۱۳۹۶ تیر ۱۱, یکشنبه

اشیسم حاکمیت آشکار ارتجاعی ترین عناصر سرمایه داری‌ست، و هر زمانی‌که سرمایه داری خودش را در معرض تهدید ببیند ‌ متوسل به فاشیسم می‌گردد.. . نمی‌توان طبقه کارگر را برای همیشه گول زد. فاشیسم مکن‌ست که جنبش‌های مردمی راموقتأ ساکت کند، اما هرگز موفق نمی‌شود که برای همیشه آنها را از پیش‌روی بازدارد.

دگربار سوار بر موج فاشیسم
نوشته: راب گولند
برگردان: آمادور نویدی

دمکراسی بورژوایی برای سرمایه داری مطلوب ترین شکل دولت، سیستمی‌ست که ما در این‌جا در استرالیا (و درحقیقت در اغلب کشورهای سرمایه داری پیش‌رفته) داریم. هر از چند سال با انجام انتخاباتی، این تصور غلط به مردم داده می‌شود که آن‌ها و نه مالکان شرکت‌های بزرگ (کورپورات‌ها) تصمیم‌گیرنده و اداره‌کننده کشور  هستند.
با این‌حال، زمانی‌که مردم تصمیم بگیرند که وقتش رسیده که واقعاً مسئولیت اداره کشور را بدست بگیرند، و بدنبال ایجاد دولتی باشند که بیش‌تر پاسخگوی خواسته‌های آن‌ها باشد، سرمایه داری با شیوه‌های کثیف، چهره کریه خود را نشان می‌دهد و با توسل به تروریسم دولتی، بویژه با درآغوش گرفتن سیستم شناخته شده‌ای بنام فاشیسم از خود دفاع می‌کند.
اگرچه موسولینی فاشیسم را نام‌گذاری نمود، اما قبل از این‌که موسولینی  نامش را معروف و مشهور کند، سیستمی شناخته شده بود. درواقع، اولین کشور فاشیست عملاً نه ایتالیا، بلکه مجارستان بود که بدنبال سرنگونی جمهوری شورایی کوتامدت بلا کان تأسیس شده در سال ۱۹۱۸، بر سر کار آمد، و حتی پیش‌تر از آن، بااین‌حال، عناصر فاشیسم در روسیه تزاری، بویژه با استفاده از تروریسم دولتی و برنامه‌های وحشیانه و مسلحانه ضدیهودی («ملی‌گرایان افراطی بدنام / بلک‌ هاندریست») توسعه یافته بود. یهودیان یک اقلیت (مذهبی) ملی بزرگ روسیه تزاری را تشکیل داده بودند و کلیسای ارتدوکس روسیه هیچ مشکلی نداشت که آن‌ها را قربانی جامعه مریض اشراف زده روسیه کند.
زمانی‌که انقلاب پرولتری اکتبر بقایای تزاریسم را جاروب کرد، حامیان تزاریسم  به کشورهای اروپایی گریختند، جایی‌که درهرج‌ و مرج  پساجنگ و سقوط شماری از امپریالیست‌های اروپایی، آمیخته ای از نفرت از یهودیان و سُرخ‌ها پذیرفته شده بود. در مجارستان، جهت جلوگیری از هر بازگشت احتمالی به سبک رژیم شورایی بلاکان، کلیسای قدرت‌مند و ارتجاعی کاتولیک، فاشیسم  مذهبی را تحمیل نمود، و ایتالیا بلافاصله پیروی کرد تا از انقلاب کارگری در آن‌جا جلوگیری نماید.
درحالی‌که انقلاب درنهایت پس از یک جنگ داخلی فراگیر در روسیه به پیروزی رسید، اما بریتانیا و قدرت‌های سرمایه داری اروپایی بدنبال ایجاد چیزی بودند که چرچیل آن‌را «کمربند قرنطینه بهداشتی» در اطراف دولت جدید شوروی نام‌گذارده بود، تا مبادا ایده‌های انقلابی آن بقیه اروپا را آلوده کند. بریتانیا و فرانسه به گاردهای سفید ضدانقلاب کمک کردند تا درفنلاند، استان قبلی روسیه بقدرت برسند و همین‌کار را در جمهوری‌های بالتیک استونی، لتونی، و لیتوانی انجام دادند. و در سال ۱۹۱۸، لهستان، کشوری‌که تاحدزیادی زیر سلطه زمین‌داران و یکی دیگر از بخش‌های امپریالیست روسیه بود، بلافاصله به این «کمربند قرنظینه بهداشتی» پیوست. به علت ترس از گسترش انقلاب سرخ در آن‌جا، ژنرال پیلسودسکی بلافاصله پس از استقلال کشور، قدرت را قبضه کرد و یک دیکتاتوری نظامی رابرقرار نمود.
درمیان ایدئولوگ‌های حزب نازی آلمان که جهت دفاع از سرمایه داری آلمان تاسرحد مرگ دربرابر حزب کمونیست آلمان مبارزه می‌کردند، آمیخته ضدیهودی و ضدکمونیست سفیدهای روس حمایت شدیدی پیدا کرد. هیتلر به رهبران کسب و کار(بیزنس) آلمان گفته بود که چنان‌چه آن‌ها منابع – و کمک مالی مورد نیاز او را فراهم کنند، آنان را از خظر انقلاب سًرخ خلاص خواهد کرد. آن‌ها کمک مالی و منابع مورد نیاز هیتلر را فراهم نمودند و او به وظیفه اش عمل نمود. 
احزاب کمونیست جهان هشدار دادند که رشد دولت‌های فاشیست به معنای جنگ است، اما قدرت‌های سرمایه داری نه تنها علاقه ای به این هشدارها نداشتند، بلکه جهت تحریک به جنگی که رقیب سوسیالیستی آن‌ها، اتحادجماهیرشوروی را ازبین ببرد تلاش می‌کردند. دیپلماسی شوروی با مهارت آن تلاش را برای مدتی خنثی نمود، اما بهرحال درنهایت جنگ به اتحادجماهیرشوروی آمد. ارتش اتحادجماهیر شوروی با هزینه ای شگرف نیروهای فاشیستی را شکست داد و جهان را از گرفتار شدن به سُلطه فاشیست نجات داد.
پس از جنگ جهانی دوم، جنبش‌های مترقی اندک زمانی رشد کردند، اما سرمایه داری متوحش زمانی‌که احساس تهدید کند، سریعاً  دوباره به فاشیسم متوسل می‌شود. سرمایه داری همواره با مردم درباره دمکراسی صحبت می‌کند، اما هم‌زمان ثروت خود را جهت افزایش قدرت نظامی و هرآن‌چیزی هزینه می‌کند که بتواند امپریالیستی ابرقدرت‌، مانند آمریکا را پدید آورد. مردم جهان بشدت مخالف برگشت هرگونه وحشتی از جنگ جهانی دوم بودند، اما قدرت‌های سرمایه داری درحالی‌که «جنگ سرد» را علیه اتحادجماهیرشوروی و کشورهایی که نوع دولت سوسیالیستی را برگزیده بودند، براه انداخته بودند، می‌بایست به عنوان قهرمانان صلح ژست می‌دادند. قدرت‌های سرمایه داری با ترکیبی از فعالیت‌های بی سابقه خراب‌کارانه، تبلیغات تمام نشدنی و تحریم های اقتصادی کشورهای سوسیالیستی را در یک محاصره دائمی گرفتار ساختند.
به دنبال جنگ جهانی دوم، سرمایه داری بامبارزات ضدامپریالیستی در جهان به چالش کشیده شد و می‌بایست هرزمانی که احساس می‌کرد تبلیغات کافی نیست به دفاع همیشگی خود متوسل می‌شد.فاشیسم خیلی زود از شیلی تا آفریقای جنوبی حکم‌فرما شد. جنبش‌های ضدامپریالیستی درنهایت در سال ۱۹۸۹ در واگذاری سوسیالیسم در روسیه و انحلال اتحادجماهیرشوروی متحمل عقب‌نشینی بزرگی شد. با این‌حال تلاش جهت تجزیه کشور روسیه به کشورهای کوچکی که بتوان منابع آن‌ها را بدلخواه استثمار کرد با شکست روبرو شد.
جهت جلوگیری از بازگشت سوسیالیسم، تلاش‌های ناموفقی صورت گرفت تا آشکارا رژیم‌های فاشیستی را در جمهوری‌های سابق اتحادجماهیرشوروی قالب کنند. این تلاش‌ها  باتوجه به اروپای شرقی، با ایجاد رژیم‌های بشدت ضدکمونیسم در کشورهایی متنوع مانند کراواسی، جمهوری چک، مولداوا، لهستان، و دوستان قدیم ما جمهوری‌های بالتیک موفق آمیزتر بود.
فاشیسم حاکمیت آشکار ارتجاعی ترین عناصر سرمایه داری‌ست، و هر زمانی‌که سرمایه داری خودش را در معرض تهدید ببیند ‌ متوسل به فاشیسم می‌گردد. فاشیسم به عوام‌فریبانی مانند هیتلر یا دونالد ترامپ تکیه می‌کند تا با تحت تأثیر قرار دادن مردم، حمایت آنان را جلب کند، و درحالی‌که هم‌زمان توجه افکار عمومی را با استفاده از قربانیان نژادپرستی (یهودیان، مکزیک‌ها) منحرف می‌سازد، قول می‌دهد تا آلمان را بزرگ کند و یا دوباره عظمت را به آمریکا برگرداند.
فاشیسم (ازآن‌جایی که درخدمت نیاز استثمارگران خویش‌ست) نمی‌تواند نیازهای مردم را برآورده سازد. درواقع، آن بخش اقتصادی که بیش‌ترین سود را از فاشیسم می‌برد و به شدیدترین وجهی از آن حمایت می‌کند، صنعت جنگ افزار (مجتمع نظامی) و همه زیرمجموعه های مرتبط با آن صنعت است. بناچار، این بدان معناست که فاشیسم ترکیبی از وعده و وعیدهای غیرمعقول از عظمت ملی، ادعاهای برتری نژادی‌ و خواهان آن نوعی از میهن‌پرستی افراطی‌ست که حتی بتوان از طریق تجاوز بدست آورد. شعار قدیمی «فاشیست به معنای جنگ» ست، امروز همان‌گونه صادق‌ست که در سال‌های ۱۹۳۰ بود.  
گسترش فاشیسم امروز گواهی‌ست بر رشد آگاهی آن بخش از ثروت‌مندترین شرکت‌های بزرگ که سرمایه داری در بحران بسر می‌برد. نمی‌توان طبقه کارگر را برای همیشه گول زد. فاشیسم مکن‌ست که جنبش‌های مردمی راموقتأ ساکت کند، اما هرگز موفق نمی‌شود که برای همیشه آنها را از پیش‌روی بازدارد.

درباره نویسنده:
راب گولند، عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست استرالیاست.

برگردانده شده از:
گاردین – ارگان حزب کمونیست استرالیا، شماره ۱۷۸۲، ص.۱۰،  ۲۱ ژوئن سال ۲۰۱۷.

Beschreibung: http://www.cpa.org.au/guardian/images-site-wide/mast-new.gif




.


هیچ نظری موجود نیست: