۱۳۸۷ شهریور ۲۵, دوشنبه


اهداف استراتژيکی آمريکا از جنگ در عراق


ضرورت تسلط آمريکا بر سياست و اقتصاد جهانی بمنظور فتح بازارها و شرکتهای موجود، تا موسسات توليدی آمريکايی بتوانند با بدست آوردن حداکثر سود، کالاهای خود را در اين مناطق بفروش برسانند......

• ضرورت بکارگيری و استفاده حداکثر از موسسات مالی بين المللی همچون بانک جهانی، صندوق بين المللی پول (اين دو موسسه مالی جهانی موظف شدند تا برنامه های "اصلاح" اقتصادی و جهانی تنظيم کنند و سازمان تجارت جهانی که بعدها در سال ١٩٩٥ آنرا تاسيس نمودند مجری آن باشد.....
نوشته : دکتر عبدالله سعد محقق دانشگاه تور در فرانسه از سايت منظره عمومی جنگ, برگردان : احمد مزارعی


اهداف استراتژيکی آمريکا از جنگ در عراق
نخست بايد روی اين موضع تاًکيد نمود که جنگی که آمريکا در عراق به پيش ميبرد برای آنست تا "نظم نوين جهانی" را تثبيت نمايد و اين خود نتيجه جنگ سردی بود که بمدت ٤٢ سال ( ١٩٤٧-١٩٨٩ ) ادامه داشت. ماهيت اين نظم نوين که بنام گلوباليزاسيون معروف شده است بر چند چيز استوار است: تفکر ليبرالی اقتصاد، فرهنگ واحد اقتصاد بازار و فرهنگ مصرف. اگر کمی به عقب باز گرديم متوجه ميگرديم که استراتژيستهای آمريکايی در سال ١٩٤٧ اين برنامه را برای پيشبرد مبارزات ضد کمونيستی خود تنظيم نمودند که مکارتيسيم از مظاهر آن بود و سالها ادامه داشت. پس از شکست انقلاب سوسياليستی در روسيه و در ادامه فروپاشی اين کشور، بيل کلينتون يکی از مستشاران بر جسته خود را بنام "آنتونی لايک"، مامور نمود تا شرايط تازه بعد از فروپاشی شوروی را بررسی نموده و برنامه و سياست تازه ای را در قبال آن تنظيم نمايد. آنتونی لايک با بکارگيری همه امکانات و استعدادهای خود برنامه ای تحت نام "سياست توسعه و نفوذ اقتصادی و بازار" را تنظيم نمود.
پايه های اصلی برنامه و سياست فوق از اينقرار بودند:

• ضرورت تسلط آمريکا بر سياست و اقتصاد جهانی بمنظور فتح بازارها و شرکتهای موجود، تا موسسات توليدی آمريکايی بتوانند با بدست آوردن حداکثر سود، کالاهای خود را در اين مناطق بفروش برسانند.• ضرورت بکارگيری و استفاده حداکثر از موسسات مالی بين المللی همچون بانک جهانی، صندوق بين المللی پول (اين دو موسسه مالی جهانی موظف شدند تا برنامه های "اصلاح" اقتصادی و جهانی تنظيم کنند و سازمان تجارت جهانی که بعدها در سال ١٩٩٥ آنرا تاسيس نمودند مجری آن باشد.• استفاده آمريکا از نيروهای نظامی در صورت ضرورت بدون موافقت سازمان ملل.• مقابله و سرکوب کشورهايی که نخواهند سياست "نظم نوين جهانی" را بپذيرند.(دول محورشر) همچنانکه بخوبی امروز مشاهده ميکيند آنچه را که امروز جورج بوش باجرا . در می آورد چيزی نيست بجز سياست و برنامه تنظيمی "آنتونی لايک" در سال ١٩٨٩ بدرستی ميتوان متوجه شد که آنچه که آنروز انجام ميگيرد منشاً استراتژيک آن از سال ١٩٨٩ بهنگام فروپاشی شوروی سابق و ساير کشورهای اروپای شرقی سر چشمه ميگيرد. از اين زمان است که تهاجم افسار گسيخته نظام سرمايه داری جهانی برای غارت و بزير سلطه کشيدن کشورهاو ملل جهان آغاز گرديد.
"فرانسيس فوکوياما" در کتاب معروف خود "پايان تاريخ" پيروزی نهايی نظام ليبراليسم اقتصادی را در جهان نويد ميدهد و بر صحت و درستی آن تاکيد ميگذارد ، کيسينجر يکی ديگر از شخصيت های سياسی آمريکا در کتابی بنام "سياست خارجی آمريکا" بر تفوق علمی، تکنولوژيکی، سياسی و اقتصادی آمريکا بر جهانيان در ابتدای قرن تازه، تاًکيد کرده و اينکه اينچنين موفقيتی تا کنون در جهان بی سابقه بوده است.اين است آن منظره و دايره جنگی که در حال حاضر آمريکا با کمک اسرائيل در عراق به پيش ميبرد.
هدفهای استراتژيک
اهداف امپرياليستی آمريکا را در سه مورد مورد بررسی ميکنيم:هدف اقتصادی: چنگ اندازی بر منابع نفتهدف سياسی: تسلط بر جهان و اعمال برنامه امپرياليستی- صهيونيستی در منطقه خاورميانه "خاور ميانه بزرگ"هدف علمی- فرهنگی: ترور عقل و انديشه در جوامع اسلامی و جايگزينی آن با فرهنگ شکست، جُبن و اختناق.
هدف اقتصادی: چنگ اندازی بر منابع نفت
اعمال اين سياست و اقناع کشورهايی که نفت توليد ميکنند و يا لوله های نفت از درون خاک آنان ميگذرد، به اينکه آنان بايد گوش بفرمان کشورها و شرکتهای بزرگ نفتی بي نالمللی ودر راًس آنان آمريکا باشند. و درغير اين صورت، خود را در معرض جنگ و کشتار و تخريب قرار خواهند داد. قابل ذکر است که شرکتهای توليد کننده نفت در آمريکا هميشه از موقعيت مهمی برخوردار بوده و رهبران سياسی و ورزا هميشه وابسته باين شرکتها بوده اند. برای مثال: جان فاستردالس ٧٩ ، سايروس وانس - ٦٩ هنری کيسينجر ٧٣ - ٦١ ، دين راسک ٦١ - ٥٩ ، کريسيان هارتر ٥٩ -٥٣ ٩٤ . اينها همه - ٨٩ ، وجميس بيکر ٨٩ - ٨٢ ، جورج شولتز ٨٢ - ٨٠ ، الکساندر هيگ ٨١ -٧٧ وزارای خارجه بودند. ديک چينی معاون رئيس جمهور آمريکا نيز خود صاحب شرکت هاليبرتون است که در بيش از يکصد کشور جهان شعبه داشته و نزديک به يکصد هزار نفر در اين شرکت بکار مشغولند. کونداليزا رايس نيز قبل از تصدی پست جديد، عضو مجلس اداری شرکت بزرگ و مهم نفتی "شورون" بوده است. آمريکا پس از جنگ جهانی اول طی قراردادی با دولت عربستان بر نفت اين کشور و ساير کشورهای حوزه خليج چنگ انداخت. در مراحل بعدی اين کشور موفق به ايجاد چند پايگاه نظامی در عربستان ، بحرين وعمان گرديد و طبيعی بود که شرکتهای نفتی اين کشور متوجه منابع نفتی کشور عراق شوند. زيرا عراق از حيث منابع نفتی زير زمينی، دومين کشور ومنطقه بعد از عربستان بشمار ميرود. مخارج توليد نفت در عراق بسيار اندک است. در حاليکه در عربستان درمقابل حفر هر شش حلقه فقط يکی از آن به بهره برداری ميرسد. اين رقم در عراق چهار برابراست، يعنی چهار حلقه حفر شده از پنج چاه به بهره برداری ميرسد. اين وضعيت در عراق مخارج يک بشکه نفت خام را به ٢ دلار در مقابل ٦ دلار در عربستان قرار داده است. از همه مهمتر اينکه در ٩٠ % از سرزمين کشور عراق کشفييات و استخراج نفت در آن انجام نگرفته و نتايج حاصله نفتی کنونی محصول کشفيات ١٠ % از سرزمين کشور عراق ميباشد. تو خود حديث مفصل بخوان از اين ثروت بيکران.
حقاق بالا کافی بود تا امپرياليسم غارتگر آمريکا به هر بهانه ای متوسل شود تا تهاجم را بر عليه کشور ، ملت و استقلال عراق آغاز نمايد. يکی از متخصيصان امور نفتی آمريکا بنام "مايکل تلينگ" اين آزمندی دولت آمريکا را اينگونه توجيه مينمايد: "عاقلانه نيست که ما اموال و اوقات خود را در اينجا و آنجا هدر دهيم در صوريتکه ميدانيم يک منبع عظيم چهل ميليارد بشکه ای نفت و در عمق اندک در عراق نهفته است. سئوالی که در اينجا در برابر ما قرار ميگيرد اينستکه آيا آمريکا به اينهمه نفت و گاز برای صنايع خود نياز دارد؟. پاسخ مسلماً آری خواهد بود. زيراآمريکا نفت و گاز را بمثامه اسلحه نيرومندی مينگرد که ميتواند آن را عليه رقبای جهانی خودبکار گيرد تا بتواند بر جهان و بر منابع نفت و گاز در هر کجا باشند تسلط پيدا کند. در مورداروپا بايد گفت که نفت خاورميانه مهمترين بخش نيازمنديهای آنان را بر طرف مينمايد. واردات٧٨ % نفت و ٦٦ % گاز از منطقه خليج خواهد بود. در دوران محاصره ، اروپا تا سال ٢٠١٠اقتصادی عراق شرکت فرانسوی توتال و چند شرکت کوچک ديگر موفق به بستن چند قرار دادنفتی با عراق گرديدند. همچنين روسيه نيز طی قرار دادی بمبلغ ١٢ ميليارد دلار موفق شد منطقه ای را در جنوب عراق که انتظار ميرفت تا ٩ ميليارد بشکه نفت توليد کند در اختيار گيرد. در حقيقت روسيه با اين قرارداد ميخواست بخشی از طلبکاريهای خود را از عراق باز پس ستاند.
در مورد چين مطالعات و تحقيقات استراتژيک نشان ميدهد که اين کشور تا سال ٢٠١٥ يکی از بزرگترين مصرف کنندگان نفت و گاز در جهان خواهد بود و نياز دارد تا سه چهارم از نفت و گاز کشورهای عربی را خريداری نمايد. در حال حاضر کشور چين بيشترين نرخ رشد اقتصادی را در جهان دارا است. در سال ٢٠٠٣ ، اين کشور ١٠ % رشد اقتصادی داشته در صورتيکه کشور آلمان که در ميان ساير کشورهای صنعتی پيشرفته تر از همه بوده تنها ١.٥ % رشد داشته است. از اينجا بايد پی برد که چرا کشورهای اروپايی و چين در سازمان ملل به شدت بمخالفت با جنگ بر عليه عراق برخاستند. آمريکا با بهانه قرار دادن مبارزه با تروريسم و در حقيقت برای تسلط بر منابع نفت و گاز جهانی به افغانستان حمله برد و هدف اصلی حمله به افغانستان هر چه نزديک شدن بيشتر به کشورهای قزاقستان، ترکمنستان، تاجکستان و آذربايجان بود تا به ٢٨ ميليارد بشکه نفت و ٧٠٠٠ ميلياردمتر مکعب گاز برسد. اگر به نقشه اين مناطق نگاه کنيد متوجه خواهيد شد که همه کشورهای ذکر شده در شمال افغانستان واقع شده اند ، مشکلی که اکنون آمريکا با آن روبروست اينستکه چگونه نفت و گاز اين مناطق را به سمت غرب انتقال دهد. باستثنای ايران و روسيه کشورهای فوق هيچکدام راهی به دريا ندارند. تنها راه مقرون بصرفه عبور لوله های نفت ، گاز از طريق آذربايجان و گرجستان بسوی بندر جيهان در ترکيه است. هم اکنون مبارزه حادی ميان طرفداران آمريکا و روسيه در گرجستان در جريان است که موفقيت نسبی نصيب آمريکا گرديده است.
هدف سياسی تسلط بر جها ن و مقدمتاً اعمال برنامه امپرياليست – صهيونيستی برمنطقه خاورميانه( خاورميانه بزرگ).به لحاظ شيوه پيشبرد کار ميتوان هدف فوق را به دو جزو تقسيم نمود: 1- تسلط بر جهان، 2 اعمال برنامه تسط بر خاورميانه با کمک اسرائيل.


تسلط برجهان وتثبيت "نظم نوين جهانی"
در سال ١٩٩٥ گروهی در آمريکا برای تثبيت نظم نوين جهانی پروژه " قرن جديد آمريکايی" را تنظيم نمودند. اين گروه متشکل از افراد مسيحی بنياد گرا و متمايل به صهيونيسم بودند و اسامی آنان از اين قرار بود: ديک چينی ، لويس ليببی مشاور ويژه معاون رئيس جمهور، رامسفلد وزير دفاع، پال ولفو ويتز معاون وزير که اکنون مقام رياست بانک جهانی را به عهده گرفته است، پيتر رودمان سکرتر سياست خارجی، فرانسس فوکوياما، جف بوش برادر رئيس جمهور وفرماندار ايالت فلوريدا، دان کايل نايب جورج بوش پدر، فرد ايکلی نايب وزير دفاع در زمان جورج بوش پدر، فرانک کافنی افسر پنتاگون که به داشتن دشمنی با کمونيست و اعراب معروف است.
کونداليزا رايس وزير خارجه کشور که در يکی از نوشته های خود اظهار داشت " پدر بزرگ من مرا با کينه نسبت به کمونيست و اعراب پرورش داده است". قابل ذکر است که از نظر بنيادگراهای مسيحی در آمريکا، اعراب بمعنی همه کشورهای اسلامی منطقه خاورميانه ميباشد. افراد مذکور امروز از گردانندگان اصلی سياست دولت آمريکا ميباشند و به گروه عقابها معروفند.در بخشی از برنامه مکتوب اين گروه چنين آمده است: " کشورهای که ميتوانند از نظر ژئواستراتژيک مصدر خطری برای پيشبرد امر "نظم نوين جهانی" باشند ، خطرناکند و بايد کنترل و سرکوب گردند". برزژينسکی در کتاب"صفحه شطرنج"، کشورهايی که برای "نظم نوين جهانی" خطرناک محسوب ميشوند بدين شکل مشخص نموده است: اتحاديه اروپا ، ژاپن ، چين و روسيه. در زير وضعيت يک يک اين کشورها و اهميت و موقعيت استراتژيکی اينان رادر درون "نظم نوين جهانی" بررسی مينمايم.
اروپا
کشورهای اروپايی در صورتيکه متحد شوند، ميتوانند تبديل به نيروی اقتصادی ، سياسی، نظامی و تکنولوژيکی عظيمی گردند و اين موجب خواهد شد که بر قدرت فائقه آمريکا سايه بيفکنند.مثال: توليدات ناخالص ١٥ کشور اروپائی در سال ٢٠٠٠ ، هفت هزار ميليارد دلار بود هاست،همين رقم در مورد آمريکا و در همين سال فقط پنجهزارميليارد دلار است. کشورهای اروپايی روابط خود را با مستعمرات سابق خود حفظ نموده و اين کشورها برای اروپا پر اهميت ميباشند، فرانسه ، بلژيک ، پرتغال و اسپانيا در صف مقدم اين رابطه قرار دارند. اما بايد گفت که اگر چه کشورهای اروپايی از نظر اقتصادی وحدت دارند ولی در زمينه سياسی دچار پراکندگی ميباشند و بيک زبان صحبت نميکنند. در جريان شروع جنگ عراق بسياری از کشورهای اروپايی همچون انگليس ، ايتاليا ، اسپانيا، دانمارک ،هلند و يويان در صف آمريکا قرار گرفتند. فرانسه ، آلمان و بلژيک جبهه مخالف جنگ را رهبری ميکردند. بنظر ميرسد امکان اتحاد مليتهای مختلفی تحت يک برنامه اقتصادی ليبرال ناممکن است. تنها تجربه ملتهای مختلف که برای دورانی با موفقيت عمل نمود ، تجربه شوروی با اقتصاد سوسياليستی بود. دولت آمريکا دائماً ميکوشد صفوف اروپائيان را به انشقاق بکشاند. زيرا اين انشقاق ميتواند در خدمت استراتژی وی قرار گيرد. همچنين آمريکا با داشتن پايگاههای نظامی متعدد در کشورهای اروپايی همچون ايتاليا ، اسپانيا ، پرتقال، يونان ، انگلستان و آلمان، ميکوشد بر سياست اين کشورها بنفع خود تاًثير گذارد. رابطه ويژه تاريخی که ميان آمريکا و انگلستان وجود دارد، هميشه موجب مانع تراشی بر سر راه وحدت اروپاييان بوده است. انگلستان در اروپا ...تا کنون از پذيرش "يورو" برای ارز متداول در کشور خود ابا ورزيده است.
ژاپن
سياستگزاران آمريکايی باور دارند که ژاپن دومين کشور است که بايد با آن مقابله شود. از نظر اقتصادی اين کشور بعد از جنگ دوم جهانی به پيشرفتهای عظيمی دست يافته و بر بخشهای مهمی از صنعت اتومبيل ، الکترونيک و صنايع " روبات" دسترسی پيدا کرده است. اما ژاپن از نظر سياسی همچنان آسيب پذير است و در حوزه ايالات متحده آمريکا ميچرخد. پيشرفتهای ژاپن که همچون کابوس آمريکا را نگران نموده، اينست که اگر ملت و دولت ژاپن خواستار بر چيده شدن پايگاههای نظامی آمريکا و خروج ٤٣٠٠٠ سرباز اين کشور گردند چه بايد کنند. بويژه اينکه اين سربازان بقايای دوران جنگ دوم جهانی اند واکنون به بقای آنان در ژاپن نيازی نيست.
روسيه
سومين رقيب احتمالی برای آمريکا روسيه ميباشد. پس از فروپاشی نظام سوسياليستی که نقش بزرگی در پيشرفت عمومی اين کشور داشت، روسيه دچار بحرانهای بزرگ اقتصادی گرديد. اين کشور که در دورانی ٥٠ ساله عامل توازن جهانی بحساب می آيد، اکنون دوباره ميکوشد موقعیت منطقه ای و بين المللی خود را باز يابد، روسيه گاهی بخاطر بدست آوردن وام باکشورهای غرب همراهی ميکند و گاهی نيز برای فشار بر آمريکا با کشورهای با صطلاح "محور شر" رابطه حسنه برقرار مينمايد.آمريکا ميکوشد با کمک به جدايی طلبان چچن و دخالت در گرجستان بر عليه منافع منطقه ای روسيه وارد عمل شود، اما تنها چيزی که موجب نگرانی آمريکا است، احتمال بقدرت رسيدن حزب کمونيست در روسيه است. حزب کمونيست روسيه تنها حزبی است که از يک سازماندهی و تشکيلات معتبر بر خوردار است. برزژينسکی برای رهايی از خطر رقابت احتمالی روسيه چنين پيشنهاد ميکند که اين کشور به سه بخش تجزيه نمايند: بخش اروپايی ،بخش سيبريه و بخش خاور دور.
چين
همه استراتژيستهای آمريکايی در اين زمينه وحدت نظر دارند که چين تنها و بزرگترين خطری است که آينده آمريکا را تهديد ميکند.چين پر جمعيت ترين کشور جهان وبيشترين رشد اقتصادی را در ميان کشورهای پيشرفته جهان دارا است. از ابتدای سالهای ٩٠ قرن گذشته تا کنون ميزان رشد اقتصادی آمريکا در حد متوسط ٣% بوده است. اما چين در همين دوره ١٠ % رشد اقتصادی داشته است در عين حاليکه حزب کمونيست نيز در قدرت است و سرسختانه از امنيت ملی و پيشرفت روز افزون کشور حمايت ميکند.کانداليزا رايس در مورد چين اينگونه به اظهار نظر ميپردازد: "در قاره آسيا چين تنها تهديد کننده منافع آمريکا ميباشد. اگر چه امروز چين از نظر نظامی توانائی مقابله با آمريکا را ندارد ، اما اين وضع ادامه نخواهد يافت و چين اين وضعيت را بسود خود بر هم خواهد زد. بر اين اساس ما بايد چين را دشمن شماره يک استراتژيک خود بدانيم." وی سپس چنين ادامه ميدهد: " ما بايد بکوشيم چين را از نظام سوسياليستی بسوی اقتصاد ليبرالی سوق دهيم، از طرفی بکوشيم اين کشور را از پيشبرد برنامه های نظامی و فضايی باز داريم. در صورت عدم موفقيت بايد با چين مقابله کنيم .
شايد ما بر دروازه های جنگ سرد سوم ميان آمريکا و چين قرار داريم. در اينجا به بخش دوم از هدف سياسی در پيش ذکر شده که همانا تحمل برنامه امپرياليسم – صهيونيستی بر ملت های خاورميانه تحت عنوان "خاورميانه بزرگ" ميباشد، ميپردازيم.
چگونگی تحميل "خاورميانه بزرگ"
برای صاحبنظران روشن است که يکی از اهداف آمريکا به عراق همانا حمايت از دولت صهيونيستی اسرائيل بود که بمثابه نوک پيکان زهرآگين آمريکا در منطقه عمل ميکند. عملکرد دولت اسرائيل نمونه بارزی از گلوباليزاسيون است که امپراليسم آمريکا ميکوشد آنرا در منطقه تحميل نمايد. تجاوز روزانه ارتش اشغالگر اسرائيل به مردم فلسطين و قتل و کشتار آنان ، تخريب خانه های مردم منطقه بر سرشان ، سرقت آبهای آنان وتخريب باغها و زمينهای زراعتی ، نسل کشی از مردم فلسطين بدون اينکه مانعی جلوی اسرائيل را بگيرد و آمريکا همچنان سر سختانه از اسرائيل حمايت ميکند و چندی پيش بوش شارون را آشکارا مرد صلح ناميد. جامعه بين المللی و سازمان ملل هم عليرغم صحبت از حقوق بشر و ميثاقهای بين المللی اما هيچگونه تصميم جدی بر عليه اسرائيل نمی گيرد. سال گذشته که ارتش اسرائيل به کشتار گسترده مردم فلسطين در اردوگاه جنين دست زد و عليرغم علنی بودن آن جنايت بزرگ و تخريب صدها خانه بر سر ساکنان آن باوجود فيلمهای تلويزيونی از وقوع جنايت باز هم جامعه بين المللی و آمريکا در اين مورد سکوت کردند. و اينها همه از نتايج سحراست. هم اکنون بيشتر از هر زمانی شرايط اعمال برنامه "خاورميانه بزرگ" فراهم آمده است. کشورهای منطقه ابتدا بايد دولت اسرائيل را برسميت شناخته و با قراری روابط ديپلماتيک و عادی سازی تجارت و بازرگانی و توريسم با اين کشور، زمينه فرهنگ وسياست را در منطقه آنطور که بتواند در هماهنگی با سياستهای عمومی امپرياليست آمريکا قرار گيرد به پيش ببرند. پس از قراداد صلح ميان مصر و اسرائيل ، سپس اردون و اسرائيل ، آنگاه نابودی کشور و دولت در عراق، هم اکنون زمان آن فرا رسيده است تا مقامت مردم فلسطين را نيز به نابودی بکشانند. در اين مرحله قرار است همه سازمانهای سياسی فلسطينی تصفيه گردند. هم اکنون يکی از رهبران جبهه خلق برای آزادی فلسطين بنام احمد سعدات در زندانی که بنام "گوانتامو" فلسطين ناميده ميشود زندانی است و عليرغم اينکه مجلس ملی فلسطين و ديوان عالی راًی بر آزادی ايشان داده اند همچنان در زندان بسر ميبرد. اما دولت آمريکا ميداند که پيشبرد برنامه های فوق در گروی نابودی کامل مقاومت در عراق است. دولت آمريکا هم اکنون نيروی عظيمی را برای سرکوب مقاومت و از ميدان بدر کردن آن در عراق بکار ميبرد و در مرحله بعدی تصميم دارد که کشور عراق را به سه بخش تجزيه نمايد دولتی کردی در شمال ، دولتی شيعی در جنوب و دولتی سنی در مرکز عراق. دولت آمريکا همچنين در نظر دارد برای پايان دادن به مشکل آوارگان فلسطینی آنان را از اسرائيل ، اردن ولبنان به منطقه مرکزی عراق نقل مکان دهد.
اهداف علمی و فرهنگی:
تاييد و اعمال عقب ماندگی از راه ترور دانشمندان عراقی و تحکيم فرهنگ شکست، جبن و اختناق.بنظر ميرسد که آمريکا نمی خواهد آنچه را که در ژاپن و آلمان بعد از جنگ دوم جهانی پيش آمد در عراق بوقوع بپيوندد. آمريکا در اين دو کشور کوشيد با ساختن پايگاه متعدد نظامی موقعيت سياسی خود را مستحکم نمايد. اما ملتهای اين دو کشور توانستند با استفاده و حمايت از دانشمندان خود به گسترش علم و دانش و تکنولوژی در کشور کمک کنند و همانطور که همگان شاهد بودند اين دو کشور توانستند در مدت کوتاهی در زمينه رشد و صنايع و علوم به پيشرفتهای مهمی دست يافته و موقعيت های خود را در جهان مستحکم نمايند. دولت آمريکا قبل از شروع جنگ و در مرحله که گروههای تجسسی برای يافتن اسلحه کشتار دسته جمعی به عراق ميفرستاد، بطرق خاص با دانشمندان عراقی به مصاحبه می پرداخت و در مورد جزييات زندگی آنان پرونده سازی مينمود و در مواردی بآنان وعده و عيدهای فراوان ميداد و همگان بياد دارند که در مرحله ای دولت آمريکا خواستار آن شد که اين دانشمندان برای انجام عمل تحقيقات به خارج عراق مسافرت کنند ،بهانه دولت آمريکا اين بود که اينان در عراق از ترس صدام حقيقت را نخواهند گفت. هم اکنون دولت آمريکا با داشتن مشخصات کامل آنان و اينکه کشور در اشغال آنان است براحتی ميتواند آنانرا زير فشار قرار داده و يا براحتی آنانرا ترور نمايد. بنا بنوشته مطبوعات عراقی و هئيت علمی دانشگاه بغداد، تا کنون چند صد نفر از اين دانشمندان بطريق مرموزی بقتل رسيده اند.اين شيوه قتل دانشمندان و تهديد آنان در آلمان و ژاپن اتفاق نيفتاده، دليل ديگر عمدی بودن ترور دانشمندان در عراق اين است که در اين کشور، تنها دانشمندان علوم فيزيک و صنايع اسلحه، کشته نميشوند بلکه اين کشتار شامل تعداد زيادی دانشمند رشته های علوم ديگر همچون، کشاورزی، برق، داروسازی،معماری و غيره ميباشد که نشان دهنده آنست که منظور اشغالگران آمريکايی تهی نمودن جامعه عراق از هر گونه تخصص ميباشد.
هم اکنون يک هزار و چهارصد دانشمند در زندانهای عراق بسر ميبرند که انواع فشار و شکنجه در مورد آنان بکار ميرود. بنا به گفته دکتر فايق امين مدير بخش تشريحات بيمارستان بغداد، علت قتل دکتر " محمد ازميرلی" دانشمند شيمی عراقی وارد شدن ضربه دسته هفت تير بر مخچه (قسمت گودی گردن در پشت سر) وی بوده است. اين حادثه در آخر ماه می سال ٢٠٠٤ انجام گرفت.عمل تعقيب و ترور دانشمندان عراقی بوسليه "موساد" سازمان جاسوسی اسرائيل در عراق انجام ميگيرد، و باز بنا بگفته هدی نغيمی رئيس بخش تحقيقات دانشگاه بغداد، تا کنون ١٥٠ دانشمند عراقی که نام و مشخصات آنان رسماً منتشر شده، بتوسط موساد بقتل رسيده اند. ميتوان از برجسته ترين اينان بنامهای دکتر عبداللطيف مياّح رئيس بخش مطالعات دانشگاه بغداد، دکتر محمد راوی رئيس دانشگاه بغداد، دکتر فلاح دليمی معاون دانشکده علوم، دکتر صبری بياتی استاد جغرافيای دانشگاه بغداد، عماد سرسم، که شخصيتی علمی و بسيار بر جسته و مورد احترام همگان بوده است، نام برد که همگی يا در منزل خود و يا در دانشگاه بقتل رسيده اند.
با شهرت يافتن فشار بر زندگی اين دانشمندان تاکنون بيش از دوهزار از اينان مجبور به ترک کشور گرديده که بدون شک زيان بزرگی برای بنيه علمی کشور است. در تاريخ ١١ ماه آوريل ٢٠٠٣ تعدادی از اين دانشمندان با ارسال پيامی بوسيله پست الکترونيکی به دوستان خارج از کشور خود در مورد وضيعيت غم انگيز خود توضيح داده و اينکه آنان دائماً بوسيله نيروهای اشغالگر تهديد ميشوند، منازل آنان گاه و بيگاه مورد تفتيش قرار ميگيرد. مراکز عملی و کتابخانه ها بوسيله افراد تحريک شده مورد هجوم قرار گرفته و بتاراج برده ميشوند و در نهايت چنين متذکر شده اند که دانشگاه موصل که يکی از مراکز مهم علمی عراق بوده تبديل به ويرانه شده است.
توضيحات بالا شرح عجولانه ای از استراتژی آمريکا در منطقه بود ، اما در اين مسير اهدافی تاکتيکی نيز وجود دارد که به نمونه آنان اشاره ميشود: نخست ميليتاريزه کردن اقتصاد بمنظور غلبه بر بحران اقتصادی و دوم سرکوب مقاومت کارگران و يا کشورهايی که بنحوی از انحا مخالف پيشبرد گلوباليزاسيون باشند.
نظامی کردن اقتصاد برای حل بحران امپرياليستی
١٩٩٨ موج گسترده ای از ترور و اختناق را بر عليه - دولت آمريکا در سالها جنگ سرد ١٩٤٨ بسياری کشورها و شخصيت ها ی سياسی براه انداخت واينهمه تحت عنوان مبارزه با کمونيسم به پيش برده ميشد. قتل پاتريس لومومبا ، چه گوارا ،سامارا ماشل ، آلنده و توماس ساکارا ،از اين نوع اند. در اندونزی اين جنگ ضد کمونيستی موج کشتار بيش از نيم ميليون نفر از شخصيتهای علمی کادرهای کارگری و اتحادي های و غيره گرديد و اين در کنار جنگهای گسترده تری بود که در ويتنام ، لائوس ، کوبا ، کره و عراق براه انداخته شد. اين موج مبارزه ضد کمونيستی در خود آمريکا تحت نام "مک کارتيسم" نيز دامن شخصيتهای بسياری از جمله هنرمندان ، و رهبران کارگری را نيز گرفت. با شروع قرن ٢١ ، سرمايه داری امپرياليستی با بحران عميقی روبروست.
اکنون ديگر با برنامه های کوتاه مدت که حالت مسکن را داشته باشد، نمی توان بر مشکلات فائق آمد. ديگر نمی توان با پرداخت وام بيشتر به کشورهای جهان سوم آنان را مورد بهره برداری قرارداد. هم اکنون شدت فقر و محروميت دربسياری از اين کشورها در حدی است که آنان قادر به پرداخت بدهيهای سابق خود نيز نيستند. قابل توجه اينکه آمريکا خود نيز يکی از بدهکارترين دولتهای دنيا است ، مجموع بدهکاری دولت آمريکا ١٨٤ % کل توليد ناخاص ملی است. يعنی اين دولت خود ١٨٠٠٠ ميليارد دلار مقروض است، اما مشکل اصلی دولت آمريکا اضافه توليد در دو بخش اصلی اقتصاد اين کشور يعنی ماشين سازی و صنايع پولاد است. توليد اتومبيل در آمريکا سالانه ٧٥ ميليون و مقدار فروش در بازار تنها ٥٠ ميليون است و ٢٥ ميليون اتومبيل اضافه توليد ١٩٩٩ بترتيب ٣٤٠ و ١٥٠ - در بازار آمريکا است. در مورد صنايع پولاد در سالهای ١٩٩٨ ميليون تن پولاد اضافه در بازار توليد شده است. در سال ٢٠٠١ ، يک مليون و دويست هزار نفر در آمريکا کار خود را از دست داداند. دولت آمريکا به ضرورت جنگ تازه ای نياز داشت تا بتواند بر بحران عميق درونی غلبه کند.
همه دلايل نشان ميدهد که بحران نظام سرمايه داری جهانی همه ساله شدت يافته است. در سال ١٩٩٧ همگان شاهد در هم ريختگی اقتصاد کشورهای با صطلاح "پلنگان آسيا" بوديم. سنگاپور، تايوان و کره در آستانه ورشکستگی قرار گرفتند. در ماه آوريل ٢٠٠٠ بازار بورس در "وال استريت" در هم ريخت و سپس نوبت به يکی از دانش آموزان دست آموخته بانک جهانی يعنی آرژاتين رسيد و همگان شاهد ورشکستگی کامل اين بودند. تحليلگران اقتصادی حدس ميزدند که ممکن با بحرانی از نوع سال ١٩٢٩ روبرو گردند و تا کنون هم سايه اين بحران در گشت و گذار است.
تمرکز انحصارات
کل اقتصاد جهان هم اکنون در دست تعداد معدودی از شرکتهای چند مليتی متمرکز شده است. گسترش فقر بيش از يک ميليارد و پانصد ميليون نفر از جمعيت کره زمين روزانه با مبلغی در حد يک دلار زندگی ميکنند. قدرت خريد کارگران يکصد کشور جهان رو به سقوط نهاده ونسبت به ١٥ سال پيش بشدت سقوط کرده است. بعلت سوء تغذيه هر سه ثانيه يک کودک زير پنج سال جان خود را از دست می دهد. رشد معاملات بورس در بازار جهانی: مبلغ يک ميليارد ويکصد ميليون دلار روزانه در اين بازار مبادله ميگردد. اين مبادله موجب آن ميشود که در هر ٣ ثانيه سود عظيمی را نصيب سه نفر نمايد که برابر است با در آمد ٤٨ کشور فقير در سال. گسترش بدهکاری کشورهای فقير از سال ١٩٧٠ تا کنون به ٢٥٠٠ ميليارد رسيده است. در همين دوره اين کشورها مبلغ ٤٠٠٠ ميليارد دلار بابت بهره و خدمات پرداخت کرده اند. در حقيقت می توان گفت که کشورهای فقير به کشورهای ثروتمند کمک نموده و در مقاله ای من توضيح داده ام که چگونه فقر در هر دقيقه ٢٥٠ هزار دلار به کشورهای ثروتمند می پردازند. هر چقدر نظام سرمايه داری بکوشد با تحميل جنگ و بردگی بر توده های ميليونی در سراسر جهان از شدت و حدت اوضاع موجود بکاهد، نخواهد توانست از سرنوشت محتوم خود که همانا نابودی اين سيستم ضد انسانی است فرار کند. بشريت تا کنون هيچ نظامی را اينگونه ظالمانه بخود نديده است. نظام سرمايه داری از چهار چوب نظريه پردازان اوليه خود همچون آدام اسميت و ديويد ريکاردو بدر آمده و از تئوريهای کينزی نيز گذشته است. امروز ضوابط دولتها توسط تعدادی از شرکتهای چند مليتی که مقر ثابتی نداشته و در گوشه و کنار جهان پراکنده اند در هم شکسته شده است. اينان خارج از حيطه دولتها، قوانين و ضوابط مورد نظرخود را دارند. شعار اصلی اين شرکتها جهانی "عبور بسوی بازار" است و يا فتح هر بيشتر بازارهای کشورهای فقير. هم اکنون شش سال از تاسيس سازمان تجارت جهانی ميگذرد و کشورهای بسياری بزير سلطه و قوانين اين سازمان در آمده اند، در آمد ١٥ شرکت جهانی مساوی است با کل در آمد ١٥ کشور در جهان. برنامه ريزيهای اقتصادی اين سازمان موجب فقر و مسکنت هر چه بيشتری از ملتها گرديده و قدرت خريد کارگران را پايين آورده است، حتی کشورهای صنعتی و از جمله آمريکا نيز از اين تهاجم بی بهره نبوده اند، از اينجاست که امپرياليسم آمريکا ميکوشد با راه اندازی جنگ خون تازهای در رگهای اقتصاد راکد شده بجريان اندازد.
. برای مثال دولت کويت اخيراً قرار دادی را با آمريکا بمبلغ ٩٠ ميليارد دلار برای خريد تجهيزات جنگی به امضا رسانيده که شامل توپ و تانک و بسياری افزارهای مخابراتی است که می تواند محرک تازه ای برای کارخانه های اسلحه سازی آمريکا باشد. بعضی نظريه پردازان نظامی- اقتصادی آمريکايی در مورد سالهای جنگ ويتنام تحقيقاتی نموده و نتيجه گيری خود را اينگونه ارائه می دهند: "برای رونق اقتصاد هيچ چيزی جايگزين جنگ نمی شود، به هيچ چيز ديگری نمی توان انديشيد، اقتصاد جنگی کار را برای کارخانه دار و کارگر فراهم ميکند، جنگ در گذشته و حال عنصر اصلی رونق بازار محسوب ميگردد، جنگ ، جنگ به تنهايی قادر است تا مشکل اضافه توليد را حل نمايد". آيا می توان کلماتی واضح تر از اين يافت که آمريکا بحران خود را با آن حل کند ، از اينجا ميتوان پی برد که چرا دولت آمريا روزانه يک ميليارد دلار بودجه برای ارتش اختصاص ميدهد.
درهم شکستن مقاومت کارگران و دولتهايی که مخالف گلوباليزاسيون هستند شدت يافتن تضادها موجب رشد مبارزات مردم ميگردد، اين مبارزات در درجه اول از درون خود کشورهای امپرياليستی آغاز گرديده است. تظاهرات عظيمی که در شهر "سياتل" آغاز گرديد و به شهر "جنوا" در ايتاليا رسيد ،موج تازه ای از مبارزات نسل نوين کارگران وساير بخشهای اجتماعی بود که برای زندگی بهتر بر عليه شرکتهای بزرگ چند مليتی انجام گرفت. آنان بر عليه فقر و جهل و غارت بپاخاستند و شعارهای تازه ای در جهان سر دادند که "جهان ديگری ممکن است" برای اولين بار پس از فروپاشی شوروی و درست بر عکس آنانيکه فکر ميکردند سوسياليسم مرده است دوباره هم پرچم سرخ، عکس رهبران سوسياليسم همچون کارل مارکس و انگلس، برافراشته شد. مرحله نوين مبارزه موجب گرفتاری فراوانی برای گردانندگان گلوباليزاسيون شده و هم اکنون مدتی است که سران شرکتهای چند ميليتی ديگر براحتی نمی توانند کنفرانسهای خود را برگزار کنند. برگزاری جلسات آنان موجب اعتراضات و تظاهرات عظيم مليونها نفرو در گيريهای خسته کننده با پليسهای سرکوبگر ميگردد. در اسپانيا پانصدهزار نفر بر عليه نخست وزير جنگ طلب اين کشور دست به تظاهرات زدند. دولت برای پيشگيری از حوادث غير مترقبه دست به بسيج ارتش، هواپيما وتوپ و تانک زد . در اسپانيا حالت جنگی برقرار شده بود. در ساير کشورها همچون برزيل، هلند، مونتريال کانادا ، ميليونها نفر بر عليه اين شرکتها بپا خاستند. هم اکنون سازمانها،احزاب و موسسات کوچک و بزرگ زيادی در همه ی کشورها ی جهان خود را هر روز بيش از پيش سازماندهی ميکنند تا مبارزات خود را بر عليه شرکتهای بزرگ چند مليتی و گلوباليزاسيون به پيش ببرند.
دولت آمريکا جنگ تجاوزکارانه ای را بر عليه دولت مستقل عراق و مردم اين کشور براه انداخت و هم اکنون نيز بر همگان آشکار گرديد که اسلحه کشتار جمعی و القاعده، دروغهای بزرگی بيش نبودند. کشور عراق بعلت اين جنگ تبديل به خرابه ای شده و ميليونها نفر از مردم اين کشور در فقر و بيچارگی و سر در گمی بسر ميبرند. اما پيام دولت آمريکا از شروع اين جنگ تجاوز کارانه اين است که اگر هر کشوری بخواهد از خواسته های وی تخطی کند، سرنوشتی مانند عراق خواهد داشت. دولت آمريکا از قبل اينگونه کشورها را به سه بخش تقسيم نموده است. کشورهای اسلامی شامل ايران ، سوريه ، ليبی و سودان، کشورهايی که شبه سوسياليستی اند همچون چين ، کره ، کوبا ، برمه و لائوس و کشورهايی که سمت گيری ناسيوناليستی و استقلال طلبانه دارند همانند برزيل و ونزوئلا. در برزيل برای اولين بار يک شخصيت چپ گرا در راس دولت قرار گرفته و در ونزوئلا هوگو چاوز که حاضر نيست دستورات ديکته شده توسط دولت آمريکا را بپذيرد و بهمين جهت تا کنون چند توطئه توسط آمريکا در اين کشور انجام گرفته که اگر حمايت عمومی ملت ونزوئلا نبود، سرنوشت اين کشور نامعلوم بود.
حجم عظيم دستگاه ميليتاريستی امپرپاليستی که در اختيار آمريکاست و ابزارهای مالی و اداری ديگر ملی و يا گلوباليزاسيون ، پايان اين تونل ظلمانی و حاکميت بربر منشانه است. سوالی که در اينجا مطرح ميشود اينستکه آيا امکان وجود شمعهايی روشن در درازای راه اين تونل ظلمانی وجود دارد يا نه؟ بنظر من آری ، چنين شمعهايی نور دهنده ای وجود دارند. جنبش جهانی ضد گلوباليزاسيون يکی از اين شمعهای نورانی واميد بسوی آينده است. ديگری مقاومت قهرمانانه ملت عراق است بر عليه يکی از بزرگترين دستگاه ماشين جنگی که تا کنون بشريت بخود ديده و تا کنون نيز ضربات سختی بر آن وارد کرده است. عليرغم خيانت های عظيمی که بر عليه ملت عراق بوقوع پيوست، اين جنبش براه خود ادامه ميدهد، همانند مقاومت ملت کوبا که عليرغم چهل سال تحريم اقتصادی همچنان استوار بر جای مانده است. مبارزه با شکوه مردم فلسطين نيز يکی از اين شمعهای نورانی است. عليرغم همه امکانات مالی و تکنولوژيکی که آمريکا در اختيار اسرائيل قرارداده، مقاومت در فلسطين همچنان ادامه دارد و همچنان که قدرت دولت نژادپرست آفريقای جنوبی در نهايت در هم شکسته شده اسرائيل نيز در نهايت سرنوشت بهتری نخواهد داشت. قراردادهای اسارت بار نخواهند توانست بردگی را به مردم فلسطين تحميل کنند، اين قرار دادها ، تا آنجا اعتبار دارند که به منافع مردم خدمت کنند و گرنه مشروعيت ندارند و دير يا زود توسط توده های محروم در هم نوديده خواهند شد. انسان بسوی ايجاد تمدنی پيش ميرود که در آن ظلم و ستم و احجاف وجود نداشته باشد.اهداف و برنامه های آنان در برابر ماست و ايستادگی و مقاومت ما در برابر آنان سوسياليسم و يا بربريت.

هیچ نظری موجود نیست: