلال برنامه ها وسخنرانیهای عمومی که کاندیداها دراین اقدام گسترده "ملی آمریکا" به نفع خود وبر علیه یکدیگرابراز میدارند ، با وضوح تمام شاهد بود.

در موضوع خلق کردن ، پرورش وحمایت کردن از داعش ، هیچکس فکر نمیکرد که آمریکا اینهمه در مورد ارتباطش با آن رسوا شود وخطر اتهامات همکاری با آن را متحمل شود وحتی این موضوع در داخل آمریکا نیزبه گستردگی افشا شده که خود تاکیدی بر امری موکد است، با این حساب ،غیر منطقی است که آمریکا درمورد شکست دست پرورده خود داعش در عراق وسوریه ساکت بماند زیرا در صددآن است تا پس از استفاده گسترده از آن در گذشته ، اکنون در نظر دارد همچنان از داعش بر علیه سوریه وعراق استفاده کرده تا بتواند در راه نقشه جهنمی خود که همانا متلاشی کردن وتجزیه این دوکشور وسایر کشورهای منطقه است بهره برداری کند، نقشه ایکه علیرغم همه کوششهایش در گذشته در آن موفق نبوده ومتوجه نشده است که بادوتوفان در جهت مخالف همه عملکرد وسیاستهای آمریکا در منطقه میوزد، بر علیه  کشتیها وهواپیماهایش ، مزدوران ومستشارانش ،واحدهای ویژه ایکه به منطقه فرستاده ودر گوشه وکنار دو کشورسوریه وعراق مستقر کرده تا با داعش تماس امنیتی ومیدانی برقرار کنند، آری توفان منطقه برعلیه همه اینها میوزد وراه پیروزی را بطور حتم، بر آمریکا خواهدبست.

این ایستادگی عراق وسوریه با کمک هم پیمانانشان، محور مقاومت ، ایران ،حزب الله لبنان وهمچنین روسیه.../ ، که اینها خود نیز مورد هدف آمریکا قراردارند، همه برنامه های آمریکارا به شکست کشانیده واز این پس نیزمطمئنا کوششهای تازه آمریکارا در میدانهای نبرد به شکست خواهند کشانید.اکنون آمریکائیها به دنبال ارتشهای عراق وسوریه وهم پیمانانشان از این درگیری به آن درگیری حرکت واز این منطقه به آن منطقه حرکت میکنند. واین درگیریها درست هنگامی است که داعش نفسهای آخر خودرا مابین موصل ، فلوجه، صلاح الدین وجزیره های الا نبار درعراق ، میکشد. آمریکائیهابا این وضع خود داعش را به روی شانه گرفته ومیکوشند از آخرین بقایای آن حمایت کنندوبا فرار دادن آنها به منطقه امنی ، خطر را از سرشان دور کرده ، تا بتوانند از بقیه قدرت وتآثیر آنها در میدانهای جنگ بر علیه عراق وسوریه در آینده استفاده کنند، اکنون برای همگان روشن است که آمریکائیها برای حفظ داعش چه مناطقی را انتخاب کرده اند ، این مناطق عبارتند ازمنطقه شمال شرقی سوریه ما بین شهر رقه و آنچه که از روستاهای شمالی استان رقه خارج از سیطره کردها در شمال به جا مانده است، همچنین منطقه مابین دیر الزور، وآنچه که برایشان ممکن باشد بتوانند از ناحیه سخنه  بر این منطقه بیفزایند واز آنجا بسوی شهر تدمر درغرب ویا در مناطق مرز عراق - سوریه درغرب شهر رطبه ومستقیما بطرف جنوب آن در کنترل بگیرند.

در زمینه استفاده ازمیدانهای عملیاتی ، آمریکائیها برای عبور ازموصل در غرب عراق بسوی رقه ودیر الزور، نیاز وکم وکسری ندارند، تنها درمنطقه کوچکی بیابانی محدود، و به دور از تآثیر تسلط ارتش عراق،نیاز به پوشش دادن هوائی داعشیها از طرف خود دارند. مابین غرب "تلعفر" ، بسوی منطقه "البادی"عراق ودر امتداد بسوی شهر "الصور" درون سوریه ، شرق دیرالزوربا مشکلی روبرو نیستند، زیرا این منطقه همچنان در دست داعشیها قراردارد ونام تازه ای نیز تحت عنوان "دولت مابین رقه ودیر الزور"بر آن نهاده اند. در این مناطق فعالیتهای امنیتی ، مبادلاتی وحتی تبلیغاتی ، همه بسیارفعال، در شکل واحدهای نظامی وزیر بناهای اداری از موصل تا رقه ودیر الزورعمل میکند و در دست داعشیها است.

انتخاب این منطقه بسیار حساس واساسی ، از شرق وشمال شرقی سوریه درگذشته، درگیریها ومراحل بسیار سختی از نبردهای گوناگون وگسترده ای را از سر گذرانیده است : یکم اینکه آمریکا در مرحله اول کوشید این منطقه را از دسترسی کردها  در حرکتشان بسوی تسلط بر شهر رقه ودرست درآخرین لحظه، جلوگیری کند، پس از سقوط ناگهانی شهر فلوجه، البته ناگهانی از نظر آمریکائیها ( فلوجه در 23 روزبدست حشد الشعبی، ارتش عراق وشرکت بسیار موثر بخشی ازنیروهای سپاه پاسداران ایران به رهبری قاسم سلیمانی، سقوط کرد)، وعواقب دراماتیکی که این شکست بر داعش داشت، زیرا داعش در این شکست ،بزرگترین نقاط استراتژیک وتآثیر گزارخودرا در انجام عملیات تروریستی بر علیه بغداد وجنوب عراق ، بویژه شهر کربلا ، به لحاظ موقعیتی که این شهر درعراق وجهان دارا میباشد ، ازدست داد ، داعش همچنین قدرت  اساسی عملیات تروریستی خودرا در میدانهای مختلف عراق و در امتداد رودخانه فرات مابین ابو غریب در غرب بغداد ومابین شهر قائم درمرز سوریه نیز از دست داد. دوم ، اینکه  آمریکائیها دراین درگیریهای سر سختانه در این مناطق، برای تسلط بر آن وایجاد سنگرهائی امنیتی برای خود، گاها مجبور به  استفاده وقیحانه ورسوا بوسیله نیروی هوائی خود شده تا بتوانند زمینه پیشروی داعش را فراهم کنند. آنها به همین منظور وبرای تآمین پیشروی و تسلط گسترده داعش بر منطقه استراتژیکی کوهستانی "ثرده"، ارتش سوریه را که دراین منطقه مستقر بود، بمباران کرده وبیش از هشتاد نفر از آنها را به قتل رساندند، وجود ارتش سوریه در این منطقه استراتژیک ، برای دفاع ازارتش سوریه ، فرودگاه ،شهر دیر الزور ومحیط اطراف آن ضروری بود. هدف آمریکا از بمباران ارتش سوریه در منطقه کوهستانی "ثرده" این بود که در خلال آن بتواند تسلط کامل داعش را بر تمام نقاط مهم شهر دیر الزور ، استان دیر الزور ، ازجمله فرودگاه آن ، تسهیل نماید ، در صورت موفقیت داعش موفق میشد که ارتش سوریه را از شرق سوریه دور کرده ودرنتیجه ارتباط وهمکاری آنرا با ارتش عراق از منطقه شرق سوریه غیر ممکن سازد.(این تهاجم آمریکا با ضدحمله فوری ارتش سوریه و کمک نیروی هوائی همراه بود که توانست تسلط خودرا مجددا بر منطقه استراتژیک مذکور تحکیم ببخشد.مترجم).

کلام آخر...همچنانکه میدانهای نبردهمیشه جایگاهی بوده که آمریکائیها در خلال آن برنامه های خودرا به نمایش میگذاشته اند، در مقابل همین میدان نیز باید نبردگاهی باشد برای درهم شکستن آن برنامه ها.
در حال حاضر جنگ برای بازستاندن شهر رقه ومحیط اطراف آن بتوسط دولت سوریه با سختیهای زیادی روبرو است که بخشی از آن عملیاتی است و مربوط به دخالت آمریکا وکردها در این شهر است،اما بازستاندن شهر دیر الزورومحیط اطراف آن وتا مرز عراق ،در خلال یک جنگ برق آسا وسریع دارای یک اهمیت استراتژیک است واز این طریق میتوان همه برنامه های آمریکا ، عربستان وداعش را با شکست قطعی روبرونمود.


۱۳۹۵ مهر ۲۸, چهارشنبه



شورای امنیت سازمان ملل متحد و سوریه: دو طرح پیشنهادی، دو هدف
الکساندر مزیایف
(Aleksandr Mezyayev)
رئیس کرسی حقوق شهروندی و حقوق بین‌الملل دانشگاه قازان، پروفسور، دکتر علوم حقوقی، عضو انجمن وکلای بین‌المللی، عضو انجمن جهانی حقوق بین‌الملل، عضو علی‌البدل فرهنگستان مسائل ژئوپلیتیک، سردبیر مجلۀ «حقوق بین‌الملل و مناسبات بین‌المللی

برگردان: ا. م. شیری
۲۷ مهر- میزان ۱٣۹۵
جا دارد رأی‌گیری ۸ اکتبر شورای امنیت سازمان ملل متحد در باره اوضاع سوریه را بار دیگر مورد بررسی دهیم. خودویژگی اوضاع عبارت از این است که دو پیشنویس قطعنامه به شورای امنیت تسلیم شده بود در حالیکه احتمال تصویب هیچیک از آنها وجود نداشت. ویتالی چورکین، نماینده روسیه آن را «یکی از عجیب‌ترین صحنه‌آرایی‌ها در تاریخ شورای امنیت نامید».
لازم به یادآوری است که طرح پیشنهادی فرانسه با ۱۱ رای مثبت (۱)، دو رأی مخالف (روسیه و ونزوئلا) و دو رأی ممتنع (آنگولا و چین) پایان یافت. وتوی روسیه مانع از تصویب این پیشنویس گردید.
طرح پیشنهادی روسیه با نتیجه چهار رأی مثبت- چین، مصر، روسیه و ونزوئلا، نه رأی مخالف- فرانسه، ژاپن، مالزی، زلاندنو، سنگال، اسپانیا، اوکراین، انگلیس و آمریکا و با دو رأی ممتنع- آنگولا و اروگوئه تصویب نشد.
تفاوت اساسی بین این دو طرح عبارت از چه بود، که موجب چنین انشعاب فاجعه‌بار در شورای امنیت گردید؟ ویتالی چورکین در جلسه شورای امنیت طی سخنان کلی در این باره گفت، اما پاسخ کامل‌تر آن را متن طرح، که متاسفانه چند روز پس از جلسه شورای امنیت منتشر گردید، می‌دهد (۲).
طرح پیشنهادی فرانسه. (٣) متن قطعنامه پیشنهادی فرانسه شامل دوازده ماده بود. در آن دو مطالبه و دو تقاضا چشمگیرتر از همه بود.
اول- طرح پیشنهادی از همه طرفها، از جمله، از دولت سوریه می‌خواست در ارتباط با مناطق تحت محاصره و دوردست بلادرنگ به کلیه تعهدات خود مطابق موازین بین‌المللی حقوق انسانی و حقوق‌بشر عمل نمایند. اضافه بر این، از همه طرفها می‌خواست به بمباران هوایی حلب و همه پروازهای نظامی در آسمان آن فورا خاتمه دهند.
دوم- این طرح پیشنهادی قطع فوری عملیات نظامی، و همچنین تأمین فوری رسیدن امن و بدون مانع کمکهای انساندوستانه به سراسر سوریه را خواسته بود و از همه طرفها می‌خواست اجازه ندهند کمکهای مادی و مالی بدست افراد، گروهها، مؤسسات و سازمانهای مرتبط با «القاعده» یا داعش و سایر گروههای تروریستی برسد (۴).
لازم به ذکر است، که متن طرح پیشنهادی فرانسه با هدف تأکید بر مسئولیت مطلق دولت سوریه در قبال اوضاع وخیم این کشور تنظیم گردیده بود. همچنین، این طرح بمنظور پرده‌پوشی کامل این واقعیت که بحران انسانی در حلب پس از تهدید شبه‌نظامیان مبنی بر حمله به کاروان حامل کمکهای انساندوستانه و جلوگیری از رسیدن آن به شهر حلب در ماه‌های اوت و سپتامبر بطور عمدی دامن زده شد، در شورای امنیت مطرح و به رأی گذاشته شد. در عین حال، طرح فرانسه مسئله آغاز سریع روند سیاسی سوری- سوری را که از قضا تحت‌الحمایگان غرب در راه شروع آن اخلال می‌کنند، نادیده گرفته بود.
اما مسئله اصلی حتا در این یا آن مسئله نیست که حامیان پیشنویس فرانسه تحت عنوان برقراری منطقه پرواز ممنوع کوشش کردند چتر حفاظتی برای تروریستهای «جبهةالنصره» و سایر گروه‌های وابسته به آن دست و پا نمایند. در این معنی، طرح فرانسه عبارت از تحریکات خشن و آشکار بود و حامیان آن قصد داشتند از قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد به سود گروههای تروریستی استفاده نموده، ایده غیرقانونی «منطقه پرواز ممنوع» را به مرحله اجرا بگذارند. این ایده آشکارا با تمامی موازین حقوق بین‌الملل موجود در تضاد است. حریم هوایی هر کشور بخش جدایی ناپذیر استقلال ارضی آن است و هیچ نهادی، از جمله، شورای امنیت سازمان ملل متحد حق «بستن» آن را ندارد.
*طرح روسیه. پیشنویس ارائه شده روسیه بمراتب کوتاه‌تر بود و در عین حال، اساس متن فرانسوی را در بطن خود داشت. بعنوان مثال، مطالبه اول و سوم طرح روسیه مفاد مشابه طرح فرانسه، از جمله، در رابطه با اشاره به تعهدات دولت سوریه در قبال قوانین بین‌المللی انساندوستانه را بطور کامل تکرار می‌کرد. در طرح روسیه نیز به قطع فوری درگیری‌های مسلحانه، از جمله در حلب و همچنین، تأمین فوری رسیدن امن و بدون مانع کمکهای انساندوستانه به سراسر سوریه تأکید شده بود. در حالی که طرح فرانسه از برخی کمکهای انساندوستانه به ساکنان حلب صحبت می‌کرد، پیشنویس روسیه بر لزوم اجرای توافق حاصله در این باره تأکید داشت.
تنها تفاوت قابل ملاحظه پیشنویس روسیه با طرح فرانسه در برخورد به تروریستها بود. پاراگراف چهارم طرح روسیه تصریح می‌کند، که تفکیک مخالفان معتدل از «جبهةالنصره» بمثابه شرط اساسی برای دستیابی به توافق فوری است و خواستار آن بود که همه طرفها باید برای جلوگیری از حمایتهای مادی و مالی به افراد، گروهها، مؤسسات و سازمانهای مرتبط با «القاعده»، داعش یا «جبهةالنصره» و سایر گروه‌های تروریستی ممنوعه در روسیه اقدام کنند (۵).
البته اقدام به چنین حمایتها وظیفه اصلی «همتایان» غربی روسیه است. سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه در روزهای اخیر پرده‌ها را کنار زد: «ما انبوه ”بازدارندها“ در اختیار داریم- بلی ما چنین امکاناتی داریم. هنگامی که مذاکرت پیرامون آتش‌بس سه روزه در حلب بدون تفکیک ”خوب‌ها“ از تروریستها جریان داشت، فضای رسانه‌ها پر از اظهارات خوش‌بینانه مبنی بر این بود که همین الان آمریکائیها روسها را برای اعلام آتش‌بس متقاعد خواهند کرد و ما هم بسرعت تسلیحات و تجهیزات جنگی دریافت می‌کنیم و همه امور روبراه خواهد شد“. به همین سبب، هر تصمیم شورای امنیت سازمان ملل متحد بدون حل مسئله تفکیک بی‌معنی خواهد بود. این مسئله در رابطه با همه آنهایی که در مقابل گفتگوهای سیاسی بین سوری‌ها اخلال می‌کنند، نیز صادق است. بطور دقیق باید به آنها گفت که بی‌درنگ دست از اخلال بردارند. ما با فرانسویها چنین صحبت کردیم».
در طرح روسیه همچنین گفته می‌شد که حل و فصل پایدار بحران کنونی در جمهوری عربی سوریه بر مبنای روند سیاسی فراگیر و فقط با شرکت خود سوری‌ها بر اساس اعلامیه ۳٠ ژوئن سال ۲٠۱۲ ژنو که در قطعنامه های ۲۱۱۸ (۲٠۱۳)، ۲۲۵۴ (۲٠۱۵) و ۲۲۶۸ (۲٠۱۶) شوروای امنیت سازمان ملل و بیانیه‌های مرتبط گروه بین‌المللی حمایت از سوریه هم منعکس شده، ممکن است.
تفاوت مهم پیشنویس روسیه با طرح فرانسوی عبارت است از استناد منظم به موافقتنامه‌های منعقده در باره سوریه که شالوده حل و فصل سیاسی را تشکیل می‌دهند. به این ترتیب، طرح روسیه از همه طرفها می‌خواست توافقنامه ۹ سپتامبر سال ۲٠۱۶ بین روسیه و آمریکا را که با هدف دسترسی فوری و بلامانع به کمکهای انساندوستانه، بویژه از طریق توقف درگیری‌های مسلحانه به مدت ۴۸ ساعت در هر هفته حاصل شده، راهنمای عمل خود قرار دهند. این مدارک بعنوان ضمیمه به متن پیشنویس روسیه افزوده شده بود.
صرفنظر از این که روسیه اصلاحات سازنده پیشنهاد نمود، پیشنویس تصویب نشد. چرا؟ در این باره ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه طی سخنرانی ۱۲ اکتبر خود در انجمن «روسیه فرامی‌خواند!» خاطرنشان کرد که داستان طرح فرانسوی «بوی نامطبوعی می‌دهد».
ولادیمیر پوتین گفت که هنگام تدوین پیشنویس فرانسه، روسیه به طرف فرانسوی اطمینان داد که اگر اصلاحاتی در آن بعمل آورد، رأی منفی نخواهد داد. وزیر خارجه فرانسه به مسکو سفر کرد و در اینجا اظهار داشت: «بلی، البته، ما هم خواهان وتو نیستیم». بعد از آن چه شد؟ وزیر خارجه فرانسه از مسکو به واشینگتن رفت و «روز بعد، او و جون کری اعلام کردند روسیه مسئول همه گناهان مرگبار است، بدون هیچ صحبتی با ما بطور کلی و بدون هیچ بحثی با ما در باره هیچ موضوعی، پیشنویس همان قطعنامه را با آگاهی کامل به وتوی ما، به شورای امنیت تسلیم نمودند».
در اینجا، آیا رفتار «شراکتی» آمریکا به توضیح و تفسیر بیشتری نیاز دارد؟
اما سخنان رئیس جمهور روسیه در خصوص سیاست فرانسه بسیار قابل تآمل است: «... این چنین و به همین راحتی به منافع سیاست خارجی، و ممکن است، حتا به منافع سیاست داخلی متحدان خود، در این مورد- آمریکا خدمت می‌کند. نمی‌دانم...».
احتمالا، این سرزنش همه مسائل مربوط به سفارش‌دهندگان و عاملان «صحنه‌آرایی عجیب و غریب» ۸ اکتبر در شورای امنیت سازمان ملل متحد را روشن ‌می‌کند...

توضیحات:
۱ــ مصر، فرانسه، ژاپن، زلاند نو، سنگال، اسپانیا، اوکراین، انگلیس، آمریکا و اروگوئه.
۲ــ متن پیشنویس فرانسه در تاریخ ۱۱ اکتبر بطور رسمی در مرکز اسناد سازمان ملل متحد منتشر گردید، و طرح روسیه در تاریخ ۱۳ اکتبر.
۳ــ هنگام رأی‌گیری چهل و شش کشور از طرح فرانسه حمایت کرد: استرالیا، اطریش، آندورا، بلژیک، بلغارستان، مجارستان، آلمان، یونان، گرجستان، ایرلند، ایسلند، اسپانیا، ایتالیا، کانادا، قطر، قبرس، کوستاریکا، لیتوانی، لتونی، لوکزامبورگ، مالت، مراکش، مکزیک، موناکو، هلند، نروژ، امارات متحده عربی، لهستان، پرتغال، رومانی، سان مارینو، عربستان سعودی، سنگال، سلواکی، سلونی، انگلیس، آمریکا، ترکیه، اوکراین، فنلاند، فرانسه، کرواسی، چک، سوئد و استونی.
۴ــ رجوع کنید به سند شماره اس/ ۲٠۱۶/ ۸۴۶ سازمان ملل متحد.


۵ــ رجوع کنید به سند شماره اس/ ۲٠۱۶/ ۸۴۷ سازمان ملل متحد.