۱۳۸۷ شهریور ۲۲, جمعه


dostan.mondediplo.com
اين مقاله بر روي سايت دوستان لوموند ديپلماتيک منتشر شده است
حتي تصور پيروزي در افغانستان نيز تمسخر انگيز است
[تاريخ انتشار : ) ] چهار شنبه 27 اوت 2008، نوشته
کساني که هنوز بر اين باور هستند که تهاجم به افغانستان از اهداف انساندوستانه پيروي کرده و هنوز در آن امکان پيروزي وجود دارد، هفته ي بدي پشت سر گذاشتند.
نوشته: ماتيو کار Matthew Carr
برگردان: لقمان تدين نژاد
کساني که هنوز بر اين باور هستند که تهاجم به افغانستان از اهداف انساندوستانه پيروي کرده و هنوز در آن امکان پيروزي وجود دارد، هفته ي بدي پشت سر گذاشتند.
روز جمعه ي گذشته درست پس از شبيخوني که از سربازان فرانسوي ١٠ کشته گرفت، بمباران هاي نيروهاي آمريکايي در اطراف هرات به قتل ٩٠ افغاني که ٦٠ نفر آنها را کودکان تشکيل مي دادند انجاميد. همين يک ماه پيش بود که بار ديگر نيروهاي آمريکايي در حمله ي هوايي خود به يک مراسم عروسي، ٤٧ نفر از مدعوين و خود عروس را به قتل رساندند.
حميد کارزاي رئيس جمهور افغانستان در صدد است در آيين نامه ي عمليات نظامي آمريکا و نيروهاي ناتو در افغانستان تجديد نظر کند زيرا که اين بمباران ها خصلت ها و علايم نگراني بر انگيزي نشان مي دهند. در طول ١٢ ماه گذشته و به موازات قدرت گرفتن دوباره ي طالبان، بمباران هاي نيرو هاي آمريکايي و ناتو به بيش از دو برابر گذشته افزايش يافته است. هرچند که در اين مدت طالبان نيز قرباني هاي فراواني از مردم غير نظامي گرفته اند اما افزايش تصاعدي قربانيان غير نظامي، و آنچه که بر آن لفظ مکارانه ي آسيب هاي جنبي (collateral damage)اتلاق مي شود حاصل اتکاي نيرو هاي اروپايي بر سلاح ها و تاکتيک هاي فوق مدرن در سرکوب طالبان است. نتيجه ي چنين عملکردي خرابي غير قابل ترميم چهره ي همان نيرو هايي است که تلاش مي کنند خود را منجي مردم افغانستان تصوير کنند.
البته تناقض ميان شعار و عمل غرب موضوع تازه يي نيست. مداخلات امپرياليستي، حداقل از زمان حمله ي ناپلئون به مصر تا تهاجم موسوم به «عمليات رهاسازي عراق»، زير پوشش آزاد سازي ملت ها، و عملي فداکارانه و بزرگوارانه و به دور از منافع شخصي تبليغ شده است. هرجا که ارتش هاي خارجي از نيرو و اختيار و تسلط همه جانبه و بيحساب بر مردم يک سرزمين برخوردار هستند، و که نژاد و دين و مليت هاي آنان را عقب مانده و حقير تلقي مي کنند، وحشيگري هايشان به زودي بارز مي شود. اين وحشيگري خصوصاً در جاهايي بيشتر آشکار شده است که ملت مورد تهاجم حاضر به تمکين نشده و آزادي اعطايي اين نيرو ها را رد کرده است.
در جنگ هاي ضد چريکي، عموماً شووينسم و حس خود برتر بيني نيرو هاي مهاجم، با نافهمي و تمايز قايل ناشدن آنان ميان مبارزين فعال و سمپاتيزان هاي واقعي و يا خيالي همراه بوده است.
خصوصاً در جنگ هاي هوايي و بمباران هاست که خط کشي ميان مبارزين و مردم عادي بيش از پيش مخدوش مي گردد. سربازان فرانسوي هر روزه روستاهاي الجزايري يي را که مشکوک به همکاري با مبارزين بودند به بمب هاي ناپالم مي بستند و دولت آنها همزمان تبليغ مي کرد که در گير جنگ عليه کمونيسم بين الملل و «امپراطوري اسلام» است. به همين صورت بمباران هاي آمريکا در ويتنام ده ها هزار نفر از مردم آن کشور قرباني گرفت. دولت بريتانيا در سرکوبي مقاومت مردم عراق در سالهاي پس از جنگ جهاني اول، به بمباران هاي شديد نيروي هوايي سلطنتي اتکا مي کرد.
آرتور هاريس (Arthur Harris) معروف به بمب انداز يکي از خلبانان شرکت کننده در حملات هوايي به عراقي ها بود. اين شخص هماني است که در آينده بمباران استراتژيکي آلمان در جنگ دوم جهاني را طراحي مي کرد. او در سال ١٩٢٤ تاثيرات رواني ويرانگر يکي از حملات نيروي هوايي سلطنتي به دهات کُرد نشين و عرب نشين عراق را با حرارتي اين چنيني توصيف مي کند: « حالا مي فهمند که فقط در عرض ٤٥ دقيقه يک روستاي کامل آنها عملاً از صحنه ي روزگار حذف مي شود و يک سوم جمعيت آن کشته و زحمي مي شوند. تمام اينها فقط با چهار يا پنج هواپيما صورت مي گيرد که حتي قابل هدفگيري هم نيستند.»
از قضاي روزگار اين خلبان در جبهه ي جنگ بريتانيا در افغانستان به مهارتي که او اين چنين به آن مي بالد رسيده بود. همان بمباران ها عامل پيروزي بريتانيا در جنگ سوم افغانستان در سال ١٩١٩ شده بود.
امروزه در عصر «جراحي هوايي» و «تکنولوژي بمباران هاي دقيق» و «روش هاي قانوني بمباران هدف»، بار ديگر همان پروسه ي غم انگيز به جريان افتاده است. هرچند که بمباران بي امان افغانستان يکبار منجر به سرنگوني طالبان شده است اما بعيد مي نمايد که همان روش بار ديگر در يک جنگ نامتعارف و همان چيزي که افغانها زبردستي خود را در آن به اثبات رسانده اند کار ساز بوده و به ضد خود تبديل نشود. گوردون براون در ديدار هفته ي گذشته ي خود از افغانستان ادعا کرد که سربازان بريتانيايي در واقع دارند جلوي حمله ي تروريست ها به خاک انگلستان را مي گيرند. چنين بيهوده گوييهايي قادر به مخفي ساختن چيز هايي نيست که جورج اورول آنرا «حقايق ناجور» مي خواند.
نيروهاي ناتو و آمريکايي نه تنها قادر به جلب علاقه و دوستي مردم افغانستان نبوده اند بلکه از يک دولت فاسد و بي آينده نيز پشتيباني مي کنند. اين کشور ها در خاکي خود را گرفتار جنگ ساخته اند که روي زمين آن رسيدن به پيروزي ممکن نيست چه رسد در ٢٠٠٠٠ پايي آسمان آن.
بار ديگر «اسباب زحمت نژاد سفيد» (رجوع کنيد به شعر نژاد پرستانه ي روديارد کيپلينگ نويسنده ي معروف انگليسي و خالق رمان کيم، مترجم> با شعار «تشکيل ملت» و «اخلاقيات» و «به ارمغان بردن تمدن» آغاز مي شود و به ريختن باران بمب بر سر مراسم شادي و عروسي پايان مي يابد. هرچه بيشتر بمب بر سر مردم ريخته شود به تعداد کشتگان بيشتر افزوده خواهد شد و صرفنظر از اينکه تا چه حد اين کشتار ها تکذيب شوند و يا با عبارات مکارانه يي مانند «متاسفيم» توجيه شوند، شعار پر طمطراق «عمليات تمدن سازي» اعتبار خود را در نظر مردم افغانستان و چه بسا غرب از دست خواهد داد.
ماه گذشته مارک لي تي(Mark Laity ) عروسک خيمه شب بازي ناتو اعلام کرد که، «اگر بمب نريزيم طالبان برنده مي شود.» تاريخ جنگ هاي چريکي از سوي ديگر بخوبي نشان داده است که ارتشي که اينگونه مي انديشد مدت هاست جنگ را در عمل باخته است.

هیچ نظری موجود نیست: