۱۳۸۸ فروردین ۲۳, یکشنبه

مصاحبه ای با يکی از مسئولين «سازمان ملی دموکراتيک آوارگان افغانی» پيرامون اوضاع جاری کشور ومنطقه ن “رزم»
س:
در هفته های اخير خصوصاً با رويکار آمدن اوباما رئيس جمهور جديد امريکا در استراتيژی جديد امريکا در افغانستان زياد تر بحث می شود، درين باره نظر خود را ابراز داريد؟
ج:
اشغال افغانستان و بر انداختن رژيم طالب ها در سال 2001 و آوردن رژيم کرزی مشکلاتی را در برابر قوای اشغالگر برهبری امريکا بوجود آورد. اين همه بدبختی ها ومصيبت های که مردم افغانستان با آن دست بگريبان اند ريشه در اشغال دارد. قوای متجاوز برهبری امريکا، روی پلان و خط مشی از قبل طرح شده به افغانستان هجوم آوردند و همهء فعاليت ها در ساحات سياسی، نظامی، اجتماعی، فرهنگی وغيره در خدمت منافع امپرياليستی شان دور ميزند. از آنجائيکه امپرياليزم يک سيستم جهانی تبهکار، جانی و ضد بشر است، سياست ها وکارکرد های آن در افغانستان در خدمت اين سيستم و جهت گيری شان درين راستا، بنياد يافته است.مشاهده می کنيد که افغانستان از سی سال به اينطرف روی آرامش، صلح، ثبات و امنيت را نديده است و بيش از 95% مردم با فقر و انواع نابرابری ها و ستم های چند لايه ای روبرو اند و از محروميت به سوی نابودی کشانده می شوند که می توان دليلش را صرف در وجود اشغالگران برهبری امريکا، سراغ کرد زيرا اين امريکا است که دولت کرزی را که نمايندهء چند فيصد از طبقات ستمگر با مؤلفه ی جنايتکارانهء گردانندگان و حاميان اين دولت است را بوجود آورده و از آن حمايت می کند.آنها از هفت سال به اينطرف با شعار های زيبا و عامه پسند نتوانسته اند ثبات سياسی را بوجود آورند. قوای اشغالگر از ابتدای اشغال خواستند در ساحهء نظامی خود شان همه کاره باشند و به اين خيال باطل بودند که مردم افغانستان آنها را پذيرفته اند و دست به مقاومت ومبارزه نخواهند زد و مدام اعلام می نمودند که افغانستان برای قوای نظامی هفتاد هزار نفره ی افغانی ضرورت دارد که آنهم به آهستگی و با آهنگ خيلی کند در مدت ده سال به تربيهء آن بپردازند. امريکا با استفاده از فقر و تنگدستی افغانها می خواهد آنها را به خدمت گرفته و تربيهء نظامی نمايد و در عمليات های نظامی، افغان را بوسيلهء افغان ها، سرکوب و نابود نمايد.مردم افغانستان هيچ گاهی نيرو های بيگانه را که هوس فرمانروائی را در سر دارند و خواسته اند استقلال و حاکميت ملی شان را پايمال کنند، قبول نکرده و به شدت در برابر آن ايستادگی نموده اند. موجوديت قوای اشغالگر برهبری امريکا، حاکميت دولت مزدور و سياست های ضد مردمی و خلاف منافع اکثريت جامعه، خود سری ها وبمبارانهای دهات و کشتزار های مردم و نتايج زيانبار آن جمعاً دست بدست هم داده و سبب شده تا اشغالگران به شدت مجازات شوند. مجازاتها از يکطرف تلفات نيروی انسانی اشغالگران را در قبال خود دارد و هم ورشکستگی اقتصاد و هم باعث رشد مبارزه ومقاومت مردم کشور های امپرياليستی که مخالف تجاوز و اشغال می باشند، می گردد.تبليغات امپرياليستی مبنی بر جنگ ضد تروريزم، دفاع از آزادی، دموکراسی و حقوق پايمال شدهء زنان و بشر ديگر رنگ خود را نزد مردم جهان باخته و جهانيان در طول هفت سال فعاليت های جنايتکارانه ای اشغالگران فهميده اند که اصل مسئله در کجا نهفته است و چطور اشغالگران برهبری امريکا تحت نام اين شعار ها می خواهند در افغانستان جايگزين شوند وبه اهداف امپرياليستی خود برسند.سياستمداران جديد امريکا برهبری اوباما برای فريب اذهان عامه چه در امريکا، افغانستان و يا در سطح جهان در پهلوی عمليات تبهکارانهء نظامی جنگ جديد تبليغاتی را آغاز نموده و نامش را استراتيژی جديد امريکا گذاشته اند.درين جا بايد ياد آور شد که اصلاً مسئله بر سر استراتيژی نيست. استراتيژی امريکا در افغانستان در همان روز های اول اشغال اعلان گرديد، يعنی ماندن قوای اشغالگر در افغانستان برای پنجاه تا شصت سال آينده که در پيمان همکاری استراتيژيک امريکا- افغانستان صراحت دارد. برای جا انداختن اين استراتيژی می خواهند تاکتيک های جديد را بکار اندازند تا از شکست حتمی خود در افغانستان، نجات يابند.پ
س:
سال های سال کرزی برای طالب ها وحزب اسلامی حکمتيار، پيشنهاد مذاکره و قطع جنگ را داده است و اوباما هم درين اواخر، مذاکره با طالبان را پذيرفته است، تا چه حد اين امکان و جود دارد که اشغالگران برهبری امريکا با اين نيرو های جنگی به توافق برسند و چه نتايجی بر آن استوار خواهد بود و انگيزهء اين کار چه بوده می تواند؟
ج:
اگر منظور تان نتايج حاصله به نفع مردم باشد بايد اين نيرو های جنگی را شناخته و رابطهء شان را با مردم کشور درک کنيم. اگر مواضع حزب اسلامی حکمتيار وطالبان را ازيکطرف که شرط مذاکره را بيرون رفتن قوای اشغالگر می دانند وطرف اشغالگران را که پذيرفتن قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان و به زمين گذاشتن اسلحه مخالفان می باشد، در نظر بگيريم بايد حکم کنيم که هر دو جانب، شرط طرف مقابل را نمی پذيرند و مذاکره برای صلح و قطع جنگ ممکن نيست. اگر طالب ها وحزب اسلامی حکمتيار شرط اشغالگران را قبول کنند و در پروسهء صلح داخل مذاکره شوند به اين معنی است که موجوديت اشغال و قوای بيگانه را می پذيرند. حزب اسلامی حکمتيار قبلاً هم اعلان نموده بود که اگر امريکا برای بيرون رفتن قوای خود تاريخ معين و تقسيم اوقات تعيين کند، حاضر به مذاکره است.از آنجائي که طالب ها و حزب اسلامی حکمتياربه دفاع از منافع و خواسته های روا وبر حق اکثريت مردم افغانستان مبنی بر دولت غير دينی، برسميت شناختن حقوق زنان، بر آورده ساختن خواست های جدی دهقانان، کارگران و بقيه اقشار زير فشارکه به اثر سياست اقتصادی کمپرادوری وابسته به امپرياليزم و اشغالگران، تحت ستم و استثمار شديد قرار دارند، نمی پردازند و هميشه و بطور دوامدار بر جنگ بدون برنامه و جدا از سازندگی به نفع مردم تکيه نموده اند، در همان جهتی روان اند که اشغالگران و دولت مزدور کرزی قدم گذاشته اند و همين وجه مشترک ضد مردمی بودن شان اگر امروز بصورت غير مرئی وغير ملموس، ظاهراً مخالف يکديگر اند مگر فردا بصورت آشکار زير چتر حمايت اشغالگران با پذيرفتن اين شرط وآن شرط آنهم بر ضد منافع مردم، قرار می گيرند. طالب ها وحزب اسلامی حکمتيار دست پخت و دستمايهء امپرياليستها، کشور های منطقه واستخبارات شان بوده و می باشند و در بازيهای سياسی برد و باخت منافع کشور های رقيب در منطقه بکار گرفته می شوند. اگر دليلی برای انگيزهء اين کار را می خواهيد بفهميد بايد در قدم اول به وابستگی شان به قدرتهای منطقه و جهان توجه نمود. از اينجاست که گفته می توانيم که صلح، امنيت و ثبات در گرو مذاکرات اشغالگران با نيرو های جنگی متذکره نمی تواند باشد. امريکا از يکطرف می خواهد وانمود کند که جنگ نمی تواند مسئلهء افغانستان را حل کند، ولی در عين حال ابتداء فرستادن 17 هزار نيروی تازه نفس را ومتعاقب آن فرستادن 15 هزار نفر ديگر را وعده نموده که اين خود پيش از پيش بر مسئوليت نيرو های جنگی براشغالگران می افزايد و خود را در موقعيت ضعيف احساس می نمايند. بطور خلص گفته می توانيم که طالب ها و حزب اسلامی از طرف پاکستان، عربستان سعودی وايران در برابر فشار هائي که از طرف امريکا وارد میشود و کمک هائي که توسط امريکا به آنها داده می شود، به طرف ميز مذاکره کشانده می شوند، ولی هر دو طرف تضمين صلح، امنيت، ثبات و ايجاد شرايطی که مردم افغانستان خود را آزاد و خوشبخت احساس کنند را کرده نمی توانند، زيرا اينکار را نه اشغالگران و نه نيرو های جنگی به مقتضای ماهيت ضد بشری و ضد انسانی که دارند، انجام داده نمی توانند.
س:
قوای اشغالگر برهبری امريکا طی عمليات های جنگی چرا مردم بيگناه و غير نظامی را در حاليکه به شدت در مقابل آن حساسيت نشان می دهند، بقتل می رسانند؟
ج:
اين بمبارد ها و قتل عام ها از ابتدای اشغال افغانستان ادامه دارد. محافل عروسی، سوگواری، گردهم آئی های عادی مردم خصوصاً در وقت تابستان و درهوای آزاد، بار ها به طور وحشتناک و فاجعه باری بمباران شده، تلاشی خانه ها، بی حرمتی به افراد خانواده ها وزندانی ساختن افراد بشمول زنان، کار هميشکی نيرو های اشغالگر است. برای اين جنايات بهانه های گوناگون ارائه می گردد. مثلاً می گويند که برای ما راپور نادرست داده شده يا می گويند نيرو ها و افراد جنگی مردم عادی و خانه های شان را به حيث سپربکار می گيرند و بالاخره هر دو پا را در يک موزه کرده با بی حيائی تمام منکر می شوند که کشتار را براه نينداخته ايم و وقتی مردم عادی را گروه گروه، بقتل می رسانند می گويند طالب و قوای مخالف بودند و بعداً که رسوا وافشاء گردد که مردم عادی بودند، با ابراز تأسف و دادن دو هزار دالر برای هر کشته، بالای اين جنايت ضد بشری و جنگی خاک می اندازند.کرزی مزدور هم برای آرام کردن و فرو نشاندن شدت قهر وعصيان مردم در حاليکه هيچ صلاحيت و اختيار ندارد به طرف قوای نظامی دهن کجی نموده و می گويد که بايد آنها عمليات نظامی خود را با نيرو های افغانی هماهنگ نمايند. که اينها همه گپ های بی ارزش و مفت است و بادار هيچ وقت به آن ارزش نمی دهد با آنکه آنها بار ها به اين خواست مردم و کرزی سر شورداده اند ولی در عمل به اين کار تن نمی دهند. دليلش خيلی ساده است. يک ضرب المثل است که می گويد:« به مرگ بگير که به تب راضی شود». اشغالگران مردم افغانستان را به گروگان گرفته اند و می خواهند زرادخانهء مدرن و قوای نظامی بيش از60 هزار نفرهء خود را که به زودی آن را به 90 هزار نفر می رسانند در افغانستان بطور دائم ماندگار سازند و از مردم افغانستان می خواهند که اگر دست به مقاومت و مبارزه بزنيد سرنوشت تان بدتر از اين می شود و بايد موجوديت ما را که تب دائمی است بپذيريد. بايد پذيرفته شود که قوای مهاجم کشتار مردم بيگناه را به اساس انتقام گيری، انجام می دهند.
س:
مضحکهء انتخابات برای رياست جمهوری به کدام طرف روان است؟
ج:
هر مرتبه ای که انتخابات براه انداخته شد، صد ها مليون دالرخرچ و مصرف کرده اند. اين دفعه برای انتخابات رياست جمهوری و شورا های ولايات مبلغ215 مليون دالرمصرف را بکار دارند. کشوری که تحت اشغال است و يک دولت مزدور و بی اختيار در آن حکومت به نام دارد و امر و نهی را امريکا جاری می سازد، انتخابات يک عمليهء نمايشی و اضافی است و امکان ندارد کسی انتخاب شود که خواست و ارادهء امريکا در آن دخيل نباشد. دموکراسی برای دولت و طبقات ستمگر و جنايتکاران طرفدار اشغال آنقدر وسعت يافته که بد نام ترين جنايت کاران و قاتلين مردم هم موقع يافته که خود را به حيث نامزد، معرفی نمايند. اين انتخابات باز هم بيشتر ماهيت ضد مردمی وضد بشری دولت و حاميان امپرياليست اشغالگر برهبری امريکا را به نمايش می گذارد . جنايتکاران خلقی، پرچمی و جهادی در عوض به محاکمه کشيدن، به حمايت اشغالگران وارد رقابت های انتخاباتی می شوند و با اطمينان خاطر وآسودگی در کابل بسر می برند. اينست نمونهء دموکراسی امريکائی وجريان انتخابات زير چتر حمايت اشغالگران . اين انتخابات که از اساس و ريشه با خواست ها و منافع مردم همخوانی ندارد و برای مردم زحمتکش که قربانی جفا و وحشت جنايتکاران در سه دههء اخير اند، ذرهء ارزش ندارد و برای شان بيگانه است.مردم افغانستان وقتی از انتخابات آزاد و دمکراسی واقعی بهره خواهند برد و مستفيد خواهند شد که عوض رفتن به پای صندوق های رأی، به مقاومت و مبارزه بر ضد اشغالگران و دولت مزدور دست بزنند و فضای مناسب انتخاب نمودن بدون موجوديت اشغالگران را فراهم نمايند و دولت ورئيس جمهور خود را به اساس تمثيل اراده و خواست خود بر گزينند.س: درين اواخر زلمی خليل زاد سابق سفير امريکا در ملل متحد، به افغانستان سفر نموده و به گفته ی خود اش که افغانستان در مرحلهء حساسی قرار دارد و بايد برای آوردن صلح و آبادانی کشور با کشور های مختلف ديد و بازديد صورت گيرد و متعاقباً در دوبی بتاريخ 24 – 25 مارچ کنفرانسی را زير عنوان « تضمين مؤفقيت» داير نمود، چه گفته می توانيد؟ج: کنفرانسی که به رياست شخصی مثل خليل زاد، که از چهرهء او جنايت می بارد و يکی از پاليسی سازان دوران رياست جمهوری بوش و يکی از طراحات حمله بالای عراق و افغانستان است، داير گردد، ماهيت و محتوی آن هرچه بوده می تواند به غير از صلح و آبادانی افغانستان.درين کنفرانس که قابل سئوال است که چرا در دوبی داير گرديده و نه در کابل، به شمول وزير خارجه سپنتا، جلالی و اشرف غنی احمدزی و آقای بيات، اشخاص و افراد ديگر وابسته به خط اشغال و اسارت افغانستان نيز، شرکت کرده بودند که همان موضوعات هميشگی مثل صلح، ترقی، مبارزه با مواد مخدر، اعمار و آبادانی افغانستان را، تکرار نمودند. ممکنست کنفرانس شان در بارهء کانديد شدن شخص خليل زاد و يا افراد سر سپرده تر به امريکا مثل جلالی يا اشرف غنی احمدزی بوده باشد، ولی به نظر امريکا ممکن است غير از کرزی کانديدای ديگری را وارد ميدان نکرده و به اين قناعت ورزد که کرزی اين شخص آزموده و امتحان داده را ، باز هم رئيس جمهور سازد.س: بتاريخ31 مارچ در هالند کنفرانس بين المللی برای افغانستان، روی دست است. اين کنفرانس روی چه موضوعاتی بحث خواهد کرد و چه دست آوردی خواهد داشت؟ج: اين کنفرانس باز هم روی باصطلاح استراتيژی جديد که بر مبنای طرح اين استراتيژی جديد، سهم کشور های ذيدخل در افغانستان سر از نو تعيين می شود و هم کشور های همسايه و منطقه خصوصاً ايران را می خواهند تطميع، راضی و خوش سازند و در ضمن می کوشند تا برای بدست آوردن ضمانت های از جمهوری اسلامی ايران در قسمت همکاری برای ثبات در افغانستان، مؤفق شوند. هر چند که ايران برای اشغال افغانستان و سرکوب مردم آن از روز اول کمک های دلشاد کننده به امريکا نموده و در جنايت جنگ و کشتار امريکا در افغانستان، شريک جرم قافله می باشد. باز هم امر ونهی دولت جديد اوباما در کنفرانس هالند، چربش خواهد داشت و ساير کشور ها را راضی خواهد کرد تا سهم بيشتری در ادای جنايت به خلق و کشور افغانستان را بعهده بگيرند و نيروی نظامی بيشتر را وعده دهند تا بتوانند به عمليات جنگی پردامنه در افغانستان و پاکستان پرداخته و جنگ را شدت بخشند. اين همه قرار ومدار ها زير نام صلح برای افغانستان انجام می پذيرد و کوشش می کنند برای اغفال ذهنيت عامه در جهان و سطح اروپا به جلب کمک های اقتصادی بيشتر، توجه کنند.تا حدی که فهميده شد، استراتيژی امريکا در افغانستان تغييری نکرده و همان پيمان امضاء شده بين کرزی مزدور و مقامات امريکائی که در اوائل اشغال افغانستان زير عنوان «پيمان استراتيژيک» که برای 50 – 60 سال قابل اعتبار است و از نظر مردم افغانستان پوشيده نگهداشته شده و حتی پارلمان افغانستان که معاش خور و دست نشاندهء امپرياليست ها می باشد، از محتويات آن بی خبر است. نيرو های اشغالگر تاکتيک های خود را هر روز، عوض می کنند و می خواهند تلفات خود را به حد اقل برسانند و افغانها رابيشتر از پيش ، بسوی جنگ بکشانند و موازی با آن به فرستادن بيشتر قوای نظامی، تکيه کنند.انتخابات رياست جمهوری و شورا های ولايتی هم يک بازی فرمايشی و فريبنده است که ماهيت آن شناخته شده است و دست اندازی امريکا را در بازی ها بيشتر با آمدن خليل زاد اين مهرهء کثيف اشغالگران، می توان اندازه کرد.بمبارانها و قتل عام مردم بشدت ادامه دارد و راجع به مذاکره با طالبان و آوردن صلح وثبات يک مانور سياسی است که امکان دارد چند بعد داشته باشد. ليکن جهت عمده همانا تکيه بر تشديد جنگ، حضور بيشتر قوای اشغالگر، وسعت جنگ بطرف پاکستان و تهديد و زير نظر داشتن ايران که اين همه در خدمت استراتيژی امريکا در افغانستان دور می زند تا بتوانند پلانهای امتداد پايپ لين ها را عملی سازند.
س:
از خلال صحبت های شما اينطور برداشت می شود که انتخابات، مذاکرات برای صلح و آرامش و پيشبرد جنگ، اين همه سر رشته داران خود را دارند، يعنی اشغالگران برهبری امريکا اند که در افغانستان و منطقه نه برای صلح و آرامش آمده اند، نه برای دموکراسی و خوشبختی مردم رسالتی دارند. در يک کلام از جبههء ضد مردم می آيند و با نيروهايی داخل مذاکره و معامله می شوند که با آنها وجوه مشترک دارند و منافع ملی مردم افغانستان را با اين حرکات، فعاليت ها و نمايشات سياسی، ببازی می گيرند و مردم را فريب می دهند. سئوال مهم و اساسی ای که مطرح می شود اينست که مردم زحمتکشان افغانستان چه بايد بکنند و در شرايط موجود چه رسالت دارند؟
ج:
بايد به جواب تبصره وسئوالی که نموده ايد اضافه کنم که اکثريت مردم افغانستان از موجوديت قوای اشغالگر، رنج می برند. البته رنج و مصيبی که متوجه مردم افغانستان می باشد به همه بدرجهء يکسان تحميل نمی گردد.اشغالگران برهبری امريکا در اوائل آوردن صلح و ثبات، قطع خانه جنگی ها و ايجاد کار و رونق زندگی عادی، اميدواری هايی را به مردم داده و خوشبينی هايی را دامن زده بودند، ليکن اتحاد با نيرو های ستمگر و حمايت از آنها و ايجاد دولت به نفع شان و تحميل فضای به شدت خفقان آور و سرکوب مردم خصوصاً در اطراف و مناطق دور از شهر ها و به درد مردم نرسيدن و بی توجهی بحال شان، اميد های واهی را بی نتيجه ساخت. اکنون اکثريت مردم افغانستان از موجوديت قوای بيگانه ناراض اند و قشر معينی از تعليم يافتگان و روشنفکران وابسته به امپرياليست ها و دولت مزدور که در سازمانها و احزاب جمع شده اند با تبليغات گمراه کننده، تودهء وسيع مردم را بدام انداخته و ازين اوضاع به نفع خود استفاده می کنند و راضی وشادمان اند.يک پوتانسيل خيلی قوی مخالفت برضد اشغالگران در بين اکثريت اهالی جامعه، در جوش وغليان است.نبود يا کمبود عنصر آگاه کار مبارزه و مقاومت آگاهانهء مردم را بی نتيجه می گذارد. بار ها و هر روزه مردم در مقابل بمبارانهای وحشيانه و قتل عام های قوای اشغالگر، دست به اعتراش می زنند ولی شعارهائی را که می دهند پاسخگوی خواست واقعی توده های معترض نيست ودر آخر هر مظاهره و اعتراض، والی منطقه يا اولسوالی به طرفداری مردم ظاهر می شود و از راه التماس، عجز و زاری و دادن وعده های سرخرمن آنها را به سکوت وا می دارد و فردا باز هم قتل عام ها تکرار گرديده و ادامه می يابد.نيرو های سياسی آگاه، انقلابی ومترقی وظيفه دارند که در پيشاپيش اين حرکت ها قرار گيرند، در سازماندهی و آوردن شعار های مطابق اوضاع روز بکوشند و بيشتر به روشنگری بپردازند و آگاهی سياسی را به مردم انتقال دهند، يعنی با انتقال يک سياست انقلابی که کار آمد باشد مردم را از بيراهه برحذر دارند تا بيشتر بالای اشغالگران، متحدان شان و دولت مزدور، اعتماد نکنند . اگر اين نارضايتی ها، اعتراضات و حرکات که دامنهء آن روز بروز بيشتر و وسيعتر می گردد در يک مجرای انقلابی که ماهيت آن آشتی ناپذيری با اشغالگران و دولت مزدور را افاده می کند، سير نمايد زمينه ساز و پيام آور ايجاد يک جبههء مبارزاتی وسيع و آغازگر يک حرکت مسلحانهء توده ای که اين مجرا ها همه با هم و در يک مسير سالم، بحرکت افتد، خواهد گرديد. جنگ انقلابی، جنگ خلق با برنامه است که در کنار جنگ برای سازندگی هم کار صورت می گيرد هستهء قدرت سياسی مردم را ايجاد و در ساحات اقتصادی، اجتماعی و توليدی برنامه هائي را پياده می کند که منافع مردم را در نظر گرفته و توده های وسيع خلق از آن بهره مند می شوند. اين جنگ با جنگ ارتجاعی بی هدف وبی برنامهء سران احزاب اسلامی وطالبان، از زمين تا آسمان متفاؤت است چه آنها همسو وهمجهت با خواست امپرياليست ها وطبقات ستمگر، به جنگ می پردازند، از نيروی مردم زحمتکش برای اين جنگ مايه گذاشته وخيانت به آرمان وخواستهای توده های محروم و ستمکش پيشهء شان بوده و است. از همين بابت است که سران احزاب اسلامی از برکت نيروی توده های زحمتکش، به قدرت رسيدند و دولت های ضد مردمی را برای آسايش و رفاه خود بوجود آوردند. اين وضعيت بايد تغيير يابد و رهبر و همه کارهء اين مقاومت و جنگ بايد حزبی باشد که تئوری انقلابی آنرا رهبری نمايد. اين کاری است دشوار ولی ممکن و يگانه راه و چاره ای که می توان بر اشغالگران فايق و کامياب شد و مردم صاحب اقتدار و صاحب کشور خود شوند، همين است.

هیچ نظری موجود نیست: