۱۳۸۷ دی ۱۷, سه‌شنبه




جنايت جنگی اسرائيل در غزه:


مسأله نه تنها انکار حقوق مردم فلسطين، بلکه انکار موجوديت آنهاست فلسطين زيادی ست! و مردم آن بايد نابود شوند!


اين است خلاصه سياستی که صهيونيسم طی يک قرن و به ويژه از 60 سال پيش با همدستی قدرتهای استعماری و امپرياليستی اجرا کرده است. دروغ نخستين و بنيانگذار اين ايدئولوژی نژادپرستانه اين بود که ,فلسطين سرزمينی ست بدون مردم و بايد به مردمی داده شود بدون سرزمين,. اما فلسطين مردمی داشت و مردمی دارد که از خود و سرزمين و موجوديت شان قهرمانانه و با جسارتی افسانه ای و ستايش برانگيز دفاع کرده و می کنند. از 1948 که اسرائيل چون خنجری در قلب منطقه خاورميانه فرو رفت تا تاوان جنايات نازی ها عليه يهوديان را اعراب و مشخصاً مردم فلسطين پرداخت کنند سياست انکار حقوق قانونی فلسطينی ها و حتی انکار حق حيات آنان ادامه دارد: اهالی را آواره می کنند، خانه ها و زمين شان را تصرف کرده مستعمرات (کولونی ها) برپا می سازند که نبايد به سمت آن سنگ پراند يا خمپاره ای دست ساخت پرتاب کرد. توسعه طلبی وحشيانه و سيری ناپذير اسرائيل ادامه دارد. هرچندگاه که تضاد بين تجاوزگران و مقاومت عادلانۀ فلسطينی ها اوج می گيرد و خونريزی بی حساب و معاف از مجازات اسرائيل ابعادی توجيه ناپذير می يابد وجدان های به خواب رفته و بی حس شده واکنش نشان می دهند که اورژانس! اورژانس! خويشتن داری کنيد! جنگ قطع شود! کمک های انسانی! مذاکره! صلح! و حرف هايی که در اين نبرد نابرابر جز ياوه و رفع تکليف نام ديگری ندارد. قطعنامه های ملل متحد در عمل جز به قانونی کردن تجاوزات اسرائيل نپرداخته است. با جنگ 1948 بی هيچ تناسبی بين جمعيت يهودی و عرب بيش از 54 درصد از فلسطين تاريخی را به اسرائيل دادند. اما اسرائيل به پيشروی ها و غصب اراضی و آواره کردن مردم ادامه داد و با جنگ 1967، ملل متحد با قطعنامه های 242 و 338 (که بعدها به مرجعی برای حقوق فلسطينی ها شناخته شد!) با گشاده دستی 78 درصد از فلسطين را برای اسرائيل به رسميت شناخت. سپس با جنگ و ترور و انواع فشارها و نيرنگ ها آنقدر بر فلسطينی ها فشار آوردند که ياسر عرفات رهبر سازمان آزاديبخش فلسطين در 1993 پای ميز مذاکره رفت تا در همين 22 درصد باقی مانده موجوديت مستقل فلسطينی ها را با برپايی دولتی در غزه و ساحل غربی و قدس شرقی تثبيت کند و نگذارد که فلسطين برای هميشه از نقشه حذف گردد. اسرائيل و همدستان بين المللی اش از تعهدات خود دائماً طفره رفتند و سرانجام عرفات را مانع صلح شمردند و او را محاصره کرده به طريقی مرموز به قتل رساندند. بهانه ها هر روز پيدا می شد و می شود: مبارزه با عمليات انتحاری و تروريسم، مبارزه با بنيادگرايی اسلامي، مبارزه با کسانی که موجوديت اسرائيل را قبول ندارند... همۀ اين بهانه ها يک طرفه مطرح می شود و رسانه های گروهی جهان آن را به مردم دنيا حقنه کرده و می کنند تا حق به زورمند داده شود و حق ستمديدگانی که صداشان و فريادشان را کسی گوش نمی کند تا بشنود ناديده گرفته شود. 15 سال از به اصطلاح فرآيند صلح می گذرد اما صلح يک سانتيمتر هم جلو نرفته است، مصادره سرزمين ها و مستعمره سازی ادامه دارد. اسرائيل در مناطقی که به اصطلاح به ,حاکميت, فلسطينی ها واگذار کرده بود همه جا حضور دارد. برای مثال، فقط در ساحل غربی 700 راه بندان نظامی (يا چک پوينت) هست. رئيس تشکيلات خودمختار فلسطين هم بدون اجازه اسرائيل نمی تواند حرکتی داشته باشد. مسأله بازگشت آوارگان و مسأله قدس حکم تابو دارد و قابل مذاکره نيست. 11 هزار نفر هنوز و غالباً بدون محاکمه در زندان های اسرائيل بسر می برند. از يکسال و نيم پيش که در پی اختلاف با الفتح (که زمينه اش اساساً همين اشغال و تجاوزهای اسرائيل است)، حماس قدرت را در نوار غزه به دست گرفته بهانه تازه ای برای اسرائيل پيدا شده تا غزه را با يک ميليون و ششصدهزار نفر جمعيت آن به محاصره زميني، دريايی و هوايی درآورد و راه آذوقه و برق و دارو و رفت و آمد را بر اهالی آن ببندد. تصور کنيد که عرصه را بر مردمی چنان تنگ کنند که مانند موش صحرايی در زمين نقب بزنند تا از آن طرف ديوار مرز يعنی خاک مصر سر درآورند. کمتر کسی کار و شغلی دارد. پول در دست مردم نيست، مواد غذائی نيست. چه کسی جز مردگان در چنين جهنمی نمی شورد؟ امروز تلاش خيرخواهانه در برخی کشورها برای رساندن آذوقه و پتو و.. برای محاصره شدگان غزه جريان دارد. البته اين را نبايد دست کم گرفت زيرا اين خود نوعی حمايت از مردم است، اما آنچه در درجه اول، مردم غزه و کل مردم فلسطين در داخل و خارج به آن نياز دارند نه ,کمک های انسانی و صدقات که وجدانها را تسکين می دهد,، بلکه حق موجوديت سياسی و به رسميت شناختن حقوق ملی و انسانی آنها ست و اين درست چيزی که اسرائيل منکر آن است و کشورهای به اصطلاح دموکراتيک جهان هم اسرائيل را در اين انکار، در اين نابود سازی تشويق می کنند. برای مثال، اخيراً اتحاديه اروپا سطح روابط خود را با اسرائيل به اتفاق آراء در حد يک کشور اروپايی ارتقاء داده است. بهانۀ بنيادگرايی اسلامي، مداخلۀ ايران، و هزار بهانه ديگر نبايد کسی را بفريبد و حقيقت را که چيزی جز نژادپرستی صهيونيستی و جز انکار موجوديت فلسطينی ها نيست از ديده ها پنهان دارد. می گويند حمله می کنيم زيرا حماس آتش بس را تمديد نکرده است. بگذريم که چه آتشی در برابر چه آتشی! اما مگر در 6 ماه گذشته که آتش بس بود محاصره و گرسنگی دادن به مردم کم شد؟! مگر محاصره و بسته بودن دو مرز (يکی با اسرائيل و ديگری با مصر) برطرف شد؟! از طرف ديگر، چرخ ,دموکراسی, اسرائيل بر اساس رقابت احزاب اين کشور در کشتن هرچه بيشتر مردم فلسطين و مخالفت با موجوديت اين مردم می چرخد. فراموش نکنيم که انتخابات نزديک است. سرزمين فلسطين را که در 1947 بر نقشه خودنمايی می کرد، امروز با غباری بر نقشه نشان می دهند، اما آنچه نمرده، آنچه نتوانسته اند و قاعدتاً نمی توانند از بين ببرند مبارزه و مقاومت مردم است. موجوديت مقاوم مردم حق طلب فلسطين چون خاری ست که در گلوی اسرائيل و همپيمانان ريز و درشتش گير کرده است. فلسطينی ها طبق حق مشروعشان در استفاده از کليه وسايل ممکن برای مقابله با اشغال راه های گوناگون پيموده اند و دهها سال است که در جوی (منطقه ای و جهانی) که سراپا يأس و تسليم و فرار از مبارزه است، پرچم مقاومت را حتی می توان گفت به نمايندگی از ديگر مردمان تحت ستم برافراشته اند. به برکت مبارزه عادلانه آنها امروز گستره منتقدان سياست اسرائيل و پشتيبانان مردم فلسطين در خود اسرائيل و نيز در اروپا و آمريکا رو به گسترش است و انسانهايی دلير وجود دارند که برخلاف ميل صهيونيست های حاکم، چه با انديشه و قلم و چه در عمل، در داخل و خارج اسرائيل به مبارزه ای شرافتمندانه می پردازند. در اين نبرد نابرابر بين زورمداران امپرياليست و صهيونيست و بين مردمی که چيزی جز اراده شان برای يک زيستنِ انسانی و عادی مايملکی ندارند، در اين نبرد که نه قدرتِ زورمدار مطلق است و نه ضعفِ ستمديده، برد با کسی ست که بيشتر ايستادگی کند. بر هر انسانی که به آزادي، برابري، عدالت و حيثيت انسانی باور دارد، بر هر گروه اجتماعی و سياسی که از زيستن در عصر کنونی که در آن فاجعه ای عظيم چون محاصره و بمباران غزه رخ می دهد احساس شرم می کند و حاضر نيست در توطئه سکوت شرکت کند، بر ما ايرانی ها که طعم ستمکاری رژيم سلطنت و رژيم جمهوری اسلامی را چشيده ايم و به ضرورت مبارزه با آن وفاداريم، بر ما که خويش را با فلسطينی ها، در کليت خويش و در مبارزه شان با اشغال، همواره در يک سنگر دانسته و می دانيم حمايت بيدريغ از آنان و احترام به حق تعيين سرنوشت و آرمان های انسانی شان وظيفه است، افتخاراست.


10 دی ماه 1387 ـ 30 دسامبر 2008


علی اصغر حاج سيد جوادی تراب حق شناس
12 دی 1387 22:01

هیچ نظری موجود نیست: