۱۳۸۷ شهریور ۱۷, یکشنبه

دکترناصر زرافشان: ریشه ها، علل و هدف های جنگ در خاورمیانه
14 / 6 / 1387
این روزها وقتی در ایران از جنگ گفتگو میشود، بر حسب مورد، دو چشم انداز متفاوت را در نظر دارند: گروهی بطور مشخص از جنگ آن تهدیدی مورد نظرشان است که برخی روزنامه نگاران و تحلیل گران سیاسی از قبیل سیمور هرش، در ادامهُ تحریم ها و زمینه سازی های دوسه سال اخیر امریکا، و به بهانهُ جلوگیری از دسترسی ایران به سلاحهای هسته ای، متوجه ایران میدانند و زمان احتمالی آنرا هم در ماههای آخر دورهُ ریاست جمهوری بوش بر آورد کرده اند. آمٌا گروهی دیگر، احتمال کلٌی جنگ و تجاوز نظامی را با توجه به شرایط بحرانی مسلط بر جهان و تشدید روحیهُ تهاجمی و تجاوزگرانه آن طی دو دههُ اخیر، و نیز با توجه به مجموع شرایط و اوضاع و احوال جاری خاورمیانه و ایران در نظر دارند که لزوما" محدود به زمان یاد شده نیست و زمینهُ توجیهی آن هم ممکن است محدود به بحث هائی نباشد که در حال حاضر در پروندهُ هسته ای مطرح است.ما تهدید مشخصی را که هرش و دیگران در ارتباط با پروندهُ هسته ای و در ماههای آخر ریاست جمهوری بوش از آن گفتگو میکنند، چندان جدی نمی بینیم، امٌا امکان بالقوهُ جنگ را بطور کلٌی، امری جدی و قابل تاُمل میدانیم و وقتی هم از خطر جنگ و لزوم آگاهی مردم از شرایط خطرناک فعلی، و آماده کردن و سازماندهی آنها برای مقابله با این خطر گفتگو میکنیم، از چنین دیدگاهی است. بدیهی است هر جنبش ضد جنگ، مواضع و روشهای خود را بر اساس تحلیلی که از ماهیت و علل جنگ و نیروها و منافع پنهان در پس آن جنگ و اهداف آن جنگ دارد، تدوین میکند.پیش از مطرح شدن پروندهُ هسته ای، پروندهُ حقوق بشر در ایران وسیلهُ ایراد فشار و مداخله بود، امٌا بتدریج آن بحث کم رنگ تر شد و پروندهُ هسته ای جای آن را گرفت. ما معتقدیم دفاع از دمکراسی و حقوق بشر، یا پروندهُ هسته ای، پوشش هائی است که امریکا و هم پیمانان آن برای مشروعیت بخشیدن به اقدامات تجاوزکارانهُ خود و فریب عوام، از آنها استفاده میکنند. ماهیٌت و علل واقعی مداخلات نظامی امریکا در خاورمیانه و احتمالا" ایران، چیزی غیر از اینها است. امریکا در برابر دهشتناک ترین قتل عام سیاسی در ایران در سال 67 (قتل عام زندانیان سیاسی) در ظاهر سکوت و بی اعتنائی کرد و در باطن شاید از این کشتار هولناک خشتود هم بود، زیرا این کشتار هم از جنس همان کشتار ها و شبیه همان قتل عام هائی بود که امریکائی ها خود و رژیم های دست نشاندهُ محلی آنها در مناطق مختلف جهان در نیمهُ دوم قرن بیستم بارها از نیروهای دمکراتیک و مردمی بعمل آورده بودند. چگونه امروز کسی باور میکند که مداخلهُ امریکا در امور سایر کشورها برای دفاع از دمکراسی و حقوق بشر در سراسر جهان است؟گمان میکنم روشن شدن این موضوع نیاز به توضیح بیشتری دارد:توماس فریدمن، که یک ستون نویس دست راستی در روزنامهُ نیویورک تایمز و از هواداران جهانی سازی است، زمانی نوشت:« دست نامرئی بازار، هرگز بدون یک مشت نامرئی، قادر به عمل کردن نیست. بازارها فقطزمانی عمل میکنند و به رونق و شکوفائی میرسند که حقوق مالکیت تضمین شده باشد و بتوان آنرا تقویت و تحکیم کرد و این امر هم به نوبهُ خود نیازمند یک چهارچوب سیاسی است که با قدرت نظامی پشتیبانی شود و به آن تکیه داشته باشد. به راستی شبکهُ مکُ دونالد نمی توانست بدون مک دانل داگلاس – که طرٌاح اف 15 های نیروی هوائی امریکا بود – شکوفا شود؛ و آن مشت نامرئی که دنیا را برای تکنولوژی های درٌه سیلیکون امن و امان نگاه میدارد تا آنها به رونق و شکوفائی برسند، نامش ارتش امریکا، نیروی هوائی، نیروی دریائی و تفنگداران دریائی امریکا است.»واقعیت این است که سرمایه های بزرگ، از دیر زمانی پیش از این، نا گزیر بوده اند در ادامهُ انباشت رقابتی و در تعقیب سودهای هنگفت حویش، به فراتر از مرزهای ملٌی اولیهُ خود دست اندازی کنند؛ و در این دست اندازی همواره حمایت سیاسی دولت های خود، فعالیت های جنایتکارانه و پنهان سرویس های امنیتی و جاسوسان خود، و هر گاه لازم شده است نیروهای نظامی ارتش هایشان را هم پشت سر خود داشته اند. و اکنون که این سرمایه ها جهانی شده اند، آن ساختار سیاسی و نیروی نظامی که در دست اندازیهای آنها به نقاط مختلف جهان پشت سر آنها قرار دارد نیز ساختاری فراملی و جهانی شده، یعنی «جی 8» و نهادهای اقتصادی و سیاسی بین المللی تحت کنترل آن است. از اینرو انگیزه ها و دلائل مورد بحث در حال حاضر تشدید هم شده و امروز اساسی ترین علٌت جنگهای جاری در جهان را تشکیل میدهد. امٌا همین واقعیت آشکار جهان کنونی را که یک روزنامه نگار دست راستی عامی امٌا واقع بین به این روشنی می بیند و توصیف میکند، برخی از هموطنان « چپ» خواب زده و توهم آلودهُ ما نمی بینند و درکُ نمی کنند و در موضع گیری های خود، زیر تاُثیر شعارهای نولیبرالی هستند که امپریالیسم برای توجیه جنگ افروزی های خود و سرپوش گذاردن بر انگیزه های واقعی جنگُ، آنها را تبلیغ میکند.در همین زمینه مایلم بعنوان نمونه ای دیگر اظهارات «ریچاردهاس» عضو شورای امنیت ملٌی و دستیار ویژهُ رئیس جمهور امریکا در دورهُ بوش پدر و مدیر برنامه ریزی سیاست های وزارت خارجهُ بوش پسر را، به نقل از «جان بلامی فوستر»، نقل کنم. او در مقاله ای که در تاریخ 11 نوامبر 2002 در آتلانتا تحت عنوان « امریکای امپراتوریائی» منتشر کرد، میگوید: « برای این که ایالات متحده به هدف خود در زمینهُ کسب برتری جهانی برسد، برای امریکائی ها این امر ضروری است که تغییر نقش خود را از کشور سنتی به یک قدرت امپراتوریائی، از نو تجسٌم و درک کنند.» او می نویسد:« جانبداری از یک سیاست خارجی امپراتوریائی مستلزم این است که خواهان یک سیاستخارجی باشیم که بکوشد جهان را بر طبق برخی اصول معینی سازماندهی کند که بر روابط بین کشورها و بر شرایط درونی آن کشورها اثر گذارد. نقش ایالات متحده باید شبیه نقش بریتانیای کبیر قرن نوزدهم باشد ............ اجبار و استفاده از زور باید معمولا" آخرین راه چاره باشد. آنچه جان گالاگر و رونالد رابینسون یکُ قرن و نیم پیش در باره بریتانیا نوشته اند که « سیاست بریتانیا از اصل گسترش کنترل و نفوذ خود – اگر امکان داشت بطور غیر رسمی و اگر هم لازم شد بطور رسمی – پیروی میکند» را میتوان در مورد نقشه امریکا در آغاز قرن جدید هم بکار برد.»با توجه به آنچه گفته شد، ریشه ها، علل و هدف های بیشتر جنگ هائی که اکنون در مناطق حساس جهان و بویژه در خاورمیانه جریان دارد، بسی عمیق تر از بهانه ها و توجیه های مقطعی است و امریکا و متحدان آن از رفتار رژیم های خودکامه و مرتجع حاکم در کشورهای این منطقه، غالبا" بعنوان بهانه ای برای سرپوش گذاردن بر اهداف و نیٌت های خود، و مشروعیت بخشیدن به سیاست تجاوزگرانه خویش، استفاده میکنند. رژیم های سیاسی حاکم در این منطقه، عموما" ضد دمکراتیک و سرکوبگر، ارتجاعی و دچار فساد مالی عمیق هستند: امٌا نه امروز امپریالیسم برای مبارزه با این پدیده ها به منطقه آمده و نه در هیچ دوره ای از تاریخ بشر سابقه دارد که ملتٌی برای احقاق حقوق لگد مال شدهُ ملت دیگری به سرزمین آن هجوم برده و از جان مردم خود و منافع مالی خود، در راه این هدف هزینه کرده باشد. از اینرو، مبارزه مردم ما در راه صلح و جلوگیری از خطر جنگُ، مبارزه ای مستقل از سیاست های جمهوری اسلامی و امپریالیسم است که ذاتا" و بطور طبیعی از مبارزهُ عمومی آنان در راه استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی جدائی پذیر نیست.
به نقل از نشریه انگلیسی زبان «ایران امروز» (Iran Today)، بولتن «کمیته دفاع از حقوق مردم ایران» (CODIR )

هیچ نظری موجود نیست: