۱۳۹۱ فروردین ۲۳, چهارشنبه

در برابر «تحريم‌ها» و «تهديدهاي» آدم‌كشانة جهان‌خواران چه بايد كرد؟









در برابر «تحريم‌ها» و «تهديدهاي» آدم‌كشانة جهان‌خواران چه بايد كرد؟
http://www.peywand.org/


سیاست - مقالات سیاسی
نوشته شده توسط جمعی از اعضای سابق "سازمان راه آينده" و "سازمان مارکسيستی – لنينيستی توفان"
به راستی مردمِ ستمدیدة ایران روزگارِ سختی می‌گذرانند. عرصة زندگی هر روز تنگ‌تر می‌شود. نظام مافیائی اسلامی هوای تنفس را مرگ‌بار ساخته. رهبرانِ نظام در اندیشة قدرت و ثروت‌اند. چپاول و ثروت‌اندوزی طبقاتِ ستمگر و حُكّامِ «عمامه به‌سر» ابعادِ فاجعه به خود گرفته، مُروّتی دركار نیست. سركوبِ هر جنبشِ حق‌جویانة مردم در دستورِ همه روزه قرار دارد. و این سرنوشتِ شوم نه تنها لایه‌های پائینی جامعه را دربرگرفته، لایه‌های «میانی» را هم امانی از آن نیست. اینان تاكنون در عرصة اقتصادی و «رفاهی» جایگاه بهتری داشتند. دست‌یابی به خوراك و دارو برایشان آسان‌تر بود. از درآمدِ مالی بهتری و آموزشِ عالی برای فرزندانشان برخوردار بودند. امّا امروز در خطر فقر و قحطی، بی‌خوراكی، بی‌داروئی قرارگرفته‌اند. در گذشته درآمدشان با توّرم و گرانی، كمی بالا می‌رفت. امّا تورم و گرانی چنان شتابی یافته كه در این مسابقه بازنده‌اند. می‌روند كه از لایه میانی جامعه به لایه پائین سقوط كنند. اگر هم اعتراضی كنی و جیكَت درآید، وای به حالت. چنین روندی از بركتِ نظامِ جهانی امپریالیستی، همه جای جهان هست. امّا در مملكتِ ما شتابِ بیشتری دارد.
مردمِ ممالكِ امپریالیستی جهان‌خوار با بهره‌كشی و سركوبی نظام خود سَر و كار دارند. امّا مردمِ ممالكی مانندِ ما، معمولاً با دو دشمن دست به گریبان‌اند. دشمن فاسد درونی و دشمن فاسد جهانی. مصاف با این هر دو، جان و دل شیر می‌خواهد.
چه خوب می‌بود كه «دشمنِ دشمنِ من، دوستِ من می‌بود». حیف كه چنین نیست و شگفتا كه برخی ساده‌لوحانه هنوز بر این باور و بر این امیداند. شاید روزی، روزگاری چشمِ این ساده‌لوحان گشوده گردد و واقعیت را به‌بینند. امّا آن روز دیگر دیر شده، خیلی دیر شده است. هیچ جادو و جنبلی نیز گره كوریده آنان را نخواهد گشود.
سر و كارِ ملّتِ ما با كی است؟ از یك‌سو با دشمنِ داخلی است كه یك سوم قرن است به تن و جان‌مان افتاده، با اتكاء به خرافاتِ دینی زور و زندان و شكنجه و سركوبی، زندگی و اندیشه را به ظلمت كشانده است. تكه نان، كاسه آب و آبگوشت را از سفرة مردم زحمت‌كش و ستمدیده برمی‌دارد و می‌بلعد. از آزادی و دموكراسی و فریاد اعتراض می‌ترسد، همان‌گونه كه «جن از بسم‌الله می‌ترسد». تا رژیمِ این حضرات برپاست، مردمِ زحمتكش، اقلیت و اكثریتِ ملّی و خودی، و غیرخودی و زن و مرد از آن اَمانی نیست، مطلقاً زورگو و قهار است. به هیچ چیز هم معتقد نیست. چنان كه منافعِ ثروت و قدرت اندوزانه‌اش به‌خطرافتد، خدا و قرآن را هم زیر پا می‌گذارد. زالوئی كه خون می‌مكد، وقتی پر از خون شد، از مَكیدن دست‌بر‌می‌دارد. امّا اینان می‌خواهند تا پایانِ روز و روزگار به‌مكند و به‌بلعند.
گناه این رژیمِ فاسد در فلاكت و ذّلتِ مردم همیشگی است، سنگین است و بخشودنی نیست. امّا اگر بر آن باشیم كه اینان یگانه گناهكارِ روزگارند، دچار یك‌سونگری شده، از واقعیت به دور افتاده و از نگرش به دشمن باز هم بزرگ‌تر، باز هم بی‌رحم‌تر بازمانده‌ایم.
جهان‌خواران امپریالیستی كه به جانِ ما افتاده، بزرگ‌ترین دشمنِ بشریت‌اند كه چیزی نمی‌خواهد، جز این كه آبِ خوش از گلویش فرورود و درندگان نمی‌گذارند.
گفتیم «درندگان»؛ به‌كاربردن این واژه، توهین به درندگانِ جنگل است كه پس از دریدن و بلعیدن و سیری، از درندگی دست برمی‌دارند. اما شكم جهان‌خواران سیر شدنی نیست. از آن زالوئی كه در بالا مثال آوردیم، آزمندتراند. به تمامِ دنیا چنگ می‌اندازند، می‌زنند و می‌كُشند و می‌سوزانند. گوئی سراسر دنیا متعلق به آنهاست. به «خودی» رحمی ندارند چه رسد به ما بیگانگان. ملّتی را هدف قرار‌می‌دهند، به زمین‌اش می‌افكنند پا را برگلویش می‌گذارند و می‌فشارند و هر از چندگاهی فشار را می‌افزایند. مرگِ تدریجی درست یعنی همین. جنگِ اول و جنگِ دوم به عنوان جنگِ جهانی در تاریخ ثبت شد. اولی چهار سال، دومی شش سال به درازا كشید. و پایان یافت. اما جنگ علیه بشریت هم‌چنان برپاست. بدونِ لحظه‌ای درنگ برپاست. اگر توپ و تانك نباشد، چپاول و بهره‌كشی غوغا می‌كند. شمارِ تلفاتِ انسان‌های گرسنه و سركوفته كه ظرف ده روز در «صلح» اینان می‌میرند، تنها ظرف ده روز، از بمباران اتمی هیروشیما و ناكازاكی فزونی دارد. میان امروز كه دورانِ «بوش» و «اوباما» است با روزگارِ ترومن و ایزنهاور تفاوتی نیست و اگر باشد، گرایش به‌سوی قهقراست.
یكی، تنها یكی، از شیوه‌های خون‌آشامی، همین «تحریم»های كذائی است. این «تحریم»‌ها ابزارِ مناسبی برای شستشوی مغزها و به كارگرفتنِ اذهانِ مردم جهان است. زنجیری به دورِ ملّتی می‌اندازند، پیوسته از حلقه‌های آن می‌كاهند و محكم‌تر می‌كنند. جانِ ملّت‌ها را می‌گیرند و آنان را در تنگنا می‌گذارند كه راه به پیش و پس نداشته باشند. آنگاه به یكباره بمباران و آتش‌باران، كُشت و كُشتار و نابود كردن مهم‌ترین دست‌آوردهایشان.
سران جمهوری اسلامی و طبقاتی كه بر ما حكومت می‌رانند، هرگز قابل تبرئه نیستند، امّا اگر نگاه‌مان را تنها به آنان به‌دوزیم، گربه‌ای را كه از دیزی گوشت می‌دزدد، دیده‌ایم و از شیر و پلنگ و گرگ غافل مانده‌ایم. شیران و پلنگان و گرگان می‌خواهند ملتی را براندازند و كشوری را فروپاشانند. تحریمی كه براه انداخته‌اند، تنها. علیه سرانِ جمهوری اسلامی نیست، علیه مردمِ ستمدیده و رنج‌دیده ایران است. جنایتِ بزرگی است علیه بشریت.
تشدیدِ اقداماتِ «تحریمی» نه تنها جانِ ملّت ایران را به لَب رسانده، فضای خاورمیانه را سوزان ساخته است و جهان‌خواران در این فضای بحران‌زده سودِ فراوان می‌برند، از جمله این كه نظر و اندیشه مردم جهان را از جنایات بیش از نیم قرن صهیونیستی در این منطقه منحرف می‌سازند.
امپریالیسم با اسلام مسئله‌ای ندارد. نزدیك‌ترین یار و هم‌پیاله‌اش رژیم وهابی عربستان، یكی از تاریك‌ترین نظام‌های فاسدِ جهانی است. استراتژی آنان در آینده نزدیك سازش با اسلام سیاسی (اسلامیسم)، با القاعده و طالبان و اخوان‌المسلمین است. كوشش آنان این نیست كه اسلامیسم را از سر راه بردارند، این است كه آنان را زیرِ چترِ حمایتِ خود درآورند و به نیروی ذخیره پشتِ جبهه مُبَدّل سازند. دخالت در جنبش‌های موسوم به «بهار عربی» از همین خاستگاه صورت پذیرفت. مثال لیبی در پیشِ چشمان‌مان هست كه دلِ جهان‌خواران از این كه رژیمِ قذافی آدم می‌كُشد، سوخت و به دادِ مردمِ لیبی رسیدند. با ارتجاعی‌ترین نیروهای ضدِ قذافی «كنار» آمدند و نیروی هوائی مردم‌كُشانه خود را در اختیارِ آنان قراردادند، 1500 جنگجوی «داوطلب» اُزبَك و هَزاره‌های افغانستان را به آنجا گسیل دادند. خلاصه‌اش این كه یكی از اندك رژیم‌های «سكولار» منطقه را برانداختند و شریعتِ اسلامی برپاكردند. این دخالت‌های غیرقانونی گوئی بدان جهت صورت گرفت كه دلشان برای مردم غیر نظامی لیبی سوخته بود، بدان جهت كه قذافی هزار نفر آدم كشت. به آنجا رفتند و پنجاه هزار آدم كُشتند و صد هزار معلول، شهر و روستا، پیش ساختارها و ساختارهای اقتصادی و اجتماعی و انرژی و آب‌رسانی و بهداشتی را درهم‌كوفتند، به این امید كه دوباره بیایند و «بازسازند» و پول بگیرند. قذافی را هم به «قیام‌كنندگان» دادند كه تكه پاره‌اش كنند. و این احساسِ «انسان‌دوستی»، «مراعاتِ حقوق بشر» از بدوِ تاریخِ استعمار توجیه بسیاری از جنایاتِ آنان بود. و امروز كسانی باورش دارند كه متأسفانه نمی‌توان باورشان را باور كرد.
در مورد ایران باید به آنچه در بالا آمد، بافزاییم كه «تحریم و تنبیه و تهدید» جهان‌خواران به خاطرِ تسلیحاتِ خیالی اتمی نیست. در گزارش‌های گوناگونی كه به مقامات امنیتی آمریكا و اسرائیل رسیده، ایران قصدِ تولید سلاح اتمی ندارد. این واقعیت را حتی وزیرِ دفاع آمریكا ، لئون پانِه‌تا، گواهی داده است (رجوع كنید به اظهاراتِ او در شبكه تلویزیونی سی بی اس 8 ژانویه 2012: «آیا ایران سعی كرده بمب اتمی به‌سازد؟ پاسخ منفی است.») جای شگفتی است كه وقتی وزیر دفاع آمریكا چنین می‌گوید، هنوز اپوزیسیون امریكوفیل و مخملی ایرانی از چنین اتهامی دست‌برنمی‌دارد. آب به آسیابِ جنگ‌طلبان می‌ریزند. كاسه از آش داغ‌تر بودن، یعنی همین.
مقامات امنیتی آمریكا اذعان دارند كه رژیم ایران از سال 2003 درصددِ تولید بمب اتمی نیست. امّا اقداماتِ «تحریمی» امپریالیستی تقریباً از همان زمان آغاز گشته است. چرا؟
فناوری هسته‌ای و استفاده صلح‌آمیز از انرژی هسته‌ای بنابر هیچ‌كدام از قوانینِ بین‌المللی غدغن نیست. هر نیروئی كه از آن جلوگیرد، قوانینِ بین‌الملل را زیرپا گذاشته است. از سوی دیگر چرا خطر بمب اتمی، كه ایران ندارد، از تسلیحاتِ اتمی خودشان كه به مقدار كافی دارند، بزرگ‌تر است؟
سلاح اتمی بَلا و نِكبت‌ است. از سایر اسلحة امحاء جمعی فلاكت‌بارتر است. بشریت باید آن را جدّی بگیرد و برای محوِ كاملِ آن همت گمارد. امّا این كه برخی ممالك آن را دراختیارگیرند و دیگران را از آن منع كنند، درست مانند آن است كه حقِ قتل و دزدی را برای برخی غدغن و برای دیگران مقدّس دانست. سلاح اتمی در دستِ امپریالیسم و صهیونیسم همان‌قدر خطرناك است كه در دست اسلامیسم. باید سلاح اتمی را برای همگان غدغن كرد. انحصارِ آن را در دستِ آمریكا و فرانسه و انگلیس و اسرائیل و روسیه و چین ... هرگز نباید به رسمیت شناخت. آمریكا تنها كشوری است كه این سلاح را به‌‌كاربرده و صدها هزار نفر را برای چند نسل در هیروشیما و ناكازاكی به مرگ و نكبت و معلولیت محكوم كرده است. جهان‌خواران در اقدام به «تحریم» می‌خواهند موی دماغ را بكَنَند و مزاحمین را خنثی كنند. نظام جهانی امپریالیستی بحران‌خواه و بحران‌زاست. به جنگ و آدم‌كُشی نیاز دارد تا، از جمله، بحران كم‌سابقه اقتصادی و سیاسی را پشت سربگذارد كه البته، شاید برای لحظاتی، امّا نه برای همیشه پشتِ سَر نخواهد گذاشت. اما تا سیستم جهانی امپریالیستی از عرصة تاریخ محو نشده، امیدی به صلح و آرامش و هم‌زیستی نیست. آن عناصرِ سیاسی كه گمان می‌برند برای نجات از رژیمِ خونخوارِ جمهوری اسلامی باید به زیرِ بالِ امپریالیسم پناه بُرد، ممكن است این اندیشه‌شان بی‌غل و غش و از روی خیر‌خواهی باشد، كه گاهی هم هست. امّا این رؤیاشان بدونِ شك به بدخواهی و كابوس خواهد انجامید. برخی در انتظاراند كه امپریالیسم بیاید و رژیم را براندازد و در سرنوشت مردم بهبودی حاصل آید، چرا از آزمونِ عراق و افغانستان و لیبی درس نمی‌گیرند؟ چرا توجه نمی‌كنند كه تحریم‌های اقتصادی، رژیم را هدف قرار نداده، مردمِ عادی را گرفتار كرده كه ناگزیراند از صبح تا شب جان كَنَند كه نیازِ خود و عائله‌شان را برآورند.
برخی نیز برآنند كه باید در دو جبهه جنگید؛ از یك‌سو رژیم را برانداخت و سپس به جنگ رهائی‌بخش با امپریالیسم شتافت. به نظر می‌رسد كه اینان از آن سوی ذره‌بین به خود و نیروی خود می‌نگرند. می‌خواهند با یك دست دو هندوانه بردارند. اما این آرزویی بیش نیست كه نه به زیان رژیم فاسد و نه به زیانِ جهان‌خواران است. زورِ هر دو طرف بر ما فزونی دارد. هر كدام دستش رسد، ابتدا نیروهای كمونیست و شبه كمونیست و چپ انقلابی و چپ ضد انقلابی و ملّی و شبه ملّی را از میان راه برخواهد داشت. آنگاه دیگر ما نیستیم كه با یك دست نظامِ خون‌خوار اسلامی و با دستِ دیگر نظامِ فاسدِ آدم‌كُشانه متجاوزین را به پَس زنیم، آن هم در شرایطی كه بدبختانه تكیه‌گاه‌مان میانِ توده‌های مردم سُست است. حزبی نداریم. میان خودمان هم وحدت نیست. به یكدیگر مظنون هم هستیم و اگر كسی در میانِ ما، خطرِ عمده را امپریالیسم دانست، او را «مدافعِ جمهوری اسلامی» و «طرفدارِ احمدی‌نژاد» می‌خوانیم.
امّا خطر عمده در سرنوشت تاریخی مردم ایران، مردمِ زحمتكش و ستمدیدة ایران، امپریالیسم خون‌خوار جهانی است كه امروز به بهانة تسلیحاتِ اتمی خیالی، با تحریم‌های فزاینده مردم ایران را به گرسنگی، گرانی، بی‌داروئی، بی‌ثباتی... گرفتار ساخته و هیچ قَسم و آیه‌ای برای اینكه بمب اتمی در كار نیست به‌كارَش نمی‌آید.
مگر سایر كشورها را كه تحریم كردند، كه نابود كردند، بمب اتمی داشتند؟ مگر مملكت كوبا، خطری برای منطقه بوده و هست؟ و یا اینكه بمب اتمی می‌سازد؟ نه ! نمی‌سازد. با این همه پنجاه سال است كه توسطِ آمریكا تحریم شده است و ملّتِ كوبا بهای سنگینی برای این تحریم پرداخته است.
رفقائی هستند كه می‌گویند باید در راهی قدم گذاریم كه هم به سرنگونی جمهوری اسلامی و هم به قطع دستِ امپریالیست‌ها از ایران بیانجامد. نظریه‌ای كه در اُس و اساسِ خود غلط نیست. به شرطی كه نخستین بیتِ دیوان حافظ شیراز را در كنارش بگذاریم.
الا یا ایهاالساقی اَدِركاساً و ناولها كه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشكل‌ها
بدیهی است كه «مشكلی نیست كه آسان نشود». قضا و قدر روزگار پیوسته چنین نخواهد ماند كه مشكل‌ها تا ابد بمانند. می‌توان و باید آنها را برداشت و به كنار زَد. امّا از چه راه؟ با چه ابزاری؟
هر كس می‌پرسد كه آیا جنگ خواهد شد و یا نخواهد شد. بیائیم اینگونه پاسخ دهیم كه جنگ دیری است آغاز شده است و این جنگی كه به راه انداخته‌اند، اسمش را نه «جنگ» كه «تحریم» گذاشته‌اند. امّا به اندازة هر جنگی ددمنشانه و خونین است. ما كه شمارش و آماری نداریم. امّا در اثرِ این تحریم‌ها مطمئناً جان و زندگی شماری از هم‌میهنانمان برباد می‌رود كه شاید كمتر از قربانیان بمباران‌های اتمی هیروشیما و ناكازاكی نخواهد بود.
به نمونة عراق بنگریم: بیست سال تمام است كه به این مملكت و ملّت چنگ انداخته‌اند. طولِ جنگِ «سرد»، از «جنگِ گرم» كوتاه‌تر نبوده است. تنها در فاصله میانه «جنگ اول و دوم خلیج» صدها هزار مردم عراق در اثر «تحریم» جان باختند، روزانه صدها كودك بی‌گناه از بی‌غذایی و بی‌دوائی جان باختند. از نظر «مقاماتِ رسمی» پنهان نماند كه ماهانه شش هزار كودكِ بی‌گناه، در اثرِ مستقیمِ تحریم جان‌می‌بازند. از خانم كلینتون وزیر خارجه امریكا و همسر رئیس جمهوری سابق ایالات متحده سؤال شد كه «آیا تحریمِ اقتصادی عراق ارزشِ آن را داشت كه نیم میلیون كودكِ عراقی جان ببازند؟» پاسخ داد: «به عقیدة ما ارزشِ آن را داشت».
خونِ ما از خونِ مردم عراق رنگین‌تر نیست.
كمونیست‌ها باید با امپریالیسم مبارزه كنند، تنها شركتِ فعال در مبارزاتِ ضدِ تحریمی و ضدِ جنگی است كه ما را از تنهائی و انزوا و ناتوانی می‌رهاند. باید آرمان‌های صلح‌طلبانه توده‌ها را شعار خود سازیم. به هم‌یار و هم‌دل آنان تبدیل گردیم و اگر در این رهگذر راستائی و صداقت داشته باشیم، رشد خواهیم كرد، گسترش خواهیم یافت، به حساب خواهیم آمد. باید به جنگ و به تحریم «نه» گفت. رهائی از چنگال رژیم آخوندی و سرمایه‌داری از همین راه می‌گذرد.
برای نیرویابی در این نبرد نباید به زیرِ بالِ امپریالیسم پناه بُرد كه برای سرنوشتِ آدم‌هائی مانندِ ما، حسابی باز نمی‌كنند. امپریالیسم در بهترین حالت می‌خواهد این عفریت‌ها را بردارد و عفریت‌های دست‌ به سینه، امّا منفورتری به جایشان بنشاند. آن وقت «روز از نو، روزی از نو»
زمانی بر آن بودیم كه تا با دشمنِ داخلی سر و كار داریم، مثلاً با حكّامِ اسلامی، دشمن عمده ما هم اینان‌اند. و «اگر امپریالیسم جنگ را شروع كرد» اوضاع دگرگون می‌شود و «دشمن عمده» امپریالیسم خواهد شد. اما امپریالیسم جنگ را شروع كرده است و بهتر می‌داند كه كُشتار آدمی‌زاد تنها با آتش و گلوله ممكن نیست. با بی‌آبی و بی‌غذائی و بی‌داروئی و گرانی و بی‌سرنوشتی و بی‌امنیتی هم می‌توان، شاید آسان‌تر می‌توان.
این اندیشه كه ما امروز تنها با رژیم جمهوری اسلامی مبارزه می‌كنیم و آن‌گاه كه امپریالیسم شبیخون زد، «جنگ ارتجاعی را به جنگ انقلابی مُبدل می‌سازیم» یعنی این كه رژیم را برمی‌اندازیم و امپریالیسم را بیرون می‌اندازیم، رئالیستی نیست، دورنما را نشان می‌دهد، را ه رسیدن به آن را نشان نمی‌دهد و اساساً به‌خواست توده‌ها توجه ندارد.
ما باید پیوسته با رژیم فاسدِ جمهوری اسلامی به‌جنگیم، امّا همچنین باید پیوسته با امپریالیسم مبارزه كنیم. هر دو عفریت رَخت و چوب شَبانی به تن كرده، امّا از زوزه‌شان پیداست كه گرگ‌اند و پوزه‌شان خونین.
مبارزه انقلابی كمونیست‌ها در این «هفت خوانِ رستم» دشوار است كه در آن هم «دیوِ سپید» هست و هم «اژدها». برای توان‌یابی در این رهگذر، هیچ راهی نیست غیر از پناه‌ به دامانِ توده‌ها و با آنان زیستن و با آنان كوشیدن و مبارزه‌كردن. اگر نتوانیم توده‌ها را قانع كنیم كه دشمن یكی نیست، دوتاست، از دستمان كاری ساخته نیست. سرنگونی رژیم در گروِ سازشِ با آن دشمن دیگر نیست. مبارزه با امپریالیسم باید از هم اكنون صورت پذیرد، نه پس از شبیخونِ نظامی آنان. باید «تحریم» را از هم اكنون جدّی گرفت و آن را به عنوانِ یكی از بزرگ‌ترین جنایات علیه بشریت برملا ساخت. راه نجاتِ ملّتِ ایران مستعمره‌گشتن نیست. «آزادی بدون استقلال» هوائی است كه اكسیژن ندارد. اضافه كنیم كه در حین مبارزه برای استقلال و علیه استعمار و تحریم و تهدید امپریالیستی، هیچگاه نباید نظرمان را از دشمنان داخلی -رژیم ولایت فقیه- فرو اندازیم و راه ارفاق با آنان در پیش گیریم. آشتی و سازش با آنان كژ راهه است. راه ما دور و پیچیده و پرسنگلاخ است چه خوب می‌بود كه آسان‌تر می‌بود.
جمعی از اعضای سابق "سازمان راه آینده" و "سازمان مارکسیستی – لنینیستی توفان"
19 فروردین 1391 برابر 7 آوریل 2012

هیچ نظری موجود نیست: