۱۳۸۷ تیر ۲۸, جمعه

نه صدام، که قانون ملی کردن نفت هدف بود



نه صدام، که قانون ملی کردن نفت هدف بود
برای بازگشت چهار خواهر غول پیکر به سرب مذاب و بمب های آتش زا نیاز افتاد. بریتیش پترولیوم، شل، قبل از ملی کردن نفت عراق


/ *فارين افيرز: سرانجام کار احتمالا يک دولت قوی و متمرکز تحت حکومت يک خونتای نظامی مشابه رژيم صدام حسين خواهد بود. بعد از تصرف خاک، حالا نوبت نفت است روشنگری. صدام حسين حاضر بود هرکاری را برای آمريکا انجام دهد:از تجاوز به ايران تاآنطور که از پيام های قبل از جنگ او به آمريکا گزارش شده،در اختيار گذاشتن قراردادهای نفتی. پس علت خصومت آمريکا با صدام چه بود؟ آمريکا- و انگلستان - به شهادت تاريخچه روابط ويژه شان،با صدام خصومتی نداشتند. هدف خصومت، دستاوردهای جنبشی بود که حدود نيم قرن پيش خاورميانه و ديگر نقاط جهان را در نورديد: ملی شدن نفت. , ملی شدن نفت, قانونی بود که سرمايه های کلان و قدرت های حامی آنها در پايان دهه نود تصميم به لغو آن در کشورهای عمده نفت خيز گرفتند. نفت بسيار عزيزتر از آن بود که حتی به بازار آزاد ,عزيز, سپرده شود، چه رسد به آنکه مالکيتش از آن ملت ها باشد، حتی اگر واليان خود خوانده و مستبد، وابسته يا مستقل، عملا اختيار آن را در دست گيرند. اين ها هم عليرغم سياست های ضد ملی شان ناچارند گاهی به ,مصالح حکومتی, بينديشند و يا چه بسا مثل صدام يا شاه يا همين رژيم کنونی ايران گاهی هوس امتياز گيری به سرشان بزند. بايد به سيستم استعماری بازگشت و اختيار و انحصار استخراج و معاملات نفت را به دست گرفت. از آغاز ,انقلاب نوليبرالی,اين بخش شناخته شده ای از برنامه سرمايه های کلان ودولت های حامی آنها برای تصاحب مجدد اموال از دست رفته بود.در کتابی که با حمايت مالی پنتاگون چاپ شد آنها نوشتند,چاه های نفت در جاهای اشتباه جهان قرار گرفته است., نفت عراق نزديک 40 سال بطور انحصاری در اختيار کمپانی پتروليوم عراق[Iraq Petroliom Company] بود که سهامداران اصلی اش عبارت بودنداز:آنگلو-پرشين اويل کمپانی Anglo-Persian Oil Company با 50 درصد سهام[همان بريتيش پتروليوم بعدی BP ]، رويال داچ شل هلند، کمپانی پتروليوم فرانسه[توتال بعدی]، استاندارد اويل آمريکا[اکزون موبيل بعدی Exxon Mobil]. آنها بدون اينکه مجبور به چانه زنی با ديگران يا هر ملاحظه ای باشند به هرجا لوله می کشيدند از کرکوک و حديثه در عراق کنونی تا حيفا در فلسطين آن زمان و تريپولی در لبنان و بعنيه در سواحل سوريه و با به جيب زدن عوايدش نفرين و نفرت مردم را بر می انگيختند. ژنرال قاسم بعد از کودتای 1961، 99.5 در صد متعلقات کمپانی راکه سابقه استعماری اش به زمان عثمانی ها برمی گشت، ملی اعلام کرد و نيم در صد بقيه را صدام حسين در دهه هفتاد، زمانی که سوگلی هردو اردگاه شرق و غرب بود. او علاوه بر بهره برداری خانوادگی و قومي،سيستم تامين اجتماعی مشهور عراق را که بنا برگزارش ها در خاورميانه کم نظير بود در فضای مساعد همکاری هردو اردگاه، بر مبنای عوايد همين نيم درصد که شامل چاه های توليد کننده نفت عراق بود، سازمان داد. حالا بعد از نيم قرن چهار خواهر Royal Dutch Shell, BP, Exxon Mobil ،Total به عراق برميگردند با همان حقوق انحصاری دوران استعماري، بدون اينکه به بازار آزاد اجازه دخالت بدهند، دولت عراق که دست نشانده خودشان است. برای اينکه راه اين باز گشت فراهم شود، به استفاده از گلوله های سربی و بمب های آتش زا نياز بود.صدام و حمله اش به کويت و ديکتاتوری اش، در اين ماجرا فقط , نرم افزار, بودند. داستان اين سرقت مسلحانه را نوام چامسکی در آخرين مقاله خود بازتاب داده است که کوتاه شده ی آنرا در زير ميخوانيد. عنوان بندی ها از روشنگری است.
چامسکی: برای بوش و چنی عراق هميشه مساوی بود با يک معامله نفتی شيرين قراردادی که بين وزات نفت عراق و چهار شرکت غربی در حال تنظيم است، سوالات حساسی را در باره ماهيت حمله به عراق و اشغال آن پيش می آورد. سوالاتی که در آمريکا بايد بطور جدی مورد بحث نامزدهای رياست جمهوری قرار گيرد، همينطورالبته در عراق تحت اشغال، جايی که به نظر ميرسد مردمش ديگر هيچ نقشی در تعيين سرنوشت کشورشان برعهده ندارند. مذاکراتی با کمپانی های اکزون موبيل، شل، توتال و بريتيش پتروليوم، شرکای اصلی دهه ها قبل که اکنون شورون و چند شرکت ديگر هم به آن پيوسته اند، برای احيای قراردادهايی در جريان است که در سالهايی که کشورهای توليد کننده نفت شان را ملی کردند از دست رفته بود. قرار دادها يی را که شرکت های نفتی مزبور با همکاری مقامات رسمی آمريکا نوشته اند، بدون اينکه به مزايده بگذارند، بر پيشنهادهای بيش از 40 کمپانی ديگر، از جمله شرکت های چيني، هندی و روسی اولويت داده اند... به احتمال بسيار زياد انگيزه اصلی اشغال نظامی عراق، احياء ,کمپانی پتروليوم عراق, بود. اين کمپانی به شدت منفور همانطور که سيموس ميلنه در گاردين انگليس نوشته است تحت حاکميت بريتانيا , برای بالا کشيدن ثروت عراق بر اساس يک قرار داد شديدا استثمارگرانه , به اين کشور تحميل شده بود. در گزارشاتی که بعد منتشر شد گفته شد در پيشنهادهای ارائه شده، تاخير صورت گرفته است. چيزهای بسياری در خفا در حال انجام است، و عجيب نخواهد بود اگر افتضاحات جديد رو شود. تقاضا از اين شديدتر نمی شود. عراق دومين ذخاير نفت جهان را دارد، و مهمتر اين که استخراج آن ارزان است، نه لايه های يخ زده، نه آلودگی به شن های قيراندود يا نياز به دريل کردن از عمق دريا. برای برنامه ريزان ايالات متحده واجب است عراق تا آنجا که ممکن است تحت کنترل آمريکا بوده و دولتی تحت فرمان داشته و نيز پايگاه های عظيم نظامی آمريکا را،درست در قلب خاورميانه، درخاک خود جای دهد. چنين چيزهايی را برای اين نمی سازند که بعد رها کنند و بروند اين هميشه روشن بود که هدف اصلی حمله به عراق نفت بود، حتی از درون فضای مه آلود ناشی از گردو خاک بر پا کردن های متوالی از قبيل: سلاح کشتار جمعي، رابطه صدام حسين با القاعده، پيشبرد دمکراسی و جنگ عليه ترور، که چنانچه پيش بينی ميشد در نتيجه تجاوز گسترش يافت. در ماه نوامبر گذشته وقتی که بوش و نوری مالکی ,اعلاميه اصول, را با دور زدن کنگره آمريکا، پارلمان عراق و مردم دو کشور امضا کردند، علايق واقعي، بطور برجسته خود را نمايان کرد. اعلاميه امکان حضور نامحدود و دراز مدت نظامی آمريکا در عراق را باز گذاشته و از جمله شامل ساختن پايگاه های عظيم هوايی در تمام کشور و يک , سفارت, در بغداد است که خود شهری در دل يک شهر است و مشابه آن در هيچ جای جهان وجود ندارد. اينها را برای اين نمی سازند که بعد ول کنند و بروند. اعلاميه در رابطه با بهره برداری از منابع نفت عراق نيز اظهارات بی پرده ای دارد. در آن گفته ميشود اقتصاد عراق، يعنی منابع نفتی آن، بايد به روی سرمايه گذاری خارجي، , بويژه سرمايه گذاری آمريکايی, باز باشد. درست مثل اينکه ميخواهند بگويند ما به شما حمله کرديم بنابراين حق داريم کشور شما را کنترل کرده و به منابع شما دسترسی داشته باشيم. جدی بودن اين توافقنامه در ماه ژانويه مشخص شد، وقتی که بوش يک , "signing statement" امضا و در آن اعلام کرد او هرقانونی را که برای بودجه های لازم برای ,ايجاد تاسيسات يا پايگاه های نظامی به منظور اقامت دايم نيروهای مسلح آمريکا در عراق, يا , اعمال کنترل منابع نفتی عراق, محدوديت ايجاد کند، رد خواهد کرد. توسل گسترده به "signing statement"[مصوبه رئيس جمهورکه مواضع او برای امضای يک مصوبه مجلس را از پيش اعلام ميکند] که قدرت قوه اجرائيه را گسترش ميدهد، يکی ديگر از نوآوری های بوش است که نهاد ملی دفاع از آزادی ها و حقوق مدنی American Bar Association آن را محکوم کرده و متناقض , حکومت قانون و جدايی سه قوه , اعلام کرد، بدون اينکه به اين محکوميت توجهی صورت گيرد. وقتی کشوری را گرفتيد،,مال, شماست، ديگر خارجی به شمار نمی آييد جای تعجب نيست که اين بيانيه بلافاصله در عراق با اعتراض مواجه شد، از جمله توسط اتحاديه های کارگری که عليرغم قوانين شديدا ضد کارگری که صدام تصويب کرده و در دوره اشغال حفظ شد، توانسته اند بقای خود را تامين کنند. در تبليغات آمريکا، نيروی اخلالگر در مقابل سلطه آمريکا بر عراق، ايران است و آمريکا مسووليت مشکلات عراق را متوجه ايران ميکند. وزير خارجه آمريکا، کندوليزا رايس راه حل ساده ای پيشنهاد کرده است: , نيروهای خارجی, و , سلاح های خارجی, از عراق بيرون بروند – البته مال ديگران، نه مال ما. مقابله با برنامه هسته ای ايران، تنش را به اوج رسانده است. سياست , تغيير رژيم, دولت بوش همراه است با تهديد های خطرناک استفاده از زور. (در اين مورد هردو نامزد رياست جمهوری با بوش همراه هستند.) اين سياست بنابرگزارشات شامل استفاده از تروريسم در داخل ايران هم هست -- که يک بار ديگر، از نظر حاکمان جهان مشروع قلمداد ميشود. اکثريت مردم آمريکا موافق ديپلوماسی و عليه استفاده از زور هستند. ولی افکار عمومی معمولا در تنظيم سياست نقش ندارد – و نه فقط در اين مورد. طنز ماجرا اين است که عراق دارد به قلمرو حاکميت مشترک آمريکا – ايران تبديل ميشود. دولت مالکی بخشی از جامعه عراق است که بيش از همه مورد حمايت ايران است. به اصطلاح ارتش عراق، که خود ميليشيايی ميان ديگر ميليشياهاست – عمدتا از سپاه بدر تشکيل شده که در دوره جنگ ايران – عراق توسط ايران تعليم ديده و در جنگ به نفع ايران شرکت کرد... به عقيده نير روزن، يکی از مطلع ترين و بهترين گزارشگران عراق، جنگی به نيابت از دولت خارجی در عراق وجود ندارد، زيرا آمريکا و ايران نايب مشترکی در عراق دارند. تهران احتمالا از اين خشنود است که آمريکا حکومتی را در عراق برپا کرده و حفظ ميکند که تحت نفوذ ايران است. اما برای مردم عراق، اين حکومت يک فاجعه است و احتمالا فاجعه بدتری را به دنبال خواهد داشت. استيون سايمون در فارين افيرز اشاره ميکند استراتژی ضد شورشی کنونی آمريکا سه نيرويی را تقويت ميکند که بطور سنتی ثبات خاورميانه را تهديد کرده اند: قبيله گرايي، جنگ سالاری و فرقه گرايی. او می نويسد سرانجام کار احتمالا , يک دولت قوی و متمرکز تحت حکومت يک خونتای نظامی مشابه رژيم صدام حسين خواهد بود., دمکرات ها و جنگ واشغال اگر واشينگتن به هدف های خود برسد، عملياتش را توجيه خواهد کرد. واکنش ها در مورد ولاديمير پوتين که موفق شد چچن را به ميزانی بسيار فراتر از ژنرال پترائوس خاموش کند، کاملا متفاوت است. چچن در رابطه با , ديگران, بود، عراق در رابطه با آمريکا. بنابراين معيارها بکلی متفاوت است. در ايالات متحده دمکرات ها حالا ساکت هستند، و اين به خاطر موفقيت تصوير شده برای تاکتيک تشديد عمليات جنگی در عراق[surge] است. سکوت آنها نشان دهنده اين واقعيت است که آنها بطور اصولی با جنگ مخالف نيستند. در اين نوع نگاه به جهان اگر شما به هدف های تان برسيد، جنگ و اشغال برحق است. با تصرف قلمر، قراردادهای عزيز و شيرين نفتی سرازير ميشود. اما حقيقت اين است که اين تجاوز درتماميت خود يک جنايت جنگي، در واقع جنايت بين المللی از نوع فوق العاده[supreme international crime] است که بنا بر تعريف دادگاه نورمبرگ تفاوتش با جنايت جنگی اين است که ترکيب تمامی انواع خبايث است. اين يکی از موضوعاتی است. که نبايد روی آن بحث صورت گيرد، در مبارزه انتخاباتی يا هرجای ديگر. چرا ما در عراق هستيم؟ به عراقی ها به خاطر ويران کردن کشورشان چه دينی داريم. اکثريت مردم آمريکا خواهان خروج آمريکا از عراق هستند، آيا صدای آنها اهميتی دارد؟
*منبع مقاله چامسکی http://www.alternet.org/waroniraq/91123/?page=2

هیچ نظری موجود نیست: