غزه میان حقیقت و تحریف
نويسنده: فهمی هویدی*
برگردان: احمد مزارعی
آنچه در اینجا ضروری است گفته شود اینکه اسرائیل نتوانست از طریق جنگ و کشتار رهبران حماس و یا مقاومت مردم فلسطین را به تسلیم وادارد، و به این شکل دولت اسرائیل نتوانست اهداف برآمده از انتخابات سال ۲۰۰۶ را متوقف کند. برعکس، همه رشتهها پنبه شد و مسأله مقاومت مردم فلسطین علیه اسرائیل اشغالگر به مربع اول بازگشت و این دستآورد بزرگی است.
علیرغم آنکه در مورد جنگ غزه بسیار نوشته شده اما من باور دارم که هنوز ناگفتههای بسیاری وجود دارد که باید به آن پرداخت، زیرا ابعاد تازهای از جنگ تبهکارانه علیه مقاومت ملت فلسطینی را روشن میسازد.
نمیتوانم ادعا کنم که بر همه ماجراهای جنگ غزه احاطه پیدا کرده ام، اما در روزهای اخیر به اطلاعاتی دست یافتم که مرا قانع نمود تا دریابم که مجموع اطلاعاتی که در مورد این جنگ داده شده بخشی کاملاً فاقد حقیقت، بخشی فاقد دقت لازم و قسمتی دیگر کاملاً دروغ و گمراه کننده بوده است.
پیش از پرداختن به اصل موضوع توضیح نکاتی چند برای فهم بهتر مسأله ضروری به نظر میرسد. همگان شاهد بودند که در روزهای اول جنگ خبری تحت اين عنوان که جنگ غزه به خاطر نقض آتشبس توسط «حماس» اتفاق افتاده، به طور گسترده در سراسر مطبوعات جهانی انتشار یافت. باید بگویم که این دروغ بزرگی بود که به وسیله اسرائیل انتشار داده شد و متأسفانه به سرعت انتشار یافت و حتا بعضی مطبوعات جهان عرب نیز به انتشار آن دامن زدند. برای اینکه این دروغ اسرائیل را اثبات کنم در اینجا به نوشته دو نویسنده آمریکایی اشاره میشود: یکی آقای هنری زیگمان و دیگری آقای هان میرزهایمر که با نوشتن دو مقاله جداگانه این دروغ بزرگ اسرائیل را افشا کردند. این مقالات به ترتیب تحت عناوین «دروغهای اسرائیل» و «اهداف منطقهای» اسرائیل در تاریخهای ۲۶ و ۲۹ ژانویه در نشریات «آمریکان کونسرواتیو» و «لندن ریویو اف باکس» منتشر شد. نویسندگان مذکور در نوشتههای خود به وضوح این اتهام اسرائیل را افشا میکنند.
این درست است که پروژه «جنگ اسرائیل» در فلسطین عمری يکصدساله دارد، اما انتخابات مجلس قانونگذاری ملی فلسطین در سال ۲۰۰۶ نقطه شروع این تحول تازه بود. در این انتخابات مردم فلسطین تصمیم گرفتند به مقاومت رأی دهند، آنان تصمیم گرفتند که سرنوشت مجلس قانونگذاری را به دست سازمان حماس بسپارند. این تصمیم مردم فلسطین همه برنامههای تسلیمطلبانه قبلی را درهم ریخت و کسانی که برنامه سازش با اسرائیل را به پیش میبردند، دچار صدمه روحی نمود. شرایط تازه، اسرائیل را در برابر این واقعیت قرار داد که پروژه سیاسی وی که همانا تسلط بر کل سرزمین فلسطین است با شکست روبهرو شده است. از سوی دیگر گروه انحصاری حاکمان در شهر رامالله نیز که سلطه احتکاری خود را سالهاست بر مردم فلسطین تحمیل کرده اند، خود را در خطر میدیدند. در چنین موقعیتی توافقی میان طرفین پیش آمد تا به هر شکل که شده نتایج حاصله از انتخابات را متوقف کنند و حماس را از سر راه خود بردارند. در این مرحله اسرائیل دست به کار شد و اکثریت اعضای پارلمان فلسطین را که متعلق به حماس بوده، به اضافه تعدادی از وزرا و ريیس مجلس ملی فلسطین بازداشت کرده و به زندان افکند. در صورتی که اینان بر طبق قانون حق مصونیت سیاسی داشتند. در شرایط تازه ابومأزن حکومت حماس را ساقط و نخستوزیر تازهای را بر سر کار آورد. از این دوره فشار و تحریم بر حماس آغاز گردید. سپس مسأله تشکیل دولت وحدت ملی پیش آمد که آن هم مورد تحریم ابومأزن قرار گرفت. از سوی دیگر مأموران امنیتی و پلیس ابومأزن نیز کمک به ایجاد هرجومرج در شهرهای فلسطین نموده تا نگذارند دولت حماس بتواند برنامههای خود را عملی سازد. اوج این هرجومرج در شهر غزه بود که حماس موفق شد آن را سرکوب و تعدادی را دستگیر کند.
نویسنده آمریکایی «دیوید روز» نقش آمریکا را در برنامه کودتا علیه حماس و به شکست کشانیدن برنامه آنان طی مقالهای در مجله «فانیتی فیر» شماره آوریل ۲۰۰۸ به طور مستند انتشار داده است. وی در بخشی از مقاله خود چنین میگوید: «هنگامی که کودتا علیه حماس با شکست روبهرو شد، اسرائیل به سیاست محاصره کردن کامل غزه روی آورد، به این امید که محاصره بتواند موجب گرسنگی مردم شده و آنها علیه حماس قیام کنند. وقتی این هدف آنها به نتیجه نرسید و با شکست کامل روبهرو شد، اسرائیلیها برای تحقق هدف به جنگ روی آوردند. اسرائیل نمیتوانست بیش از این در برابر وضعیت موجود ساکت بماند. در نتیجه عملیات نظامی علیه غزه در تاریخ ۲٧ دسامبر آغاز شد که در حقیقت هدف برهم زدن نتایج انتخابات سال ۲۰۰۶ بود.
بر همگان روشن است که آتشبس موجود فیمابین حماس و اسرائیل که با میانجیگری مصر برقرار شده بود در تاریخ ۱٧ دسامبر سال گذشته پایان مییافت. در این دوره حماس هرگونه عملیات نظامی را علیه نیروهای اشغالگر اسرائیل متوقف نمود و کاملاً به قرارداد آتشبس وفادار ماند. اما این در حالی بود که اسرائیل تنها به بازگرداندن معابر، تنها آن هم برای عبور مواد غذایی و انسانی بسنده کرد، اما عملیات نظامی خود را علیه غزه و شهروندان آن متوقف ننمود. اسرائیل طی این مدت بارها به درون شهر غزه حمله برده و به دستگیری و قتل افراد میپرداخت و آخرین مورد آن در روز چهارم نوامبر بود که اسرائیل با ورود به غزه دست به قتل ۶ نفر از افراد حماس زد، و این گفته من نیست، بلکه طی گزارشی از طرف یکی از فرماندهان ارتش اسرائیل به نام سرهنگ «شاموئیل زاکاس» است که در تاریخ ۲۲ دسامبر گذشته به صورت گزارش در روزنامه «هاآرتس» به چاپ رسیده است. این سرهنگ اسرائیلی در بخشی از گزارش خود چنین مینویسد: «دولت اسرائیل از مسأله آتشبس و محاصره غزه سوءاستفاده نمود و بارها آن را نقض کرد. اگر اسرائیل بر شدت محاصره خود بر مردم غزه نمیافزود و به کشتار فلسطینیها دست نمیزد، این آتشبس میتوانست ادامه پیدا کند.»
هنگامی که در تاریخ ۱٧ دسامبر تاریخ آتشبس به سر آمد برعکس آنچه گفته میشود هیچکس با حماس تماس نگرفت تا تاریخ آن را تجدید نمایند و این نیز دروغ بزرگی است که میگویند در این مورد با حماس تماس گرفته شده است. این حقیقت ندارد. اکنون راهی برای حماس وجود نداشت مگر اینکه آتشبس را پایان یافته تلقی کند و این در حالی بود که غزه همچنان در محاصره شدید قرار داشت و اعضاء حماس هر از چند روزی به قتل میرسیدند. در این هنگام مسؤولان حماس در سوریه جلسهای برگزار کرده و به این نتیجه رسیدند که باید برای متوقف کردن محاصره و کشتار افراد خود به اقداماتی دست بزنند.
یادآوری بسیار مهم: یک هفته قبل از پایان آتشبس نماینده دولت مصر با یکی از رهبران حماس به نام دکتر «زهار» تماس برقرار نموده تا در مورد ادامه آتشبس مذاکره کنند. دکتر زهار اظهار میدارد با وجود محاصره غزه و کشتار دايمی افراد حماس توسط اسرائیل در مورد چه نوع آتشبسی باید صحبت نمود و سرانجام در تاریخ ۲۵ دسامبر ۲۰۰۸ دولت مصر طی تماس مجددی با مسؤولان حماس به آنان اطمینان میدهد که دولت اسرائیل قصد حمله نظامی به غزه را ندارد. اما حمله نظامی اسرائیل دو روز بعد، یعنی در تاریخ ۲٧ دسامبر ۲۰۰۸ آغاز گردید. در حقیقت بحث آتشبس از طرف مصر و اسرائیل تنها بهانههایی برای آمادهسازی شروع تهاجم گسترده علیه غزه بود.
ارزیابی اسرائیل از تهاجم خود به غزه اینچنین بود: جنگ سه روز به طول خواهد انجامید و بمباران گسترده و متراکم مقاومت حماس را در غزه درهم خواهد شکست و آنان مجبور به تسلیم خواهند شد. دولت اسرائیل در هنگام شروع جنگ سه امر را مورد ملاحظه قرار داد.
۱- جلسه اضطراری کشورهای عربی قرار بود ۵ روز پس از تاریخ شروع جنگ برگزار شود و از نظر دولت اسرائیل این فرصت برای تسلیم شدن حماس کافی بود.
۲- تعدادی از افراد ابومأزن که از غزه خارج شده و به مصر آمده بودند اینچنین ارزیابی کرده بودند که به نظر آنان رهبران حماس به زودی به خارج غزه فرار کرده و در حقیقت مصریها و اسرائیلیها آماده پذیرایی رهبران حماس در شهر رفح بخش مصر بودند.
۳- اینکه هیچ تماسی از طرف رهبران حماس با خارج از غزه انجام نگرفت و اسرائیلیها و مصریها آن را دلیلی بر شکست و تسلیم شدن آنان میدانستند. تنها در روزهای اخیر یک بار تماسی از طرف عمروموسی با یکی از رهبران حماس آن هم در سوریه برقرار گردید.
روز ششم جنگ یعنی یکم ژانویه، مصریها دست از پا درازتر با دفتر حماس تماس برقرار کرده و از آنان خواستند تا برای مذاکره در مورده آتشبس به قاهره مسافرت کنند. پس از این تماس، سازمان حماس نماینده خود را با دو روز تأخیر به قاهره فرستاد تا اینگونه تداعی نشود که آنان شیفته آتشبس با اسرائیل هستند. حماسیها به مرور زمان اهداف حقیقی اسرائیلیها را به خوبی دریافته بودند. در همین روزها بود که فرانسویها و دانمارکیها با دفتر سیاسی حماس تماس گرفته و هدف آنان بر این بود که حماس را وادار به تسلیم در برابر خواستههای اسرائیل کنند. ولی تماسهای اخیر حاوی دو معنی بود: یکم، اینکه مقاومت حماس و مردم در غزه همه را شوکه کرده است و دوم، اینکه اسرائیل تنها در صورت تسلیم کامل حماس جنگ را متوقف خواهد کرد.
هنگامی که نمایندگان حماس برای مذاکره به قاهره مسافرت نمودند، اسرائیلیها بر شدت بمبارانهای خود چند برابر افزودند و در حقیقت با این کار به نمایندگان حماس پیام میدادند که باید تسلیم شوید و اکنون معلوماتی در دست است که اولمرت دوبار آتشبس را به تأخیر میاندازد تا شاید حماسیها در مذاکرات خود تسلیم شدن بدون قید و شرط را بپذیرند.
در جریان جنگ دو افسانه رواج داده شد:
یکی اینکه این جنگ به خاطر جلوگیری از نفوذ ایران در منطقه است و این شایعهای بود که توسط اسرائیل به شکل وسیعی انتشار داده شد تا به سه هدف دست یابد:
۱- تخریب چهره مقاومت مردم فلسطین علیه اشغالگر و در رأس آن حماس، که گویا آنان وابسته به ایران هستند.
۲- تحت تأثیر قرار دادن کشورهای عربی، مبنی بر اینکه دشمن اصلی در منطقه ایران است و نه اسرائیل و وزیر خارجه اسرائیل در مصاحبهای این موضوع را به وضوح توضیح داد.
۳- تصفیه حساب اسرائیل با ایران، زیرا اسرائیل ایران را بزرگترین مانع برای اهداف خود میداند، به ویژه در مورد برنامه هستهای ایران که اسرائیل میکوشد این برنامه را متوقف سازد.
تعجبآور اینکه اسرائیل در هنگامی به این شایعه دامن میزند که دولت آمریکا از پس از کنفرانس آناپولیس کل برنامه و پرونده فلسطین را زیر نظر خود گرفته است و حتا در جریان کنفرانس مذکور آمریکا رسماً این موضوع را اعلام داشت. البته بدین منظور بود که در آن کنفرانس تصمیم گرفته شد تا در پایان سال مشکل خاورمیانه توسط آمریکا حل شود.
دامن زدن به چنین مقولات و شایعاتی به این دلیل انجام میگیرد تا رابطه میان مزدور و همپیمان را خدشهدار و رابطه میان ایران و حماس را لوث کند. کسانی که به این اباطیل دامن میزنند یا نمیدانند و یا عامدانه خود را به نادانی میزنند. اینان فراموش میکنند که جنبش اسلامی فلسطین که حماس نیز برآمده از آن است سابقهای ٨۰ ساله داشته و قبل از پیدایش جمهوری اسلامی ایران وجود داشته است. اما برای روشن شدن مطلب به دو موضوع اشاره میرود.
۱- همگان میدانند که در جریان تشکیل کنفرانس میناپولیس که برای مسأله فلسطین برگزار شد، دولت ایران کنفرانس مشابهی در تهران برگزار کرد و از همه گروههای مقاومت فلسطین و بعضی کشورهای عربی دعوت به عمل آورد تا با شرکت در آن جبههای در برابر کنفرانس مذکور ایجاد کرده باشند. کنفرانس تهران با شرکت بسیاری از نیروهای مقاومت و چند کشور عربی در تهران برپا شد. اما حماس از شرکت در آن کنفرانس سرباز زد و این امر موجب تیره شدن رابطه میان ایران و حماس گردید که مدتهای مدیدی این تیرگی روابط ادامه داشت.
۲- هنگامی که حماس در ماه ژوئن سال ۲۰۰٨ تصمیم به امضای آتشبس با اسرائیل گرفت، دولت ایران نمایندهای را عجولانه و با هواپیمای اختصاصی به سوریه فرستاد تا حماس را از امضای قرارداد آتشبس با اسرائیل بازدارد. اما نماینده حماس به اطلاع نماینده ایران میرساند که «ما در عین حال که با شما رابطه داریم و مایلیم این رابطه ادامه یابد ولی پافشاری در حفظ استقلال خودمان مهمترین امر برای ما میباشد.» موارد متعدد دیگری نیز وجود دارد که نیازی به گفتن آن در اینجا نیست.
اما شگفتانگیز اینکه کسانی که این همه از رابطه ایران و حماس و کمک به حماس دچار وحشت و اضطرابند، از کمکهای بسیار گسترده نظامی و مالی آمریکا و اروپا به اسرائیل سخنی به میان نمیآورند. همه اینها میدانند که آمریکا مدرنترین و پیچیدهترین اسلحههای پیشرفته خود را در اختیار اسرائیل قرار میدهد، از نظر اینان مرگ خوب است اما برای جنبش مقاومت مردم فلسطین.
دروغ بزرگ دوم: اکنون رهبران کشورهای معتدل عرب این نظریه را رواج میدهند که ائتلاف لیونی وزیر خارجه اسرائیل و ایهود باراک در انتخابات و پیروزی اینان به نفع صلح در منطقه است و در کشورهای عربی به نفع این ائتلاف تبلیغ میشود. این به اصطلاح معتدلان فراموش میکنند که اتفاقاً تاکنون و در تاریخ جنگهای اسرائیل علیه اعراب همیشه همین ائتلاف و دو حزب کار و کادیما بوده اند که به جنگ علیه اعراب دست زده اند. تنها یک بار و آنهم در جریان اشغال بیروت در ۱۹۸٢ حزب لیکود به رهبری آریل شارون به آن جنگ دست زد. (چه غمانگیز و دردآور است که این معتدلان امیدشان نه به ملت خود، بلکه به این یا آن حزب کشور دشمنان خود میباشد. مترجم)
من در مورد کنفرانس، کنگره و جلسات متعددی که در هفتهها و روزهای اخیر در پایتخت کشورهای قطر، کویت، مصر و عربستان برگزار شد صحبتی نکردم، زیرا مجموع این نشستها تنها به بهبود رابطه میان بعضی سران کشورهای عربی پرداخت، اما هیچ کمکی به اصل مسأله فلسطین و تفرقه میان آنان ننمود.
آنچه در اینجا ضروری است گفته شود اینکه اسرائیل نتوانست از طریق جنگ و کشتار رهبران حماس و یا مقاومت مردم فلسطین را به تسلیم وادارد، و به این شکل دولت اسرائیل نتوانست اهداف برآمده از انتخابات سال ۲۰۰۶ را متوقف کند. برعکس، همه رشتهها پنبه شد و مسأله مقاومت مردم فلسطین علیه اسرائیل اشغالگر به مربع اول بازگشت و این دستآورد بزرگی است.
اکنون اسرائیل میکوشد اوضاع سیاسی فلسطین را به روزهای قبل از ۲٧ دسامبر بازگرداند تا شاید بتواند با آتشبس دیگری که به نفع او باشد مقاومت حماس و مردم فلسطین را کنترل کند، به این معنی که اداره گذرگاهها و ارسال مواد مورد نیاز مردم غزه همچنان تحت اداره و کنترل خود قرار دهد، زیرا از این طریق میتواند بازسازی شهر غزه را به تعویق بیاندازد و همان سیاست سابق را ادامه داده تا حماس تسلیم شود و آنچه را که از طریق جنگ نتوانست به دست آورد این بار به شکل دیگری به دست آورد که البته به نظر من بعید میرسد.
این کلمات در حالی نوشته میشود که در قاهره مذاکرات ادامه دارد و مجموعه مسايل مورد بحث و بررسی است و اختلاف نظرات فراوانی وجود دارد، لذا بحث بیشتر و نظر دادن در مورد سناریوهای آینده بسیار مشکل به نظر میرسد و باید برای مدتی انتظار کشید.
-------------------------------------------------
* فهمی هویدی نویسنده و متفکر بسیار معروف مصری است. وی دارای تألیفات بسیاری در مورد مسايل خاورمیانه از جمله کتابی در مورد ایران تحت عنوان: «ایران از درون» که در سال ۱۹۸۸ به چاپ رسیده است، میباشد.
نويسنده: فهمی هویدی*
برگردان: احمد مزارعی
آنچه در اینجا ضروری است گفته شود اینکه اسرائیل نتوانست از طریق جنگ و کشتار رهبران حماس و یا مقاومت مردم فلسطین را به تسلیم وادارد، و به این شکل دولت اسرائیل نتوانست اهداف برآمده از انتخابات سال ۲۰۰۶ را متوقف کند. برعکس، همه رشتهها پنبه شد و مسأله مقاومت مردم فلسطین علیه اسرائیل اشغالگر به مربع اول بازگشت و این دستآورد بزرگی است.
علیرغم آنکه در مورد جنگ غزه بسیار نوشته شده اما من باور دارم که هنوز ناگفتههای بسیاری وجود دارد که باید به آن پرداخت، زیرا ابعاد تازهای از جنگ تبهکارانه علیه مقاومت ملت فلسطینی را روشن میسازد.
نمیتوانم ادعا کنم که بر همه ماجراهای جنگ غزه احاطه پیدا کرده ام، اما در روزهای اخیر به اطلاعاتی دست یافتم که مرا قانع نمود تا دریابم که مجموع اطلاعاتی که در مورد این جنگ داده شده بخشی کاملاً فاقد حقیقت، بخشی فاقد دقت لازم و قسمتی دیگر کاملاً دروغ و گمراه کننده بوده است.
پیش از پرداختن به اصل موضوع توضیح نکاتی چند برای فهم بهتر مسأله ضروری به نظر میرسد. همگان شاهد بودند که در روزهای اول جنگ خبری تحت اين عنوان که جنگ غزه به خاطر نقض آتشبس توسط «حماس» اتفاق افتاده، به طور گسترده در سراسر مطبوعات جهانی انتشار یافت. باید بگویم که این دروغ بزرگی بود که به وسیله اسرائیل انتشار داده شد و متأسفانه به سرعت انتشار یافت و حتا بعضی مطبوعات جهان عرب نیز به انتشار آن دامن زدند. برای اینکه این دروغ اسرائیل را اثبات کنم در اینجا به نوشته دو نویسنده آمریکایی اشاره میشود: یکی آقای هنری زیگمان و دیگری آقای هان میرزهایمر که با نوشتن دو مقاله جداگانه این دروغ بزرگ اسرائیل را افشا کردند. این مقالات به ترتیب تحت عناوین «دروغهای اسرائیل» و «اهداف منطقهای» اسرائیل در تاریخهای ۲۶ و ۲۹ ژانویه در نشریات «آمریکان کونسرواتیو» و «لندن ریویو اف باکس» منتشر شد. نویسندگان مذکور در نوشتههای خود به وضوح این اتهام اسرائیل را افشا میکنند.
این درست است که پروژه «جنگ اسرائیل» در فلسطین عمری يکصدساله دارد، اما انتخابات مجلس قانونگذاری ملی فلسطین در سال ۲۰۰۶ نقطه شروع این تحول تازه بود. در این انتخابات مردم فلسطین تصمیم گرفتند به مقاومت رأی دهند، آنان تصمیم گرفتند که سرنوشت مجلس قانونگذاری را به دست سازمان حماس بسپارند. این تصمیم مردم فلسطین همه برنامههای تسلیمطلبانه قبلی را درهم ریخت و کسانی که برنامه سازش با اسرائیل را به پیش میبردند، دچار صدمه روحی نمود. شرایط تازه، اسرائیل را در برابر این واقعیت قرار داد که پروژه سیاسی وی که همانا تسلط بر کل سرزمین فلسطین است با شکست روبهرو شده است. از سوی دیگر گروه انحصاری حاکمان در شهر رامالله نیز که سلطه احتکاری خود را سالهاست بر مردم فلسطین تحمیل کرده اند، خود را در خطر میدیدند. در چنین موقعیتی توافقی میان طرفین پیش آمد تا به هر شکل که شده نتایج حاصله از انتخابات را متوقف کنند و حماس را از سر راه خود بردارند. در این مرحله اسرائیل دست به کار شد و اکثریت اعضای پارلمان فلسطین را که متعلق به حماس بوده، به اضافه تعدادی از وزرا و ريیس مجلس ملی فلسطین بازداشت کرده و به زندان افکند. در صورتی که اینان بر طبق قانون حق مصونیت سیاسی داشتند. در شرایط تازه ابومأزن حکومت حماس را ساقط و نخستوزیر تازهای را بر سر کار آورد. از این دوره فشار و تحریم بر حماس آغاز گردید. سپس مسأله تشکیل دولت وحدت ملی پیش آمد که آن هم مورد تحریم ابومأزن قرار گرفت. از سوی دیگر مأموران امنیتی و پلیس ابومأزن نیز کمک به ایجاد هرجومرج در شهرهای فلسطین نموده تا نگذارند دولت حماس بتواند برنامههای خود را عملی سازد. اوج این هرجومرج در شهر غزه بود که حماس موفق شد آن را سرکوب و تعدادی را دستگیر کند.
نویسنده آمریکایی «دیوید روز» نقش آمریکا را در برنامه کودتا علیه حماس و به شکست کشانیدن برنامه آنان طی مقالهای در مجله «فانیتی فیر» شماره آوریل ۲۰۰۸ به طور مستند انتشار داده است. وی در بخشی از مقاله خود چنین میگوید: «هنگامی که کودتا علیه حماس با شکست روبهرو شد، اسرائیل به سیاست محاصره کردن کامل غزه روی آورد، به این امید که محاصره بتواند موجب گرسنگی مردم شده و آنها علیه حماس قیام کنند. وقتی این هدف آنها به نتیجه نرسید و با شکست کامل روبهرو شد، اسرائیلیها برای تحقق هدف به جنگ روی آوردند. اسرائیل نمیتوانست بیش از این در برابر وضعیت موجود ساکت بماند. در نتیجه عملیات نظامی علیه غزه در تاریخ ۲٧ دسامبر آغاز شد که در حقیقت هدف برهم زدن نتایج انتخابات سال ۲۰۰۶ بود.
بر همگان روشن است که آتشبس موجود فیمابین حماس و اسرائیل که با میانجیگری مصر برقرار شده بود در تاریخ ۱٧ دسامبر سال گذشته پایان مییافت. در این دوره حماس هرگونه عملیات نظامی را علیه نیروهای اشغالگر اسرائیل متوقف نمود و کاملاً به قرارداد آتشبس وفادار ماند. اما این در حالی بود که اسرائیل تنها به بازگرداندن معابر، تنها آن هم برای عبور مواد غذایی و انسانی بسنده کرد، اما عملیات نظامی خود را علیه غزه و شهروندان آن متوقف ننمود. اسرائیل طی این مدت بارها به درون شهر غزه حمله برده و به دستگیری و قتل افراد میپرداخت و آخرین مورد آن در روز چهارم نوامبر بود که اسرائیل با ورود به غزه دست به قتل ۶ نفر از افراد حماس زد، و این گفته من نیست، بلکه طی گزارشی از طرف یکی از فرماندهان ارتش اسرائیل به نام سرهنگ «شاموئیل زاکاس» است که در تاریخ ۲۲ دسامبر گذشته به صورت گزارش در روزنامه «هاآرتس» به چاپ رسیده است. این سرهنگ اسرائیلی در بخشی از گزارش خود چنین مینویسد: «دولت اسرائیل از مسأله آتشبس و محاصره غزه سوءاستفاده نمود و بارها آن را نقض کرد. اگر اسرائیل بر شدت محاصره خود بر مردم غزه نمیافزود و به کشتار فلسطینیها دست نمیزد، این آتشبس میتوانست ادامه پیدا کند.»
هنگامی که در تاریخ ۱٧ دسامبر تاریخ آتشبس به سر آمد برعکس آنچه گفته میشود هیچکس با حماس تماس نگرفت تا تاریخ آن را تجدید نمایند و این نیز دروغ بزرگی است که میگویند در این مورد با حماس تماس گرفته شده است. این حقیقت ندارد. اکنون راهی برای حماس وجود نداشت مگر اینکه آتشبس را پایان یافته تلقی کند و این در حالی بود که غزه همچنان در محاصره شدید قرار داشت و اعضاء حماس هر از چند روزی به قتل میرسیدند. در این هنگام مسؤولان حماس در سوریه جلسهای برگزار کرده و به این نتیجه رسیدند که باید برای متوقف کردن محاصره و کشتار افراد خود به اقداماتی دست بزنند.
یادآوری بسیار مهم: یک هفته قبل از پایان آتشبس نماینده دولت مصر با یکی از رهبران حماس به نام دکتر «زهار» تماس برقرار نموده تا در مورد ادامه آتشبس مذاکره کنند. دکتر زهار اظهار میدارد با وجود محاصره غزه و کشتار دايمی افراد حماس توسط اسرائیل در مورد چه نوع آتشبسی باید صحبت نمود و سرانجام در تاریخ ۲۵ دسامبر ۲۰۰۸ دولت مصر طی تماس مجددی با مسؤولان حماس به آنان اطمینان میدهد که دولت اسرائیل قصد حمله نظامی به غزه را ندارد. اما حمله نظامی اسرائیل دو روز بعد، یعنی در تاریخ ۲٧ دسامبر ۲۰۰۸ آغاز گردید. در حقیقت بحث آتشبس از طرف مصر و اسرائیل تنها بهانههایی برای آمادهسازی شروع تهاجم گسترده علیه غزه بود.
ارزیابی اسرائیل از تهاجم خود به غزه اینچنین بود: جنگ سه روز به طول خواهد انجامید و بمباران گسترده و متراکم مقاومت حماس را در غزه درهم خواهد شکست و آنان مجبور به تسلیم خواهند شد. دولت اسرائیل در هنگام شروع جنگ سه امر را مورد ملاحظه قرار داد.
۱- جلسه اضطراری کشورهای عربی قرار بود ۵ روز پس از تاریخ شروع جنگ برگزار شود و از نظر دولت اسرائیل این فرصت برای تسلیم شدن حماس کافی بود.
۲- تعدادی از افراد ابومأزن که از غزه خارج شده و به مصر آمده بودند اینچنین ارزیابی کرده بودند که به نظر آنان رهبران حماس به زودی به خارج غزه فرار کرده و در حقیقت مصریها و اسرائیلیها آماده پذیرایی رهبران حماس در شهر رفح بخش مصر بودند.
۳- اینکه هیچ تماسی از طرف رهبران حماس با خارج از غزه انجام نگرفت و اسرائیلیها و مصریها آن را دلیلی بر شکست و تسلیم شدن آنان میدانستند. تنها در روزهای اخیر یک بار تماسی از طرف عمروموسی با یکی از رهبران حماس آن هم در سوریه برقرار گردید.
روز ششم جنگ یعنی یکم ژانویه، مصریها دست از پا درازتر با دفتر حماس تماس برقرار کرده و از آنان خواستند تا برای مذاکره در مورده آتشبس به قاهره مسافرت کنند. پس از این تماس، سازمان حماس نماینده خود را با دو روز تأخیر به قاهره فرستاد تا اینگونه تداعی نشود که آنان شیفته آتشبس با اسرائیل هستند. حماسیها به مرور زمان اهداف حقیقی اسرائیلیها را به خوبی دریافته بودند. در همین روزها بود که فرانسویها و دانمارکیها با دفتر سیاسی حماس تماس گرفته و هدف آنان بر این بود که حماس را وادار به تسلیم در برابر خواستههای اسرائیل کنند. ولی تماسهای اخیر حاوی دو معنی بود: یکم، اینکه مقاومت حماس و مردم در غزه همه را شوکه کرده است و دوم، اینکه اسرائیل تنها در صورت تسلیم کامل حماس جنگ را متوقف خواهد کرد.
هنگامی که نمایندگان حماس برای مذاکره به قاهره مسافرت نمودند، اسرائیلیها بر شدت بمبارانهای خود چند برابر افزودند و در حقیقت با این کار به نمایندگان حماس پیام میدادند که باید تسلیم شوید و اکنون معلوماتی در دست است که اولمرت دوبار آتشبس را به تأخیر میاندازد تا شاید حماسیها در مذاکرات خود تسلیم شدن بدون قید و شرط را بپذیرند.
در جریان جنگ دو افسانه رواج داده شد:
یکی اینکه این جنگ به خاطر جلوگیری از نفوذ ایران در منطقه است و این شایعهای بود که توسط اسرائیل به شکل وسیعی انتشار داده شد تا به سه هدف دست یابد:
۱- تخریب چهره مقاومت مردم فلسطین علیه اشغالگر و در رأس آن حماس، که گویا آنان وابسته به ایران هستند.
۲- تحت تأثیر قرار دادن کشورهای عربی، مبنی بر اینکه دشمن اصلی در منطقه ایران است و نه اسرائیل و وزیر خارجه اسرائیل در مصاحبهای این موضوع را به وضوح توضیح داد.
۳- تصفیه حساب اسرائیل با ایران، زیرا اسرائیل ایران را بزرگترین مانع برای اهداف خود میداند، به ویژه در مورد برنامه هستهای ایران که اسرائیل میکوشد این برنامه را متوقف سازد.
تعجبآور اینکه اسرائیل در هنگامی به این شایعه دامن میزند که دولت آمریکا از پس از کنفرانس آناپولیس کل برنامه و پرونده فلسطین را زیر نظر خود گرفته است و حتا در جریان کنفرانس مذکور آمریکا رسماً این موضوع را اعلام داشت. البته بدین منظور بود که در آن کنفرانس تصمیم گرفته شد تا در پایان سال مشکل خاورمیانه توسط آمریکا حل شود.
دامن زدن به چنین مقولات و شایعاتی به این دلیل انجام میگیرد تا رابطه میان مزدور و همپیمان را خدشهدار و رابطه میان ایران و حماس را لوث کند. کسانی که به این اباطیل دامن میزنند یا نمیدانند و یا عامدانه خود را به نادانی میزنند. اینان فراموش میکنند که جنبش اسلامی فلسطین که حماس نیز برآمده از آن است سابقهای ٨۰ ساله داشته و قبل از پیدایش جمهوری اسلامی ایران وجود داشته است. اما برای روشن شدن مطلب به دو موضوع اشاره میرود.
۱- همگان میدانند که در جریان تشکیل کنفرانس میناپولیس که برای مسأله فلسطین برگزار شد، دولت ایران کنفرانس مشابهی در تهران برگزار کرد و از همه گروههای مقاومت فلسطین و بعضی کشورهای عربی دعوت به عمل آورد تا با شرکت در آن جبههای در برابر کنفرانس مذکور ایجاد کرده باشند. کنفرانس تهران با شرکت بسیاری از نیروهای مقاومت و چند کشور عربی در تهران برپا شد. اما حماس از شرکت در آن کنفرانس سرباز زد و این امر موجب تیره شدن رابطه میان ایران و حماس گردید که مدتهای مدیدی این تیرگی روابط ادامه داشت.
۲- هنگامی که حماس در ماه ژوئن سال ۲۰۰٨ تصمیم به امضای آتشبس با اسرائیل گرفت، دولت ایران نمایندهای را عجولانه و با هواپیمای اختصاصی به سوریه فرستاد تا حماس را از امضای قرارداد آتشبس با اسرائیل بازدارد. اما نماینده حماس به اطلاع نماینده ایران میرساند که «ما در عین حال که با شما رابطه داریم و مایلیم این رابطه ادامه یابد ولی پافشاری در حفظ استقلال خودمان مهمترین امر برای ما میباشد.» موارد متعدد دیگری نیز وجود دارد که نیازی به گفتن آن در اینجا نیست.
اما شگفتانگیز اینکه کسانی که این همه از رابطه ایران و حماس و کمک به حماس دچار وحشت و اضطرابند، از کمکهای بسیار گسترده نظامی و مالی آمریکا و اروپا به اسرائیل سخنی به میان نمیآورند. همه اینها میدانند که آمریکا مدرنترین و پیچیدهترین اسلحههای پیشرفته خود را در اختیار اسرائیل قرار میدهد، از نظر اینان مرگ خوب است اما برای جنبش مقاومت مردم فلسطین.
دروغ بزرگ دوم: اکنون رهبران کشورهای معتدل عرب این نظریه را رواج میدهند که ائتلاف لیونی وزیر خارجه اسرائیل و ایهود باراک در انتخابات و پیروزی اینان به نفع صلح در منطقه است و در کشورهای عربی به نفع این ائتلاف تبلیغ میشود. این به اصطلاح معتدلان فراموش میکنند که اتفاقاً تاکنون و در تاریخ جنگهای اسرائیل علیه اعراب همیشه همین ائتلاف و دو حزب کار و کادیما بوده اند که به جنگ علیه اعراب دست زده اند. تنها یک بار و آنهم در جریان اشغال بیروت در ۱۹۸٢ حزب لیکود به رهبری آریل شارون به آن جنگ دست زد. (چه غمانگیز و دردآور است که این معتدلان امیدشان نه به ملت خود، بلکه به این یا آن حزب کشور دشمنان خود میباشد. مترجم)
من در مورد کنفرانس، کنگره و جلسات متعددی که در هفتهها و روزهای اخیر در پایتخت کشورهای قطر، کویت، مصر و عربستان برگزار شد صحبتی نکردم، زیرا مجموع این نشستها تنها به بهبود رابطه میان بعضی سران کشورهای عربی پرداخت، اما هیچ کمکی به اصل مسأله فلسطین و تفرقه میان آنان ننمود.
آنچه در اینجا ضروری است گفته شود اینکه اسرائیل نتوانست از طریق جنگ و کشتار رهبران حماس و یا مقاومت مردم فلسطین را به تسلیم وادارد، و به این شکل دولت اسرائیل نتوانست اهداف برآمده از انتخابات سال ۲۰۰۶ را متوقف کند. برعکس، همه رشتهها پنبه شد و مسأله مقاومت مردم فلسطین علیه اسرائیل اشغالگر به مربع اول بازگشت و این دستآورد بزرگی است.
اکنون اسرائیل میکوشد اوضاع سیاسی فلسطین را به روزهای قبل از ۲٧ دسامبر بازگرداند تا شاید بتواند با آتشبس دیگری که به نفع او باشد مقاومت حماس و مردم فلسطین را کنترل کند، به این معنی که اداره گذرگاهها و ارسال مواد مورد نیاز مردم غزه همچنان تحت اداره و کنترل خود قرار دهد، زیرا از این طریق میتواند بازسازی شهر غزه را به تعویق بیاندازد و همان سیاست سابق را ادامه داده تا حماس تسلیم شود و آنچه را که از طریق جنگ نتوانست به دست آورد این بار به شکل دیگری به دست آورد که البته به نظر من بعید میرسد.
این کلمات در حالی نوشته میشود که در قاهره مذاکرات ادامه دارد و مجموعه مسايل مورد بحث و بررسی است و اختلاف نظرات فراوانی وجود دارد، لذا بحث بیشتر و نظر دادن در مورد سناریوهای آینده بسیار مشکل به نظر میرسد و باید برای مدتی انتظار کشید.
-------------------------------------------------
* فهمی هویدی نویسنده و متفکر بسیار معروف مصری است. وی دارای تألیفات بسیاری در مورد مسايل خاورمیانه از جمله کتابی در مورد ایران تحت عنوان: «ایران از درون» که در سال ۱۹۸۸ به چاپ رسیده است، میباشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر